افغانستان و درخواست کمک پسر احمد شاه مسعود از فرانسه

این روزها اخبار اسفناکی ست که ز هر سو از افغانستان و ملت تیره روزش به گوش ما می رسد و تصاویری از فرار مردم نگون بخت این کشور را می بینیم، آدمهایی غمزده در حال گریز از مملکتی برباد رفته که توان زندگی به زیر سایه حاکمان جدیدش را ندارند و به دنبال بدر بردن جان سالم شان از مهلکه اند. امریکایی ها افغانستان را پس از سالها وعده های بیهوده، برای گروهی که خود زمانی برای مبارزه با شوروی ساخته و پرداخته بودند، گذاشتند و رفتند بدون این که در طول تمام این سالهای اشغال  توانسته باشند در ان کشور صلح و ارامش برقرار کنند و ملتش را از گزند دشمن محفوظ بدارند.

از یاد نبریم که پایه گذار هرج و مرج در افغانستان هم همین گروه پیش ساخته خودشان بود که بیست سال پیش برای نخستین بار اغاز شد و أوج گرفت و سپس با ورود ارتش امریکا در خفا ادامه یافت، و امروز هم با خروج ارتش امریکا همین گروه کشور را به همان صورتی که بیست سال پیش بود تحویل گرفت، بدون این که اثری از آثار امریکا درونش باقی مانده باشد! رئیس جمهور نالایق منصوب شان از افغانستان گریخت و ارتشی هم که در آن کشور سازمان داده بودند، متلاشی شد، و طالبان به آسانی، و بدون هیچگونه مقاومت و مبارزه ای از سوی حکومت أفغانستان ان کشور را تسخیر کردند. می شنویم رئیس جمهور امریکا بهت زده از این رویداد است و ما هم بهت زده از بهت ایشان! ظاهرا بی خبر از حقایقی بود که درون ان کشور می گذشت و نه در انتظار یک چنین حادثه ای و به این سرعت! گویی این جماعت پس از این همه سال ماندن در افغانستان تنها خبر از درون پاسگاه های ارتش خود داشتند و نه آز آنچه که در بیرون از آن می گذشت! و شاید هم چو همیشه در انتظار جنگی بودند و این بار بین طالبان و ارتش افغان !!! خدا داناد!.

به امان خدا رها کردن کشورهای تحت الحمایه و گروه های جنگجوی مبارز هم تازه ای نیست و بارها به صورت های مختلف در طول تاریخ تکرار شده است. کردهایی را که در سوریه در کنارشان می جنگیدند برای ترکها دشمنان دیرین شان گذاشتند و رفتند و در عراق هم کوچکترین حمایتی از آنان که به امید امریکا بر علیه صدام حسین برخاسته بودند، نکردند! باشد که ملتهای ستمدیده درس عبرت گیرند و از این پس بیهوده به امید کمک های واهی ابرقدرتها و دمکراسی شان ننشینند! به ویژه اگر خریدار اسلحه شان هم نباشند و کان های پر ارزشی پنهان به زیر خاک خود برای استخراج یاری رسانان نداشته باشند.

و اما چند روزی از این رویداد تلخ در افغانستان نگذشته است که می شنویم پسر احمد شاه مسعود برای نجات کشورش از فرانسه یاری می جوید و گویی سفر پدرش به این کشور را ز یاد زدوده است، شاید هم می پندارد که با جابجایی دولتمردان سیاسی سیاست کشور نیز تغییر کرده است و دستش به سوی «برنارد هانری لوی» فیلسوف فرانسوی دراز است، همان کسی که به یاری مردم لیبی برخاست و به کمک سارکوزی و اوباما درهای دمکراسی را بروی شان گشود و کشور را از شر دیکتاتورش نجات داد و به فلاکت افکند و دروازه های اروپا را به روی پناهندگان فراری ان سامان باز کرد! انتخاب هانری لوی لابد به این خاطر که او تنها کسی بود که هنگام ورود پدرش به پاریس با وی ملاقات کرد. چون در آن ایام نه شیراک که رئیس جمهور بود و نه ژوسپن نخست وزیر سوسیالیستش این جنگجوی با شهامت افغان را که تنها مبارز سرسخت طالبان در ان ایام بود، نپذیرفتند و ندیدند!

در آن سال احمدشاه مسعود برای یاری گرفتن از کشورهای اروپایی آمده بود که در فرانسه با چنین برخوردی مواجه شد، ولی امروز که نبرد عاقبت به سود دشمن دیرین ان سرزمین به پایان رسیده و افغانستان در تصرف طالبان است و همگان از هر سو سنگ افغانستان بر سینه می کوبند، فرانسه هم داستان سفر جنگجوی افغان و پذیرایی از او را چو بسیاری از حوادثی که باید فراموش می شد به خاک سپرده است و او هم همصدا با دیگر کشورها، برای أفغانستان و ملتش دل می سوزاند و برای مان با تاسف از نابسامانی آن کشور و اشفتگی درونش می گوید، و اما در خلال این دلسوزیها جسته گریخته هم می شنویم که چو دیگر کشورها او هم نگران ورود افغانان به فرانسه است. و پیش از این حادثه هم خوانده بودیم که فرانسویان در افغانستان به رغم قولی که به مترجمان و کارمندان افغان خود داده بودند و علیرغم خطری که انان را بخاطر کارشان در ان کشور تهدید می کرد، هنگام خروج از أفغانستان همکاران افغان شان را با خود به فرانسه نیاوردند، چند نفری هم که توانستند به زحمت خارج شوند و خودشان را به این دیار برسانند یاری از کس ندیدند!

 چه گوییم که گویی همه چیز در این دنیا بهم ریخته است! مساوات و برادری و برابری در کشوری متمدن از یادها رفته و در دیگر کشوری عقب مانده، طالبانش برخلاف گذشته، نه از کشت و کشتار که از بخشش و دوستی و مهر و فا می گویند و گربه ی جنگجوی عابد و زاهد و مسلمان، یکباره متمدن هم شده است و چه بهتر از این! بشنویم و باور کنیم.

شیرین سمیعی

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل