مسخِ روحی و انحطاطِ عقلانی و سیاسی جامعهٔ ایران

حق این است که نسل مشروطیت، با همهٔ نقاط ضعف که در زندگی اغلب مردانش می‌توان یافت، نسلی است سربلند. بعد از شهریور ۱۳۲۰ و به‌ویژه بعد از کودتای ۱۳۳۲ و به‌ویژه‌تر بعد از اصلاحات ارضی و انقلاب سفید و همین‌طور بیا تا بعد و بعدتر، ایران به‌ لحاظ اجتماعی دچار یک نوع مسخ روحی و انحطاط عقلانی و سیاسی شده است و چنان خود را در چنبرهٔ نفوذ مادی و معنوی اجانب می‌بیند که هیچ‌گاه به فکر اصلاح خود از درون نیست. روشنفکران ما از بعد از شهریور ۱۳۲۰، روز‌به‌روز در این اندیشه راسخ‌تر می‌شوند که ایرانی خود هرگز به صلاح وضع خویشتن قادر نیست و باید، مثل مهرهٔ شطرنجی منتظر بماند تا دست بازیگری از بازیگران، بر رقعهٔ شطرنج جهانی و منطقه‌ای درباره‌اش تصمیم بگیرد. 

از روزگار نوجوانی من، همیشه به ما و شاید هم نسل قبل از ما، چنین تلقین شده است که منتظر این باشیم که حزب محافظه‌کار در انگلستان روی کار خواهد آمد یا حزب کارگر، در آمریکا دمکرات‌ها برنده خواهند شد یا جمهوری‌خواهان و آنگاه منتظر بمانیم که سیاست آن حزب دربارهٔ «خاورمیانه» و «خلیج فارس» چه خواهد بود و دربارهٔ نظام حکومتی ایران چه تصمیمی خواهد گرفت.

از اندیشه‌های نادر و استثنایی در این باب، باید چشم‌پوشی کرد و آن فکری را تعقیب کرد که به قول قدما، «اَعَمّ اغلب» است. حق این است که در این پنجاه و چند سالهٔ بعد از سقوط رضاشاه، و شاید هم اندکی بعد از روی کار آمدن او، به‌تدریج این اندیشه مثل موریانه حیثیتِ تاریخی ما را از درون تباه کرده است؛ ولی اقرار نکردن به وجود این بیماری روانی اجتماعی، مسلماً به بهبود آن نخواهد انجامید.

تمام قضایا از همین‌‌ جا شروع می‌شود. نسل مشروطه شعارش این بود که:

دفع اجانب را جدّی شویم

لازم اگر شد، متعدی شویم

ولی نسل‌های بعد و بعد‌تر، تصوّر چنین روحیه‌ای را هرگز ندارند و در جهتِ عکس، شعاری دادند در این حدود که:

«وضع» اجانب را «ناظر» شویم

بهر «مقاصد»شان «حاضر» شویم

تمام مشکل ایران در این روحیه است و سیاستِ جهانی هم در این هفتاد سال تمام سعی‌اش، بر این بوده است که روحیهٔ دوم و لوازم آن را در ایران گسترش دهد و همواره در بزنگاه‌های تاریخی که رشتهٔ کار از دستش بیرون رفته، به انواع جنایات و ترور‌ها و سپردن کارها به دستِ قدّاره‌بند‌ها و چاقو‌کش‌ها و اوباش و اراذل و متعصّبان و هوچی‌ها، متوسل شده است تا اندک‌اندک بتواند با ابزارهایی «شسته‌رُفته‌تر» و با «بسته‌بندی» بهتر، اوضاع را در کنترل خویش درآورد و با موادّ فرهنگی و سر و صورتِ دلپذیری، به همان روحیه و پرورش آن، ادامه دهد و ما در همین عمر کوتاه پنجاه و چند سالهٔ خودمان چندین بار شاهد این احوال بوده‌ایم.

محمدرضا شفیعی کدکنی

با چراغ و آینه، ص ۴۰۴

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل