|
|
|||
مقابله با افراطي گري راه پرهيز از جنگهمايش علمي "صلح پايدار، راهي پر فراز و نشيب" یکشنبه 12 خرداد 1387 [2008.06.01] کيان آشنا همايش علمي "صلح پايدار؛ راهي پر فراز و نشيب" آٍثار و پيامدهاي جنگ و تحريم بر کشور را مورد بررسي قرار داد.در اين همايش که روز هشتم خرداد به همت گروهي از اعضاي هيأت علمي دانشگاههاي ايران برگزار شد، يکي از آثار جنگ و محاصره اقتصادي، دولتي شدن وايجاد تمرکز شديد در اقتصاد عنوان شد و اينکه: امروز سياستمداران تندروي آمريكا، شديدا نيازمند ماجراجويي افراطيوني هستند كه توجيهكننده سياستهاي ماجراجويانه آنان باشند. دكتر بايزيد مردوخي اقتصاددان و استاد دانشگاه از جمله سخنرانان اين همايش بود که سخنان خود تحت عنوان "آثار و پيآمدهاي اقتصادي جنگ و تحريم" رابا تقسيم بندي جنگ هاي امروز به سه گروه اصلي آغاز کرد: "جنگهاي با شدت كم، جنگهاي با شدت زياد و جنگهاي با شدت متوسط." مردوخي در تبيين اين سه گروه از جنگها گفت: "جنگ با شدت كم معطوف به عمليات داخلي عليه ستيزهجوياني است كه با نظام حاكم در يك كشور مبارزه ميكنند. جنگ با شدت متوسط، جنگي است بين دو و يا تعداد بيشتري از کشورها و متحدان هر يک... که جنگ خليج فارس در اين گروه قابل طبقه بندي است. جنگ با شدت زياد نيز جنگي است بين دو و يا تعداد بيشتري از کشورها و متحدان هر يک که در آن طرفين مخاصمه، جديدترين فناوري ها و تمامي منابع خود را به کار مي گيرند." او سپس با تاکيد بر اينکه "هر جنگ اثر خاص خود را دارد" وجه مشترك همه جنگها را "تخريب زير بناهاي اقتصادي و اجتماعي، جابه جائي جمعيت، تلفات انساني و خسارت هاي روحي و معنوي، کاهش سرمايه گذاري و تشکيل سرمايه، کاهش رشد اقتصادي و انقطاع فرايند توسعه" دانست و نتيجه گرفت که دولت در شرايط جنگ و محاصره اقتصادي، تخصيص منابع يعني قيمت گذاري را هم بر عهده مي گيرد. او در ادامه افزود: "اقدام و مداخله در امر قيمت گذاري و جلوگيري از افزايش قيمت ها، به طور اجتناب ناپذيري اقدام دولت را در امر کنترل فيزيکي، جيره بندي و سهميه بندي مصارف ارزي و واردات و تعيين قيمت آن ها، در شرايط جنگي و محاصره اقتصادي، قابل توجيه مي كند. حتي اگر خطر افزايش قيمتها و تمرکز درآمد و سود هم وجود نداشته باشد، تصور اينکه صاحبان صنايع و کسب وکار در شرايط جنگي، منايع در اختيار خود را دقيقاً صرف همان سرمايه گذاري ها و توليداتي خواهند کرد که شرايط جنگي ايجاب مي کند، غير محتمل و دور از واقع بيني است، زيرا در شرايط جنگي، اطلاعات مربوط به اولويت هاي جنگ، طول زمان جنگ، تاکتيک ها و استراتژي هاي جنگي، در اختيار فعالان اقتصادي نبوده و تنها در اختيار دولت است. لذا مسئوليت هدايت منابع را نيز خود دولت به عهده خواهد گرفت". به اين ترتيب مردوخي يکي از آثار مهم جنگ و محاصره اقتصادي راخواه ناخواه، دولتي شدن وايجاد تمرکز شديد در اقتصاد عنوان كرد كه زمينه رابراي بروز آنچه که در نظريه اقتصاد به عنوان "شکست دولت" مطرح شده است فراهم مي كند. او در ادامه گفت: "نظام اقتصادي جنگي چسبندگي هاي شديدي دارد و در دوران بعد از جنگ هم مي تواند استمرار پيدا کند وازاين رو، به سهولت و در ميان مدت هم قابل تبديل به نظام اقتصادي غير جنگي و آزاد نخواهد بود. اين مشکل به ويژه در نظام هاي سنتي توتاليتر و غير دموکراتيک به صورت فرهنگ مسلط در ميان حکومت گران، ديوان سالاران و حتي در ميان مردم ريشه اي پايدار خواهد داشت که زدودن آن کار آساني نخواهد بود." اين صاحبنظر اقتصادي سپس نتيجه گرفت كه مهم ترين آسيب جنگ 8 ساله ايران و عراق و تحريم اقتصادي در ايران، خارج کردن روند اقتصاد از جريان مطلوب توسعه و حرکت به سوي آزادي بوده است.
مردوخي در
ادامه، به بررسي اثر تحريم ها بر ايران که "با ابتکار و مديريت امريکا صورت
گرفته است" پرداخت و آن را مصداق جنگ با اسلحه خرد الکترونيکي و رسانه اي
دانست که بدون شليک گلوله، مي تواند خسارت هاي قابل توجهي در همه زمينه
هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي براي يک کشور به بار آورد. -هزينه واردات کارخانجاتي که براي توليد کالاي خود نياز به مواد اوليه و واسطه خارجي دارند و قطعات و تجهيزات خود را از خارج تامين مي کنند، افزايش يافته و در مواردي به بحران توليد منجر شده است. - سرمايه گذاري و تشکيل سرمايه در بخش هائي از اقتصاد کشور با مشکل رو به رو شده است و طرح هاي سرمايه گذاري نيمه تمام و نا تمام نيز در بعضي موارد با تاخير يا توقف رو به رو شده اند. - محدوديت بانکي در سطح بين المللي نيز موجب کندي يا توقف مبادلات شده و به صادرات غير نفتي هم آسيب رسانيده است. - نرخ ريسک واردات و سرمايه گذاري در ايران از 4 به 7 رسيده و در نتيجه آن هزينه بيمه پرداختي بالا رفته است. به گفته سخنگوي رسمي دولت هشتم وقتي ريسک اقتصادي از 6 به 4 رسيده بود، ما سالانه 750 ميليون دلار کمتر حق بيمه پرداخت مي کرديم ( به ازاء 15 ميليارد دلار واردات)، حال مي توان محاسبه کرد که در سال گذشته (1385) واردات ما 50 ميليارد دلار بوده و ريسک اقتصادي هم 4 واحد افزايش پيدا کرده، رقمي نزديک به 5/1 تا 0/2 ميليارد دلار حق بيمه اضافي پرداخت کرده ايم. - در 9 ماهه سال 2007، ميزان صادرات آلمان به ايران در همه رشته ها 18 در صد و در رشته ماشين آلات و تجهيزات تا 40 درصد کاهش يافته است. در مقابل، چين وروسيه دامنه نفوذ خود را بر اقتصاد ايران توسعه داده اند. کالاهاي صنعتي چين وروسيه به لحاظ کيفيت فني، عمر مفيد و خدمات پس از فروش، توانائي جايگزيني کالاهاي آلمان را ندارند و از اين رو، روند فعلي که در نتيجه تحريم اقتصادي ايران به بار آمده است، به زيان صنايع ايران ارزيابي شده است. - بانک هاي تحريم شده بيش از نيمي از مبادلات کشور را انجام مي داده اند، محدوديت عمليات با آنها در خوش بينانه ترين حالت در نهايت، به محدود شدن بيش از 20 درصد از مبادلات منجر مي شود. در مجموع نظر به اينکه متجاوز از 200 بانک بزرگ جهاني مبادلات خود را با ايران متوقف يا بسيار محدود کرده اند، اغراق نيست اگر گفته شود که بيش از 75 درصد از مبادلات ايران با اروپا در حال حاضر بايد از شبکه جديدي عبور کند که هزينه هاي دريافتي آن ها بسيار بيش تر از هزينه هايي است که ايران به طور متعارف پرداخت مي کرده است. مردوخي در ادامه مقاله خود به اين نکته اشاره كرد که: "دولت هاي کشورهاي قرباني تحريم و يا قرباني اين قبيل جنگ هاي مدرن، توانسته اند بر سر قدرت بمانند و به حکومت خود ادامه دهند." او علت هاي عمده اين ماندگاري را به شرح زيربيان كرد: 1- فرايند جهاني شدن، محاصره اقتصادي را از اهميت انداخته است و کشور ها مي توانند اساساً هر آنچه را که مي خواهند ـ اگر پول کافي داشته باشند ـ به دست آورند. در نتيجه انقلاب اطلاعات و بين المللي شدن اقتصاد جهان، محاصره ها به آبکش ويا به الک تبديل شده اند. در شرايط جهاني شدن، تشخيص و کنترل مبدا بسياري از کالاها بسيار مشکل شده است. جهانگردها هم به جاي چول نقد، کارت پلاستيکي با خود حمل مي کنند. کارت هاي اعتباري ماستر کارت و ويزاي امريکا، در همه جاي دنيا پذيرفته شده اند. امريکائي ها را دولت متبوع شان از سفر به جزيره کارائيب (کوبا ) منع کرده است ولي سالانه بيش از 200 هزار امريکائي اين ميوه ممنوعه را مي چشند تا جائي که آمريکا بعد از کانادا و آلمان به سومين فراهم کننده توريست براي کوبا تبديل شده است. 2- امروزه با جابجايي ميلياردها دلار در هر ثانيه از طريق کامپيوتر ها در سرتاسر جهان، تشخيص مبداء نقل و انتقال هاي مالي بسيار مشکل است و نقل و انتقال وجوه براي همگان از جمله دولت ها، بنگاهها، قاچاقچيان و حتي افراد معمولي آسان و امکان پذير شده است. 3- سالانه حدود 1000ميليارد دلار در جهان براي مقاصد نظامي هزينه مي شود و تنها بودجه نظامي جهان 700 ميليارد دلار در سال است. بودجه دفاعي کشورهاي جهان سوم سالانه بالغ بر 200 ميليارد دلار است. 4 - جمع ارزش توليدات نظامي جهان سالانه 127 ميليارد دلار است. در مجموع 55 ميليون شغل در گوشه وکنار جهان متکي به صنايع تسليحاتي و بودجه هاي نظامي است. 5- هزينه هر سال جنگ ايران و عراق براي کشور ما حدود 4 ميليارد دلار بود در حالي که کل در آمد حاصل از فروش نفت در سال 1367 کمتر از 8 ميليارد دلار بود. 6- تحريم هاي تسليحاتي هم معمولاً جريان عرضه اسلحه را متوقف نمي کند، بلکه تنها خاصيت آن، بيست برابر کردن قيمت ها، چند برابر کردن منافع دلالان اسلحه است. حجم واردات اسلحه جهان در سال 1987 ( اوج جنگ ايران و عراق ) به حداکثر رسيده و معادل 5/46 ميليارد دلار بود که در سال 1992 به طور رسمي به 5/18 ميليارد دلار رسيد. اما بر آوردي که از ميزان تجارت پنهاني و قاچاق اسلحه بعمل آمده است در سال هاي معمولي بين1تا 2ميليارد دلار در سال بوده و در سال هائي که يک يا دو جنگ در جهان شعله ور باشد، اين رقم بين 5 تا 10 ميليارد دلار است. بنابر اين مي توان تصور کرد که فروشندگان اسلحه، به جاي آنکه از تحريم زيان ببينند، با افزايش فروش به طور رسمي يا پنهاني، مي توانند قيمت هايشان را تا 20 برابر بالا ببرند. 7- بنگاه هايي در جهان به وجود آمده اند که از نظر قدرت اقتصادي و درآمد فروش، در مقايسه با بسياري از کشورها و دولت هاي جهان، برترند. اين برتري حتي در سازمانهاي بين المللي که قلمرو منحصر به فرد دولت هاست، بچشم مي خورد. اين اقتصاددان در ادامه سخنان خود به طرح آثار تحريم يا به زبان ديگرآثار جنگ مدرن تحميل شده بر ايران پرداخت و آنها را چنين بر شمرد:
1- محدود
شدن تعداد بانک هاي قابل استفاده براي ايرانيان و فعالان اقتصادي ايران
برآورد خسارت هاي اقتصادي ايران در جنگ ميان سالهاي 1359 تا 1367آخرين بخش مقاله اين اقتصاددان را به خود اختصاص داده بود. به همين منظور او سه نوع خسارت را در جنگ در نظر گرفت: 1- خسارت هاي مستقيم مادي و فيزيکي، شامل امکانات و تجهيزات و ظرفيت هاي مادي که بر اثر ضربه مستقيم دشمن نابود شده اند و خود به سه گروه قابل تقسيم است : ساختمان و تاسيسات، ماشين آلات و تجهيزات و مواد و کالا 2- خسارت هاي مستقيم انساني، شامل مجموعه افراد و نيرو هاي جان باخته اعم از نظامي و غير نظامي و هم چنين نيروي انساني مصدوم و معلول که علاوه بر صدمات غير قابل جبران روحي، قدرت کار کردن و امرار معاش خود را به طور کامل يا جزئي از دست مي دهند و براي خانواده يا دولت هزينه هاي معالجه و مراقبت در پي دارند. 3- خسارت هاي غير مستقيم، شامل ارزش توليد حاصل از امکانات، تجهيزات و ظرفيت هائي که در صورت عدم وقوع جنگ، قابل حصول و بهره برداري بود، مانند خسارت هاي ناشي از عدم توليد بر اثر از بين رفتن دارائي ها و ذخاير سرمايه اي (ساختمان و تاسيسات، ماشين آلات و تجهيزات، مواد وکالا)، هزينه ها و منابع اختصاص داده شده به جنگ که در صورت عدم وقوع جنگ جزء هزينه هاي دفاعي کشور نمي بود و به مصارف ديگر مي رسيد.
او در
ادامه بر اساس براوردها، جمع خسارت هاي وارد شده بر ايران در جنگ تحميلي
عراق را معادل 7/65353 ميليارد ريال (حدود 1000 ميليارد دلار) بيان كرد
که خسارت هاي مستقيم آن 4/30811 ميليارد ريال و خسارت هاي غير مستقيم آن
3/34542 ميليارد ريال بوده است. مردوخي گفت كه در مورد خسارت هاي مستقيم او در خصوص خسارتهاي وارد شده در جنگ ايران و عراق بر کليه بخش هاي اساسي اقتصاد ايران گفت که بيشترين خسارت ها در خدمات عمومي ( 9/34 درصد )، بخش نفت (8/31 درصد) و در مرتبه سوم بخش کشاورزي ( 4/24 درصد) بوده است. او در ادامه خسارت اقتصاد ايران طي دوران جنگ هشت ساله را جمعآً حدود 1000 ميليارد دلار ( 7/65353 ميليارد ريال ) بيان كرد که تنها جبران خسارت هاي غير مستقيم آن به تلاش و کوششي معادل تامين رشد سالانه 6 درصد درتوليد ناخالص داخلي در حد اقل 5/4 سال نياز دارد.
مردوخي
گفت: "اقتصاد ايران در طول 8 سال جنگ تحميلي جمعاً 3/27 درصد از توليد
ناخالص داخلي خود را از دست داد. اين نسبت در سال 1365 معادل 2/60 درصد
توليد ناخالص داخلي و در سال هاي 1361 و 1362 به ترتيب معادل 4/40 درصد و
3/39 درصد بوده است". مردوخي با اشاره به افت و خيزهاي سرمايه گذاري در ساختمان و ماشين آلات و لوازم کسب و کار، يا آن قسمت از توليدات داخلي و واردات کالاهاي سرمايه اي که در طي هر سال مورد مصرف قرار نگرفته و يا صادر نشده باشد، در دوران جنگ ايران و عراق، بر اساس آمارهاي موجود گفت كه در طول سالهاي جنگ سرمايه گذاري کل يا تشکيل سرمايه در اقتصاد ايران، تنها 70 درصد از خسارت هاي جنگ را پوشش داده است. بر اين اساس مردوخي سال 1365 را از اين نظر بدترين سال دانست كه تشکيل سرمايه در آن سال معادل تنها 30 درصد خسارتهاي مستقيم جنگ بوده است. پس از دکتر مردوخي نوبت به ارائه مقاله شيوا دولت آبادي و حسن عشايري از اساتيد دانشگاه رسيد تا آنان نيز از منظري ديگر به مقوله جنگ و صلح بپردازند.
آسيب ديدگان و جنگ افروزان پيامدهاي رواني جنگ با تأكيد ويژه بر كودكان و زنان عنوان مقاله مشترك شيوا دولت آبادي روانشناس و حسن عشايري روانپزشك و از اساتيد دانشگاه بود. "خِيل عظيم آسيب ديدگان از جنگ ها همان جنگ افروزان اصلي نيستند، جنگ افروزان پشت ميزها و يا در زير زمين هاي پناه گاهي خود امن مي نشينند وانسان ها را به نيستي مي کشانند و يا حتي با فشار دادن به دکمه اي جهاني را ويران مي کنند." اين موضوعي بود كه در اين مقاله به آن پرداخته شد. در اين گفتار از زياده طلبي در اشکال گوناگون سياسي، اقتصادي و حتي فردي به عنوان علتهاي اصلي جنگ نام برده شد که در نتيجه آن اخلاق و وظيفه انسان بودن در برابر غريزه پرخاشگري فرو مي پاشد و در روانشناسي زندگي فردي، انسان هاي درگير را به دون ترين واکنش هاي ممکن به اعماق فرو مي کشانند. نويسندگان مقاله كه ديدگاههاي علمي خود را با تحقيقات ميداني در ايران همراه كرده بودند از بروز نشانههاي مرضي در صورت فراتر رفتن فشارها از آستانه تحمل سخن گفتند، بنابراين با تأكيد بر اينكه شكل جنگها عوض شده است، از باقيماندههاي جنگها سخن گفتند: "در ميان آسيب ديده گان از جنگ ها زنان و کودکان در اين گردابِ عمدتاً مردانه تجارب مهلک خود را دارند. مشاهده و تجربه فرو پاشي سامانه هاي عاطفي- ارتباطي که کودکان با اتکاي به آن ها به خود شناسي و تحول رواني مي رسند در نبود خود باعث مي شوند که کودکان از هر گونه زير ساخت رواني تهي شوند و فرا تر از نشان دادن علائم حاد آشفتگي رواني بروند تا نسل هايي از ترديد و نا ايمني و در نتيجه جوامعي نا ايمن و معيوب را براي آينده بنا سازند. مادران که در همه شرايط سخت و پر از تبعيض قرون و اعصار حيات تاريخي خود کوشيده اند تا صلح و امنيت را براي خانواده و فرزندان خود با چنگ و دندان فراهم آورند، در گرداب هاي ترس، فقر، تعليق، بي پناهي و حتي قرباني تعرّض شدن به فرودستي بيشتر و زوال رواني- اجتماعي سپرده مي شوند و بالاخره هيچ جنگي برنده ندارد." به اين ترتيب بررسي پيامدهاي رواني جنگ زمينه را براي بررسي تأثيرات جنگ بر محيط زيست فراهم كرد تا نشان داده شود عوارض جنگها فقط محدود به انسان ها نيست. اسماعيل كهرم كه مقاله "تأثيرات جنگهاي خليج فارس بر محيط زيست" را به اين همايش ارائه كرده بود، کوشش كرد تا به بررسي و تحليل تأثيرات تخريب هاي ناشي از فعاليت جنگي بپردازد. او گفت كه در کوتاه مدت جنگ اثرات مخرب بر محيط زيست وارد مي کند که شايد تنها با تغييرات ناگهاني در طبيعت مانند روان شدن سيل، زمين لرزه و يا آتش سوزي جنگل ها قابل مقايسه باشد. او در ادامه به تفاوت اين دو مقوله پرداخت: "طبيعت با رخدادهاي طبيعي توانسته کنار بيايد و خود را وفق دهد اماجنگهاي امروزي از انواع مواد شميايي و وسايل مخرب وحشتناکي سود مي جويند که براي طبيعت تازگي دارند و طبيعت راه مقابله با آنان را نمي داند. مثلاً در جنگ متفقين عليه لشگر صدام حسين از بمب هائي که به نام اورانيوم ضعيف شده مي شناسيم، استفاده شد که قدرت نفوذ آن در شن و بدنه تانکها بيش از صد برابر وسايل جنگي متعارف بود و اورانيوم پس از رها شدن، صدها هزار سال در فضا پخش مي شود، در هوا انتقال مي يابد، به زمين مي رود و ازدل سبزي ها سردرمي آورد، به خون و قلب جانوران وارد مي شود و در دل و جان آدميان جاي خوش مي کند". تأثيرات اكولوژيكي جنگ تحميلي بر محيط زيست ايران ديگر موضوعي بود كه كهرم در مقاله خود به آن اشاره کرد: "در تعرض همه جانبه ارتشيان صدام به خاک ميهن عزيز ما که 8 سال دوام يافت علاوه بر جان انسانهاي پاک ايراني که اولين و مهمترين قربانيان اين جنگ تحميلي محسوب مي شدند، کليه عوامل و عناصر محيط زيست مانند هوا، آب و خاک ما مورد هجمه قرار گرفت. خاک به شدت تحت تأثير بمب ها و سلاح هاي آتش زا مسموم گرديد و ميليونها هکتار از اراضي حاصلخيز و باغها ونيز زمينهاي کشاورزي نابود و حدود 250000 هکتار از زمينهاي جنگلي و درختزارها خسارت و حدود 753000 هکتار از مراتع کشور تخريب گرديد. همچنين حدود 3 ميليون اصله نخل از مجموع 7 ميليون موجود در آغاز جنگ نابود شد. آبهاي خليج فارس ونيز رودخانه ها و درياچه ها و تالابهاي داخل ايران نيز از اين تعرض مسون نماند. در طول جنگ تحميلي، 14 حلقه چاه و 8 سکوي اکتشافي و توليدي مورد اصابت بمبها قرار گرفته و ميليونها بشکه نفت در آبهاي ايران رها شدند و بالاخره دوده حاصل از سوختن و آتش گرفتن نفت علاوه بر مسموم کردن هوا، آب و زمينهاي اطراف، موجب بارش باران سياه در سرزمينهاي دوردست مانند هندوستان شد." او پس از آنكه به بررسي تأثيرات جنگ بر آب، خاك و هوا به عنوان سه عنصر اصلي حيات پرداخت، نتيجه گرفت: "شعلههاي آتش جنگ، بر و بحر، گياه و جانور و انسان را به خاکستر تبديل مي کند. ريشه هاي حيات را مي خشکاند و حال و آينده را مي سوزاند." با پايان قرائت اين مقاله كه با ابراز اميدواري نويسنده آن مبني بر باز شدن چشم صاحبان قدرت به خرابي هاي وسيع در همه عرصههاي زندگي انسانها همراه بود، نشست اول اين همايش خاتمه يافت تا سخنرانان بعدي اين همايش در نشست دوم به موضوع "صلح پايدار، توسعه و دموكراسي" بپردازند.
توسعه پايدار و صلح و آرامش عليرضا علويتبار اولين سخنران نشست دوم همايش علمي "صلح پايدار؛ راهي پر فراز و نشيب" بود كه با عنوان "صلح، توسعه پايدارو جامعه مدني" ديدگاههاي خود را بيان كرد. او در ابتداي طرح نظرات خود گفت: در نگاه اول مشکل مي توان ميان سه مفهوم مختلف "توسعه پايدار، جامعه مدني و صلح" پيوند منطقي و مشخصي برقرار کرد. اما تحليل مفهومي اين سه اصطلاح و بازخواني آنها در پرتو چارچوب هاي نظري و تجربه هاي عملي موجود، پرده از پيوند عميق ميان آنها برمي دارد. اين پژوهشگر در ادامه سخنان خود گفت كه تأكيد بر پايداري فرايند توسعه به ناگزير بر نقش "نهادهاي مدني " در "تصميم گيري و خط مشي گذاري" و در "يکپارچه سازي و آشکارسازي دلبستگي هاي جامعه" دلالت ميكند. از همين رو او گفت كه جامعه مدني اين امكان را دارد تا با ايجاد قدرت همبستگي در مقابل حكومت منويات خود را مستقل از حكومت در خط مشيگذاريها دنبال كند. از سوي ديگر جامعه مدني با فراهم كردن زمينه گفت و گو امكان يكپارچهسازي خواستهها و نزديك كردن منويات را فراهم ميكند. گزينه ديگري كه علويتبار به آن پرداخت رابطه توسعه پايدار و صلح بود. او گفت: توسعه پايدار هم نيازمند برقراري " صلح و آرامش " است و هم به عنوان " ابزاري " براي تأمين " امنيت ملي " ايفاي نقش مي کند." اين پژوهشگر با بيان اينكه در ايران بعد از مشروطيت بطور متوسط هر 11 سال يكبار يك تنش سياسي جدي داشتهايم، گفت كه اگر چه اين تنشهاي سياسي به حق و به دنبال احقاق حقوق مردم بوده باشد اما هر تحول سياسي كه اتفاق ميفتد حداقل براي يك مدت فرايند انباشت سرمايه را تحت تأثير منفي قرار ميدهد. علويتبار در بخش ديگري از سخنان خود در خصوص رابطه دو مقوله توسعه پايدار و امنيت ملي به اقدامات هنديها اشاره كرد و گفت كه مهمترين عامل حفظ امنيت ملي كشورها توسعه است نه سلاح. او گفت: "كشوري ميتواند به لحاظ حفظ تماميت ارضي، حاكميت ملي و استقلال پر قدرت عمل كند كه توسعه يافته باشد." او با بيان اينكه نظاميگري به خاطر منطق دروني خود نظاميگري را تشديد ميكند، گفت: "نظاميان در زماني كه بودجه نظامي كم ميشود اوضاع را نا امن جلوه ميدهند." او افزود: "ممكن است نيت اوليه تأمين امنيت ملي باشد اما اين نيت اوليه ممكن است به جنگ منتهي شود."
علويتبار
در ادامه با بيان اينكه "ممكن است كشورهاي دموكراتيك وقتي به آنها جنگي
تحميل ميشود در مرحله اول شكست بخورند اما به تدريج برنده جنگ خواهند
بود» دليل اين فرايند را ساختار توسعه يافته اين كشورها بيان كرد. بحرانزدايي و ترويج صلح محسن امين زاده عضو هيئت علمي دانشگاه مقاله خود را با عنوان "سياستهاي ماجراجويانه در دنياي پس از جنگ سرد" ارائه كرد. او در مقاله خود افراط گرايي در دنياي پس از جنگ سرد را پديده عجيبي ندانست و گفت: "شايد هرگز به اندازه اين دوران جريانهاي افراطي رقيب، به كمك يكديگر نشتافته و به رغم دشمني، براي يكديگر فرصت بقا و گسترش نفوذ و قدرت فراهم نكردهاند. امروز سياستمداران تندروي آمريكا، شديدا نيازمند ماجراجويي افراطيوني هستند كه توجيهكننده سياستهاي ماجراجويانه آنان باشند و متقابلا بيشترين فرصت را براي رشد جريانهاي افراطي در اقصينقاط جهان، از جمله در غرب آسيا و خاورميانه تندروهاي آمريكايي فراهم ميكنند. از واپسين روزهاي پس از پايان جنگ سرد، مهمترين مشكل افراطيون نظاميگرايي آمريكا، يافتن قرائت جديدي از تهديد و ضرورت نظاميگري بود. در حاليكه بزرگترين دشمن نظامي آمريكا فروپاشيده بود و عمده صنايع نظامي اتحاد جماهير شوروي، و البته روسيه پس از آن آسيب جدي ديده بود و آمريكا به قدرت بلامنازع نظامي جهان بدل شده بود، نظاميگرايان آمريكا بيش از هر زمان ديگري نسبت به هويت، نقش و قدرت خود در ساختار جديد پس از جنگ سرد در آمريكا، نگران شده بودند. آنان نيم قرن با ترويج هراس از گسترش كمونيسم در جهان، فرصتهاي بزرگي براي نظاميگري بهدست آورده بودند و اكنون پس از فروپاشي اتحاد شوروي مهمترين توجيه نظاميگريهاي آنان از دست رفته بود. مخالفان نظاميگري در آمريكا، شديدا بر عدم نياز به بودجه نظامي سنگين پافشاري ميكردند و نخبگان اروپايي مدعي بودند كه با فروپاشي پيمان ورشو، ادامه حيات پيمان ناتو مفهومي ندارد. طرح دشمناني چون چين، روسيه، كرهشمالي، ايران، ليبي و عراق از سوي نظاميگرايان كارساز نبود و تلاشهاي بيهوده و دست پا زدن آنان براي بازسازي موقعيت از دسته رفته بيبازگشت تلقي ميشد. اما نظريهپردازان نومحافظهكار، ادامه دادند و نهايتا به ترسيم روايتي از تهديد جديد دست زدند و مدعي شدند كه در دنياي پس از جنگ سرد؛ تهديد صلح جهاني از معناي گذشته خود در قلمرو مرزهاي يك كشور خارج شده و ماهيتي موضوعي پيدا كرده است. آنان تروريسم و سلاحهاي كشتار جمعي را دو پديده بسيار موثر معرفي كردند كه اكنون ميتوانند هر كشور يا گروهي را به دشمن خطرناك صلحجهاني بدل كنند. آنان از گم شدن اورانيوم غنيشده و دانشمندان اتمي كشورهاي تازه استقلاليافته و احتمال بمبگذاري هستهاي توسط گروههاي تروريست سخن راندند. اما تمامي اين ادعاها هم در حد تخيلات كممايه باقي ماند و به باور مشترك رهبران و يا خردمندان جهان بدل نشد. نظاميگري افراطي جايي در دنياي جديد پس از جنگ سرد نداشت. در آغاز اين ساعات روز 11 سپتامبر سال 2001 ميلادي (20 شهريور 1380) عمليات انتحاري عدهاي افراطي تا به آن حد در خدمت استراتژي نظاميگرايان آمريكايي قرار گرفت كه عدهاي از اعضاي گروه تروريست القاعده، منجر به شكلگيري شرايطي نو شد. اين پديده كه بزرگترين عمليات ضدامنيت ملي آمريكا آن هم در خاك اين كشور محسوب ميشد، پيامدهاي بسيار گستردهاي داشت كه روايتهاي جديدي را در سياست خارجي، امينت بينالمللي و امنيت ملي كشورهاي غربي باعث شد. به دنبال يك دوره كوتاه سردرگمي در نظاميگرايان آمريكايي فرمان را به دست گرفتند و در مسيري هموارهتر از هميشه تاختند. عمليات انتحاري عدهاي از ساختگي بودن آن سخن گفتند و براي آن قصههاي مختلفي خلق كردند. آنان در واقع در برابر اين پرسش بيپاسخ متوهم شده بودند كه چگونه ممكن است چنين عملياتي توسط دشمن آمريكا در قلب نيويورك واقع شود و ناگهان تا اين حد براي افراطگرايان آمريكايي فرصت ايجاد كند". امين زاده در ادامه با تاکيد بر اينکه "عمليات انتحاري توسط گروه القاعده، يعني جنايتكاراني رقم خورده است كه پيش از آن خون بيگناهان زيادي را در سكوت جامعه جهاني، در كشورهاي منطقه، از جمله در حرم مطهر امام رضا (ع) در مشهد بر زمين ريخته بودند افزود: تا پيش از 11 سپتامبر هر حادثهاي براي يك سرباز آمريكا در دنيا منجر به فشار مردم آمريكا به دولت براي خروج نيروهاي آمريكايي از سرزمينهاي پرخطر ميشد، اماعمليات 11 سپتامبر براي اولين بار اين امكان را به نظاميگرايان آمريكايي داد كه بدون نگراني نسبت به افكار عمومي كشورشان، سربازان را به سرزمينهاي پرخطر بفرستند. در سطح جهان نيز اين حادثه به بزرگترين حمله واكنشي به يك كشور، مشروعيت بينالمللي بخشيد و پس از افغانستان اين امكان را به آمريكا داد كه بدون دغدغه جدي نسبت به مخالفت ديگر كشورها به عراق حمله نمايد و رژيم صدام را ساقط كند. امين زاده ادامه داد: "نظاميگرايان آمريكايي در عمليات خود به سرنگون كردن دو نظام جنايتكار جهان دست زدند. شايد هيچ نظام ديگري در جهان به اندازه طالبان و صدامحسين عليه مردم خود و عليه همسايگان خود جنايت و تعدي نكرده بودند و منفور ملت خود و ملتهاي هسمايه خود نبودند. مجازات اين جنايتكاران، محمل مناسبي براي آمريكا بود كه امكان بزرگترين عمليات برون مرزي اين كشور را پس از جنگ ويتنام و حضوري بيمانند در خاورميانه را بهدست آورد". اما اين دو تهاجم پايان كار نيست و تعامل خشونتبار افراطگرايان ادامه دارد. نظاميگرايان آمريكا براي نهادينه كردن حضور خود در منطقه بهشدت نيازمند گسترش نگراني و وحشت ناشي از تهديداتي هستند كه غالبا پررنگتر از واقعيت، در رسانههاي غربي مطرح ميشود و متقابلا افراطيون نيز از اين شرايط بهرهمند هستند. تا زماني كه فرآيند متقابل خشونت روند تندشونده خود را ادامه دهد كشورهاي مختلف جهان و بهخصوص جهان اسلام، در معرض تهديد نظامياني هستند كه از بهكار بردن مفهوم سمبليك جنگ صليبي هم ابايي ندارند. بيترديد درمان اين شرايط جز با فرونشاندن تب افراطگرايي ممكن نيست. ناطق افزود: "در صورتيكه تهديدات افراطيون آن سوي ماجرا عليه ايران، عملي شود طبعا نشيب ديگري بر كارنامه پرفراز و نشيب استقلال و توسعه ايران رقم خواهد خورد. كارنامهاي كه تاريخ همچون هميشه، آن را كموبيش به نام همه خردمندان امروز جامعه ما، اعم از خردمندان درون حكومت، مرتبط با حكومت و يا بيرون حكومت، ثبت خواهد كرد. در ايران باورهاي نادرست برخي از مسولان نسبت به تحولات جهاني و مصالح ملي و تشويق ماجراجويي با محمل انقلابيگري، كه گاه با مقاصد افراطيون آنسوي ماجرا سازگار است ممكن است شرايط بيبازگشتي را بر فرآيند كشمكشهاي بينالمللي ايران حاكم گرداند. سهم اين باورهاي نادرست و اشتباهات ناشي از آن، در شرايط پيش روي كشور بالاست. در چنين وضعي اگر به همين حد محكوم كردن جنگ بسنده كنيم، ممكن است گرفتار عافيتطلبي شويم. بايد همه تدابير شايستهاي كه مانع وقوع احتمالي تحريمها و محدوديتهاي بيشتر براي توسعه ايران و نهايتا جنگ احتمالي عليه ايران ميشود، دغدغه خردمندان جامعه قرار گيرد و آنان با واقعبيني منتقدانه همه اقدامات انجام شده، همه اقدامات در حال انجام و همه تلاشهاي درست ممكن را مورد توجه قرار دهند، به نقد عملكردهاي نادرست بپردازند. اشتباهات را ناديده نگيرند و البته اقدامات درست را تشويق نمايند." امين زاده سپس "براي روشنتر شدن تاثيرات گسترده و عميق تدابير خردمندانه و نابخردانه سياست خارجي ايران بر امنيت ملي كشور، چهار نمونه بارز از رفتار بينالمللي ايران" را مرور کرد: گفتوگوي تمدنها از اين جمله بود که وي در مورد آن اظهار داشت: "اين نظريه نهتنها منجر به پيروزي مهم ايران در سازمان ملل متحد شد، بلكه به عنوان استراتژي جديد ايران در صحنه جهان پذيرفته شد و يك مشي كاملا متفاوت با ادعاهاي عليه ايران در سطح جهان تلقي شد و آنچنان تاثير سازندهاي بر موقعيت بينالمللي ايران، بهرغم ناخشنودي مخالفان ايران، گذاشت كه مدتها طول كشيد تا افراطيون آمريكا و اسرائيل بهانه جديدي براي تبليغات ديگري عليه ايران دست و پا كنند." نکته دومي که امين زاده به آن اشاره کرد "موفقيت ايران در پيشبرد صنعت صلحآميز هستهاي" بود و اينکه: "مشكل اساسي استراتژي هستهاي ايران، سياسي است. سياست خارجي غلطي است كه بدون درك درست از مقاصد افراطيون آمريكا در دنياي پس ازجنگ سرد اتخاذ شده است و در نتيجه اين پيشرفت ارزشمند در ايران را با مقاصد تبليغاتي افراطگرايان آمريكايي سازگار نموده است. همزماني موفقيتهاي هستهاي ايران با استراتژيهاي ماجراجويانه افراطيون آمريكا ميتوانست باعث هيچ مشكل مهمي نشود اگر ايران، به درستي به ضرورت خنثي نمودن مقاصد افراطيون آمريكا توجه داشت. بيتوجهي نسبت به اين وجه خطرناك؛ به دولت اصلاحات هم فشار ميآورد اما پس از دولت اصلاحات باعث شد كه ايران در مسير خطرناك مواجهه با جامعه بينالمللي قرار گيرد. پرونده ايران به شوراي امنيت سازمان ملل متحد ارجاع شود (يعني بزرگترين شكست سياست خارجي ايران پس از انقلاب اسلامي) و ايران در مسير تندشونده فشارهاي گوناگون جامعه جهاني قرار گيرد. هرچند مخالفت غالب نخبگان غربي و بخصوص آمريكاييها مانع برخورد نظامي حتي محدود با ايران شده؛ اما اگر ايران خود درصدد اصلاح شرايط نباشد؛ هر زمان ممكن است اين وضعيت تغيير نمايد. ايران بايد اشتباه خود را با كمترين خسارت ممكن جبران كرده و به اعتمادسازي مجدد با جامعه جهاني بازگردد و با كمك جامعه جهاني و خردمندان جهان از جمله نخبگان مخالفت جنگ در آمريكا، برنامه افراطيون آمريكا عليه ايران را متوقف و روند كنوني را به سمت حل مشكلات خود از طريق گفتوگو تغيير دهد. توسعه صلحآميز هستهاي ايران بدون اعتمادسازي با جامعه جهاني از ابتدا نيز ممكن نبود و پس از اين نيز جز در چنين مسيري ممكن نخواهد شد". سياست خارجي دولت كنوني ايران، مورد سومي بود که امين زاده به آن اشاره کرد و از جمله اظهار داشت: "اين سياست افراطي گاه سازگاري زيادي با تبليغات نظاميگرا در آمريكا پيدا ميكند. خطرناكترين وجه اين سياست فقدان استراتژي خروج از بحران است. ماجراي هولوكاست نمونهاي از اين سياست خارجي است. ترديد در مورد واقعيت هولوكاست موضوع جديدي نيست و به كرات در سطوح مختلف نخبگان اروپايي و آسيايي مطرح شده است اما طرح آن توسط رئيسجمهوري ايران مسئله ديگري بود و هرچند مخالفان اسرائيل در جهان را خشنود كرد، اما حاصل كار بسيار مشكلآفرين گرديد. ظاهرا بنا بود طرح مسئله هولوكاست و در كنار آن نابودي اسرائيل يا جابهجايي اسرائيل، جامعه غرب يعني حاميان اصلي اسرائيل را به چالش كشانده و موضوع هستهاي ايران به عنوان بحران اساسي بينالمللي ايران را تحتالشعاع قرار دهد. اما عملا اين مسئله بهرغم تاثيرات پوپوليستياش در كشورهاي اسلامي، به صورتي ساده به ضد خود بدل شد و به دو نتيجه تكاندهنده منجر گرديد. اول آنكه به بزرگترين پيروزي صهيونيستها در مجمع عمومي سازمان ملل از بدو تاسيس منجر شد. يك اجماع جهاني در حمايت از هولوكاست شكل گرفت. قطعنامهاي به اتفاق آرا در مجمع عمومي عليه اظهارات رئيسجمهور ايران صادر گرديد؛ به داستان پرمناقشه ادعايي هولوكاست، رسميت ابدي بخشيد و هرگونه خدشهاي در مورد آن را ممنوع نمود. دوم آنكه: فشار به ايران بهشدت افزايش يافت و ادعاهاي آمريكا در مورد مقاصد نظامي هستهاي ايران باوركردنيتر گرديد و درباره رابطه ميان توسعه هستهاي ايران و مواضع ضداسرائيلي ايران بهشدت تبليغ شد. دولتهاي غربي نسبت به تشديد فشار در مورد برنامه هستهاي ايران مصممتر شدند و چهره سياست خارجي ايران ماجراجويانهتر از گذشته جلوهگر شد. اين پديده نشان داد كه ماجراجويي به هر شكلي در سياست خارجي ايران نيز در خدمت ماجراجويان آمريكايي و اسرائيلي قرار ميگيرد، فرصت اعمال فشارهاي جدي عليه ايران را به آنها ميدهد و بر تهديدات عليه امنيت ملي ايران ميافزايد." "ماندن نظاميان آمريكا در منطقه" مورد چهارم بود که امين زاده آن را چنين مورد بررسي قرار داد: "مهمترين محمل افراطيون نظامي آمريكاييان براي توجيه تداوم حضور گستردهشان در منطقه تداوم تهديدات تروريستي و ضرورت مبارزه با تروريسم در منطقه است. تداوم اين تعامل خشونتبار هر روز براي منطقه هر روز بحرانزاتر و كشندهتر خواهد شد. برهم زدن اين وضع نيازمند همكاري كشورهاي موثر منطقه و بيرون منطقه، براي برقراري امنيت در منطقه و منتفي كردن توجيه نظاميگرايان آمريكايي است. آمريكاييان با مواضع مخالفان جنگ در جهان از اين منطقه خارج نخواهند شد. تهديدات تروريستي عليه نظاميان آمريكا نيز فشار غيرقابل تحملي نيست و گاه به دولت آمريكا كمك ميكند كه افكار عمومي كشورش را نسبت به ادامه اين وضع قانع نمايد. در چنين شرايطي نقش يك سياست خارجي درست و مدبرانه در ايران بسيار ميتواند كارساز باشد. سياست مدبرانهاي كه بهرغم همه موانع پيشروي ايران و همه لطمات سالهاي اخير، همچنان ميتواند ايران را از يك متهم درجه اول بحرانزايي در منطقه به بازيگر درجه اول منطقهاي، براي بحرانزدايي و ترويج صلح در اين منطقه بدل كند.طبعا ما در اين همايش همنظريم كه جنايت خونبار تروريستها در نيويورك و تجاوز خونبارتر آمريكا به افغانستان و عراق پايان ماجراجوييهاي افراطيون آنسو و اينسوي عالم نيست. اين روند ميتواند ادامه يابد و هر روز دولت و ملت ديگري را در معرض تهديد قرار دهد. تنها همكاري واقعي، همهجانبه و اعتمادساز دولتها، نهادهاي بينالمللي و سازمانهاي مدني در جهان ميتواند روند جديدي را در روابط جهان حاكم كند و اعتمادسازي و گفتوگو را به جاي تجاوز وخشونت در روابط ميان كشورها حاكم گرداند. بيترديد اگر ايران مسير انزواگرايانه و ماجراجويانه كنوني را در سياست خارجي خود تغيير دهد، ايران كليديترين كشور منطقه خود در مديريت اين فرآيند خواهد بود. فرصتي كه پس از 11 سپتامبر براي دولت اصلاحطلب ايران فراهم شد و سپس در گردباد افراطگرايان ماجراجو گرفتار آمد. اما همچنان ميتوان اميدوار بود كه در صورت تغيير رويه كنوني در سياست خارجي ايران، بتوان فرصتهاي تاريخي ايران در اين زمينه را بازسازي نمود و البته هر سياستي كه توسط دولت اعمال شود، نقش همهجانبه و معطوف به عمل خردمندان ايراني از جمله خردمندان بيرون دولت و غيرمرتبط با دولت ضروري و كارساز است."
جامعه مدني ضعيف و پروژه دموکراسي سهراب رزاقي، سخنران بعدي مقاله خود را با عنوان "جنبش جهاني صلح، جامعه مدني ايراني و خواب زمستاني" ارائه و تاکيد كرد که: "جنبش صلح بيرون از گفتمان هاي مسلط و نهادهاي رسمي که مردم آنها را در ايجاد صلح پايدار ناتوان مي بينند رخ مي دهد. جنبش صلح در واقع، نمايانگر يأس ونااميدي مردم از دولتمردان، سياستمداران و روندهاي سياسي براي ايجاد صلح پايدار وتلاش آنان براي ارائه طرحها، الگوهاي بديل و خلق ابتکارات جديد اجتماعي است." وي ادامه داد: "جنبش هاي صلح حيات اجتماعي انسانهاي صلح طلب را در زمانها و مکانهاي متعدد به نمايش در مي آورند. جنبش صلح از خلال بسيج اجتماعي، نيروي اجتماعي مي آفرينند و به اداره وسازماندهي آنان مي پردازند. اين نيروهاي اجتماعي محصول خود جنبش است. جنبش صلح براي هدايت نيروي اجتماعي و دستيابي به موفقيت، نيازمند تدابير نخبه اي، سازماني انعطاف پذير، سازگار، مستقل، دموکراتيک و غير سلسله مراتبي هستند. موفقيت يا عدم موفقيت جنبش صلح به عواملي مانند : ترکيب بازيگران و فعالان جنبش، مهارتهاي رهبري، قدرت بسيج و دسترسي به منابع اعم از بالقوه و بالفعل ، روابط و مناسبات افراد و سازمانهاي درون جنبش، انتخاب استراتژيها و تاکتيک ها، ارتباط جنبش با ساير بازيگران و جنبشها، ميزان توانمندي و قدرت کانونهاي مقاومت و محيط سياسي که درآن عمل مي کنند و همچنين به کانالهاي که براي دسترسي به مردم و سياستگذاران خلق مي کنند و اتحادها و ائتلاف هايي را که شکل ميدهند و... بستگي دارد. در جنبش هاي صلح فرايند تقليد و تمايز گذاري، تکرار و ياد گيري به طور همزمان رخ ميدهد. فعالان جنبش، ساختارها و مدل هايي را از پيشنيان خود به ارث مي برند، اما در همان حال ضمن درس گيري از جنبش هاي پيشين سعي مي کنند ساختارها و مدل هايي جديدي را خلق کنند و ابتکارات جديدي را شکل دهند. جنبش صلح مانند ساير جنبش هاي اجتماعي در قرن بيستم داراي ايدهها، عناصر گفتماني، الگوهاي رفتاري، ارزشي، چهرهها، و ايديولوژي خاص است و از زبان و ادبيات خاصي استفاده مي کند."
او در
ادامه از موج هاي مختلف صلح خواهي در جهان سخن گفت و تاکيد کرد که: "سرپيچى
عده اى هر چند كم از شركت در جنگ، مى تواند نمايشگر اعتراض عمومى عليه آن
باشد. توده هاى مردم، اگر كه در معرض تبليغات مسموم قرار نگيرند، هرگز
هواى جنگ در سر ندارند. بايد به آنها در مقابل اين تبليغات مصونيت داد.
بايد فرزندان خود را در مقابل نظامى گرى «واكسينه» كنيم؛ و اين كار زمانى
ممكن مى گردد كه آنان را با روح صلح طلبى تربيت كنيم." او خود در پاسخ گفت: "يکي از دلايل مهم آن فقدان سنت صلح طلبي در تاريخ ايران زمين است حتى حركتى در جهت صلح ميان متفكران و روشنفكرانمان نيز وجود نداشته است نه تنها در تاريخ گذشته كه در ادبيات معاصرمان هم جاى صلح و پرداختن به صلح طلبى خالى است.
عامل ديگر
ويژگي و مختصات جامعه مدني در ايران است جامعه مدني در ايران گسسته است نه
پيوسته. گسستگي آن ناشي از شکاف هاي چندي است که در اين عرصه وجود دارد.
مانند شکاف جامعه مدني سنتي و جامعه مدني مدرن، شکاف سازمان هاي جامعه
مدني مذهبي و سکولار، شکاف سازمان هاي جامعه مدني مرکز (تهران ) و
پيرامون (شهرستان ) و.... بر اثر گسست ها و شکاف هاي بالقوه و بالفعل،
گروهبندي هاي در جامعه مدني شکل گرفته است که عامل درگيريها و نزاع ها در
اين عرصه مي شود. نا کارايي و ناکارآمدي از مختصات و ويژگي هاي ديگر جامعه
مدني در ايران است. جامعه مدني نمي تواند باورت کارا و کارآمد به نيازها و
مطالبات گروههاي اجتماعي و جوامع محلي پاسخ دهد.چون به مثابه يک سازمان
حرفه اي عمل نمي کنند. به همين خاطر جامعه مدني نمي تواتد تقاضاها و
مطالبات گروههاي اجتماعي را بطور موثر نمايندگي کند. "
جلوگيري از پيش آمدهاي نگران کننده داود هرميداس باوند در مقاله خود تحت عنوان "حل و فصل مسالمت آميز اختلافات بين المللي" با اشاره به راه هاي مختلف براي حل درگيري هاي بين المللي، اظهار داشت: "امروزه بسياري از دانشمندان ايران معتقدند قرين مصلحت است که اختلافات راجع به مسئله تکنولوژي هسته اي و مسائل ديگر از طريق مذاکرات سازش يا گروه 1+5 و همچنين مذاکرات دو جانبه حل و فصل شده تا بدين طريق از پيش آمدهاي نگران کننده جلوگيري شود." با پايان سخنان باوند كه بر انجام گفت و گوهاي سازنده تأكيد داشت، مهندس ژيلا شريعت پناهي به عنوان کارشناس حفاظت در برابر تشعشعات راديو اکتيو به جهت اهميت موضوع استفاده از انرژي هستهاي پرسيد: "بر فرض اينکه در شرايط فعلي، ساختن نيروگاههاي هسته اي در اولويت باشد، چرا کساني که چرنوبيل را ساختند و آن فاجعه انساني و زيست محيطي را آفريدند، بطوري که پس از 22 سال از آن اتفاق، آلودگي هاي زيست محيطي آن منجر به افزايش 40 درصدي سرطان حتي در کشور سوئد در چند صد کيلومتري از محل حادثه شده است، بايستي مسئول ساخت و ايمني هسته اي آن باشند؟" او در ادامه با تأكيد بر لزوم حفظ منافع ملي و جلوگيري از تشديد جنگ سرد كه همان تشديد تحريمهاست، بهترين شعار در شرايط فعلي جهان را شعار خلع سلاح عمومي هسته اي، شيميايي و ميكروبي عنوان كرد. به اين ترتيب محمد حسين رفيعي مسئول نشست دوم همايش علمي "صلح پايدار؛ راهي پر فراز و نشيب" پايان اين همايش را كه در دفتر كانون مدافعان حقوق بشر برگزار شده بود، اعلام كرد تا اين همايش طنيني باشد براي جلوگيري از جنگ و گسترش صلح در جهان
|
||||
|