بازگشت به صفحه اول

از مرز پرگهر

 
 

ناگفته هایی در خصوص ایلات جنوب ایران و محمد حنیف نژاد در مصاحبه با خسرو سیف

دبیر کل حزب ملت ایران

اشاره: این مصاحبه را که چندی پیش اماده نموده بودم اما به دلایلی امکان چاپش را نمی یافتم به دلیل اینکه این روزها صحبت های فراوانی از رئیس علی دلواری و یارانش در استان بوشهر  می شود بر ان شدم که به شما همشهریان گرامی عرضه نمایم. امید که مورد استفاده واقع گردد. گفتنی است که تلاش من  انتقال صحیح مطالب به دور از هرگونه انتقال نظر شخصی در خصوص مباحث تاریخی می باشد.

محسن برغندان، مسئول شاخه استان بوشهر حزب مرز پرگهر

عکسی از  خسرو سیف دبیر کل حزب ملت ایران در تخت جمشید

عکسی اختصاصی از خسرو سیف دبیر کل حزب ملت ایران در تخت جمشید

با تشکر از شما که در این مصاحبه شرکت نمودید لطفا از خاطرات خود و فتح اله  خان حیات داوودی برای خوانندگان ما بگویید.

در بهمن ۱۳۴۱ شاه لواحیه ای پیشنهاد کرد به نام لوایح ششگانه شاه و ملت که بعدا به لوایح دوازده گانه در امد و ارائه این لوایحه درست پس از کنگره جبهه ملی بود .شاه در آن هنگام یک جلسه ای گذاشت در اوشان تپه واقع در شرق تهران و به مانند یک رهبر سیاسی رفت در آنجا و این لوایح ششگانه را اعلام و از انجا که برخلاف قانون اساسی بود به رفراندوم گذاشت نمود.که البته اعضای جبهه ملی را از ۲ بهمن شروع به بازداشت نمودند. که آن هم به دلیل اطلاعیه ای بود که جبهه ملی صادر و تقاضای برگذاری میتینگ در اعتراض به این لوایح را نموده بود به دنبال این بازداشتها ما را به زندانهای قزل قلعه و زندان موقت شهربانی که بعدا به کمیته مشترک تغییر نام دادو در جمهوری اسلامی شد زندان توحیدو نیز زندان قصر منتقل نمودند که تماما مملو بود از تمامی رهبران جبهه ملی و نیز اعضای فعال آن به موازات این کار ما یک دفعه دیدیم که عده ای از خان های عشایر جنوب رانیز بازداشت کرده و آنها را هم به سلولها و زندانهای ما منتقل نمودند که از آن جمله می توان به رستم رئیس ایل ممسنی فتح اله حیات داوود رئیس ایل حیات داوود و اقای محمد حسین خان قشقائی اشاره نمود دلیل بازداشت آنها هم به دلیل برنامه قیامی بود که قرار بود در جنوب ایران و در اعتراض به لوایح ششگانه شاه صورت بپذیرد و قرار بود که خسرو خان قشقائی که در آن زمان در آلمان به سر می برد را با هواپیما به ایران و شهر شیراز آورده و رهبری این قیام را بر عهده وی گذارند که به دلیل لو رفتن عملیات و زندانی شدن این خوانین ماجرای آمدن خسرو خان نیز منتفی گشت ایلات نیز که دیدند سرانشان بازداشت شده اند خودشان به صورت خود جوش سر به شورش برداشتند به خصوص ایل بویر احمد که رهبر ایلشان آقای ضرغام پور نیز جزو بازداشت شدگان بود ارتش نیز به مقابله پرداخت و کشتار وسیعی به راه افتاد. در همین زمان آقای پاکروان که رئیس سازمان امنیت بود آمد به زندان و آقای حیات داوود را خواست تیمسار پاکروان رئیس سازمان امنیت با وی دوست بود و دوستی آنها به زمانی باز می گشت که پاکروان از دانشکده افسری فارغ التحصیل می شود ایشان ماموریت پیدا می کند به جنوب برود چون در ان زمان رسم بود که برای ایلات عشایر یک افسر ثابت می گذاشتند. پاکروان افسری بوده که مامور ان منطقه می شود برای ایل حیات داوود که قبل از پاکروان نیز افسران دیگری مامور می شدند که ایل مقرری ماهانه ای به آنها میداده ولی تیمسار پاکروان که دوران ستوان یکمی خود را در انجا می گذرانده به هیچ عنوان حاضر به دریافت هیچگونه مقرری نمی شود و سر انجام در مقابل اصرار ایل حیات داوود اعلام می کند که تنها به وی کتاب هدیه دهند به هر حال هنگامی که فتح اله خان حیات داوودی برگشت برای ما تعریف کرد که پاکروان از من خواست که بروم شیراز و این غائله را بخوابانم که من هم در پاسخ گفتم من که اینجا هستم و این غائله را هم من شروع نکرده ام که بخواهم ختمش کنم و پاکروان در جواب من گفت که این بار خطرناک هست. من هم در جواب گفتم که این حوادثی که در آنجا می گذرد به من ارتباطی ندارد و برگشت به سلولش و با اینکه انفرادی بود اما چون در سلولها باز بود با هم ارتباط داشتیم فتح اله خان حیات داوودی در میان خان هایی که آنجا بودند به دلیل آنکه قبلا هم سابقه زندان داشت دارای روحیه خاصی بود هیچگاه خنده آن هم به صورت قاه قاه ترکش نمی شد ما در سلولهای دیگه وقتی صدای خنده وی رامی شنیدیم می گفتیم حیات داوود را آوردنداین را هم بایستی اضافه نمایم از کسانی که با ما هم بند بود یکی هم محمد حنیف نژاد بود وی دانشجوی دانشکده کشاورزی بود و آن هنگام در نهضت آزادی فعالیت می کرد و خیلی فروتن و کم حرف بود در زندان همیشه یک گوشه می نشست و کتاب انگلیسی می خواند هر جا هم که گیر می کرد می امد سراغ آقای حیات داوود جرا که وی سالها در انگلیس بود به هر حال روسای ایلات جنوب همچون حیات خان داوودی پژوتن و ضرغامی که پس از انقلاب کشته شد همه بودند ولی فکر نمی کردند که کشته شوند اقای قشقایی که سلول کنار من بود به دلیل اینکه برادر خانمش وزیر دفاع بود ۲ هفته بعد وی را به باشگاه سازمان امنیت منتقل نمودند و ما در زندان بودیم که از طریق روزنامه خواندیم وی به لندن رفته است در اینجا بایستی اشاره داشته باشم بطوری که می گفتند اقای حیات خان داوودی مالک جزیره خارک بود و سند جزیره خارگ به نام ایشان بود که ان بار اولی هم که ایشان را زندان کرده بودند به دلیل ان بود که می خواستند سند جزیره را به نام حکومت بزند که وی به هیچ عنوان زیر بار نمی رفت.شادروان فتح اله خان حیات داوودی

شادروان فتح اله خان حیات داوودی

پس از آن چه اتفاقی افتاد؟

ما در زندان بودیم تا سال ۴۲ که داستان اقای خمینی پیش آمد زندان های ایران از سیاسیون پر بود و جز شیخ باقر نهاوندی حتی یک روحانی دیگر هم در بین ما وجود نداشت و واقعا نمی دانم وقتی آقایان می گویند قیام از سال ۴۲ شروع شد پس ما ها که قبل از ان زندان بودیم را چه می گویند؟ دراواخر سال ۴۲ که داشتند ما را آزاد می کردند این خان ها هنوز در زندان بودند و حتی برخی از انها پذیرایی هم می شدند مانند رستم خان که در سلولش همه امکانات مانند یخچال و غیره را هم داشت. پس از بیرون امدن از زندان با خبر شدیم که برخی را آزاد و بقیه را مانند حیات داوود به شیراز برده و اعدام نمودند.از راست  به ترتیب محمد حسین خان قشقایی دکتر مصدق و خسرو خان قشقایی

از راست به ترتیب محمد حسین خان  قشقایی دکتر مصدق و خسرو خان قشقایی

 

دلیل اعدام آنان چه بود؟

اجازه دهید پیش از هر چیز مثالی برای شما بزنم. این مسئله نوکر بودن خیلی بد هست وقتی ما می گوئیم شاه هم نوکر بود وقتی که به سولیوان می گویند که به شاه باید بگویی از کشور خارج شود این شخص تا صبح خوابش نمی برده که صبح من به شاه چطور بگویم که به من نگوید به شما و دولت شما چه ربطی دارد. سولیوان میگوید هنگامی که صبح رفتم به شاه گفتم در پاسخ گفت : نگفتند که کجا باید بروم!!! این چیزها را که من گفتم و از کتاب خاطرات سولیوان است را نمی گوید .این را از آن جهت اشاره نمودم که اکثر روئسای ایلات عشایر در تمام مدت با دربار همکاری داشتند. به جز قشقاییها .باید بگویم خانم صولت الدوله مادر برادران قشقایی جزو اولین افرادی بود که بعد از کودتا ی ۲۸ مرداد تبعید گردید . به هر حال رژیم از این خوانین که همگی در خدمتش بودند انتظار مخالفت نداشت.به همین علت نیز آنان را کشت . اما اقای حیات داوود بطوریکه می گویند مهمترین علت کشته شدنش جزیره خارگ بود چرا که با کشتن او مشکل اقایان هم حل می شد . رستم هم پرونده خوبی نداشت . البته حساب قشقایها جدا بود انها از همان زمان ملی شدن نفت در جهت نهضت ملی گام برداشتند و به هیچ عنوان تطمیع نشدند در ان زمان چک ۵ میلیون دلاری از سوی عامل امریکا به به خسروخان قشقایی دادند که شما زاهدی را در ایل خود پناه دهید تا وی دولتش را در انجا تشکیل دهد .تا هنگامی که بتواند در تهران قدرت بگیرد ماهانه ۵ میلیون دلار به شما می دهیم که زیر بارنرفتند .سپس از انها خواستند که این صحبتها را به دکتر مصدق منتقل نکنند که برادران قشقایی در پاسخ به این خواسته آنان گفتند ما الان میرویم و به دکتر مصدق اطلاع می دهیم. پس از کودتا برادران قشقایی در خارج کشور به سختی روزگار می گذراندند در حالی که همه زندگیشان در دست حکومت بود. اما هیچگاه حاضر به تمکین از حکومت شاه نشدند .ایلات ما همگی وطن پرستند و در مواقع حساس خدماتی انجام داده اند اما سرانشان که نزدیکی با دربار و حکومت داشتند این مخالفت برای دربار غیر قابل قبول بود و به همین دلیل هم همه انها را کشتند. هنوز هم دراستان فارس مردم به قشقایها علاقه دارند. خسرو خان قشقایی

خسرو خان قشقایی

 

از سرنوشت خسرو خان و برادران قشقایی پس از انقلاب با توجه به دوستی نزدیکتان با انها بگویید.

پس ازانقلابی که شما می گویید شد و من نمی دانم! و به دنبال برخی از تغیيرات. تبعیدیان گمان کردند که مملکت ازاد شده و ازادی وجود دارد همه انها به ایران بازگشتند خسرو خان هم یکی از انها بود که امد ایشان حتی از حوزه شیراز هم برای مجلس انتخاب شد اما اعتبار نامه وی را تصویب نکردند!!! .کسی که تمام زندگیش را داده بود اقایان می گفتند ایشان از سازمان امنیت حقوق می گرفته! جالب هست کسانی را که شاه از ایران تبعید نموده و همه مایملک انها را گرفته ان وقت می گویند که از سازمان امنیت وی حقوق می گرفته ! در حالی که ایشان در مونیخ و در المان فرش فروشی می کرد و همه این را می دانند جالب هست بدانید که خسرو خان می گفت خود اقای خمینی دستور داده که وقتی برادران قشقایی می آیند در اتاق من به روی انها باز هست یعنی اگر جلسه محرمانه و خصوصی دارم هیچ یک مانع دیدار آقایان با من نخواهد بود به هر حال برای وی برنامه جور کردند که عامل امریکا است و گرفتنش که اقای فروهر روی این زمينه خیلی فعالیت داشت و به هرحال آزادش کردند زده بودند دندانش را شکسته بودند. تا اینکه اقای خمینی نماینده ای داشت در شیراز به نام ربانی شیرازی که جزو مبارزین رژیم گذشته بود و چندین بار به زندان افتاده بود و انتقاداتش را از وضع موجود به اقای خمینی می گفت یک شب که با شادروان داریوش فروهر و تعدادی دیگر شام می خوردیم اقای ربانی شیرازی گفت: من می ترسم شیخ فضل لله زمان شوم چون چیز هایی که من می گویم این ها همه مخالفند. خمینی هم گوش می کند .من می روم شیراز باز اینها کار خودشان را می کنند. به هرحال تصادفی جور کردند و اقای ربانی شرازی در جاده شیراز کشته شد و با کشته شدن وی اینها تعرضاتشان را به قشقاییها شروع نمودند قشقایها یعنی خسرو خان و ناصر خان هم زدند به کوه ناصر خان پسری داشت که در خارج درس خوانده بود و پزشک شده بود او هم رفته بود برای خدمت به ایل که در انجا سکته کرده و فوت شد پس از ان ناصر خان از ایران خارج شد که در همان خارج از ایران فوت نمود. خسرو خان هم مدتی در کوه مقاومت کرد بعد آمد شیراز در منزل یکی از خود قشقاییها که وی را لو می دهندکه اول گمان می کردیم خود صاحب خانه لو داده اما یکی از قشقاییها می گفت که این اینگونه نبوده و کسانی دیگر این کار را کردند .در آن زمان در راس اداره اطلاعات شیراز افرادی همچون مصطفی کاظمی و عالی خانی که بعدا در راس قتل های زجیره ای نیز بودند قرار داشتند. و من گمان می کنم گرفتن و شکنجه خسرو خان هنگامی بوده که اینها در انجا مشغول کار بودند خیلی وی را شکنجه نمودند اما وی حرفی نزد و حتی هنگامی که وی را دار می زدند گفت: بدانید که انگلیسها دارند انتقام از ما می گیرند که البته این حرف جای بحث فراوان داد اما با ان حال نزاری که نیمه بیهوش هم بود گفت مردم بدانید که انگلیسها من را کشتند و اینها عوامل انگلیس هستند.محمد حنیف نژاد

محمد حنیف نژاد

از حنیف نژاد و روحیه مبارزاتی وی هم اگر امکان دارد بیشتر بگویید.

در خصوص حنیف نژاد باید بگویم که همگی در جبهه ملی بودند حنیف نژاد یک طرف وگروه بیژن جزنی در طرف دیگر پس از سال ۱۳۴۴ که شاه جلو مبارزات سیاسی را گرفت. حنیف نژاد مجاهدین و جزنی فداییان را تشکیل دادند.پس از کشته شدن حنیف نژاد توسط حکومت یکی از دوستانم به من گفت برویم به دیدار پدر حنیف نژاد که من هم قبول کردم و به اتفاق رفتیم به دیدن ایشان در منزلشان در میدان مجسمه سابق که حالا به میدان انقلاب معروف است پدرش می گفت به هر دری زدم تا فرزندم را ببینم قبول نکردند تا اینکه کسی به نام مهندس طالقانی را به من معرفی نمودند و من هم رفتم پیش وی او به من گفت چرا می خواهی وی را ببینی؟ من هم گفتم که می خواهم بگویم توبه کند چه حیا به چشم است. دل وی را به رحم اورده و توانستم پسرم را ببینم که هدفم تنها دیدن وی بود نه ان مطالبی که عنوان کرده بودم وقتی وی را دیدم گفتم پسرم نمی خواهی چیزی بنویسی ؟ پسرم در مقابل این صحبت من تنها نگاهم کرد و گفت پدر چند سالت هست؟ چقدر دیگر می خواهی زنده باشی؟ فکر می کنی بیش تر از ده سال زنده باشی؟ تو انتظار داری من دست از اعتقاداتم بردارم که تو ده سال بیشتر من را ببینی؟ نه من این کار را نخواهم کرد. البته من هم میدانستم که اینکار را نمی کند به هر حال من دیدمش و آمدم و فردایش عکسش را در میدان توپخانه دیدم که اعدامش کرده بودند .در شب هفت حنیف نژاد این گروه و سیاهکلیها که فدایی بودند شب هفتی گرفتند در منزل اقای بدیع زادگان که مجاهد بود اقای عباس شیبانی که پس از انقلاب همه کاره شد به من زنگ زد که فلانی می خواهیم برویم مراسم حنیف نژاد علیرغم فشار سازمان امنیت ما رفتیم به خانه بدیع زادگان در خیابان شهباز که مراسم آنجا بود. و این آخرین تماس من با سازمان مجاهدین خلق ایران بود .

شما رئیس علی دلواری را تا چه حد می شناسید؟و علت اینکه حکومت هر ساله مراسمی را در بوشهر به یاد این مبارزان می گیرد چیست؟

خاطرم هست سریال دلیران تنگستان را که قبل از انقلاب از تلویزیون پخش می شد بایستی گفت که تاریخ ما کسانی را که در مقابل استعمار قیام نموده اند هیچگاه فراموش نخواهد نمود وحتی در موقع مناسب نیز به تصویر کشیده شده از جمله همین رئیس علی دلواری اما اینکه الان به این موضوع پرداخته اند به این علت است که این کار به دستان جمهوری اسلامی همیشه مواردی را که به نفع خودشان هست و می توانند از ان بهره برداری کنند به همان شکل استفاده می کنند و ما باید در طول این ۳۰ سال ادبیات جمهوری اسلامی را شناخته باشیم و بدانیم حرفهایی که می زنند مربوط به خودشان و زاویه دید محدود خودشان هست و گر نه همه می دانند در بوشهر چه گذشت و این مردم بوشهر بودند که در مقابل انگلیسها ایستادند البته در خصوص سریال دلیران تنگستان شاید خالی از لطف نباشد که بگویم یکی دو نفر از دوستان من هم در این سریال بازی می کردند از جمله اسماعیل داوری فر که به تازگی فوت کرد باید بگویم که این روزها حرف زیاد زده می شود اما عملی وجود ندارد و اگر هم هست همه بر علیه منافع مردم ایران است.

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به حزب ملت ايران