دغدغه‌ اصلی امیرانتظام چه بود؟ چرا فرزندانش شکایت کردند؟

امیرانتظام اهل انتقام نبود، می‌خواست در دادگاه بی‌گناهی‌اش را ثابت کند

نویسنده مهمان

یک سال از درگذشت عباس امیرانتظام می‌گذرد، و بر مبنای خبری که هم‌زمان با سالگرد درگذشت او منتشر شده است، سه فرزند او(الهام، ‌اردشیر و انوشیروان) از جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران به یک دادگاه فدرال در واشنگتن شکایت کرده‌اند. 

این سه تن در زمان دستگیری پدرشان در سال ۱۳۵۸ زیر ۱۰ سال سن داشتند. الهام از همسر اول، و اردشیر و انوشیروان از همسر دوم امیرانتظام هستند. آنها در تمامی این سال‌ها از دیدن پدرشان محروم بودند، چرا که امیرانتظام امکان خروج از کشور را نداشت و بیم این را داشت که در صورت ورود فرزندانش به کشور، آنها نیز مورد آزار و اذیت قرار بگیرند، یا دستگیر شوند. اما چهار سال قبل از مرگ و ۳۵ سال بعد از دستگیری و دادگاهی بدون وکیل و با اسنادی ناموجه،  امیرانتظام این فرصت را یافت تا در روز ۲۷ مهرماه ۱۳۹۳ و در آخرین دقایق، مجوز خروج از کشور بگیرد و همراه با همسر سوم خود، حدود یک هفته‌ با فرزندانش در دبی سر کند.

تلاش‌های همسر سوم امیرانتظام در پیوند دادن او به فرزندانش و اصولا مراقبت از او، انکار ناشدنی است. نیز، با تلاش او بود که امیرانتظام توانست یک بار دیگر هم در بهمن ۱۳۹۴ هفته‌ای را با فرزندانش در باکو بگذراند، اما دیدار سوم آنها که قرار بود در تابستان ۱۳۹۷ رخ دهد، با مرگ امیرانتظام، میسر نشد و حسرتی را در هر دو طرف برجای نهاد.

دلیل اصلی دستگیری و حکم ابد امیرانتظام چه بود؟

امیرانتظام مدتی معاون دولت موقت آقای بازرگان بود. سپس سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی شد، و در ۲۷ آذرماه ۱۳۵۸، به محض ورود به ایران، دستگیر شد. در زمان دستگیری، صادق قطب‌زاده وزیر امور خارجه دولت موقت جمهوری اسلامی ایران بود و گفته می‌شود که دعوت امیرانتظام به ایران، با جعل امضای قطب‌زاده از سوی کمال خرازی، (معاون وزیر امور خارجه) صورت گرفت، و در نهایت به دستگیر شدن وی در بدو ورود به کشور انجامید. 

اتهامات وارده به او، به برخی از مدارکی بازمی‌گشت که از سوی دانشجویان پیرو خط امام علیه‌ وی منتشر شده بود. اما به نظر می‌رسد که مخالفت او با گنجاندن «اصل ولایت فقیه در قانون اساسی» که به پیش‌نویس اولیه اضافه شد، دلیل اصلی محکومیت طولانی‌مدت وی بوده باشد. امیرانتظام بود که در دولت موقت این موضوع را مطرح کرد،‌ و دولت هم به آن رای مثبت داد. به گفته عزت‌الله سحابی، اصل «ولایت‌فقیه» در پیش‌نویس اولیه قانون اساسی نبود و با تلاش حسن ‌آیت و جریان منتسب به حزب موتلفه و زحمتکشان و مظفر بقایی، و با بهره‌گیری از ساد‌ه‌لوحی آیت‌الله منتظری و حمایت بهشتی و جریان مدرسه حقانی، در مجلس خبرگان مطرح، و به قانون اساسی اضافه شد.

در دادگاه امیرانتظام، سه تن علیه او شهادت دادند؛ معادی‌خواه، جلال‌الدین فارسی، و محمد منتظری. از این سه‌تن، معادی‌خواه در سال‌ آخر حیات امیرانتظام به دیدارش می‌رود و از او «حلالیت» می‌طلبد. ابراهیم اصغرزاده و میردامادی (دو چهره‌ اصلی و موثر در تسخیر سفارت آمریکا) نیز از او حلالیت می‌طلبند، و عباس عبدی نیز می‌گوید که نهایت مجازات امیرانتظام، ۵ سال زندان بود. همچنین، بازجوهای او نیز بعدها همراه با برخی دیگر از افرادی که در زندان او را شدیدا ازار می‌دادند، در پی «حلالیت» خواستن از او برآمدند. امیرانتظام اما ابتدا به اعدام، و سپس با سماجت و پی‌گیری مهندس بازرگان، به حبس ابد محکوم شد.

از جمله کسانی که در همان روزهای نخست زندانی شدن امیرانتظام حکم جاسوسی برای او را نادرست دانست، اکبرهاشمی رفسنجانی بود که در مصاحبه‌ای با کیهان ۴ دی‌ماه ۱۳۵۸ گفت: «من در این مورد حرف‌های آقای بازرگان را تأیید می‌کنم و به نظر من ایشان جاسوس نیست». اما سخنان هاشمی رفسنجانی و نیروهای معتدل،‌ در فضای خون و خشم‌ آن روزها تقریبا به‌هیچ انگاشته می‌شد. بسیاری در اطلاعیه‌ها خواستار اعدام امیرانتظام می‌شدند، و حتی حزب توده ایران نیز هرازگاهی با صدور بیانیه‌ای خواستار اشد مجازات برای او می‌شد.

 در واقع، هسته سخت قدرت جمهوری اسلامی که همچنان و بعد از ۴۰ سال تصمیم‌گیر اصلی است، امیرانتظام را بیش از ۱۵ ماه در زندان و انفرادی نگه‌داشت تا بستر اجتماعی برای محاکمه و اجرای حکم او فراهم شود. وقتی اسدالله لاجوری در شهریور ۱۳۵۹ با حکم آیت‌الله بهشتی دادستان تهران شد، عملا فضا به سمتی رفت که کلید برخورد با نیروهای غیرخودی بهتر و روان‌تر بچرخد. درست دو روز بعد از ماجرای ۱۴ اسفند (اعلام علنی مخالفت بنی‌صدر با حضور نیروهای موسوم به حزب‌الله در دانشگاه تهران) یعنی در ۱۶ اسفند، نخستین جلسه دادگاه امیرانتظام برگزار شد. متن کامل دادگاه در ۱۵ جلسه در مطبوعات آن زمان (به‌خصوص کیهان و روزنامه میزان) منتشر شد. دفاعیات امیرانتظام همراه با خاطرات وی در سال‌های اولیه دهه هشتاد از سوی نشر نی در دو جلد منتشر شد، اما کتاب‌ها پیش از ورود به بازار و توزیع توقیف شد. با این حال، آن کتاب‌ها بعدها به شکل وسیعی از طریق شبکه زیرزمینی و قاچاق توزیع شد و به فروش رسید و اکنون نیز، نسخه‌های پی‌دی اف آن در شبکه مجازی در دسترس است. 

شکایت برای اثبات بی‌گناهی  امیرانتظام

نیروهای اصلی نهضت آزادی و ملی مذهبی در آن زمان تقریبا هیچ حمایتی از امیرانتظام نکردند، و حتی وکالتش را هم نپذیرفتند. 

این روند، از سوی همسر دومش نیز استمرار یافت، به‌نحوی که بعد از دستگیری امیرانتظام نه تنها با او تماسی نگرفت، بلکه با فرزندانش در خارج از کشور ماند و حتی مانع تماس دو فرزند پسرش با امیرانتظام شد.

تنها فردی که از امیرانتظام حمایت کرد مهندس بازرگان بود، و بعدها نقل‌قول معروفی از او بر سر زبان‌ها افتاد که گویا گفته بود: «تا زمانی که بی‌گناهی امیرانتظام به دنیا ثابت نشود، دست من از قبر بیرون می‌ماند».

به‌رغم تمامی تلاش‌هایی که امیرانتظام در دوره حیاتش به خرج داد تا بتواند حکم تبرئه یا بی‌گناهی‌اش را بگیرد، اما این اتفاق رخ نداد. این در حالی‌ست که به گفته غفارپور، معاون قدوسی در دادستانی که همراه با عبدالمجید معادیخواه و فاضل میبدی و دو نفر از برادران هاشم صباغیان برای حلالیت‌طلبی به دیدن امیرانتظام رفته بودند، «همان ابتدا قدوسی به این نتیجه رسید که شما بی‌گناه هستید و هیچ‌گونه ادله و سندی که نشان دهد شما به نظام خیانت کرده‌اید وجود نداشت. وقتی گزارش به مافوق دادیم، گفتند باید این پروژه درباره شما پیاده شود».

آقای غفارپور نمی‌گوید که مافوق آقای قدوسی چه کسی بوده است؛ آیت‌الله خمینی یا آیت‌الله بهشتی. اما به نظر می‌رسد که هسته سخت قدرت در آن دوران، بر این باور بود که فردی به‌اصطلاح «اطوکشیده و کراواتی» و به گفته امیرانتظام، «سوسول را از جریان ملی‌- مذهبی می‌توانند دستگیر و تحت فشار به اعتراف بر علیه بقیه وادارند». اما ماجرا پاسخی معکوس یافت و امیرانتظام به یکی از نمادهای مقاومت در زندان جمهوری اسلامی بدل شد.

شاید حکایتی که ابراهیم نبوی به نقل از او در گفت‌وگوی معروفش در سه شماره با روزنامه جامعه آورده است، گوشه‌ای از سرسختی و مقاومت او را نشان دهد: «لاجوردی (اسدالله لاجوردی، رییس وقت زندان اوین) بارها برای این‌که او را در مقابل دیگران تحقیر کند، او را وادار کرده بود توالت‌های زندان را بشوید. می‌گفت: می‌خواست مرا ویران کند. یک بار وقت گرفتم و به دفترش رفتم. خوشحال شده بود و فکر کرده بود که می‌خواهم درخواست کنم که تمیزکردن توالت را انجام ندهم. به من گفت از چه چیزی شکایت داری؟ گفتم: شکایت ندارم، فقط می‌خواستم درخواست کنم به دلیل اینکه توالت‌ها تمیز نمی‌شود، دستور بدهید اداره زندان‌ها مایع وایتکس سفید کننده بگیرد که توالت تمیز بشود. لاجوردی به او خیره شده بود و گفته بود برو بیرون».

امیرانتظام دنبال انتقام نبود، اما می‌خواست در دادگاهی صالحه، بی‌گناهی‌اش را به اثبات برساند. اما به‌رغم تمامی شواهد دال بر بی‌گناهی‌ او، در دوران حیاتش نتوانست به آن آرزوی جامه عمل بپوشاند. او البته در این زمینه تنها نبود و نیست، چنان‌که دیگرانی چون عبدالرحیم جعفری (مدیر انتشارات امیرکبیر) نیز به‌رغم تمامی شواهد مبنی بر غیرقانونی‌ بودن احکام مصادره اموالش، در زمان حیات‌شان نتوانستند دادگاه‌های جمهوری اسلامی را به اعتراف به اشتباه وادارند.

اکنون به نظر می‌رسد که فرزندان امیرانتظام نیز پی‌گیر همان مطالبه‌اند و می‌خواهند که آن موضوع را به شکلی حقوقی پی‌گیری کنند. هسته سخت قدرت در جمهوری اسلامی، همچنان و به‌رغم گذشت ۴۰ سال، بسیاری را چون امیرانتظام و برای ارتباطاتی ساده و طبیعی، جاسوس معرفی می‌کند و با پرونده‌سازی‌های مشابهی، آنان را به حبس‌های طولانی محکوم می‌کند. به‌نظر می‌رسد که هدف فرزندان امیرانتظام از شکایت‌شان از نهادهای قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی، وادار کردن مقامات چمهوری اسلامی به پرداخت هزینه‌های چنان روش و اقداماتی باشد. حال باید منتظر ماند و دید که آیا آنها هم مقاومت و استقامت را از پدرشان به ارث برده‌اند، یا خیر.

از: ایندیپندنت فارسی

توسط -

سایت ملیون ایران در تاریخ

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل