جمال صفری: تخته قاپو کردن ایلات و عشایر توسط رضا خان

۲۶ خرداد، بمناسبت صد و سیُ و یکمین
سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (۸۹)

محمّدقلی مجد در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» بر اساس اسناد وزارت خارجۀ آمریکا در رابطه با سیاست رضا شاه در قبال عشایر آورده است: غالباً ادّعا می شود که بزرگترین موفّقیت رضا خان تشکیل یک ارتش« ملّی » و متّحد ساختن ایران با استفاده ازآن بود. هارت درگزارشی که درسال ۱۹۳۰ ارسال کرده است، نظرات رایج در باره دستآوردهای ارتش را اینگونه توصیف می کند:

از نظربسیاری از ناظران ذیصلاح اصلی ترین موفّقیت رژیم کنونی تشکیل یک ارتش نسبتاً سازمان یافته و منظّم به استعداد ۴۰ هزار نیرو، استفادۀ مؤثّراز آن در برقراری نظم و فرونشاندن هرج و مرج داخلی بوده است. بدون چنین ارتشی، عشایر ایران هرگز مطیع [دولت مرکزی] نمی شدند. مطیع ساختن عشایر – مقدّمه ای ضروری جهت اجرای سیاست کنونی دولت بود؛ یعنی ساختن مدرسه برای عشایر که تقریباً صد در صدشان بی سواد بودند. و اسکان برخی از آنها در زمین های زراعی موجود در قسمت های مسکونی فلات ایران. شاید راست باشد که رضا شاه این ارتش را به وجود آورد. ولی مسلّماً با حمایت همین ارتش بود که به پادشاهی رسید و یا سیاست های تیمور تاش، وزیر دربار توانایش، است که از ارتش در حکم تنها وسیله کنترل کشور، و برداشتن اوّلین گام های مدرن سازی، استفاده است. گاه انتقاد می کنند که بخش اعظمی از بودجۀ مملکت – بیشتر از نیمی از آن را- به ارتش اختصاص می دهد.۱

هارت در توصیف دلایلی که انگلیسی ها برای توجیه سیاست هایشان در ایران و حمایت از رضا شاه می آوردند.

ازقول نی . ویلکینشن( E.Wilkinson) ، « بانکدار برجستۀ خارجی » در تهران و رئیس بانک شاهنشاهی ایران که متعلّق به بریتانیا بود، می نویسد:« ارتش خرج مالیات های کشور را به طورمنظّم جمع کنند- که البتّه اندک و ناچیزاست – امّا افزایش درآمدهای مالیاتی خیلی بیشتراز هزینه های نگهداری ارتش است!»

ازسخنرانی دکترسموئیل ام. جردن(Samuel M. Jordan) [ رئیس کالج امریکایی تهران] درمراسم فارغ التحصیلی دانشجویان در سال ۱۹۳۲ که هارت آن را گزارش کرده است می توان شناختِ بیشتری از نظرات برخی معاصران رضا شاه در بارۀ سیاست های اودر قبال عشایرو متّحد ساختن کشور پیدا کرد:« سی سال پیش که به ایران آمدم، نظام ارباب و رعیّتی دراوج خود بود. هر ایل و طایفه ای برای خودش رئیسی داشت که از دولت مرکزی حساب نمی برد. حالا وارد عصری جدید شده ایم. تحت رهبری توانای اعلیحضرت پهلوی ، شاهنشاه ایران ( کف زدن حضار) هم اینک کشور دارای یک دولت مرکزی قدرتمند و موفّق است. هم اینک ایران ملّتی متّحد، دولتی واحد ، کشوری واحد، و حاکمی واحد دارد. در نتیجۀ این اتّحاد سیاسی ، که با فداکاری شاهنشاه به دست آمده، اختلافات قدیمی از میان رفته است.» ۲
هارت اشاره می کند که همۀ ناظران خارجی با جردن موافق نبودند. برای مثال ، او نظرات پروفسور ارنست هرتسفلد ( Ernst Hertzfeld ) را، که ایران شناسی برجسته بود، ذکر می کند . « عواقبی » که هرتسفلد به آنها اشاره دارد تا سال ۱۹۷۹ به خوبی آشکار نشد: « این نظام دارد مراجع قدرت مستقر و دیر پای کشور را نابود می کند، بدون آنکه هیچ چیز دیگری جایگزین آنها سازد. همه جای ایران شاهد نابودی سازمان یافته ی سنّت ها و احساسات مذهبی است، که نتیجه اش پدید آمدن شکافی است که عواقب آن یک روز آشکار خواهد شد. زیرا ، متأسّفانه، هرعملی ناگزیرعواقبی دارد.»

◀ کوچ و اسکان اجباری عشایر لُر و عرب

سیاست رضا شاه در ارتباط با عشایر و متّحد ساختن ایران، با وحشیگری وغارت اموال یک چهارم از جمعیت کشورهمراه بود. ارتش رضا خان درسال های ۱۹۲۳– ۱۹۲۴ برعشایر آذربایجان چیره شد، زمین هایشان را مصادره ، و مال و اموالشان را غارت کرد. البتّه سیاست رضا شاه درقبال عشایر فقط به انقیاد آنها وغارت اموالشان ختم نمی شد. دیوید ویلیامسن(David Williamson) ، کار دار سفارت آمریکا، درسال ۱۹۲۹، اطّلاعاتی در بارۀ کوچ اجباری عشایراز لرستان و سایرمناطق ایران به دست داده است:« دقیقاً معلوم نیست چند نفرمجبور به کوچ شده اند. در مطبوعات آمده است که ۱۱۰ خانوار، یا تقریباً ۶۰۰ نفر، را به روستاهای قزوین کوچ داده اند. ولی از اخبارمنابع دیگر چنین برمی آید که تعداد رانده شدگان به مراتب بیشتر از چیزی است که گزارش کرده اند… می گویند که وضعیت رانده شدگان اسفناک است.»۳ هارت در گزارش مورخ ۱۹۳۱ فوریه خود از هزاران مرد و زن و پیرو جوان و کودکی می گوید که محبورشان کرده بودند صدها مایل راه را از لرستان و خوزستان تا نقاط دور افتادۀ خراسان با پای پیاده طی کنند، که یاد آور کوچ های اجباری دوران استالین دراتّحاد شوروی بود.

شب اوّل فوریه ۱۹۳۱ ، وقتی تقی زاده ، وزیر مالیه، لایحه ای « دو فوریتی » جهت تخصیص ۵۰ هزار تومان دیگر برای عمران لرستان ارایه داد، بخشی از زوایای تاریک کوچ اجباری لُرها در مجلس روشن شد. او توضیح داد که بودجۀ مزبورنه فقط صرف عمران این استان خواهد شد، بلکه برای کمک به هزاران تن از افراد عشایر، البتّه آماردقیق آنها در دست نیست، که به مناطق دور افتاده، عمدتاً به استان خراسان ، انتقال یافته اند نیزمورد استفاده قرارخواهد گرفت. تسلیم لایحۀ مزبور به مجلس اطّلاعاتی در بارۀ کوچ اجباری لُرها که مدتّها در هاله ای از ابهام بود، به دست داد.[ در بخش توضحات صورت جلسۀ مجلس را در این باره بعنوان «سند» می آورم] روزنامۀ اطّلاعات تهران از قول یاسائی ، وکیل مجلس ، در این ارتباط نوشت،« لُرها یی را که جابجا شده اند سربار رعیّت ها کرده اند.» او افزود، « طبق گزارش ها، شکایات متعدّدی در بارۀ کوچ اجباری لُرها ، پرداخت نشدن جیره شان ، هزینۀ حمل و نقل و هزینه های جنبی دیگر به دست مقامات رسیده است. خوب است آقای وزیرتوضیح بدهند که مسئول این وضع وهزینه های آن کیست. مایلم بدانم کدام وزراتخانه به این شکایات رسیدگی می کند، و مرجع ذیصلاح برای رسیدن به داد این مردم کیست؟ لطفاً بفرمائید مبالغی که قبلاً مجلس به این کار اختصاص داده ، چگونه خرج شده است. می گویند این اعتبارات مصوّبه آن طورکه باید هزینه نمی شود.» روزنامۀ اطّلاعات همچنین از قول یاسائی می افزاید، « مثلاً شتر دارها به تمام مقامات شکایت کرده اندو به آنها جواب تا حال داده نشده. می خواست توضیح بدهند که سر و کار این شتردارها با که است. با وزارت جنگ است یا وزارت مالیه؟» تقی زاده در پاسخ به سئوالات یاسائی گفت: « مخارج تحت نظر مأمورین لشکری و کشوری می شود. یک عدّه از الواربه خراسان و عدّه ای به زرند و ساوه و خوار کوچانده شده بودند که تا چندی پیش هنوزجابجا نشده بودند که حالا شده اند واشخاص برای تهیّۀ راپورت صورت مخارج اعزام شده که همیشه صورت ریزمخارج را می فرستند. در بدو امریک جیره تعیین شده بود که آن هم از مالکین گرفته شود و بعد قرار شد که خود دولت آن مخارج را بکند اراضی تهیه شده وبذرو تخم و گاو درخراسان داده شده و وسایل راحتی آنها فراهم گردیده است و برای اعراب و الوارکه به زرند وساوه و خوار کوچانده شده اند، طبیب فرستاده شده و شیروخورشید سرخ هم کمک زیادی کرد به آنها لباس و پوستین داد و بعد هم اعیانی برای آنها خریداری گردید و جابجا شدند و خیلی مراقبت برای رفع مرض آنها اعزام داشته است ولی در لرستان کارخیلی مشکل تر از امور اینهاست برای آنکه باید آنها تخت قاپو شوند و هیچ مأنوس به خانه داری نیستند و دولت سعی دارد که آنها را آشنا به زندگی بکند والبتّه هم خواهند شد و شکایت شتر دارها به بنده نرسیده. بدیهی است که رفع شکایت آنها می شود و مأمورین محلّی هم مراقبت برای رفع شکایت آنها خواهد نمود.»

محیط لاریجانی ، نماینده خوار و ورامین ، ابراز داشت انتقال لُرها به این مناطق موجب سلب آسایش و آرامش ساکنین بومی شده است. لاریجانی گفت، « خوب است این قضیّه منظورنظر بوده و رفع زحمت اهالی شود.» که داور ، وزیرعدلیه، بلافاصله در پاسخ گفت: « برای حفظ انتظامات مملکتی و رفاه اهالی لازم است که این قبیل کارها بشود و. البتّه ورامینی ها هم باید تحمّل بکنند.»

لایحه در صحن علنی مجلس به رأی گذاشته شد با رأی ۸۵ نفر از کلّ ۹۸ نمایندۀ حاضر درمجلس به تصویب رسید. هیچ یک ازنمایندگان به لایحۀ مزبور رأی مخالف نداد. گزارش فوق به شیوۀ معمول هارت خاتمه می یابد:

ازچند ماه پیش که جابجایی لُرها شروع شد، هیچ اطّلاعاتی در بارۀ این موضوع از منابع دولتی دردست نبوده است. بر آورد تعداد افراد عشایرنیزبراساس گفتۀ مسافرانی صورت گرفته که گروههای عظیمی از آنها را دیده اند که پای پیاده در جادّه ی مشهد پراکنده اند. برخی ها تعداد آنها را تا ۱۵۰۰۰ نفر، و برخی دیگر حتّی بیشتر برآورد کرده اند. البتّه هنوزکسی دقیقاً نمی داند که منظور ازعمران استان لرستان چیست؟ ولی گمان میرود که اکثر زمین هایی را که قبلاً در دست عشایر لُربوده به رعایای ایرانی غیر کوچ نشینی خواهند داد که تجربه روستا نشینی و کشاورزی دارند. همچنین شنیده ام که دولت در انتقال این عشایر بین آنهایی که تمایل بیشتری به راهزنی داشته و آنهایی که بیشترمایل به یکجا نشینی بوده اند، تفاوت قائل شده است. البتّه نمی دانم دولت ایران چطورتوانسته این کاررا بکند، زیرا با توجّه به سطح فکرکنونی لُرها ، هیچ لُری نمی تواند آینده ای بدون راهزنی برای خودش متصوّر باشد. ۴

◀کوچ و اسکان اجباری اکراد

هارت در گزارش بعدی خود ترجمه ی قسمتی از یک روزنامه را می آورد که هنوز هم خواندنش پشت آدم را از سیاست های بی رحمانۀ رضا خان در قبال عشایرمی لرزاند.
خبرنگار ویژه حکایت جابجایی طایفه کردان جلالی به شمال شرقی آذربایجان و تلاش فاجعه آمیز و نافرجام آنها را برای رهایی از وضعیت اسف بار شان شرح می دهد:
سال گذشته ژنرال ظفرالدوله [حسن مقدّم] ، فرماندۀ سابق لشکرآذربایجان بخشی از طایفّ سرشناس کُردان جلایر را که به شجاعت معروفند خلع سلاح کرد، و آنها را درمنطقۀ اهرساکن ساخت. به دلایلی که هنوز روشن نیست و هیچ توضیحی در مورد آن وجود ندارد، تعدادی از خانوارهای این طایفه (در حدود ۲۰۰ نفر) با گاو و گوسفندان خود از آنجا فرار کردند و تا نیمه شب از کوههای ایواوغلی در ۲۸ کیلو متری خوی گذشتند. درآنجا به سه گروه تقسیم شدند. یک گروه به طرف مارخانه رفت، یکی به طرف چلّه خانه در حدود شش کیلو متری خوی، و یکی هم به طرف روستاهای آل قویروق و روند روانه شد.فرماندۀ نظامی خوی، سروان حسین خان مقدّم ، با شنیدن این خبر، بی درنگ با ۲۰۰ سربازبه سوی مارخانه شتافت، که درمحدودۀ ماکو قرارداشت، و واحدهایی را هم به چلّه خانه و ایواوغلی فرستاد. پیش از رسیدن قوای دولتی، ساکنین مارخانه راه را بر فراریان بسته بودند وجنگ سخنی بین آنها درگرفته بود. پس از رسیدن قوای دولتی ، درگیری شدّت یافت، و ازکُردها چندین کشته و مجروح بجای ماند، و از جمله ۳۰ زن وبچّه به اسارت درآمدند، و بقیه موفّق به فرارشدند. درهمین حین، یک سرجوخه و یک سربازکه برای انجام مأموریت کاملاً متفاوتی به روستای حیدرآباد رفته بودند در راه باآن نُه مرد و یک زن کُرد مواجه شدند که ناغافل به آنها حمله کردند. سرجوخه پشت یک تخته سنگ پناه گرفت و به مدّت دوساعت با مهماجمان جنگید، وهفت نفرازمردان وآن زن کُرد را به هلاکت رساند، ودوکُرد دیگرپا به فرار گذاشتند. گروه سوّم که راه آل قویروق و روند را پیش گرفته بودند، به روستای روند حمله کردند و دام واحشام مردم رابه غارت بردند. ساکنان روستای روند ازروستای همسایه کمک خواسستند. در میان کسانی که از روستای مجاور به کمک آمده بودند جوان ۳۰ ساله ای به نام ابراهیم آقا طاهری بود گروهی از روستاییان را برای تعقیب راهزنان رهبری کرد. ولی وقتی به آنها رسیدند، روستاییان که به رگبار گلوله عادت نداشتند، وحشت زده پراکنده شدند، و رهبر جوانشان را زیر آتش گلوله ها تنها گذاشتند. اوجانانه با کُردها جنگید، و چهارنفراز آنها را به هلاکت رساند، ولی نهایتاً ناجوانمردانه از پشت سرمورد اصابت گلوله قرار گرفت. درهمین حین ، نیروهای کمکی ارتش سر رسیدند. چند نفر از فراریان کشته و چند نفر دیگر اسیر شدند…
زنان و کودکان اسیررا با اسکورت نظامی به همانجایی برگرداندند که برای اقامت دایم انتقال یافته بودند. مردانشان را نیزبه دست دادگاههای نظامی خواهند سپرد. شجاعت نیروهای نظامی درخور تحسین و تقدیر است. ۵
هارت با ابراز نظر ذیل به گزارشش خاتمه می دهد:

این حکایت، که مسلّماً قسمت هایی از آن اغراق آمیز و نادرست است، و همچنین اشارات دیگری که در مطبوعات ایران به سیاست دولت برای اسکان عشایر شده است، من را بر آن داشت که طیّ نامه ای رسمی به وزارت خارجه ی ایران در بارۀ تلاش هایی که برای اجرای این سیاست صورت گرفته، سئوال کنم. در پاسخ به من گفته اند که آمار و ارقام دقیق آن را از وزارت داخله می پرسند و درموقع مقتضی به سفارت اطّلاع می دهند.منبع دیگری برای کسب این آمار و ارقام نمی شناسم . این آمار و ارقام مسلّماً در تخمین موفقیت آنچه که غالباً « سیاست شاه در قبال عشایر » نام گرفته است، بسیار جالب توجّه و مفید خواهد بود.

در پاسخ به نامۀ هارت ، محمّد شایسته ، مدیر ادارۀ اروپا و آمریکای وزارت خارجه، نامه ای ارسال کرد که هیچ آمار و ارقامی در بارۀ جابجایی عشایر و خانواده هایشان در آن نیامده بود.۶ (۱ )

◀سیف پور فاطمی« مبارزه رژیم با سران عشایر» اینگونه شرح داده است: یکی ازمشکلات رضا شاه و اطرافیانش این بود که با کمال تآسّف نتوانسته موقعیّت جغرافیائی و تاریخ ایران را در نظر گرفته و از روی آن نقشه و برنامه ی صحیح پیاده بکنند.

تشکیلات جغرافیائی و تاریخی ایران در طول قرنهای متمادی عبارت از این بوده است که چندین ملّت و گروه از رود سیحون و جیحون تا مدیترانه یک کشور دارای یک آرمان تحت لوای عدالت و مدارا و مروّت بوجود آورده و عادات و مذاهب و معتقدات هرقوم و گروه را محترم بشمارند و این رویّه تا آمدن اسکندربه ایران و بعدها در زمان ساسانیان معمول و متداول بود. غوغا وهجوم عربها خواست این قاعده را برهم زند و ایران را مانند کشورهای مصرو شمال آفریقا و شام و فلسطین تبدیل به جامعۀ عربی بسازد ، ولی تمدّن و فرهنگ و آداب ایرانی که بر عربها غلبه داشت تا اندازه ای عرب را در ایران ادغام کرد و ایرانیان زبان مخصوص ومذهب متفاوت بوجود آورده و کلیۀ آداب و سنن خود را حفظ کرد و رادمردانی مانند رودکی و دقیقی و فردوسی و سعدی و حافظ با آثارخود فرهنگ را زنده کرده و زبان و تاریخ ایران را احیا کردند وباز مردم و گروههای مختلف ازساحل سیحون و جیحون و از قلب هندوستان تا دجله و فرات بسنن ملّی خود افتحارمی کردند و سلاطین ترک نژاد نسب خود را به کیقباد وکیخسرو رسانیده و خلفای عرب در زیرشمشیر و لوای ابومسلم و حسین ابن طاهرذوالیمینین و آل بویه و حُسن ادارۀ برامکه حکومت می کردند. سلطان محمود افتخار داشت که فردوسی داستان سلم وتور و فریدون و رستم و ایرج و افراسیاب و ضحّاک را بسراید…

این آرمان ایرانی بودن و فرهنگی که زائیدۀ برادری وبرابری بشر وانسانیت وآدم دوستی و وطنخواهی بود و عید نوروز وعید مهرگان و شاهنامه و افکارعرفانی مولوی و سعدی و حافظ و صدها شاعر و گویندۀ ایرانی پشتیبان آن بود ایران را یکپارچه نگهداشته و کمک کرد که در برابر سیل سه هجوم مختلف مغولها مقاومت کرده و وزرای فاضل و دانشمند ایرانی توانستند مغولانی نظیر شاهرخ و هلاکو و تیمور والغ بیک را رام و تا اندازه ای به تمدّن و شهرنشینی و حکومت آشنا سازند.

این آرمان وعقیده و فرهنگ ایرانی و مذهب شیعه باعث شد که سلاطین صفویه درمقابل تهاجم پایداری کرده و دشمنان ایران ، سلاطین آل عثمان به زبان فارسی افتخار کرده و آن را در کشور خود برقرار سازند و حتّی سلاطین مغول هندوستان زبان فارسی را زبان رسمی کشور قرار داده با استفاده از نبوغ ایرانی آثار جاودانی چون تاج محل د رکشور خود بوجود بیاورند..

بنابراین فکراینکه در ایران ( که یک قسمت مهمّ مردمش صحرا نشین ولی دارای بهترین احساسات ایراندوستی و وطن پرستی هستند ولی گروهی فارسی را با لهجۀ ترکی آذری صحبت می کنند و ترکمن ها طرز زندگانیشان با تهرانی ها فرق دارد یا کردها مانند مردم اصفهان و شیراز زندگانی نمی کنند) باید یک سیستم زندگانی تحت امرحکومت مرکزی تهران بوجود آورد و هیچ توجّه به خاصیت اقلیمی و جغرافیائی و زندگانی مردم نکرد فکر غلطی بود.

اتّحاد کشور با دستورات یکنواخت و زندگانی یک جور بوجود نمی آید . اتّحاد کشوراوّل در پرتو آرمان و امید و آرزوهائی که بر روی آزادی و مساوات در مقابل قانون واحترام حقوق و حدود افراد و جوامع و آزادی عقیده و احترام به مذهب و سنن گروههای مختلف ایجاد می گردد. سپس درپرتو معارف و کمک به زراعت و تجارت و ایجاد مؤسّساتی که یار شاطرنه بار خاطر مردم باشند تقویت می شود. صحرا نشین که دو هزار سال گوسپندان خود را در تابستان در دامنۀ کوههای بلند و در زمستان در زمینهای نزدیک خلیج فارس چرانده و تمام عمردر زیرآسمان شفاّف وستارۀ درخشان وماه تابان خوابیده و از تماشای آن آثارطبیعی لذّت روحی و جسمی برده اند با امرتهران ، ده یا شهرنشین نخواهد شد. کلاه و لباس اورا هم نمی توان عوض کرد زیرا اوبه آزادی و استقلال فردی خود بیشترازهرچیزی اهمیت می دهد وحاضرنیست که خود وخانوده اش را اسیر مأمور نظامی و امنیه و مالیه کرده و دریک محوطۀ پنجاه متری در زیرسقف عمارتهای بی اساس تابستان و زمستان خودرا بگذراند و حشم و رمه خود را برباد داده و سپس در شهرها به گدائی یا عملگی زندگانی بگذاراند.

رژیم پهلوی با تصمیمی بی مطالعه و جاهلانه به اسکان ایلات یکی ازبزرگترین خطاها را مرتکب شده و پس از خرج میلیونها تومان و از میان بردن هزاران سر باز و تفنگداران ایل امروز پس از شصت سال در زندگانی ایلات هیچ فرقی دیده نمی شود، جزآنکه قسمتی ازحشم آنها از میان رفته و کشور امروز مجبوراست گوشت و پنیرو کره و شیرخشک از کشورهای دیگر وارد بکند. در صورتیکه پنجاه سال پیش نه فقط مصرف کشور تأمین می شد بلکه مقدار زیادی بنواحی خلیج فارس وعربستان و عراق و روسیه صادرمی شد.

تفریباً یک سوّم جمعیت ایران درآنموقع صحرا نشین واین افراد همیشه بهترین حافظ ومدافع کشور درمقابل بیگانگان بودند. درقسمت کمک به اقتصاد کشورسالیانه میلیونها تومان ازفروش حشم و گوشت و ماست و پنیر و کره و روغن و پشم وقالی وگلیم وجاجیم عاید می شد.

جغرافیای ایلاتی درایران شامل کلیۀ کشورمیشود: از شمال تا جنوب از شرق تا مغرب. آذربایجان کردستان، کرمانشاهان ، مازندران ، خراسان ، لرستان، بختیاری ، فارس ، بلوچستان و کرمان در فلاتهای مرتفع ، درکوهستانها، دره ها ، در حاشیۀ کویر، در کناربحرخزر و خلیج فارس همه جا با افراد ایلات مختلف ایران روبرو می شویم. از زمان سیروس تا به امروزتاریخ ایران با زندگانی ایلات سروکار داشته است. بویراحمدیها در۳۳۱ قبل از میلاد مسیح درتنگۀ مرادی جلو قشون اسکندر را گرفتند.

درسال ۱۳۱۰ هم سرلشگر حبیسب الله خان شیبانی درهمان تنگه گرفتار سواران بویراحمدی شده واگر کمک صولت الدوله و ناصرخان نرسیده بود کلّیۀ پنج هزار نفر سربازان در آن تنگه نابود می شدند.

بیشتر از سلاطین ایران از ایلات بودند و درتمام جنگها از زمان سیروس تا قیام مشروطیت وامروز در جنگ علیۀ عراق پیشمرگان کرد و عرب و لراز خود دلاوریها نشان داده و بسیاری از آنها جانشان را فدای کشور کردند.

پس از انقلاب مشروطیت و فتح تهران بدست بخیتاریها ، عدّه ای از جوانان ایلات مخصوصاً بختیاریها و کردها و قشقائی ها و بلوچها به نمایندگی مجلس انتخاب شده و صمصام السلطنه رئیس ایل بخیتیاری چند مرتبه نخست وزیرشد و افرادی مانند سردار محتشم و امیر محتشم و امیر مفخّم وسردارظفر بختیاری به حکومت اصفهان و یزد و کرمان منصوب و رؤسای کردها مانند آصف و سالار سعید و زنگنه به نمایندگی مجلس رسیدند و عدّۀ زیادی از جوانان ایلات مختلف در تهران و مختار بودند. منتها همیشه در موقع جنگ عدّه ای تفنگدار برای کمک بدولت اعزام می داشتند و سالیانه یکی از خانها که از طرف دولت برای حکومت ایل معیّن می شد، مالیات ایل را جمع کرده و تحویل مأمورین مالیه می داد.

۱ – خان و کلانتران – این دسته گذشته ازحشم و اغنام دارای دهات و زمین و مستغلات در منطقه ایل و در شهرهای نزدیک مانند تبریز و اصفهان و سنندج و کرمانشاه و شیراز و مشهد و بروجرد و خرم آباد و اهواز بودند. اغلب خان ها و خانزادگان در تهران و شهرها ساکن و در کارهای دولتی و اجتماعی وتجارتی شرکت داشتند. تا دورۀ هشتم مجلس عده ای از ترکمن و کردستان و لرستان و بختیاری و قشقائی در مجلس به نمایندگی ایل با شهرهای نزدیک به ییلاق و قشلاق انجام وظیفه می کردند . بعد از دورۀ هشتم رضا شاه اجازه نمی داد که کسی از میان ایلات انتخاب شود. ولی پس از سوّم شهریور ورق برگشت و در دورۀ چهاردهم امیر جنگ و احمد قلی صمصام از بختیاری ، صدر قاضی و آصف و سنندجی از کردستان محمد حسین خان قشقائی از فیروزآباد و ذوالفقاریها از زنجان ، محمد آخوند از ترکمن صحرا ، ریگی از بلوچستان ، ظفر السلطان از بروجرد و لرستان به مجلس راه یافتند. این افراد عموماً تحصیل کرده و وطن پرست و خدمتگزار و مورد احترام همه بودند. علاوه بر مجلس ، پس از سوم شهریور مرتضی قلی خان به حکومت بختیاری ، جهانشاه پسرش به حکومت کرمانشاه و کرمان، هرمزاحمدی به حکومت بروجرد، امیر حسینخان پسر سردار ظفر به معاونت نخست وزیرو وزیر مشاور اشتغال داشتند و بالاخره محمّد رضا شاه در ازدواج دوّم ثریّا اسفندیاری دختریکی ازخانهای بختیاری را به همسری انتخاب نمود و بعد او را طلاق داده و با فرح دیبا ازدواج کرد.

ناصرخان قشقائی چندین سال سناتور و مشاور دکتر مصدّق و برادرانش خسرو خان و محمّد حسین خان نمایندۀ مجلس و عناصر فعّال خدمتگزار کشور بودند و خسرو خان و دکتر عبدالله پسرناصر خان جانشان را در راه مبارزه فدا کردند.

۲ – کدخدایان و ریش سفیدان ایل – این گروه بعد از خانها مسئول کارهای ایل و هر یک دارای مقداری حشم و کارشان دامپروری و قالی و گلیم و جاجیم بافی می باشد و سالیانه مالیاتی به خان می پردازند. بیشتر این گروه همراه ایلخانی ایل و در کارهای مشاور و مجری اوامرهستند.

۳ – افراد ایل – این گروه که شامل نود در صد ایل هستند مسئول دامپروری و امنیت و پاسبانی دستگاه خانها هستند یا دردهاتشان بکار زراعت و جمع آوری محصول مشغول می باشند یا درخدمت نظام کشوربا شرکت نفت یا سایر مؤسّسات بکار مشغول هستند. قبل از دورۀ سلطنت رضا شاه عدّه ای از افراد شغلشان راهزنی یا غارت دهات بود. بعدها بیشتر وارد قشون در شهرها مشغول کسب و زراعت شدند. امروزهم پاسدار و سرحدّ دارهای محلّی در خوزستان و لرستان و کردستان و فارس و اصفهان بیشترافراد ایل هستند.

تا قبل از دورۀ رضا شاه خانهای بختیاری وکرد و قشقائی و سایرایلات از طرف دولت به حکومت ایل وشهرها انتخاب می شدند. بختیاری های پس ازاستقرارمشروطیت تا سال ۱۹۲۲ هر سال در اصفهان در باغ امیرمجاهد بختیاری جرگه ای کرده و حکومت های اصفهان و بختیاری ویزد و ملایر و کرمان و اراک را بین خود تقسیم کرده و

سپس از دولت می خواستند که احکام رسمی برای آنان صادر کند.
سایرایلات لرها و قشقائی و کرد هم همیشه بوسیله رؤساء و خانهایشان اداره می شدند. از سال ۱۳۰۵ به بعد رضا شاه شروع کرد بتدریج بساط خانها را برچیند. ابتدا سرلشگر احمد آقا ( سپهدار امیر احمدی ) و سرتیپ شاه بختی خلع سلاح الوار را شروع کرده و پس از جنگهای متمادی و تسلیم سران الوار و تأمین آنها از طرف احمد آقا با وضع ننگینی کلیۀ سران و خانهای ایل درحالی که میهمان فرمانده لشکر بودند به قتل رسیدند و این عمل چندین سال جنگ و خونریزی را در لرستان ادامه داد.
سپس به سروقت خزعل در خوزستان رفت و بطوریکه در گفتار دیگری دیدیم بدستیاری انگلیسها خزعل را هم از میان برده و خوزستان تحت حکومت دولت مرکزی قرار گرفت.

در کردستان هم پس از چندین سال دولت توانست نفوذ خان ها را از میان ببرد ولی هیچگاه قدرت حکومت مرکزی مانند سایرنقاط کشور متمرکز نشده است. در جنگ عراق لرها و کردها و عربهای خوزستان فداکاری و جانفشانی بی نظیر از خود نشان دادند.

خوانین بختیاری و قشقایی در خوزستان دارای تموّل و درآمد زیاد بودند در منطقه ی نفوذ خود دستگاه مجلّل و مفصّلی برپا کرده و از حیث قدرت و جاه و جلال از سلاطین قاجاریه درتهران دست کمی نداشتند و گاهی این قدرت بقدری زیاد میشد که موجب ترس شاه وقت شده و با حیله و دسیسه رئیس مقتدر ایل را به قتل می رساند یا در تهران تحت نظرنگاه می داشتند . به امر ناصرالدین شاه ، ظلّ السلطان حسینقلی خان رئیس ایل بختیاری و برادرش را دراصفهان به قتل رساندند ومرتضی قلیخان بختیاری نوادۀ حسینقلی خان تا مرگ ناصرالدین شاه در تهران جزو ملتزمین و ازآجودانهای شاه بود.

هنگام مشکلات حکومت مرکزی ، همیشه ایلات با اعزام تفنگدار وومبارزه با دشمنان داخلی و خارجی حکومت مرکزی را یاری می دادند. ایلات ایران در جنگهای آغا محمّد خان و فتحعلی شاه با روسها و در فتح هرات رل بزرگی بازی کردند.

بختیار یها عامل بزرگ خلع محمّد علی شاه و دفاع کشور در مقابل سالارالدوله و شعاع السلطنه بودند . قشقائی ها هنگام جنگ بین الملل مدّتها درمقابل قشون مهاجم انگلیس مقاومت کرده و نگذاشتند که فارس را اشغال بکنند. ایلخانی بختیاری در تابستان در چقاخور که یک مرتع بسیاروسیع که در یکصد میل اصفهان واقع بود خیمه و خرگاه خود را برپا کرده و بامور ایل و کارهای املاک خود رسیدگی می کردند.

مکرّر من در چقا خوربه ملاقات مرتضی قلیخان ایلخانی وقت رفته و از میهمان نوازی و محبّتهای او بهره مند می شدم. خود خان درچادربسیاربزرگی که در وسط صدها خیمه و خرگاه قرار داشت همه روزه جلوس می کرد. در اطراف چادرعدّه ای صندلی قرارگرفته و دروسط قالی های زیبای بختیاری گسترده و خان در صدر مجلس و میهمانها در اطراف او می نشستند. پهلوی خان روی زمین یک نفر منشی با کاغذ و قلمدان نشسته و او امر خان را ثبت می کرد.

در اطراف چادرخان چادرهای خواب او ومنزل قراولان و فرّاشان و منشیها ، مأمورین مالیه و غیره برپا بود. کمی دورتر سراپرده ی خانواده خان و میهمانان و آشپزخانه و چادرکلفت ها و آشپزها وسایر کارکنان اندرون دیده می شد.

بی بی ماه بیگم زن مرتضی قلیخان دارای آشپز خانه و فراشخانه و منشی و قراول جداگانه بود.

در دستگاه ایلخانی بختیاری سازمانهائی ازقبیل قراولان مخصوص ، منشی و پیشکار، تفنگدارباشی ، مأمورین وصول مالیات، میرآخورها، اسلحه دارباشی ، تحویلدار ، محاسبین و مأمورین سربازگیری وجود داشت.

کلیۀ این افراد از محلّ درآمد حکومتی خان بهره مند می شدند. ایلخانی از حشم و دهات ، عبورگله و گوسفند هنگام بهار و پائیزمالیات و باج راه می گرفت. کلّیۀ دعاوی حقوقی و جزائی ومجازات و تنبیه گناهکاران درمحضر خان به نمایندگانش حلّ و فصل می شد و پس ازصدور حکم معمولاً برنده دعوا صدی پنج” حق الحکومه” می پرداخت.
ایلخانی معمولاً مبلغ کمی از این مالیات را به تهران می فرستاد و مابقی آن خرج دستگاه عریض و طویل او می شد. در دورۀ رضا شاه ، وزارت کشور حقوقی برای ایلخانی و ایل بیگی معیّن کرده بود. ولی کفاف کی دهد این باده ها به مستی ما. هر که دربختیاری حکومت داشت کما فی السلابق ازمحلّ جرائم، مداخل بهره کافی برمی گرفت.
خانهای بختیاری وقشقائی و کرد عموماً متموّل و دارای دهات ومستغلات زیاد بودند. صمصام السطنته و مرتضی قلیخان پسرش علاوه بردهات چهارمحال بختیاری و خوزستان و خمین و کمره، قسمت مهمّ خیابان اسلامبول و فردوسی را در تهران مالک بودند.

سردار اسعد و امیر مجاهد و سردار فاتح و بی بی مریم و سردارجنگ و سردار اشجع و سایر خانها دارای املاک واموال زیاد در اصفهان و بختیاری بودند و بعلاوه خانهای بختیاری مالک سه در صد سهام شرکت نفت جنوب و از این رو عایدات خوبی سالانه بر می داشتند.

ایلات ایران علاوه برعادات و رسوم قبیله کلیۀ سنن و آداب ملّی ایرا ن مانند نوروز و جشن مهرگان، چهارشنبه سوری و غیره را بهتر از شهریها برگزار می کردند. صفات میهمان نوازی ، جوانمردی و حمایت از ضعیف که یادگاری از یاران قدیم بود درمیان ایلات باکمال دقّت و اشتیاق معمول و متداول بود. بسا اتّفاق می افتاد که هنگام شب بر در چادر خانوادۀ فقیری توقّف می گردید با کمال مهربانی از شما پذیرائی کرده و هنگام جدائی اگرخواستید پولی به آنها بدهید آن را یکنوع توهین تلقّی می کردند. درمیان ایلات شاهنامه فردوسی مهمترین کتاب بود. کمترچادر یا خانواده ای را بدون کتاب شاهنامه می بینید. هنگام شب یکنفرنقّال درچادرعمومی برای مستمعینش با لحن و صدای مخصوص اشعارشاهنامه را قرا ئت می کرد و دیگران با دّقت گوش می دادند.درقهوه خانه ها و کلّیۀ مجامع عمومی خواندن شاهنامه جزو وظایف نقّالان و درویشان بود.
وقتی درچهار محال بختیاری یا قشقائی هر وقت از میزبان کتاب می خواستید کتاب شاهنامه اوّلین کتابی بود که به شما می دادند . هنگام جنگ و حمله تفنگداران بختیاری و قشقائی و بویراحمدی به آواز بلند اشعارحماسه شاهنامه را خوانده و رفقا را به حمله تشویق می کردند.

◀سیاست فشار رضا شاه و غائلۀ ۱۳۰۸

سیاستهای فشارو حکومتهای نظامی در برخی از شهر ها و در میان بعضی از طوایف ایلات موجب شد که در سال ۱۳۰۸ یک مرتبه از قشقائی ، بویر احمدی، ممسنی ، بختیاری چهار لنگ و هفت لنک و لرستان زمزمه ی مخالفت با رژیم رضا شاه شروع شود. تا مستوفی الممالک در رأس کار بود روی ارادت و اعتمادی که رؤسای ایل قشقائی و بختیاری به او داشتند همیشه راه مذاکره ومسالمت و سازش باز بود و ایلات هم بطرزکج دار و مریز با حکومت کنار می آمدند ولی پس از کناره گیری مستوفی که قدرت بدست تیمور تاش و نظامی ها افتاد، یک مرتبه رشته از کف مأمورین بیرون رفته و در سرتاسر جنوب و مغرب کشور آتش طغیان و شورش بلند شد. در جنوب قشقائی ها و بویر احمدی ها و ممسّنی ها شروع به طغیان کرده و با عدّه ای نزدیک پنج هزارنفرشهر شیراز را محاصره کردند. با آنکه درآن موقع چهار نفر افسرارشد شاه بختی ، زاهدی، محمّد حسین میرزای فیروز، ابوالحسن خان زند با عدّۀ زیادی سربازدر شیراز بودند کاملاً درمحاصره قرارگرفته و راه آذوقه وخوراک مردم مسدود گردید و دولت در تهران به هیچوجه وسیله ای برای کمک به شیرازنداشت. این بود که رضا شاه ، صولت الدوله و ناصرخان را که هردو در زندان بودند از زندان بیرون آورده و ازآنها تقاضای کمک کرد. پدر و پسربه فارس رفتند وشاه کلّیۀ مأمورین صارم الدوله والی فارس وافسران ارشد را احضارکرد. صارم الدوله چندی درحبس شهربانی بود وباپرداخت مبلغ زیادی از قید آزاد شد. سرتیپ محمّد حسین فیروز و سرتیپ فضل الله خان زاهدی را محاکمه و فیروز را از قشون خارج و چون بیگناه بود پس از چندی از زندان آزاد شد. ولی زاهدی محکوم به حبس ابد شد.

بطوری که فیروز برای من نقل کرد:

چند شب پس از مراجعت از شیراز یک شب یدالله خان پیش خدمت رضا شاه به منزل او که جنب قصرسلطنتی بود آمده و اظهار می دارد اعلیحضرت احضار فرمودند فیروز فوراً لباس نظام برتن کرده و با عجله به قصر مرمر می آید . شاه در وسط باغ کنار درخت چناری ایستاده و تا فیروز می رسد با مهربانی ازاو می پرسید. در فارس چه خبر است، انگلیسها چه رلی در این ماجرا دارند؟ فیروز در جواب می گوید که بیشترمشکلات درنتیجۀ حکومت نظامی در ممسّنی و بر داشتن صولت الدوله ازریاست ایل قشقائی است. بعلاوه مأمورین نظامی با عادات و سنن قبایل آشنا نیستند و بعضی از آنها هم متعدّی هستند و متأسّفانه لشکر فارس در ادارۀ ایلات دخالتی نداشته ومأمورین مستقیماً از طرف وزارت جنگ کشورانتخاب می شوند . شاه در جواب می گوید بیعرضگی شما هاست.

سپس موضوع را عوض کرده و می گوید ازعمو اوغلی چه خبر داری؟ فیروز ملتفت سئوال نمی شود می گوید: قربان سرتیپ ناصرالدوله مأمورکرمان شده و چاکر خبری ازو ندارم. شاه حرفش را قطع کرده می گوید : مقصودم احمد میرزا است از او چه خبر ؟ فیروز یکّه خورده و اظهار می دارد:« قربان از زمانی که او از ایران رفت من هیچگونه خبر و ارتباطی با او نداشته و ندارم». شاه او را مرخص کرده و فردا او را توقیف و محاکمه می کند وهنگامی که از زندان بیرون آمد همیشه تحت نظر بود.

سرتیپ فضل الله خان زاهدی را از قشون اخراج و به حبس ابد محکوم کردند ولی بعدها مورد عفو واقع شد تا سوّم شهریور در تهران نمایندگی اتومبیل ” فورد” را داشت و بعد بطوریکه خواهیم دید رل مهمّی در سیاست ایران بازی کرد. در لرستان ، الوار ، شهرهای بروجرد و خرم آباد را محاصره کرده و سرلشگر احمد آقا که بنام ” قصاب لرستان” معروف شده بود باز مأمور قلع و قمع یاغیان شد. الوار او را هم محاصره کرده و بالاخره دولت شاه بختی را به کمک فرستاده و با انداختن اختلاف بین سران ایل و جلب عدّه ای از آنها مخصوصاً سردار رشید و تأمین و وعده وعید توانستند شهرهای بروجرد و خرّم آباد را از محاصره نجات داده و سپس سرلشکراحمد آقا با سران ایل به قرآن سوگند خورد و آنان را تأمین کامل داد و سرداررشید و همرانش را دستگیر بدون محاکمه اعدام کرد.( مخبر السلطنه هدایت در خاطرات و خطرات می نویسد : سپهبد احمدی قرآن را مهر کرده بود تأمین داده بود سران الوارنزد او آمده بودند ، همه را بدار زدند.)

آدمکشی و خوریزی در لرستان بقدری شدید بود که رضا شاه ” احمد قصاب ” را احضار و دستور داد که بعد از لرستان هیچگونه مقام فرماندهی به او رجوع نشود. چندی بعد او را بدرجۀ سپهبدی ارتقاء و مأمور ” پرورش اسب و دام داری کرد.

سپهبد شاه بختی می گفت که احمد آقا تمام دارائی خوانین لرستان را مصادره کرد و رضا شاه به شاه بختی دستور می دهد که صورتی از مأخوذی و مصادره و غارت اموال خوانین تهیّه کند. پس از آن که شاه بختی صورت را برای دفتر مخصوص می فرستد ، احمدی مجبور می شود پول نقد و طلا ها و جواهرات مصادره از لرستان را تحویل شاه بدهد. با وصف این در سوّم شهریوراحمدی یکی از متمولین تهران بود و روز نامه ها تعداد مغازه و خانه و مستقلات او را از روی تعداد کنتور برق نزدیک به هزار دستگاه صورت دادند.(۲ )

◀علل اینکه رضا خان بعد از فاجعۀ لرستان به امیر احمدی ” احمد قصّاب ” غضب می کند حسین مکّی در کتاب خاطرات خود اینگونه آورده است :

در دورۀ پانزدهم دومرتبه سپهبد امیر‌احمدی به سمت وزیر جنگ درکابینه‌های عبدالحسین هژیر و ساعد مراغه‌ای به مجلس معرّفی شده بود. هنگام طرح برنامۀ دولت هژیر نسبت به حکومت اختناق و دیکتاتوری، حایری‌زاده و من مطالب تندی گفته بودیم

پس آنکه مخالف و موافق در چند جلسه صحبت کردند و دولت هژیر رأی اعتماد گرفت و جلسه خاتمه یافت در سرسرا با سپهبد امیر‌احمدی مواجه شدم و خواست که چند دقیقه با من به طور خصوصیمذاکره کند.

در کناری روی مبل نشستیم. وی گفت: «شما خیال می‌کنید من با حکومت دیکتاتوری موافقم و از دوران گذشته دل خوشی دارم؟! من یکی از هم قسم‌های رضاشاه در ایجاد کودتای ۱۲۹۹ بودم و در ادواری که فرمانده لشکر غرب و لرستان بودم با فداکاری شب و روز خود را صرف امنیت آن خطه کردم. راه خوزستان را از طریق خرم آباد گشوده و امن و عشایر یاغی را سرکوب کردم و همواره مورد تشویق رضاشاه بودم، تا آنکه برای پاره‌ای درخواستهای اداری تقاضا کردم اجازه دهند یکی دو روز به تهران بیایم و شرفیاب شوم. شاه تلگرافی اجازه داد. به محض ورود به تهران و زدودن گرد راه عازم دربار و فوراً به حضور پذیرفته شدم. تقاضاهایی که درباره‌ی لرستان و ارتش داشتم بیان کردم. شاه باکمال مهربانی و عطوفت، هر چه می‌خواستم موافقت می‌کرد. پس از آن که تمام مسائل به نظر ایشان رسید. با اظهار رضایت کامل از خدمات من و وعدۀ اعطای نشان مرا مرخص کرد. هنگامی که می‌خواستم از اطاق دفتر شاه خارج شوم چون رفتار شاه را نسبت به خودم فوق‌العادّه محبت‌آمیز دیدم عرض کردم قربان اجازه می‌فرمائید یکی دو روزی در تهران بمانم و به کارهای خانوادگی رسیدگی کنم؟

در بادی امر شاه گفت نه، وجود شما در لرستان ضروری‌تر است بعداً ممکن است مرخصی به شما داده شود. سپس تأملی کرد و لحظه‌ای ساکت ماند و بعد گفت: مانعی ندارد، دو روزی در تهران بمانید سپس به لرستان بروید.

روز بعد به ملاقات چند نفر از شخصیتها و امرای ارتش منجمله داور وزیر دارایی رفتم. روز دوّم توقّفم درتهران که از بازدید بعضی دوستان، نزدیک غروب به خانه مراجعت کردم که فردا صبح زود به صوب لرستان حرکت کنم اطّلاع یافتم که از دربار چند بار تلفن کرده‌اند که در اوّلین فرصت شرفیاب شوم، امر فوری است.

بلاتأمل راهی دربار شدم و سؤال کردم اعلیحضرت همایونی با من امری داشتند؟ گفتند آری هم اکنون منتظر شماست. به اعلیحضرت خبر دادند و به حضور رفتم.

وقتی وارد دفتر شاه شدم قیافه‌ی شاه به قدری غضبناک و حالت چشمش طوری خشمگین بودکه تا آن ساعت چنان خشم و غضبی ندیده بودم.

شاه از پشت میزش برخاست و هفت‌تیر خود را که روی میز گذارده بود برداشت و به طرف من آمد و بلاتأمل شروع کرد به فحاشی مادر … زن فلان… و دسته‌ی هفت تیر را در دست گرفت و با لولۀ آن محکم به سینۀ من کوفت و می‌گفت همین جا تو را به درک می‌فرستم، حالا به فکر زمینه‌سازی برای خود افتاده‌ای! تو را همین حالا خواهم کشت.
من همچنان به حالت احترام دست بالا ایستاده و شهادت خود را گفتم. ناگهان به فکرم رسید که علّت بی‌ مهری را بپرسم،‌ عرض کردم حال که باید تصدّق شوم بدانم تقصیرم چیست و چه گناهی از فدوی سر زده است. شاه گفت تقصیرت چیست؟! به فکر زمینه‌سازی افتاده و این طرف آن طرف می‌روی! گفتم از این که تصدّق شوم هیچ حرفی ندارم و خود را فدایی اعلیحضرت همایونی و اعلیحضرت را ولی و پدر و همه چیز خود می‌دانم و هر طور اراده فرموده عمل بفرمائید ولی فدوی کوچکترین تقصیری ندارم و درباره‌ی بازدیدهایی که کرده بودم شرحی بیان کردم. شاه خشمش فرونشست و هفت‌تیر را روی میزش گذاشت و گفت فردا هم دیگر لازم نیست به محل مأموریت خود بروید‌، در تهران بمانید تا تکلیفت را روشن کنم و مرا مرخص کرد.

در حالی که بر اثر ضربات لوله‌ی هفت‌تیر به شدّت سینه‌ام درد می‌کرد به خانه آمدم. چند روزی مطلقاً از خانه خارج نشدم و همواره مترصد بودم که هم اکنون حکم زندانی شدنم صادر خواهد شد. تا یک هفته در نگرانی بسر بردم تا آن که حکمی از ستاد ارتش بدستم رسید که از این تاریخ به سرپرستی ریاست اصلاح‌نژاد اسب ارتش منصوب می‌شوید. قبلاً این پست بدست سروانی اداره میشد به من داده شد و تا شهریور ۱۳۲۰ در این سمت باقی بودم.»

سپهبد امیراحمدی سپس خطاب به من ادامه داد:

«پس بدانید که اگر حکومت دیکتاتوری برای تمام مردم بد است برای امثال من بدتر است زیرا در چنین حکومتی می‌توان با گزارش یک نفر مغرض خانواده‌ای را نابود کرد من هیچ‌گاه موافق با دیکتاتوری نیستم و بیشتر از شما از دیکتاتوری وحشت دارم.»

برای مزید اطّلاع خوانندگان باید یادآور شوم که وقتی در مجلس دوره‌ی پنجم مدرّس و اقلّیت نسبت به اعمال سردار سپه اعتراض کردند و وی به حالت قهر و اعتراض کنار گرفت، همین امیر‌احمدی که فرماندۀ لشکر غرب بود به مجلس تلگرافی مخابره و مجلس را تهدید کرد که اگر سردار سپه از کار کنار برود تهران را اشغال خواهم کرد!

سپهبد امیر‌احمدی در ۱۲۶۹ در تهران متولّد شد، در قزّاقخانه مراحل ترّقی نظامی را طی کرد، در کودتای ۱۲۹۹ متّحد رضاخان بود و پس از کودتا به فرماندهی لشکر غرب منصوب شد. در شهریور ۱۳۰۴ رئیس ژاندارمری شد، در ۱۳۰۸ به سپهبدی رسید. به دنبال خشم رضاشاه از تمامی مناصب نظامیش برکنار شد. علّت واقعی بی‌مهری رضاشاه این بودکه به وی خبر رسیده بودکه امیر‌احمدی در مأموریت‌های جنگی لرستان خزائن بی‌شماری به دست آورده بود و برخلاف امیرلشکر عبدالله خان امیرطهماسبی که تمام دارائی و زر و زیور و نقدینه‌ی اقبال‌السلطنه ماکوئی را در طبق اخلاص قرار داده تقدیم سردار سپه نموده بود، او از تقدیم پیشکشی آن همه جواهرات و اثاثیه‌ی گران‌قیمت به رضاشاه خودداری نموده و آنرا برای خویش اندوخته بود. امیر‌احمدی تا زمان سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ در ارتش صاحب ‌شغل نظامی نبود. به هیچ وجه او را در مسائل نظامی مداخله نمی‌دادند. در شهریور ۱۳۲۰ رضاشاه او را دعوت به همکاری کرد و از گذشته اظهار ندامت نمود. وی را فرماندار نظامی تهران نمودو در آنروزهای آشفته برقراری امنیت تهران را عهده‌دار گردید. در آذرماه همان سال در ترمیم کابینه‌ی ذکاءالملک فروغی عهده‌ار وزارت کشور شد. در آن ایّام به علّت اشغال ایران از طرف قوای بیگانه کشور از لحاظ خوارو بار در مضیقه‌ی شدید قرار داشت. تلاش امیر‌احمدی برای بهبود وضع نان شهر به جائی نرسید. با سقوط کابینه‌ی فروغی، امیر‌احمدی کنار رفت. در دیماه ۱۳۲۱ در ترمیم کابینه‌ی قوام‌السلطنه وزیر جنگ گردید و در ماجرای ۱۷ آذرماه همان سال که منجر به آتش زدن خانه‌ی قوام‌السلطنه و غارت کردن دکاکین و مغازه‌ها شد، به حکومت نظامی تهران و فرماندهی پادگان مرکز رسید و از ادامه‌ی اغتشاش و هرج و مرج جلوگیری نمود. پس از سقوط قوام‌السلطنه ریاست دولت به عهده‌ی سهیلی قرار گرفت. در تمام مدّت نخست‌وزیری سهیلی وزیر جنگ بود. در کابینه‌های زودگذر ساعد و بیات، صدر،حکیمی سمتی نداشت، امّا در ارتش بازرسی نواحی را داشت. در ۱۳۲۴ براثر پافشاری و استقامت شاه وارد کابینه‌ی قوام‌السلطنه شد و در چهار کابینه‌یاو عضویت داشت، ولی به علّت ناسازگاری با خواسته‌های قوام‌السلطنه که تحریکات شاه عامل ناسازگاریش بود از کابینه اخراج شد و جای خود را به محمود جم داد.

در ۱۳۲۶ در کابینه‌ی حکیم‌الملک وزیر کشور و در کابینه‌ی عبدالحسین هژیر وزیر جنگ و در کابینه‌ی ساعد همچنان وزیر جنگ بود.در ۱۳۲۸ که مجلس سنا تأسیس یافت، بازنشسته شد و مقام سناتور انتصابی گرفت و تا زمان مرگ قریب ۱۶ سال این مقام تشریفاتی را عهده‌دار بود.

در طول حیات خود هشت بار وزیر جنگ، دو مرتبه وزیر کشور، پنج نوبت فرماندار نظامی تهران، دو بار فرماندۀ کلّ ژاندارمری و سال‌ها فرماندۀ لشکر لرستان و آذربایجان بوده است. بعد از شهریور ۱۳۲۰ و وزیدن نسیم آزادی و حلول دموکراسی نسبی، مورد انتقاد مطبوعات قرار گرفت؛ مخصوصاً روزنامه‌هایچپ‌گرا حملات سختی به او نمودند و از قساوت‌ها و آدم‌کشی‌هایش در لرستان داستان‌ها به رشتۀ تحریر درآوردند و از ثروت و املاک و مستغلات او در تهران افسانه‌ها ساختند. امیر‌احمدی در مقام دفاع برآمد. چه در مجلس و چه در مطبوعات به پاسخ‌گوئی برآمد.

امیر‌احمدی در ۱۳۴۴ در اثر ابتلاء به سرطان درگذشت. او یکی از متموّلین درجه‌ی اوّل ایران بود و مستغلات زیادی درتهران داشت. در ورامین املاک مزروعی زیادی داشت. مردی بود کم سواد، متهوّر، جسور، بی‌رحم، قلدر، جدی،‌ وظیفه‌‌شناس و حریص به جمع‌آوری مال و مکنت. می‌گفتند تعداد مستغلّات او درتهران از هزار افزون می‌باشد.غالب مستغلات اطراف چهارراه عزیزخان و حسن‌آبادکه منزلش در آن حوالی قرار داشت، متعلّق به او بود. با مستأجرین خود به خشونت رفتار می‌کرد. شخصاً در مقام تعزیز و تنبیه آنها برمی آمد و برای ازدیاد مال‌ الاجاره متوسّل به دستگاه‌های انتظامی می‌شد.

در اواخر عمر یکی از نویسندگان را برای نوشتن خاطرات خود دعوت کرد. آن نویسنده مدّعی است هزار صفحه از خاطرات وی تدوین نموده و یک نسخه از آن توسّط امیر‌احمدی در زمان حیات به عبّاس مسعودی مدیر وقت روزنامه‌ی اطّلاعات سپرده شده است. به موجب وصیت قرار بود این یادداشت‌ها بعد از مرگ امیر‌‌احمدی منتشر شود. پس از فوت امیر‌احمدی، انتشار یادداشت‌ها در روزنامه‌ی اطّلاعات آغاز شد. در اوّلین قسمت یادداشت‌ها امیر‌احمدی صراحتاً مدّعی شده بود که فقط او بوده که خوزستان را به ایران برگردانده است؛ حتّی نادر شاه هم نتوانسته چنین کاری بکند. یادداشت‌های وی این ادّعا را بیان می‌کرد که اعاده‌ی امنیت در ایران فقط مدیون خدمات اوست. پس از انتشار این قسمت از خاطرات، سر و صداهایی بلند شد. مخصوصاً خانواده‌ی پهلوی مو جب شدند از انتشار بقیۀ خاطرات خودداری شود. امیر‌احمدی در جوانی با دختر سردار عظیم (سرلشکر محمّد توفیقی) ازدواج کرد. حاصل و ثمره‌ی این وصلت چهار پسر و چهار دختر بود که هیچ‌کدام از لحاظ علمی و سیاسی به جائی نرسیدندّ.(۳)

◀نورعلی مرادی قوم‏کشی لُرها توسّط تیمسار امیر احمدی می نویسد : ویلیام‏ .او. داگلاس، قاضی مشهور دیوان عالی کشورامریکا که اندکی پس از قوم‏کشی لُرها، به لرستان سفر کرده و قصّاب لرستان را نیزحضوراً ملاقات نموده، درسفرنامۀ خود، « سرزمین شگفت انگیز و مردمی مهربان دوست‏داشتنی ».، فجایع وقتل وغارتِ عُمّال رضا خان به لُرهای لرستان، بختیاری، بویراحمد و ممسنی را به تفضیل شرح داده است.

او از زبان پیرمردی لُر که استثناً از قتل‏-عام قصّاب امیراحمدی، جان به در برده، چنین می‏نویسد:

« من از او سؤال کردم که دربارۀ امیر احمدی چه می‏داند؟ او نگاهی عجیب و پرمعنی به من کرد و سری تکان داد، شرح داستان را با احتیاط تمام آغاز کرد و من خیلی تلاش کردم تا او را به بازگو کردن جزئیات ماجرا ترغیب نمایم و به او قول دادم که آنچه را که او می‏ گوید برای کسی فاش نکنم یا لااقل اسمی از او به میان نیاورم….

…..ما صد نفر بودیم که در بیست کلبۀ کوچک و چادر زندگی می‏ کردیم، هزارها رأس بز وگوسفند وهزار رأس گاو وگوساله و قاطر و ده‏ها اسب داشتیم، تعدادی از جوانان ما در قلعۀ فلک‏ الافلاک محاصره شده بودند. جوانان ما بلا استثنأ کشته شدند. خوانین ما را دار زدند. ارتش پیروز شده بود. نبرد دفاعی به پایان رسیده بود حالا دیگر مانعی در راه جادّه‏ ای که رضاشاه در نظر داشت بسازد وجود نداشت.»
او داستان خود را چنین ادامه داد:

«چند روز بعد در اُردوگاه خود نشسته بودیم که ازدور گرد وخاک زیادی را مشاهده کردیم عدّه‏ای از سوار نظام ارتش بودند که چهارنعل به‏ طرف کلبه ‏های ما می‏ آمدند. سرهنگی هم فرمانده این واحد بود وقتی که به اردوگاه ما رسیدند سرهنگ با صدای رسا و بلند فرمانی صادر کرد و با این فرمان سربازها از اسب پیاده شدند. سپس سرهنگ فرمان قتل عام ما را صادرکرد و دراجرای این فرمان سربازان ما را هدف قرارداده شروع به تیراندازی کردند. تعدادی ازکودکان ما هنوز درگهواره درخواب بودند و تعدادی درگوشه وکنار بازی می‏ کردند. سربازان به هر بچّه‏ ای که می‏ رسیدند او را می‏ گرفتند و لوله هفت‏ – تیر خود را درشقیقه او می‏ گذاشتند، ماشه را می‏ کشیدند و مغزاو را متلاشی می‏ کردند. زنها جیغ می‏ کشیدند و ازچادرها به بیرون می‏ دویدند. زن من درگوشه‏ای خزیده بود وازترس مثل بید می‏لرزید. من جلوی او ایستاده بودم و کاردی هم در دست داشتم که یک مرتبه صدای تیراندازی بلند شد و من نقش زمین شدم و ازحال رفتم. »

«وقتی به هوش آمدم، زنم را در کنارم دیدم که خون از بدنش جاری است. جسد او وجسد چند زن وبچه دیگر، روی زمین افتاده بودند. همۀ اینها دراثر اصابت گلوله‏ های سربازان کشته شده بودند. ولی خود من در اثراصابت گلوله‏ ای که در گردنم فرورفته بود، زخمی شده بودم و آنها به خیال این که من مرده ‏ام، مرا رها کرده بودند تا اگر احیانأ کشته نشده‏ ام با یک مرگ تدریجی و زجرآوری بمیرم. من پس از هوش آمدن بلافاصله چشمانم را بستم و در همان وضع بی‏حرکت باقی ماندم، چون صدای سرهنگ را شنیدم و متوجّه شدم که او و سربازانش هنوزمحل را ترک نکرده‏ اند. من ازگوشۀ چشم و از زیر پلک‏ های نیمه باز آنها را دید می‏ زدم. شما ممکن است حرف مرا باور نکنید. شما قطعاً آنچه را که من دیدم باور نمی‏ کنید ولی قسم به نانی که درسفرۀ این خانه هست آنچه می‏ گویم حقیقت دارد »

شرط‏بندی بر سر مسافت دویدن اجساد بی‏سر!
خلاصه پیرمرد به سخنان خود چنین ادامه داد:

« سرهنگ چندین نفر ازجوانان ما را که اسیر کرده بود جمع کرد و بلافاصله دستورداد با زغال آتش روشن کنند. من فوراً متوجّه شدم در حال تدارک چه جنایت فجیعی است.

او دستور داد یک طاوۀ آهنی بزرگ آماده کنند و طاوه را روی آتش بگذارند تا خوب تفته و قرمز رنگ بشود، آنگاه دستور داد یکی از جوانان لُر را بیاورند. دو نفر سرباز دستهای جوان را محکم گرفتند و سوّمی هم با یک شمشیر تیز در عقب او ایستاد سپس با اشارۀ سرهنگ، سربازجلّاد با شمشیر سرجوان را قطع کرد. هنگامی که سر از بدن جدا شد و به کناری افتاد، سرهنگ فریاد کشید: « بدو…بدو » و همزمان یکی از افراد طاوه سرخ شده را روی گردن بریده چسباند. جسد بی‏سر از جا بلند شد و یکی دو قدم دوید و بعد افتاد. سرهنگ مثل اینکه از این عمل شنیع خود رضایت حاصل نکرده باشد فریاد کشید: « آن جوان بلند قد را بیاورید. فکر می‏ کنیم که او بهتر از این‏ها بدود.»

خلاصه آن بیچاره را هم آوردند و این بار با دقّت بیشتری سر او را بریدند و طاوۀ آهنی را روی گردن بریدۀ محکوم قرار دادند به طوری‏که این بار جسد بی‏سر توانست یکی دوقدم بیشتر بدود، خلاصه این عمل سبعانه ادامه پیدا کرد تا اینکه یک بار سرهنگ خودش شخصاً در این عمل شنیع شرکت کرد و این بارخود مسئولیت گذاشتن طاوۀ آهنی تفته را روی گردن محکوم قبول نمود ولی چون او به موقع نتوانست طاوه را روی گردن بریده قرار دهد، لذا وقتی جلّاد سر محکوم را از تن جدا کرد خون از گردن محکوم در حدود یک متر فواره زد و سر و روی او و همۀ اطرافیان را خونی کرد.»

«پس از این که چند نفری از جوانان با این وضع فجیع کشته شدند، فکرتازه ‏ای درمغزدیوانۀ سرهنگ خطورکرد تا بر سرمسافت دویدن اجساد بی‏سر شرط‏بندی کنند و برسر تعداد قدم‏ هایی که اجساد می‏ توانند بدوند بُرد و باخت راه بیندازند.»

«خلاصه این جنایت بارها و بارها تکرارشد تا آنجا که بالاخره اجساد و سرهای همۀ محکومین هر کدام یک طرف روی زمین تلمبارشد. گفتنی است که هربارکه این عمل وحشیانه انجام می‏شد خود سرهنگ و افسران و درجه‏ داران و سایرافراد مثل تماشاچیان مسابقه فوتبال با دست ‏زدن وهورا کشیدن و هلهله دوندگان را تشویق می‏ کردند که قبل از افتادن هرچه بیشتر بدوند.»

پیرمرد که از فرط خشم و غضب صورتش به زردی گرائیده بود مکثی کرد ومن از این فرصت استفاده کردم و پرسیدم: «خوب، بالاخره در این مسابقه دو اجساد، برنده چه کسی بود؟»

او چند دقیقه‏ ای سکوت کرد سپس گفت: «سرهنگ در اغلب شرط‏ بندی‏ها، برنده شد: فکر می‏کنم فقط در یکی از شرط‏بندیها که جسد توانست ۱۵ قدم بدود، هزار ریال برنده شد.»

من مجدّداً رو به او کرده پرسیدم: سرهنگ بعد از این ماجرا چه کرد؟ او در پاسخ به این سئوال چنین گفت:

«خوب معلوم است که چه کرد، اودستور داد همه گاوها وگوسفندان و اسب والاغ‏ها وسایر اغنام و احشام ما را ببرند و روزبعد چند کامیون آوردند و همۀ اسباب و اثاثیه و بالاخره همۀ دار و ندارما را از قبیل قالی‏ ها و سماورها و بشقاب‏ها و طلاآلات و زینت‏ آلات و لباس‏های ما را بار کامیون کردند و بردند.»

پرسیدم: « تو دراین گیرودار چه کردی؟ »

جواب داد: «من خودم را به طرف چشمۀ‏ آبی که داخل درّۀ کوچکی قرار داشت کشیدم و زخم خود را شستشو دادم. من آنقدرضعیف شده بودم که دو شب تمام قدرت حرکت را نداشتم تا این که روز سوّم قدری حالم بهترشد و توانستم روی پای خود بایستم و اجساد را به سختی و زحمت زیاد دفن کنم. همه مردها و زن‏ها و بچّه‏ های ما بلا استثنأ کشته شده بودند و لاشخورها گرد آنها جمع شده بودند. بطوری‏که من برای دفن کشته‏ ها مجبور بودم آنها را از اطراف اجساد دورکنم.»

مجدداًپرسیدم: « بعد از آن برای سرهنگ چه اتّفاقی افتاد؟»

او در پاسخ با نفرت و تحقیر غیر قابل وصفی گفت:

«سرهنگ؟! ایشان به پاداش شاهکارهایی که در لُرستان انجام داده بود، به درجه ژنرالی ارتقاء یافت و بعدها هم وزیرجنگ شد.»

پرسیدم: «آیا او هنوز زنده است؟»

او در جواب گفت: «بله زنده است و درتهران زندگی می‏ کند. او اموال غارت شده از دهات ما را بارکامیون‏ها کرد و به ‏غنیمت بُرد.

« بله آن سرهنگ امروز به تیمسار امیراحمدی قصّاب لرستان معروف است.»

بالاخره پس از دقایقی سکوت لب به سخن گشود و گفت: « میدانی….من یک ایرانی هستم، من کشورم را دوست می‏دارم. من حاضرم جانم را فدای کشورم بکنم، ولی چه‏ کنم که مجبورم به این حقیقت هم اعتراف کنم که من از نظامی جماعت متنفّرم وامیدوارم که تا من زنده‏ام به‏ چشم خود ببینم که خداوند انتقام ما را از آنها بگیرد.»

***

ساکت! واِلا میگم امیراحمدی تو را بخورد!

ویلیام ‏داگلاس، بعدها خود شخصاً قصاّب لرستان را ملاقات کرد و چنین نوشت:

«مدّتی بعد از این ماجرا بود که من امیراحمدی را در یکی از گاردن پارتی‏ها درتهران ملاقات کردم، او مردی بود چهارشانه، راست قامت که ظاهراً شصت ساله بنظر می‏رسید. اوضمناً دارای یک سبیل سیاه چخماقی و چشمانی نافذ بود: او یک سری دندان‏ های طلایی داشت که هنگام خندیدن به‏ خوبی نمایان می‏ شد. به زبان روسی و ترکی آشنایی داشت و درارتش قزّاقستان ( قزاق ها) در روسیّ ( تزاری ) آموزش دیده بود. در آن ایّام هنوز هم آثارتکبّر، نخوت و جسارت از سیمایش و به‏ خصوص از طرزصحبت و آهنگ صدایش حتّی هنگام بحث‏ های خصوصی و خودمانی‏ -اش هویدا بود.

در این حیص و بیص خانمی ازاو سؤال کرد: « تیمسار! مناسبات شما با مردم لُرستان درحال حاضرچگونه است؟ » او درجواب گفت: « آنها با احترام ازمن یاد می‏ کنند. امروزاسم من دراغلب خانواده‏ ها مطرح است.»

خانم دوباره سؤال کرد: «ولی چگونه؟»

او خندید، با این خنده همه دندان‏های طلایی‏ اش نمودارگردید وپس ازمدّتی خندیدن گفت: « به این نحو، که اگرکودکی در لرستان گریه بکند، مادرش برای ساکت کردن او می‏ گوید: ساکت! والاّ میگم امیراحمدی تو را با خودش ببرد.» ( ویلیام. او. داگلاس. سرزمین شگفت انگیز و مردمی مهربان دوست‏داشتنی. صفحات ۱۷۰و۱۶۷و۱۵۹) (۴)

◀سیف پور فاطمی در بارۀ شورش بختیاریها اینگونه ادامه می دهد: در همان موقع که فارس و لرستان درآتش می سوخت، دربختیاری هم آتش انقلاب بالا گرفت وعدّه ای از خانهای جوان پرچم طغیان برعلیۀ دولت و رؤسای خود مانند صمصام السلطنه و سرداراسعد که طرفدار رضا شاه بودند بلند کرده و با قشونی در حدود سه هزار نفر تا نجف آباد سی میلی اصفهان جلو آمدند.

شهراصفهان فاقد هرگونه دفاع بوده ومشارالدوله حاکم اصفهان عدّه ای از پاسبانهای شهر را تجهیز کرده و بهمراهی دسته ای از سرباز که در فرح آباد حضور داشتند. برای سنگر بندی به کوه آتشگاه در راه نجف آباد فرستاد. وحشت مردم به قدری زیاد بود که عدّه ای از تجّار و متموّلین نماینده پیش خانها فرستاده و حاضر به پرداخت معتنابهی برای حفظ شهرازغارت شدند. گروهی هم شهر را ترک کرده به تهران وکاشان و قم رهسپارگردیدند.

وحشت عمومی مردم را به ادارۀ حکومتی و دفتر فرمانده قشون سرتیب محمّد خان سوق داده وهمه دنبال راه چاره می گشتند. درکالج اصفهان تامسن معلّمین انگلیسی و ایرانی را جمع کرده و از آنها کمک فکری خواست. گروهی معتقد بودند که کالج را تعطیل کرده و معلّمین و افراد شبانه روزی به ده سه و قهرود رفته تا پایان کار در آنجا بمانند. چند نفر با این فکر مخالف و بالاخره قرار شد تامسن رئیس کالج از حاکم استمداد کند و از اینرو ازمن خوست که برا ی ترجمه وکمک با او به دیدن مشارالدوله برویم. در ورود به ادارۀ حکومتی اتاق انتظار حاکم و نایب الحکومه پرازعدّه ای تجّار و مالک و محترمین اصفهان بود . یکی دونفر نزد ما آمده و با تبسّم بمن گفتند” از این مسیو به پرسید انگلیسها از جان ما چه می خواهند که این فتنه را راه انداخته اند؟” تامسن در جواب گفت: ما هم مثل شما هیچ اطّلاعی نداریم. امروز آمده ایم ازجناب حکمران کسب تکلیف کنیم. یکی از بازار یها گفت: خدا از دلت بپرسد. تامسن بی اختیار شروع به خندیدن کرده و گفت : « دلم و زبانم یکی است.»

پس ازچند دقیقه مشارالدوله ما را پذیرفت . خانواده حکمت از جنوب و از دوران قدیم رابطۀ خوبی با انگلیسها داشتند و بیشترجنوبی ها معتقد بودند” اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبرّد رگی تا انگلیس نخواهد.” از اینرو خواهی نخواهی با آنها نرد مهر می باختند. ولی در عین حال همه ایراندوست و میهن پرست بودند!

مشارالدوله که مردی مؤدّب ، خوش رو و شوخ بود به تامسن رو کرده و گفت ” کی این بازیها پایان می یابد؟” تامسن یکّه خورد و خود را به نفهمی زده واز من معنی سئوال را پرسید. من او را روشن ساختم. در جواب گفت: دولت انگلیس صد درصد پشتیبان حکومت ایران است وبطوریکه کنسول اطّلاع یافته سفیر در تهران پشتیبانی خود را بدولت اعلام و آمادگی برای هر کمک را در خوزستان و نوا حی خلیج اعلام داشته اند. هنگامیکه تآمسن اظهارداشت برخی معتقدند که او شاگردان شبانه روزی ومعلّمین انگلیسی را از شهر خارج بکند، مشارالدوله بر آشفت و گفت این عمل شما کاملاً بر له متجاسرین و باعث وحشت عمومی درشهرخواهد شد. بعلاوه با این عمل شما به عقیدۀ عموم که انگلیسها را باعث این فتنه و جدال می دانند کمک می کنید. خیر شما آسوده درکالج بمانید بزودی سرتیپ شاه بختی با عدّه ای سرباز وارد شهرخواهد شد. فردا هم صمصام السلطنه و سرداراسعد وزیرجنگ ازتهران خواهند آمد ومن اطمینان می دهم که در ظرف یک هفته این آتش خاموش خواهد شد.

پیشگوئی حاکم درست بود. . روز بعد صمصام السلطنه با کلاه نمدی سفیدش وارد اصفهان شد و به اتّفاق سرداراسعد نقشۀ رضا شاه را برای ” نفاق بینداز و حکومت کن” عملی ساخت . عدّه ای از خانها را به شهردعوت کرد و از آنها خواست که دست از شرارت بردارند. در ضمن از تهران عفو عمومی برای کلّیۀ سران سردار فاتح ، علیمردان خان ، سردار احتشام و شهاب السلطنه و دیگران گرفته و دولت برای همۀ متجاسرین عفو عمومی اعلام کرد. یک هفته بعد هم شاه بختی با عدّه ای وارد شده و با کمک خان های طرفدار دولت عدّه ای را که به حرف صمصام و سردار تسلیم نشده بودند، از اطراف اصفهان و تنگ بیدگان رانده و کم کم امنیت برقرار و” فتنۀ” بختیاری ها هم خوابید. مخبر السلطنۀ هدایت رئیس الوزرای وقت راجع به شورش ۱۳۰۸ چنین می گوید:

« با اینکه خلع سلاح شده است ایلات بی اسلحه نیستند. با همۀ اهتمامات نه خیال شرارت از سر ایلات بیرون رفته نه هوای استفاده از دل نظامیان اینان پیچیدگی کمی کنند آنان طغیان . علی خان برادر صولت الدوله علم فساد برپا کرده. بهارلو ایلات خمسه شریک معرکه شده اند، در لار هم زادخان سر نا فرمانی برداشته و شیراز را محاصره کرده اند. شیبانی و صولت الدوله که هم رئیس ایل قشقائی است هم نمایندۀ مجلس مأمور فارس شدند. تدبیر شیبانی این شد که با طیّاره عفو عمومی در اطراف پرتاب کند.
در این اثنا بختیاری هم در اطراف اصفهان جنجالی کرده و مجالی بدست آورده آواز در انداخته اند که ایران جمهوری است و مستوفی الممالک رئیس جمهوری . سردار اسعد مأموراصفهان شد. اوّل شب بود. نگران برای خدا حافظی آمد. کنار پوش که محلّ تشکیل هیئت دولت است مرا ملاقات کرد سخت متوحّش آمد. گفتم اندیشه بخود راه ندهید، خطری نیست. تیمور تاش آمد اشاره ای کرد. کناری رفتم. گفت خبری رسیده است که تسمه می کشیده است، گفتم عاقبت خیر است، ابداً وحشت نداشته باشید. روز بعد به سعد آباد رفتم. تیمورتاش گفت شاه سخت نگران است. ملاقاتی بکن. به عمارت سنگی رفتم در ایوان غربی عمارت سنگی نشسته بودند. پیدا بود که خالی از ملال نیستند متفرّقه صحبت کردم. عرض کردم اعلیحضرت نباید از قضایای فارس و اصفهان نگران باشند تا اوّل بیع الاول آرامش برقرارخواهد شد. بی تأثیر نبود. لیکن با نظرتعجّب در من نگریستند.»

اتّفاق روز اوّل مرداد هم فارس هم اصفهان آرام گرفته بود. شاه به هیئت تشریف آوردند در حالیکه دست آریا در دستشان وبعد فرمودند این در قضایای فارس خدمت کرده است یکدرجه به رتبۀ او افزوده شود. مطابق قانون جاری محل نداشت به مجلس پیشنهاد شد و یک رتبه در بارۀ او به تصویب رسید. از رتبۀ ۷ به ۸ ارتقاء یافت.”
صارم الدوله پسر ظلّ السلطان را که حاکم فارس بود، مغضوباً با طیّاره به تهران آوردند. در ضمن از شاه شنیدم که فرمودند نمی کشیمش و این موقعی بود که مزد دست وثوق الدوله و صارم الدوله و نصرت الدوله در بستن قرار داد ۱۹۱۹ استرداد می شد.”

صارم ادوله می گفت در مدّتی که در نظمیۀ تهران حبس بود بوسیلۀ برادرش غلامحسین میرزا با شاه تماس گرفتند و مبلغ پنجاه هزار لیرۀ طلا به شاه پرداخت و بعد ها هم وزارت دارائی تقی زاده معادل قیمت پنجاه هزار لیره انگلیسی به ریال از او گرفت. بعد از سوّم شهریور ، دشتی و گروهی به او پیشنهاد کردند که رسماً تقاضای استرداد پنجاه هزار لیره رشوه به شاه را بنامید. ولی او با کمال جوانمردی اظهار داشت آنمرد امروز از میان رفته و درغربت به سزای اعمال خود می رسد. از من شایسته نیست که با دیگران همصدا شده و تقاضای داد خواهی بکنم.

پنداشته ستمگرکه ستم بر ما کرد
بر گردن او بماند و از ما بگذشت

عمل رژیم رضا شاه و پسرش با ایلات ایران که اغلب مردمانی شرافتمند و میهن دوست و خدمتگزار بودند ظالمانه و رفتار با آنها مانند رفتار خارجی با یک قوم مغلوب و محکوم به زوال نیستی بود. بطور قطع صدمات و فشاریکه نظامی ها مأمورین به ایلات ایران آوردند هر گز انگلیسها در هندوستان و برمه چنین معامله ای نکرده بودند . بسیاری از رؤسای ایل را از هستی ساقط کرده و بالاخره افرادی مانند سردار اسعد ، سردار فاتح، صولت الدوله ، سردار اقبال، خان باباخان اسعد، سردار رشید، علیمردان خان، امیر مجاهد، خزعل ، سردار محمد خان بلوچ و صدها نفر دیگر یا در زندان رضا شاه از میان رفتند یا در جلو گلوله نظامیان جان سپردند.»(۵ )

◀نفیسۀ واعظ در مقاله ای تحت عنوان « روش های سلب قدرت اقتصادی سران ایلات و عشایر در دورۀ رضا شاه» می نو یسد:

یکی از ارکان اساسی سیاست عشایری دولت پهلوی اوّل، سلب قدرت سیاسی و اقتصادی از سران

ایالت و عشایر، با هدف تأمین یگانگی ملّی، برپایی حکومت مرکزی قدرتمند و خاتمه بخشی به کانونهای پراکندۀ قدرت بود. امّا، نبود یک برنامه ریزی دقیق و مدوّن از سیاستگذاری دولت پهلوی، بررسی این خطّ مشی را با دشواری و ابهام روبرو می سازد، ولی از آنچه در عمل دربارۀ سران ایلات و عشایر اعمال شد، چنین برمیآید که برای سلب قدرت سیاسی از سرکردگان ایلات و عشایر یا شیوه های مستقیم و غیر مستقیم زیر به اجرا در آمد:

۱- زندانی، تبعید و تحت نظر قرار دادن و اعدام سرکردگان ایلی و عشیره های

۲- سلب مسئولیت اداری از آنها

۳- منع سران ایل از برقراری رابطۀ مستقیم با خارجی

۴- مداخله دولت در انتخاب روسای ایلات و عشایر

۵- تفکیک اداری مناطق آنان.

این پژوهش قصد بررسی این پرسش را دارد که: دولت پهلوی برای درهم شکستن ساختار قدرت سران ایلات و عشایر و استحالۀ قدرت آنان در قدرت حکومت مرکزی به لحاظ اقتصادی چه روشهایی را به کار برد؟

فرضیه این پژوهش این است که : دولت پهلوی در تکمیل پروژه سلب قدرت سیاسی، با سلب قدرت اقتصادی از راه مصادره دارائی و املاک و معاوضۀ اجباری املاک ایالت و عشایر و درباره خوانین متموّل بختیاری با الزام آنان به انتقال سهم سه درصدی نفت خود به دولت، برای مسئلۀ تمرکزگریزی سران ایالت و عشایر و چالشی که با توانمندی اقتصادی خود برای دولت نوپا ایجاد کرده بودند، به چاره اندیشی پرداخت.

در سطور زیر شیوه هایی که دولت با توسّل به آن از قدرت اقتصادی خوانین و سرکردگان کاست، عمدتاً با استناد به منابع اسنادی، توصیف و تحلیل شده است:

۱- مصادرۀ اموال

از سالهای پایانی حکومت قاجاریه، اندک اندک پایه های حیات ایلی و عشیره ها با گسترش زندگی شهرنشینی و الزامات آن در قرن بیستم و بازرگانی و تجارت و سرمایه گذاری خارجی سست شده بود.

پس از به قدرت رسیدن سلسله پهلوی آشکار بود که در ترکیب مالکین، تغییراتی به وجود خواهد آمد و مالکان قدیم جای خود را به مالکان جدید خواهند سپرد. بر اساس این واقعۀ تکرار شونده که به قاعدهای در تاریخ ایران تبدیل شده است، در دوره پهلوی نیز مالکان قدیم و از جمله خوانین و رؤسای ایلا ت و عشایر، مالکیت بر بخشی از املاک خود را از دست دادند و املاک و اموال آنان مصادره و زمینهای آنها معاوضه شد. همچنین گروههای جدید مثل کارمندان سازمان اداری ایران، مقاطعه کاران و بازرگانان و به خصوص نظامیان که در دستیابی پهلوی اوّل به قدرت با آنها همراه بودند، به گروه جدید مالکان پیوستند و از طریق مالکیت به قدرت سیاسی و حیثیت اجتماعی دست یافتند.
دست کم دو چهرۀ نظامی بلندپایۀ این دوره، سپهبد امیراحمدی و رزم آرا در مظانّ این اتّهام قرار گرفتند که املاک وسیع خود را از راه غصب اموال و املاک سران ایالت و عشایر، به چنگ آورده اند، به طوری که رزم آرا در چند قسمت از خاطرات خود ناچار از توضیح درباره نحوۀ گردآوری ثروت خود شده است.

از دیدگاه سیاستگذاران پهلوی، تضعیف سیاسی سران ایلات و عشایر برای سلب قدرت از آنان الزم بود اما کافی نبود و این برنامه با تدابیری برای کاستن از قدرت اقتصادی رؤسای ایالت و عشایر تکمیل می شد. برنامه ریزی اقتصادی برای سلب قدرت سران ایلات و عشایر، از پیش از به سلطنت رسیدن رضاشاه آغاز و در سالهای بعد آهنگ آن تندتر شد. در سال ۱۳۰۳ مقرّر شد که «بودجۀ وزارت داخله برای رؤسای ایلات مستمرّی بگیر» ۱ اختصاص نیابد و در واقع قطع مستمری سران ایالت و عشایرجهت تضعیف موقع اقتصادی آنها بود.

سیاست مصادرۀ اموال و املاک سران ایلات و عشایر نیز پیش از سلطنت رضا شاه آغاز و نشیب هایی در دورۀ پهلوی ادامه یافت؛ امّا هیچگاه متوقّف نشد. این سیاست با ضبط اموال خوانین ثروتمند ایلات شمال غرب ایران مثل اقبال السلطنه ماکوئی و امیرعشایر خلخالی آغاز و در دوران سلطنت با مصادرۀ اموال و املاک دیگر رؤسای ایلی و عشیره ای ادامه یافت.

بنا به اظهارات وزیر مختار ایران در لندن( شکرالله صدری، قوام الدوله) ، ثروت رضاخان قبل ازسلطنت از راه تصرّف اموال امیر عشایر خلخالی و تصاحب ثروت اقبال السلطنه ماکوئی به دست آمده بود، صدری درباره چگونگی تصرّف اموال امیر عشایر خلخالی اظهار میدارد: حدود املاک وی از یک طرف به کرانه های دریای خزر و از دو سوی دیگر به نواحی خمسه و اردبیل میرسید…. در اوایل دوران مشروطیت که امیر عشایر مدتی به حال تبعید در خارجه به سر می برد، شخصا در اروپا مهمانش بودم و تمام بشقابها، قاشقها و لوازم ناهارخوری امیر از طلا درست شده بود و حتّی آن میز که رویش قلیان می کشید، از طلای ناب بود… رضاخان پس از آنکه غائلۀ میرزا کوچک خان و جنگلیها را در گیلان خواباند، سر وقت امیر عشایر رفت. این مرد سرانجام به قتل رسید و تمام ثروتش که در عرض سالیان اندوخته شده بود ظاهراً به «غارت رفت » ولی معلوم بود که کجا رفت. ۲

آن گاه خزاینی که در چهریق بود، توصیف و مصادره شد. در همین سالها، ادارات دولتی پیشنهاد ضبط و مصادرۀ اموال ایلات و عشایر را به دولت میدادند، برای مثال ادارۀ خالصجات خمسه پیشنهاد « ضبط محلهای ییلاقی و قشلاقی انگوران خمسه»۳عنوان املاک خالصه به دولت نموده بود.

ملک الشعراء بهار به ضبط املاک و اموال سران ایالت و عشایر پس از غلبۀ دولت بر آنها به تصریح و گاه به تلویح اشاره کرده است. بهار از به غارت رفتن و ضبط و معاوضه املاک سردار معزّز بجنوردی پس از اعدام او به شرح زیر یاد میکند: قالی و قالیچه های معتنابهی به غارت رفت و اسب و گاو و گوسفند زیادی را به مشهد بردند… از تهران امر شد کارشناسی برود و عایدات املاک این خانواده را برآورد کند تا عوض به آنها داده شود. کارشناس عایدات سالیانه املاک را نود و سه هزار تومان (۹۳۰۰۰ ریال) برآورد می کند. امر میشود آن را نصف کنند و به چهل و پنج هزار تومان و کسری (۴۵۰۰۰۰ ریال ) تخفیف دهند و بنا میشود در اصفهان از املاک خوانین بختیاری عوض داده شود. در این مورد آقای پاکروان راپورتی تقدیم شاه می کند که این برآورد غلط است و عایدات این املاک بیش از سی و پنج هزار و هشتصد و نود تومان نیست (۳۵۸۹۰۰ ریال) در نتیجه امر میشود که طبق راپورت پاکروان عمل کنند و عمل کنند. لیکن املاک اصفهان هنوز به دولت منتقل نشده بود.»۴

در هر حال، در همۀ مواردی که دولت اقدام به مصادره اموال و املاک امثال اقبال السلطنه ماکوئی، سردار معزّز بجنوردی، شیخ خزعل و خوانین بختیاری و … نمود، سران ایلات و عشایر فرصت برخورد قاطع و مؤثّر با مأموران ادارۀ مالیۀ رضاشاه را نیافتند.

عمده ترین واکنشی که سرکردگان طوایف به این سیاست دولتی نشان دادند، به تأخیر و به تعویق انداختن اجرایی آن سیاست و چانه زنی بر سر معاف کردن املاک ارز «ارزیابی» ۵به قصد معاوضۀ املاک بود و در صورتی که املاک توقیف شده بود، تقاضای «رفع توقیف از املاک خود را»۶ مینمودند.

اگر بتوان در سیاست سلب قدرت اقتصادی ایلات و عشایر، قواعدی را مشخّص سازیم که البتّه در دولتهای مطلقه ای مثل دولت پهلوی به دشواری امکانپذیر است، یکی از قاعده ها آن بود که املاک و اموال روسای ایلات و عشایر متمّرد، پس از غلبه بر آنها مصادره میشد، مثل شیخ خزعل که در مقابل حکومت مرکزی سیاست مواجهه جویانه ای در پیش گرفت. امّا، برای سران ایلات و عشایری که با حکومت مرکزی درگیر نمیشدند وسوسۀ دستیابی به اموال آنها و یا به حاشیه راندن آنها از مرکزتصمیمگیری دست از سر مقامات دولتی بر نمیداشت، با دسیسه و نیرنگ به آن دست مییافتند، مثل چگونگی تصاحب اموال و املاک اقبال السلطنه ماکوئی که به بهانه ای او را از خاستگاه خود دور ساخته و محبوس ساختند و آنگاه بر دارائیهای او دست یافتند و امّا برای چنگ اندازی به دارائی هنگفت سران ایل بختیاری آن ها را متّهم به توطئۀ بر اندازی حکومت نمودند وآنان در جایگاه متّهم ناگزیر از فروش اجباری املا ک خود و تعویض آن با زمینهای نامرغوب خود شدند.

بختیاریها گذشته از فروش اجباری املاک خود، به خصوص خط مشی دولت رضاشاه در تصاحب سهم نفت خود را بر نمی تافتند خود را مغبون میدانستند.

سیف پور فاطمی که از نزدیک با موضوع مصادرۀ املاک، بختیاریها سر و کار داشت، در اینباره اظهار میدارد «خوانینی مثل مرتضی قلی خان بختیاری (تنها سرکرده ایلی که در دوران رضاشاه در رأس کار باقی ماند و به زندان نرفت) به دلیل طولانی شدن روند ارزیابی املاکش سود برد و آن قدرکار ارزیابی و اعتراض مجدّد و تعیین حکم طول کشید تا شهریور ۱۳۲۰ فرا رسید و اموال مرتضی قلی خان از گزند تعویض و مصادره استثنائاً مصون ماند.»

امّا، این استثناء در مصادره اموال دربارّ این خان خوش اقبال در قانون تحویل سهم نفت سران بختیاری مشمول حال او نشد و مرتضی قلی خان بختیاری نیز ناگزیر شد که بهای بسیار کمی را که دولت در ازای سهم نفت برای او تعیین کرد، بپذیرد.

با اشغال ایران و سقوط رضاشاه در شهریور سرنوشت ساز ۱۳۲۰، و ایجاد فضای باز سیاسی فرصتی به دست آمد تا دادخواست و شکایات ایلات و عشایر از توقیف اموال و املاک خود زمینۀ بروز بیابد.

برای مثال در سندی که تاریخ تنظیم آن۲۶ شهریور ۱۳۲۰، یعنی یک روز پس از آن بود که فروغی اعلام انصراف رضاشاه از سلطنت به سود محمدرضا پهلوی را در مجلس قرائت کرد فردی به نام ماهرخ زمانی از محمّدرضا شاه درخواست رفع توقیف از ملک خود را مینماید. او پیش از آن نیز برای رسیدن به خواست خود، دادخواستهایی را برای وزارت جنگ ارسال کرده بود که آنها از فرمانداری اصفهان درخواست پیگیری و مساعدت برای حلّ مسئله را تقاضا نمودند. متن دو سند فوق به ترتیب به این قرار تنظیم شده است:

[سند شماره ]

جنگ وزارت ۶ / ۵ / ۱۳۲۰

لشکر ۱۳ اصفهان

فرمانداری اصفهان

تعقیب شماره ۵۸۰۸ / ۱۳۹۸ – ۲۸ /۱۳۲۰ ‏مجدّداً ماهرخ، عیال نصرالله زمانی دادخواستی به لشکر تسلیم که رونوشت آن برای مزید اطّلاع به پیوست ایفاد میگردد. به طوری که پرونده امر حکایت می کند این شخص بختیاری نبوده و اگر هم نسبت دوری با بعضی از آنها داشته باشد دلیل به سوء سابقه یا محرومیت از خرید املاک نمیباشد. چنانچه اغلب از بختیاریها که در اغتشاشات سال ۱۳۰۸شرکت داشته اند دارا یا مالک بوده و یا بعداً مالک شده اند. در این صورت متمنّی است با مراجعه به پرونده برای استرداد املاک ما به الادّعا به دادخواه اقدام شایسته معمول از نتیجه لشکر را مستحضر دارند.

کفیل فرماندهی لشکر ۱۳ اصفهان- سرهنگ شعری

[ سند شماره دوّم]

وزارت کشور
اداره انتظامات
فرمانداری اصفهان

۲۶ / ۶ ۱۳۲۰
عریضۀ ماهرخ زمانی که از اصفهان به پیشگاه اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی تقدیم و شکایت از توقیف ملک خود نموده است فرستاده می شود که پس از بازجوئی نتیجه را با اعادۀ عریضه اعلام فرمائید.

از طرف وزیر کشور۷

جست و جوی این جانب برای کسب آگاهیهای بیشتر دربارۀ ماهرخ زمانی از مطّلعین بختیاری تاکنون به نتیجه نرسیده است. ولذا نمی توان در این باره اظهارنظر صریحی کرد، ولی از محتوای سند چنین برمیآید که خانم ماهرخ زمانی از خوانین بختیاری بوده است و دیگر آنکه دخالت مستقیم نظامیان در سیاستگذاری عشایری از متن سند اوّل کاملاً هویداست؛ معلوم است که این خانم بختیاری با ارائۀ دادخواست برای رفع توقیف از ملک خود به وزارت جنگ به جای وزارت دادگستری (همان عدلیه سابق )، ساختار حقیقی و حقوقی قدرت در دورۀ رضاشاه را از هم تفکیک کرده است و با نگاه واقع بینانه ای راه رسیدن به خواست خود را از طریق ارائۀ دادخواست به نهادهایی که به طور غیررسمی عملاً سیاستگذاری ایلات و عشایر را عهده دار بودند و نه نهادهای رسمی تعقیب نموده است.

۲- معاوضۀ املاک رؤسای ایلات و عشایر

یکی ازشیوه های مستقیم دولت برای تضعیف موقعیت اقتصادی سران ایلات و عشایر، سیاست معاوضۀ املاک آنان بود. املاک تعویض شده که دراختیار سران ایلات و عشایر گذاشته شد، دورازخاستگاه ایلی وعشیره ای آنها واغلب نامرغوب بود که موجب طرح شکایات و بروزنارضایتی و مقاومتهایی درقبال اجرای این برنامه ازسوی رؤسای ایلات و عشایر شد؛ به گونه ای که دولت ناگزیرشد برای نظارت بر این امرکمیسیونی به نام «کمیسیون تعویض املاک » تشکیل دهد.

دولت در سال ۱۳۱۱ لایحه «تعویض املاک سران ایلات و عشایر» مبنی بر اینکه « دولت درصدد است که املاک وتعالقۀ بعضی اشخاص را در بعضی نقاط با املاک دولتی در نقاط دیگر معاوضه نماید و برای تهیۀ مقدّمات امر و اعزام مأمور و مقوّم و سایر مخارج اعتباری برابر ۱۸ هزار تومان تقاضا دارد.»

را به مجلس برد. براین مبنا املاک رؤسا و خوانین ایلات وعشایر را ضبط کرده و ورثۀ رؤسا یا مالکین آنها را مجبور به فروش زمین به دولت می کردند و به جای آن املاک پراکنده ای در دیگر نقاط ایران به آنها میدادند تا از قدرت اقتصادی و حیثیت اجتماعی آنان بکاهند. گرچه در بندی از لایحۀ فوق الذکرکه به صورت قانون درآمد، پیشبینی شده بود: « در صورتی که درآمد ملک واگذار شده کمتر از قبلی بود، مابه التفاوت آن باید جبران میشد.» ولی در عمل، قانون فوق به درستی اجرا نمیشد.

برخی از رؤسای ایلات و عشایر که تا سقوط رضاشاه، از فراز و فرود حوادثی که بر آنان گذشت، به سلامت عبورکردند، ازهرج و مرج به وجود آمده استفاده کردند وتا جایی که توانستند هم زمین کوچکی را که به عنوان عوض به آنها داده بودند و هم معوّض را گرفتند که روزنامه های نیمۀ دوّم سال ۱۳۲۰ حکایت گر برخی از این رخدادها هستند.

توجیه دولت از معاوضۀ املاک سران ایالت وعشایر را میتوان از زبان منصور، وزیر داخله بازگوکرد که علّت را، آن دانسته است که «مجبور نباشند در محیط سابق بمانند و داخل قضاهایی شوند»

ولی با توجّه به شورش عشایر فارس اظهار تأسّف می کند که متأسّفانه معلوم میشود بازخیالاتی درسر دارند و دولت اسناد و مدارک قطعی دال بر ارتباط تحریک سران قشقائی با افراد ایل خود علیه دولت مرکزی دارد.» ۸

براساس اطّلاعاتی که از اسناد میتوان دریافت، سیاست تعویض املاک بیتشر سران ایل بختیاری را مورد هدف قرار داده بود. لذا روند اجرا این سیاست را عمدتاً با بررسی اسنادی که دربارۀ تعویض املاک سران ایل بختیاری موجود است، پیگیری می نماییم. برای اجرای سیاست معاوضۀ املاک بختیاریها، ابتدا خوانین بختیاری ملزم به نوشتن «اظهارنامه ای» از املاک خود میشدند برای مثال در سال ۱۳۰۷ خوانین بختیاری مجبور شدند برای اظهارنامۀاملاکشان در خوزستان نماینده ای به دولت معرّفی کنند.
درمرحلۀ بعدی برای معاوضۀ املاک دو مسئله لازم بود: یکی در دست داشتن فهرستی از اسامی خوانین و حدود املاک آنها و دیگری ارزیابی املاک به منظور معاوضه با املاک دیگر، این هر دو به زمانی طولانی نیاز داشت که گاه رضاشاه با صدور دستوری درباره ضبط و تعویض املاک، آهنگ این برنامه را سرعت می بخشید.

برای نمونه رضاشاه برای تضعیف موقعیت اقتصادی خوانین بختیاری دستورضبط «کلّیۀ دهات بختیاری »۹ که در گسترۀ وسیعی از اصفهان تا خوزستان، امتداد داشت را صادر کرد تا به جای آن املاکی در کاشان و بلوک خار و رامین و آذربایجان به آنها بدهند. که برخی از این املاک مرغوبیت املاک ضبط شده بختیاریها را نداشت و برخی املاک معوض بسیار دور از خاستگاه ایل بختیاری بود.

رضاشاه همچنین دستور «مصادرۀ دهات قشقائیها در فارس و واگذاری چند ده خالصه در خراسان و تعویض املاک آنها با بختیاریها»۱۰ را داده بود.

برای اجرای این دستور اقداماتی صورت گرفت که به چند نمونه از آن اشاره میشود؛ در سال ۱۳۱۳ املاک عدّه ای از خوانین بختیاری با قشقائی ۱۱معاوضه شد بدیهی است اجرای این برنامه کینه های نهفته میان دو ایل رقیب را تحریک کرده و ویژگی جدیدی به دعاوی وستیزه های آن دو ایل می بخشید.

املاک برخی از مالکین بختیاری با خالصجات فارس به این نحو تعویض شد، که دولت « هیئتی را جهت ارزیابی املاک خالصجات»۱۲ به فارس فرستاد تا ترتیب معاوضۀ آن با املاک بختیاریها در اصفهان داده شود. همچنین، دولت برای عملی ساختن برنامۀ معاوضۀ املاک بختیاریها اقدام به تأسیس کمیسیونی به نام « کمیسیون تعویض املاک بختیاریها» که متشکّل از فرماندار اصفهان، رؤسای داویرعدلیه، مالیه، شهربانی بود، مینماید. بنا به ادّعای اسناد موجود دولتی، یکی از وظایف این کمیسیون بررسی «هویت خریداران املاک رؤسای بختیاری» ۱۳ و « بررسی صلاحیت» آنها بوده است.

برای مثال چنانچه از متن یکی از این اسناد که تاریخ ثبت آن ۱۸/اسفند/۱۳۱۶ است، برمیآید که ورثۀ محمّدرضا بختیار (سردار فاتح) ، به وکیل خود اجازۀ فروش قسمتی از املاک خود در چهار محال بختیاری و لنجان از جمله «ملک بن » رامیدهندملکی که رعایای ده «بن » خواستار خرید آن بودند و بنابراین (حسین جدّی) وکیل بختیاریها نامه ای برای ادارۀ مالیه نوشته و تقاضا کرد که صورت وضعیت ملک بن و همچنین مزرعۀ باغ چشمه و رمضان آباد که صفابخش یکی از صرّافان اصفهان خواستار آن بوده است، را به دفتر رسمی بدهند که بتوان معامله نمود.۱۴ در نهایت در جلسۀ۱۶/مرداد/۱۳۱۷، باحضور اعضا کمیسیون تعویض املاک بختیاریها در فرمانداری اصفهان ، پیشنهاد در تاریخ حسین جدّی نمایندۀ ورثۀ محمّدرضا ۸/تیر/۱۳۱۷ راجع به فروش شش دانگ مزرعۀ باغ چشمه و چهاردانگ مزرعۀ رمضان آباد، قرائت شده و کمیسیون سه نفربه نامهای«سیف الله سلیمانی، نعمت الله ترابی، عبّاس کرکوندی را برای خریداری املاک مزبور صالح دانسته و موافقت مینمایند.»۱۵

تا سال ۱۳۲۰، همچنان مکاتبه بین مقامات ادارۀ مالیه با فرمانداری اصفهان مبنی بر ذکر اسامی خریداران املاک بختیاریها جهت بررسی صلاحیت آنها برقرار بود که این امر نشانگر اهمیت جایگاه وزارت داخله و ادارات تابعه مثل فرمانداری در فرایند تصمیمگیری در سالهای پایانی رضاشاه برای مثال در یکی از این مکاتبه ها که در ۳/تیر/۱۳۲۰ از سوی عبدالله کامکار، رئیس ادارۀ مالی اصفهان به فرماندار اصفهان ارسال شده است چنین می خوانیم:

« چون آقایان استیفان خانانیان و جوجان خانانیان میخواهند شش دانگ مزرعۀ شاه بالغی واقع درچهار محال، ملک مورد تعویض آقای غلامحسین بختیار را خریداری نمایند، متمنّی است صلاحیت آقایان نامبرده را برای خرید ملک مزبور در کمیسیون صلاحیت به خریداری املاک بختیاری مطرح فرموده و نتیجه را اعلام فرمائید.» ۱۶
با بررسی اسناد دولتی میتوان به نفوذ نهادها و مقامهای نظامی در تصمیم گیری برای ایلات و عشایر و بالاخص رؤسای آنها پی برد. برای نمونه از متن مراسله ای که کفیل مالیه اصفهان، جواد آژیر برای ادارۀ فرمانداری اصفهان ارسال نموده است، روشن میشود که کمیسیون تعویض املاک بختیاریها بر اساس «صورت اسامی رؤسای بختیاری که ادارۀ ارتش اصفهان » در اختیار آنها می گذاشته است، اقدام به ارزیابی و معاوضه املاک رؤسای بختیاری می کرده است تا آنها «به نحو مقتضی» ۱۷به موضوع رسیدگی نمایند: که این امر برای نظامیها امکان اعمال نظر را فراهم میکرده و ناگفته پیدا است که یکی از ملاکهای اثرگذار در ارزیابی از املاک بختیاریها مشارکت و عدم مشارکت در شورش ضدّ حکومتی ایالت و عشایر در ۱۳۰۸ بوده است.

صرف نظر از مداخله جوئی نظامیها ، اجرای برنامۀ تعویض املاک به سادگی میسّر نبود زیرا علاوه بر نیاز به کارشناسانی که به مسئلۀ زمین و همۀ اطّلاعات مربوط به آن از جمله تأمین آب، مرغوبیت و عدم مرغوبیت آن وقوف داشته باشند؛ معاوضۀ املاک، مستلزم یک زمان نسبتاً طولانی با مجریانی انعطاف پذیربود؛ امّا اغلب چنین ملاحظاتی در نظر گرفته نمیشد و دولت در اجرای سیاست تضعیف و تحقیر و به حاشیه راندن رؤسای ایلات و عشایر اصرار میورزید و آتش این ناشکیبایی را برخی از مجریان نظامی و غیرنظامی سودجو، شعله ورتر می ساختند؛ بنابراین وجود درگیری بین خوانین و رؤسای ایلات و عشایر با نیروهای دولتی بر سر این موضوع اجتناب ناپذیر می شد.

ازمحتوای اسناد برمی آید خوانین بویر احمدی و بختیاری با نیروهای دولتی بر سر «ضبط و تعویض ۳ املاک » ۱۸ شان درگیر ی گسترده ای پیدا کردند.

حتّی ورثۀ خوانین بختیاری در اعتراض به تعویض املاکشان با املاکی نامناسب و دور از انتظار آنها در سال ۱۳۱۶ اقدام به «تخریب عمارات و املاک و قطع اشجار» ۱۹ نمودند. امّا با وجود دولت مطلق مدرنی که نه اجازه به کانونهای پراکندۀ قدرت مثل رؤسای ایلات و عشایر میداد که به بازسازی ارکان قدرت خود بپردازند و نه فرصت ادامۀ حیات ایلی و عشیره ای که آن را در تضادّ با جریان رو به رشد نوسازی در ایران تلقّی میکرد، آن مقابله جویی ها، چندان به درازا نکشید.

اسنادی از اواخر این دوره در دست است که نشان میدهد خوانین و مالکین چهارلنگ بختیاری در سال ۱۳۱۷ ناگزیر از «تعویض املاک خود» شدند۲۰ و خوانین و مالکین بختیاری در خوزستان در همین سال به «فروش و تعویض املاک» ۲۱ خود تن در دادند، رؤسای ایلات و عشایر تنها به این میتوانستند

دلخوش باشند که دولت خودکامۀ پهلوی، اقدام به تأسیس کمیسیونهایی مانند کمیسیون تعویض املاک نموده است که در آن «به دعاوی ملکی » ۲۲ رؤسای ایلات و عشایر و احیاناً بازگرداندن املاک به رؤسا رسیدگی می شود. دل خوشی که پس از سقوط رضاشاه و در دهۀ اوّل پادشاهی محمّدرضا شاه با پیگیری و سماجت برخی از مالکین ایلی و عشیره ای یا فرزندان آنها تا اندازه ای جنبۀ واقعیت به خود گرفت.

احتمالاً بر اثر شکایت خوانین بیرانوند که املاک آنها در لرستان با خالصجات دولتی در مکران بلوچستان تعویض شده بود، دولت در سال ۱۳۱۳ تصویب نمود که از محلّ اعتبار مخارج غیرمترقّبه « وامی به خوانین بیرانوند» اعطا گردد.۲۳ که از اجرای این تصویبنامۀ دولتی برای طایفه ای که به طولانی ترین و سخت ترین مقاومت ها در مقابل ارتش در دهۀ اوّ.ل پادشاهی رضا شاه اقدام کرد، اطّلاع دیگری در دست نداریم.

سیاست تعویض املاک خوانین و رؤسای ایل قشقائی به این نحو دربارۀ آنها اجرا شد که در حالی که صولت الدوله قشقائی و پسرش در زندان رضاشاهی به سر میبردند، املاک آنها در فارس ضبط و در«ورامین و توابع تهران» عوض آن به آنها داده شد.

حتّی قوام الملک شیرازی رئیس انتصابی ایالت خمسۀ فارس نیز از برنامۀ مصادره و تعویض املاک استثناء نشد و زمانی که پس از شورش عشایری فارس مورد بی مهری رضاشاه واقع شد، بنا به ادّعای

علی اصغر حکمت، در زندان قوام الملک با « طوع املاک » خود را به شاه پیشکش کرد تا در امور معارف کشور به مصرف برسد. ولی رضاشاه ضمن تحسین عمل قوام الملک، اجازۀ تصرّف در آن اموال را که اگر گفتۀ حکمت دربارۀ پیشکش اموال نداد.» از سوی قوام الملک با میل و رغبت به رضاشاه جای تأمّل نداشته باشد ولی این موضوع که رضاشاه بر میل سرکش زمین خوارگی خویش غلبه کرده باشد، جای شگفتی بسیار خواهد داشت.

۳- انتقال ۳ درصد سهم نفت خوانین بختیاری به دولت

اکتشاف تولید و صدور نفت در دو دهۀ نخست قرن بیستم، پدیدۀ نوینی در تاریخ ایران به شمارمیرفت که به تدریج تقریبا بر کلّیۀ ابعاد اقتصاد سیاسی پرتو افکند. بروز تخلّفاتی از سوی شرکت نفت ایران و انگلیس و سیاسی شدن این مؤسّسۀ اقتصادی پس از آنکه انگلیسیها سهامدارعمدۀ آن شدند و به خصوص وقوع جنگ جهانی اوّل که بیش از پیش اهمّیت نفت را آشکار ساخت و علل وعواملی دیگر سبب شد ه دولت پهلوی اقدام به لغو قرارداد و تجدید آن در سال ۱۳۱۲ خ/۱۹۳۳م ۲۴ نماید. احتمال میرودکه با سهم بختیاریها از شرکت نفت ایران و انگلیس درگیر شده باشد و با آن افکار بیگانه گریز و سوء ظنّی که به روابط سران ایلات و عشایر با قدرتهای خارجی داشت، در صدد پایان بخشیدن به این ارتباط خارجیها با رؤسای ایل بختیاری برآمده باشد.

انگلیس با توجه به ناتوانی دولت قاجار در تأمین امنیت پرسنل و تأسیسات خود، با قدرتهای محلّی مثل سران ایل بختیاری و شیخ خزعل که حوزه های نفتی در مناطق سکونت آنها واقع بود، وارد گفتگوی مستقیم شدند که آنها در ازای حفاظت از لوله و تأسیسات شرکت نفت از انگلیسیها مقرّری دریافت کنند.

به گفتۀ جمالزاده: « به موجب قرارداد جداگانه هر کمپانی که در داخل اراضی بختیاری برای اخراج
نفت تأسیس شود، صدی سه باید به خوانین بختیاری بدهد، برای تسهیل عملیاتی این قرارداد، یک شرکت امدادیه با سرمایه ۴۰۰,۰۰۰ لیره انگلیس تأسیس شده موسوم به «شرکت نفت بختیاری» برای
اینکه عملیات را از آن یک میل مربع به مابقی اراضی بختیاری توسعه دهد.۲۵

انگلیس حتّی در جنگ جهانی اوّل، «مقادیری مهمّات و تسلیحات در اختیار خوانین بختیاری و شیخ خزعل، که در عملیات انگلیس در بین النهرین طرف آنها را گرفته بود، گذاشتند» ۲۶ تجهیز سران ایالت به سلاحهای خارجی علاوه بر برخورداری از عواید نفت، باعث افزایش توان اقتصادی وسیاسی سران ایل بختیاری و شیخ خزعل میشد؛ ولی انگلیسیها با مهارت ترتیبی داده بودند که دولت ایران بختیاریها و شیخ خزعل هر یک از حفظ آرامش منطقه سودی ببرند و برای بر هم زدن آن کارشکنی نکنند ساده ترین ترتیبی که اتّخاذ کرده بود این بود که « دولت ایران ۱۶ درصد از عواید حاصله از نفت استخراج شده را دریافت میداشت و بختیاریها ۳ درصد از سود خالص حاصله از نفتی که در منطقۀ آنها استخراج میشد را به انضمام برخی عواید دیگر دریافت میداشتند در حالیکه شیخ محمّره (خزعل) علاوه بر سهامی از شرکت نفت وجه الاجاره اراضی خویش را دریافت می داشت و درعین حال از رونق تجارت نیز بهره مند میشد.»۲۷

در سالهای نخست استقرار قدرت رضا شاه، اقتدار او از جانب ایالت کرد، لر و بختیاری و ایالت جنوب مورد تهدید قرار گرفته بود، یعنی عمدتاً در مناطقی که انگلستان از لحاظ سنتی دارای منافع اقتصادی شناخته شده بود. بنابراین از زمانی که رضاشاه بر اریکه قدرت تکیه زد و قادر به تأمین امنیت در سراسر ایران و در مناطق نفتخیز شد، انگلیسیها سیاست خود از گفتگو و معامله با قدرتهای محلّی را به پشتیبانی از دولت مرکزی قوی تغییر داد. مثل خوانین بختیاری و سران عرب به همین دلیل انگلیسیها با واقعۀدستگیری شیخ خزعل و انتقال سهم نفت بختیاریها به دولت مرکزی منفعلانه برخورد کردند؛ زیرا به این نتیجۀ نهائی رسیده بودند که دولت مرکزی ایران با هدایت و کنترل رضاشاه مؤثّرتر از خوانین و سرکردگان ایلات وعشایر قادر به تأمین منافع آنها است. به این ترتیب گره خوردن سیاست عشایری رضاشاه با منافع انگلیسیها در ایران نه تنها به زیان رضاشاه و به عامل بازدارنده تبدیل نشد که رضاشاه در کلّیات سیاست عشایری از همراهی انگلیسیها نیز برخوردار گشت.

با وجود تغییر سیاست انگلیس، گویا این مسئله با ناباوری شیخ خزعل و خوانین بختیاری رو به روشد؛ زیرا در واقعۀ غلبۀ رضاخان به شیخ خزعل در آستانۀ سلطنت، خوانین بختیاری علیه دولت مرکزی به شیخ خزعل پیوستند، و این تغییر را جدّی نگرفتند.

در سفرنامۀ خوزستان دیدگاه رضاخان دربارۀ ناچاری خوانین بختیاری، این چنین بازتاب یافته است:

«همین خزعل و والی پشتکوه و خوانین بختیاری، و همین ایلات جنوب و غرب که امروز نقشۀ خود را برای تزلزل من طرح ریزی کرده و به نام « قیام سعادت » به شرارت و فساد و کندن ریشۀ مملکت مشغولند، سالیان دراز است که حق حاکمیت خود را نسبت به دولت ایران محفوظ داشته، اکنون که مرا در مقابل خود می بینید جز به کار بردن تمام قوا و دفاع از مالکیت مطلقۀ خود چاره ای ندارند.»۲۸

به اعتبار اظهارات فوق رضا خان از همان دوران نخست وزیری چنین می اندیشیده است که خوانین بختیاری برای استقلال عمل از حکومت مرکزی تلاش می کنند و دریافت حقّ سه درصدی سهام نفت و پیوند منافع آنها با انگلیسیها ابعاد جدیدی به این استقلال عمل میبخشد و لذا یکی از راههای استحالۀ قدرت آنان به سود قدرت دولت مرکزی در هم شکستن چنین نقطۀاتّکائی بوده است و احتمال میرود از همان سالهای نخست درصدد حصول این مقصود بوده باشد و وقایع مربوط به ماجرا لغو قرارداد دارسی او را مصمّم کرده باشد که در سال ۱۳۱۷-۱۳۱۸ با انتقال سهم نفت به دولت کار را یکسره سازد.

گذشته از تغییر سیاست انگلستان و پشتیبانی از نهادها ونیروهای مرکزگرا که زمینۀ انتقال سهم نفت خوانین به دولت مرکزی را فراهم کرد، از دیگر زمینه های انتقال سهام نفت را خود بختیاریها فراهم کردند. یعنی اغلب طیّ این سالها بر سر نحوۀ تقسیم منافع نفت بین سرکردگان ایل بختیاری اختلاف به وجود میآمد و رضاشاه با دقّت و ظرافت از آن شکافهای به وجود آمده به سود منافع دولت مرکزی بهره برد. سردار اسعد در خاطرات خود به بروز اختلافات بین خوانین ارشد بختیاری در تقسیم منافع این چنین اشاره می کند: «منافع نفت بین خوانین تقسیم شد. سردار محتشم خیال تعدّی زیاد بر شرکاء خود دارد. من حمایت مینمایم از شرکاء تا چه پیش آید.» ۲۹
بنا به اظهار سیف پور فاطمی که برادرش سمت نوعی وکیل، برای املاک بختیاریها را برعهده داشت، در ازای گرفتن سهام نفت از بختیاریها، ارزش ریالی آن محاسبه و به خوانین پرداخت شده سیف پور فاطمی در بارۀ سهم نفت مرتضی قلی خان بختیاری مینویسد: «در قسمت سهام نفت معامله کاملاً به زیان او تمام شد. چرا که هرساله ۳ درصد سهام به اولادارشد خانوادۀ ایلخانی و حاج ایلخانی پرداخت می شد، مرتضی قلی خان متصدّی سهام اولاد ایلخانی بود. برحسب دستور رضاشاه وزارت دارایی مأمور شد که سهام را از آنان تحویل گرفته و بهای آن را به ریال بپردازد، بهایی که دولت پرداخت کرد کمتر از یک دهم ارزش آن در بازار آزاد بود.»

دربارۀ اهداف دولت از وادار نمودن سران بختیاری به انتقال سهم نفت، به عنوان یک شیوۀ اقتصادی سلب قدرت از ایلات و عشایر، آرا و تحلیلهای متفاوتی ارائه شده که از این بحث خارج میباشد با این حال به نظر میآید که پرداخت ۳ درصد از سهام نفت به بختیاریها از سوی شرکت نفت، این ایل را به کارگزاران مطیع انگلیسیها در ایران تبدیل کرده بود و دولت پهلوی چاره را در انتقال این سهم به دولت و فرمانبردار ساختن ایل بزرگ بختیاری دانسته بود.

در هر حال، دربارۀ پیامدهای خطّ مشی اقتصادی دولت پهلوی در محدود نمودن قدرت خوانین ایلی و عشیره ای، به درستی نمیتوان وارد بحث شد؛ چرا که شواهد امر حکایت از آن دارد که دولت تنها درصدد آن بود که ساخت و بافت حیات ایلی و عشیره ای را در هم شکند امّا، برنامۀ منسجم و مشخّصی را به جای آن طرّاحی نکرده بود و بار دیگر «اندیشۀ تخریب » بر «اندیشۀ سازندگی» در یک برنامۀ شتاب زدۀ دولتی غلبۀ تلخی یافت. دولت شبه مدرن پهلوی عمدتاً میدانست که چه عناصری را در حیات ایلی و عشیره ای بر نمیتابد و برای نمونه دارائی منقول و غیرمنقول سران ایلات و عشایر را آسیبی جدّی برای سیاست تمرکز گرائی خود میدید و چاره را در تهاجم مستقیم به ساختار و بافت سنّتی قدرت آنان به بهانۀ مدرن سازی و از راه مصادره و یا معاوضۀ اجباری املاک میدید. و بنابراین ابعاد جدیدی را بر تعارضات دولت پهلوی با ایلات و عشایر افزود.

دولت پهلوی بقای قدرتهای محلّی و ادامۀ ساختار سنّتی قدرت در جامعۀ عشایری را مغایر با خواست تشکیل یک ملّت همگون و همسان میدید. امّا در نهایت نه تنها قادر به تأمین یکپارچگی ملّی نشد که نوعی شکاف اجتماعی در جامعه ایران به وجود آمد که در آن جامعۀ عشایری خود را در جایگاه مطرودینی میدید که با ناشکیبائی و خشونت با آنها برخورد شده و به مقتضیات زندگی ایلی و عشیره ای در خطّ مشی عشایری دولت بی اعتنائی صورت گرفته است.

تهاجم مستقیم دولت به سرکردگان ایلی و عشیره ای، سران ایالت و عشایر را به مواجهه جویی با خواستهای دولت سوق داد و آنها را مترصّد اوضاع نمود تا به محض سقوط رضاشاه در صدد باز آفرینی قدرت پیشین بر آیند. (۶)

◀ﻏﻔّﺎر ﭘﻮر ﺑﺨﺘﻴﺎر در مقالۀ پژوهشی خود بنام « رﺿﺎﺷﺎه و ﻃﺮح اﺳﻜﺎن اﺟﺒﺎری ﻋﺸﺎﻳﺮ ﺑﺨﺘﻴﺎری» که «ﻣﺒﺘنی ﺑﺮ اﺳﻨﺎد» می باشد اینگونه بنوشته آورده است:

چکیده:

رﺿﺎ ﺷﺎه ﭘﺲ از رﺳﻴﺪن ﺑﻪ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻪ اﻧﺠﺎم ﻳﻚ ﺳﻠﺴﻠﻪ از اﻗﺪاﻣﺎتی ﻣﺒﺎدرت ورزﻳﺪ ﻛـﻪ ﻳکی از آﻧﻬـﺎ اﺳﻜﺎن اﺟﺒﺎری ﻋﺸﺎﻳﺮ ﺑﻮد ﻛﻪ اﺻﻄﻼﺣﺎً ﺑﻪ «ﺗﺨﺘﻪ ﻗﺎﭘﻮ » ﻛـﺮدن ﻣـﺸﻬﻮر ﺑـﻮد . در اﻳـﻦ ﻣﻴـﺎن اﻳـﻞ ﺑﺨﺘﻴﺎری ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻳکی از اﻳﻼت ﻣﻬﻢ و ﻣﻘﺘﺪر ﻛﺸﻮر ﻣﺸﻤﻮل ﻃﺮح اﺟﺒﺎری اﺳﻜﺎن ﻋـﺸﺎﻳﺮ از ﺟﺎﻧـﺐ دوﻟﺖ رﺿﺎﺷﺎه ﮔﺮدﻳﺪ . اﻳﻦ ﻃﺮح ﺑﺪون اﻧﺠﺎم ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت و ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﻛﺎرﺷﻨﺎسی و ﺑـﺪون ﻓـﺮاﻫﻢ آوردن زﻣﻴﻨﻪ ﻫﺎی ﻻزم و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﭘﺸﺘﻮاﻧﺔ ﻧﻴﺮوی ﻧﻈﺎمی و اﻧﺘﻈﺎمی در اﻳﻞ ﺑﺨﺘﻴﺎری اﺟﺮا ﮔﺮدﻳﺪ . رﺿﺎﺷﺎه ﺧـﻮد ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺟﺮﻳﺎن اﺳﻜﺎن ﻋﺸﺎﻳﺮ ﺑﺨﺘﻴـﺎری را دﻧﺒـﺎل ﻣـی ﻛـﺮد . ﻫـﺪف وی از اﻳـﻦ اﻗـﺪام ، ﺗﻨﻬـﺎ ﻳﻜﺠﺎﻧﺸﻴﻦ ﻛﺮدن ﻋﺸﺎﻳﺮ و رﺳﻴﺪگی ﺑﻪ وﺿﻌﻴﺖ آﻧﺎن و در ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻓﺮاﻫﻢ آوردن اﻣﻜـﺎن رﺷـﺪ و ﺗﺮﻗـّی ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻧﺒﻮد ، ﺑﻠﻜﻪ ﻫﺪف اﺻلی دوﻟﺖ رﺿﺎ ﺷﺎه ﻳﻜﺠﺎﻧﺸﻴﻦ ﻛﺮد ن اﻳﻼت و ﻋﺸﺎﻳﺮ، ﺑﻪ وﻳﮋه ﺑﺨﺘﻴﺎری ﻫﺎ ﺑﺮای اﻋﻤﺎل ﻧﻈﺎرت ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ و ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺮ روی اﻳﺸﺎن ﺑﻮد . دوﻟﺖ رﺿﺎﺷﺎه ﺑﻪ ﻛﻤﻚ ارﺗﺶ و ﺑـﺎ اﺳـﺘﻘﺮار ﻧﻴﺮوﻫﺎی آن در ﮔﺬرﮔﺎه ﻫﺎی ﻣﺎل رو ﻋﺸﺎﻳﺮ ﺑﺨﺘﻴﺎری ، ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﻋﺪّه ای از ﺑﺨﺘﻴـﺎری ﻫـﺎ را ﺑـﻪ اﺟﺒـﺎر اﺳﻜﺎن دﻫﺪ ؛ اﻣّﺎ ﻋﺸﺎﻳﺮ ﺑﺨﺘﻴﺎری در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻃﺮح اﺳﻜﺎن اﺟﺒﺎری ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﻧﺸﺎن دادﻧﺪ . دوﻟﺖ رﺿﺎ ﺷـﺎه آﻧﺎن را ﺑﻪ زور وادار ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺖ روﺳﺘﺎﻫﺎی ﺟﺪﻳﺪ ﻧﻤﻮد و دﺳﺘﻪ ﻫﺎیی از اﻳـﺸﺎن را ﺑـﻪ ﻳـﺎری ارﺗـﺶ از ﭼﻬﺎرﻣﺤﺎل ﺑﺨﺘﻴﺎری ﺑﻪ ﺧﻮزﺳﺘﺎن اﻧﺘﻘﺎل داد.آﻧﺎن ﭘﺲ از ﺳﻘﻮط رﺿﺎ ﺷﺎه روﺳﺘﺎﻫﺎی ﺟﺪﻳﺪاﻻﺣـﺪاث را ﺗﺨﺮﻳﺐ ﻛﺮدﻧﺪ و ﺑﺎر دﻳﮕﺮ ﺑﻪ زﻧﺪگی ﻛﻮچ ﻧﺸﻴنی ﺑﺎزﮔﺸﺘﻨﺪ .

مقدمه

یکی از سیاست های مهمّ دولت رضاشاه پهلوی در خصوص ایلات و عشایر ایران،تخته قاپو کردن آنان بوده است . تا قبل از آن ، عشایر ایران « تخته قاپو » سیاست اسکان عشایر یا به شیوۀ کوچ نشینی یا چادر نشینی زندگی می کردند و همه ساله درایّام معینی از سردسیر یا ییلاق به گرمسیر یا قشلاق و بالعکس ، مهاجرت می نمودند . این طرز زندگی در همۀ ابعاد بر جامعۀ ایران تأثیر بسیار گذاشته بود .زندگی عشایر نوعی از زندگی سنّتی بود .آنان ، بر خلاف تحوّلات جد ید ، همچنان به زندگی سنّتی خود ادامه
می دادند و به مظاهر و تحوّلات حاصل از مدرنیت توجّه نمی کردند .

از طرف دیگر ، جابه جایی از نقطه ای به نقطۀ دیگر و چندماه حرکت در میان کوهستان های صعب العبور ، عشایر را از نظارت و اعمال قدرت مستقیم دولت ایران خارج می نمود . بر خلاف جامعۀ یکجانشین،کوچ نشینان تا قبل از سلطنت رضاشاه به عنوان نیروهای گریز از مرکز در مقابل تمرکز گرایی ایستادگی می کردند . علاوه بر همۀ اینها ، ایلات و عشایر تنها منبع تشکیل حکومت های ایران از قرن ها پیش ، تا دورۀ رضاشاه بودند . همۀ حکومت های ایران در قرون متعدّد ریشۀ ایلی و عشایری داشتند و این احتمال وجود داشت که این ایلات بار دیگر تحرّکات تازه ای را برای رسیدن به قدرت آغاز نمایند.

از این میان ، ایل مقتدری در جنوب کشور، یعنی بختیاری ، در تحوّلات حکومتی پس از دولت صفوی ، نقش بسیار داشته و حتّی در جریانات و تحوّلات دورۀ قاجار و مشروطیت دخالت نموده بود. بختیاری ها ، با فتح تهران بار دیگر نظام مشروطیت را برقرار ساخته و به قدرت بسیار دست یافته بودند . دولت رضاشاه به دنبال این مهم بود که در کنار اقداماتی چون خلع سلاح ، سربازگیری، حبس و اعدام رهبران، فروش املاک و اراضی و خرید سهام نفت خوانین، با اسکان دادن عشایر بختیاری آنان را تضعیف کند و تحت نظارت و سلطۀ خود درآورد . بررسی و شناخت اهداف رضاشاه از اسکان عشایر بختیاری ، شیوه ها و چگونگی این اقدام ، و در نهایت ، سرانجام و عواقب آن ، دارای اهمّیت بسیاری است که در این نوشتار به آن پرداخته می شود . دربارۀ اسکان عشایر بختیاری تاکنون کمترکسی به تحقیق و بررسی پرداخته است . روش این پژوهش کتابخانه ای و اسنادی است.

یکی از مشکلات تحقیق دربارۀ وضعیت عشایر در دورۀ رضاشاه ، کمبود و یا به عبارتی بهتر ، فقدان منابع و کتاب های تاریخی است . مورّخان دورۀ پهلوی ، به دلایلی که آشکار است ، از جمله ترس از حکومت، در خصوص واقعیت های اسکان عشایر ایران در این دوره کم تر سخن گفته و یا تنها به امور و مسائل مطلوب آن پرداخته اند . متأسّفانه تحقیقات صورت گرفته دربارۀ وقایع و تحوّلات دورۀ رضا شاه ،و از جمله اسکان اجباری عشایر، چندان به دور از افراط و یا تفریط نبوده است ؛ یا منابع و مورّخان طرفدار و یا وابسته به حکومت پهلوی، تنها به ستایش از اقدامات رضاشاه پرداخته اند ، و یا اینکه منابع و مورّخان مخالف و منتقد همۀ اقدامات او را مورد نکوهش قرار داده اند . طرح اسکان اجباری عشایر بختیاری او نیز از این قاعده مستثنی نیست که در این پژوهش به آن پرداخته می شود.

◀رضا شاه و طرح اسکان اجباری عشایر ایران

ایلات و عشایر ایران طیّ قرون متمادی بر اساس شیوۀ زندگی کوچ نشینی و چادرنشینی خود، هر ساله میان مناطق سردسیری وگرم سیری ایل خود در حرکت بودند و به صورت خانه به دوش زندگی سیّال و پرجنب وجوشی داشتند . آنان به طور مکرّر و همیشگی در حرکت بودند و از ییلاق به قشلاق و بالعکس نقل مکان می کردند . آنان به هر منطقه ای که می رسیدند، سیاه چادرهای خود را بر پا می کردند و به چراندن دام های خود مشغول می شدند ، و سپس ، با پایان یافتن چراگاه های آنجا به سوی منطقۀ مملو از علف دیگری کوچ می کردند. با گذشت زمان ، بخشی از آنان به تدریج به صورت داوطلبانه و اختیاری از زندگی کوچ نشینی دست کشیده و با اسکان در روستاها و شهرها یکجانشین گردیده بودند . عبدالله مستوفی از این نوع یاد می کند ، که به مرور زمان و تغییر جریان « تخته قاپوی طبیعی » اسکان با عنوان طبیعت صورت گرفته است . او ایلات و عشایری چون شاهسون های بغدادی ساوه ، بیات های زرند ، زندیۀ قم وملایر ، خلج های قم وساوه، چگنی های قزوین ، افشارهای ساوجبلاغ ، بور بورهای ورامین ، هداوندها و دیگران را جزو آنانی ذکرمیکندکه در یک جا سکونت گزیده اند که به صورت، « تخته قاپوی طبیعی » می کند. (مستوفی (۳/۵۰۸ : ۱۳۸۴)

امّا بخش دیگری از ایلات و عشایر ایران همچنان به صورت کوچ نشینی روزگارخود را می گذراندند و تمایلی به اقامت و اسکان دائمی در یک منطقه نداشتند . آنان حاضر نبودند به آسانی زندگی چادر نشینی خود را ترک گویند و به صورتی یکجانشین درخانه های مسکونی روستایی وشهری اسکان یابند .زندگی سیّال ایلات وعشایر وعبور آنان از مناطق و کوهستان های صعب العبور باعث می گردید که دولت مرکزی نتواند تسلّط ونظارت مستقیم و مناسب برآنان داشته باشد . حضور آنان در این مناطق باعث گردید تا کمتر تحت نظارت وشناسایی نیروهای اداری و نظامی دولت مرکزی، همچون ارتش و پلیس ، قرار گیرند.

اصولاً دولت رضا شاه به خوبی پی برد تا زمانی که عشایر نظام کوچ نشینی وحرکت از قشلاق به ییلاق را حفظ می کنند، نه از دولت مرکزی ، بلکه ازرهبران و خوانین خود تبعیّت و اطاعت می نمایند. زیرا ، تا زمانی که خوانین و رؤسای عشایر در طیّ مراحل کوچ ، وظایف و مسئولیت های مهمّی ، مانند پیدا کردن مراتع ، عبور دادن ایل از گذرگاه های خطرناک و دفاع از ا یل و طوایف در مقابل دیگران و حلّ و فصل منازعات داخلی ایل را انجام می دهند ، توده های عشایر نه تنها از آنان اطاعت می کنند ، بلکه به هنگام لزوم نیز از رهبران و خوانین خود پشتیبانی می نمایند . از دیگر سو، رضاشاه عشایر ، به ویژه زندگی کوچ نشینی آنان را ، سمبل عقب ماندگی وسنت گرایی کشور می دانست ، و در صورت تداوم زندگی کوچ نشینی عشایر، سلطه بر ایشان برایش امکان ناپذیر بود ؛ لذا اسکان عشایر را مناسب ترین راه حل برای چنین مشکلاتی می دانست.

البتّه ، بایستی به این نکته ادغان داشت که مبارزه با عشایر ، و به ویژه انتقا د اززندگی چادرنشینی آنان از سال ها قبل از به قدرت رسیدن رضاشاه وجود داشت .اصولاً از آغاز انقلاب مشروطیت، یکی از مسائلی که اذهان روشنفکران و اندیشمندان مشروطه خواه را در کشور به خود مشغول و معطوف داشته بود ، مسئلۀ ایلات و عشایر مخصوصاً مسئلۀ اسکان کوچ نشینان بود . روشنفکران در سخنان و یا نوشته های خود زبان به انتقاد از وضعیت ایلات و عشایر کشور ، و به خصوص انتقاد ازعملکرد و اقدامات نامناسب کوچندگان ، گشودند و خواستار آن شدند تا آنان به اختیار ، و یا در غیر این صورت ، به اجبار اسکان داده شوند و یا خلع سلاح گردند. . (مستوفی ، همان : ۵۱۲- ۵۱۱ / ۳ )

با به قدرت رسیدن رضاشاه ، وی در راستای تفکّر و نظر مشروطه خواهان ، و نیزدر جهت قدرت طلبی خود ، کوشید تا مسئلۀ ایلات و عشایر را به هر شکل ممکن حل کند و به قدرت گریز از مرکزیت آنان ، چه به اختیار و چه از روی اجبار ، پایان دهد. مسئلۀ اسکان عشایر ، یکی از راه کارهای رضا شاه در مقابل قدرت بسیار رهبران ایلات و عشایر بود ، که در کنار راه حل های دیگر ، همچون خلع سلاح، سربازگیری ، تصرّف املاک و غیره ، به کار بسته شد . امّا دولت رضاشاه ، به جای استفاده از شیوه ها و راههای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی ، و بدون تحقیقات و مطالعات کارشناسانه ، تنها به روش های خشن نظامی و امنیتی توسّل جست . در واقع نگاه دولت رضاشاه به عشایر و اسکان آنان ، نگاهی امنیتی و نظامی بود ، نه اینکه بخواهد با اسکان ایلات و عشایر به رشد و توسعۀ آنان ، یا تحوّل و ترقّی کشو ر، یاری رساند، زیرا ، هیچ گونه امکانات رفاهی ، مانند مسکن و خوراک ، برای ایشان فراهم نیاورد ، بلکه عشایر موظّف و مجبور بودند برای خود روستا تأسیس نمایند و خانه بسازند. آنان به اجبار از زندگی کوچ نشینی و دام پروری خود بریده بودند، امّا نحوۀ معیشت جدیدشان هم مشخّص نبود.

این اقدام بی مطالعه و تحقیق ، ضربات شدیدی بر اقتصاد عشایری و در حقیقت اقتصاد جامعۀ ایران وارد آورد ، که در آن روزگار بخش زیادی از مایحتاج خود را از تولیدات عشایر ، از قبیل گوشت ، پوست و لبنیات ، تأمین می نمود . دولت رضاشاه به دنبال آن بود تا در راستای سیاست تمرکز گرایی و خود کامگی دولت مرکزی ، با اسکان دادن اجباری ایلات و عشایر، نیروهای گریز از مرکز را در نقاط معیّن و شناخته شده تحت سلطۀ خود درآورد . از این رو ، با به کارگیری شیوه های نظامی ، پلیسی و با خشونت و زور ارتشیان ، نظمیه و امنیه ، توا نست ایلات و عشایری را که در مقابل سیاست اسکان مقاومت می کردند به اجبار در مناطقی که دولت خود تمایل به اسکان در آنها داشت، سکونت دهد.

بدیهی است که واکنش ایلات و عشایر در مقابل این جبرو فشار ، از روی ترس و اجبار بود . اگر چه ایلات و عشایر در مقابل اسکان اجباری خود مقاومت بسیار نشان دادند ، امّا با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ ، پس از تخریب مساکن خود ، بار دیگر به زندگی کوچ نشینی سابق بازگشتند. (غفّاری ، ۱۳۶۸- ‎۲۲۸ )

◀پیشینۀ اسکان عشایر بختیاری از آغاز تا زمان سلطنت رضاشاه

ایل بختیاری از جمله ایلات و عشایری بود که به شدّت تحت فشار سیاست اسکان قرار گرفت . با توجّه به اینکه بختیاری ها از معدود ایلات قدرتمند کشور بودند که با قدرت بسیار خود نقش زیادی در امور سیاسی و نظامی ایران بر عهده داشتند ، طبعاً دولت رضاشاه بیشتر از سایر ایلات، تمایل به یکجانشینی و اسکان آنان داشت تا بد ان وسیله قدرت و نفوذ شان را کاهش دهد . بختیاری ها طیّ سال های دراز و متمادی در دو منطقۀ گرمسیری خوزستان و سردسیری چهارمحال به صورت چادرنشینی به رفت و آمد و کوچ روی مشغول بودند . آنان هر ساله با آغاز بهار منطقۀ گرمسیری خود رادر خوزستان به سوی سردسیر خود ، یعنی چهارمحال ، ترک می کردند و در اوّل پاییز دوباره به خوزستان باز می گشتند.تا قبل از آغاز اجرای سیاست اسکان اجباری عشایر توسّط رضاشاه، بختیاری ها ، بنابرعادت همیشگی ، میان دو منطقۀ خوزستان و چهارمحال در تردّد و حرکت بودند . کوچ نشینی در میان ایشان به صورت یک فرهنگ درآمده بود و عشایر بختیاری هویّت ایلی شان را در نظام چادرنشینی جستجو می کردند. با وجود این ، طیّ سال ها گذشت زمان، فعّالیت ها و اقدامات اندک و ناچیزی نیز در خصوص یکجانشینی و اسکان اختیاری عشایر بختیاری صورت گرفته بود. این اقدامات در زمان خوانین و رهبرانی چون محمّدتقی خان چهارلنگ و حسینقلی خان ایلخانی ، و یا به هنگام شرکت بختیاری ها در حمایت از مشروطیت، و پس از فتح تهران، صورت گرفته بود.

در دوران حکومت محمّدتقی خان چهارلنگ ، اقداماتی در خصوص اسکان و یکجانشینی بختیاری ها توسّط این خان بختیاری انجام شد . راولینسون در این باره »: چنین نوشته است محمّدتقی خان چهارلنگ با تمام قوا تلاش خود را در جهت اسکان دادن ایلات به کار برده و تا حدّی نیز در این راه موفّق شده است . او در فریدن اراضی وسیعی را خریداری کرده و روستاهای متعدّدی را در آنجا بنیان گذاشته است .

در دشت رامهرمز مزارع متعلّق به حاکم شیراز را به مبلغ ۳۰۰۰ تومان در سال اجاره کرده و عدّه ای از بختیاری ها را در آنجا سکونت داده است . ( راولینسون ، ۱۳۶۲ : ۱۴۸ )

گارثویت نیز به نقل از لایارد گزارش داده است که در اثر سعی و اهتمام محمّدتقی خان، تعدادی از طوایف ، بیابان گردی را رها کردند و در دشت های حاصل خیز رامهرمز تخته قاپو شدند . این اقدام محمّدتقی خان با مخالفت شدید مقامات ایرانی روبه رو شد ، ولی نتیجه ای نداد و به تدریج چندین دهکده در این مناطق ایجاد گردید . همچنین ، محمّدتقی خان کوشش نمود تا همانند پدرش ، دهات بیشتری را در فریدن خریداری نماید و عدّه ای از طوایف کوچ نشین بختیاری را در آنجا اسکان دهد، امّا تلاش های وی با مخالفت حکومت اصفهان مواجه گردید و در اثر توطئۀ معتمدالدوله بیشتر این دهات مورد غارت قرار گرفت (گارثویت ، ۱۳۷۳: ۱۲۶ )

با وجود این ، محمّدتقی خان در احداث دهات جدید التأسیس و تخته قاپو کردن طوایف کوچ نشین بختیاری موفّقیت های بسیاری کسب کرد . او به مدّت دو سال درفصل تابستان خود به سردسیر نرفت و با اقامت در رامهرمز بر کار تخته قاپوشدن و اسکان عشایر بختیاری ، نظارت نمود (امیری ، ۱۳۸۵: ۳۵۴ ) . علاوه براین، یکی از طوایف تحت تابعیت محمّد تقی خان ، به نام طایفۀ جانکی گرمسیر نیز روستانشین اینان اغلب ده نشین هستند و به ندرت ییلاق و قشلاق می کنند> » ( لایارد ، ۱۳۷۱ : ۴۰ ) .بابن و هوسۀ فرانسوی نیز از اسکان دادن طایفۀ دینارویی توسّط محمّد تقی خان چهار لنگ در جلگۀ مالمیر خبر می دهند ( بابن و هوسه ، ۱۳۶۳ : ۶۷ ). علی رغم اینکه محمّدتقی خان کوشش هایی در زمینۀ یکجانشین کردن و اسکان طوایف بختیاری به عمل آورد ، و یکی از قدرتمند ترین طوایف پشتیبانش ، یعنی جانکی ها ، یکجانشین بودند ، و به علاوه خود اغلب درقلعۀ تل سکو نت داشت، امّا هیچ گاه از زندگی کوچی وچادر نشینی دست نکشید ، و حتّی در کنار قلعۀ تل مقرّحکومتش ، سیاه چادرهایی را برپا کرده بود تا خود و خانواده اش چند ماهی از سال را در آنها زندگی نمایند (لایارد ، ۱۳۷۶ : ۹۱ )

برخلاف سیّاحان فوق الذکر، بارون دوبد روسی ، که در دورۀ محمّد تقی خان به میان بختیاری ها آمد ، معتقد است که هفت لنگ ها بیشتر از چهارلنگ ها تخته قاپو شده و در مناطقی چون بربرود و کمره با کار زراعت زندگی ثابتی را پیشه کرده اند دوبد، ۱۳۷۱ : ۳۰۳ ). سال ها بعد نیز حسینقلی خان ایلخانی بختیاری ، اگر چه خود به همراه عشایر بختیاری ییلاق و قشلاق می کرد ، امّا با احداث قلعۀ چغاخور علاقۀ نسبی‎ ‎خود‎ ‎را‎ ‎به‎ ‎یکجانشینی‎ ‎و‎ ‎سکونت‎ ‎در‎ ‎قلعه‎ ‎ای‎ ‎بزرگ‎ ‎و‎ ‎مستحکم‎ ‎نشان‎ ‎داد‎ . ‎با وجود‎ ‎این ‎،‎ ‎او‎ ‎نیز‎ ‎همانند‎ ‎محمّدتقی‎ ‎خان‎ ‎بیشتر‎ ‎ایّام‎ ‎خود‎ ‎و‎ ‎خانواده‎ ‎اش‎ ‎را‎ ‎در‎ ‎سیاه ‎چادرهای‎ ‎اطراف‎ ‎قلعۀ‎ ‎چغاخور‎ ‎می‎ ‎گذراندند‎ . ‎سردار‎ ‎اسعد‎ ‎می‎ ‎نویسد‎ ‎که‎ ‎ایلخانی « از قشلاقات‎ ‎در‎ ‎چند‎ ‎نقطه‎ ‎عمارت‎ ‎ساخته‎ ‎بودند‎ ‎و‎ ‎در‎ ‎چغاخورکه‎ ‎منزل‎ ‎ییلاقی‎ ‎است‎ ‎نیز ‎عمارت‎ ‎مخصوص‎ ‎داشت‎ ‎،‎ ‎ولی‎ ‎چهار‎ ‎ماه‎ ‎را‎ ‎در‎ ‎زیر‎ ‎چادر‎ ‎زندگی‎ ‎می‎ ‎نمودند( سردار اسعد ، ۱۳۷۶ : ۱۷۲ )
‎از‎ ‎دوران‎ ‎پس‎ ‎از‎ ‎قتل‎ ‎ایلخانی‎ ‎،‎ ‎به‎ ‎تدریج‎ ‎و‎ ‎طیّ‎ ‎یک‎ ‎دورۀ‎ ‎طولانی‎ ‎،‎ ‎علاقۀ‎ ‎خوانین به‎ ‎کوچ‎ ‎نشینی‎ ‎کم‎ ‎تر‎ ‎گردید‎ . ‎طیّ‎ ‎این‎ ‎دوران‎ ‎ایلخانی‎ ‎و‎ ‎ایل‎ ‎بیگی‎ ‎بختیاری‎ ‎،‎ ‎به‎ ‎هنگام کوچ‎ ‎ایل‎ ‎،‎ ‎اگر‎ ‎چه‎ ‎خود‎ ‎به‎ ‎همراه‎ ‎عشایر‎ ‎به‎ ‎گرمسیر‎ ‎می‎ ‎رفتند‎ ‎و‎ ‎در‎ ‎بهار‎ ‎باز‎ ‎می‎ ‎گشتند، امّا‎ ‎همسر ‎و‎ ‎فرزندان‎ ‎خود‎ ‎را‎ ‎به‎ ‎همراه‎ ‎نمی‎ ‎بردند‎،‎ ‎بلکه‎ ‎آنان‎ ‎را‎ ‎در‎ ‎قلعۀ‎ ‎چغاخور‎ ‎و سایر‎ ‎قلعه‎ ‎ها‎ ‎و‎ ‎مساکن‎ ‎ییلاقی‎ ‎خود‎ ‎باقی‎ ‎می‎ ‎گذاشتند‎ ‎و‎ ‎خود‎ ‎پس‎ ‎از‎ ‎بازگشت‎ ‎از ‎خوزستان‎ ‎،‎ ‎به‎ ‎ایشان‎ ‎می‎ ‎پیوستند.( ‎کوپر‎ ‎،‎ ‎بی‎ ‎تا : ۱۸ ).

پس‎ ‎از‎ ‎حمایت‎ ‎بختیاری‎ ‎ها‎ ‎از‎ ‎انقلاب‎ ‎مشروطیت‎ ‎و‎ ‎شرکت‎ ‎آنان‎ ‎در‎ ‎فتح‎ ‎تهران‎ ‎و‎ ‎به ویژه‎ ‎پس‎ ‎از‎ ‎رسیدن‎ ‎خوانین‎ ‎بزرگ‎ ‎بختیاری‎ ‎به‎ ‎مناصب‎ ‎حسّاس‎ ‎وزارتی‎ ‎و‎ ‎حکومتی دولت‎ ‎مشر‎وطه‎ ‎،‎ ‎آنان‎ ‎قلمرو‎ ‎ایلی‎ ‎را‎ ‎به‎ ‎قصد‎ ‎اقامت‎ ‎و‎ ‎سکونت‎ ‎در‎ ‎تهران‎ ‎و‎ ‎شهرهای بزرگ‎ ‎ترک‎ ‎گفتند‎ . ‎این‎ ‎امر‎ ‎آسیب‎ ‎جدّی ‎ ‎بر‎ ‎نظام‎ ‎عشایری‎ ‎و‎ ‎زندگی‎ ‎کوچ‎ ‎نشینی بختیاری‎ ‎ها‎ ‎وارد‎ ‎ساخت‎ . ‎خوانین‎ ‎کوچک‎ ‎تر‎ ‎،‎ ‎که‎ ‎در‎ ‎ایل‎ ‎باقی‎ ‎مانده‎ ‎و‎ ‎به‎ ‎نیابت‎ ‎ازسوی‎ ‎خوانین‎ ‎بزرگ‎ ‎به‎ ‎ادارۀ‎ ‎امور‎ایل‎ ‎بختیاری‎ ‎پرداخته‎ ‎بو‎دند،‎ ‎چندان‎ ‎توجّه‎ ‎و‎ ‎علاقه ای‎ ‎جدّی به ‎زندگی‎ ‎کوچ‎ ‎نشینی‎ ‎و‎ ‎همراهی‎ ‎با‎ ‎ایل‎ ‎در‎ ‎مهاجرت‎ ‎از‎ ‎گرمسیر‎ ‎به‎ ‎سردسیر و‎ ‎بالعکس‎ ‎نداشتند‎.‎

به‎ ‎علاوه‎ ‎،‎ ‎با‎ ‎توجّه‎ ‎به‎ ‎بافت‎ ‎فرهنگی‎ ‎جامعۀ‎ ‎بختیاری‎ ‎که‎ ‎ریش‎ ‎سفیدان‎ ‎طیّ‎ ‎کوچ‎ ‎، بیشتر‎ ‎از‎ ‎جوانان‎ ‎مورد‎ ‎احترام‎ ‎بودند،‎ ‎خوانین‎ ‎جوان‎ ‎جایگاهی‎ ‎در‎ ‎نظام‎ ‎کوچ‎ ‎نشینی بختیاری‎ ‎نیافتند‎ . ‎لذا‎ ‎،‎ ‎پس‎ ‎از‎ ‎مشروطیت‎ ‎و‎ ‎به‎ ‎مرور‎ ‎،‎ ‎ایل‎ ‎بختیاری‎ ‎،‎ ‎بدون‎ ‎عالی‎ ‎ترین رهبران خود یعنی ایلخانی و ایل بیگی ، و تنها به کمک رهبران میانی ایل ، یعنی خوانین کوچک تر و به ویژه کلانتران، به زندگی کوچ نشینی خود ادامه می داد ؛ در حالی که فقدان همراهی رهبران عالی ایل در کنار آنان، بر دلسردی شان نسبت به تداوم زندگی کوچ نشینی، تأثیرات بسزایی داشت . امّا علی رغم همۀ این مشکلات و موانع، بختیاری ها همچنان اگر چه با شوق و ذوق کم تری نسبت به گذشته به زندگی چادرنشینی و کوچ روی خود ادامه می دادند و همه ساله در بهار و پاییز با گله ها و رمه های خود از گرمسیر به سردسیر و یا بالعکس مهاجرت می کردند.

◀رضاشاه و اسکان عشایر بختیاری

رضاشاه به هنگام طرّاحی و اجرای سیاست اسکان ایلات و عشایر ، به یکجانشینی و اسکان عشایر بختیاری توجّه و حسّسیت بسیاری معطوف نمود . از دیدگاه او بختیاری ها از مقتدرترین ایلات و عشایر جنوب ایران بودند که اجرایی شدن طرح اسکان عشایر دربارۀ شان اهمّیت ویژه و فوق العاده ای داشت . اسکان اجباری عشایر بختیاری در کنار فروش و تعویض اجباری املاک، خلع سلاح، سربازگیری ، غصب سهام نفت ، فشارهای مالیاتی و غیره، از دیگر اقدامات دولت جدید پهلوی بر ضدّ
بختیاری ها و با هدف تضعیف قدرت و نفوذ آنان بود . از سال ۱۳۰۶ ش به بعد ، رضاشاه به دنبال اجرای طرح اسکان عشایربرآمد .به نوشتۀ جعفرقلی خان سردار بهادر، خان بختیاری و وزیر جنگ رضاشاه، تخته قاپوکردن ایلات کاری مشکل امّا اقدامی لازم بود( سردار بهادر ، ۱۳۷۸ : ۲۵۶ ) رضاشاه دستور داد تا در بودجۀ هر سال دولت، مبلغ ویژه ای به اعتبار اسکان عشایر برای خانه سازی و احداث روستاهای جدید منظور شود(سند شمارۀ ۲/ ۶ / ۷ – ۲۹۱ )
با توجّه به تمایل شدید رضاشاه مبنی بر یکجانشین نمودن ایلات و عشایر، مقرّرات تخته قاپو شدن ایلات و عشایر سرانجام در یازده ماده به تصویب رسید . مادۀ اوّل ، ایلات و عشایر چادرنشین ایران را به سه دسته تقسیم نموده بود . دستۀ اوّل چادرنشینانی اند که در تمام ماه های سال در زیر چادر اقامت د ارند و با چادر ییلاق وقشلاق می کنند ، و معمولاً خانه و مرتع ملکی ند ارند. دوّم طوایفی اند که شش ماه سال را با خانواده در چادر اقامت می کنند ، امّا در مناطق گرمسیری خانه و مرتع ملکی دارند . سوّم دامدارانی اند که در روستاها و قصبات سکونت د ارند و تنها سه ماه از سال را نیازمند به چادر و چادرنشینی هستند.
در مادۀ د وّم ذکر شده بود که برای آشنا شدن چادرنشینان به ده نشینی و رعیتی واز بین رفتن چادرنشینی ،بایستی در هر سه مورد به ترتیبی اقدام شود که ریش سفیدان و متموّلان دستۀ اوّل ملزم شوند تا در مدّتی معیّن با صرف دارایی خود در هرنقطه که مایل باشند، املاکی را خریداری کنند و یا در املاک خالصه یا اربابی خانه بسازند و بزرگ هر خانواده را به ترک چادرنشینی و انجام زراعت و رعیتی وادار نمایند. رؤسا و ریش سفیدان دستۀ دوۀم را نیز بایستی ملزم نمود تا با صرف دارایی خود و در مراتع ملکی و متصرّفی طایفۀ خود، منزل بسازند و به زراعت و امور رعیتی مشغول شوند . پیرمردان و ریش سفیدان دستۀ سوّم نیز بایستی ملزم گردند که در مناطق سردسیری برای توقّف سرپرستان احشام، خانه های ییلاقی بنا کنند (همان سند).

براساس مادۀ سوّم این نظام نامه ، حکّام و ولات موظّف شدند که به محض وصول دستور وزارت داخله، یک نفر از اعضای مجرّب و فعّال حوزۀ مسؤلیت ایالت یا حکومت را برای اجرای مقرّرات مربوط به امر اسکان برگزینند و با معرّفی به وزارت داخله به حوزۀ اقامت ایلات و حشم داران اعزام نمایند . این مأمور وظیفه داشت تا آن قسمت از طوایف و تیره هایی را که کاملاً چادرنشین و کوچ رو هستند ، مورد تحقیق و شناسایی قرار دهد و فهرست و آمار جامعی از تعداد ایشان تهیّه کند و دو نفر از مهم ترین ریش سفیدان مورد اعتماد طایفه و یک نفر کدخدایی را که مورد اطمینان و مقبول آن ریش سفیدان و اکثریت خانواده های طایفه باشند، انتخاب و احضار نماید و التزام جداگانه از هر تیره و طایفه به امضای کدخدا و ضمانت ریش سفیدان همان طایفه و تیره بگیرد تا متعهّد شوند خانه و کلیۀ وسایل رعیتی را در روستا فراهم کند تا تمام افراد تیره ها و طوایف آنان ترک چادرنشینی نمایند و با اخذ ورقۀ هویّت ،مردانشان به لباس متّحدالشکل ملبّس شوند(همان سند).

مادّۀ چهارم دربارۀ وظیفۀ حکّام و ولات در خصوص ارسال گزارش جامعی از وضعیت اسکان ایلات حوزۀ قلمرو خود و ارسال نسخه ای از فهرست و آمار طوایف اسکان داده شده، به وزارت داخله می باشد.

مادّۀ پنجم حقوق و فوق العاده پاداش مأموریت و مخارج مسافرت مأمور ویژۀ اسکان را ذکر کرده است.

بنابرمادّۀ ششم نظام نامه ، حکّام و ولات وظیفه داشتند که ایلات و صاحبان احشام و دام هایی را که ناگزیر بایستی به سردسیر بروند و نیازمند داشتن چادر می باشند، به دقّت شناسایی کنند و در اوّل اسفندماه هرسال فهرست تعداد چوپانان و سرپرستان هر تیره و طایفه تهیّه و بر طبق درخواست صاحبان احشام و پس از مطالبه و رؤیت ورقۀ هویّت سرپرست یا چوپان ، مجوّز حرکت احشام به ییلاق به نام آنان صادر شود.

مادّۀ هفتم در خصوص راه کارهای تشخیص اینکه آیا خانوارهایی که چادرنشین بوده اند ، به طور قطعی ده نشین شده اند یا خیر،است.
مادّه های هشتم تا یازدهم نیز دربارۀ شرایط اسکان و وظایف حکّام و مسؤلان و مأموران در قبال اسکان عشایر و اعزام مأ موران و بازرسان ویژۀ بررسی اسکان عشایر می باشد (همان سند).

مقرّرات اسکان عشایر در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۱۲ به محمودخان غفّاری مأمورعمران بختیاری ابلاغ گر دید تا در راستای اسکان بختیاری ها، مدّنظر قرار گیرد و به طور دقیق اجرا شود( سند شمارۀ ۱/۶ / ۷ – ۲۱۹ ) در یازدهم خرداد ۱۳۱۳ دولت فروغی بر طبق پیشنهاد وزارت داخله تصویب نمود که مبلغ ۵۰ هزار ریال اعتبارات عمرانی به منظور مخارج اعزام مأ مورانی به بختیاری برای اسکان عشایر بختیاری و مخارج بازرسان اعزامی برای بازرسی وضعیت اسکان بختیاری ها، در اختیار وزارت داخله گذاشته شود ( سند شمارۀ ۱۷ / ۱۰ / ۱۳۷۸ – ۲۴۰ ).

در نیمۀ دوّم شهریور و نیمۀ اوّل مهرماه ۱۳۱۳ به دستور دولت ، کدخدایان و ریش سفیدان طوایف مختلف بختیاری درسردسیر، ساکن شد ن خانوارهای طوایف تابع خودرا در روستاهای جدید الاحداث ، مورد تأیید قرار دادند . کدخدایان و ریش سفیدان هر طایفه فهرست خانوارهای طایفۀ خود را که اسکان گرفته و در روستاها خانه ساخته بودند، تهیّه و مهر و امضاء نمودند.

در همین هنگام کلّ منطقۀ چهارمحال و بختیاری به هفت حوزه به نام های چغاخور، شوراب، دره زرد، بیرگان، دواب ، دی تاران و بازفت ، تقسیم گردید . کلّ این هفت حوزه شامل ۱۴۲ روستای جدید و ۲۹۰۱ خانوار گردید . فهرست خانوارهای عشایر بختیاری از طوایف و تیره های مختلف ، که در روستاهای جدید ساکن شده بودند، مورد تأیید بزر گان و کدخدایان و ریش سفیدان هر طایفه و تیره ، و فهرست تعداد کلّ روستاها، خانوارها و جمعیّت آنان ، توسّط نمایندگان وزارت داخله، وزارت مالیه و مرتضی قلی خان صمصام حاکم بختیاری و پسرش جهانشاه صمصام نمایندۀ حاکم بختیاری ، مورد تأیید قرار گرفت و امضاء گردید.( پوشۀ شمارۀ ۲۴۰۰۲۴۳۷۹).

بدین گونه ، اوّلین روستاهای جدید در مناطق سردسیری بختیاری به وجود آمدند. تا قبل از اجرای طرح اسکان عشایر، در منطقۀ چهارمحال تنها چند روستای معدود مانند دستگرد، ده نو، شمس آباد، اردل و ناغان ، وجود داشت که اغلب ساکنانشان را نیز غیر بختیاری ها تشکیل می دادند ، و یا ا ینکه در روستاهایی که ساکنانش بختیاری بودند ، اغلب آنان محلّ سکونت خوانین و کلانتران بختیاری بود .

امّا پس از اسکان عشایر بختیاری توسّط رضاشاه ، منطقۀ چهارمحال مملو از روستاهای بزرگ و کوچکی گردید که گاهی حتّی روستای کوچکی با تعداد دو و یا سه خانوار نیز در میان آنها مشاهده می گردید . اسکان عشایر بختیاری عملاً در سال ۱۳۱۳ ش، و پس از حبس و اعدام خوانین و رهبران بختیاری ، آغاز گردید . مطابق دستور دولت رضاشاه ، طوایف بختیاری ساکن در خوزستان بایستی در آنجا ، و طوایف ساکن در چهارمحال نیز بایستی د ر همان محل سکونت کنند و از مهاجرت به ییلاق و قشلاق و یا برافراشتن سیاه چادر اجتناب ورزند . استفاده از سیاه چادر به شدّت ممنوع بود و کسی که اقدام به بر پا کردن سیاه چادر می نمود، به شدّت مجازات می گردید . در شرایط خاصّی که اگر دام ها جابه جا نمی شدند و از بین می رفتند، صاحبان دام ها بایستی از حکّام و فرمانداران مجوّز چوپانی و مجوّز چادر ، آن هم چادر سفید، بگیرند و یا اینکه از مقامات مجوّز تعلیف دام ها را دریافت دارند .

عشایر تعهّد و التزام می دادند که تنها برای تعلیف دام ها قصد کوچ یا حرکت را دارند. پس از دادن چنین تعهّدی ، جواز تعلیف دام از سوی حکومت برای آنان صادر می گشت ؛ امّا در صورت تخطّی از مقرّرات و نداشتن اجازه نامۀ تعلیف، عشایر به شدّت جریمه می شدند.

در بهار ۱۳۱۵ ش ، بنابر دستور شخص رضاشاه ، دولت تصمیم گرفت برای عمران و آبادی خوزستان حدود سه الی چهار هزار خانو ار از عشایر بختیاری را از چهارمحال به خوزستان کوچ دهد و در نقاط مختلف خوزستان ساکن کند (سند شمارۀ ۶ / ۶۵۰ / ۱۲۰۰۷ ) امّا این اقدام ، آن هم در فصل بهار ، که معمولاً عشایر بختیاری مطابق مرسوم هر ساله از خوزستان به چهارمحال کوچ می نمودند ، کاردشوار و حتّی غیر ممکنی بود . دستور انتقال این تعداد خانوار به حکومت بختیاری داده شد ، امّا حکومت بختیاری انتقال این تعداد خانوار بدون انجام هیچ گونه مطالعات کارشناسی و یا بدون فراهم آوردن امکانات ، از بختیاری به خوزستان رامشکل دانست و ابراز عقیده نمود که همۀ آنان از بین خواهند رفت و تنها انتقال پانصد خانوار حسین وند و آسترکی ، که در قشلاق و ییلاق مسکنی ندارند ، امکان خواهد داشت (همان سند). امّا ادارۀ کلّ فلاحت در نامه ای به نخست وزیر اطّلاع داد که انتقال پانصد خانوار از بختیاری ها به خوزستان، آن هم خانوارهایی که از دو سال قبل خود شان از چهارمحال فرار کرده و در اطراف مسجدسلیمان ، شوشتر و رامهرمز سکونت نموده اند،با هدف اصلی رضاشاه که ازدیاد رعایا و عمران خوزستان می باشد، غدغن » مطابقت ندارد .لذا ، رئیس کلّ ادارۀ فلاحت از نخست وزیر تقاضا نمود که دستورفرمایید حکومت بختیاری امر صادره را سریعاً به موقع اجرا گذارده و سه چهار هزار خانوار از ایلاتی که فعلاً در بختیاری سکنی دارند کوچ دهند.» ( پوشۀ شمارۀ ۷ / ۶۵۰ / ۷ / ۱۱۲۰ )

رئیس کلّ فلاحت بار دیگر در ۲۵ تیر ۱۳۱۵ در نامۀ مجدّدی به نخست وزیر از وی تقاضا نمود تا به وزارت داخله و حکومت بختیاری دستور صادر نماید تا هر چه سریع تر اوامر مؤکّد رضاشاه در خصوص انتقال سه چهار هزار خانوار از ایل بختیاری به نقاط مختلف خوزستان اجرا گرد (همان پوشه). لذا ، نخست وزیر در تاریخ ۲۹ /مرداد/ ۱۳۱۵ ، طیّ نامه ای به ریاست دفتر مخصوص شاهنشاهی ، نوشت: « برای آبادی خوزستان حسب الامر مبارک مقرّر گردید از خانوارهای ایل بختیاری به آنجا منتقل شود و بر طبق دستوری که به حکومت هفت لنگ بختیاری در انتقال آنها صادر گردیده، گزارش تلگرافی می دهد که با همراهی نمایندۀ ادارۀ فلاحت از هشت کیلومتری چغاخور مشغول جنبش دادن خانوارهایی که می بایست به شاخه منتقل شوند، شده و چند روز دیگر هم برای خانوارهایی که باید به شاهور روانه شوند، جدّیت و اقدام خواهم نمود» (همان پوشه).

سرانجام در شهریور ۱۳۱۵ دسته ای از عشایر بختیاری را به اجبار و زور از چهارمحال به سوی خوزستان حرکت دادند . این اقدام با توسّل به خشونت و ستم بسیار صورت گرفت و عدّه ای از بختیاری ها توسّط نیروهای امنیه و یا نمایندگان ادارۀ فلاحت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند(همان پوشه). تقسیم قلمرو بختیاری به منظور سهولت در امر اسکان علی رغم رفتار ستمگرانۀ مأموران دولتی و خشونت به خرج دادن آنان، کار اسکان عشایر بختیاری و انتقال اجباری شان از چهارمحال به خوزستان با سرعت چندانی پیش نرفت . در پاییز ۱۳۱۵ ش به دستور رضاشاه حکومت بختیاری ملغی و خاک بختیاری به دو منطقه تقسیم گردید . این اقدام به علّت عدم پیشرفت امر تخته قاپوکردن وخلع سلاح طوایف بختیاری صورت گرفت . در ۲۳ آذر ۱۳۱۵ ، سر لشکر ضرغامی، سرپرست ستاد ارتش ، در نامه ای به ریاست وزراء در این خصوص نوشت : « در اثر وصول گزارشاتی راجع به عدم پیشرفت امر تخته قاپو وخلع سلاح طوایف بختیاری ، اوامر مطاع مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی شرف صدور یافتند که حکومت بختیاری ملغی و خاک بختیاری به دو منطقه تقسیم شده، منطقۀ گرمسیری تحت نظر لشکر نمرۀ ۶ خوزستان ، و منطقۀ ییلاقی تحت نظر تیپ اصفهان واقع گردیده ، و در هر منطقه از خوانین جوان بختیاری یک نفر به سمت نیابت حکومت تعیین و جهت خلع سلاح و تخته قاپوی طوایف اقدام شود…» ( همان پوشه)
بدین گونه ، رضاشاه در راستای اهداف خود موفّق به دگرگون ساختن وضعیت جغرافیایی سرزمین بختیاری در تقسیمات کشوری گردید . خطّۀ بختیاری که از کوه پایه های دشت خوزستان تا محال اصفهان ، و از مرز کهگیلویه تا خاک لرستان ، در یک پیوند و تحت یک مرکزیت اداره می شد، از یک ساختار اداری واحد خارج شد و بین استان های همجوار تقسیم گردید . منطقۀ گرمسیرات آن ، یعنی ایذه و مسجدسلیمان و بخش جانکی گرمسیر ، به استان خوزستان پیوست . قسمتی از سردسیرات بخش ییلاقی طوایف محمودصالح ، کیانرسی و موگویی به استان اصفهان و مناطق ییلاقی چهارلنگ و طوایف ممیوند، زلکی و آسترکی به استان لرستان ، و باقی ماندۀ آن هم از دهدز تا گردنۀ رخ ، و از خان میرزا تا نزدیک فریدن ، به نام استان چهارمحال و بختیاری خوانده شد( امیری ، همان : ۲۹۵ ) .

به قسمت باقی مانده ، یعنی چهارمحال و بختیاری ، فرمان داری داده شد ؛ و با لغو مناصب ایلخانی و ایل بیگی بختیاری ، مرتضی قلی خان صمصام به عنوان اوّلین فرمان دار چهارمحال و بختیاری منصوب گردید( کیاوند ، ۱۳۶۸ : ۱۱۴ ) دولت تصمیم گرفته بود تا کمیسیونی در خصوص بررسی انتقال خانواده های بختیاری به خوزستان تشکیل دهد . ستاد ارتش وزارت جنگ ، سرهنگ رفیع بدیع نیا ، و وزارت داخله حسن اعظام قدس ، را برای عضویت در این کمیسیون معرّفی کردند.

طیّ سال ۱۳۱۵ اسکان عشایر شاخۀ چهارلنگ با سرعت بیشتری انجام شد و بسیاری از آنان در روستاها منازلی ساختند و اسکان گزیدند ( سند شمارۀ ۳۰۴ / ۵۳ / ۱۸ – ۲۹۱ ۹ . این در حالی بود که اسکان عشایر هفت لنگ بختیاری با موانع و مشکلاتی مواجه شده بود . لذا ، حکومت اصفهان طیّ نامه ای در این خصوص به وزارت داخله اعتراض نمود . وزارت داخله نیز از دفتر مخصوص رضاشاه کسب تکلیف نمود . دفتر مخصوص نیز از رضاشاه کسب تکلیف نمود.

در نتیجه ، در ۳خرداد ۱۳۱۶ ، رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی طیّ نامه ای محرمانه به ریاست وزراء نوشت که با اقداماتی که حکومت نظامی چهارلنگ در ترک چادر نشینی نموده ، طوایف هفت لنگ به حال چادرنشینی باقی و تقاضا کرده که برای اسکان آنها نیز اقدامات لازم به عمل آید ، والّا با حالت فعلی آنها، ممکن است در طوایف چهارلنگ تأثیر خوبی نداشته باشد . حسب الامر مطاع مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی ابلاغ می نماید اسکان طوایف و ترک چادرنشینی آنها استثناء ندارد و طوایف هفت لنگ هم باید اسکان داده شوند» ( شمارۀ ۵۷۶ – ۱۱۲۰۰۷ ). محمود جم ر ئیس الوزراء نیزدر ۱۹ خرداد ۱۳۱۶ این دستور رضاشاه را به وزارت داخله ابلاغ نمود (همان پوشه).

با آغاز به کار طرح اسکان عشایر، حوزۀ سردسیری و حوزۀ گرمسیری بختیاری ازرضا شاه و سرکوبی قدرت های محلّی و عشایری یکدیگر مجزا گردید . ایل بختیاری که از ۱۳۰۳ ش به دو قسمت چهارلنگ و هفت لنگ تقسیم گردیده بود ، سپس نیز دچار تقسیم بندی دیگری گردید . منطقۀ چهارلنگ دارای حکومت نظامی ، و منطقۀ هفت لنگ تحت امر حکّام اصفهان و خوزستان بودند، امّا نایب الحکومه های آنها با نظر لشکر خوزستان و تیپ اصفهان انتخاب می گردیدند، که سرانجام در بهار ۱۳۱۶ مقرّر گردید که برای نیابت حکومت هفت لنگ نیز مأموران نظامی تعیین شود تا بتوانند در پیشرفت سیاست اسکان اجباری عشایر هفت لنگ نیز پیشرفتی به وجود آورند( همان پوشه)

بدین ترتیب ، تمامی ایل بختیاری چه چهارلنگ و چه هفت لنگ ، به هفت بخش تقسیم گردید، که سه بخش آن در سردسیر و جزو فرمان داری اصفهان، و چهار بخش آن در گرمسیر و جزو فرمان داری اهواز، قرار گرفت . این تقسیم بندی برای اجرای دقیق و آسان اسکان عشایر بختیاری صورت گرفت . با وجود این، باز هم مشکل دولت در خصوص اسکان اجباری عشایر بختیاری حل نگردید.

عشایر بختیاری حاضر به ترک چادرنشینی و اسکان در یک نقطۀ خاص نشدند و در مقابل طرح اسکان عشایر مقاومت می کردند . آنان چادرنشینی را نماد هویّت مستقل و آزاد خود می دانستند و جلوگیری از کوچ روی برایشان قابل پذیرش نبود ؛ لذا ، بعضی از عشایر مخفیانه و به دور از چشم مأموران دولتی از سردسیر به گرمسیر، و یا بالعکس ، کوچ می کردند و مأموران و بازرسان پی نمی بردند ؛ زیرا که کوچ ایشان بعد از مواقع معمول کوچ بود . این بدان خاطر بود که مأموران پس از سپری شدن ایّام کوچ، گذرگاه ها و ایل راه های عشایر بختیاری را ترک می کردند ؛ و لذا، عشایر بختیاری در این فرصت اقدام به کوچ می کردند(پوشۀ شمارۀ ۵ و ۴و ۳ / ۷۵ / ۲۱ – ۲۹۱ ). امّا اگر مأ موران به کوچ طایفه ای پی می بردند ،غالباً آنان را به زور و باغل و زنجیربه جای سابق خود باز می گرداندند . این امر باعث شده بود بی نظمی و مداخلاتی دردو منطقۀ سردسیر و گرمسیر بختیاری ایجاد شود، زیرا مرزهای دو منطقه به طور دقیق مشخّص نشده بود . از این رو ، برای جلوگیری از مداخلات حکومت های سردسیری و گرمسیری بختیاری در قلمرو یکدیگر ، کمیسیونی برای تعیین حدود این دو منطقه تشکیل شد . در ۱۱ خرداد ۱۳۱۶ وزیر داخله جریان مداخلات فتحعلی خان سردار معظّم بختیاری نایب الحکومۀ حوزۀ سردسیری هفت لنگ بختیاری در امور دهدز ، که جزو حوزۀ گرمسیری محسوب می شد، شکایت حکومت خوزستان از این اقدام را به نخست وزیر اطّلاع داد( پوشۀ شمارۀ ۵۷۶ – ۱۱۲۰۰۷ ) در نتیجه، دولت تصمیم گرفت با تشکیل کمیسیون تعیین حدود سردسیر و گرمسیر بختیاری ، با دقّت و سرعت بیشتری مسئلۀ اسکان عشایر بختیاری را دنبال نماید. تیپ مستقل اصفهان سروان کمال سهراب ، و وزارت داخله محمود شریف هاشمی و علیرضا وثیق را به عنوان نمایندگان خود در کمیسیون تعیین حدود معرّفی نمودند( سند شمارۀ ۱۸۲ / ۶۲ / ۱۴ – ۲۹۱ )

نمایندگان مزبور، علاوه بر تعیین حدود مرزها ی سردسیر و گرمسیر بختیاری، به عنوان بازرسان مخصوص وزارت داخله و تیپ مستقل اصفهان ، مأموریت داشتند وضعیت اجرای اسکان عشایر بختیاری را به دقّت بررسی کنند و گزارش مفصّل و جامع آن را به مقامات ارائه دهند . دولت تلاش کرد تا با تقسیم خاک بختیاری به دو قسمت چهارلنگ و هفت لنگ و دو منطقۀ سردسیر و گرمسیر، بتواند توسّط مقامات و مأموران ، خود بختیاری ها را تحت نظارت بگیرد و طرح اسکان عشایر بختیاری را به طور دقیق و کامل اجرا نماید

◀سرانجام اسکان عشایر بختیاری

علی رغم همۀ تدابیر دولت رضاشاه در به کار بردن شیوه های خشن و نظامی و بسیج شدن دستگاه های اداری ، اجرایی ، نظامی و انتظامی برای اجرای سیاست اسکان عشایر ، این سیاست با موفّقیت و به طور کامل اجرا نگردید . با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ و برقراری فضای آزاد در کشور، عشایر بختیاری نیز همانند ایلات و عشایر دیگر، خانه ها و مساکن خود را تخریب کردند و بار دیگر به زندگی کوچ نشینی روی آوردند . روستاهایی که به طور اجباری و خیلی سریع به وجود آمده بودند
امّا در حقیقت هم شکل ظاهری و هم هویّت واقعی یک روستا را نداشتند ، و گاهی از دو سه خانوار تشکیل شده بودند، از بین رفتند و عشایر بختیاری ، که آزادی خود را به دست آورده بودند ، با از بین بردن خانه ها و روستاهای خود، مجدّداً به چادرنشینی و کوچ روی روی آوردند . امّا سال ها بعد به تدریج زمینۀ اسکان ، همیشگی عشایر بختیاری فراهم آمد . این اسکان برخلاف طرح اسکان اجباری رضاشاه ، داوطلبانه و از روی اختیار بود.

با نوسازی ایران و گسترش مظاهر زندگی جدید در شهرها و روستاها و استفادۀ مردم جوامع شهری و روستایی از مظاهر مدرن شدن ایران، چون رفاه و آسایش به وجود آمده، عشایر بختیاری و همانندان آنان ، عشایر دیگر شهرها به تدریج از شیوۀ زندگی چادرنشینی خود دست کشیدند و جذب روستاها و شهرها شدند . با وجود این، عدۀ اندکی از بختیاری ها هنوز پس از گذشت بیش از نیم قرن از اسکان اجباری ایشان توسّط رضاشاه ، از شیوۀ زندگی چادرنشینی خود دست نکشیده اند و همه ساله با زحمت و شوق و علاقۀ بسیار میان سردسیر و گرمسیر در رفت و آمدند و از مواهب طبیعی زندگی بهره می برند . معلوم نیست که چه موقع این عدّه نیز از زندگی کوچ نشینی دست می کشند و در شهرها یا روستاها سکونت خواهند گزید.

◀ نتیجه گیری

رضاشاه پهلوی ، پس از رسیدن به سلطنت، تصمیم به اجرای طرح اسکان عشایر ایران گرفت.ایلات و عشایر نیروهای قدرتمند تمرکز گریزی بودند که به علت کوچ سالیانه و مداوم خود کمتر تحت نظارت و سلطۀ مستقیم دولت های ایران تا قبل از پهلوی درآمده بودند . آنان حتّی خود حکومت ساز بودند زیرا اغلب حکومت های ایران از دورۀ باستان تا پهلوی ، ریشۀ ایلی و عشایری داشتند . ایل بختیاری به عنوان یکی از این ایلات و عشایر، که محلّ استقرار آن در جنوب ایران قرار داشت ، از قدرت بسیاری بهره مند بود و در جریانات و تحوّلات تاریخی ایران ، از سقوط صفویه تا حکومت پهلوی ، نقش بسیاری ایفا کرده بود . به ویژه آنکه در جریان تحوّلات انقلاب مشروطه ، بختیاری ها نیروی نظامی خود را سازمان دادند و با شکست محمّدعلی شاه قاجار و فتح تهران باردیگر مشروطیت را برقرار نمودند.

حرکت سالیانه و مداوم آنان از سردسیر به گرمسیر ، یا بالعکس ، و حضور در کوهستان های صعب العبور بختیاری ، ایشان را از دسترس و قابلیت نظارت و سلطه توسّط دولت ایر ان خارج ساخته بود . اجرای طرح اسکان عشایر بختیاری ، دولت پهلوی را به این هدف مهم نائل می ساخت . در نتیجه ، طرح اسکان عشایر ایل بختیاری نیز، همچون بعضی دیگر از ایلات ، البتّه با شدّت وحدّت بیشتری تعقیب و اجرا گردید . امّا این طرح بدون هر گونه مطالعات و تحقیقات کا رشناسی و تنها از سوی دستگاه های نظامی و امنیتی عملی گردید .نگاه دولت رضاشاه به مسئلۀ اسکان عشایر نگاهی امنیتی و نظامی بود، و هیچ گونه امکانات و یا تمهیداتی برای رفاه و آسایش عشایر اسکان داده شده در نظر گرفته نشده بود.

دولت پهلوی عشایربختیاری را تنها با پشتوانۀ ارتش و به اجبار در مناطق ییلاقی و یا قشلاقی ساکن نمود . رضاشاه شخصاً و به صورت مستقیم بر اجرای اسکان عشایر بختیاری نظارت می نمود . او برای سهولت در امر اجرای طرح اسکان عشایر بختیاری دستورداد قلمرو بختیاری به چند استان سردسیری و گرمسیری تقسیم گردد. این کاربا عجله انجام شد و دسته های زیادی از عشایر بختیاری را از سردسیر (چهارمحال بختیاری) به اجبار و با اعمال خشونت به گرمسیر (خوزستان) کوچانیدند و در مناطق گرم و بد آب و هوای آنجا اسکان دادند . ستاد ارتش وزارت جنگ و وزارت داخله در یکجانشینی اجباری بختیاری ها نقش مهم و برجسته ای داشتند . امّا واکنش عشایر بختیاری در مقابل فشار دولت رضاشاه برای اسکان خود، مقاومت و تداوم زندگی کوچ نشینی بود . همه ساله دسته های زیادی از بختیاری ها به طور مخفیانه کوچ می کردند، و بسیاری از آنان نیز تحت فشار و اجبار دولت و با اکراه در رو ستاهای جدید التأسیس خانه ساختند و سکونت نمودند . امّا با وقوع حوادث شهریور ۱۳۲۰ و سقوط دیکتاتوری رضاشاه، آنان با تخریب خانه های خود ساخته ، بار دیگر به کوچ نشینی روی آوردند. (۷ )

◀توضیحات و مآخذ:‏

‏۱ – محمبدقلی مجد «رضاشاه و بریتانیا» بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا/ ؛ مترجم ‏مصطفی امیری؛ ویراستار علی‌اکبر رنجبرکرمانی مؤسّسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی ‏‏۱۳۸۹.صص ۸۷ – ۸۰

۲ – نصرالله سیف پور فاطمی « آئینۀ عبرت » ،خاطرات و رویدادهای تاریخ معاصر ایران – انتشارات جبهۀ ملّی ایران – ۱۳۶۸ – صص – ۶۲۴ – ۶۱۵

۳ – ‏منبع:خاطرات سیاسی حسین مکّی، انتشارات علمی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ‏ایران، نشر علم، ج ۱ – به نقل از سایت دوران – ‏

۴ – ‏ منبع : نور علی مرادی « قتل عام قوم لُر » – سایت تریبون زمانه ‏
‏ ‏https://www.tribunezamaneh.com/archives/28513‎‏

۵ – نصرالله سیف پور فاطمی « آئینۀ عبرت » – صص – ۶۲۸ – ۶۲۴‏

۶- نفیسۀ واعظ در مقاله ای تحت عنوان « روش های سلب قدرت اقتصادی سران ایلات و ‏عشایر در دورۀ رضا شاه»- پیام بهارستان / د ۲ – س ۲ – ش ۶ / زمستان ۱۳۸۸ – صص ۹۶۴ – ‏‏۹۵۱ ‏

۷ – ﻏﻔّﺎر ﭘﻮر ﺑﺨﺘﻴﺎر« رﺿﺎﺷﺎه و ﻃﺮح اﺳﻜﺎن اﺟﺒﺎری ﻋﺸﺎﻳﺮ ﺑﺨﺘﻴﺎری» (ﭘﮋوﻫشی مبتنیﺑﺮ اﺳﻨﺎد)-

◀ سردار بی بی مریم بختیاری

«بی بی مریم دختر حسینقلی خان ایلخانی کل بختیاری و خواهر علیقلی خان سردار اسعد فاتح تهران و مادر علی مردان خان قهرمان مبارزه با رژیم شاه در حدود سال ۱۲۹۰هـ.ق بدنیا آمد. مادرش بی بی فاطمه دختر علی رضا خان از طایفه ی کیان ارثی چهارلنگ بود. لذا بی بی مریم از جهت مادر نسبش به محمّدتقی خان کیان ارثی چهارلنگ که در مبارزه با قاجارها شهرت داشت می رسید. ایلخانی از بی بی فاطمه تنها صاحب همین یک دختر شد. او. در کنار شش برادر و دوازده خواهر ناتنی در خانه ی ایلخانی زندگی می کرد. چهل روز پس از تولّد بی بی مریم، پدرش ایلخانی او را نامزد علیقلی خان پسر محمّدعلی خان نمود. علیقلی خان از طایفه ی محمودصالح شاخه ی چهارلنگ بختیاری بود. پدرش محمّدعلی خان از خوانین بزرگ چهارلنگ بود که به نوشته ی بی بی مریم سالها با دولت قاجار مبارزه داشت. جدّ آنان علی مردان خان بود که در زمان افشاریه ادّعای سلطنت داشته و با کریم خان زند جنگید.بی بی مریم حدوداً نه ساله بود که پدرش حسینقلی خان ایلخانی به دستورناصرالدین شاه و به دست ظلّ السلطان در ۲۷ رجب ۱۲۹۹هـ.ق به قتل رسید. از آن پس دوران دربدری و بدبختی خانواده ی ایلخانی به ویژه مریم کوچک آغاز گردید. امّا هفت سال بعد با آزاد شدن برادر بزرگ مریم به نام اسفندیارخان سرداراسعد از زندان ظلّ السلطان، خانواده ی ایلخانی دوباره به خوشبختی و قدرت رسیدند. در این هنگام یعنی هفت سال پس از مرگ ایلخانی و سالها پس از مرگ محمّدعلی خان چهارلنگ، مقدّمات ازدواج و عروسی بی بی مریم با علیقلی خان چهارلنگ فراهم گردید. بی بی مریم آنچنان که در خاطرات خود می نویسد هیچ تمایلی به سر گرفتن این ازدواج نداشته و به برادرهای خود اصرار بر گرفتن طلاق نموده بود. اماّ خان چهارلنگ حاضر به صرف نظر کردن از بی بی مریم نشد. سرانجام عروسی برقرار گردیده و بی بی مریم در سن پانزده سالگی به خانه ی شوهری رفت که به نوشته ی وی چهل ساله بوده و چندین زن و فرزند داشت. او به مدّت چهارسال و شش ماه همسر علیقلی خان چهارلنگ بود. در این مدّت وی بر روی مزاج شوهر خویش نفوذ داشته و قدرت بسیاری در میان چهارلنگ ها به دست آورد. امّا شوهر وی به مرگ طبیعی یا مطابق نوشته ی بی بی مریم توسّط سمی که برادر بزرگش به وی خورانیده بود درگذشت. بی بی مریم از علیقلی خان چهارلنگ دارای سه پسر شد که یکی ازآ ْنها در کودکی درگذشته امّا دو پسر دیگر وی به نامهای علی مردان خان و محمّدعلی خان بعدها در زمان سلطنت رضاشاه به قیام بر ضدّ دولت مرکزی برخاسته و نام خود را درفهرست حماسه سازان تاریخ ثبت کردند. با مرگ شوهر بی بی مریم به نزد برادران خویش بازگشته و با مادر خود زندگی نمود. او حاضر به ازدواج مجدّد با چهارلنگ ها نگردید. پس از مدّتها زندگی نزد مادر و برادران، فتح اله خان ضیغم السلطنه (سردار ارشد بعدی) پسر عموی در گذشته اش مصطفی قلی خان از او خواستگاری نمود امّا بی بی مریم که عموزاده ی خود را خوب می شناخته است به هیچ وجه حاضر به ازدواج با وی نمی گردید. سرانجام با اصرار و سماجت فتح اله خان و فشار برادران بی بی مریم، وی با اکراه و بی میلی به ازدواج عموزاده درآمد که دارای چندین زن عقدی، صیغه ای و چندین فرزند بود. فتح اله خان فردی بوالهوس بوده که در فساد اخلاق و بی عفتی ید طولایی داشته است. بی بی مریم در خاطرات خود گوشه هایی از فساد اخلاق، بی عفتی و بی شخصیتی شوهر خویش را بر ملا می سازد و از بدبختی ها و مشکلاتی که با این شوهر داشته است سخن می گوید. فتح اله خان زنان و فرزندان شرعی و املاک و اموال ارثی خویش را در چهارمحال و بختیاری تنها و بی صاحب گذاشته و در عوض در اصفهان ضمن نوکری ظلّ السلطان به گذراندن وقت در کنار دلبران خویش مشغول بوده است.

از سوی دیگر برادران بی بی مریم که نقاط ضعف شوهر خواهر خود را می دانستند در تلاش بودند تا املاک وی را در چهارمحال و بختیاری به چنگ بیاورند امّا بی بی مریم با قدرت و صلابت در مقابل برادران خویش ایستاده و با دشواری بسیاری از حقوق و املاک شوهر معلوم الحال خویش دفاع می نمود. او در این راستا حتّی تا پای زد و خورد با برادران خویش پیش رفت. او سرانجام از دست هوسبازی، بی عاری و بی غیرتی شوهر خویش خسته شده و خواستار طلاق گردید امّا برادران وی گرفتن طلاق را از شوهر جایز ندانسته و لذا بی بی مریم در سن سی سالگی بدون اخذ طلاق از فتح اله خان جدا گردید. مطابق توافقی که میان فتح اله خان و بی بی مریم صورت گرفت و برادران بی بی مریم نیز حاضر و ناظر بودند قرار گردید که بی بی مریم بر سر املاک فتح اله خان مانده و به تربیت و بزرگ کردن پسرش مشغول شود امّا هرگز زندگی زناشویی با فتح اله خان نداشته باشد. او از فتح اله خان فرزندانی متعدّدی داشته که اغلب آنها قبل و یا بعد از تولّد از بین رفتند و علّت آن را پزشکان بیماری فتح اله خان به خاطر هوسبازی هایش تشخیص دادند. تنها پسری از وی بنام مصطفی قلی خان بجا ماند که بعدها داماد سردار ظفر برادر بی بی مریم گردید.

بی بی مریم پس از جدا شدن از فتح اله خان بر سر املاک و خانه ی وی مانده و به تربیت پسر خویش مشغول گردید.

سردار بی بی مریم بختیاری، یکی از مشوّقین اصلی سردار اسعد بختیاری ، جهت فتح تهران محسوب می‌شد. وی طیّ نامه‌ها و تلگراف‌های مختلف بین سران ایل و سخنرانی‌های مهیّج و گیرا، افراد ایل را، جهت مبارزه با استبداد صغیر (استبداد محمّدعلی شاهی) آماده می‌کرد و همواره، به عنوان یکی از شخصیت‌های ضدّاستعماری و استبدادی عصر قاجار مطرح بوده‌است.

سردار مریم بختیاری، قبل از فتح تهران، مخفیانه با عدّه‌ای سوار وارد تهران شده و در خانۀ پدری حسین ثقفی منزل کرد. به مجرّد حملۀ‌ سردار اسعد به تهران، پشت بام خانه را که، مشرف به میدان بهارستان بود، سنگربندی نمود و با عدّه‌ای سوار بختیاری، از پشت سر با قزّاق‌ها مشغول جنگ شد…!

او حتّی خود شخصاً تفنگ به دست گرفت و با قزّاقان جنگید. نقش او در فتح تهران، میزان محبوبیتش را در ایل افزایش داد و طرفداران بسیاری یافت، به طوری که به لقب سرداری مفتخر شد. سردار مریم بختیاری در جنگ جهانی اوّل، با وجود آنکه ایل بختیاری از انگلیس‌ها حمایت می‌کرد، به مخالفت با انگلیس‌ها پرداخت و با عدّه‌ای از تفنگچیان و سرداران خود جانب متّحدین را گرفت.»

«بی بی مریم در طیّ جنگ جهانی اوّل به همراه عدّه ای از خوانین بختیاری چون ابراهیم خان ضرغام السلطنه و پسرش ابوالقاسم خان بختیاری، سردار معظّم، سردار صولت و دیگران جانب آلمانی ها را گرفت.»

«او پاره‌ای از خوانین جزء بختیاری، چون خوانین پشتکوه را با خود یار ساخت و در یورش‌های مداوم خود به انگلیس‌ها، صدماتی وارد ساخت به طوری که پلیس جنوب، مبارزات دائمی و پیگیری را با او شروع کرد. در این راه، او از سربازان و افسران آلمانی و سرکوب و قلع و قمع راهزنان کهگیلویه و بویراحمد و کنترل خوانین کوچک، استفاده نمود. قدرت سردار مریم در منطقه به حدّی بود، که روس‌ها به هنگام فتح اصفهان ، خصمانه به منزل او تاختند و اثاثیۀ او را به یغما بردند و کلّیۀ اموال و املاک او را در اصفهان ، مصادره کردند.منزل او مأمن و پناهگاه بسیاری از آزادیخواهان عصر مشروطه شد…

به طوری که هنگام فتح اصفهان توسّط روس‌ها (در جنگ جهانی اوّل)؛ فن کاردف، شارژ دافر سابق آلمان ، به خانۀ سردار مریم بختیاری پناه برد و مدّت سه ماه و نیم در پناه او بود، تا اینکه پس از شکست بختیاری‌ها از روس‌ها و کشته شدن ۵۸ نفر، راهی کرمانشاه شد و از آنجا به برلن رفت.

به پاس حمایت‌های سرسختانۀ بی بی مریم از فن کاردف، امپراطور آلمان، کمان تمثال میناکاری و الماس نشان و همچنین صلیب آهنین خود را، که مهمترین نشان دولت آلمان بود، برای او فرستاد و او تنها زنی بود که در دنیا توانست به دریافت این نشان نائل آیدبرخلاف عدّه ای از خوانین بختیاری چون سردار محتشم، سردار ظفر و سردار جنگ که از متّفقین و انگلیسی ها حمایت کردند. این شیرزن بختیاری در حمایت از متّحدین و آلمان ها به شعار و حرف اتّکا نکرده بلکه اسلحه به دست گرفته و با انگلیسی ها و روسها جنگید. او نیز همچون خیلی از رجال ملّی و وطن پرست دریافته بود که با بهره گیری از کمک متّحدین به ویژه آلمان می توان به منافع روسیه و انگلیس ضربه زده و آنها را از ایران اخراج نمود. نمی توان بی بی مریم و دیگر[اکثریت] میهن دوستان ایران طیّ جنگ جهانی اوّل را ژرمانوفیل و یا وابسته به آلمان دانست. بلکه در آن روزگار عملی ترین راه جنگیدن با دشمنان دیرینه ی ایران یعنی روس و انگلیس و رهایی از چنگال آنها همکاری با دشمن قدرتمند آنها یعنی آلمان بوده است و سایر راه حل ها و شیوه ها برای دفاع از میهن کاربرد عملی نداشته است.

تارنمای بختیاری می نویسد : از کنش و منش « بی بی مریم » که در روزنامۀ خاطراتش به قلم ساده و روان خودش ثبت شده است و دربرگیرندۀ خاطرات دوران کودکی تا جوانی اوست، دریچه ای برای شناخت بهتر او به روی ما می گشاید.

سردار مریم و مطالبۀ حقوق زنان:

بی بی مریم که در یک جامعۀ مردسالار به دنیا آمده و در سنین نوجوانی برخلاف خواست خود مجبور به ازدواج شده و از حقّ ارث نیز محروم شده بود، عمق مشکلات و مسائل زن ایرانی را درک می کند پس به سهم خود سکوت تاریخی زن ایرانی را می شکند و به اعتراض نسبت به این نابرابری ها و پایمال شدن حقوق زنان می پردازد و خواستار زدودن سنت های رایج مردسالارانه در جامعۀ ایرانی همچون سنّت ناف بُری و ازدواج اجباری، نابرابری حقّ ارث، نداشتن حقّ طلاق، نابرخورداری از حقّ آموزش می شود. سردار مریم ریشۀ بسیاری از این نابرابری ها را آگاهی نداشتن زنان از حقوق اوّلیۀ خود می داند و می نویسد:

« … تمام بدبختی های ما از خودمان می باشد زیرا که نه علم داریم و نه حقوق خود را می دانیم، اگر ما هم می دانستیم که برای چه خلقت شدیم البتّه در اطراف حقوق خود جان فشانی ها می کردیم. ما حالا فکر می کنیم فقط برای رفع شهوت مردها خلق شده ایم یا برای اسارت و کنیزی خلق شده ایم. ما می توانستیم برای حقوق انسانی خود به تمام ملل عالم تظلّم بکنیم و حقوق خود را برقرار بکنیم زیرا که امروز قرن بیستم می باشد و [ به ] اصطلاح فرنگی ها عصر طلایی. امروز زن های اروپایی در تمام اداره جات دولتی و ملّتی مقام بزرگی را دارا می باشند، کرسی وکالت را اشغال نموده اند امّا ما زن های ایرانی ابداً از عالم انسانیت خارجیم… ».

سردار مریم از آرزوهای برباد رفتۀ خود و بسیاری از زنان ایرانی و به ویژه زن بختیاری برای “برکندن سنّت های پوسیده از بیخ و بن ” سخن می گوید و می نویسد:

« …ای بسی آرزو که خاک شده، چه قدر آرزو داشتم که در بختیاری کارهای نیک بکنم خصوصاً برای زن های بدبخت … ».

سردار مریم، نقش زن در جامعه را بسیار محدودتر از جایگاه واقعی او می داند و خواستار است که زنان از نقش و جایگاه واقعی خود در جامعه آگاهی یابند و آن را به دست آورند. او در این مورد می نویسد:

« … در ایران زن های بدبخت یا باید بزک بکنند، شبانه روز در فکر لباس و پودر و سرخاب باشند یا خیاطی و ریسمان تابیدن، کار بزرگ آن ها همین است. افسوس که وجود چندین [ میلیون ] زن در خاک ایران از عدم علم برای هیچ کس اهمیتی ندارد، کاری که به آن ها می دهند، ترشی، خیار، بادمجان انداختن می باشد. می گویند زن باید خودش را مثل بادمجان کند و میان کوچه راه برود و خدا می داند وقتی که چاقچور و چادر می کند و در کوچه راه می روند و آن روبنده را می زند به یمن بادمجان بزرگ که راه بروند … »

او ادامه می دهد:

« … مغازه ای در خیابان لاله زار دیدم، درون یک مغازه چارقد فروشی خیلی اشیاء طلا و جواهر زیر آیینه گذاشته است. به صاحب مغازه گفتم: اینها مال فروش است؟ جواب داد: خیر خانم اینها را خانم ها گرو چارقد تور گذاشته اند. دنیایی افسوس خوردم به بدبختی ملّت بیچارۀ ایران که این قدر بی علم و بدبخت می باشد. آنچه پول در مملکت بود عوض همین چیزها و امثال همین چیزها به خارجه رفت. حالا جواهری که دارند باید عوض پارچۀ تور بدهند…»

سردار مریم و ایستادگی در برابر استبداد:

سردار مریم که از نزدیک شاهد فقر روز افزون مردم و ولخرجی های حاکمان بی تدبیر است، آرزو می کند که ای کاش مالیاتی که مردم می پردازند و سرمایه های طبیعی که در کشور وجود دارد توسّط شخصی لایق و منتخب مردم صرف آبادانی ایران می شد. او این پرسش اساسی را مطرح می کند که آیا ملّت یک نفر را به عنوان حاکم انتخاب می کنند تا برایشان بهداری و مدرسه و راه آهن بسازد و کمبود های کشور را جبران کند یا پول مملکت را خرج عیش و عشرت خود و خانم هایش نماید؟

سردار مریم با روش موجود به ستیز برمی خیزد و در ادامه می نویسد:

«…بدبختانه بعضی از ملّت های دنیا عموماً و ملت ایران خصوصاً، سلطان را آیت خدا می دانند… فکر بکنید ببینید چه خاموش و تاریکیم، چند میلیون آدم جمع می شوند از دست رنج سالیانه و هزار جور بدبختی و عذاب دنیایی کرورها پول جمع می کنند و به دست یک نفر می دهند، برای این که آن یک نفر قبول زحمت کند ادارۀ تمام زندگی آن ها را بنماید، پس اگر فکر داشته باشیم آن آدم نوکر ملّت می باشد نه خدای ملّت؛… پس در این صورت هر وقت این مستخدم برای ملّت خوب کارکرد او را باید دعا کرد و برقرار داشت، اگر بد کار کرد باید معزول نمود و حسابش را رسید، پدرش را سوخت، نه این که ستایشش نمود…»

او سکوت در برابر ظلم و ظالم را می شکند و خواستار از میان برداشتن ستم و سرکوب مردم بی پناه از سوی مستبدان می شود:

« … هنوز سرتاسر این خاک به حدّی ظلم حکم فرماست که ظالم می تواند ضعیف را بکشد، مال او را ببرد، ناموس او را ببرد. هنوز با این که قرن بیستم می باشد چوب و فلک هست، داغ هست. من بیچاره که یک نفر زن می باشم با چشم خونبار و قلب افسرده این چیزها را می بینم و خون دل می خورم و آرزو داشتم که قدرتی پیدا کنم و رفع تمام این ظلم ها بنمایم و ریشۀ پوسیدۀ استبداد وحشیانه را از این ولایت قطع کنم… ».

سردار مریم و مبارزه در راه دستیابی به مشروطه:

بی بی مریم که دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را در دشوارترین شرایط زندگی ایلی سپری کرده بود به خوبی توانسته بود مهارت های رزمی همچون تیراندازی و سوارکاری را بیاموزد و در مبارزات آزادی خواهانۀ خود به کار بگیرد.

سردار مریم مبارزات هم میهنان آزادی خواه خود را در راه دستیابی به مشروطه می ستاید و دربارۀ مبارزان مشروطه خواه آذربایجانی می نویسد:

« … آذربایجانی های غیور و رشید که همه وقت برای وطن پرستی و کارهای برجسته پیش قدم بودند، علم آزادی را به سرداری ستّارخان و باقرخان معروف بلند نمودند …».

بی مریم هنگامی که سردار اسعد برادرش و همّ جوانان برومند بختیاری در راه رفتن به تهران هستند، عزم راسخ آنها را می ستاید و با سخنانی دلگرم کننده روی به آنها می گوید:

« … حالا که تصمیم دارید در این کار متعهّد و مردانه باشید، اگر تمام مردهای رشید بختیاری شهید شدند، تمام زن های بختیاری را جمع نموده، کفن به گردن، تفنگ به دست برای شکست دادن دشمن رو به طرف اردوی استبداد حرکت می کنیم… امیدوارم … که ریشۀ استبداد پوسیده را به عقل سرشار و فکر عمیق خودتان و به زور شمشیر آتش بار جوان های رشید ایرانی از بیخ و بن بکنید…».

اما سردار مریم که در آن شرایط تاریخی نسبت به وضعیت حسّاس کشور خود احساس مسئولیت می کند، دست روی دست گذاشتن و انتظار کشیدن را جایز نمی داند، پس به گواهی « تاریخ بختیاری »، پیش از ورود سردار اسعد به تهران، مخفیانه به همراه گروهی تفنگدار بختیاری به تهران می رود و در پشت بام خانه ای مشرف به میدان بهارستان، سنگربندی می کند و در هنگام نبرد بختیاری ها با عوامل استبداد به یاریشان می شتابد.

◀پایگاه سردار مریم، پناهگاه آزادی خواهان:

خانۀ سردار مریم همیشه پناهگاه آزادی خواهان بود. در دوران جنگ جهانی اوّل نیز که ملّیون ایران به مخالفت با اشغالگران روس و انگلیس پرداختند و از سیاست های آلمان و عثمانی حمایت می کردند با تضعیف دولت عثمانی و تسلّط انگلیسی ها بر بغداد، گروهی از فعّالان سیاسی و فرهنگی همچون علی اکبر دهخدا، ملک الشعرا بهار، وحید دستگردی و… به خانه سردار مریم پناه بردند.

جریان مبارزات بی بی مریم بختیاری با انگلیس ها در طیّ قرارداد۱۹۱۹ و کودتای ۱۲۹۹ همچنان ادامه یافت به «طوری که دکتر محمّد مصدّق هم یکی دیگر از آزادی خواهان نامی بود که پس از گریز از دست عوامل استبداد، مدّتی به بختیاری رفت. دکتر مصدّق هنگامی که درسوۀم اسفند ماه سال ۱۲۹۹خورشیدی زیر فشار انگلیسی ها توسّط سید ضیاء از حکومت فارس عزل شد، از اصفهان به بختیاری رفت و میهمان سردار مریم شد. از این روی دکتر مصدّق تا پایان عمر همواره از سردار مریم و قوم بختیاری به نیکی یاد می کرد. »

آزادی ایران و ایرانیان، یگانه آرزوی سردار مریم:

سردار مریم بختیاری، سرانجام در سال ۱۳۱۶ خورشیدی، در اصفهان زندگی را بدرود گفت و پیکرش در آرامگاه تخت فولاد اصفهان در تکیۀ میرفندرسکی به خاک سپرده شد و خانۀ او را که در اصفهان در چهارراه قصر ابتدای خیابان شیخ بهایی واقع بود بنا به وصیّت خودش به ادارۀ فرهنگ هدیه دادند که در محلّ آن مدرسۀ رودابه ساخته شد.

امّا یگانه آرزوی راستین سردار مریم بختیاری از دوران جوانی تا آخرین لحظات عمر ، همان آرزویی بود که روزی با نگاه به آینده در روزنامۀ خاطراتش به صورت سؤالی سخت و سنگین با نسل پس از خود در میان نهاده بود. او در آن سال ها، شاید از ما که امروز این خطوط را می خوانیم ، پرسیده بود:

« … ای کسانی که روزنامۀ مرا مطالعه می نمایید، اگر در عصر شما ” ایران” وطن عزیز مرا و خودتان [ را ] دیدید به دانش و علم نورانی و مشعشع شده و قدم در راه و خاک آزادی گذاشتید یا در سایۀ علم و تمدّن زندگانی نمودید از من بیچاره که یگانه آرزویم تمدّن ایران است، یادی بنمایید. آیا ساعتی که من در قعر گور خوابیده ام شما ایرانی های بدبخت، آزادید؟ با کمال سرفرازی قدم های شمرده شمرده می زنید؟ …»

منابع نوشتۀ رئیسی – وبلاک همسفران کارون و سایت ویکی پدیا – تارنمای بختیاریها

◀علی مردان خان:

alimardankhan-bakhtiari

علیمردان خان از مادری به نام بی بی مریم ، معروف به سردار مریم بختیاری زاده شد. بی بی مریم دختر حسینقلی خان ایلخانی بختیاری و مادرش بی بی فاطمه دختر علیرضا خان کیانرسی بود . بی بی مریم در جنگ اوّل جهانی که بخشهایی از ایران اشغال و زیر نفوذ نیروهای استعمارگر روسی و انگلیسی قرار گرفته بود به طرفداری از نیروهای آلمان و عثمانی و علیه نیروهای اشغالگر روس و انگلیس قیام کرد . بقول پروفسور گارثویت: این پیرزن برجسته روحی سرکش و فکری مستقل داشت و در تعیین سیاست بختیاری به ویژه در جنگ جهانی اوّل نقش مهمّی ایفا کرد.

پدر علیمردان خان، علیقلی خان چهارلنگ بود که در جوانی در اثر توطئه ای فامیلی وفات یافت و کودکی خود را نزد دایی های خود علیقلی خان سردار اسعد و خسروخان سردار ظفر گذراند و به مکتب رفت تا اینکه در سال ۱۳۰۲ بعد از مجزّا شدن طوایف چهارلنگ از هفت لنگ به همراه برادر خود محمّد علی خان به عنوان رؤسای این طایفه تعیین گردیدند . در سال ۱۳۰۰ با تشکیل حزب ستارۀ بختیاری علاقه و گرایش شدیدی به این حزب پیدا کرد …

علیمردان خان در سال ۱۳۰۷ جمعیّتی به نام هیئت اجتماعیۀ بختیاری مرکّب از ۱۲ نفر از سران و کلانتران بختیاری تشکیل داد . سپس در تنگ گزی و شوراب اجتماع کردند و راه جنوب به شمال بختیاری را با انفجار پل شالو بستند و آمادۀ حمله به فریدن شدند که دولت با شتاب سردار فاتح و محمّدتقی خان ،امیر جنگ را برای مذاکره نزد آنها فرستاد . در همین زمان طوایف زراسوند، بامدی، احمد خسروی ، دینارانی و بابادی به نهضت پیوستند و محمّدرضا خان سردار فاتح و سردار اقبال هم عملاً از نهضت پشتیبانی کردند. ولی مذاکرات خوانین بختیاری با علیمردان بی نتیجه ماند . در سال ۱۳۰۸ دهکرد(شهرکرد امروزی)و اکثر مناطق بختیاری به دست نیروهای هیئت اجتماعیه تصرّف و یا به آنان پیوستند .

دولت رضا شاه هراسان از این قیام تمام نیروهای خود در سراسر کشور را برای سرکوب به فرماندهی تیمسار شاه بختی بسیج و روانۀ منطقه کرد. در زمانی که هیئت اعزامی برای صلح با علیمردان خان و دیگر سران نهضت در روستای زرد و یا در حومۀ قهوه رخ ( قه فرخ ) مشغول مذاکره بودند از همه طرف بختیاری مورد تهاجم ارتش قرار گرفت . از جنوب ، لشگر اهواز به فرماندهی سرهنگ محتشمی ، از غرب لشکر خرم آباد به فرماندهی سرتیپ تاج بخش از شمال سرهنگ بهادر بختیاری و تیمسار شاه بختی حمله را کامل کردند.

منطقۀ سفید دشت که مدّت ۲۰ روز یک تیپ ارتش در محاصرۀ بختیاری ها بود، با جنگی خونین به تصرّف دولت درآمد و نیروهای بختیاری عقب نشینی کردند. علیمردان خان و یارانش بعد از یک سال درگیری و جنگ پارتیزانی با وساطت بعضی از خوانین تسلیم و به تهران انتقال یافت ولی با آمدنش به تهران توطئه برای مرگ او هم شروع شد . بعد از مدّتی به همرا سردار فاتح و سردار اقبال و چند نفر دیگر دستگیر و به زندان قصر منتقل گردید و حماسۀ دوّم حماسه ساز بختیاری آغاز گشت .» (به نقل از نوشتۀ رئیسی – وبلاک همسفران کارون)

«درسپیده دم یکی از روزهای اسفند ۱۳۱۳ حیاط زندان قصر فضای غم انگیزی بخود گرفته بود.در وسط سنگ فرش حیاط چوبۀ داری دیده می شد.که در فاصلۀ معیّنی تعدادی نظامی مسلّح در حالیکه تفنگهای خود را آمادۀ شلّیک می کردند جهت اجرای مأموریت مرگباری صف کشیده بودند.محکوم به مرگ که کسی جز علیمردان خان بختیاری نبود در حالیکه به تعبیر بزرگ علوی جامه ای زیبا بر تن کرده و سر و رویی اراسته داشت با گامهای بلند و استوار حلّاج وار بدون انکه ذرّه ئی ترس در وجودش داشته باشد به قتلگاه نزدیک می شد و در حقیقت او می رفت تا شهادت مظلومانه ی خود را بر صحیفه ی ر‍ژیم دیکتاتوری رقم زند.

سید جعفر پیشه وری از قول یکی از زندانبانان که شاهد اعدام آن سر کردۀ دلیر بختیاری بود می نویسد: در اخرین لحظاتی که میخواستند وی را به چوبه دار ببندند کلاه پهلوی خود را به نشان نفرت از رژیم پهلوی مچاله کرد و دور انداخت و صدای رسایش که می گفت زنده باد ایران و آزادی با صفیر چند گلوله خاموش شد و لحظاتی بعد جسد بیجان مردی که دلی چون شیر و عزمی پولادین داشت و در میدان های جنگ هیچ رزمنده ای پشت او را ندیده بود دمر بپای چوبه دار بر زمین در غلطید.

نسیم صبحگاهی پیکر بخون خفتۀ سر کردۀ دلیر بختیاری را نوازش می داد.آفتاب از پشت قلّۀ بلند سفید پوش دماوند در میان هالۀ رقیقی که رنگ زردفامش را به سرخی متمایل کرده و گویی رخسارش را با خون گرم روی سنگفرش حیاط زندان قصر خضاب بسته اند با طُمأنینه و وقار گردن میکشید و میخواست با آن چهره ی خون بسته صحنۀ جنایت خونینی را که بدست دژخیمان ایرم ساعاتی پیش در تاریکی شب بوقوع پیوسته بود برملا سازد.

اعدام مظلومانۀ علیمردان خان بختیاری به همان اندازه که در محوطه ی کوچک زندان قصر تأثّر زندانیان را بر انگیخت به همان اندازه هم در قلمرو بختیاری و مناطق همجوار تأثیر عمیقی بر جای گذاشت.

مردان جامه دریدند و دیرک بهوها را پایین کشیدند زنها موی بریدند و مویه کردند شعرا در رثا.ء او مرثیه ها سرودند و آهنگ سازان ترانۀ شیر علیمردان را ساختند و هنوز هم که هفتاد سال از مرگ آن سردار رشید بختیاری می گذرد چوپانان در دشتهای سرسبز بختیاری و زنان در کنار چشمه ساران هنگام شستن لباس ویا پر کردن مشکهای آب و مردان در اجتماع شبانه ی خود در زیر سیاه چادر ها هر وقت فرصتی بدست می آورند با صدای خوش و حزن انگیز و گاهی هم با آهنگ موزون نی بیاد ان رادمرد دلیر می خوانند »( به نقل از وبلاک ایل بزرگ بختیاری)
:http://www.kog.blogfa.com/cat-99.aspx

◀ در مشروح مذاکرات مجلس جلسۀ ۷ یکشنبه ۱۲ بهمن ماه ۱۳۰۹ تقی زاده وزیر مالیۀ وقت و برخی از نمایندگان مجلس فرمایشی در بارۀ هزینۀ اسکان ایلات نطق کرده است که در اینجا بعنوان « سند »در اختیار خوانندگان ارجمند قرار می دهم:

وزیر مالیه ( آقای تقی زاده ) ـ بنده چند فقره لایحه دارم خدمت آقایان تقدیم میکنم یکی از آنها را ناچارم دو فوریت تقاضا نمایم. لایحه ایست که راجع به اعتبار عمران لرستان چون آقایان از تمام مقدّماتش مسبوقند لازم نیست شرح بدهیم معهذا مختصری عرض میکنم : چنانکه آقایان مسبوقند یکصد هزار تومان در بودجه منظورشده بود چون این یک کار مهم و وسیعی است مخارج خیلی زیادی لازم دارد عدّه ای به خراسان عدّه ای به قم و ساوه و خوار و ورامین اعزام شده اند و عدّه ای هم در خود لرستان هستند که باید برای آنها مسکن و مکان بنا شود جیره میخواهند و انشاءالله ترتیبی داده میشود که از سال آتیه جیره شان را کم میکنند و بعد کم کم آخرش موقوف میشود چون برای آنها بذر و آلات زراعت تهیّه میشود و مساکن شان هم به خودشان داده میشود که خودشان تعمیر کنند دیگر محتاج نمیشوند که دولت تعمیرکند این است چندی قبل تقاضا شد که یکصد هزار تومان اعتبار اضافی داده شود ولی آن هم کافی نشده است و حالا خیلی در ضرورت هستند حتّی دراین روزهای اخیر خیلی تلگراف میکنند و به عجله میخواهنداین است که باز پنجاه هزار تومان اعتبار محتاج هستیم که از آن محلّی که از آن صد هزار تومان داده شده بود این هم پرداخت شود (صحیح است )یک لایحۀ دیگر هم هست راجع به ضرّابخانه و ضرب مسکوکات طلا و طبع اسکناس و تمام آنچه به این کار متعلّق و لازم است چون همین اوقات مخارجی طرف احتیاج شده است و ضرّابخانه در همان محل توسعه داده میشود و برای ضرب مسکوکات یک قسمتی که در خارجه که آقایان مسبوقند از قبیل نیکل و مس و اینها و طبع اسکناس که خیلی عمده است برای آن هم یک لایحه است که تقدیم میشود و یک لایحۀ دیگر هم برای استخدام دو نفرمهندس یا متخصّص آلمانی است که برای ضرّابخانه استخدام شده است و آمده اند و مشغول کار شده اند و باید کنتراتشان به تصویب مجلس برسد تا قرار کنتراتشان داده شود یک لایحۀ دیگری هم راجع است به یک کاری که در واقع تأدیه وجهی لازم ندارد ولی باید ترتیب قانونیش داده شود و آن این است که ما در بودجۀ خودمان یک میزانی برای حقّ العمل بانک منظور داشته بودیم و در اینجا بایستی گفته شود که حقّ العمل و فرع وجوهی که از بانک گرفته میشود و همچنین تصریح به بانک ملّی دارد در صورتی که یک قدری حقّ العمل با بانک های دیگر هم میشود و از این جهت یک لایحه که به نظر آقایان خواهد رسید این ترتیبات قانونی را درست میکند . یک لایحۀ دیگر هم هست که آقایان مسبوق هستند به ا مثال و نظائرش که اشیائی که برای دفع ملخ از مملکت شوروی وارد شده است اینها رااز مالیات راه و عوارض گمرکی معاف مینماید این پنج لایحه را تقدیم میکنم و در باب لایحه راجع به عمران لرستان عرض کردم تقاضای فوریت میکنم و علاوه بر این لایحه راجع به ضرابخانه را هم تقاضای تسریع دارم برای اینکه همانطور که آقایان مسبوق هستند و الآن در صورت مجلس خوانده شد برای قسمتی از مخارج مجلس شورای ملّی و حقوق نمایندگان هم محلّی باقی نمانده وبه واسطۀ یک قسمتی از آن لایحه راجع به ضرّابخانه یک قدری محلّی باز میشود که میشود بعضی مخارج را از آنجاتأمین کرد

۴ ـ تقدیم یک فقره لایحه از طرف وزارت معارف

رئیس ـ آقای کفیل وزارت معارف

کفیل وزارت معارف ـ خاطر محترم آقایان مستحضر است که این قانونی که در دورۀ سابق گذشت راجع به معلّمین که از اروپا استخدام میشوند و دو نفر برای دارالمعلّمین که بایستی امسال استخدام کرده باشیم ولی با حقوقی که منظور کرده بودیم متأسّفانه موفّق نشدیم که آن دو نفر معلّم را استخدام کنیم و یکی دو سال هم از موقع سال تحصیلی گذشت و ناچار شدیم از معلمینی که در تهران بودند استفاده شد و به یک مبلغ کمتری در این دو ماه و نیم آخر سال آن دروس را تقسیم کردیم در دار المعلمین عالی و کلاس فیزیک و شیمی و طبیعیات که برزخ بین متوسّطه و مدرسۀ عالی طّب است و برای این منظور یک مادّه تهیّه شده است که تقدیم مقام محترم مجلس مقدّس شورای ملّی می شود.

۵ ـ طرح و تصویب لایحۀ اعتبار عمران لرستان

رئیس ـ لایحه که تقاضای فوریت شده است قرائت میشود :

ساحت محترم مجلس شورای ملّی

در بودجۀ ۱۳۰۹ مملکتی یکصد هزار تومان اعتبار برای مخارج عمران منظور بوده و نظر به عدم تکافو آن یک صد هزار تومان اعتبار اضافی به موجب قانون هشتم مهر ماه ۱۳۰۹ به تصویب رسید معذالک این اضافه اعتبار هم برای تکمیل عملیاتی که از دو سال قبل برای عمران لرستان و تخته قاپوکردن و کوچانیدن الوار و ساختمان ابنیۀ رعیتی شروع شده است کفایت نمیکند و چون عملیات مذکور را درحالت کنونی نمیتوان ناقص گذاشت لذا مادّۀ واحدۀ ذیل را پیشنهاد و تصویب آن را تمناّ مینماید :

مادّۀواحده ـ مجلس شورای ملّی برای مخارج عمران لرستان پنجاه هزار تومان اضافی اعتبار تصویب مینماید که از محلّ ذخیرۀ مملکتی به قران پرداخته شود .

رئیس ـ فوریت مطرح است . آقای افسر

افسر ـ بنده موافقم بعد از یک مخالفت

رئیس ـ آقای دشتی

دشتی ـ بنده با اصل لایحه مخالف نیستم ولی میخواستم از آقای وزیر مالیه بپرسم که اگر این لایحه را به قید فوریت تقدیم نکنند تصوّر میکنم بیش از دو روز یا سه روز بیشتر طول نکشد که برود به کمیسون و بعد بیاید به مجلس چون لایحه چیزی نیست کمیسیون بودجه هم تشکیل شده است ممکن است لایحه برود آنجا در کمیسون بودجه و از طرفی هم آقای وزیر مالیه تشریف بیاورندحاضر شوند در کمیسون و توضیح بدهند که این مخارجی که تا به حال شده است و این پولهائی داده شده است چطور خرج شده و عّلت اینکه فوریت تقاضا میکنند چیست یا اینکه در مجلس که مطرح میشود یک دلایلی قویّه داشته باشند که الزام بکند که این مسئله باید فوری باشد

وزیر مالیه ـ دلیلش این است که آن اعتباری که برای این کار منظور شده بود مدّتی است که تمام شده است وآنها هم نهایت درجه مطّلعند و اگر به این درجه فوریت نداشت تقاضا نمی شد و برای توضیح عرض میکنم که اینها اگر تا آخر سال میخواستیم کارشان تمام شود یک مبلغ بیشتری لازم میداشتند ولی ما اشخاص مخصوصی مأمور کردیم که یک کمیسیونی در محل از حاکم و رئیس بلدیه و رئیس مالیۀ محل و مخصوصاً ناظر مخارج آنجا و مأمورینی که آنجا بودند منعقد شود و نهایت دقّت را هم کردند و از این مبلغ یک شانزده هزار تومانی به قید فوریت لازم داشتند برای جیره الوار که جیره نداشتند و حتّی عرض میکنم که چون فوری بود فقط مجبور بودند که شش هزار تومان آنرا قرض کنند و البتّه اگر تصویب نشد مجبورند یک فکر دیگری بکنند و البتّه ضروری است که تقاضای فوریت شده است و چون نهایت درجه لزوم داشته البتّه آقایان هم تصویب میفرمایند ( نمایندگان – صحیح است کافی است )

رئیس ـ آقای یاسائی

یاسائی ـ در اصل مطلب هم عرض داشتم

( نمایندگان – کافی است )

رئیس ـ در فوریت کافی است مذاکرات ؟ ( اظهار شد – بلی )

رئیس ـ موافقین با فوریت قیام فرمایند

( اغلب قیام نمودند )
رئیس ـ تصویب شد . مادّۀ واحده قرائت میشود .

مادّۀ واحده – مجلس شورای ملّی برای مخارج عمران پنجاه هزار تومان اعتبار اضافی تصویب مینماید که از محلّ ذخیرۀ مملکتی به قران پرداخته شود .

رئیس ـ یک اصلاح کوچکی ضرور است . آقای یاسائی

یاسائی ـ بنده یک سؤالی داشتم از آقای وزیر مالیه وآن سؤال هم از نقطه نظر این است که مطلب متناست با الوار است که چندین سال است که لوایحی متدرّجاً از مجلس شورای ملّی میگذرد راجع به عمران لرستان و اخیراًهم لایحه گذشت راجع به هجرت الوار به نقاط مشرق و جاهای دیگر و تعیین مخارج آنان متأسّفانه شکایات متوالیه میرسد از مردم راجع به اینکه مجلس شورای ملّی مخارج آنها را تصویب کرده است این مخارج آنطوری که باید بشود نمیشود حتّی به مکاری و حمل و شتر دار و آن کسانیکه بار و بنۀ آنها را حمل کرده اند پول نمیدهند و بالاخره تحمیل رعایای خوار و قسمت های مشرق و خراسان شده اند از یک جهت هائی بنده اعتراض نمیکنم برای اینکه بالاخره اینها باید بیایند داخل سایر قسمت های مملکت بشوند بلکه روحیاتشان عوض شود وآشنا شوند به امور فلاحت و اسلحه شان را تبدیل به بیل کنند در این قسمت ها کسی مخالف نیست و این عرض بنده هم از این بحث هانیست ولی اینکه یک عدّه شتر دار بروند در خراسان و سایر نقاط و بار اینها را حمل کنند و کرایه به ‎آنها ندهند و اینها به تمام مقامات شکایات بکنند هر روز که بابا کرایه ما را که باید بدهد وزارت جنگ باید بدهد ؟ مسؤل کیست و بالا خره هر چه تلگراف مکنند کسی جواب به آنها نمی دهد و چیز غریبی است بنده اصلاً میخواهم بدانم مسؤول این کارها وزارت مالیه است ؟ وزارت جنگ است ؟ این کارها با ارکان حرب وزارت جنگ است یا با ارکان صلح وزارت مالیه بالاخره باید به کجا مراجعه کنند استغاثه بکنند استرحام بکنند مرتباً یک شکایاتی میرسد و کسی هم گوش نمیدهد شاید یک عده از آقایان نمایندگان هم اینجا مستحضرند که شکایاتی شده است و متوالیاًهم میرسد بالاخره به وزارت مالیه مراجعه میکنیم جواب نمی شنویم به ارکان حرب مراجعه میکنیم میگو یند دستور داده ایم بپردازند بالاخره خواهش میکنم توضیح بفرمائید پولی که تا حالا پرداخت شده است راجع به الوار چه راجع به قسمتی که در خود محل لرستان خرج میشود و چه در قسمتی که مخارج شرق شده مسؤل پرداخت کیست و تکلیف مکاریها و حمّالان چیست؟

وزیر مالیه ـ بنده راجع به این سؤال بخصوص مطلبی ندارم که عرض بکنم برای اینکه اطّلاع ندارم و به نظر بنده نرسیده است و پیش بنده نیامده است چیزی از این بابت کار عمران و کوچانیدن و جابجا کردن و تهیۀ مساکن اساساً و عموماً در دست مأمورین لشکری بوده است و همۀ زحمات را آنها متکفّل بوده اند و مخارجش را هم وزارت مالیه می پرداخت ولی بواسطۀ مأموریتی هم که از خود در آنجا معیّن کرده بودند یعنی علاوه بر مأمورین مالیه مأمورین مخصوصی هم برای نظارت در مخارج تعیین کرده بودند که همۀ این مخارج مرتّباًبرسد و باعث شکایت هیچ کس نشود . هم مأمورین لشکری و هم مأمورین مالیه کمال مراقبت را داشتند . از وقتی بنده اطّلاع دارم یک قسمتی از اینها که خراسان بوده اند و یک قسمتی هم در خوار و ورامین و ساوه و این طرفها بوده اند اینها ترتیب مستقر نشده یعنی بعضی هاشان در راه بوده اند و هنوز جابه جا نشده بودند و البتّه اقدامات زیادی هم شده است که بنده میتوانم مختصرش را عرض کنم – اگر مفصّلش را هم میفرمائید عرض میکنم که میتوانم یک راپرت مفصّلی به عرض برسانم برای اینکه ما این کار را تحت انتظام در آورده ایم و یک خلاصه حساب هفته به هفته از تمام مخارجی که در باب عمران میشود اشخاصی مخصوصاً مأمور این کار هستند و اشخاص صحیح و بسیار خوبی انتخاب کرده ایم و فرستاده ایم در خود لرستان این جا آنهائیکه در خراسان بودند اوایل کارشان بی ترتیب بود و چون هنوز در واقع در راه بودند و متفرّق بودند و چنانچه آقایان میدانند یک چیزی به عنوان جیره معیّن شده بود شاید بدواً خیال میشد که از مالکین محل گرفته شود ولی بعد بواسطۀ آن تصویبی که در سه چهار ماه قبل کردندقرار شد که خود دولت بدهد به مالکین هیچ تحمیلی نشود بالاخره با مصرف قریب ۲۵ هزار تومان در حدود خراسان در نواحی بجنورد برای آنها اراضی تهیه شده اراضی خالصه آسیا بنا شد گاو و بذر و تخم وهمه چیز داده شد و تمام لوازم راحتی آنها در آنجاها داده شده در اینجا هم در ورامین و ساوه و خوار و قم عدّه ای از الوار بودند و یک عدّه هم اعراب بودند در این اواخر اقدامات خیلی زیادی برای مراقبت آنها شد طبیب برای آنها فرستاده شد دوا برای آنها فرستاده شد حتّی از طرف شیر و خورشید سرخ هم کمک های مهمّی برای آنها شدمبالغی پول و پوستین و لحاف و کرسی دادند علاوه بر کمکی که دولت میکرد اینها هم یک کمکهائی کردند برای آنها که ناخوش بودند بالاخره بعضی جاهایشان مرطوبی بود این اعراب وضعیتشان خوب نبود و ما تا حدّی که ممکن مان بود راحتشان کردیم اراضی خالصه دادیم اعیانیشان را خریدیم و جابه جا کردیم و بنا شد بذر وگاو به آنها داده شود که آنها رعیت بشوند از همه اینها تمام آن شکایت جزئی که اندک اندک میرسد تاحدّی که استطاعت بوده و ممکن بوده است هر وقت اطّلاع پیدا کردیم نهایت مراقبت را کرده ایم مخصوصاً بنده شخصاًخیلی خودم مراقبت زیادی نسبت به کسانی که اینجا ناخوش میشدندکمک کردیم و از صحیۀ کلّ مملکتی خواهش کردیم طبیب فرستادند دوای زیاد فرستاند آنچه که ممکن بود کردیم برایشان اگر هم تقصیری داشته اند یا نداشته اند در هر صورت چه مقصّر و چه غیر مقصّر جایز نیست که گرفتار مریض و زحمت بشوند حالا اعراب در زمستان تابشان کمتر میشود ما کرسی بهشان دادیم لحاف بهشان دادیم و هر چه ممکن بود دادیم و کردیم . اما در باب لرستان آنجاها کار خیلی مشکل تر از این جاست چون بایستی عدّۀ کثیری از الوار را تخته قاپوکنند و قلعه بنا کنند و اعیانی بناکنند و خانه بسازند تا آنها مأنوس شوند به زندگی و خانه .

آنها به این زودی مأنوس نمیشوند و اوائل هم خیال میکردند که خانه مال دولت است و خیال میکردند که اگر خراب هم بشود باید دولت آن را بسازد این بود که دولت مشغول است آنها را مجبور به خانه داری کرده به زندگی در خانه مأنوس کنند و خانه ها را به خودشان بدهند و خودشان را مراقب تعمیر خانه شان بکنند بذر میدهد آلات رعیتی میدهد و اینها البتّه محتاج به مرور زمان است و به تدریج باید بشود آنچه هم که ممکن است دراین باب میشود. اما این که شتردارها بار را برده اند و کرایه نداده اند بنده نشنیده ام ولی البتّه ممنون خواهم شد که هر شکایت جزئی هم که به کار بنده مربوط باشد چه به ادارۀ دیگری مربوط باشد دولت یکی است به مجرّد این که به بنده برسد بنده جدّیت خواهم کرد که به کلّی رفع شود و با کمال جدّیت تحقیق و تعقیب میکنم و یقین دارم که مأمورین نظامی هم در محل نهایت مراقبت را خواهند داشت که هر گونه شکایتی هم اگر باشد رفع شود ( صحیح است )

رئیس ـ آقای افسر

افسر ـ بنده اساساً با فوریت موافق بودم و حالا هم یک کلمه عرض دارم که رفع اشکال بشود. اگر تصوّر میکنید که با این اعتباراتی که به مجلس دولت داده است اینها مثل خانۀ خوشان راحت باشند یا مثل مردمان شهری خوب شونداین سهو است . قطعاً این مبلغ عشر مبالغی هم که برای آنها لازم است نبوده و البته در خراسان مکرر مردم اعانه هائی جمع آوری کرده اند اعانه های شخصی جمعی صنفی اهالی داده اند آن کسانی که با آنها زندگانی کرده اند یا هر کس که وضعیت آنها را دیده باشد این قدر مذاکره را هم لازم نمیداند و وضعیت آنها حقیقتاً رقت آور است باید هر چه زودتر تصویب شود ولی بایستی یک فکری اساسی برای اینهائی که کوچانده اند بشود که آنهایی که مهاجرت کرده زراعت باید بکنند چه بکند خانه برایشان باید ساخت یک فکری زودتر برای آنها بکنید که اساسی باشد عمر آنها در خطر است حالا خانه شان هیچ چیزالبته اگر بخواهید شفقت و مهربانی بکنید خوبست که در خواست بشود یک مطالعاتی بکنند وببینند اینها چقدر لازم دارند تا مأنوس شوندبه زراعت و فلاحت و آن مخارج را پیش بینی کنند و الا ده پانزده بیست و صد هزار تومان و اینها کافی نیست ـ و البتّه این گونه شکایاتی که آقای یاسائی فرمودند قطعاً خواهد رسد به جهت اینکه وقتی اعتبار کافی نبود یک شتر داری که می آید بار می آوردپولش نمیرسد کاغذ شکایتی به مجلس شورای ملیّ میدهد پس خوب است برای این کار فکر اساسی تری بکند حالا خوب است این را رأی بدهیم بعد هم دولت فکری بکند اینها البتّه اعضای یک مملکت هستندلرستان از اعضای این مملکت است حالا که میخوا هید لرها رامتفرّق شان کنید و به سایر نقاط متفرق شان کنید در سایرنقاط مأنوس شان کنید با دیگران آسایش شان را هم فراهم بیاورید تا اینکه مثل دیگران بروند و نان پیدا کنند و البتّه با این دوسه هزار تومان فایده نخواهد داشت و باز اینها به همان حال بلاتکلیفی باقی خواهند بود

ـ. عدّه ای از نمایندگان ـ مذاکرات کافی است

محیط ـ بنده عرض مختصری داشتم راجعل به این موضوع

رئیس ـ بفرمائید

محیط لاریجانی ـ کلّیۀ این افراد که اهل لرستان هستند و فرستاده اندبه سمت شرق خراسان و ورامین و اینجاها در دوجمله و دو قضیّۀ مهم با رعیت بومی آنجاها تماس پیدا کرده اند کلّیتاً رعایای ساکنین ورامین آشنا به امور داخلی هستند ولی آنها به غیر امور عادّی و به فشار سرنیزه عادت کرده اند و مأمورینی که الوار را جابه جا میکنند یک مردمان نظامی هستندو کلّیتاً راحتی همان اهالی ورامین را برای اینها سلب کرده اند ـ در دهاتی که یک عدّه لر منزل دارند تمام آن یک ده موظّفند که با او یک کارهایی بکنند با فشار مأمورین انتظامی و البته اینها یک مسائل فوری …..

رئیس ـ این قضیّه مربوط به قضیّۀ اعتبار برای عمران لرستان نیست آقا….( نمایندگان ـ صحیح است )

محیط لاریجانی ـ بسیار خوب عرضی ندارم

وزیر علیه ـ مذاکراتی که آقا فرمودند البتّه موضوعی که مطرح است همانطور که آقای رئیس فرمودندارتباط زیادی با این قبیل فرمایشی که شد شاید نداشته باشد و لیکن چون یک مذاکره شد بنده خودم را موظّف میدانم که به آقا یاد آوری بکنم که از برای حفظ انتظامات مملکتی و از برای اینکه همان ورامینی های آقا بتوانند راحت بشوند ( صحیح است ) و از برای اینکه گذشته هایی را که دیدیم نبایستی فراموش کرده با شیم آنها همه را در نظر بگیریم بخواهیم یک مملکتی درست کنیم که همه در آن مملکت بتوانند به آسایش زندگی ( صحیح است ) کنند البتّه وقتی که دولت لازم میداند یک اشخاصی رااز نقطه ای به نقطه دیگر مملکت بکوچاند آنوقت دوتا ورامینی آقا هم بایستی تحمّل نکنندکه یک لری هم بیاید در آنجا و بر خلاف عادات سابقۀ آنها رفتار کند .

عدّه ای از نمایندگان ـ صحیح است مذاکرات کافیست

رئیس ـ مادّۀ واحده را یک بار دیگر قرائت میکنیم و رأی میگیریم

( به شرح ذیل قرائت شد )

مادّۀ واحده ـ مجلس شورای ملی برای مخارج استان لرستان پنجاه هزار تومان اعتبار اضافی تصویب مینماید که از محلّ ذخیرۀ مملکتی به قران پرداخته شود .
رئیس ـ آقایان موافقین ورقۀ سفید خواهند داد .

( اخذ آراء به عمل آمده و ۸۵ ورقه سفید تعداد شد )

رئیس ـ در موقع اعلام رأی عدّۀ حاضر ۹۵ بودند به اکثریت ۸۵ تصویب شد

منبع: صورت مشروح مذاکرات مجلس جلسۀ ۷ یکشنبه ۱۲ بهمن ماه ۱۳۰۹ ( دوازدهم شهر رمضان ۱۳۴۹ )

◀پی نوشت ها از کتاب محمبدقلی مجد «رضاشاه و بریتانیا»

‏۱ – هارت ، گزارش شمار ۶۶۶ (۱۵۲۷ /۰۰ , ۸۹۱ ) ، مورخ ۱۰ ژوئن ۱۹۳۰ ‏‏

۲- هارت ، گزارش شماره ۱۳۹۳ (۱۵۶۲ /۰۰, ۸۹۱ ) ، مورخ ۲۵ مارس ۱۹۳۲ ‏‏

۳- ویلیامسن ، گزارش شماره ۹۸۸ ( ۱۴۹۹ /۰۰,۸۹۱ ) ، مورخ ۱۳ دسامبر ۱۹۲۹ ‏‏

۴- هارت ، گزارش شماره ۳۳۸ ( ۱۵۱۵ /۰۰ , ۸۹۱ )،

مورخ ۴ فوریه ۱۹۳۱ ‏

‏۵- ستاره جهان ، ۱۶ سپتامبر ۱۹۳۱ ؛ ترجمه متن در گزارش هارت به شماره ۸۶۷ ( ۱۵۳۲ ‏‏/۰۰ ، ۸۹۱ )، مورخ ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۱ ‏‏

۶ – هارت به شماره ۸۶۷ ( ۱۵۳۲ /۰۰ ، ۸۹۱ )، مورخ ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۱ ‏‏

◀پی نوشت ها مقالۀ نفیسه واعظ تحت عنوان « روش های سلب قدرت اقتصادی سران ایلات و عشایر در دورۀ رضا شاه» :

۱. برای آگاهی بیشتر نک: سازمان اسنادملّی ایران، سند شماره ۲۹۰۰۰۸۴

۲- . نامه سر رابرت کالیو به آلینف که در آن شرح دیدار خود با وی را بازگو نموده است. نک: جوادشیخ الا سلامی، ص۳.

۳- برای اطّلاعات بیشتر نک: سازمان اسناد ملّی ایران، سند شماره ۲۴۰۰۹۷۹۲، سال ۱۳۰۱.

۴- محمدتقی بهار( ملک الشعراء ) : تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ( انقراض قاجاریه ) ج۲، تهران، امیرکبیر ۱۳۷۹ . ص ۲۴۸

۵- سازمان اسناد ملّی ایران، سند شماره ۲۹۱۰۰۳۳۸۱، سال ۱۳۰۷.

۶- سازمان اسناد ملّی ایران، سند شماره ۳۱۰۰۰۰۲۷۱.

۷ – سازمان اسناد ملّی اصفهان، سند شماره ۲۹۱۰۰۳۶۳۰۰، ص۵۸.

۸ – عباس مسعودی: اطّلاعات در یک ربع قرن، تهران: مؤسّسۀ اطّلاعات، ۱۳۲۹. ۹۵

۹ – برای آگاهی بیشتر نک: سازمان اسناد ملّی ایران، به سند هفت برگی با شماره سند ۲۴۰۰۱۷۶۷۵ و شماره فیض ۳۰۶۰۰۱۳، که دربارۀ لزوم معرّفی نماینده برای ثبت اظهار نامۀ ملکی از طرف رؤسای بختیاری در مورد املاکی که در خوزستان داشتند، است.

۱۰ – برای اطّلاع بیشتر. نک: سازمان اسناد ملّی ایران، سند شماره ۲۴۰۰۰۶۸۳۶ به شماره فیش – ۰۱۲۹۰۰۳۸ – ۲۷ ، جمالزاده، ص ۷۰.

۱۱- برای آگاهی از تحلیل این موضوع نک: سازمان اسناد ملّی ایران، سند چهل و چهار برگی با شماره ۲۴۰۰۰۶۷۳۶ و ش فیش

۱۲ – دربارۀ گزارشها، مکاتباتی که بین هیئت اعزامی بررسی خالصجات فارس و معاوضۀ آن با املاک خوانین بختیاری در اصفهان با مقامات دولتی مربوط نموده است نک: سازمان اسناد ملّی ایران، سند صد و پنجاه و چهاربرگی به شماره سند ۲۳۰۰۰۰۸۴۶، که در سال ۱۳۱۸ تنظیم شده است-

۱۳- برای اطّلاع بیشترنک: سازمان اسناد ملّی ایران، سند ۲۹۱۰۰۳۶۳۸، به تاریخ ۲۹ / ۶ / ۱۳۱۶

۱۴ – برای اطّلاع بیشتر نک: سازمان اسناد ملّی ایران، سند ۲۹۱۰۰۳۶۳۸ به شماره فیش ۰۰۲۰۰۰۰۱، به تاریخ ۱۸/ ۲ / ۱۳۱۶

۱۵ – . برای اطّلاع بیشتر نک: سازمان اسناد ملّی ایران، سند ۲۹۱۰۰۳۶۳۸ به شماره فیش ۰۰۲۰۰۰۰۱، به تاریخ ۱۸/ ۲ / ۱۳۱۶

۱۶ – همان سند.

۱۷ – سازمان اسناد ملّی اصفهان، نامۀ کفیل مالیۀ اصفهان به فرماندار اصفهان به تاریخ ۱۳۱۷/۱/۹ به شماره سند ۲۹۱۰۰۳۶۳۸ و شماره فیش ۰۰۲۰۰۰۰۱.

۱۸ – نحوۀ انعکاس این درگیری در اسناد دولتی نک: سازمان اسناد ملّی ایران، سند شماره ۲۹۳۰۰۳۲۶۵.

۱۹ – برای آگاهی از نحوۀ واکنش ورثۀ بختیاری به این سیاست نگاه کنید:سازمان اسناد ملّی ایران ، سند شماره ۲۹۱۰۰۱۱۵۷ به شماره فیش ۰۰۰۴۰۱۶۵.

۲۰ – در این سند وضعیت رؤسای چهارلنگ و واکنش آنها نسبت به تعویض املاک آمده است: سازمان اسناد ملّی ایران، سند شماره ۲۹۱۰۰۲۸۵۶ به شماره فیش ۰۰۱۴۰۰۶۳.

۲۱ – برای آگاهی از املاک خوانین در خوزستان و شیوۀ دستیابی دولت به این املاک نک: سازمان اسناد ملّی ایران، سند شماره ۲۴۰۰۲۶۲۳۵.

۲۲- سازمان اسناد ملّی ایران، سند شماره ۲۴۰۰۲۶۲۳۵.

۲۳ – برای اطّلاع از عملکرد این کمیسیون نک: سازمان اسناد ملّی ایران، سند شماره ۲۹۱۰۰۳۶۳۸۰ به شماره فیش ۰۰۲۰۰۰۰۱

۲۴ – همان، سند شماره ۲۴۰۰۱۵۹۶۸ به شماره فیش ۰۲۹۱۰۱۹۵.

۲۵ – علی اصغر زرگر: تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دورۀ رضا شاه: مترجم کاوه بیات، تهران، پروین، ۱۳۷۲، صص ۳۳۰ – ۲۷۹

۲۶ – محمّد علی جمالزاده: گنج شایگان اوضاع اقتصادی ایران، زیر نظر ایرج افشار از نسخه چاپ برلین، تهران: انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۷۶ ، ص۷۰.

۲۷ – زرگر، پیشین، ص۴۴.

۲۸ – در گزارش کمیتۀ دفاع امپراطوری، شرح مفصّلی از تدابیر لازم برای حفاظت از حوزۀ نفتی جنوب ایران ارائه شده است، زرگر، ص۱۰۹.

۲۹ – سفرنامۀ خوزستان رضا شاه کبیر، ص ۹۶.

۳۰ – جعفرقلیخان سردار اسعد: خاطرات سردار اسعد بختیاری، به کوشش ایرج افشار، تهران: اساطیر،۱۳۷۲.

۳۱- سیف پور فاطمی، پیشین، ص ۸۷۴.

◀غفار ﭘﻮر ﺑﺨﺘﻴﺎر« رﺿﺎﺷﺎه و ﻃﺮح اﺳﻜﺎن اﺟﺒﺎری ﻋﺸﺎﻳﺮ ﺑﺨﺘﻴﺎری»

منابع و مآخذ

اسناد

– سند شماره ۲/۶/۷-۲۹۱، نظامنامۀ تخته قاپوی ایلات عشایر، اسناد وزارت داخله، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– سند شماره ۱/۶/۷-۲۹۱، نامه وزارت داخله به حکومت اصفهان، اسناد وزارت داخله، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– سند شماره ۱۷/۱۰/۳۸۷-۲۴۰، اسناد وزارت مالیه، تصویب اعتبار لازم هیأت وزراء جهت بازرسی اسکان عشایر بختیاری، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– پوشه شماره ۲۴۰۰۲۴۳۷۹، فهرست روستاها و خانوارهای اسکان یافتۀ عشایر بختیاری، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– سند شماره ۶/۶۵۰/۱۲۰۰۷، اسناد دستی، نامۀ وزیر داخله به ریاست وزراء در تاریخ ۱۵/۲/۱۳۱۵، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– پوشه شماره ۷/۶۵۰-۱۱۲۰۰۷، اسناد دستی، نامه رئیس ادارۀ کلّ فلاحت به ریاست وزراء در تاریخ ۱۶/۴/۱۳۱۵، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– همان پوشه، نامه رئیس کلّ اداره فلاحت به ریاست وزراء در تاریخ ۲۵/۴/۱۳۱۵، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– همان پوشه، نامۀ ریاست وزراء به ریاست دفتر مخصوص رضاشاه در تاریخ ۲۹/۵/۱۳۱۵، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– همان پوشه، گزارش تلگرافی به نخست‌وزیری، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– همان پوشه، نامۀ سرلشکر ضرغامی سرپرست ستاد ارتش به نخست‌وزیر در تاریخ ۲۳/۹/۱۳۱۵، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– سند شماره ۴ و ۳/۵۳/۱۸-۲۹۱، نامه نایب‌الحکومۀ نجف‌آباد و فریدن به حکومت اصفهان، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– پوشه شماره ۵۷۶-۱۱۲۰۰۷، نامۀ رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی به ریاست وزراء در تاریخ ۳/۳/۱۳۱۶، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– همان پوشه، نامۀ محمود جم رئیس‌الوزراء به وزارت داخله در تاریخ ۱۹/۳/۱۳۱۶، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– همان پوشه، نامۀ سرپرست وزارت جنگ به ریاست وزراء در تاریخ ۱۷/۴/۱۳۱۶، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– پوشه شماره ۵ و ۴ و ۳/۷۵/۳۱-۲۹۱، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– پوشه شماره ۵۷۶-۱۱۲۰۰۷، نامۀ وزیر داخله به نخست‌وزیر در تاریخ ۱۱/۳/۱۳۱۶، سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران.

– سند شماره ۱۸۲/۶۲/۱۴-۲۹۱، تلگراف وزیر داخله به فرمانداری اصفهان.

– سند شماره ۳۴/۶۲/۱۴-۲۹۱، نامه سرتیپ سطوتی فرماندۀ تیپ مستقلّ اصفهان به فرمانداری اصفهان، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران.

کتابها

– امیری، مهراب (۱۳۸۵)؛ حکومتگران بختیاری، تهران: انتشارات پازی‌تیگر.

– بابن و هوسه (۱۳۶۳)؛ سفرنامه جنوب ایران، ترجمه و تعلیقات از محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه، به تصحیح میرهاشم محدّث، تهران: انتشارات دنیای کتاب.

– دوبد، بارون (۱۳۷۱)؛ سفرنامۀ لرستان و خوزستان، ترجمه محمدحسین آریا، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.

– راولینسون، سر هنری (۱۳۶۲)؛ سفرنامۀ راولینسون یا گذر از زهاب به خوزستان، ترجمه اسکندر امان‌آللهی بهاروند، تهران: نشر آگاه.

– سرداراسعد، علیقلی‌خان (۱۳۷۶)؛ سپهر، عبدالحسین، تاریخ بختیاری، به اهتمام جمشید کیان‌فر، تهران: انتشارات اساطیر.

– سردار بهادر، جعفرقلی‌خان (۱۳۷۸)؛ خاطرات سرداراسعد بختیاری، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ دوم.

– غفاری، هیبت‌الله (۱۳۶۸)؛ ساختارهای اجتماعی عشایر بویراحمد، تهران: نشر نی.

– کوپر، مریان (بی تا)؛ سفر به سرزمین دلاوران، ترجمه امیرحسین ایلخان ظفر، تهران: انتشارات امیرکبیر.

– کیاوند، عزیز (۱۳۶۸)، حکومت، سیاست، عشایر، تهران: انتشارات سازمان عشایر ایران.

– گارثویت جن راف (۱۳۷۳)؛ تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری، ترجمه مهراب امیری، تهران، نشر سهند.

– لایارد، سرهنری (۱۳۷۶)؛ سفرنامۀ لایارد، ترجمۀ مهراب امیری، چاپ دوّم، تهران: انتشارات آنزان.

– لایارد، سرهنری (۱۳۷۱)؛ سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، ترجمه و حواشی از مهراب امیری، تهران: انتشارات فرهنگسرا.

– مستوفی، عبدالله (۱۳۸۴)؛ شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، ج سوّم، چاپ پنجم، تهران: انتشارات زوّار.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل