بستری شدن عیسی سحرخیز با دستبند و پابند در بیمارستان

29.12.2011

عیسی سحرخیز، روزنامه‌نگار زندانی، طی روزهای اخیر از زندان به بیمارستان منتقل و با دستبند و پابند بستری شده است. به گزارش "ندای سبز آزادی"، این فعال مطبوعاتی که بیش از ۲۹ ماه است بدون یک روز مرخصی در زندان به‌سر می‌برد، بر اثر اعتصاب غذاهای متعدد و نیز فشارها و محدودیت‌های گوناگون در زندان، به شدت ضعیف شده است.

بر اساس این گزارش، سحرخیز نسبت به ماه‌های گذشته، دچار ضعف و لاغری شدید شده است. او از تغییرات شدید فشار خون رنج می‌برد. همچنین درد در ناحیه‌ی کمر و گردن او را به وضعیتی رسانده است که امکان خم کردن سر و گردن خود را ندارد. همچنین در کبد سحرخیز نیز غده ای مشاهده شده که پزشکان در حال بررسی آن هستند.

عیسی سحرخیز، عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات ایران، مدیر مسئول ماهنامه توقیف شده "آفتاب"، و مدیرکل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد در دوران اصلاحات است. وی نیمه تیرماه ۸۸ و پس از نگارش چند یادداشت انتقادی، حمایت از جنبش سبز، و انتقاد صریح از رهبر جمهوری اسلامی، بازداشت شد. سحرخیز در جریان بازداشت مورد ضرب و شتم شدید ماموران امنیتی قرار گرفت و آنها دنده‌های او را شکستند.

----

گزارشی از دادگاه قرون وسطایی وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پور شجری (سیامک مهر)

وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) گزارشی از محاکمۀ خود را که در 30 آذر ماه صورت گرفت جهت انتشار و آگاهی عموم وارسال به سازمانهای حقوق بشری  در اختیار "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" قرار داده است. وبلاگ نویس زندانی در دادگاه در حالی که با دست بند و پابند و به یکی از مامورین همراه دست بند زده شده بود مورد محاکمه قرار گرفت. متن گزارش به قرار زیر می باشد:

هم میهنان،

لابد اطلاع دارند که سال گذشته شعبه 2 دادگاه انقلاب کرج، من  به عنوان یک متهم در بی حقوقی مطلق به اتهام توهین به چیزی بنام مقام معظم رهبری به 2 سال حبس و به اتهام تبلیغ علیه نظام و ارتباط با ایرانیان خارجی به 1 سال و جمعا 3 سال حبس محکوم کردند.

در همان زمان بازپرس شعبه 6 دادگاه انقلاب به نام سرمدیاری به اتهام توهین به مقدسات پرونده ای گشود که ابتدا قرار بود دادگاه موسوم به 5 قاضی داده شود که احکام اعدام  و قتل صادر می کنند. ولی در نهایت به شعبه 109 دادگستری کرج به ریاست قاضی غلام سرابی ارجاع شد.

در جلسه دادگاه یکم مرداد 90 هر آنچه گفته بودم در جلسه سی ام  آذر ماه نیز همه را تکرار کردم .گفتم شرم آور است که پس از گذشت حدود 5 قرن از قرون وسطی رژیم اسلامی همچنان انگیزسیون و دادگاه تفتیش عقاید تشکیل داده. عرض کردم اساسا اتهام توهین به مقدسات اتهام و سخن مهمل، یاوه و پوچ است استناد می کنید به قانون مجازات اسلامی در واقع احکامی است به فرقه فقها برای قدرت و سرکوب مخالفان خود وضع کرده است و به هیچ وجه قانون بشمار نمی رود. قانون تعریف خاص دارد.

گفتم این جلسه را من دادگاهی فرمایشی می دانم در حقیقت  دادگاه نیست بلکه محکمه اسلامی است که در آن متهم هیچ حقوقی ندارد دادگاه به مفهوم امروزی لوازم و قواعدی دارد که هیچ کدام در اینجا رعایت نگردیده حتی طبق اصل 168 قانون اساسی جمهوری اسلامی اتهامات مطبوعاتی و سیاسی میباید به صورت علنی و با حضور هیئت منصفه رسیدگی  شود.در حکومت اسلامی بر مبنای ایدئولوژی اسلام ... توهین به مقدسات در واقع اتهامی صددرصد سیاسی است.

گفتم این محکمه اسلامی می تواند رای به قتل و جنایت بدهد می تواند حکم قتل و جنایت صادر کند اما هرگز نخواهد توانست پشت درهای بسته مرا محاکمه کند.

گفتم چگونه دادگاهی تشکیل داده اید که از روز نخست بازجویی نه تنها وکیلی درکنار خود نداشته ام بلکه با تمام وقاحت طی نامه ای به زندان نوشته بودند که متهم حق تماس با وکیل ندارد من به مدت 8 ماه در سلول انفرادی محبوس و از هر گونه ملاقات حضوری و غیر حضوری و تماس تلفنی محروم بوده ام. در این مدت شکنجه شده ام ، کتک خورده ام و تمامی حقوق انسانی محروم بوده ام . در چنین شرایطی پرونده سازی کرده اند و خودشان بریده و دوخته اند بنابراین اصلا همین روش را تا به آخر ادامه بدهند و مانند بالغ بر دویست هزار ایرانی مخالف رژیم اسلامی که طی این سی و چند سال در بی حقوقی مطلق در بیدادگاههای اسلامی محکوم و اعدام شده اند و در حبس بودند ... و اعدام کردند.

گفتم من در دادگاهی که تمامی لوازم و قواعد حقوقی به همان گونه که دادگاهی در کشورهای آزاد دموکراتیک نظیر فرانسه و هلند تشکیل می شود حضور خواهم یافت و دفاع خواهم نمود در دادگاه صالح علنی با حضور هیات منصفه ،با حضور وکلای خود ،با حضور نمایندگان رسانه ها .عرض کردم از شخص خودم دفاعی نخواهم کرد ولی از اندیشه ها و باورهاو نوشته هایم دفاع خواهم کرد.

در حاشیه لازم است بگویم که حتی در جلسه به اصطلاح دادگاه و در حضور قاضی پاها و دستهایم در زنجیر بود و توسط دستبندی دیگر به مأمور همراهم بسته شده بودم به طوریکه موقع نوشتن اظهاراتم به سختی مشکل داشتم.

محمد رضا پورشجری (سیامک مهر)

دی ماه 1390

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به همبستگی 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران