اولين روز
همايش «آكادمی علوم انسانی»
اظهارات قادری، جمشيدیها، غنینژاد، سروش، فكوهی، عضدانلو،
جهانبگلو، آقاجری
• حاتم قادری:
خيزشهای دانشگاهی معمولا به سطوح اندكی از اساتيد و دانشجويان
برمیگردد و غلظت سياسی و رسالتمندی در دانشگاههای ما بسيار اندك است
چرا كه ذهن آنها معطوف به ترقی خواهی و رفتارشان معطوف به محافظهكاری
است • دکتر سروش: اگر آزادی را از حقيقت جويان دانشگاه بگيرند، آن
را بدل به قربانگاه دانش كردهاند. آزادی ستيزان را به درستی بايد
حقيقت ستيزان خواند چون آزادی معبر حقيقت است و بستن راه آزادی، بريدن
نفس حقيقت است • هاشم آقاجاری: در جامعهی ما ابتدايیترين شرايط
رشد علوم انسانی، آزادی است و مقدمهی اين آزادی، آزادی آكادميك است،
اما علاوه بر آزادی آكادميك، آزادی در عرصهی عمومی است
اخبار روز: www.iran-chabar.de
یکشنبه 27 آذر 1384 – ١٨ دسامبر 2005
ايسنا: اولين
روز همايش «آكادمی علوم انساني» صبح و بعدازظهر امروز در دانشكدهی
علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
حاتم قادري: فعاليت
سياسی راديكال مانع شكلگيری نهادهای مدنی ميشود «حاتم قادري» به
عنوان اولين سخنران دربارهی «اصالت آكادميك»، گفت: اگر در جامعه
مولفههايی داشته باشيم كه به تمام ذهن ما مستولی باشد آيا دانشگاه
ميتواند منفك از آن عمل كند؟ خوی ملی ما در دانشگاه نيز جاری است و
دانشگاهها بيشتر در خدمت اين قرار ميگيرند كه برای نخبگان پايگاه
اجتماعی ايجاد كنند تا در آن از چارچوبهای امنيتبخش خود دفاع كنند.
قادری با تاكيد بر اينكه «كليت دانشگاه از ابتدا محافظهكار بوده
است»، گفت: در ابتدا دانشگاه سعی ميكرد با سرعت زياد مدرنيزاسيون را
البته در لايههای محدودی توسعه دهد. به نظر من پس از انقلاب روند
مدرنيزاسيون كندتر شد اما محدودهی مخاطبان آن گسترش پيدا كرد، به همين
دليل خوی ملی ما وارد دانشگاه شد. وی در ادامه بيان داشت: به دليل
خوی ملی امنيتطلبي، عموم اساتيد ما محافظهكار هستند. از حكم اعدام
آقاجری تا ضرب و شتم رييس دانشگاه علم و صنعت، اساتيد فعاليت كمتری
داشتند. ما همچنين هالهای زعيمگرايی را در دانشگاه شاهد هستيم و اين
بين اساتيد و دانشجويان بسيار قوی است. يعنی اساتيد نقد را به
دانشجويان واگذار ميكنند و دانشجويان هم به عصيانگری رمانتيك
ميپردازند كه از پريشان فكری به دور نيست. قادری همچنين اضافه
كرد: محافظهكاری برای اساتيد چارچوبهای مادی امنيتی فراهم ميكند.
اما اگر اين طور است پس قليان در دانشگاه از كجاست؟ خيزشهای دانشگاهی
معمولا به سطوح اندكی از اساتيد و دانشجويان برميگردد و غلظت سياسی و
رسالتمندی در دانشگاههای ما بسيار اندك است چرا كه ذهن آنها معطوف به
ترقيخواهی و رفتارشان معطوف به محافظهكاری است. البته منكر
فعاليتهای دانشجويان نيستم اما اشتباهی كه پيش آمده اين است كه جايی
كه ميخواهيم فعاليت مدنی و اجتماعی كنيم همهی آنها را به فعاليتهای
سياسی تقليل ميدهيم و فعاليت سياسی از نوع راديكال مانع از شكلگيری
نهادهای مدنی ميشود. وی اضافه كرد: دانشگاه مفاهيم مدرن را به ما
آموزش ميدهد اما خوی ملی ما مقابل اين مفاهيم مقاومت ميكند.
بنابر اين گزارش، در ابتدای اين مراسم «مجتبی بيات» قائممقام
تشكيلات دفتر تحكيم وحدت (طيف علامه)، پرداختن به علوم انسانی را ضروری
دانست و اظهار داشت: آنچه منظور ما از آكادمی آزاد است پرداختن توام با
نقد است. وی همچنين گفت: اساتيد و دانشجويان بايد وظيفهی خود
بدانند كه فارغ از ارزشهای رسمي، به نقد بپردازند.
دكتر
جمشيديها: حوزه قدمهای زيادی را در نزديكی به دانشگاه برداشت
رييس دانشكدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران گفت: حوزه قدمهای
زيادی را در نزديكی به دانشگاه برداشت اما دانشگاهها قدمهای بسيار
كمی را برداشتند. دكتر جمشيديها در همايشی آكادمی علوم انسانی در
دانشكدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران با اشاره به تحول حوزه و دانشگاه
در تمدن اسلامي، گفت: در قرن هفتم هجری برخی دانشگاهها از جمله
دانشگاه بغداد امكانات بسيار زيادی را در اختيار دانشجويان ميگذاشتند
كه اين دانشگاهها در مقايسه با دانشگاههای همعصر خود وضعيت خيلی
بهتری داشتند. آنچه كه امروز ما به عنوان حوزهی علميه قلمداد ميكنيم
دنبالهی همان دانشگاههاست كه به نسل ما رسيده است. آنچه در حوزهی
علوم انسانی تجربه پيدا كرد و از بين نرفت همين دانشگاهها بودند كه هم
از نظر ظاهری و هم از نظر محتوا به ما و دنيای غرب منتقل شدند. وی
افزود: دانشگاههای اسلامی دو مسير را طی كردند تا به نسل ما رسيدند؛
مسير معمولی كه از راه شرق به ما رسيد و از طريق دانشگاههای ما. با
اينكه تجربهی تمدن اسلامی وارد اروپا شد تا عصر ما تحولات زيادی به
وجود آمد و دانشگاههايی كه به نسل ما رسيد شكلش همان شكل بود اما
محتوای آن اساسا با فرهنگ غربی بود. در حال حاضر يك طرف دانشگاه داريم
و طرف ديگر حوزه؛ آنچه كه به لحاظ فرم و ورود به سيستم دانشگاهی است دو
سيستم متفاوت است، دانشگاهها دولتی است در حالی كه حوزهها اينگونه
نيست، دانشجو استاد را انتخاب كرده، پای صحبت آن مينشست و حلقهی
رابطی هم بين استاد و دانشجو وجود داشت. جمشيديها با بيان اينكه
«با تحولات پس از انقلاب همگرايی بين حوزه و دانشگاه زياد شد»، افزود:
حضرت امام (ره) بسيار به اين همگرايی تاكيد كرده، همچنين حوزه نيز
علاقمند بود علوم خود را در دانشگاه وارد كند و آن را اسلامی كند. لذا
حوزه قدمهای زيادی را در نزديكی به دانشگاه برداشت اما دانشگاهها
قدمهای بسيار كمی را برداشتند.
دكتر ابراهيم فياض دربارهی
بومی شدن علوم انسانی گفت: هنوز نتوانستهايم تاريخ فرهنگی و جغرافيای
فرهنگی را در دانشگاه ببينيم و عقبماندگی مضاعفی را دنبال ميكنيم.
وی در همايشی آكادمی علوم انسانی در دانشكدهی علوم اجتماعی
دانشگاه تهران با اشاره به دو شاخص بومی بودن يعنی زمان و مكان، اظهار
داشت: زمان را در تاريخ مطالعه كرده و مكان را در جغرافيا جستوجو
ميكنيم. جهانی شدن بحث آمريكايی و بومی شدن بحث اروپاييهاست. زمانی
كه بخواهيم زمانيت را بحث كنيم بايد تاريخ فرهنگ را بررسی كنيم. وی
همچنين با بيان اينكه «تاريخ سنجيدن ذهنيت و افكار است»، گفت: امروز
بحث مهمی مطرح ميشود كه آن هرمنوتيك فرهنگی است و بر اساس تعامل و
هرمنوتيك فرهنگی ميتوانيم در آينده به نوعی قانون فرهنگی برسيم.
وی قرائت سنتی از تاريخ و جغرافيا و شرقشناسيزدگی را موانعی برای
بوميسازی خواند و گفت: مبانی معرفتی كه بر اساس آن ميتوانيم علوم
انسانی را بومی كنيم تنها علوم انسانی است و امروز چون مفهوم فرهنگ به
جای جامعه نشسته مردمشناسی نيز جای جامعهشناسی را گرفته است.
«هاشميتبار» يكی از دانشجويان دانشكدهی علوم اجتماعی دانشگاه
تهران دربارهی شفافسازی مجاری علوم انسانی در ايران سخنرانی كرد.
وی گفت: دانشگاهها به ويژه در رشتهی علوم انسانی تحت سيطرهی
انتشارات هستند و مواد غذايی فكری ما را ناخودآگاه و يا خودآگاه چاپ
ميكنند، در حالی كه ايدهها وقتی رشد ميكنند كه بر روی آنها بحث شود.
منطق پيشرفتهی علم خيلی غيرمنطقی بوده و با حسادتها انجام ميشود. در
دانشگاه علم با حسادت نهاد دانشگاهی پيشرفت ميكند.
موسی
غنينژاد: قصد دولتی كردن حوزهها، خطر بزرگی است همچنين دكتر
«موسی غنينژاد» دربارهی خصوصيسازی دانشگاهها، گفت: خصوصيسازی
دانشگاهها مربوط به دوران انقلاب فرانسه است و هدفش خارج كردن آموزش
از طبقهی اشرافيت و روحانيت بوده است و چه در غرب و چه در شرق اين
آموزش انحصاری بوده چه در آموزش عمومی و چه در آموزش عالي. در ايران
نيز چنين تجربهای وجود داشته و هيچگاه يك دانشگاه غير دولتی نتوانسته
باقی بماند و يا اصلا به وجود نيامده است. اينكه در رژيم سابق چرا
دانشگاههای غير دولتی به دولتی تبديل ميشدند گرايش رژيم شاه بود كه
با افزايش درآمدهای نفتی از نظر اقتصادی و سياسی تمركز زيادی پيدا
ميكرد تا از طريق تطميع فضای دانشگاهها دانشجويان را مطيع ايدئولوژی
حاكم كنند. پس از انقلاب بحث عدالتخواهی در توزيع آموزش مورد تاكيد
قرار گرفت و آن را به عنوان يك حق در قانون اساسی جمهوری اسلامی مطرح
كردند اما بلافاصله با تجربهی افزايش هجوم جمعيت به دانشگاهها مواجه
شديم لذا دانشگاه آزاد به وجود آمد كه از هيچ نظری آزاد نبود، به جز از
لحاظ بودجه. وی همچنين عدم وجود دانشگاههای خصوصی را به دليل
كنترل سياسی دولت دانست و گفت: كنترل ايدئولوژيك اساسی كتابها و
دانشگاهها بسيار مهم جلوه ميكند، اما دانشگاههای دولتی به شدت از
نظر اقتصادی و مديريتی ناكارآمد هستند و اتلاف منابع گسترده و بازدهی
پايين در آن صورت ميگيرد، وجود يك دانشگاه خصوصی اين نوع كارآمدی را
بيشتر آشكار ميكند، دانشگاهی كه برنامهی آموزشی آن مانند يك دانشگاه
غير دولتی باشد. غنينژاد گفت: دانشگاهی كه مستقل از نظارت دولتی
باشد در ايران وجود ندارد، در حالی كه آموزش آزاد يكی از بندهای جهانی
شدن است و اينكه چرا از چپ و راست با اين موضوع مخالفت ميشود به اين
دليل است كه منافع حرف اول را ميزند اگر آموزش عالی خصوصی شكل بگيرد
مديريتهای ناكارآمد و بسياری از ريخت و پاشها از بين خواهد رفت.
وی همچنين با اشاره به روز وحدت حوزه و دانشگاه، گفت: در اروپا
دانشگاهها از دل حوزهها بيرون آمده و متحول شده و تبديل به
دانشگاهها شدهاند، اما اينكه چرا در ايران اين اتفاق نيافتاده
مسالهای است كه ابتدا بايد مطرح شود بعد بگوييم وحدت؛ وحدت از بيرون
شكل نميگيرد. در ايران يك دانشگاه دولتی در كنار حوزه ايجاد كردهاند
و اينكه برخی قصد دارند كه حوزه را نيز دولتی كنند؛ يعنی دولتی كردن
تمام مكانهای آموزشی كه اين خطر بزرگی برای آزادی افراد است و
اميدوارم بزرگان قوم به اين موضوع توجه كنند و به جای دستور دادن به
وحدت، به فكر راه چاره باشند.
دكتر سروش: دانشگاه مستحق
آزادی است دكتر عبدالكريم سروش در مقالهای كه در همايش آكادمی
علوم انسانی قرائت شد به تفاوت آزادی حقيقت و حقيقت آزادی پرداخت.
در اين مقاله كه توسط «حسين دباغ» فرزندش خوانده شد، آمده است: يكی
از مدعيان فلسفه، و از فروشندگان حكمت، سالها پيش در جايی سخنی نوشت
كه به شدت مورد تحسين و تصويب گردانندگان آن مكان قرار گرفت. او گفته
بود "هر كس آزاد است كه حق را بگويد" ، ظاهر آزاديخواهانهی اين سخن،
چنان بود كه دهان همهی آزاديخواهان را ميبست وآنان را خلع سلاح
ميكرد. اما باطن مزورانهی آن، همان بود كه به كار برخی ميآمد و
ستايش آنان را بر ميانگيخت. بلی همه كس آزاد است كه حق را بگويد، خدا
را شكر كه همين قدر را دست كم قبول دارند و حقيقت را خاموش و مرده
نميخواهند، اما همهی سخن در اين است كه حقيقت چيست، و كجاست، و نزد
كيست؟ اگر حقيقت آشكار بود، اين همه نزاع دينی و فلسفی وجود نداشت و
ميان هفتاد و دو ملت جنگ در نميگرفت و "جهود و مسلمانان نزاع
نميكردند" و "هر كس از ظن خود يار آن نميشد"، نكند منظورشان اين باشد
كه " حق " آن است كه نزد ماست و همه كس آزاد است كه حرفهای ما را
بزند، و اگر جز اين بگويد لايق آزادی نيست. بلی منظور آن مدعی هم جز
اين نبود و ستايشگران او هم سم قاتل نهفته در آن جمله را خوب
ميشناختند و به جا تحسين ميكردند. شما هيچ آزادی ستيزی را پيدا
نميكنيد كه با آن سخن ظاهرفريب مخالف باشد. به شما اجازه و آزادی
ميدهد كه حق را بگوييد و بجوييد اما معيار و مصداق حق بودن را خودش
معين ميكند و شعاع دايرهی آزادی را به پرگار حقيقت خودبافته تقدير
ميكند. در ادامهی مقالهی سروش آمده است: از آن تزوير آزاديكش
بگذريم و تصوير وفادارتری از آزادی را ترسيم كنيم. چطور است بگوييم "
همه كس آزاد است حق را بجويد ". اين بسی صادقتر و كارسازتر است. در
جستوجوی حقيقت روان شدن، مسبوق به اين فرض است كه حقيقت روشن نيست، و
چه اعتراف عزيز و عظيمی است اين اعتراف! و چه فروتنی حكيمانه و سقراط
واری در آن موج ميزند. بلی آنچه مطلوب ماست آزادی در جستوجوی حقيقت
است، نوبت بيان حقيقت بعدا درميرسد، برای اين كار دو راه بيشتر وجود
ندارد، يكی تقليد و ديگری تحقيق. كسانی هستند كه به گمان خود
حقيقتطلبند اما حقيقت را فقط از منبع خاصی طلب ميكنند، و به آن
خرسندند. اين كار معنايی جز تقليد ندارد، و برابر است با فروختن عقل
خود و به دنبال آن، آزادی خود به ديگری و آسوده از زحمت تحقيق نشستن.
رها كردن تقليد، و حقيقت جويی مجدانه، آزادی را به تمام قامت در دستور
كار قرار ميدهد. يك محقق راستين، جز دلی حقيقت جو و روشی كارساز و
آزاديای سخاوتمندانه چه لازم دارد؟ نيت پاك و ذهن بيغرض كافی نيست،
روشمندی و روششناسی هم لازم است. اما اين هر دو بدون آزادی به كاری
نميآيند و گوهر ناب حقيقت را از دريای واقعيت صيد نميكنند. ذهن
بيغرض چون لوح سپيد كاغذ است و روششناس چون قلم، اما بدون مركب
آزادي، اين صفحه همچنان سپيد باقی خواهد ماند . پس آزادی و حقيقت هم
عناناند و يكديگر را صدا ميزنند و روز و شب چون روز و شب به دنبال هم
ميدوند. سروش تاكيد كرده است: آن كه گذشتگان ميگفتند "حقيقت، ما
را آزاد خواهد كرد " سخنی باطل نبود، اما ناتمام بود. وقتی آن سخن كامل
خواهد شد كه بر آن بيفزاييم و " آزادی ما را به حقيقت خواهد رساند ".
حال اگر درست است كه "همه كس آزاد است كه حق را بجويد" و حق در رحم
آزادی پرورش مييابد و آنگاه به حكم منطق و به طريق اولی اين هم درست
است كه بگوييم "همه كس آزاد است كه خطا كند"، چون در جستوجو افت و خيز
هست، كمال و نقصان هست، راه و چاه هست، خستگی و نشاط هست، و هزار
نكتهی باريكتر از مو هست، و هيچ آفريده مصون از خطا نيست. پس جواز و
رخست حقيقتطلبي، عين جواز و رخست لغزشكاری است. لغزشها در صراط
حقيقتها به قدری مهماند كه صوابها، و هزيمتها به قدر ظفرها ارزش
دارند، و نقش سود و زيان در اين راه يكی است و در اين جاست كه هم نوا
با حافظ به جرات ميتوان گفت " كه مستحقق كرامت گناه كارانند " و آن كه
ميخواهد گناه و خطا نكند، به كرامت حقيقت و فضيلت ظفر نخواهد يافت و
به قول مولانا / تاجر ترسنده طبع شيشه جان / در طلب نه سود بيند نه
زيان / بل زيان بيند كه محروم است و خوار / نور او نوشد كه باشد شعله
خوار. در ادامهی مقالهی سروش آمده است: به سراغ دانشگاه ميآييم،
نميگويم دانشگاه خانه و مخزن حقيقت است و نميگويم كه دانشگاه مسجد و
معبد حقيقت است، هيچ كدام اينها نيست و نبايد باشد؛ دانش نه خازن
ميخواهد نه عابد؛ دانشگاه جستوجوگاه حقيقت است و چون چنين است و چون
حقيقتجويی با آزادی ملازمه دارد، اگر يك جا به حكم سرشت و ساختار
مستحق آزادی باشد، آنجا دانشگاه است، آزادی و آكادميك معنايی مبنايی جز
اين ندارد. اگر آزادی را از حقيقت جويان دانشگاه بگيرند، آن را بدل به
قربانگاه دانش كردهاند. آزادی ستيزان را به درستی بايد حقيقت ستيزان
خواند چون آزادی معبر حقيقت است و بستن راه آزادي، بريدن نفس حقيقت
است. دانشگاهيان اگر آزدانه و حقيقت جويانه و با آگاهی از احتمال
لغزيدن، بحث و جدال دينی و فلسفی و سياسی نكنند، و در افت و خيزها، راه
كمال نپيمايند و از اشتباهاتشان درس نگيرند، و جرات خطا كردن پيدا
نكنند، چگونه جرات دانستن و فرصت دانستن پيدا خواهند كرد؟. وی در
ادامه ابراز عقيده كرده است كه خنده دارتر از اين چيزی نيست كه برخی
اينك از حوزه به دانشگاه آيند تا به خيال خود حقايق كشف شده و ثابت شده
و انبار شده در جای ديگر را برای دانشگاهيان به ارمغان بياورند و از
آنان تسيلم و تعبد بطلبند! دانشگاهيان بايد اين خرمن تعبد و تسليم را
به صاعقهی سوال بسوزانند و با دليری خردورزانه وام حقيقت را بگذارند.
شعار دانش طلبانه و حقيقت جويانهی دانشگاهيان همواره همين خواهد بود
كه: جرات دانستن داشته باش / آزادی ما را به حقيقت خواهد رساند / آزادی
ستيزی عين حقيقت ستيزی است / نقد كردن بهترين راه فهميدن.
دكتر
فكوهي: قدرت از ابتدا متولی دانش بوده است دكتر ناصر فكوهی
دربارهی علوم طبيعي، علوم انسانی و قدرت سياسی گفت: شايد نوعی
همپوشانی اوليه بين مفهوم دانش و قدرت را در حوزهی الهيات ميبينيم.
وی در همايش آكادمی علوم انسانی در دانشكدهی علوم اجتماعی دانشگاه
تهران، افزود: قدرت از ابتدا متولی دانش بوده و از آن برای حفظ خود
استفاده ميكرده و اين به صورت يك اصل دراز مدت ديده ميشد، قدرت است
كه دانش را در دست خود دارد و با به وجود آوردن اهرمهای سياسی و
اقتصادی دانش و دانشمندان را در دست خود گرفته و فرآيند دانش را كنترل
ميكند و قدرت است كه تصميم ميگيرد چه كسی دانشمند است و چه كسی نيست.
لذا قدرت سياسی كاملا دانش را در بر گرفته و بخش زيادی از آن به
وسيلهی دانشجويان و دانشگاهها انجام ميشود، اما قدرت سياسی در عين
حالی كه دانش را در دست دارد برای برخی از حوزههای آن مشروعيت زيادی
قائل است و برای برخی نه. از نظر قدرت سياسی شاخهی علوم طبيعی مشروعيت
بيشتری داشته و علوم انسانی كمتر. وی در ادامه با بيان اينكه
«جامعهشناسی و علوم اجتماعی به نوعی موانع دولتها هستند» گفت:
دولتها از هيچ قشری به اندازهی جامعهشناسان نفرت ندارند و همواره
سعی ميشده امكانات در اختيار دانشمندان علوم طبيعی قرار بگيرد. علوم
اجتماعی ذاتا نقادانه است و اگر روح نقد را از دست دهد چيزی از ان باقی
نخواهد ماند و لذا دولت نميتواند آنها را تحمل كند. فكوهی علت
پيچيده بودن سياست را در جهان امروز خروج از منطق مبتنی بر زور دانست و
گفت: قدرت سياسی زور نميشود چرا كه هم پول دارد و هم جامعه شناس و
قدرتهای هژمونيك از طريق كنترل اطلاعات و ساختارهای زيستی ميتوانند
دخالت كنند و هيچ مرزی برای تكنولوژی آنها وجود ندارد. وی با تاكيد
بر اينكه «تهديد علوم انسانی در سالهای اخير بيش از گذشته شده است»
تصريح كرد: الان اين تهديد آغاز شده و از طريق تغيير ساختار وزارت علوم
و آموزش عالی دانشگاهها اتفاق افتاده و آن ارادهای است كه تصميم
گرفته علوم انسانی غير كابردی را از بين ببرد.
حميد عضدانلو:
توسعه نيازمند انديشهی جمعی است «حميد عضدانلو» گفت: از آنجا
كه هدف آزادی آكادميك به معنای خاص و آزادی بيان به معنای عام است،
ميتوان اين فرضيه را مطرح كرد كه توسعه نيازمند انديشهی جمعی است كه
برای ورود به آن بايد يك انديشهی انتقادی داشته باشيم. وی در
همايش آكادمی علوم انسانی در دانشكدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران،
افزود: در اين دگرگونی ابزار انسان، انديشه و خرد اوست كه مسلح به
كلام است و ميتواند از اين طريق برای بهبود زندگی خود تلاش كند و
عقيده هنگامی شكل ميگيرد و به امتحان ميرسد كه در جريان تبادل نظر و
محك آراء ديگران قرار بگيرد. عمل انسان نيز كه ثمرهی انديشهی اوست
زمانی به نتيجه ميرسد كه به كوشش مشترك تبديل شود. وی دربارهی
«ضرورت آزادی آكادميك»، با اشاره به بيانيهای كه هشتاد سال پيش از سال
اساتيد و دانشگاههای آمريكا صادر شده گفت: هدف اصلی اين بيانيه بالا
بردن سطح اطلاعات اكادميك است چرا كه استفاده از آزادی آكادميك برابر
با آزادی انسان است و مفهوم كليدی در اين تعريف آزادی است. عضدانلو
رسيدن به يك انديشهی جمعی و برخورد عقايد را در يك فضای آزاد ضروری و
مهم دانست و افزود: قلمروهای سياست و اجتماعی نياز به اتمسفری آزادتر
دارند تا افكار را بر روی هم قرار دهند. وی همچنين ضمن اشاره به آن
بيانيه گفت: در قملرو تشكيلاتی دانشمندان موظف به اطاعت هستند، در
قلمروی آزاد يك شهروند بوده و بايد مانند ساير اعضاء از آزادی كامل
برای بيان نظرات خود برخوردار باشند. عضدانلو همچنين با اشاره به
گفتههای كانت ادامه داد: جسارت دانستن و به زير سوال كشاندن را داشته
باشيد و در آن تعمق كنيد چرا كه انتقاد روندی است كه انسان به صورت
دسته جمعی در آن شركت ميكند و انسان هم عنصر و فرآيند است. وی
همچنين به دو قملروی خاص و عام از عقل اشاره كرد و منظور از قلمرو خاص
را قملروی مشخصی برای يك انديشه و قملروی عام را آزادی در كاربرد عقل
دانست. عضدانلو گفت: قدرتهای سياسی زمانی ميتوانند انتظار
فرمانبرداری داشته باشند كه خواست جهانشمول داشته باشند. برخورد دستوری
در هر لباسی محدود كنندهی آزادی است، خلاقيت تنها از طريق كلام متجلی
ميشود، ايجاد مانع برای خلاقيت، مسدود كردن منافع همگانی است و هيچ
چيز خطرناكتر از اين نيست، هدف از آزادی آكادميك رسيدن به هميشه
متغيری است كه منافع مردم را دنبال ميكند.
رامين جهانبگلو:
اگر دانشگاه محل رشد لومپنيزم باشد، شكست خورده است دكتر
«رامين جهانبگلو»، علوم انسانی را بينشی معرفتی دانست و در شيوهی با
هم زيستن انسانها مسالهی اخلاق و مسووليت را ضروری دانست و گفت: اگر
دانشگاه محل رشد لومپنيزم باشد دانشگاه در آن نقطه شكست خورده است.
وی در همايش آكادمی علوم انسانی در دانشكدهی علوم اجتماعی دانشگاه
تهران، با موضوع اخلاق و پژوهش علوم انساني، اشاره به مسالهی جدال
دانشگاهها در رسالهی كانت گفت: روشنگری مقطعی است كه در آن بشر
مسالهی استقلال عقل خود را درك كرده و اخلاق را مطرح ميكند. وی
افزود: به گفتهی كانت، بشر خواه بپذيرد، خواه نه مسوول است، از نظر
كانت كه از جدال دانشكدهها صحبت ميكند و ميگويد دانشگاهها بايد از
حالت ابزاری خارج شوند يعنی دانشگاهها بتوانند از عقل استفادهی آزاد
كنند اما اينكه تا چه حد ميتوان از حقيقتجويی و عقلانيت انتقادی صحبت
كرد و نقش نهاد دانشگاه در حفظ اين عقلانيت اقتصادی چيست به بحث شكل
گيری علوم انسانی در ارتباط با منظومهی ذهنی مدرنيه بايد اشاره كرد و
بايد گفت فضای معرفتی علوم انسانی تقدس زدا است. جهانبگلو همچنين
با بيان اينكه «اكثر سيستمهای بسته هم با علم و فناوری مخالف نيستند»،
افزود: اين سيستمها مخالف آزاديهای مدنی و مخالف عقل انتقادی هستند
اما با عقل ابزاری مخالفتی ندارند و ستايشی كه همواره از علوم طبيعی
دارند به اين دليل است كه ميدانند علوم انسانی منتقد است و شايد به
همين دليل در حيطهی علوم انسانی كلمهی انسان ارزش اخلاقی مهمی دارد و
در چارچوب اين فرآيند علوم انسانی فضايی برای آموزش انسان نيز هست.
وی همچنين به مسووليت بازنگر و مسووليت آينده نگر اشاره كرد و علوم
انسانی را پاسخگويی برای عقلانيت انتقادی دانست. جهانبگلو ادامه
داد: عقلانيت انتقادی موجود منطق اكتشاف و توسعهی علوم انسانی هستند و
مشروعيت خود از احكام بيرون از خود پيدا نميكنند، مسووليت يعنی ايجاد
يك روابط دموكراتيك در مقابل استراتژيهای اجتماعی و سياسي، يعنی معنا
بخشيدن به فرديت اساتيد و دانشجويان در قلمروی دانشگاه كه بدون پرسش و
مبارزه با درون گرايی فكری ممكن نيست، پس مهمترين وظيفهی دانشگاه
جلوگيری از بحران آموزش علوم انسانی است، بايد در دانشگاه تحصيل به
صورتی انجام شود كه از نظر فكری و فلسفی به خوبی صورت بگيرد، لذا اخلاق
علوم انسانی به ما ميآموزد كه چگونه در برابر ضد انديشه از انديشيدن
دفاع كنيم.
آقاجري: ابتداييترين شرط رشد علوم انساني،
آزادی است دكتر «هاشم آقاجري» گفت:« در جامعهی ما ابتداييترين
شرايط رشد علوم انساني، آزادی است و مقدمهی اين آزادي، آزادی آكادميك
است، اما علاوه بر آزادی آكادميك، آزادی در عرصهی عمومی است.» وی
در همايش آكادمی علوم انسانی در دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران،
سخن ميگفت، اظهار داشت: مدعای اصلی آكادمی علوم انسانی اين بود كه
علوم به ويژه علوم انسانی را اسلامی كنند. گذارهی بنيادين آكادمی
مبتنی بر چيزی بود كه آنها به آن علم اسلامی ميگفتند. آنها داعيهی
اين را داشتند كه دو نوع علم اسلامی و غيراسلامی داريم و شگفت اينكه
آنها در مدعای خود علوم طبيعي، تجربی و رياضی را نيز مشمول اين
تقسيمبندی قرار ميدادند.البته منظور آنها از علوم اسلامی اين نبود كه
بايد عالمی باشد كه مسلمان باشد، ميگفتند ما خواهان علمی هستيم كه
ابعاد اخلاقی را نيز مورد نظر قرار دهد. وی گفت: مراد اين نبود كه
يك پزشك اسلامی و غير اسلامی هر دو پزشك هستند و تا آنجا كه به علم
مربوط ميشود در مبنای واحدی تحقيق ميكنند، پزشكی اسلامی است كه
اطلاعات خود را در اختيار مردم قرار دهد و در كار طبابت ارزشهای
اخلاقی و دينی را رعايت كند. آنها از فيزيك و رياضی و پزشكی اسلامی سخن
ميگفتند تا جامعهشناسی و روانشناسی و تاريخ اسلامي. اما هيچگاه
مشخص نشد كه تفاوت علوم اسلامی با غير اسلامی چيست؟ آقاجری ادامه
داد: حاصل اين تلاش بيست و چند ساله چه بوده است؟ با بررسی كارهای آنها
ميتوان دريافت كه آيا شعار علم اسلامی معنای درستی دارد يا خير؟ به
نظر من اين شعار در بهترين حالت يك توهم است. البته گاه پرسيده ميشد
كه شاخصهای علم اسلامی و غير اسلامی چيست؟ اما آنها جوابهای نادرستی
ميدادند. آنها ميگفتند پزشكی موجود مبتنی برعلمی است كه در اصول خود
عنصر ايمان را در نظر نگرفته، درحالی كه پزشكی اسلامی عنصر ايمان را در
ذات خود دارد. از نظر آنها انسانها به تناسب تفاوت ايمانی كه دارند
عكسالعملهای متفاوتی در برابر همهی انسانها براساس ويژگيهای مشترك
مطالعه دارند. آقاجری ادامه داد: نسبت علوم انسانی با ارزشها و
جهانبينيها و ديدگاههای تعبيری و تفسيری چيزی است كه صاحبان علم آن
را دارند. قطعا امروز كمتر دانشجوی فرهيخته و معلمی پيدا ميشود كه به
نحوهی قرن پانزدهمی بلكه پوزيتيويستی آن هم به نحو عام و سطحی از علوم
گرايش داشته باشد. وی ادامه داد: قرار است دانش جامعهشناسی و ساير
علوم معطوف به تغيير و عمل باشد، علوم طبيعی نيز چنيناند. علوم طبيعی
بر اساس علاقهای كه ميخواست جهان را تغيير دهد ايجاد شد. دانش در ذات
خود دارای نوعی رابطهی قدرت هم هست، بايد از نوعی دانش قدرت سخن
بگوييم. آقاجری با بيان اينكه «علوم طبيعی از آنجا كه در سطح
روبناييتری حركت ميكنند مشكلات كمتری دارند»، گفت: صاحبان آن ديدگاه
كه مزهی قدرت و سلطه تا اعماق جانشان نفوذ كرده اين را دريافتهاند
كه اگر ميخواهند همچنان دارای سلطه باشند بايد علوم طبيعی را در
اختيار خود بگيرند. وی با بيان اينكه «گاه از يك مقدمهی درست
نتيجهی غلط گرفته ميشود»، گفت: امروز در بخشی از زمينههای علوم
انسانی آن هم بيشتر از سوی كسانی كه گرايشهای سنتی دارند علمی كه خود
ميخواهند ترويج ميشود. علم در اين منظر بازی است كه نتيجهاش از پيش
مشخص شده است، بازی علمی كه نتيجهاش از پيش مشخص شده باشد يك فريب و
تبليغ سياسی است. آقاجری اظهار داشت: اگر نظريه به ايدئولوژی تبديل
شود و ايدئولوژی بگويد كه ما بايد واقعيت و تاريخ را در قالب آنچه كه
خود ميگوييم بريزيم، اين كار بستن ارابهی تاريخ به اسب دگماتيسم است،
اين علم نيست، اگر به تعارض با واقعيت رسيديم فرمان دهيم كه واقعيت خود
را اصلاح كند! اينجا چيزی كه نابود و قربانی ميشود معرفت و علم است و
آنچه كه ميماند نوعی آوازهگری سياسی است. فاجعه وقتی مضاعف ميشود كه
اين ايدئولوژی و تفكر با سلطه و قدرت گره ميخورد و اين جا علم و
ايدئولوژی نوكران و غلامان حلقه به گوش سلطه ميشوند. وی ادامه
داد: همنوايی و وحدت دانش و قدرت چيزی است و تحميل فرامين و احكام
سلطه بر دانش چيز ديگری است، گاه به غلط اولی را مقدمهای برای
استنتاج نتيجهی غلط و ضد انسانی دومی ميكنند. اين عضو سازمان
مجاهدين انقلاب اسلامي، ادامه داد: آزادی آكادميك در جامعهای اتفاق
ميافتد كه برای سلطه فرقی نكند كه نتيجهی اين تحقيق علمی چه ميشود.
مگر اينكه بخواهد خودفريبی كند و از ايدئولوژی آگاهی كاذبی برای فريب
مردم بسازد. اما بشر به اين نتيجه رسيده است كه خودفريبی به سودش نيست
و ما ناچاريم قواعد بازی آكادميك را به خصوص در علوم انسانی بپذيريم،
زيرا قرار است علوم انسانی واقعيت را بشناسد و تفسير كند و چگونی تغيير
رهاييبخش و سازنده را در خدمت بشر قرار دهد. علوم انسانی برای اينكه
بتواند به اين امور برسد بيشتر نياز به آزادی دارد. گاه اين سخن توسط
برخی مطرح ميشود كه مثلا چرا فلان استاد فلان حرفها را در دانشگاه
ميزند، دانشگاه جای اين سخنان نيست، اين سخنان را نبايد در عرصهی
عمومی گفت، بايد در حجره به آنها پرداخت. به نظر آنها جای علم در حجره
است و در منبر نيست، اتفاقا علوم انسانی ميخواهد ديوار بين حجره و
منبر را بردارد، آن تفكر حجرهای به زمانی مربوط بود كه بين جامعه و
علم ديوار بود، امروز عرصهی عمومی آزمايشگاه علوم انسانی است، اگر در
دانشگاه بخواهيد آن را محدود كنيد و علايم راهنمايی بگذاريد كه ديگر
دانشگاه نيست. اساتيد و دانشجويان بايد در عرصهی عمومی به بيان
نظراتشان بپردازند و در عرصهی عمومی آنها را به چالش بكشند.
آقاجری ادامه داد: عجيب است گاهی مردم آن قدر نامحرم ميشوند و گاه
جاهل و ساده كه بايد آنها را قيراندود كرد و بانداژ كرد كه مبادا چيزی
تراوش و نفوذ كنند كه از چيزی مطلع شوند، در جامعهی ما ابتداييترين
شرايط رشد علوم انساني، آزادی است و مقدمهی اين آزادي، آزادی آكادميك
است، اما علاوه بر آزادی آكادميك آزادی در عرصهی عمومی است. اگر ما
امروز شاهد اين هستيم كه نظريهها و چالشهای نظری در كشورهای پيشرفته
به سرعت پيش ميروند به دليل آزادی در حوزهی علمی و آكادميك و عرصهی
عمومی است.
|