چرا حکومت ملی و دمکراتیک پادشاهی در ایران امکان پذیر نیست؟

سه شنبه, 22ام مهر, 1399
اندازه قلم متن

جمعی از هممیهنان ما بر این باورند که فرمانروائی در کشور ایران برپایه دموکراسی پادشاهی با برپائی دوباره خانواده پهلوی در ایران دست یافتنی و بسود کشور و مردم ایرانست. دسته کوچکی از این جمع، کسانی هستند که برخورداری و سود فراوان ازحکومت انهاداشته و با فرمانروائی رضا شاه و محمد رضاشاه بر پایه خود کامگی و سرسپردگی انها به کشورهای نیرومند بیگانه و پیش فروشی میهنمان به آنها، کشتن و ازار ددمنشانه میهن پرستان، تباهی و دزدی و آزمندی سیری ناپذیر انها هیچ دشواری نداشته و ندارند ولی روی سخن با گروه به اندازه بزرگی است که براستی واز روی همدلی و بی آلایشی براین باورند که هنوز فرمانروائی یک پادشاه پهلوی بر پایه قانون اساسی در ایران دست یافتنی و به سود ایران است و در این رابطه کشورهای مردم سالار باختری همسان انگلستان، هلند، سوئد و دیگر آنها را نمونه میاورند.

رژیم پادشاهی و پارلمانی انگلستان دارای بیش از یکهزار سال سابقه است، که از ابتدای قرن یازدهم، بغیر از چند سال وقفه، در نیمه قرن هفدهم و قیام کورومول تا به امروز ادامه دارد. هیچ کدام از پادشاهان انگلستان بوطن خود پشت نکردند، بهیچ قدرت خارجی بجز توان مردم خود تکیه نداشتند و بوسیله هیچ قدرت خارجی نصب و عزل نشدند. وهمچنان است در مورد ژاپن و دموکراسی های پادشاهی کشورهای دیگر اروپای باختری. شاید از تنها استثنا بتوان از چارلز اول، پادشاه انگلستان، در نیمه قرن هفدهم نامبرد که اقدام به توطعه برای محدود کردن اختیارات پارلمان انگلیس واستقرار دیکتاتوری کرد و مواجه با انقلاب مردم و دستگیری و محاکمه او در مجلس عوام شد. چارلز اول در مجلس عوام، متهم به خیانت و استفاده نا مشروع از قدرت پادشاهی در جهت منافع شخصی بجای بکارگیری ان در جهت منافع کشور و ملت انگلستان شد. که بالاخره منجر به محکومیت او به اعدام گردید و در سی ام ژانویه ۱۶۴۹ سر او با ضربه تبر دیچارد براندون از بدن جدا شد. پس از ان، هیچکدام از پادشاهان انگستان حتی به فکر دیکتاتوری و خودکامگی نیفتادند.

King Charles I executed as Richard Brandon delivers the fatal stroke of the axe Date: 30 January 1649

تصویراعدام چارلز یکم بوسیله ریچارد براندون در سی ام ژانویه ۱۶۴۹

 سرنوشت یک حکومت دموکراتیک با پادشاه پهلوی بناچارو در صورت تداوم، به دیکتاتوری دیگری منجر خواهد شد. برای روشن شدن بیشتر، ناچار بازگوئی مختصری از تاریخ سالهای اخیر کشورمان ضروری است:

در سال ۱۹۰۱ قراردادی بین ایران با یکنفر شهروند انگلستان بنام ویلیام ناکس دارسی منقعقد شد.در این قرارداد، ایران بمدت ۶۰ سال امتیاز استخراج، تصفیه، صدور، وفروش نفت ایران را در اختیار شرکت دارسی میگذارد. در برابر ان بر پایه این قرارداد ایران علاوه برمالکیت ۱۰٪ از سهام شرکت دارسی، صاحب ۱۶٪ از سود سالیانه ان شرکت بعنوان حق امتیازمیشود، یعنی جمعا از ۲۶٪ از سود سالیانه شرکت دارسی به ایران تعلق میگیرد. و از همه اینها مهمتر و با ارزش تر اینکه پس از خاتمه مدت قرارداد، تمام تاسیسات، کارخانه جات و تصفیه خانه ها، ‌وشبکه های لوله های نفت، در داخل و خارج ایران به مالکیت ایران در میامد. و ایران سال ۱۹۶۰ صاحب بزرگتری تاسیسات نفتی دنیا دران تاریخ میشد. این قرار داد نمایانگر هوش، مهارت و اینده نگری و وطن پرستی باورنکردنی دیپلماتهای ایرانی در تنظیم و امضای ان در ابتدای قران بیستم بود.

 امتیازات ایران در قرارداد دارسی برای انگلستان بهیچ وجه قابا قبول نبود، و دولت انگلیس از ابتدای تصاحب سهام دارسی در سال ۱۹۱۴، در پی توطعه برای فسخ و جایگزینی ان با قرارداد دیگری بود که شامل این امتیازات برای ایران نباشد. ابتدا درسال ۱۹۱۹ با کمک جاسوسان وعوامل ایرانی خود سعی در تحمیل قراردی به ایران داشت که ایران را دربست بصورت تحتالحمایه انگلستان در میاورد و کار الغای قرارداد دارسی را برای انگلستان اسان میکرد. این قرارداد در اثر اعتراض همگانی مردم وطن پرست، در مجلس شورای ملی ایران مردود و بدور انداخته شد. ولی استعمار پیر انگلستان از پای ننشست و بار دیگر در سال ۱۲۹۹ با بکار گرفتن یک افسر قزاق بنام رضاخان میر پنج و یکی از جاسوسان با سابقه خود بنام سید ضیاالدین طباطبائی، در حایکه ایران کاملا در اشغال نیروهای انگلیسی بود، اقدام به کودتا و تعطیل کامل حکومت مشروطه ایران کرد.

این دیگر یک راز نهفته نیست که رضاخان حتی از تحصیلات ابتداائی محروم بوده است، و زندگی و رشد در محیط خانوادگی توام باخشونت وفقر، با پدر و مادری بیسواد، از او مردی با طبیعتی وحشی، با آزمندی وخشونتی غیر قابل کنترول ساخته بود وعلاوه بران عدم اگاهی او از اوضاع سیاسی، تاریخی و اجتماعی دنیا بخصوص کشور ایران که ناشی از بیسوادی مطلق او بود، از او گزینه ای بسیار با ارزشی برای پیاده کردن اهداف استعماری انگلستان ساخته بود.

 انگلستان که بخاطر مشروطیت ایران و محیط نسبتا ازاد سیاسی و وجود مطبوعات مستقل و افراد اگاه و میهن پرست نتوانسته بود قرار داد تحت الحمایگی۱۹۱۹ را به پارلمان ایران تحمیل کند. با کودتای سوم اسفندد۱۲۹۹ و انتصاب رضاخان به سمت سردار سپه، نخست وزیری و بالا خره پادشاهی و استقرار محیطی پر از رعب و وحشت و ترس براحتی به اهداف خود دست یافت.

انگلستان، در سال ۱۹۳۳ قراردادی را که شامل هیچ کدام از امتیازات ذکر شده ایران در قرارداد دارسی نبود بوسیله رضا شاه، عامل دست نشانده خود به تصویب در مجلسی غیر دموکراتیک و غیر قانونی، با نمایندگانی که نه بوسیله مردم بلکه بوسیله رضاشاه دستچین و انتخاب شده بودند رساند و قرارداد دارسی را لغو و قرارداد ۱۹۳۳ را جایگزین ان کرد، تمام مزایای ایران در قرارداد دارسی، که بنرخ روز سر به ملیاردها دلار میزد بیکباره نابود شد.

رضا شاه پس از توافق با انچه سفیر انگلستان و رئیس شرکت نفت در قرارداد ۱۹۳۳، از اوخواسته بودند به جلسه هیئت دولت امد، و در مقابل چشمان حیرت زده وزرا، پرونده قطور نفت را که محتوی میلیونها دلار مطالبات و سودهای پرداخت نشده سهام ایران از شرکت نفت بود، در بخاری ذغال سنگی هیئت دولت سوزاند و دستورداد: « توافق کردم بروید و امضاء کنید». هیچ کسی که از زندگی خود و خانواده خود بگذرد و حرفی درمخالفت با این فرمایش! بزند وجود نداشت. تمام انها سرنوشت دردناک تیمورتاش، داور، عشقی و صدها قربانی دیگر را در سیاهچال های رضاخانی جلو چشم داشتند.

کودتای اسفند ۱۲۹۹ نه تنها موجب خسارات جبران نا پذیر مالی فراوانی، با لغو قرار داد دارسی برای ایران بود، بلکه با از بین بردن مشروطیت و حکومت قانون در ایران کشورمان را در سراشیب پر مخاطره سقوطی قرار داد که کماکان و هنوز ادامه دارد. این گفته مصدق فراموش شدنی نیست:

«مادر دهر نزاد کسی را که در یک شب بوطنش چنین خیانتی کند»

سقوط حکومت ملی دکتر مصدق، تعطیل مشروطیت، کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲، انقلاب سال۵۷ وحکومت نفرت انگیز و دیکتاتوری خونخوار و غارتگر اسلامی پیامد های غیر قابل جبران و هولناک همان یکشب است.

پس از برکناری رضاشاه از سلطنت در ابتدای جنگ دوم جهانی و انتصاب محمد رضا شاه به پادشاهی، مشروطیت و حاکمیت ملی جان تازهای یافت و نمایندگان مستقل و ملی به مجلس راه یافتد و زنده یادان دکتر مصدق و دکتر فاطمی و بقیه همرزمان انان در جبهه ملی، در تلاش برای زدودن بخشی از خسارات قرار داد ۱۹۳۳ اقدام به ملی کردن صنایع نفت ایران و اخراج کار کنان انگلیسی شرکت نفت از ایران نمودند.استعمار پیر انگلستان که هنوز از غارت ثروت ملی ایران دست نشسته بود، اینبار با همکاری امریکا و خائنین و عوامل سیاسی و مذهبی سرسپرده به انگلستان با کودتای دیگری در ۲۸ مردادسال ۱۳۳۲ بار دیگر حکومت ملی و مشروطه ایران را واژگون و محمد رضا شاه را دوباره و این بار بصورت یک دیکتاتور تمام عیار برای غارت مشترک ثروت ملی ایران بکار گماردند. حکومت اسلامی پیامد مستقیم حکومت خود کامه محمد رضاشاه و کودتای خائنانه ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ است.

اکنون، سوال اینست که چگونه وارث تاج و تخت خانواده پهلوی میتواند با داشتن کوله بار بسیار بزرگی از خیانت های غیر قابل انکار و اشکار پدر و پدر بزرگ تاجدار!! خود در یک ایران ازاد، با حاکمیت مردم، ازادی مطبوعات و ایستگاههای رادیو و تلوزیون های ملی در ایران پادشاهی کند. در مقابل این سوال خبرنگاران روزنامه ها و رادیو تلویزیون های ازاد و ملی که با باز گو کردن و انتشار مدارک غیرقابل انکار منتشر شده وسیله بایگانی وزارت خارجه امریکا در مورد هر دو کودتای ۱۲۹۹ و ۱۳۳۲، صلاحیت او برای پادشاهی را مورد سوال قرار میدهند، چه پاسخی میتواند داشته باشد؟!

. برای او فقط دو راه حل وجود دارد، یا از سلطنت کناره گیری کند و یا بکمک بیگانگان و برای بار سوم دست بکودتای دیگری و استقرار دیکتاتوری دیگری بزند.

به این دلیل است که حکومت پادشاهی مشروطه در کشورمان دیگر امکان پذیر نیست. خیانت ها و جنایات این دو پادشاه و خسارات جانی و سیاسی و مالی ناشی از انها برای کشورمان به اندازه ای بزرگ است که حتی خاک این کشور مشکل بتواند جسد انها را در خود بپذیرد، چه برسد به وارث انها برای پادشاهی!

ملت ایران یکصد و بیست سال پیش، در ابتدای قرن بیستم، هنگامیکه حتی بسیاری از کشور های اروپائی فاقد دموکراسی بودند برای حاکمیت ملی انقلاب کرد و انرا بدست اورد. که بدفعات با توطئه های قدرتهای خارجی و خائنین داخلی مورد تجاوز قرار گرفت و بسرنوشت دردناک کنونی دچار شد. حکومت ازاد و دمکراتیک اینده ایران بدون تردید یک حکومت جمهوری سکولار و بدون هیچ پبشوند و پسوند خواهد بود. بامید انروز!

سیروس شادمان


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

۵ نظر

  1. پادشاهی دموکراتیک وجود خارجی ندارد
    حکومت ملی دموکراتیک همان جمهوری است
    جبهه ملی

  2. کمی با دقت نوشته را بخوانید زیاد سخت نیست جوابتان همان جاست.

  3. نظر شما روشن نیست. بله همه یک اشتباهاتی داشتند ولی بالاخره دیکتاتوری بود یا نه؟ اگر دیکتاتوری بود آیا مخالف آن بودن درست بود یا نه؟ با این حرفهای کلی فقط خودتان و دیگران را گیج میکنید تا بالاخره معلوم نشود حرف اساسی شما چیست!!

  4. شما از مشروطه به پهلوی پریدید و اشاره ای هم به فلاکت و اوضاع کشور در زمان قاجار نکردید. پهلوی ها دیکتاتور بودند دزست. آیا کار درستی و خدمتی هم برای ایران انجام دادن یا نه؟ آیا بی عملی مصدق و ملیون در روزهای کودتا عامل دیگر پیروزی کودتا گران نبود؟ بختیار در ۵۷ اشتباهاتی داشت ولی ملیون پشتش را خالی کرده و طرف امام انقلابی شان را گرفتند و گذاشتند دولت قانونی و دمکرات بختیار سقوط کند و همه هم دیدیم که چگونه تاوانش را هم دادند. خیلی از شماها مصدقی های دو آتشه همه واقعیت را یا نمیدانید و یا نمیخواهید بگویید تنها نقد دوران پهلوی کافی نیست باید تاریخ را درست به نسل های بعدی تحویل دهید. از مقالات و انصاف آقای علی شاکری زند در این مورد باید یاد گرفت. مصدق را خدا و زیر پرچمش اشتباهات و خطاهای ملیون غیر اسلامی و اسلامی را مخفی نکنید و گاه یک سوزن هم به خودتان بزنید.
    موفق باشید رحمان

  5. کاش راهکار خود را نیز بدین منظور ارایه دهید، وگرنه شعار سر دادند از آرمان ها بسیار ساده است. در کشوری میتوان دموکراسی را برقرار کرد که اکثریت مردم دارای حداقل شرایط از لحاظ تمکن مالی و فکری را داشته باشند. شرایطی که در کشور ما نیست و بدون خانواده سلطنتی بعد از آخوندیسم به تله تجزیه و کشت و کشتار داخلی منتهی خواهد شد.
    در بیابان لنگه کفشی هم نعمت است، پس ابتدا بهتر است از رژیم آخوندی به کمک پهلوی عبور و بعد از آن اقتصاد و سواد مردم را افزایش و سپس به فکر ایجاد دموکراسی باشیم