به بهانه ی  ۱۴ اسفند ۱۳۴۵؛ روزی که مصدق این صدای تاریخ، جان به جان آفرین سپرد

پاینده ایران 

مرگ سرچشمه عدم نیست، جویباری‏ست که در دیگران جریان مییابد

«پروانه فروهر»

نوشتاری از حسین شاهاویسی

پنجاه و پنج سال پیش دکتر «محمد مصدق» به ابدیت پیوست و جاودانه در راستای تاریخ ماندگار شد. به جرات می توان گفت آن چه در باره چنین بزرگمردی در سینه تاریخ ثبت شده، گواهی‏ست بر این نظریه که به راستی مصدق از نوادر تاریخ بود.

در این نوشتار بر آنم از زاویه‏ای دیگر به زندگی (پیراحمدآبادی) این سلسله جنبان رهایی ملت‏های زیر سلطه بنگرم؛ چرا که ابعاد وجودی این پدیده‏ی ناب ایرانی در زمینه‏های حقوقی، فرهنگی، سیاسی‏، اجتماعی و اقتصادی، بارها به نقد کشیده شده که به حق پیشرو بوده است، بی دلیل نیست که  او را از یگانگان سده کنونی می‏دانند، او بنیانگذار آزادی‏خواهی و ناوابستگی و اندیشه موازنه منفی (نه شرقی، نه غربی) در ملت‎های شرق و خاورمیانه است.

پس از مصدق است که رهبرانی چون «ناصر»، «سوکارنو»، «تیتو» و… به راه او می‏روند و چون او درفش آزادی‏خواهی‏، استقلال طلبی ، عدالت همگانی، استبداد ستیزی و مبارزه دایمی علیه استعمار را برافراشتند.

از این رو یاد و خاطره دکتر مصدق در سینه مردمان سرزمین‏های خاور همواره ماناست.

با نگرشی به گذشته، آن هم ماه‏های پایانی زندگی این ابرمرد بزرگ  ایران زمین پی می بریم که دوست و دشمن ناچار از ستایش اویند.

مصدق پس از مرخصی از زندان، آزاد نشد بلکه به (احمدآباد) تبعید شد تا بقیه زندگی پرافتخارش را نیز در بند باشد و جز خانواده و نزدیکان به کس دیگری اجازه دیدار با ایشان داده نمی‏شد.

این حق‏ناشناسی، و ناسپاسی حکومت در حق مردی بود که تمام عمر به ایران اندیشید که جهانیان در برابر بزرگی او سر تسلیم فرود آوردند، پندار و رفتارش چنان بود که نامش نماد یگانگی ملی شد.

به بخشی از خاطره‏ای از جانباخته «داریوش فروهر» برای آگاهی همگان اشاره می‏کنم: “چهاردهم اسفند ۱۳۴۵ است. مصدق بزرگ، جان به جان آفرین تسلیم نمود و بنا بر وصیت او می‏باید در کنار شهیدان قیام ملی روز تاریخی سی تیر ۱۳۳۱ به خاک میهن سپرده شود که مورد موافقت دستگاه حاکمه قرار نگرفت، به ناچار دستور خاکسپاری در احمدآباد داده می‏شود. در جریان دفن، عاشقان راه مصدق، یاران و دوستدارنش که توانسته بودند در قلعه احمدآباد حضور یابند، تعداد معدودی بودند که هر یک با اندوه و چشمان گریان به ادای وظیفه‏ای مشغول، زنده‏یاد دکتر «یدالله سحابی» بزرگمردی پاکدامن، با خلوص نیت با کمک روستانشینان پر مهر و صمیمی احمدآباد به شستشوی و غسل پیکر مصدق مشغول بودند.” در حالی که زنده یاد مهندس «حسیبی» و جانباخته داریوش فروهر این مبارز آزدای‏خواه برای آماده کردن محل دفن و کندن زمین مشغول بودند، پس از انجام غسل، مرحوم آیت‏الله «سیدرضا زنجانی» بر پیکر دکتر مصدق نماز گزاردند و آیین خاکسپاری به طور امانت در یکی از اتاق‏های قلعه‏ای که بیش از  ده سال را در آن در تبعید اجباری سپری کرده بود، به خاک سپردند تا بقیه تاریخ را در گور هم در تبعید بماند.

(یاران پس از تو به راه تو خواهند رفت  شرمنده آن کس که راه بر این کاروان گرفت)

این رخداد تاریخی را روزنامه‏های کیهان و اطلاعات در چند جمله کوتاه نشر دادند و دستگاه امنیتی از برگزاری آیین آمرزش‏خواهی که از سوی یاران و خانواده اعلام شده بود، به مخالفت برخاستند که به تظاهرات و اعتراض‏های مردمی با فریادهای “مصدق پیروز است” و یا “مصدق راهت ادامه دارد” به اوج خود رسید و مردم شرافتمند، بدین صورت قهرمان خود را بدرقه و از او قدردانی می‏کردند که با رویارویی نیروهای سرکوب‏گر رو به رو شدند و این همانند خون سیاوش شد که تا استبداد هست خون عدالت‏خواهان جوشان است. مکتب مصدق، این آموزگار خردمند مشرق زمین، این “روبنده بساط چپاولگران غرب و دزدان بازگشته دریایی” این آورنده دکترین موازنه منفی (نه شرقی، نه غربی) بر این باور بود اگر در روح کسی، حس ناوابستگی نباشد، آزاد نمی‏تواند باشد. پیروان بی‏شماری چون شهیدان دکتر «سیدحسین فاطمی» و روزنامه‏نگار شجاع، «کریمپور شیرازی» و بسیار بزرگان دیگر را پرورش داده است.

آری! مصدق بزرگ صدای تاریخ بود و آن گونه که داریوش فروهر باور داشت: “مصدق صخره‏ی غول پیکری است که تکیه بر خاک وطن داشت و زیر بنای استواری بود برای هر نهضتی که پس از او پدید آمد، او به راستی فشرده‏ی آرمان‎های یک ملت و چکیده آرزوهای سرکوفته تمامی ملت‏های ستمدیده جهان بود. او به راستی یک تک صدای تنها بود ولی بسیار عظیم، به سان غرشی رعدآسا اما تنها.” آری! چنین بود مصدق از نگاه فروهر.

سرانجام ماه‏های پایانی زندگی فرا می‏رسد؛ با پیشرفت بیماری و از آن جا که دکتر مصدق معالجه در خارج را توهین به پزشک ایرانی می‏دانست در بیمارستانی که موقوفه مادر ایشان بانو «ملک‏تاج خانم نجم‏السلطنه» بود و این بیمارستان از این رو نجمیه نام گذاری شده بود، بستری شد و سرانجام در چهاردهم اسفند ۱۳۴۵ این حجم شرف، دارفانی را بدرود گفت.

و «پروانه فروهر» پس از مرگ دکتر مصدق نوشت:

” ….. از مصدق گفتن، تاریخ را ورق زدن است. تاریخ کمتر کسی را بیاد دارد چونان او پاک، عاشقانه در راه آزادی (و استقلال) جان‏گدازی کند و بخش عمده‏ای از عمرش را در زندان و تبعید و پس از مرگ نیز استخوان‏هایش در زنجیر استعمار و استبداد… .

… برای چنین انسانی که به بهای زندگی خود، آرمان‏های ملتش را واقعیت بخشید، دیگر مرگ سرچشمه عدم نیست، جویباری‏ست که در دیگران جریان می‏یابد.”

                                                                                                            یادش گرامی روحش شاد

تهران- ۱۴ اسفند ماه ۱۴۰۰ خورشیدی

یک دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل