مبحث فقه و شریعت دانش نیست؛ نوعی آگاهی است!

mehrasa

در داوری نسبت به پیش‌آمد‌ها و قضاوت در مورد هر امر و پدیده‌ای باید نخست ذهن داور و نظر رأی‌دهنده از تعصب و دگم‌اندیشی پاک شود؛ و میدان تفکراش خالی از هر نوع حب و بغض یا تمایل و تنافر باشد. در آن صورت داوری بر مبنای خرد و منطق و تنها از روی مدارک و دلیل‌ها خواهد بود و قابل پذیرش است. همچنین است در تعاطی افکار و بحث و گفتگو‌ها و مجادلات اندیشه، برای آنکه حاصل کار و نتیجه بحث مطلوب باشد، پیش از برداشتن هر گامی، اول باید ذهن خود را از اوهام و ابهام و خرافاتی که در سالهای کودکی و نوجوانی در اثر تلقین و توارث نصیبمان شده و به مرور دریافت کرده‌ایم، برهانیم. با این ترتیب، پیش از اقدام به هرکاری لازم است جامهٔ تعصب و تعبد را از تن درآوریم و آنگاه با جنگ افزار خرد و دانش و توان منطق، با پدیده‌ها و ادعا‌ها برخورد کرده و جدال کلامی با مدعی را در میدان نیک اندیشی بیاغازیم. اگر برهان و منطق حریف را درست انگاشتیم، جوانمردانه به آن اعتراف کنیم. اگر نه مخالفت یکدست با هرآنچه فراسوی دریافت‌ها و برداشتهای ذهنی ماست، نتیجه‌اش کشتن وقت و خستگی تن و روان است؛ اگر اثبات جهل خود را منها کنیم.

اسلام ما را از‌‌ همان سال نخست تولد با کلمات دینیِ عربی «ماشاءالله و انشاء الله» آشنا می‌کند. حتا برای نامگذاری،‌‌ همان هفته نخست در گوشمان اذان مسلمانان را می‌ریزند تا در آینده مسلمان باشیم و فراموش نکنیم که از نظر ذهنیّت و اندیشه باید از فرهنگ اعراب پیروی کنیم.

دنیای امروز، جهان دانش و اندیشه ورزی است. فرمانروای امروز جهان، دانش‌ها و دست آوردهای علم است. نگرشهای غلط ذهنی و سفسطه‌های خرافی در لباس دین، ضمن نادرست بودن، به علت بی‌ثباتی و بی‌مبنائی، تأثیری در پیشرفت جامعهٔ بشری ندارند؛ و برعکس سبب پسرفت می‌شوند. شاید بیش از سد‌ها نوع آئین دینی و مذهبی در جهان بین مردم شایع باشد و هرگروه و جامعه‌ای به نوعی گرفتار خیالبافی هائی است که زندگی را برایشان به جهنم تبدیل کرده است. زیرا ترس از دنیای خیالی و توهمی پس از مرگ، زنجیری شده است بر دست و پای انسان که از خلقت دین‌ها تاکنون آدمی را اسیر موهوماتی کرده است که توسط مأموران خدا میان مردم رواج پیدا کرده است. بشر با این اعتقادات دگم، زندانی مخوف برای خود ساخته است که او را با خرد ورزی بیگانه کرده است. این توهمات و مقولات موهوم در فرهنگ متولیان ادیان نام علم گرفته و این مجموعهٔ اوهام و ابهام و ایهام را علوم دینی معرفی می‌کنند.

اما هیچ نظریه‌ای چه تخیلی و چه فلسفی تاکنون نتوانسته است به یک راه و روش ویژه برای چگونه زندگی کردن تبدیل شود. تقریباً تمام این نگرشهای وهمی و تخیلی یا درخزینه خیال واضعان و باورمندانشان مانده‌اند؛ و یا اگر عرضه هم شده باشند، هیچ یک به شیوه‌ای برای ادامه زندگی ی بهتر تبدیل نشده است. حتا مارکسیسم هم زمانی که پیاده شد، پس از چند دهه یا به سبب ذات خود و یا به دلیل ناکارآمدی ی دولتمردانِ وابسته، شیر بی‌یال و دم و اشکمی از کار درآمد و به شکست انجامید و برباد رفت. بر این مبنا سود بردن از گفته‌ها و به کارگیری دیدگاه‌های گذشتگان مدعی ی قداست و مقدس نما‌ها که در بیشینه مشکوک و فاقد پایه و اساس است، به عنوان حجت، ره به مقصد و مقصود نمی‌برد؛ و تنها میدان سفسطه و لفاظی را گسترده‌تر می‌کند. بسیاری از اندیشه‌های فلسفی و تخیلی پیشینیان امروز نفی و رد شده‌اند؛ چه رسد به سخنان یاوه و لغو عده‌ای شیاد به نام ملا و یا فقیه و شریعتمدار و یا واضع شریعت.

منظور من از بیان این مقدمهٔ نسبتاً طولانی رسیدن به این نکته است که علم یا آگاهی به مطالب دینی را نباید با علم حقیقی و دانشهای تجربی درهم آمیخت و یا اشتباه گرفت. در جهان فضیلت، علم دینی وجود ندارد و آنچه در دین‌ها به نام علم مطرح است، دانش نیست بل نوعی آگاهی به مطالبی است که صحت و سقمش نیز مشکوک است. زبان فارسی و عربی نارسا و ناقص است و برای هر پدیده واژهٔ مخصوص ندارد. ما هر نوع آگاهی را علم می‌دانیم و دانش تصور می‌کنیم. در حالی که در زبانهای لاتین «نالج» داریم که به مفهم آگاهی است؛ و «ساینس» داریم که معنای دانشهای رایج و علوم تجربی را دارد.

در سالهای تحصیل در دبیرستان در درس «عربی» جمله‌ای را به ما می‌آموختند به این شرح: «العلمُ عِلمانِ؛ علم الابدان و علم الادیان» و آن را از گفته‌های محمد پیامبر مسلمانان به مفهوم حدیث معرفی می‌کردند که معنایش این است: «علم بر دو گونه است؛ علم بدن‌ها و علم دین‌ها» علم بدن‌ها منظور طب و پزشکی است و علم ادیان نیز‌‌ همان اراجیفی است که معلومات ملا‌ها را می‌سازد. بی‌تردید ساخت این جمله سبک (از هر نظر) ادعائی است واهی؛ و معنا و مفهوم درستی جز دروغ ندارد. حدیثی است جعلی و حاصل و ساختهٔ ذهن اندک مایه و متحجر شریعتمداران و آخوندهائی است که به زور و خدعه می‌خواهند دانسته‌های خویش را نسبت به مطالب دینی و آگاهی‌های وهمی و دستورهای مذهبی در زیر پرچم علم پنهان کرده و خود را عالِم معرفی کنند. به این ترتیب دانش حقیقی را که می‌دانی بس فراخ دارد، با آگاهی نسبت به مطالبی سطحی و بی‌مایه مانند آداب نماز و روزه و حج و زکات؛ و چگونه خلا رفتن و چگونه غسل کردن، شیوه وضو گرفتن، طهارت، و شک در نماز و روزه، جانشین سازند.

در زبان و گویش عربی، علم دو گونه معنا و مفهوم دارد؛ یک مفهومش آگاهی از مطالب و مباحث جاری در جامعهٔ خودی و جهانی است که شامل خبرهای گوناگون از هر جهت و آشنائی با مسائل مطرح روز نیز می‌شود. معنای دومش همین علم حقیقی و یا دانشهای تجربی و انسانی و نظری است که دانشمند می‌پرورد. همچنین در گویش عربی کلمه عالِم هم مفهوم آگاه را دارد و هم معنای دانشمند را. مثلاً قرآن در آیه‌ای می‌گوید: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» معنایش «آیا کسانی که می‌دانند (آگاهند) با کسانی که نمی‌دانند برابرند؟» و در آیه دیگری می‌گوید: «قُتِلُ فی سبیل الله و اعلمو اِنَ الله سمیعٌ عَلیم» یعنی «بکشید در راه خدا و بدانید که خدا شنوا و آگاه است» و یا در آخر اغلب آیات می‌گوید: «… والله یعلُمُ و اَنتُم لایَعلَمون و یا لاتعلمون» یعنی «… خدا آگاه است و شما نا‌آگاه» در تمام این موارد واژه عِلم به مفهوم آگاهی و اشراف به موضوعات است و ربطی به دانش‌ها ندارد.

بنابراین وقتی آخوند‌ها و ملایان خود را عالِم تصور کرده و خویشتن را به نام عُلما معرفی می‌کنند، کارشان اگر خدعه و نیرنگ ذاتی نباشد، نشان نادانی و کمبود خرد است. زیرا علم ادیان نداریم؛ و آنچه ملایان به نام شریعت ساخته و پرداخته‌اند همه حاصل ذهن بیمار و یا نیرنگ باز آنهاست.

این حدیث از فرآورده‌های اندیشه و ذهن آخوندهای درباری است. زیرا در زمان محمد و حتا دوران خلفای راشدین تا ۱۵۰ هجری مبحثی به نام فقه و شریعت وجود نداشته و تمام مسلمانان با انجام رویّه و روش گذشتگان، با مراتب و مسائل دین رو به رو می‌شدند. از زمان امام ششم شیعیان یعنی جعفر صادق فقه شیعی نوشته شد؛ و خلفای بنی عباس نیز چند فقیه سنی را واداشتند تا برای سنیان آئین شریعت و فقه بنویسند و چهار فقیه به نامهای «حنفی، حنبلی، مالکی و شافعی» در برابر فقه تشیّع امام جعفر، کتاب فقه و شریعت نوشتند و با این کارشان سنیان را به چهار گروه تقسیم کردند.

آن زمان که دانشمندان علوم تجربی مانند ریاضی دانان و منجمین دانشمندان طبیعی و اطبا و خلاصه اربابان دانش، مورد توجه سلاطین و پادشاهان قرون گذشته بوده‌اند و سلطان و امیر نسبت به آن‌ها نظر لطف و مکرمت داشته است، موضوع سبب حسادت ملا‌ها و شیوخ و آخوند‌ها شده و درصدد برآمده‌اند تا به نحوی خود را همتراز و همردیف آن عالمان سازند. به این ترتیب نه تنها با آن دانشمندان به مبارزه و ضدیّت پرداخته‌اند – چنانکه «زکریا رازی» راکور کردند – بل نوع آگاهی‌های خود از نماز، روزه، مکروهات و معارف دینی را به نام علم به پادشاه و حاکم زمان معرفی کرده و خویشتن را عالم نامیده‌اند. ملا باقر مجلسی برای خلق هر حدیث دروغین، یک سکه طلا از پادشاه صفوی دست خوش می‌گرفت!

بدیهی است مقولاتی این چنین، نه تنها علم نیست، بل نوعی آگاهی‌های مسخره است. اینکه چه اندازه آب برای یک وضو کافی است؛ و یا روزه دار در مدت روز از چه مناهی باید پرهیز کند؛ و یا شک در نماز را چگونه می‌توان ترمیم کرد؛ و یا زن زائو و حائض چه زمانی می‌تواند حمام کند، مشتی سخنان بیهوده است که حد اکثر می‌تواند نوعی آگاهی و اطلاع باشد.

اما دانش حقیقی تجربی و نظری علم اصلی است و عالم یا دانشمند به کسانی گفته می‌شود که در پی یادگیری این گونه دانش‌ها هستند و در این دانشهای تجربی که با تجربه و آزمایش به دست می‌آیند متبحر می‌شوند.

هیچ ملا و شیخی با معلومات فقهی، دانشمند نیست و عالم به حساب نمی‌آید.

امروز جامعه‌شناسی و تاریخ و جغرافی و اقتصاد را نیز که دانشهای نظری‌اند، ریاضیات در لباس آمار و ارقام به گونه‌ای درست و پذیرا به ما می‌نمایاند و جزو دانش‌ها رده بندی می‌شوند.

کالیفرنیا، محمد علی مهرآسا – ۲۳/۱/۲۰۱۴

از: ایران امروز

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل