پدیده فداییان اسلام و اوج بحران سیاسی ایران در گفتگو با «خسرو سیف» دبیر حزب ملت ایران

امیر کاویان

در هیاهوی فضای ملتهبی که در سال ۱۳۵۸ در ایران وجود داشت نام گروهی موسوم به “فداییان اسلام” طنین انداز شد. این‏ها چه گروهی بودند و چه می‏خواستند؟! با مطرح شدن نام فداییان اسلام، ناگهان سه گروه مدعی رهبری شدند! «صادق خلخالی» که نیازی به معرفی ندارد، مدعی شد که خود از رهبران این گروه است، از طرفی افرادی چون «عبدخدایی» و «لواسانی» هم با انتشار نشریه‏ای به نام “منشور برادری” به عنوان ارگان فداییان اسلام وارد صحنه شدند و عضویت خلخالی را رد کردند، چندی بعد «عبدالله کرباسچیان» با انتشار نشریه‏ای به اسم “نبرد ملت” در مقابل دو گروه دیگر قرار گرفت، با این تفاوت که به تبلیغ «ابوالقاسم کاشانی» می‏پرداخت و به گروه‏ها و سازمان‏ها و مخالفانش بد و بیراه می‏گفت. کار به جایی رسید که در سال ۶۰، وزارت ارشاد حکومت اسلامی، نبرد ملت را به دلیل ترویج فحاشی توقیف کرد. گروه عبدخدایی هم تا سال ۶۰ نشریه‏اش را منتشر می‏کرد و سپس فعالیت‏اش رو به افول رفت. گروه موسوم به فداییان اسلام هر چند از ۲۲ بهمن سال ۵۷ به آرزوی دیرینه‏ی بنیان گذارش «مجتبی نواب صفوی» در جهت بر پایی حکومت اسلامی دست یافت اما در صحنه‏ی قدرت به جایی نرسید.

در این گفتگو، پرونده فداییان اسلام را از مقطع حساس نهضت ملی شدن نفت، که یکی از که مهم‏ترین مقاطع تاریخ سیاسی ایران بوده مورد بررسی قرار می‏دهیم، همراه با «خسرو سیف» دبیر حزب ملت ایران، که خود در آن دوره شاهد وقایع و عملکرد فداییان اسلام بوده است.

*************

  • ابتدا می‏خواستم کمی در مورد ماهیت و عملکرد گروهی موسوم به “‏فداییان اسلام”  در مقطع نهضت ملی شدن نفت توضیح دهید.
  • افراد فداییان اسلام در ابتدا در مساجد صحبت می‏کردند که رهبر آن‏ها جوانی به نام «مجتبی میرلوحی» بود. او نام خانوادگی همسرش را روی خود گذاشته و مجتبی نواب صفوی نامیده می‏شد. آن‏ها در مساجد جوانان را تحت تاثیر قرار می‏دادند. اما در ابتدا به دولت حمله نمی‏کردند. مثلا من یک بار در مسجد محله‏ مان پای حرف این‏ها بودم، دیدم یک فرد ارتشی بلند شد و گفت: “در ارتش به ما می‏گویند که ریش‏مان را بزنیم.” آن شخص هم که سخنرانی می‏کرد، گفت: “من با دولت صحبت می‏کنم که شما بتوانید ریش داشته باشید.” البته این‏ها روابط نزدیکی هم با کاشانی داشتند. یکی از افراد فداییان اسلام «سیدحسین امامی» نام داشت که اولین ترور را انجام داد و «احمد کسروی» را ترور کرد. او را می‏گیرند و بعد آزاد می‏کنند. ترور دومش در سال ۱۳۲۹ بود که «هژیر» را ترور کرد. در آن زمان ما در آستانه انتخابات مجلس بودیم و دکتر مصدق بر عدم آزادی و تعویض رای‏ ها اعتراض داشت. در جریان انتخابات در یک سری از حوزه‏ ها درگیری می‏شود. پس از آن تعدادی از صندوق‏ها را جمع می‏کنند و به مسجد سپهسالار می‏برند. برای این که بین درگیری‏ها و شمارش آرا، یک فاصله‏ ای بیافتد. هژیر یک مراسم روضه ‏خوانی در مسجد سپهسالار برگزار می‏کند. در روز آخر این مراسم، سیدحسین امامی می‏آید و هژیر را در آن جا ترور می‏کند.
  • یعنی انگیزه ترور هژیر این بوده که فداییان اسلام  احساس می‏کردند که می‏خواهد در انتخابات تقلب شود؟
  • انگیزه ترور این نبود اما فداییان اسلام به این شکل در انتخابات دخالت می‏کردند. روزی که می‏خواهند رای‏ ها را شمارش کنند، یک دفعه مردم می‏ بینند که یک روحانی بالای پشت بام مسجد، در روز روشن، اذان می‏گوید. می‏دانید که قبلا وقتی خانمی می‏خواست وضع حمل کند، اذان می‏گفتند. مردم تعجب می‏کنند. می‏گویند چه خبر شده؟ آن شخص می‏گوید که “داره متولد می‏شه! رای‏ هاتون دارد عوض می‏شه و افراد جدیدی به مجلس می‏آیند.” فداییان اسلام یواش یواش در حکومت دخالت می‏کردند و توصیه‏ هایی می‏کردند که از نظر «مصدق» درست نبود.
  • به نظر می‏رسد که عملکرد فداییان اسلام در جهت اهداف و برنامه‏ های نهضت ملی نبوده است؟
  • این‏ها در خط مبارزه با نهضت ملی ایران قرار گرفتند تا جایی که «فاطمی» را در سر قبر «محمد مسعود» مورد سوءقصد قرار دادند آن هم توسط یک جوان خام ۱۵- ۱۶ ساله بی ‏سرپناه که تازه از مشهد آمده بود. دکتر فاطمی درد جراحت این سوءقصد را تا آخرین روزهای قبل از اعدام همواره داشت.
  • هنگام این سوءقصد نواب صفوی کجا بود؟
  • نواب صفوی در زندان بود. خود فداییان اسلام می‏گفتند که برنامه‏ ریزی ترور فاطمی توسط «عبدالحسین واحدی» صورت گرفته اما دقیقا چه قبل و چه بعد از این ترور، فداییان اسلام در مسیر منافع استعماری حرکت می‏کردند و برای سایر اعضای نهضت ملی خط و نشان می‏کشیدند و حتی به دکتر مصدق می‏گفتند که شما را خواهیم کشت! زمانی که در زمان مصدق، نواب صفوی در زندان بود، دکتر «امیر علایی» وزیر کشور بود. او بسیار آدم قاطعی بود. خیلی استوار مقابل آن‏ها ایستاد و علی‏رغم تهدیداتی که می‏کردند همه‏ شان را به بند کشید. این‏ها دیگر مخالفت‏شان را علیه مصدق علنی کردند تا جایی که در روند کودتا به شکل پیدا و ناپیدا و اگر خیلی خوش‏بین باشم، بگویم خواسته یا ناخواسته، همراهی کردند. با کودتا و بعد از کودتا هم مورد حمایت حکومت کودتا بودند.
  • پس دولت کودتا هم جلوی آن‏ها را نگرفت؟
  • جلوی آن‏ها را نگرفتند و باید عرض کنم که وقوع کودتا به ماه محرم نزدیک بود. عزاداری‏ها شروع شده و دستجات راه افتاده بود. عوامل کودتا نیز در بازار نفوذ کرده بودند. البته چند تا از روحانیون بودند که پس از ۲۸ مرداد، وقتی منبری می‏رفتند، در جهت نهضت ملی حرف می‏زدند؛ اما آن‏ها گذرا بود و ادامه نداشت. از آن جمله شخصی بود به نام شیخ «باقر نهاوندی» که اطلاع پیدا کردیم، روز عاشورا قرار است در مسجد زرگرها صحبت کند. ما به عنوان حزب ملت ایران که در آن زمان، مبارزه مخفی داشتیم، به آن مکان رفتیم. مسجد زرگرها که در شمال شرقی مسجد شاه واقع است، آن روز پر شده بود. ما در حیاط مسجد بودیم. بعد دیدیم که ضلع جنوب شرقی حیاط مسجد شاه را در اختیار فداییان اسلام گذاشته ‏اند و دارند بلندگوها را وصل می‏کنند. عبدالحسین واحدی منبر رفت و از شروع صحبت‏اش با حمله کردن به دکتر مصدق شروع کرد و جمله‏ ای که گفت این بود که ما به مصدق جنایتکار این را گفته بودیم و حالا به دولت آقای «زاهدی» می گوییم فلان… . این طرف که ما بودیم آشیخ باقر نهاوندی بلندگو هم نداشت، گفت: “مردم ساکت! ببینید صدای حسین از همه جا بلند می‏شود. اگر شما مخلص حسین هستید حرف‏های مرا بلند بگویید.” او به حیاط مسجد شاه رفت و ما نیز شعار به نفع مصدق را شروع کردیم. ماموران ریختند و آقای نهاوندی را گرفتند و به زندان بردند. مسجد هم در محاصره افراد فرمانداری نظامی بود. ما در حال فرار بودیم که دیدیم از هر ۱۰ نفر، حدود ۷ نفر را دستگیر می‏کنند. البته تعدادی از فداییان اسلام هم بین این‏ها بودند که ماموران افراد آن‏ها را نمی‏شناختند. سرانجام این‏ها را داخل ماشین ریختند و به طرف زندان بردند. فداییان اسلام جلوی ماشین این‏ها را گرفته و دوستان‏شان را آزاد می‏کنند. یک آدم بدنامی هم از نظر اخلاقی در محل ما زندگی می‏کرد که از فداییان اسلام بود، مصالح فروشی داشت. یک بار مرا دید و گفت: “حالا می‏آیید جلسه ما را به هم می‏زنید؟ صبر کن تا سرت را بگذاریم  روی سینه‏ ات!”
  • چه زمانی سرانجام این گروه را سرکوب کردند؟
  • این‏ها حضور داشتند تا زمانی که می‏خواستند حسین علا را ترور کنند. دیگر در آن زمان گرفتند و قلع و قمع کردند. به طور کلی در رابطه با فداییان اسلام، من نمی‏توانم بگویم که صد در صد عامل انگلیسی‏ها یا آمریکایی‏ها بودند، اما اعمال آن‏ها در جهت منافع دربار انگلیسی‏ها بود و من متاسفم که افرادی زمزمه می‏کنند که فداییان اسلام بازوی مسلح نهضت ملی بودند. اصلا چنین چیزی نبود و آن‏ها هیچ همراهی نکردند.

منبع: نشریه بین المللی کورش

www.kouroshmagazine.com

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل