به یاد عبدالرحمن برومند رئیس هیئت اجرائی نهضت مقاومت ملی ایران

آن روز که فرستادگان حکام جنایت پیشه ی جمهوری اسلامی، دکتر عبدالرحمن برومند رئیس هیئت اجرائی نهضت مقاومت ملی ایران را کشتند، اکثریت نسل جوانی که امروز با فریاد اعتراض خویش اساس نظامی توتالیتر مبتنی بر ولایت فقیه را به لرزه در آورده است، تازه پا به عرصه ی وجود گذاشته بود.

قتل برومند و سه ماه بعد از آن، شاپور بختیار و فقدان جبران ناپذیر این دو شخصیت مصمم و بارز در مخالفت و کارزار با جمهوری اسلامی، زخمی سخت نه تنها بر نهضت مقاومت ملی ایران، که بر مجموعه ی اپوزیسیون ملی وارد آورد، اما حتی به مدت یک لحظه از اهمیت اصول: حاکمیت ملی، جدائی دیانت از ارکان حکومت و حفظ تمامیت ارضی میهن ، که بختیار و برومند از روز نخست و پیش از همه منادیان آنها بودند کم نکرد. برعکس، محصول ایمان به راهی روشن، صبر و استقامت درآن راه، و بالاخص گذشت زمان و رشد واقع بینی خالص و بی شائبه در میان روشنفکران سیاسی، فرهنگی و علمی این شد که امروزه روز، بیان و تبلیغ اصول و شعارهای بختیار و برومند عمومیت یافته است.

حکم انتصاب صادق خلخالی به سمت حاکم و قاضی شرع به خط خمینی و بتاریخ ۱۳۵۷/۱۲/۰۵ صادر شده است. صادق خلخالی سه ماه بعد از انقلاب اسلامی یعنی در اردیبهشت ۱۳۵۸ برای اولین دفعه و بعد از آن بار ها در مصاحبه ها اعلام کرد که شاپور بختیار مفسد فی الارض است. شش سال بعد از قتل برومند و بختیار، دادگاه جنائی برلن در دهم آوریل ۱۹۹۷ پس از رسیدگی به جنایت معروف به “میکونوس” که در جریان آن صادق شرفکندی دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران به قتل رسید، صریحا اعلام کرد که برنامه ی نابودی مخالفان رژیم در خارج از کشور در صدر عملیات کمیته ای بنام ” کمیته امور ویژه ” قرار دارد و ولی فقیه، رئیس جمهور و وزیر اطلاعات و امنیت کشور از اعضای این کمیته هستند.

در ادامه ی اجرای سیاست نابودی مخالفین رژیم، برنامه ی هولناک معروف به قتل های زنجیره ای مدتی بعد از دادگاه برلن، توسط اعضای وزارت اطلاعات ریخته شد و به مرحله ی عمل در آمد. این است آن واقعیت تلخ که از ماهیت نظام آدم کش و قاتل پرور جمهوری اسلامی و از دخالت کلیه ی مسئولین و سایر صاحبان مناصب در رتبه های بالای نظام، از اردیبهشت ۱۳۵۸ تا کنون، پرده بر می دارد. آری، دستان جنایتکار گردانندگان جمهوری اسلامی تا مرفق به خون زنان و مردان آزاده ی این سرزمین که هر روز پرچم مخالفت با این نظام را بلند تر بر افراشته اند، آغشته است. صدور فرمان از طرف رهبر و رئیس جمهور به کشتار جوانانی که گناهی جز آزادیخواهی و امید به بهروزی نداشته اند از یکسو و استقبال رسمی از علی وکیلی راد، شریک جرم فریدون بویراحمدی و محمد آزادی در قتل شاپور بختیار و سروش کتیبه توسط فرستادگان محمود احمدی نژاد بهنگام بازگشت او به ایران، از دیگر سو، تنها یک وجه از ماهیت نظامی است که هم در سند موجودیت خود یعنی قانون اساسی خویش وهم در سیاست سلطه بر مملکت نه اصلاح می پذیرد و نه حتی به ناصحان درونی خود اعتنا می کند.
دو سال پیش، وقتی که جوانان وطن در خیابان های تهران با فریاد مرگ بر دیکتاتور ارکان «اقتدار» جمهوری اسلامی را به لرزه در آوردند، منظورشان نابودی جسمانی مردی سیه کار نبود. دیکتاتور نمادی است که خود زائیده و زاینده ی نظامی غیر انسانی و متکی به زور است و جدا و بریده از ملت و منافع او. از این جاست که بیگانگی ملت با دیکتاتور و نفی نظام دیکتاتوری وی، در شعار” مرگ بر دیکتاتور” متبلور می شود. اما این خواستِ به حق طرد دیکتاتور و نفی دیکتاتوری، همانطور که تجربه ی تونس و بالاخص مصر نشان داد، خود بخود استقرار دموکراسی را به دنبال ندارد. عبدالرحمن برومند بارها در طی سخنرانی های خود تأکید می کرد که سنگلاخ جمهوری اسلامی تنها یکی از موانع دشوار بر سر راه ملت برای رسیدن به هدف نهائی یعنی استقرار دموکراسی در ایران است.

در اوضاع کنونی و موقعیت خطرناکی که سردمداران جمهوری اسلامی برای ملت و مملکت به وجود آورده اند و در این دوران سخت تر از همیشه برای ملت ستمدیده ی ایران، از رهبر و رئیس جمهور گرفته تا انبوه ناصحان و “صالحان” ومغضوبین دستگاه حاکمیت مطلق گرا، یعنی تمامی کسانی که در وفاداری خود نسبت به کلیت نظام جمهوری اسلامی پافشاری می کنند، همه و همه تنها در فکر نجات و ادامه ی حیات شوم این نظام جهنمی می باشند. تمام زرادخانه ی حاکمیت برای هدف موهوم خاموش کردن نهائی صدای مردم بی پناه به کار گرفته شده است. دستگاه تبلیغاتی رژیم می خواهد تا با سوء استفاده از علایق وطن دوستانه ی ملت و براه انداختن رو در روئی های ظاهری و نمایشی و نهایتا خطرناک برای ملت، این بار هم حقانیتی برای نظام دست و پا کند. غافل از این که مردم دیگر دانسته اند که آزموده را آزمودن خطاست.

دیر زمانی است که بخش عظیمی از ملت ایران به ماهیت اصلی نظام مبتنی بر ولایت فقیه و متکی به قانون اساسی جمهوری اسلامی، پی برده است و هر روز که می گذرد بر این بخش افزوده می گردد. پایان محتوم جمهوری اسلامی و سلطه ی حاکمیتی توتالیتر به نام دین، وظایفی بس سترگ در مقابل تمامی کسانی که دل در گرو آزادی، استقلال و دموکراسی واقعی دارند، می گذارد.
ارائه توضیحات و شرح صادقانه ی هرچه بیشتر درمورد واقعیت های سی و سه سال تسلط مشتی شیاد از خدا بی خبر بر جامعه ی سیاست زدایی شده ی آن روز ایران، سعی در تقویت حس اتکاء به نفس و امید واری و از همه مهمتر درک لزوم تشکیلات سیاسی مبتنی بر دموکراسی و معطوف به آن، و نیرویی برای مبارزات سازمان یافته بر پایه ی اصول و هدف های مشترک ملت، از اهم وظایف خطیری است که در مقابل هر روشنفکر آزاده، و هر ایرانی دموکرات و وطن دوست قرار دارد.
وجود جمهوری اسلامی و بلایایی که به همراه داشته و لزوم مقابله و مبارزه با آن که خرد سیاسی، اخلاق اجتماعی و حمیت ملی هر ایرانی آزاده آن را می طلبد، باید خود انگیزه ی لازم در کوشش خستگی ناپذیر همگانی برای تحقق امر اتحاد نیروهای سیاسی مبارز باشد؛ اتحادی از همه ی افراد، گروه ها و سازمان های سیاسی که، نه در حرف، بلکه به شهادت کتاب زندگی خود به سابقه ی هواداری از دموکراسی و تلاش و از خود گذشتگی در راه آن شناخته شده باشند.
در اوضاع و احوالی که ملت با آن روبرو است، و مشتی شیاد فارغ از هرگونه ارزش اخلاقی و باوری جز نفع خصوصی، نه تنها خود ثروت بی کران ملی و در آمد های حاصل از آن ثروت ها را به غارت برده اند، بلکه برای ادامه ی تسلط اهریمنی خویش راه نابودی اقتصاد ملی و استقلال سیاسی ایران را به روی سوداگران و چپاولگران خارجی نیز گشوده اند و هر روز زمینه های تسلط آنان بر ایران را گسترده تر می سازند چگونه می توان به آینده بی اعتنا بود؛ اینان به منظور نجات خویش حتی حاضرند که بند اسارت به بیگانه را به گردن ملت بگذارند، تا کنون نیز گذاشته اند.
در اوضاع امروز، نامه ی ما با نام والای دکتر عبدالرحمن برومند آغاز شد و با یاد آوری از نام نیک بنیان گذار و رهبر نهضت مقاومت ملی ایران، دکتر شاپور بختیار ادامه یافت. پس بی مناسبت نیست که در تداعی اوضاع کاملا متفاوت دو عصر که یکی به قطع دست اندازی بزرگترین قدرت استعماری در شصت سال پیش انجامید و دیگری وضعیت کنونی ِ ساخته و پرداخته توسط مشتی ضد ایرانی و غرقه در منجلاب جهل و فساد بنام حکومت اسلامی است که تسلط بیگانه را ممکن کرده، نامه را با کلامی از مصدق بزرگ، معلم و فرهیخته و وارسته ی بختیارها و برومند ها، به پایان برسانیم:
” چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم بلکه یقین دارم که این آتش خاموش نخواهد شد. زنان و مردان بیدار این کشور مبارزه ملی را آنقدر دنبال می کنند تا به نتیجه برسد. اگر قرار باشد در خانه خود آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان بر ما مسلط باشند و رشته ای بر گردن ما بگذارند، ما را به مسیری که می خواهند بکشند، مرگ بر چنین زندگی ترجیح دارد و مسلم است که ملت ایران با آن سوابق درخشان تاریخی و خدماتی که به فرهنگ و تمدن جهان کرده است هرگز زیر بار این ننگ نمی رود. … ”

ایران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ایران
۲۹ فروردین ۱۳۹۱

توسط -

سایت ملیون ایران در تاریخ

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل