بازگشت به صفحه اول

از روز

 
 

مقابله با افراطي گري راه پرهيز از جنگ

همايش علمي "صلح پايدار، راهي پر فراز و نشيب"

یکشنبه 12 خرداد 1387 [2008.06.01]

‏‏کيان آشنا

همايش علمي "صلح پايدار؛ راهي پر فراز و نشيب" آٍثار و پيامدهاي جنگ و تحريم بر کشور را مورد بررسي ‏قرار داد.در اين همايش که روز هشتم خرداد به همت گروهي از اعضاي هيأت علمي دانشگاه‌هاي ايران برگزار ‏شد، يکي از آثار جنگ و محاصره اقتصادي، دولتي شدن وايجاد تمرکز شديد در اقتصاد عنوان شد و اينکه: امروز ‏سياستمداران تندروي آمريكا، شديدا نيازمند ماجراجويي افراطيوني هستند كه توجيه‌كننده سياست‌هاي ماجراجويانه ‏آنان باشند.

دكتر بايزيد مردوخي اقتصاددان و استاد دانشگاه از جمله سخنرانان اين همايش بود که سخنان خود تحت عنوان ‏‏"آثار و پي‌آمدهاي اقتصادي جنگ و تحريم" رابا تقسيم بندي جنگ هاي امروز به سه گروه اصلي آغاز کرد: ‏‏"جنگ‌هاي با شدت كم، جنگ‌هاي با شدت زياد و جنگ‌هاي با شدت متوسط." ‏

مردوخي در تبيين اين سه گروه از جنگ‌ها گفت: "جنگ با شدت كم معطوف به عمليات داخلي عليه ستيزه‌جوياني ‏است كه با نظام حاكم در يك كشور مبارزه مي‌كنند. جنگ با شدت متوسط، جنگي است بين دو و يا تعداد بيشتري ‏از کشورها و متحدان هر يک... که جنگ خليج فارس در اين گروه قابل طبقه بندي است. جنگ با شدت زياد نيز ‏جنگي است بين دو و يا تعداد بيشتري از کشورها و متحدان هر يک که در آن طرفين مخاصمه، جديدترين فناوري ‏ها و تمامي منابع خود را به کار مي گيرند." ‏

او سپس با تاکيد بر اينکه "هر جنگ اثر خاص خود را دارد" وجه مشترك همه جنگ‌ها را "تخريب زير بناهاي ‏اقتصادي و اجتماعي، جابه جائي جمعيت، تلفات انساني و خسارت هاي روحي و معنوي، کاهش سرمايه گذاري و ‏تشکيل سرمايه، کاهش رشد اقتصادي و انقطاع فرايند توسعه" دانست و نتيجه گرفت که دولت در شرايط جنگ و ‏محاصره اقتصادي، تخصيص منابع يعني قيمت گذاري را هم بر عهده مي گيرد.‏

او در ادامه افزود: "اقدام و مداخله در امر قيمت گذاري و جلوگيري از افزايش قيمت ها، به طور اجتناب ناپذيري ‏اقدام دولت را در امر کنترل فيزيکي، جيره بندي و سهميه بندي مصارف ارزي و واردات و تعيين قيمت آن ها، در ‏شرايط جنگي و محاصره اقتصادي، قابل توجيه مي كند.‏‎ ‎حتي اگر خطر افزايش قيمتها و تمرکز درآمد و سود هم ‏وجود نداشته باشد، تصور اينکه صاحبان صنايع و کسب وکار در شرايط جنگي، منايع در اختيار خود را دقيقاً ‏صرف همان سرمايه گذاري ها و توليداتي خواهند کرد که شرايط جنگي ايجاب مي کند، غير محتمل و دور از ‏واقع بيني است، زيرا در شرايط جنگي، اطلاعات مربوط به اولويت هاي جنگ، طول زمان جنگ، تاکتيک ها و ‏استراتژي هاي جنگي، در اختيار فعالان اقتصادي نبوده و تنها در اختيار دولت است. لذا مسئوليت هدايت منابع را ‏نيز خود دولت به عهده خواهد گرفت".‏

به اين ترتيب مردوخي يکي از آثار مهم جنگ و محاصره اقتصادي راخواه ناخواه، دولتي شدن وايجاد تمرکز شديد ‏در اقتصاد عنوان كرد كه زمينه رابراي بروز آنچه که در نظريه اقتصاد به عنوان "شکست دولت" مطرح شده ‏است فراهم مي كند.‏

او در ادامه گفت: "نظام اقتصادي جنگي چسبندگي هاي شديدي دارد و در دوران بعد از جنگ هم مي تواند ‏استمرار پيدا کند وازاين رو، به سهولت و در ميان مدت هم قابل تبديل به نظام اقتصادي غير جنگي و آزاد نخواهد ‏بود. اين مشکل به ويژه در نظام هاي سنتي توتاليتر و غير دموکراتيک به صورت فرهنگ مسلط در ميان حکومت ‏گران، ديوان سالاران و حتي در ميان مردم ريشه اي پايدار خواهد داشت که زدودن آن کار آساني نخواهد بود‏.‏"‏

اين صاحب‌نظر اقتصادي سپس نتيجه گرفت كه مهم ترين آسيب جنگ 8 ساله ايران و عراق و تحريم اقتصادي در ‏ايران، خارج کردن روند اقتصاد از جريان مطلوب توسعه و حرکت به سوي آزادي بوده است‏.

مردوخي در ادامه، به بررسي اثر تحريم ها بر ايران که "با ابتکار و مديريت امريکا صورت گرفته است" ‏پرداخت و آن را مصداق جنگ با اسلحه خرد الکترونيکي و رسانه اي دانست که بدون شليک گلوله، مي تواند ‏خسارت هاي قابل توجهي در همه زمينه هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي براي يک کشور به بار آورد. ‏
او تخمين دقيق خسارت هاي اين جنگ مدرن در اقتصاد و جامعه ايران رابه صورت کمي، غير ممکن دانست اما ‏آثار مشهود آن، به ويژه در اقتصاد کشور را در خور توجه بيان كرد:‏

‏-هزينه واردات کارخانجاتي که براي توليد کالاي خود نياز به مواد اوليه و واسطه خارجي دارند و قطعات و ‏تجهيزات خود را از خارج تامين مي کنند، افزايش يافته و در مواردي به بحران توليد منجر شده است.

‏-‏‎ ‎سرمايه گذاري و تشکيل سرمايه در بخش هائي از اقتصاد کشور با مشکل رو به رو شده است و طرح هاي ‏سرمايه گذاري نيمه تمام و نا تمام نيز در بعضي موارد با تاخير يا توقف رو به رو شده اند.

‏- محدوديت بانکي در سطح بين المللي نيز موجب کندي يا توقف مبادلات شده و به صادرات غير نفتي هم آسيب ‏رسانيده است.

‏- نرخ ريسک واردات و سرمايه گذاري در ايران از 4 به 7 رسيده و در نتيجه آن هزينه بيمه پرداختي بالا رفته ‏است. به گفته سخنگوي رسمي دولت هشتم وقتي ريسک اقتصادي از 6 به 4 رسيده بود، ما سالانه 750 ميليون ‏دلار کمتر حق بيمه پرداخت مي کرديم ( به ازاء 15 ميليارد دلار واردات)، حال مي توان محاسبه کرد که در سال ‏گذشته (1385) واردات ما 50 ميليارد دلار بوده و ريسک اقتصادي هم 4 واحد افزايش پيدا کرده، رقمي نزديک ‏به 5/1 تا 0/2 ميليارد دلار حق بيمه اضافي پرداخت کرده ايم. ‏

‏- در 9 ماهه سال 2007، ميزان صادرات آلمان به ايران در همه رشته ها 18 در صد و در رشته ماشين آلات و ‏تجهيزات تا 40 درصد کاهش يافته است. در مقابل، چين وروسيه دامنه نفوذ خود را بر اقتصاد ايران توسعه داده ‏اند. کالاهاي صنعتي چين وروسيه به لحاظ کيفيت فني، عمر مفيد و خدمات پس از فروش، توانائي جايگزيني ‏کالاهاي آلمان را ندارند و از اين رو، روند فعلي که در نتيجه تحريم اقتصادي ايران به بار آمده است، به زيان ‏صنايع ايران ارزيابي شده است. ‏

‏- بانک هاي تحريم شده بيش از نيمي از مبادلات کشور را انجام مي داده اند، محدوديت عمليات با آنها در خوش ‏بينانه ترين حالت در نهايت، به محدود شدن بيش از 20 درصد از مبادلات منجر مي شود. در مجموع نظر به ‏اينکه متجاوز از 200 بانک بزرگ جهاني مبادلات خود را با ايران متوقف يا بسيار محدود کرده اند، اغراق نيست ‏اگر گفته شود که بيش از 75 درصد از مبادلات ايران با اروپا در حال حاضر بايد از شبکه جديدي عبور کند که ‏هزينه هاي دريافتي آن ها بسيار بيش تر از هزينه هايي است که ايران به طور متعارف پرداخت مي کرده است‏.

مردوخي در ادامه مقاله خود به اين نکته اشاره كرد که: "دولت هاي کشورهاي قرباني تحريم و يا قرباني اين قبيل ‏جنگ هاي مدرن، توانسته اند بر سر قدرت بمانند و به حکومت خود ادامه دهند." او علت هاي عمده اين ماندگاري ‏را به شرح زيربيان كرد:‏

‏1- فرايند جهاني شدن، محاصره اقتصادي را از اهميت انداخته است و کشور ها مي توانند اساساً هر آنچه را که ‏مي خواهند ـ اگر پول کافي داشته باشند ـ به دست آورند. در نتيجه انقلاب اطلاعات و بين المللي شدن اقتصاد ‏جهان، محاصره ها به آبکش ويا به الک تبديل شده اند. در شرايط جهاني شدن، تشخيص و کنترل مبدا بسياري از ‏کالاها بسيار مشکل شده است. جهانگردها هم به جاي چول نقد، کارت پلاستيکي با خود حمل مي کنند. کارت هاي ‏اعتباري ماستر کارت و ويزاي امريکا، در همه جاي دنيا پذيرفته شده اند. امريکائي ها را دولت متبوع شان از ‏سفر به جزيره کارائيب (کوبا ) منع کرده است ولي سالانه بيش از 200 هزار امريکائي اين ميوه ممنوعه را مي ‏چشند تا جائي که آمريکا بعد از کانادا و آلمان به سومين فراهم کننده توريست براي کوبا تبديل شده است.‏

‏2- امروزه با جابجايي ميلياردها دلار در هر ثانيه از طريق کامپيوتر ها در سرتاسر جهان، تشخيص مبداء نقل و ‏انتقال هاي مالي بسيار مشکل است و نقل و انتقال وجوه براي همگان از جمله دولت ها، بنگاهها، قاچاقچيان و حتي ‏افراد معمولي آسان و امکان پذير شده است.‏

‏3- سالانه حدود 1000ميليارد دلار در جهان براي مقاصد نظامي هزينه مي شود و تنها بودجه نظامي جهان 700 ‏ميليارد دلار در سال است. بودجه دفاعي کشورهاي جهان سوم سالانه بالغ بر 200 ميليارد دلار است.‏

‏4 - جمع ارزش توليدات نظامي جهان سالانه 127 ميليارد دلار است. در مجموع 55 ميليون شغل در گوشه وکنار ‏جهان متکي به صنايع تسليحاتي و بودجه هاي نظامي است.‏

‏5- هزينه هر سال جنگ ايران و عراق براي کشور ما حدود 4 ميليارد دلار بود در حالي که کل در آمد حاصل از ‏فروش نفت در سال 1367 کمتر از 8 ميليارد دلار بود.

‏6- تحريم هاي تسليحاتي هم معمولاً جريان عرضه اسلحه را متوقف نمي کند، بلکه تنها خاصيت آن، بيست برابر ‏کردن قيمت ها، چند برابر کردن منافع دلالان اسلحه است. حجم واردات اسلحه جهان در سال 1987 ( اوج جنگ ‏ايران و عراق ) به حداکثر رسيده و معادل 5/46 ميليارد دلار بود که در سال 1992 به طور رسمي به 5/18 ‏ميليارد دلار رسيد. اما بر آوردي که از ميزان تجارت پنهاني و قاچاق اسلحه بعمل آمده است در سال هاي معمولي ‏بين1تا 2ميليارد دلار در سال بوده و در سال هائي که يک يا دو جنگ در جهان شعله ور باشد، اين رقم بين 5 تا ‏‏10 ميليارد دلار است. بنابر اين مي توان تصور کرد که فروشندگان اسلحه، به جاي آنکه از تحريم زيان ببينند، با ‏افزايش فروش به طور رسمي يا پنهاني، مي توانند قيمت هايشان را تا 20 برابر بالا ببرند‏.

‏7- بنگاه هايي در جهان به وجود آمده اند که از نظر قدرت اقتصادي و درآمد فروش، در مقايسه با بسياري از ‏کشورها و دولت هاي جهان، برترند. اين برتري حتي در سازمانهاي بين المللي که قلمرو منحصر به فرد دولت ‏هاست، بچشم مي خورد.‏

اين اقتصاددان در ادامه سخنان خود به طرح آثار تحريم يا به زبان ديگرآثار جنگ مدرن تحميل شده بر ايران ‏پرداخت و آنها را چنين بر شمرد:‏

‏1- محدود شدن تعداد بانک هاي قابل استفاده براي ايرانيان و فعالان اقتصادي ايران‎ ‎
‏2- ايجاد تاخير هاي زماني با مدت هاي مختلف براجراي عمليات تجاري و فعاليت هاي اقتصادي در ايران
‎ ‎
‏3- تحميل بار و فشار هزينه هاي اضافي بر هر گونه فعاليت اقتصادي ومبادلات تجاري
‎ ‎
‏4- محدود شدن امکان انجام مبادلات تجاري
‎ ‎
‏5- کاهش ميزان دسترسي به اعتبارات قابل عرضه به ايران
‎ ‎
‏6- افزايش خطرهاي مالي و درجه خطر کشور در مناسبات تجاري بين المللي براي خارجيان
‏7- محدود شدن تعداد و نوع ارزهاي قابل مبادله براي فعاليت هاي تجاري و اقتصادي در ايران
‎ ‎
‏8- روي آوردن بازگانان و فعالان اقتصادي به شبکه هاي جديد تامين مالي با کارآيي محدود تر‏
‎ ‎
‏9- افزايش تورم
‎ ‎

‏10- افزايش بيکاري.‏

برآورد خسارت هاي اقتصادي ايران در جنگ ميان سال‌هاي 1359 تا 1367آخرين بخش مقاله اين اقتصاددان را ‏به خود اختصاص داده بود. به همين منظور او سه نوع خسارت را در جنگ در نظر گرفت:‏‎ ‎

‏1- خسارت هاي مستقيم مادي و فيزيکي، شامل امکانات و تجهيزات و ظرفيت هاي مادي که بر اثر ضربه مستقيم ‏دشمن نابود شده اند و خود به سه گروه قابل تقسيم است : ساختمان و تاسيسات، ماشين آلات و تجهيزات و مواد و ‏کالا‎ ‎

‏2- خسارت هاي مستقيم انساني، شامل مجموعه افراد و نيرو هاي جان باخته اعم از نظامي و غير نظامي و هم ‏چنين نيروي انساني مصدوم و معلول که علاوه بر صدمات غير قابل جبران روحي، قدرت کار کردن و امرار ‏معاش خود را به طور کامل يا جزئي از دست مي دهند و براي خانواده يا دولت هزينه هاي معالجه و مراقبت در ‏پي دارند‏.

‏3- خسارت هاي غير مستقيم، شامل ارزش توليد حاصل از امکانات، تجهيزات و ظرفيت هائي که در صورت عدم ‏وقوع جنگ، قابل حصول و بهره برداري بود، مانند خسارت هاي ناشي از عدم توليد بر اثر از بين رفتن دارائي ها ‏و ذخاير سرمايه اي (ساختمان و تاسيسات، ماشين آلات و تجهيزات، مواد وکالا)، هزينه ها و منابع اختصاص داده ‏شده به جنگ که در صورت عدم وقوع جنگ جزء هزينه هاي دفاعي کشور نمي بود و به مصارف ديگر مي ‏رسيد.‏

او در ادامه بر اساس براوردها، جمع خسارت هاي وارد شده بر ايران در جنگ تحميلي عراق را معادل ‏‏7/65353 ميليارد ريال (حدود 1000 ميليارد دلار) بيان كرد که خسارت هاي مستقيم آن 4/30811 ميليارد ريال و ‏خسارت هاي غير مستقيم آن 3/34542 ميليارد ريال بوده است. مردوخي گفت كه در مورد خسارت هاي مستقيم ‏
انساني اين جنگ بر آوردي تا کنون صورت نگرفته و يا منتشر نشده است
.

او در خصوص خسارت‌هاي وارد شده در جنگ ايران و عراق بر کليه بخش هاي اساسي اقتصاد ايران گفت که ‏بيشترين خسارت ها در خدمات عمومي ( 9/34 درصد )، بخش نفت (8/31 درصد) و در مرتبه سوم بخش ‏کشاورزي ( 4/24 درصد) بوده است.‏

او در ادامه خسارت اقتصاد ايران طي دوران جنگ هشت ساله را جمعآً حدود 1000 ميليارد دلار ( 7/65353 ‏ميليارد ريال ) بيان كرد که تنها جبران خسارت هاي غير مستقيم آن به تلاش و کوششي معادل تامين رشد سالانه 6 ‏درصد درتوليد ناخالص داخلي در حد اقل 5/4 سال نياز دارد. ‏

مردوخي گفت: "اقتصاد ايران در طول 8 سال جنگ تحميلي جمعاً 3/27 درصد از توليد ناخالص داخلي خود را ‏از دست داد. اين نسبت در سال 1365 معادل 2/60 درصد توليد ناخالص داخلي و در سال هاي 1361 و 1362 ‏به ترتيب معادل 4/40 درصد و 3/39 درصد بوده است".‏
‏ ‏
به اين ترتيب او نتيجه گرفت: "تشکيل سرمايه و سرمايه گذاري در دوران جنگ ها معمولاً رشد و رونق چنداني ‏ندارد زيرا در نتيجه جنگ، چشم انداز آينده مبهم و گاه تيره است و فعالان اقتصادي اگر حداکثر بتوانند به جبران ‏استهلاک ساختمان ها و ماشين آلات بپردازند، موفقيت چشم گيري خواهد بود".‏

مردوخي با اشاره به افت و خيزهاي سرمايه گذاري در ساختمان و ماشين آلات و لوازم کسب و کار، يا آن قسمت ‏از توليدات داخلي و واردات کالاهاي سرمايه اي که در طي هر سال مورد مصرف قرار نگرفته و يا صادر نشده ‏باشد، در دوران جنگ ايران و عراق، بر اساس آمارهاي موجود گفت كه در طول سالهاي جنگ سرمايه گذاري ‏کل يا تشکيل سرمايه در اقتصاد ايران، تنها 70 درصد از خسارت هاي جنگ را پوشش داده است.‏

بر اين اساس مردوخي سال 1365 را از اين نظر بدترين سال دانست كه تشکيل سرمايه در آن سال معادل تنها 30 ‏درصد خسارتهاي مستقيم جنگ بوده است.‏

پس از دکتر مردوخي نوبت به ارائه مقاله شيوا دولت آبادي و حسن عشايري از اساتيد دانشگاه رسيد تا آنان نيز از ‏منظري ديگر به مقوله جنگ و صلح بپردازند.

 

آسيب ديدگان و جنگ افروزان‏

پيامدهاي رواني جنگ با تأكيد ويژه بر كودكان و زنان عنوان مقاله مشترك شيوا دولت آبادي روانشناس و حسن ‏عشايري روانپزشك و از اساتيد دانشگاه بود. "خِيل عظيم آسيب ديدگان از جنگ ها همان جنگ افروزان اصلي ‏نيستند، جنگ افروزان پشت ميزها و يا در زير زمين هاي پناه گاهي خود امن مي نشينند وانسان ها را به نيستي ‏مي کشانند و يا حتي با فشار دادن به دکمه اي جهاني را ويران مي کنند."‏‎ ‎اين موضوعي بود كه در اين مقاله به آن ‏پرداخته شد. ‏

در اين گفتار از زياده طلبي در اشکال گوناگون سياسي، اقتصادي و حتي فردي به عنوان علت‌هاي اصلي جنگ نام ‏برده شد که در نتيجه آن اخلاق و وظيفه انسان بودن در برابر غريزه پرخاشگري فرو مي پاشد و در روانشناسي ‏زندگي فردي، انسان هاي درگير را به دون ترين واکنش هاي ممکن به اعماق فرو مي کشانند.‏

نويسندگان مقاله كه ديدگاه‌هاي علمي خود را با تحقيقات ميداني در ايران همراه كرده بودند از بروز نشانه‌هاي ‏مرضي در صورت فراتر رفتن فشارها از آستانه تحمل سخن گفتند، بنابراين با تأكيد بر اينكه شكل جنگ‌ها عوض ‏شده است، از باقي‌مانده‌هاي جنگ‌ها سخن گفتند: "در ميان آسيب ديده گان از جنگ ها زنان و کودکان در اين ‏گردابِ عمدتاً مردانه تجارب مهلک خود را دارند. مشاهده و تجربه فرو پاشي سامانه هاي عاطفي- ارتباطي که ‏کودکان با اتکاي به آن ها به خود شناسي و تحول رواني مي رسند در نبود خود باعث مي شوند که کودکان از هر ‏گونه زير ساخت رواني تهي شوند و فرا تر از نشان دادن علائم حاد آشفتگي رواني بروند تا نسل هايي از ترديد و ‏نا ايمني و در نتيجه جوامعي نا ايمن و معيوب را براي آينده بنا سازند. مادران که در همه شرايط سخت و پر از ‏تبعيض قرون و اعصار حيات تاريخي خود کوشيده اند تا صلح و امنيت را براي خانواده و فرزندان خود با چنگ و ‏دندان فراهم آورند، در گرداب هاي ترس، فقر، تعليق، بي پناهي و حتي قرباني تعرّض شدن به فرودستي بيشتر و ‏زوال رواني- اجتماعي سپرده مي شوند و بالاخره هيچ جنگي برنده ندارد."‏

به اين ترتيب بررسي پيامدهاي رواني جنگ زمينه را براي بررسي تأثيرات جنگ بر محيط زيست فراهم كرد تا ‏نشان داده شود عوارض جنگ‌ها فقط محدود به انسان ها نيست. ‏

اسماعيل كهرم كه مقاله "تأثيرات جنگ‌هاي خليج فارس بر محيط زيست" را به اين همايش ارائه كرده بود، کوشش ‏كرد تا به بررسي و تحليل تأثيرات تخريب هاي ناشي از فعاليت جنگي بپردازد. او گفت كه در کوتاه مدت جنگ ‏اثرات مخرب بر محيط زيست وارد مي کند که شايد تنها با تغييرات ناگهاني در طبيعت مانند روان شدن سيل، ‏زمين لرزه و يا آتش سوزي جنگل ها قابل مقايسه باشد.‏

او در ادامه به تفاوت اين دو مقوله پرداخت: "طبيعت با رخدادهاي طبيعي توانسته کنار بيايد و خود را وفق دهد ‏اماجنگهاي امروزي از انواع مواد شميايي و وسايل مخرب وحشتناکي سود مي جويند که براي طبيعت تازگي ‏دارند و طبيعت راه مقابله با آنان را نمي داند. مثلاً در جنگ متفقين عليه لشگر صدام حسين از بمب هائي که به نام ‏اورانيوم ضعيف شده مي شناسيم، استفاده شد که قدرت نفوذ آن در شن و بدنه تانکها بيش از صد برابر وسايل ‏جنگي متعارف بود و اورانيوم پس از رها شدن، صدها هزار سال در فضا پخش مي شود، در هوا انتقال مي يابد، ‏به زمين مي رود و ازدل سبزي ها سردرمي آورد، به خون و قلب جانوران وارد مي شود و در دل و جان آدميان ‏جاي خوش مي کند". ‏

تأثيرات اكولوژيكي جنگ تحميلي بر محيط زيست ايران ديگر موضوعي بود كه كهرم در مقاله خود به آن اشاره ‏کرد: "در تعرض همه جانبه ارتشيان صدام به خاک ميهن عزيز ما که 8 سال دوام يافت علاوه بر جان انسانهاي ‏پاک ايراني که اولين و مهمترين قربانيان اين جنگ تحميلي محسوب مي شدند، کليه عوامل و عناصر محيط زيست ‏مانند هوا، آب و خاک ما مورد هجمه قرار گرفت. خاک به شدت تحت تأثير بمب ها و سلاح هاي آتش زا مسموم ‏گرديد و ميليونها هکتار از اراضي حاصلخيز و باغها ونيز زمينهاي کشاورزي نابود و حدود 250000 هکتار از ‏زمينهاي جنگلي و درختزارها خسارت و حدود 753000 هکتار از مراتع کشور تخريب گرديد. همچنين حدود 3 ‏ميليون اصله نخل از مجموع 7 ميليون موجود در آغاز جنگ نابود شد. آبهاي خليج فارس ونيز رودخانه ها و ‏درياچه ها و تالابهاي داخل ايران نيز از اين تعرض مسون نماند. در طول جنگ تحميلي، 14 حلقه چاه و 8 سکوي ‏اکتشافي و توليدي مورد اصابت بمبها قرار گرفته و ميليونها بشکه نفت در آبهاي ايران رها شدند و بالاخره دوده ‏حاصل از سوختن و آتش گرفتن نفت علاوه بر مسموم کردن هوا، آب و زمينهاي اطراف، موجب بارش باران سياه ‏در سرزمينهاي دوردست مانند هندوستان شد."‏

او پس از آنكه به بررسي تأثيرات جنگ بر آب، خاك و هوا به عنوان سه عنصر اصلي حيات پرداخت، نتيجه ‏گرفت: "شعله‌هاي آتش جنگ، بر و بحر، گياه و جانور و انسان را به خاکستر تبديل مي کند. ريشه هاي حيات را ‏مي خشکاند و حال و آينده را مي سوزاند." ‏

با پايان قرائت اين مقاله كه با ابراز اميدواري نويسنده آن مبني بر باز شدن چشم صاحبان قدرت به خرابي ‌هاي ‏وسيع در همه عرصه‌هاي زندگي انسان‌ها همراه بود، نشست اول اين همايش خاتمه يافت تا سخنرانان بعدي اين ‏همايش در نشست دوم به موضوع "صلح پايدار، توسعه و دموكراسي" بپردازند.‏

 

توسعه پايدار و صلح و آرامش‏

عليرضا علوي‌تبار اولين سخنران نشست دوم همايش علمي "صلح پايدار؛ راهي پر فراز و نشيب" بود كه با عنوان ‏‏"صلح، توسعه پايدارو جامعه مدني" ديدگاه‌هاي خود را بيان كرد. او در ابتداي طرح نظرات خود گفت: در نگاه ‏اول مشکل مي توان ميان سه مفهوم مختلف "توسعه پايدار، جامعه مدني و صلح" پيوند منطقي و مشخصي برقرار ‏کرد. اما تحليل مفهومي اين سه اصطلاح و بازخواني آنها در پرتو چارچوب هاي نظري و تجربه هاي عملي ‏موجود، پرده از پيوند عميق ميان آنها برمي دارد.‏

اين پژوهشگر در ادامه سخنان خود گفت كه تأكيد بر پايداري فرايند توسعه به ناگزير بر نقش "نهادهاي مدني " در ‏‏"تصميم گيري و خط مشي گذاري" و در "يکپارچه سازي و آشکارسازي دلبستگي هاي جامعه" دلالت مي‌كند.‏ از ‏همين رو او گفت كه جامعه مدني اين امكان را دارد تا با ايجاد قدرت همبستگي در مقابل حكومت منويات خود را ‏مستقل از حكومت در خط مشي‌گذاري‌ها دنبال كند. از سوي ديگر جامعه مدني با فراهم كردن زمينه گفت و گو ‏امكان يكپارچه‌سازي خواسته‌ها و نزديك كردن منويات را فراهم مي‌كند.‏

گزينه‌ ديگري كه علوي‌تبار به آن پرداخت رابطه توسعه پايدار و صلح بود. او گفت: توسعه پايدار هم نيازمند ‏برقراري " صلح و آرامش " است و هم به عنوان " ابزاري " براي تأمين " امنيت ملي " ايفاي نقش مي کند‏.‏" اين ‏پژوهشگر با بيان اينكه در ايران بعد از مشروطيت بطور متوسط هر 11 سال يكبار يك تنش سياسي جدي ‏داشته‌ايم، گفت كه اگر چه اين تنش‌هاي سياسي به حق و به دنبال احقاق حقوق مردم بوده باشد اما هر تحول سياسي ‏كه اتفاق ميفتد حداقل براي يك مدت فرايند انباشت سرمايه را تحت تأثير منفي قرار مي‌دهد.‏

علوي‌تبار در بخش ديگري از سخنان خود در خصوص رابطه دو مقوله توسعه پايدار و امنيت ملي به اقدامات ‏هندي‌ها اشاره كرد و گفت كه مهم‌ترين عامل حفظ امنيت ملي كشورها توسعه است نه سلاح. او گفت: "كشوري ‏مي‌تواند به لحاظ حفظ تماميت ارضي، حاكميت ملي و استقلال پر قدرت عمل كند كه توسعه يافته باشد."‏

او با بيان اينكه نظامي‌گري به خاطر منطق دروني‌ خود نظامي‌گري را تشديد مي‌كند، گفت: "نظاميان در زماني كه ‏بودجه نظامي كم مي‌شود اوضاع را نا امن جلوه مي‌دهند." او افزود: "ممكن است نيت اوليه تأمين امنيت ملي باشد ‏اما اين نيت اوليه ممكن است به جنگ منتهي شود."‏

علوي‌تبار در ادامه با بيان اينكه "ممكن است كشورهاي دموكراتيك وقتي به آنها جنگي تحميل مي‌شود در مرحله ‏اول شكست بخورند اما به تدريج برنده جنگ خواهند بود» دليل اين فرايند را ساختار توسعه يافته اين كشورها بيان ‏كرد.‏
با پايان بررسي پيوند سه مقوله توسعه پايدار، جامعه مدني و صلح، نوبت به محسن امين زاده رسيد تا او از ‏منظري ديگر به موضوع جنگ و صلح بپردازد".

بحران‌زدايي و ترويج صلح

محسن امين زاده عضو هيئت علمي دانشگاه مقاله خود را با عنوان "سياست‌هاي ماجراجويانه در دنياي پس از ‏جنگ سرد" ارائه كرد. ‏

او در مقاله خود افراط‌ گرايي در دنياي پس از جنگ سرد را پديده عجيبي ندانست و گفت: "شايد هرگز به اندازه ‏اين دوران جريان‌هاي افراطي رقيب، به كمك يكديگر نشتافته و به رغم دشمني، براي يكديگر فرصت بقا و ‏گسترش نفوذ و قدرت فراهم نكرده‌اند. امروز سياستمداران تندروي آمريكا، شديدا نيازمند ماجراجويي افراطيوني ‏هستند كه توجيه‌كننده سياست‌هاي ماجراجويانه آنان باشند و متقابلا بيشترين فرصت را براي رشد جريان‌هاي ‏افراطي در اقصي‌نقاط جهان، از جمله در غرب آسيا و خاورميانه تندروهاي آمريكايي فراهم مي‌كنند. از واپسين ‏روزهاي پس از پايان جنگ سرد، مهم‌ترين مشكل افراطيون نظامي‌گرايي آمريكا، يافتن قرائت جديدي از تهديد و ‏ضرورت نظامي‌گري بود. در حالي‌كه بزرگ‌ترين دشمن نظامي آمريكا فروپاشيده بود و عمده صنايع نظامي اتحاد ‏جماهير شوروي، و البته روسيه پس از آن آسيب جدي ديده بود و آمريكا به قدرت بلامنازع نظامي جهان بدل شده ‏بود، نظامي‌گرايان آمريكا بيش از هر زمان ديگري نسبت به هويت، نقش و قدرت خود در ساختار جديد پس از ‏جنگ سرد در آمريكا، نگران شده بودند. آنان نيم قرن با ترويج هراس از گسترش كمونيسم در جهان، فرصت‌هاي ‏بزرگي براي نظامي‌گري به‌دست آورده بودند و اكنون پس از فروپاشي اتحاد ‌شوروي مهم‌ترين توجيه ‏نظامي‌گري‌هاي آنان از دست رفته بود. مخالفان نظامي‌گري در آمريكا، شديدا بر عدم نياز به بودجه نظامي سنگين ‏پافشاري مي‌كردند و نخبگان اروپايي مدعي بودند كه با فروپاشي پيمان ورشو، ادامه حيات پيمان ناتو مفهومي ‏ندارد. طرح دشمناني چون چين، روسيه، كره‌شمالي، ايران، ليبي و عراق از سوي نظامي‌گرايان كارساز نبود و ‏تلاش‌هاي بيهوده و دست پا زدن آنان براي بازسازي موقعيت از دسته رفته بي‌بازگشت تلقي مي‌شد. اما ‏نظريه‌پردازان نومحافظه‌كار، ادامه دادند و نهايتا به ترسيم روايتي از تهديد جديد دست زدند و مدعي شدند كه در ‏دنياي پس از جنگ سرد؛ تهديد صلح جهاني از معناي گذشته خود در قلمرو مرزهاي يك كشور خارج شده و ‏ماهيتي موضوعي پيدا كرده است. آنان تروريسم و سلاح‌هاي كشتار جمعي را دو پديده بسيار موثر معرفي كردند ‏كه اكنون مي‌توانند هر كشور يا گروهي را به دشمن خطرناك صلح‌جهاني بدل كنند. آنان از گم شدن اورانيوم ‏غني‌شده و دانشمندان اتمي كشور‌هاي تازه استقلال‌يافته و احتمال بمب‌گذاري‌ هسته‌اي توسط گروه‌هاي تروريست ‏سخن راندند. اما تمامي اين ادعاها هم در حد تخيلات كم‌مايه باقي ماند و به باور مشترك رهبران و يا خردمندان ‏جهان بدل نشد. نظامي‌گري افراطي جايي در دنياي جديد پس از جنگ سرد نداشت. در آغاز اين ساعات روز 11 ‏سپتامبر سال 2001 ميلادي (20 شهريور 1380) عمليات انتحاري عده‌اي افراطي تا به آن حد در خدمت ‏استراتژي نظامي‌گرايان آمريكايي قرار گرفت كه عده‌اي از اعضاي گروه تروريست القاعده، منجر به شكل‌گيري ‏شرايطي نو شد. اين پديده كه بزرگ‌ترين عمليات ضدامنيت ملي آمريكا آن هم در خاك اين كشور محسوب مي‌شد، ‏پيامدهاي بسيار گسترده‌اي داشت كه روايت‌هاي جديدي را در سياست خارجي، امينت بين‌المللي و امنيت ملي ‏كشورهاي غربي باعث شد. به دنبال يك دوره كوتاه سر‌درگمي در نظامي‌گرايان آمريكايي فرمان را به دست گرفتند ‏و در مسيري همواره‌تر از هميشه تاختند. عمليات انتحاري عده‌اي از ساختگي بودن آن سخن گفتند و براي آن ‏قصه‌هاي مختلفي خلق كردند. آنان در واقع در برابر اين پرسش بي‌پاسخ متوهم شده بودند كه چگونه ممكن است ‏چنين عملياتي توسط دشمن آمريكا در قلب نيويورك واقع شود و ناگهان تا اين حد براي افراط‌گرايان آمريكايي ‏فرصت ايجاد كند".‏

امين زاده در ادامه با تاکيد بر اينکه "عمليات انتحاري توسط گروه القاعده، يعني جنايتكاراني رقم خورده است كه ‏پيش از آن خون بي‌گناهان زيادي را در سكوت جامعه جهاني، در كشورهاي منطقه، از جمله در حرم مطهر امام ‏رضا (ع) در مشهد بر زمين ريخته بودند افزود: ‏

تا پيش از 11 سپتامبر هر حادثه‌اي براي يك سرباز آمريكا در دنيا منجر به فشار مردم آمريكا به دولت براي ‏خروج نيروهاي آمريكايي از سرزمين‌هاي پرخطر مي‌شد، اماعمليات 11 سپتامبر براي اولين بار اين امكان را به ‏نظامي‌گرايان آمريكايي داد كه بدون نگراني نسبت به افكار عمومي كشورشان، سربازان را به سرزمين‌هاي ‏پرخطر بفرستند. در سطح جهان نيز اين حادثه به بزرگ‌ترين حمله واكنشي به يك كشور، مشروعيت بين‌المللي ‏بخشيد و پس از افغانستان اين امكان را به آمريكا داد كه بدون دغدغه جدي نسبت به مخالفت ديگر كشورها به ‏عراق حمله نمايد و رژيم صدام را ساقط كند.‏

امين زاده ادامه داد: "نظامي‌گرايان آمريكايي در عمليات خود به سرنگون كردن دو نظام جنايتكار جهان دست ‏زدند. شايد هيچ نظام ديگري در جهان به اندازه طالبان و صدام‌حسين عليه مردم خود و عليه همسايگان خود جنايت ‏و تعدي نكرده بودند و منفور ملت خود و ملت‌هاي هسمايه خود نبودند. مجازات اين جنايتكاران، محمل مناسبي ‏براي آمريكا بود كه امكان بزرگ‌ترين عمليات برون مرزي اين كشور را پس از جنگ ويتنام و حضوري بي‌مانند ‏در خاورميانه را به‌دست آورد".‏

اما اين دو تهاجم پايان كار نيست و تعامل خشونت‌بار افراط‌گرايان ادامه دارد. نظامي‌گرايان آمريكا براي نهادينه ‏كردن حضور خود در منطقه به‌شدت نيازمند گسترش نگراني و وحشت ناشي از تهديداتي هستند كه غالبا ‏پررنگ‌تر از واقعيت، در رسانه‌هاي غربي مطرح مي‌شود و متقابلا افراطيون نيز از اين شرايط بهره‌مند هستند. تا ‏زماني كه فرآيند متقابل خشونت روند تندشونده خود را ادامه دهد كشورهاي مختلف جهان و به‌خصوص جهان ‏اسلام، در معرض تهديد نظامياني هستند كه از به‌كار بردن مفهوم سمبليك جنگ صليبي هم ابايي ندارند. بي‌ترديد ‏درمان اين شرايط جز با فرونشاندن تب افراط‌گرايي ممكن نيست.‏

ناطق افزود: "در صورتي‌كه تهديدات افراطيون آن سوي ماجرا عليه ايران، عملي شود طبعا نشيب ديگري بر ‏كارنامه پرفراز و نشيب استقلال و توسعه ايران رقم خواهد خورد. كارنامه‌اي كه تاريخ همچون هميشه، آن را ‏كم‌‌و‌بيش به نام همه خردمندان امروز جامعه ما، اعم از خردمندان درون حكومت، مرتبط با حكومت و يا بيرون ‏حكومت، ثبت خواهد كرد. در ايران باورهاي نادرست برخي از مسولان نسبت به تحولات جهاني و مصالح ملي و ‏تشويق ماجراجويي با محمل انقلابي‌گري، كه گاه با مقاصد افراطيون آنسوي ماجرا سازگار است ممكن است ‏شرايط بي‌بازگشتي را بر فرآيند كشمكش‌هاي بين‌المللي ايران حاكم گرداند. سهم اين باورهاي نادرست و اشتباهات ‏ناشي از آن، در شرايط پيش روي كشور بالاست. در چنين وضعي اگر به همين حد محكوم كردن جنگ بسنده كنيم، ‏ممكن است گرفتار عافيت‌طلبي شويم. بايد همه تدابير شايسته‌اي كه مانع وقوع احتمالي تحريم‌ها و محدوديت‌هاي ‏بيشتر براي توسعه ايران و نهايتا جنگ احتمالي عليه ايران مي‌شود، دغدغه خردمندان جامعه قرار گيرد و آنان با ‏واقع‌بيني منتقدانه همه اقدامات انجام شده، همه اقدامات در حال انجام و همه تلاش‌هاي درست ممكن را مورد توجه ‏قرار دهند، به نقد عملكردهاي نادرست بپردازند. اشتباهات را ناديده نگيرند و البته اقدامات درست را تشويق ‏نمايند.‏"‏

امين زاده سپس "براي روشن‌تر شدن تاثيرات گسترده و عميق تدابير خردمندانه و نابخردانه سياست خارجي ايران ‏بر امنيت ملي كشور، چهار نمونه بارز از رفتار بين‌المللي ايران" را مرور کرد:‏‎ ‎گفت‌وگوي تمدن‌ها از اين جمله ‏بود که وي در مورد آن اظهار داشت: "اين نظريه نه‌تنها منجر به پيروزي مهم ايران در سازمان ملل متحد شد، ‏بلكه به عنوان استراتژي جديد ايران در صحنه جهان پذيرفته شد و يك مشي كاملا متفاوت با ادعاهاي عليه ايران ‏در سطح جهان تلقي شد و آنچنان تاثير سازنده‌اي بر موقعيت بين‌المللي ايران، به‌رغم ناخشنودي مخالفان ايران، ‏گذاشت كه مدت‌ها طول كشيد تا افراطيون آمريكا و اسرائيل بهانه جديدي براي تبليغات ديگري عليه ايران دست و ‏پا كنند."‏

نکته دومي که امين زاده به آن اشاره کرد "موفقيت ايران در پيشبرد صنعت صلح‌آميز هسته‌اي" بود و اينکه: ‏‏"مشكل اساسي استراتژي هسته‌اي ايران، سياسي است. سياست خارجي غلطي است كه بدون درك درست از ‏مقاصد افراطيون آمريكا در دنياي پس ازجنگ سرد اتخاذ شده است و در نتيجه اين پيشرفت ارزشمند در ايران را ‏با مقاصد تبليغاتي افراط‌گرايان آمريكايي سازگار نموده است. همزماني موفقيت‌هاي هسته‌اي ايران با استراتژي‌هاي ‏ماجراجويانه افراطيون آمريكا مي‌توانست باعث هيچ مشكل مهمي نشود اگر ايران، به درستي به ضرورت خنثي ‏نمودن مقاصد افراطيون آمريكا توجه داشت. بي‌توجهي نسبت به اين وجه خطرناك؛ به دولت اصلاحات هم فشار ‏مي‌آورد اما پس از دولت اصلاحات باعث شد كه ايران در مسير خطرناك مواجهه با جامعه بين‌المللي قرار گيرد. ‏پرونده ايران به شوراي امنيت سازمان ملل متحد ارجاع شود (يعني بزرگ‌ترين شكست سياست خارجي ايران پس ‏از انقلاب اسلامي) و ايران در مسير تندشونده فشارهاي گوناگون جامعه جهاني قرار گيرد. هرچند مخالفت غالب ‏نخبگان غربي و بخصوص آمريكايي‌ها مانع برخورد نظامي حتي محدود با ايران شده؛ اما اگر ايران خود درصدد ‏اصلاح شرايط نباشد؛ هر زمان ممكن است اين وضعيت تغيير نمايد. ايران بايد اشتباه خود را با كمترين خسارت ‏ممكن جبران كرده و به اعتمادسازي مجدد با جامعه جهاني بازگردد و با كمك جامعه جهاني و خردمندان جهان از ‏جمله نخبگان مخالفت جنگ در آمريكا، برنامه افراطيون آمريكا عليه ايران را متوقف و روند كنوني را به سمت ‏حل مشكلات خود از طريق گفت‌وگو تغيير دهد. توسعه صلح‌آميز هسته‌اي ايران بدون اعتمادسازي با جامعه جهاني ‏از ابتدا نيز ممكن نبود و پس از اين نيز جز در چنين مسيري ممكن نخواهد شد"‏.

سياست خارجي دولت كنوني ايران، مورد سومي بود که امين زاده به آن اشاره کرد و از جمله اظهار داشت: "اين ‏سياست افراطي گاه سازگاري زيادي با تبليغات نظامي‌گرا در آمريكا پيدا مي‌كند. خطرناك‌ترين وجه اين سياست ‏فقدان استراتژي خروج از بحران است. ماجراي هولوكاست نمونه‌اي از اين سياست خارجي است. ترديد در مورد ‏واقعيت هولوكاست موضوع جديدي نيست و به كرات در سطوح مختلف نخبگان اروپايي و آسيايي مطرح شده ‏است اما طرح آن توسط رئيس‌جمهوري ايران مسئله ديگري بود و هرچند مخالفان اسرائيل در جهان را خشنود ‏كرد، اما حاصل كار بسيار مشكل‌آفرين گرديد. ظاهرا بنا بود طرح مسئله هولوكاست و در كنار آن نابودي اسرائيل ‏يا جابه‌جايي اسرائيل، جامعه غرب يعني حاميان اصلي اسرائيل را به چالش كشانده و موضوع هسته‌اي ايران به ‏عنوان بحران اساسي بين‌المللي ايران را تحت‌الشعاع قرار دهد. اما عملا اين مسئله به‌رغم تاثيرات پوپوليستي‌اش ‏در كشورهاي اسلامي، به صورتي ساده به ضد خود بدل شد و به دو نتيجه تكان‌دهنده منجر گرديد. اول آنكه به ‏بزرگ‌ترين پيروزي صهيونيست‌ها در مجمع عمومي سازمان ملل از بدو تاسيس منجر شد. يك اجماع جهاني در ‏حمايت از هولوكاست شكل گرفت. قطعنامه‌اي به اتفاق آرا در مجمع عمومي عليه اظهارات رئيس‌جمهور ايران ‏صادر گرديد؛ به داستان پرمناقشه ادعايي هولوكاست، رسميت ابدي بخشيد و هرگونه خدشه‌اي در مورد آن را ‏ممنوع نمود. دوم آنكه: فشار به ايران به‌شدت افزايش يافت و ادعاهاي آمريكا در مورد مقاصد نظامي هسته‌اي ‏ايران باوركردني‌تر گرديد و درباره رابطه ميان توسعه هسته‌اي ايران و مواضع ضداسرائيلي ايران به‌شدت تبليغ ‏شد. دولت‌هاي غربي نسبت به تشديد فشار در مورد برنامه هسته‌اي ايران مصمم‌تر شدند و چهره سياست خارجي ‏ايران ماجراجويانه‌تر از گذشته جلوه‌گر شد. اين پديده نشان داد كه ماجراجويي به هر شكلي در سياست خارجي ‏ايران نيز در خدمت ماجراجويان آمريكايي و اسرائيلي قرار مي‌گيرد، فرصت اعمال فشارهاي جدي عليه ايران را ‏به آنها مي‌دهد و بر تهديدات عليه امنيت ملي ايران مي‌افزايد.‏"‏

‏"ماندن نظاميان آمريكا در منطقه" مورد چهارم بود که امين زاده آن را چنين مورد بررسي قرار داد: "مهم‌ترين ‏محمل افراطيون نظامي آمريكاييان براي توجيه تداوم حضور گسترده‌شان در منطقه تداوم تهديدات تروريستي و ‏ضرورت مبارزه با تروريسم در منطقه است. تداوم اين تعامل خشونت‌بار هر روز براي منطقه هر روز ‏بحران‌زاتر و كشنده‌تر خواهد شد. برهم زدن اين وضع نيازمند همكاري كشورهاي موثر منطقه و بيرون منطقه، ‏براي برقراري امنيت در منطقه و منتفي كردن توجيه نظامي‌گرايان آمريكايي است. آمريكاييان با مواضع مخالفان ‏جنگ در جهان از اين منطقه خارج نخواهند شد. تهديدات تروريستي عليه نظاميان آمريكا نيز فشار غيرقابل تحملي ‏نيست و گاه به دولت آمريكا كمك مي‌كند كه افكار عمومي كشورش را نسبت به ادامه اين وضع قانع نمايد. در چنين ‏شرايطي نقش يك سياست خارجي درست و مدبرانه در ايران بسيار مي‌تواند كارساز باشد. سياست مدبرانه‌اي كه ‏به‌رغم همه موانع پيش‌روي ايران و همه لطمات سال‌هاي اخير، همچنان مي‌تواند ايران را از يك متهم درجه اول ‏بحران‌زايي در منطقه به بازيگر درجه اول منطقه‌اي، براي بحران‌زدايي و ترويج صلح در اين منطقه بدل كند.طبعا ‏ما در اين همايش هم‌نظريم كه جنايت خونبار تروريست‌ها در نيويورك و تجاوز خونبارتر آمريكا به افغانستان و ‏عراق پايان ماجراجويي‌هاي افراطيون آن‌سو و اين‌سوي عالم نيست. اين روند مي‌تواند ادامه يابد و هر روز دولت ‏و ملت ديگري را در معرض تهديد قرار دهد. تنها همكاري واقعي، همه‌جانبه و اعتمادساز دولت‌ها، نهادهاي ‏بين‌المللي و سازمان‌هاي مدني در جهان مي‌تواند روند جديدي را در روابط جهان حاكم كند و اعتمادسازي و ‏گفت‌وگو را به جاي تجاوز وخشونت در روابط ميان كشورها حاكم گرداند. بي‌ترديد اگر ايران مسير انزواگرايانه و ‏ماجراجويانه كنوني را در سياست خارجي خود تغيير دهد، ايران كليدي‌ترين كشور منطقه خود در مديريت اين ‏فرآيند خواهد بود. فرصتي كه پس از 11 سپتامبر براي دولت اصلاح‌طلب ايران فراهم شد و سپس در گردباد ‏افراط‌گرايان ماجراجو گرفتار آمد. اما همچنان مي‌توان اميدوار بود كه در صورت تغيير رويه كنوني در سياست ‏خارجي ايران، بتوان فرصت‌هاي تاريخي ايران در اين زمينه را بازسازي نمود و البته هر سياستي كه توسط دولت ‏اعمال شود، نقش همه‌جانبه و معطوف به عمل خردمندان ايراني از جمله خردمندان بيرون دولت و غيرمرتبط با ‏دولت ضروري و كارساز است‏.‏"

 

جامعه مدني ضعيف و پروژه دموکراسي

سهراب رزاقي، سخنران بعدي مقاله خود را با عنوان‏‎ ‎‏"جنبش جهاني صلح، جامعه مدني ايراني و خواب زمستاني" ‏ارائه و تاکيد كرد که: "جنبش صلح بيرون از گفتمان هاي مسلط و نهادهاي رسمي که مردم آنها را در ايجاد صلح ‏پايدار ناتوان مي بينند رخ مي دهد. جنبش صلح در واقع، نمايانگر يأس ونااميدي مردم از دولتمردان، سياستمداران ‏و روندهاي سياسي براي ايجاد صلح پايدار وتلاش آنان براي ارائه طرحها، الگوهاي بديل و خلق ابتکارات جديد ‏اجتماعي است."‏

وي ادامه داد: "جنبش هاي صلح حيات اجتماعي انسانهاي صلح طلب را در زمانها و مکانهاي متعدد به نمايش در ‏مي آورند. جنبش صلح از خلال بسيج اجتماعي، نيروي اجتماعي مي آفرينند و به اداره وسازماندهي آنان مي ‏پردازند. اين نيروهاي اجتماعي محصول خود جنبش است. جنبش صلح براي هدايت نيروي اجتماعي و دستيابي به ‏موفقيت، نيازمند تدابير نخبه اي، سازماني انعطاف پذير، سازگار، مستقل، دموکراتيک و غير سلسله مراتبي ‏هستند. موفقيت يا عدم موفقيت جنبش صلح به عواملي مانند : ترکيب بازيگران و فعالان جنبش، مهارتهاي ‏رهبري، قدرت بسيج و دسترسي به منابع اعم از بالقوه و بالفعل ، روابط و مناسبات افراد و سازمانهاي درون ‏جنبش، انتخاب استراتژيها و تاکتيک ها، ارتباط جنبش با ساير بازيگران و جنبشها، ميزان توانمندي و قدرت ‏کانونهاي مقاومت و محيط سياسي که درآن عمل مي کنند و همچنين به کانالهاي که براي دسترسي به مردم و ‏سياستگذاران خلق مي کنند و اتحادها و ائتلاف هايي را که شکل ميدهند و... بستگي دارد. در جنبش هاي صلح ‏فرايند تقليد و تمايز گذاري، تکرار و ياد گيري به طور همزمان رخ ميدهد. فعالان جنبش، ساختارها و مدل هايي ‏را از پيشنيان خود به ارث مي برند، اما در همان حال ضمن درس گيري از جنبش هاي پيشين سعي مي کنند ‏ساختارها و مدل هايي جديدي را خلق کنند و ابتکارات جديدي را شکل دهند. جنبش صلح مانند ساير جنبش هاي ‏اجتماعي در قرن بيستم داراي ايده‌ها، عناصر گفتماني، الگوهاي رفتاري، ارزشي، چهره‌ها، و ايديولوژي خاص ‏است و از زبان و ادبيات خاصي استفاده مي کند."‏

او در ادامه از موج هاي مختلف صلح خواهي در جهان سخن گفت و تاکيد کرد که: "سرپيچى عده اى هر چند كم ‏از شركت در جنگ، مى تواند نمايشگر اعتراض عمومى عليه آن باشد. توده هاى مردم، اگر كه در معرض ‏تبليغات مسموم قرار نگيرند، هرگز هواى جنگ در سر ندارند. بايد به آنها در مقابل اين تبليغات مصونيت داد. بايد ‏فرزندان خود را در مقابل نظامى گرى «واكسينه» كنيم؛ و اين كار زمانى ممكن مى گردد كه آنان را با روح صلح ‏طلبى تربيت كنيم."‏
‏ ‏
رزاقي در ادامه به نكته‌ ديگري اشاره کرد: "در هنگامه اي که در اقصي نقاط جهان ميليونها نفر در مخالفت با ‏جنگ و جنگ طلبي به ميدان آمده بودند در کشورمان گروهها و نهادهاي مدني در خواب زمستاني آرميده بودند ‏هيچ حرکت و جوششي در آنها ديده نمي شد آنان حتي نظاره گر ماجرا هم نبودند چرا؟"‏

او خود در پاسخ گفت: "يکي از دلايل مهم آن فقدان سنت صلح طلبي در تاريخ ايران زمين است حتى حركتى در ‏جهت صلح ميان متفكران و روشنفكرانمان نيز وجود نداشته است نه تنها در تاريخ گذشته كه در ادبيات ‏معاصرمان هم جاى صلح و پرداختن به صلح طلبى خالى است.

عامل ديگر ويژگي و مختصات جامعه مدني در ايران است جامعه مدني در ايران گسسته است نه پيوسته. ‏گسستگي آن ناشي از شکاف هاي چندي است که در اين عرصه وجود دارد. مانند شکاف جامعه مدني سنتي و ‏جامعه مدني مدرن، شکاف سازمان هاي جامعه مدني مذهبي و سکولار، شکاف سازمان هاي جامعه مدني مرکز ‏‏(تهران ) و پيرامون (شهرستان ) و.... بر اثر گسست ها و شکاف هاي بالقوه و بالفعل، گروهبندي هاي در جامعه ‏مدني شکل گرفته است که عامل درگيريها و نزاع ها در اين عرصه مي شود. نا کارايي و ناکارآمدي از ‏مختصات و ويژگي هاي ديگر جامعه مدني در ايران است. جامعه مدني نمي تواند باورت کارا و کارآمد به نيازها ‏و مطالبات گروههاي اجتماعي و جوامع محلي پاسخ دهد.چون به مثابه يک سازمان حرفه اي عمل نمي کنند. به ‏همين خاطر جامعه مدني نمي تواتد تقاضاها و مطالبات گروههاي اجتماعي را بطور موثر نمايندگي کند. "‏
داود هرميداس باوند استاد بين الملل دانشگاه ديگر سخنران اين همايش بود که از لزوم اتخاذ روش هاي مسالمت ‏آميز براي حل اختلافات بين المللي سخن گفت.‏

 

جلوگيري از پيش آمدهاي نگران کننده‏

داود هرميداس باوند در مقاله خود تحت عنوان "حل و فصل مسالمت آميز اختلافات بين المللي" با اشاره به راه ‏هاي مختلف براي حل درگيري هاي بين المللي، اظهار داشت: "امروزه بسياري از دانشمندان ايران معتقدند قرين ‏مصلحت است که اختلافات راجع به مسئله تکنولوژي هسته اي و مسائل ديگر از طريق مذاکرات سازش يا گروه ‏‏1+5 و همچنين مذاکرات دو جانبه حل و فصل شده تا بدين طريق از پيش آمدهاي نگران کننده جلوگيري شود."‏

با پايان سخنان باوند كه بر انجام گفت و گوهاي سازنده تأكيد داشت، مهندس ژيلا شريعت پناهي به عنوان ‏کارشناس حفاظت در برابر تشعشعات راديو اکتيو به جهت اهميت موضوع استفاده از انرژي هسته‌اي پرسيد: "بر ‏فرض اينکه در شرايط فعلي، ساختن نيروگاههاي هسته اي در اولويت باشد، چرا کساني که چرنوبيل را ساختند و ‏آن فاجعه انساني و زيست محيطي را آفريدند، بطوري که پس از 22 سال از آن اتفاق، آلودگي هاي زيست محيطي ‏آن منجر به افزايش 40 درصدي سرطان حتي در کشور سوئد در چند صد کيلومتري از محل حادثه شده است، ‏بايستي مسئول ساخت و ايمني هسته اي آن باشند؟"‏

او در ادامه با تأكيد بر لزوم حفظ منافع ملي و جلوگيري از تشديد جنگ سرد كه همان تشديد تحريم‌هاست، بهترين ‏شعار در شرايط فعلي جهان را شعار خلع سلاح عمومي هسته اي، شيميايي و ميكروبي عنوان كرد.‏

به اين ترتيب محمد حسين رفيعي مسئول نشست دوم همايش علمي "صلح پايدار؛ راهي پر فراز و نشيب" پايان اين ‏همايش را كه در دفتر كانون مدافعان حقوق بشر برگزار شده بود، اعلام كرد تا اين همايش طنيني باشد براي ‏جلوگيري از جنگ و گسترش صلح در جهان

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به گرد هما ئی