بمناسبت ۲۹ اردیبهشت سالروز تولد مصدق: تحلیل دوره دو ساله نخست وزیری وی

جمعه, 28ام اردیبهشت, 1397
اندازه قلم متن

گفت و گوی عصر ایران با مرتضی رسولی پور پژوهش‌گر تاریخ معاصر

مصدق در گیر و دار دو دیدگاه رادیکال و واقع‌بینانه

شاه اصولاً توان مواجهه با هیچ بحرانی را نداشت.

عصرایران – امروز ۲۹ اردیبهشت زاد‌روز دکتر محمد مصدق است. ۲۹ اردیبهشت ۱۲۵۸ و به روایتی ۱۲۶۱ خورشیدی محمد مصدق‌السلطنه چشم به جهان گشود. او اما در عمل هیچ‌گاه در زندگی خود مصدق‌السلطنه نبود و مصدق‌المله زندگی کرد.

هر چند دکتر مصدق بیش و پیش از صدارت و نخست وزیری با وکالت و نمایندگی مجلس شورای ملی هم شناخته می‌شد اما در زندگی ۸۷ ساله او دو سال نخست وزیری در تاریخ ایران فراموش ناشدنی‌تر است.

دوره دو ساله و چند ماهه نخست وزیری محمد مصدق از اردیبهشت سال ۱۳۳۰ خورشیدی شروع شد و تا مرداد ۱۳۳۲ ادامه پیدا کرد و هر چند بر توطئه اول در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ فایق آمد اما کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دولت او را سرنگون و آرزوهای بسیاری را خاک کرد.

                                                         ********************

 یوسف ناصری که با مرتضی رسولی‌پور پژوهش‌گر تاریخ معاصر گفت و گو کرده است در ورودی مصاحبه مفصل خود می‌نویسد:

«از آنجا که شخصیت های متعددی در آن دوره دو ساله، حضور داشته‌اند،تحلیل حوادث آن دوره و تصمیمات اتخاذ شده و اقدامات انجام شده توسط شخصیت های آن دوره، کمتر با شفافیت و بی‌طرفی همراه بوده است.

در گفت و گو با مرتضی رسولی‌پور کوشیده‌ایم با رعایت بی طرفی و بدون تعصب، برخی از مهم‌ترین وقایع دوره نخست وزیری  محمد مصدق را بررسی کنیم».

مرتضی رسولی پور، مدیر بخش تاریخ شفاهی موسسه تاریخ معاصر ایران بوده و اخیرا بازنشسته شده است. این پژوهشگر تاریخ معاصر، در بررسی تاریخ و وقایع تاریخی می کوشد بی حب و بغض نسبت به شخصیت های ایرانی، اظهار نظر کند.

گفت و گوی عصر ایران با این پژوهشگر تاریخ معاصر ایران را می خوانید.

*در اردیبهشت سال ۱۳۳۰ خورشیدی دکتر محمد مصدق به نخست وزیری انتخاب شد و تا مرداد ۱۳۳۲ نخست وزیر بوده. فقط در اواخر تیر ماه ۱۳۳۱ چند روزی نخست وزیر نبوده. معمولا به این صورت است که دوره نخست وزیری دکتر مصدق را تا ۲۸ مرداد اعلام می کنند و دوره نخست وزیر زاهدی را از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به بعد.

با توجه به نامه ای که وجود دارد و در آن شاه در تاریخ ۲۳ مرداد ۱۳۳۲ تیمسار زاهدی را به نخست وزیری منصوب کرده است و در بامداد ۲۶ مرداد ۱۳۳۲ نامه ای هم به دست دکتر مصدق مبنی بر برکناری از نخست وزیری داده شده، دقیقا پایان دوره نخست وزیری دکتر مصدق را چه زمانی باید دانست؟

-در عمل چنین نبود که دکتر مصدق در ۲۳ مرداد عزل شده باشد. چون اولاً آقای دکتر مصدق فرمان عزل خود را نپذیرفت و استدلالش این بود که این نامه سفید امضا بوده و متن نامه بعداً نوشته شده. به همین جهت هم در دادگاه درباره این نامه صحبت هایی داشته است. در واقع فاصله بین خطوط و امضای شاه هم نشان می داد که متن بعد از امضا نوشته شده.

ثانیاً همان ‌طورکه می‌ دانید در روز ۲۷ مرداد هندرسون (سفیر آمریکا در ایران) با دکتر مصدق دیدار کرد و همین نکته نشان می ‌دهد او به‌عنوان نمایندۀ دولت آمریکا هنوز مصدق را نخست‌ وزیر قانونی می ‌دانست.

به هر حال، روز آغاز نخست وزیری سپهبد زاهدی را بایستی همان روز ۲۸ مرداد تلقی کرد. دکتر مصدق با یک رویّه مسالمت آمیز، از مقام نخست وزیری کنار نرفت بلکه با اقدامی قهرآمیز کنار رفته است.


شاه و مخالفان دکتر مصدق با قدرت خارجی هم پیمان شدند و او را کنار گذاشتند. دلیلش هم این بود که خود شاه از دکتر مصدق، شرم حضور داشت. شاه به لحاظ روانی، نمی توانست نسبت به سیاسیونی مثل قوام السلطنه و آقای دکتر مصدق، اظهار وجود کُنَد. از یک طرف تحت فشار دستگاه های خارجی هم بود.

*نامه برکناری دکتر مصدق از نخست وزیری را، سرهنگ نصیری رئیس گارد شاهنشاهی به محل اقامت مصدق برده بود.مصدق به عنوان رسید تحویل نامه، نوشته ساعت یک بعد از نصف شب ۲۵ مرداد ماه ۱۳۳۲ دستخط مبارک را تحویل گرفته و آن را هم امضا کرده است.

مصدق که نامه را در دقایق اولیه روز ۲۶ مرداد دریافت کرده در صبح همان روز ظاهرا به اعضای کابینه نگفته که برکنار شده. چرا چنین اقدامی انجام داده و به اعضای کابینه خبر نداده بود؟

ـ دکتر مصدق اطمینان نداشت که این نامه از ناحیه شخص اول ممکت صادر شده است. روی همین اصل، آورندۀ نامه را دستگیر کردند. نکته مهم تر این که آقای نصیری، نامه را با توپ و تشر و تانک به منزل آقای دکتر مصدق آورده بود آن هم ساعت یک نصف شب و در حالت غیر عادی.
البته دکتر مصدق، وضعی را برای رژیم گذشته به وجود آورد که اصلا نمی توانستند در چارچوب دادگاه با دکتر مصدق برخورد کنند. شما مطمئن باشید اگر در این قضیه، به استدلال دکتر مصدق خدشه ای وارد شده بود، قطعا دکتر مصدق را اعدام می کردند.


نحوه عزل آقای دکتر مصدق نشان می داد که این نامه در یک حالت عادی نوشته نشده. هر گونه اقدام دیگری از سوی دکتر مصدق موجب افزایش تنش در سطح هیات وزیران، ارتش و جامعه می شد.

*در دادگاهی که بعد از برکناری دکتر مصدق برای محاکمه برگزار شده بود، او گفته بود در زمانی که مجلس دایر نیست شاه نمی تواند نامه عزل نخست وزیر را بنویسد.

این استدلال مصدق در دادگاه بوده. به هر حال چندین سال در دهه ۱۲۹۰ خورشیدی، مجلس وجود نداشته و به خاطر شروع جنگ جهانی اول، مجلس سوم مشروطه تعطیل شد. از سال ۱۲۹۴ تا ۱۳۰۰ خورشیدی مگر احمدشاه، پادشاه وقت ایران تعدادی را به عنوان نخست وزیر منصوب نکرد در همان زمانی که مجلس دایر نبود؟

-در این مورد خاص، برکناری در زمانی اتفاق افتاد که آقای دکتر مصدق، رفراندوم انحلال مجلس را برگزار کرده بود. البته با رفراندومی که آقای دکتر مصدق انجام داد، به لحاظ حقوقی شاه می توانست در غیاب مجلس، نخست وزیر را برکنار کند.
دکتر مصدق گفته بود تا زمانی که به صحت این نامه مطمئن نشوم کنار نمی‌روم. به محض این که او نامه را دریافت کرد به اعضای دفتر خودش در نخست وزیری اعلام کرد پیگیری کنند و گزارش دهند که اعلیحضرت کجا هستند.

همان موقع با کاخ شاه تماس گرفتند. دکتر مصدق نمی دانست که شاه از تهران خارج شده. بعدا معلوم شد که شاه در کلاردشت بوده. با آنجا تماس گرفتند مثل این که گفته بودند شاه به سمت رامسر رفته و از آنجا سوار هواپیما شده یا به طرف بغداد حرکت کرده است.

*وقتی دکتر مصدق برای رسید تحویل گرفتن نامه نوشته است دست‌خط مبارک را تحویل گرفته است این متن رسید نامه، تایید این است که مصدق قبول داشته که نامه مربوط به شخص شاه بوده است و گفته «دستخط مبارک».

-خیر. آن نامه، دستخط شاه نبوده. مفاد آن نامه، منویّات شخص اول کشور بوده است. موقعی که نامه را به دست گرفته به اصالت نامه اعتقاد نداشته است. البته شاه حاضر نبود با دکتر مصدق مواجه شود. شاه، شرم حضور داشت و نمی توانست با دکتر مصدق برخورد کند. شاه اصولاً توان مواجهه با هیچ بحرانی را نداشت.

*نامه ای که شاه در تاریخ ۲۳ مرداد برای سرلشگر زاهدی نوشته و نخست وزیری او را اعلام کرده است، آیا آن هم منویات شاه بوده ولی آن حکم سندیت دارد؟

-به هر حال چنین نامه‌ ای نوشته شده و بعدها از سوی شاه و دیگران تکذیب نشده. پس صحت دارد.

*تصویر آن نامه وجود دارد و شاه خطاب با زاهدی گفته شما را منصوب می کنم برای اصلاح کشور، رفع بحران کنونی و بالا بردن سطح زندگانی مردم. تاریخ آن ۲۳ مرداد ۱۳۳۲ است.

-ایراد وارد بر این نامه این است که شاه در ۲۳ مرداد ۱۳۳۲، زاهدی را به نخست ‌وزیری منصوب کرده و سه روز بعد فرمان عزل دکتر مصدق را به او اعلام کرده است. خودتان قضاوت کنید آیا این مطلب با عقل جور درمی‌آید.

*شما اعتقاد دارید که شاه، شرم حضور داشته است. آیا خجالتی بودن شاه باعث شده چنین وضعی به وجود بیاید؟

-شرم حضور شاه از مصدق یک نکته است. اما چنین چیزی اصلا نمی تواند معقول باشد. این کار، غیرعقلانی است. هر چقدر هم شرم حضور داشته، باز ابلاغ برکناری نخست‌ وزیر با سه روز تأخیر، غیرعقلانی و بی ‌سابقه است. روی همین اصل باید به آن شک کرد.

*یک استدلال دیگر که آقای مصدق داشته این بوده که گفته معمولا رویّه این طور است که نامه برای نخست وزیری که منصوب شده نوشته می شود و برای نخست وزیر برکنار شده نامه و حکم نوشته نمی‌ شود.

-این هم مطرح است و شما می‌ توانید مطلب را این‌ طور تفسیر کنید. اصلا به لحاظ عقلی، جور در نمی آید. یعنی شاه، خودش مرتکب یک عمل غیر قانونی شده.

*در دوره بعد از کناره گیری رضا شاه، آقای مصدق در سال ۱۳۲۲ شمسی یعنی مجلس چهاردهم نماینده مردم تهران در مجلس شد و برای بار سوم به مجلس شورای ملی راه پیدا کرد. ظاهرا پیشنهادهایی در این سال ها مطرح شده بود که آقای مصدق نخست وزیر شود و چند بار قبول نکرده بود.
نهایتا در اردیبهشت سال ۱۳۳۰ پیشنهاد نخست وزیر شدن را قبول کرده است یعنی تقریبا در سن ۷۰ سالگی. این پیشنهاد را جمال امامی خویی به مصدق داده بود. چرا دکتر مصدق در سال های قبل از سال ۱۳۳۰ مایل نبود نخست وزیر شود ولی در اردیبهشت سال ۱۳۳۰ قبول کرد؟

-دکتر مصدق معتقد بود حضورش در مجلس مؤثرتر است تا آن که نخست وزیر باشد. دیگران هم، معتقد بودند ایشان در مجلس می تواند دولت ها را جا به جا کند و رای اکثریت نمایندگان را به اقلیت تبدیل کند و بالعکس. چنین استدلالی در مجلس هم مطرح بود.

آقای دکتر مصدق در دوره چهاردهم نماینده مجلس بود. در دوره پانزدهم با توجه به این که انتخابات انجام شده توسط دولت قوام السلطنه را قلابی می‌ دانست و قبول نداشت، نماینده نشد و از صحنه حوادث کناره گرفت.

با افتتاح مجلس دوره پانزدهم غائله آذربایجان خاتمه پیدا کرده بود. پس از مجلس پانزدهم، شخصیت هایی همچون حسین مکی، آقای مصدق را دعوت کردند که رهبری سیاسی را در عرصه فعالیت های مربوط به نفت به عهده بگیرد.

*اگر اجازه بدهید یک مقدار سریعتر به دوره نخست وزیری مصدق برسیم. در ۱۶ اسفند سال ۱۳۲۹ سپهبد رزم آرا که نخست وزیر بود ترور شد. در ۱۷ اسفند نمایندگان عضو کمیسیون نفت مجلس، با ریاست دکتر مصدق، ملی شدن صنعت نفت ایران را تصویب کردند.

چند روز بعد، قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی و مجلس سنا تصویب شد ولی حسین علاء که بعد از رزم آرا و در روز ۲۱ اسفند نخست وزیر شده بود فقط تا اوایل اردیبهشت سال ۱۳۳۱ در این سمت بود و استعفا داد.

-وقتی خطر تجزیه آذربایجان از ایران رفع شد و مجلس پانزدهم در سال ۱۳۲۶ تشکیل شد آن مجلس، یک ماده واحده تصویب کرد که از این پس دولت های ایران موظف هستند نسبت به استیفای حقوق نفتی ایران اقدام کنند.

موضوع ملی شدن نفت، دنباله همین موضوع استیفای حقوق نفتی ایران بود. اقلیت مجلس شانزدهم با حضور نمایندگانی همچون دکتر مصدق، عبدالقدیر آزاد، حسین مکی، حائری زاده و دکتر بقایی تشکیل شد. این افراد از دکتر مصدق خواستند که موضوع استیفای حقوق نفتی ایران دنبال شود.

البته در سال ۱۳۲۸ نسبت به انتخابات مجلس شانزدهم اعتراضاتی شد. نظر دکتر مصدق این بود که به مسجد سپهسالار تهران بروند و اعلام اعتراض کنند. بالاخره شمار زیادی از معترضان به سمت دربار رفتند. تعدادی از ملیّون و صاحبان مطبوعات، آقای دکتر مصدق را همراهی کردند. پس از تجدید انتخابات تهران، تعداد ۷ نفر از ملیّون به عنوان نماینده، وارد مجلس شانزدهم شدند.

*اگر واضح تر صحبت کنیم این طور باید بگوییم که چون اعتراض کردند نتیجه انتخابات تهران به اسم این که تقلب شده باطل شد. در انتخاباتی که دوباره برگزار شد افرادی از جبهه ملی از جمله دکتر مصدق به نمایندگی مجلس شانزدهم انتخاب شدند.

-بله. آقایان دکتر مصدق، فاطمی، مکی، حائری زاده، حسین فاطمی، شایگان و سنجابی انتخاب شدند. در مجلس دوره شانزدهم، کمیسیونی ویژه نفت تشکیل شد. این کمیسیون راجع به استیفای حقوق نفت، اطلاعیه ای خطاب به عموم ملت ایران صادرکرد و از مردم سراسر کشور خواست هر پیشنهادی دارند به کمیسیون ویژه نفت بفرستند.
تا جایی که من اطلاع دارم نزدیک به ۳۰۰ پیشنهاد به مجلس رسید و کمیسیون ویژه نفت از پیشنهادهای ارائه شده، پیشنهاد ملی شدن نفت را پذیرفت.

*این پیشنهاد در کمیسیون نفت مجلس تصویب شد و نهایتا به تصویب مجلس شورای ملی وقت رسید. حسین علاء، بعد از رزم آرا نخست وزیر شد و مجموعا کمتر از ۶۰ روز نخست وزیر بود.
چرا حسین علاء، این مصوبه مجلس درباره ملی شدن صنعت نفت را اجرا نکرد و استعفا داد؟

-تا آن زمان دکتر مصدق هنوز بر همان اصل که در داخل مجلس مؤثرتر است برای پذیرفتن سمت اجرایی نامزد نشد. از طرفی نسبت به حسین علاء، نظر مساعدی داشت و به سلامت نفس و صداقت او، اعتقاد داشت.

نکته دیگری هم وجود دارد. استراتژی دکتر مصدق این بود که سطح تعارض را در حد منازعه با شرکت نفت نگه دارد و از این جلوتر نرود. یعنی می ‌کوشید با مخالفان و دربار و شخص شاه مدارا کند و مخالفت آنان برانگیخته نشود. دکتر مصدق برخلاف انتظار برخی از نیروهای مذهبی، حتی تعدادی از نمایندگان مجلس را تشویق کرد برای نخست وزیری به حسین علاء رای بدهند.

همین پیشنهاد دکتر مصدق موجب شد دشمنی‌های زیادی علیه خودش تراشیده شود. برای مثال جریانات مذهبی مثل «فدائیان اسلام»، نسبت به این موضوع مخالفت کرده و برضد حسین علاء، اطلاعیه صادر کردند.

کنار رفتن آقای حسین علاء، در واقع بیش‌تر به خاطر ناتوانی او در نحوه اجرای ملی شدن صنعت نفت بود. ایشان از پس موضوع خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس بر نمی ‌آمد.

*آقای جمال امامی نماینده خوی در مجلس شورای ملی وقت، پیشنهاد نخست وزیر شدن را به آقای مصدق داده بود. جمال امامی از گروه اکثریت مجلس بوده و این پیشنهاد را به آقای مصدق داده بود که جزو نمایندگان فراکسیون اقلیت بوده.
آقای مصدق بعدا گفته است اگر آنها می دانستند این بار پیشنهاد نخست وزیر شدن را قبول می کنم چنین پیشنهادی نمی دادند. واقعا چنین استدلالی درست بوده است؟

-واقع مطلب همین بود. چون سابقه اکثریت مجلس چنین چیزی را نشان می‌داد. آنها با توجه به سوابق قبلی مطمئن بودند دکتر مصدق، نخست‌وزیری را نمی پذیرد.

جمال امامی و همفکرانش برای این که آقای دکتر مصدق را تحت فشار قرار بدهند این پیشنهاد را دادند. به آن امید که او نمی پذیرد و بعد بگویند آقای دکتر مصدق، شما که به موضوع ملی شدن صنعت نفت اعتقاد دارید اگر این قانون، قابل اجرا بود خودتان نخست وزیری را می پذیرفتید.

هدف دوم جمال امامی و یارانش این بود که آقای دکتر مصدق را به هر قیمتی از مجلس بیرون بکشند تا او دیگر نماینده مجلس نباشد. چون مصدق قدرتی داشت که می توانست در مجلس، روی نمایندگان و دولت‌ها اثر بگذارد.

* مصدق دو برنامه و وعده برای زمان نخست وزیری خودش اعلام کرد. یک برنامه، اصلاح قانون انتخابات مجلس و شهرداری ها بود و یکی هم اجرایی شدن ملی شدن صنعت نفت.

در هر دو وعده موفق نشد و نه ملی شدن صنعت نفت را در نهایت به سرانجام رساند و نه نحوه برگزاری انتخابات را. یکی از ایراداتی که دکتر مصدق وارد می کرد به انتخابات و قانون انتخابات بود. چرا این دو وعده اصلی که داد تحقق پیدا نکردند؟

-اولا نفت ایران پیش از نخست ‌وزیری دکتر مصدق ملی شده بود و در زمان نخست ‌وزیری ایشان باید از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید عملی شد که شد. البته مشکل دکتر مصدق زمانی آشکار شد که در مذاکره با هیات‌ های اعزامی از انگلستان و آمریکا به توافق مشترک نرسیدند.

*چون شرکت نفت انگلیس و ایران، یک شرکت سهامی بود که ملی شده بود از طرف دولت انگلیس، خرید نفت از ایران ممنوع اعلام شد. وقتی شرکت سهامی نفت، ملی شد آیا دکتر مصدق و همکارانش در دولت به طور مشخص به مردم توضیح می دادند این شرکت را که ملی کرده ایم باید بابت آن خسارتی پرداخت کنیم که دیگر ادعایی نداشته باشند؟

-دکتر مصدق با اصل و کلیّت پرداخت غرامت موافقت داشت. به اعتقاد من، موضوع اقتصادی نفت برای دکتر مصدق، فرع بر مساله استقلال سیاسی بود. از طرفی کارشناسان نفتی و اطرافیان دکتر مصدق، نگاه شان نسبت به دولت آمریکا یک نگاه ایده آلیستی بود.

آنها گمان می کردند در فضای رقابت بین‌المللی، منافع اقتصادی تحت ‌الشعاع مصالح سیاسی قرار می گیرد و می ‌توانند از رقابت موجود بین سیاست انگلستان و آمریکا، به نفع دولت ایران استفاده کنند.

این نگاه، تا حدود زیادی واقع بینانه نبود. نکته دیگر، غفلت کارشناسان اطراف مرحوم آقای دکتر مصدق از جمله مهندس کاظم حسیبی و در مراحل بعدی، اشخاص نسبتاً رادیکالی مثل علی شایگان و حسین فاطمی بود که اعتقاد داشتند بیش از این‌ که ایران به پول نفت احتیاج داشته باشد، انگلیسی ‌ها و دولت های غربی به نفت ما احتیاج دارند.

*پیشنهادهای متعددی به آقای مصدق و دولت او شده بود که قضیه ملی شدن صنعت نفت و شکایت طرف انگلیسی به مصالحه ختم شود. بانک جهانی هم پیشنهاد داده بود که تولید و صادرات نفت ایران انجام شود و بعد طرف انگلیسی با قیمت ارزان تر، نفت از ایران بخرد و در واقع ارزش شرکت که ملی شده بود از این طریق مستهلک شود.

چرا چنین پیشنهادی و پیشنهادهای دیگر ظرف آن دو سال توسط دکتر مصدق و دولت ایشان، عملا پذیرفته نشد که این قضیه خاتمه پیدا کند؟

-نگاه کارشناسان نفتی دکتر مصدق، مبتنی بر واقعیت‌ های اقتصادی دنیا و ایران نبود. به همین جهت آنها خیلی خوش‌ بینانه مسائل را دنبال می ‌کردند. از طرف دیگر اشخاصی مثل فؤاد روحانی و مهندس پرویز مینا، کارشناسانی بودند که مباحث اقتصادی نفت را مطالعه کرده بودند. این کارشناسان، شناخت بیش ‌تری در موضوعات حقوقی و اقتصادی نفت داشتند و تشخیص ‌شان بیش‌ تر با واقعیت تطبیق می ‌کرد.

شاید دکتر مصدق بین دو دیدگاه «رادیکال» و «واقع بینانه» گیر کرده بود اما سرانجام تسلیم نظر گروه تندرو شد. نگاه این افراد نسبت به منازعه، این بود که غربی ‌ها حتماً تسلیم خواهند شد. به همین دلیل گزینه ‌های طرف مقابل را کمتر مورد بررسی قرار می‌ دادند.

*در مهر ماه ۱۳۳۰ دکتر مصدق سفری چهل و چند روزه به آمریکا داشت و سرپرستی مذاکره با نخست وزیر ایران به عهده جورج مک گی معاون وزیر خارجه آمریکا بود. مک گی پیشنهادهایی را داده بود که دولت ایران و طرف انگلیسی در مناقشه نفتی به توافق برسند.

دکتر مصدق گفته پیشنهادهای شما خوب است ولی اگر من قبول کنم و مصالحه را بپذیرم وقتی بخواهم به ایران برگردم من را زنده نمی گذارند.

این موضوع در خاطرات معاون وزیر خارجه آمریکا آمده است. آیا این نوع بحث ها واقعیت دارد؟

– نکته این است که آقای مک گی (معاون وزیر خارجه آمریکا)، به سیاست مهار کمونیسم اعتقاد داشت و معتقد بود که دولت آمریکا برای مقابله با کمونیسم باید از عنصری به نام «ناسیونالیسم» حمایت کند.

معنی این سخن حمایت از دکتر مصدق بود. در غیر این ‌صورت به نظر بسیاری از کارشناسان آمریکایی، ایران در دامن کمونیسم سقوط می ‌کرد. من در جایی ندیدم دکتر مصدق چنین چیزی گفته باشد اما دور از ذهن نیست که دکتر مصدق، از این ‌که در مذاکرات به توافق برسد احساس خطر می‌ کرده.

با این وصف اگر دکتر مصدق با یکی از چند پیشنهادی که به او شد به توافق می ‌رسید، همان گروه ‌های مخالف مثل جمال امامی و سیدضیاء الدین طباطبایی، او را به سازش متهم می ‌کردند.

*یک موضوع دیگر انتخابات است. انتخابات دوره مجلس هفدهم در آذر و دی سال ۱۳۳۰ در برخی حوزه های انتخابیه برگزار شد. اما عمده کسانی که به عنوان نماینده انتخابات شدند مخالف دکتر مصدق بودند و از منتقدان دولت او بودند.

وقتی در انتخابات مجلس، تعداد ۸۱ نماینده در برخی حوزه ها انتخاب شدند و انتخابات ۵۰ حوزه انتخابیه دیگر مانده بود، دکتر مصدق دستور داد انتخابات برای حوزه های دیگر متوقف شود.

این متوقف کردن انتخابات، به نظرتان آیا کار شایسته ای بود؟

– در اینجا احساس می کنم حق با آقای دکتر مصدق بود. برای این که عوامل دربار و شخص آقای اسدالله علم در این انتخابات خیلی مداخله کردند. اصلاً در بعضی شهرها انتخابات با کشت و کشتار انجام شد. یعنی عوامل آقای اسدالله علم و دربار دست به کار شدند و در زابل و لار تعدادی از اعضای شعب اخذ رای و هیات نظارت بر انتخابات را به قتل رساندند.

در همین انتخابات، آقای سیدحسن امامی به عنوان نماینده حوزه انتخابیۀ مهاباد وارد مجلس شد در حالی‌ که اهالی مهاباد، برادران وطنی اهل تسنن بودند و اصلاً او را نمی‌ شناختند.

ایرادی که دکتر مصدق به انتخابات دوره هفدهم می ‌گرفت، یکی همین بود که آقای سیدحسن امامی که مهاباد را ندیده و در تهران زندگی کرده، چه ارتباطی با مهاباد دارد. همه اینها نشان می ‌داد که دربار می‌ خواست انتخابات را وسیله ‌ای برای فشار بیش ‌تر به دکتر مصدق قرار دهد.

*در فروردین سال ۱۳۳۲ دکتر مصدق، نطق شدیداللحنی داشته و گفته دربار شاه در امور کشور دخالت می کند. در اعتراض به این نطق نخست وزیر، حسین علاء که در دولت دکتر مصدق وزیر دربار بود استعفا داد. اگر برگردیم به سال های قبل از این موضوع، در انتخابات های سال های ۱۳۲۶ و ۱۳۲۸ یکی از درخواست هایی که دکتر مصدق داشت این بود که شاه دخالت کند و چون تقلب شده انتخابات را باطل اعلام کند.

در دی ماه سال ۱۳۲۶ شاه گفته بود کاری به انتخابات ندارد و برای اسکی کردن به خارج از تهران رفته بود. این رفتارهای دوگانه آقای مصدق را چگونه ارزیابی می کنید؟

ـ اصلاً شما درباره دو زمان متفاوت صحبت می کنید. هیچ اشکالی ندارد که مصدق برای ابطال انتخابات قلابی، از شاه خواسته باشد مداخله کند. از این گذشته رفتار شاه در شروع ملی شدن نفت با رخدادهای بعد از قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ کاملاً متفاوت بود. بعد از واقعه ۳۰ تیر ۱۳۳۱، شاه مجبور شد در برابر دکتر مصدق عقب‌ نشینی کند.

شخصی مثل اشرف پهلوی که خواهر شاه بود، شاه را دلداری می‌داد وگرنه شاه می‌ خواست پادشاهی را رها کند و برود. شاه چون اصولاً انسان ضعیفی بود، بعدا به تفتین روی آورد. از مخالفی که در برابر طرف مقابل، سکوت می کند باید ترسید. شاه هیچ زمانی جلوی دکتر مصدق، آشکارا ایستادگی نمی‌کرد.

*اتفاقا در همان زمان که به خاطر مصالحه نکردن بر سر تاسیسات و پالایشگاه های شرکت نفت ایران و انگلیس، کشور ما دچار بحران شده بود، آقای مصدق در ۲۵ تیر ماه سال ۱۳۳۱ نزد شاه رفته و خواستار انتقال وزارت جنگ از پادشاه به دولت شده بود.

شاه این خواسته را قبول نکرده بود و گفته بود واگذاری وزارت جنگ به معنای این است که من چمدان خودم را ببندم و از این مملکت بروم.

همان روز دکتر مصدق از نخست وزیری استعفا داد. این واقعه نشان می دهد که یک سال قبل از وقایع مرداد ۱۳۳۲، شاه در مقابل آقای مصدق که نخست وزیر بود یک بار ایستادگی داشته است.

ـ این تنها ایستادگی‌ شاه جلوی دکتر مصدق بود ولی برای او سنگین تمام شد و واقعه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ پیش آمد. احمد قوام در ۲۵ تیر ماه ۱۳۳۱ به نخست وزیری منصوب شد. دولت قوام که احساس می ‌شد می ‌تواند آن اوضاع را جمع کند، فقط چند روز دوام آورد و کنار رفت.

بعد از واقعۀ ۳۰ تیر شاه به ‌شدت از دکتر مصدق وحشت کرد. بعد هم واقعه نهم اسفند سال ۱۳۳۱ رخ داد. واقعه نهم اسفند، اوج تفتینی[فتنه انگیزی] بود که مجموعه عوامل اطراف شاه نسبت به دکتر مصدق پیش آوردند.

*از همان ۸۱ نماینده مجلس هفدهم شورای ملی، تعدادی طرفدار دولت آقای مصدق بودند. با توجه به انتقادات برخی نمایندگان مجلس، دولت مصدق اعلام کرد رفراندوم برگزار می کند تا مردم رای بدهند که دولت باقی بماند و مجلس منحل شود.

طبق اعلام دولت ۹۹ درصد مردم به انحلال مجلس دوره هفدهم رای داده بودند. با توجه به این که نخست وزیر و وزیران کابینه از مجلس رای گرفته بودند و مشروعیت دولت نشأت گرفته از مجلس بود، آیا انجام رفراندوم و منحل کردن مجلس کار درستی بود در زمان دولت مصدق؟

-اگر بخواهیم منصفانه به این قضیه نگاه کنیم، انحلال مجلس کار درستی نبود. شاید آقای دکتر مصدق مایل نبود با رأی مخالف نمایندگان مجلس از صحنه قدرت کنار گذاشته شود.
علاوه بر این نحوه برگزاری رفراندوم هم جای سوال است. یک صندوق رای در میدان اعدام تهران گذاشته بودند تا مخالفان در آنجا رای بدهند. یک صندوق هم در میدان بهارستان گذاشته بودند که موافقان در آنجا رای خودشان را به صندوق بیندازند.

این طور بود که ۹۹ درصد رای دهندگان، موافق انحلال مجلس بودند. رفراندوم، در یک فضای دموکراتیک، برگزار نشد. به اعتقاد من، آقای دکتر مصدق با این کار، زمینه برکناری خودش را فراهم کرد.

*در زمانی که آقای مصدق به دنبال برگزاری رفراندوم «ابقای دولت و انحلال مجلس» بود آقای سیداحمد رضوی نایب رئیس مجلس به دکتر مصدق گفته بود ما دو سال است با کارهای غیر قانونی شما کنار آمده ایم اما با برگزاری رفراندوم غیر قانونی انحلال مجلس نمی توانیم کنار بیاییم و آن را قبول نداریم.

با وجود این که این همفکران دکتر مصدق نسبت به انحلال مجلس اعلام خطر کردند چرا دکتر مصدق تصمیم گرفته بود رفراندوم برگزار کند و اگر او شخصیت حقوق دانی هست چرا در عمل ریشه مشروعیت خودش را زد؟

-دکتر مصدق گمان می کرد اگر توسط قدرت خارجی از نخست‌وزیری کنار برود به مراتب بهتر از این است که نیروهای داخلی، ایشان را برکنار کنند.

*نتایج رفراندوم در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۳۳۲ توسط دولت اعلام شد. دو میلیون نفر از مردم در رفراندوم شرکت کرده بودند و ۹۹٫۹ درصد رای دهندگان خواهان انحلال مجلس شانزدهم شده بودند.

اگر انحلال مجلس اتفاق نمی افتاد آیا وضعیتی بهتری برای کشور می توانست به وجود بیاید؟

-به نظر من، اصرار دکتر مصدق بر انجام رفراندوم درست نبود. نه تنها در مورد مساله انحلال مجلس، بلکه در مورد «لایحه اختیارات» نیز، همین بحث مطرح است. لایحه اختیارات چه معنی دارد؟ درست است که دولت دکتر مصدق، لوایح بسیاری در این دوره تصویب کرد که لوایح بسیار مترقیانه ای بود ولی قوه مجریه حق ندارد اختیارات قوه مقننه را در اختیار بگیرد.

قوه مجریه باید مجری قوه مقننه باشد. نفس این امر، خلاف دموکراسی است. ما باید انصاف داشته باشیم و باید جانب عدالت را در پیش بگیریم. باید به قسمت‌های مثبت عمل رجال سیاسی، تأسی کرد و از اشتباه‌ های آنها نیز عبرت گرفت.

*درباره دوره دو ساله نخست وزیری مصدق که از اردیبهشت سال ۱۳۳۰ شروع شد تا مرداد سال ۱۳۳۲، اختلاف دیدگاه های زیادی وجود دارد. شما بعد از چند دهه بررسی های تاریخی و گفت و گوهای فراوان با فعالان سیاسی دوران معاصر، این دوره دو ساله را چطور ارزیابی می کنید؟

-این دوره دو ساله، دوره ای بود که جامعه ایران از جهات مختلف، تجربیاتی را به دنیا ارائه کرد. اگر برآیند این دوره را نگاه کنیم، یک دوره دموکراسی‌خواهی بود. در دوره نخست‌ وزیری دکتر مصدق، بالاخره فضایی وجود داشت که روزنامه‌ ها آزاد بودند و نمی ‌شود این موضوع را انکار کرد. دکتر مصدق به هیچ وجه نسبت به تظاهرات مخالفان خودش، اعتراض نمی ‌کرد و مخالف آن نبود.

کسانی که به روی مردم آتش گشوده بودند ولو مقامات مسئول شهربانی، آنها را تحویل دادگاه می داد. از این نظر یک تجربه بسیار گرانقدر بود که در کشورهایی از جمله مصر و شیلی و هند، تاثیر آن را می ‌بینیم.

از طرفی با توجه به معدل فهم و فکر نخبگان جامعه ایران و نداشتن تلقی واقع‌ بینانه نسبت به نظام بین ‌الملل، ما را دچار چالش‌ های بزرگتری کرد. آنها نسبت به مفهوم دموکراسی خواهی خودشان، به چالش کشیده شدند. دیدگاه آنها نسبت به نظام بین‌الملل تا حدودی معیوب بود و دیدگاه‌ های مطابق با واقعیت نبود. خصوصا نسبت به رقابت قدرت‌ های بین ‌المللی، یک نظر مطابق با واقع نداشتند.

همۀ اینها مجموعا تجربه‌ای بود اما از یک جهت دیگر، در کسانی که توسط شخص دکتر مصدق منصوب شدند، تقریبا موردی را نمی‌بینید که ناپاکی داشته باشد از شخص نخست ‌وزیر تا وزرای دولت.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.