دو سند منتشرشده در سایت “سیاست خارجی” آمریکا در باره کودتای ۲۸ مرداد و چرا پرداختن به آن لازم است؟

یکشنبه, 11ام خرداد, 1393
اندازه قلم متن

mossadegh

سایت ملیون ایران: در زیر ترجمه یکی از دو سندی که در شصتمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد در سایت اینترنتی فارین پالیسی (سیاست خارجی) آمریکا انتشار یافته و این کشور توسط آن و سند دیگری که همراه آن ارائه شده، کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ را اقدام طراحی و اجرا شده توسط وزارت خارجه آمریکا، انگلیس و همدستانشان در ایران دانسته است، انتشار مییابد.

ممکن است برای برخی از هموطنان این سوال پیش آمده باشد که آیا در شرائط کنونی که کشور در تب جهل و نادانی حاکمان جمهوری اسلامی می سوزد، پرداختن به کودتائی که در گذشته بوده است سبب بازماندن از انجام وظائف امروز نمیشود؟

در پاسخ باید گفت که کودتای ۲۸ مرداد یک واقعه مهم و یک نقطه عطف در تاریخ کشورمان است. این کودتا روند دموکراسی را در ایران متوقف ساخت و ایران را گرفتار استبدادی نمود که در لباسی دیگر هنوز هم ادامه دارد. تا سرمنشاء استبداد و عوامل آن را نشناسیم، راه به سوی آزادی و دموکراسی نمیبریم. پرداختن به دیکتاتوری گذشته و حال بمنظور یافتن معیارهائی برای آینده ضروری میباشد. اهمیت این نکته هنگامی روشنتر میشود که بخاطر آوریم معیار دموکرات بودن برای برخی جریانات سیاسی هنوز رد هرگونه دیکتاتوری نیست و برخی دیکتاتوری پیشین و برخی دیگر آغاز جمهوری اسلامی را “دوران طلائی” میدانند.

اگر علت ها و عوامل وقوع کودتا را نشناسیم و و راههای بازگشت استبداد را مسدود نسازیم و بطور نمونه در قانون اساسی دموکراتیک آینده امکان هرگونه کودتا از بین برده نشود، این دموکراسی همواره در معرض خطر و چه بسا نابودی خواهد بود.

کودتای ۲۸ مرداد بر تفکر سیاسی مردم ایران تاثیر عمیقی داشت و این تصور که فقط قدرتهای جهانی اعم از شرق یا غرب میتوانند در کشور تغییراتی بوجود آورند و باید بجای مبارزه برای کسب استقلال، آزادی و دموکراسی منتظر اقدامات این قدرت ها ماند، تقویت نمود.

کودتا همچنین نقش موثری در تعمیق بدبینی مردم ایران به قدرت های جهانی بویژه آمریکا و انگلیس داشت. بدبینی که غرب بارها در تخمین عمق و گستردگی آن دچار اشتباه شده است. اما در جهان امروز رقابت در همه سطوح امری طبیعی است و باید آگاه باشیم که هر گاه با همبستگی، دانش و هوشیاری کافی در صحنه بین المللی عمل نکنیم، رقبا برنده خواهند بود. همچنین هرگاه تعادل و توازن را از دست بدهیم و بجای کوشش برای حفظ استقلال و منافع ملی خود، اصل را بر دشمنی با این یا آن قدرت جهانی قرار دهیم، نه تنها خود را به انزوا کشانده ایم بلکه ایران را به قدرت های دیگر جهان بیشتر وابسته ساخته ایم.

سندی که در زیر می آید بار دیگر هرگونه تردید در “کودتا” بودن این واقعه و “قیام ملی” نبودن آن را از میان میبرد و بار دیگر نشان میدهد که نمیتوان به جریاناتی که هنوز روز را شب و این کودتا را “قیام ملی” می نامند، اعتماد نمود.

پس می بینیم که پرداختن به این عوامل و کوشش برای شناخت و رفع موانع دموکراسی، برای پی ریزی و شکل دادن به آینده ای در آزادی و دموکراسی نیز هست.

برای مطالعه اسناد به زبان انگلیسی لطفا روی خطوط زیر کلیک کنید!

سند اول از صفحه سیاست خارجی آمریکا

سند دوم از آرشیو امنیت ملی

متن ترجمه شده از صفحه سیاست خارجی آمریکا

امنیت ملی

سیا اذعان می کند که در پشت کودتای ایران بوده است
این آژانس بالاخره مسئولیت نقش خود در عملیات ۱۹۵۳ را به عهده میگیرد

نوشته ملکم بایرن Malcom Byrne، تاریخ: ۱۸ اوت ۲۰۱۳

شصت سال پیش دوشنبه، ۱۹ اوت، ۱۹۵۳، تاریخ مدرن ایران دچار چرخشی حساس شد وقتی که یک کودتای پشتیبانی شده از طرف آمریکا و انگلیس نخست وزیر کشور محمد مصدق را ساقط نمود. پیآمدهای این رویداد سالها سازمان دهندگان آن را دنبال نمود، به احساسات ضد آمریکایی که باعث سقوط شاه در سال ۱۹۷۹ شد کمک نمود و حتی بر ایرانیانی که سفارت آمریکا در تهران را تصرف نمودند نیز تاثیر داشت.

اما تقریبا شش دهه طول کشید تا جامعه اطلاعاتی آمریکا به روشنی مسئولیت کودتای اختلاف انگیز مزبور را بپذیرد. آنچه امروز در اینجا و از وب سایت آرشیو امنیت ملی، مطابق قانون آزادی اطلاعات می آید، خلاصه ای از گزارش داخلی تحت عنوان “جنگ برای ایران” است که در میانه سالهای ۱۹۷۰ توسط یک تاریخدان سیا انتشار یافته بود.

این سند برای اولین بار در سال ۱۹۸۱ آزاد شد، اما نکات بسیاری از جمله تمام بخش سوم تحت عنوان “عملیات مخفی” که خود کودتا را توصیف میکند، از آن حذف شده بود. بیشتر این قسمت هنوز پوشیده می ماند اما در این نسخه جدید که بطور رسمی منتشر شده است، برای اولین بار به اطلاع عموم میرساند که کودتای نظامی که مصدق و کابینه جبهه ملی او را ساقط نمود توسط رهبری سیا به عنوان یک اقدام سیاست خارجی بوده است. خطر رها نمودن ایران “در مقابل تجاوز روسیه” “ایالات متحده را مجبور … به برنامه ریزی و اجرای [پروژه] تی پی آژاکس نمود”.

تی پی آژاکس نام رمز سیا را برای طرح براندازی بود که از همکاری همدستان محلی در هر سطح برخوردار بود. [طرح مزبور] شامل چند مرحله بود: استفاده از تبلیغات برای تضعیف سیاسی مصدق، جلب همکاری شاه، رشوه دادن به اعضای پارلمان، سازماندهی نیروهای امنیتی و براه انداختن تظاهرات عمومی. کوشش اولی در واقع شکست خورد، اما پس از به هم ریختن وضع، نیروهای کودتا جمع شدند و در ۱۹ اوت برای بار دوم کوشش نمودند.

چرا سیا در نهایت تصمیم گرفت تا نقش خود را بپذیرد، همانقدر ناروشن است که برخی دلایل برای اینکه چرا اطلاعات مزبور برای این مدت تحت پوشش مانده است. عاملان سیا و انگلیس در مورد این عملیات کتاب ها نوشته اند، به ویژه کرمیت روزولت رئیس نظارت کودتا از جانب سیا. مضافا اینکه دو رئیس جمهور آمریکا (کلینتون و اوباما) علنا نقش ایالات متحده را در این کودتا پذیرفته اند.

اما ارزش گذاری دولت ایالات متحده، به ویژه جامعه اطلاعاتی آن، اغلب دیدگاه متفاوتی در این زمینه ها دنبال میکند. آنها نگرانند که افشای “منابع و روشها” – حتی برای عملیات دهه های گذشته و استفاده از سنن قدیمی مانند تبلیغات – میتواند به دشمن کمک کند. آنها اصرار دارند که یک دنیا تفاوت بین آنچه علنی و غیر رسمی (به عنوان مثال از طریق رسوخ به بیرون) و آنچه که دولت رسما اعلام میکند وجود دارد. (پذیرش ریاست جمهوری ها در مورد دخالت آمریکا به نوعی به حساب نمی آید).
در آخر، اولویت حفظ روابط خوب با متحدان، به ویژه در عرصه اطلاعاتی است. یادداشت های بریتانیا از چند سال پیش (نگاه کنید به مطلب منتشره امروز از طرف آرشیو امنیت ملی) نشان می دهد که وزارت امور خارجه (و احتمالا MI6، که به برنامه ریزی و انجام کودتا کمک نمود) خواهان آن نبوده است که یادداشت رسمی در مورد دخالت آن در کودتا بیرون آید. از دید ناظران خارجی، این حالت انکار نامحدود و مسخره ای که وجود دارد باعث شده که ایرانیان نقش لندن را در این مدت طولانی پذیرفته اند. معذالک اکثر شاخصها نشان میدهند که جامعه اطلاعاتی ایالات متحده بدون در نظر گرفتن عواقب آن برای درک آمریکایی ها از تاریخ خویش، به این اقدام دست زده است.

این واقعیت که سازمان سیا در حال حاضر تغییر جهت را انتخاب نموده، حداقل تا کنون، اقدامی قابل تقدیر است. فقط میتوان امیدوار بود که به تصمیم گیری های مشابهی برای باز کردن سوابق تاریخی در مورد موضوعاتی که امروز هنوز مهم اند بیانجامد.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

۷۱ نظر

  1. خوب عزیز جان شما که حرف‌های این خانم را ثابت کردید. وقتی‌ می‌گوید مصدق با هویت شما گره خورده ناراحت میشوی و مسخره می‌کنید. ولی‌ خود جناب عالی‌ از آن طرف شعار میدهی‌. وقتی‌ می‌گویید “در مقابل دروغ و تهمت به نیکان و پاکان نمی‌‌توانم بردار باشم” یعنی‌ چه؟ این حرف شما با انشأ یک بچه دبستانی چه فرقی‌ دارد؟ اصلا کی‌ به شما اجازه داده است که آن چه را که نمی‌‌پسندی دروغ و تهمت بخوانی؟ هر بینوایی که از مصدق انتقاد می‌کند شما خودت انگ “شاه پرستی‌” به او میچسبانی ولی‌ آن وقت “انگ زدن” را نمی‌‌توانی‌ تحمل کنید؟ اگر از یک رهبر سیاسی مورد علاقه شما نتوان انتقاد کرد پس دیگر خواهش می‌کنم شعار دموکراسی ندهید.

  2. سرکار خانم فرشته،
    امیدوارم که دست از این سطحی نگری بردارید و با دید بازتری به جهان پیرامونی خود بنگرید(من حق داشتن این آرزو را که دارم). هیچ گاه از شما نمی خواهم طرفدار مصدق شوید، اصلا و ابدا، که هواداری ما از مصدق جانبداری از یک پیرمرد استخوانی و فرتوت نیست، بلکه طرفداری از یک اندیشه بزرگ ویک آرمان است. اگر من اینجا می نگارم ، بدان دلیل است در مقابل دروغ و تهمت و انگ زدن به پاکان و بزرگان ایران زمین، نمیتوانم بردبار باشم.
    به امید پیروزی و بهروزی ایران وشادی برای همه ایرانیان.

  3. سرکار خانم فرشته،
    یکم: خود را به این بهای ناچیز نفروشید، مردمی که برای نان انقلاب کنند هم نانشان را از دست می دهند، هم نامشان را و هم جانشان را. البته نه تنها شما، بلکه همه مردم ایران برای تصمیم گیری آزاد هستند من که باشم که بخواهم برای کسی تعیین تکلیف کنم.
    دوم: اطمینان داشته باشید، همانطور که تاریخ نشان داده است. مردم ایران هیچگاه برای نان قیام نکرده اند و نخواهند کرد که اگر اینگونه بشود نامش شورش است و پیامد آن چیزی شبیه نظامهای بلشویکی و کمونیستی خواهد بود، نه آن چیزی که شما می خواهید.
    سوم: من همانطور که بارها گفته ام، تلاش کرده ام عملکرد محمدرضا شاه وخاندان پهلوی را با دیده انصاف بنگرم و آنها را خاکستری دیده ام، حتی به دوستمان جناب رها هم گفتم، اینها به کشور خدمت کردند و میهنشان را دوست داشته اند(در مقایسه با قاجاریه و جمهوری اسلامی) اما کاستیهای فراوانی داشته اند. شما یا آنچه نوشته ام، درست نمی خوانید ویا این عادت زشت برخی گروههای سیاسی، برچسب زدن به مخالف(با پیش فرض های کلیشه ای) را تکرار می کنید.
    چهارم: شما میگویید که بنده سیاه و سفید می بینم اما خود مشمول این بند انتقادی هستید( در مورد بسیاری از انتقادهایی که مطرح می کنید، اگر در نوشتارتان نیک بنگرید، خواهید دید بیشتر آنها را متوجه شخص خودتان است)
    پنجم: دوباره تکرار می کنم، تمام قدرت ها قائم به فرد در جهان به فساد منجر شده اند. قدرت غیر پاسخگو ۱۰۰% فساد آور است. (تجربه عینی جمهوری اسلامی جلوی چشم شماست، در نظام گذشته هم فساد کاملا وجود داشت). درنظامهای خودکامه، شخص حاکم و طبقه حاکم، نزدیکان حکومتی و وابستگان از رانت قدرت سو استفاده می کنند. ثروت در بخش های نزدیک به حاکمیت گردآوری می شود و نهادهای ثروت و قدرت با هم بده بستان نزدیکی خواهند داشت. درچنین کشوری تولید به معنای واقعی صورت نمی گیرد و رفاه جامعه(اگر دیکتاتور بهتری وجود داشته باشد مثلا محمدرضا شاه نسبت به خامنه ای) وابسته به خام فروشی منابع ( مثلا درآمدهای نفتی) خواهد بود. در ضمن به یاد داشته باشید، مردم ایران مانند عربها نیستند که اگر شکم و ….
    ششم مقایسه شما در مورد دکتر مصدق و شاه کاملا یکسویه ، جانبدارانه و همراه با معیارهای دوگانه است. مقایسه شما اینگونه است که کسی یک بار از چراغ زرد رد شده است باید قانون شکن نامید و هزاران ناسزا به او گفت. کسی که هرروز جیب مردم را می زند و زورگیری می کند و به روش های مختلف قانون شکنی می کند، را باید ستود.

  4. نکته جالبی‌ است. “آزادی” و مشقت بهتر است یا “رفاه” و دیکتاتوری؟ از نظر من آن “آزادی” مشقت باری که با انحلال مجلس هم راه باشد معلوم است چه نوع “آزادی” است. آن نوع “آزادی” به درد هم کسی‌ می‌خورد که مجلس را منحل کرد. خیلی‌ ممنون . من هم دیکتاتوری و رفاه شاه را به آن “آزادی” مشقت بار ترجیح می‌دهم.

  5. جالب است که تا کسی‌ زبان به انتقاد از مصدق باز می‌کند انگ “شاه پرستی‌”. گویی مصدق از بهشت آمده بود، معصوم و بی‌ خطا. این همان نشانه‌ سیاه و سفید دیدن دنیا است که که هنوز ریشه عمیقی در فرهنگ ما ایرانیان دارد. به این معنی‌ که چون من طرفدار مصدق هستم پس بقیه دنیا مزخرف می‌گویند. اگر هم کسی‌ می‌خواد از مصدق انتقاد کند اول باید اعتبار نامه‌ها یش را من تصویب کنم.

    دوم: از نظر من هیچ فرق نمی‌‌کند که انتقاد کننده کیست، آن چه که مهم است این است که چه می‌گوید.

    سوم: عرض کردم همه مردم مثل شما فهمیده و تحصیل کرده نیستند. من بی‌سواد و عادی رفاه و آسایش می‌خواهم که در رژیم پهلوی بود ولی‌ در قاجار و جمهوری اسلامی نبود و نیست.

    چهارم، من بی‌سواد از کودتای ۲۸ مرداد، استعمار و بحران نفت و این چیز‌های قلمبه و سلمبه که شما تحصیل کرده‌ها می‌گویید چیزی سر در نمی‌‌آورم. مصدق با همه هارت و پورتی کرد و با وجودی که پوزه استعمار انگستن را به خاک مالید پدر من را درآورد. من آسایش ندشتم، حقوق ماهیانه من ۱۸ ماه بود عقب افتاده بود. من از صبح تا شب در هراس حمله انگلیس و روس و اشغال دوباره و چه بسا این بار تقسیم ایران بودم. حالا اگر شاه با کمک سیا و شعبان بی‌ مخ و اصغر جیگرکی و ممد پیش گوشتی رفاه و آسایش برای من آورد برای من شاه ترجیح دارد.

    پنجم، لطفا شما برای من تعیین تکلیف نفرماید که آیا “آزادی” بهتر است یا رفاه. من آن آزادی را که شما برای من تکلیف می‌فرمائید نمی‌خواهم. من دیکتاتوری و رفاه شاه را به آزادی مشقت بار شما ترجیح می‌دهم

    ششم، اگر حرفی‌ برای گفتن دارید به نام یا شغل انتقاد کننده چه کار دارید؟ گویا برخی‌ از ما ایرانی‌‌ها هنوز راه و روش انتقاد کردن را نیموخهیم

    هفتم، گیریم شاه همان آدم مزخرفی بود که شما میگویید. مزخرف بودن شاه خطا‌ها و قانون شکنی‌های مصدق را توجیه نمی‌‌کند.

  6. جناب رهای گرامی،من به این باور دارم که نباید تاریخ را سیاه و سفید دید. من رضاشاه وحتی محمدرضاشاه را خاکستری می بینم، کاستی های فراوانی داشتند اما باید انصاف داشت…… اما مشکل من این است که اینان با دروغ و هزاران نیرنگ ( و البته سو استفاده از کارنامه سیاه جمهوری اسلامی) خود را از ناپاکی ها و پلیدی ها پاک کرده اند و خود را معصوم و فرشته سیرت جلوه می دهند
    کاملا باشما موافقم، شیخ و شاه دوروی یک سکه اند وتفاوتی باهم ندارند. همانطور که شما گفتنید دعوای سلطنت طلبان با جمهوری اسلامی در این است که چرا شما می خورید وما نمی خوریم!؟ چرا شمابر گرده ملت سوارید و ما سوارنیستیم!؟ وگرنه، نه دغدغه دموکراسی دارند ونه درد و رنج مردم آنچنان برایشان مهم است و شان ومنزلتی برای مردم قائلند.(کلا مردم گله گوسفندند ونیاز اساسیشان کاه و یونجه و علف است)
    هایزر مخفیانه به ایران آمد تا جلوی کودتای ارتش را بگیرد و ارتش را رام سازد. اما شاید آنچنان نیازی به این کار نبود. از نظر من ارتش در هنگامه انقلاب از هم پاشید. اشکال اصلی متوجه خود شاه بود، زیرا او ارتش بسیار وابسته به خود بار آورده بود و آن را از عناصر ملی ومستقل(به خصوص پس ازکودتای ۲۸مرداد) پاکسازی کرده بود. از هم پاشیدگی چنین ارتش وابسته ای، پس از خروج شاه مسلم بود( ای کاش شاه طرح دکتر صدیقی را می پذیرفت). ارتشی که به جای پاینده باد ایران، پاینده باد شاهنشاه می گفت سرنوشتی جز این نمی توانست داشته باشد.

  7. سرکار خانم فرشته، به نظر من، مردم ایران بسیار می فهمند، بسیار بیشتر از آن چیزی که شمافکر می کنید می فهمند، امیدوارم از اشتباههای گذشته شان درس بگیرند و در نهایت با پیشینه ۱۱۰ ساله مبارزه به دموکراسی بدان دست یابند. می دانید سخنانتان در مورد وضعیت اقتصادی و این دسته مسایل، واقعا سطحی، کوته بینانه و بچگانه است، آخر چه بگویم…. رفاه اقتصادی و روانی و یا هر خواسته دیگری( هر چند که این ها در مقابل آزادی اندیشه پشیزی ارزش ندارد) در چهارچوب یک سیستم مردم سالار به وجود می آید، تمام سیستم های قائم به فرد، به فساد و خودکامگی و سود جویی حلقه نزدیکان منجر خواهند شد. حال، اگر جمهوری اسلامی برای ما رفاه اقتصادی و هوای پاک به وجود آورد، باید برویم طرفدارجمهوری اسلامی بشویم؟
    سخنانتان در مورد دموکراسی شعاری است، اصولا یک دیکتاتور پرست چگونه می تواند به دموکراسی باور داشته باشد!!!!!؟؟؟ کسی که به دموکراسی باور ندارد، چگونه می تواندآن رایجادکند؟کسی که به وجود یک قبله عالم باور دارد، به حاکمیت فردی عقیده دارد، مردم را چون گوسفندان می داند که نیاز به قیم و سرپرست دارند، چه نسبتی بادموکراسی دارد؟

  8. روان شناس برجسته باهوش، جنس روان شناسیتان هم به مانند پوارو بازییتان (شاید هم مارپل) و سندرم توهمتان، جالب توجه است.نکته جالب اینجاست که یک طرفدارمصدق بیمار است ویک پرستنده شاه، هوشمند ودانا. خنده آمد از قیاسش خلق را… (همه اینجا شاعری می کنند من هم …). در انگ زدن چیزی از دیگر پرستندگان همایونی کم ندارید.
    من نیازی به اثبات خودم به شما ندارم، دکتر مصدق هم نیاز با شامورتی بازی و شارلاتانیزم و دروغ ندارد. به هرحال برخلاف برخی ازایرانیان من یک چیز را آموخته ام، درزندگی دروغ نگویم. از دروغگو، دروغ و دورویی بیزارم.
    چرا اندیشه شما بدین سو رفت که من وجناب رها یکی هستیم!!!! شاید خودتان…
    پرسشی از شما دارم، اینجا وبسایت ملیون و طرفداران مصدق است وجود امثال من اینجا طبیعی است، شمای شاهدوست اینجا چه می کنید؟ شاه پرستان این همه بلندگو و وبسایت و تاربرگ و تارنما برای خود دارند، از این نظر که در مضیقه نیستید.

  9. رها، شما وقتی‌ قافیه کم میاری، به فحش و فحش کاری، و نثار کلمات قلمبه سلمبه و زشت و اهانت آمیز دست میزنی، فکر میکنی‌ آنوقت حقانیت خود را دوچندان ثابت کرده ا‌ی. روزگار عشق به مصدق و نفرت از پهلوی گذشته و آیندگان هوشیار تر از آنند که شگرد‌های مصدق برای دور زدن قانون را درک نکنند. شاه فقید راه و روش دور زدن قانون را از استاد بزرگ و پیر خود مصدّق آموخت و بعد از سال ۱۳۳۲ به کار گرفت، وگر نه پیش از آن او شاه جوانبخت ساده دلی‌ بیش نبود. من و شما خوشبختانه هرگز به نتیجه واحد نمیرسیم، زیرا که شما برای اثبات حقانیت خود میزان بد دهنی و اهانت و دشنام را معیار قرار میدهی و من میزان پیروی از لفظ و “روح” قانون را؛ شما عاشق مصدق و متنفر از شاه هستی‌، و من شیفته ایران و هیچ چیز و هیچ کس دیگر. شما فکر میکنی‌ وقتی‌ مصدق با شگرد‌های مختلف نظیر تهدید شاه به استعفا، کشیدن مردم به خیابانها، دادن دستور به یارانش به استعفا، برپایی رفراندوم ۹۹ در صدی، … جلوه قانونی‌ به گریز خود از لفظ و “روح” قانون داد، تا قدرت‌های فراقانونی کسب کند، آنوقت قدیس و دموکرات میشود. شما، همچون مصدق، درکی از لزوم مبرم استقلال قوا و فرمانبری از لفظ و “روح” قانون نداری و با بد دهنی میخواهی‌ بر جلوه دادن معکوس کودتای مصدق بر علیه قانون پیشی‌ بگیری، حتی وقتی‌ “خود” مصدق به آن اذعان دارد و آنرا به شاه جوان بی‌تجربه توصیه می‌کند. شما از نسل عصبانی‌ و احساساتی‌ و متعصب مصدق هستی‌ که انقلاب ۱۳۵۷ را برای ما به ارمغان آوردید، و من هیچ پیوندی با او و نسل او و شگرد‌های او ندارم. شما آنروی سکه شعبان بی‌ مخ و رمضان یخی هستی‌ و مرا با تو زبانی مشترک نیست و کاری ندارم.

    ایرانی‌، “چیزی را که بر خود نمی‌پسندی به دیگران نپسند” تا مشمول ضرب المثل “کافر همه را به کیش خود پندارد” نشوی.

  10. “رها، بقول مولوی: “آفتاب آمد دلیل آفتاب” حالا شما میگی‌ اصلا در منظومه شمسی‌ خورشیدی نبوده که آفتاب بشه!”

    خلاصه بعد از اینهمه سند و دلیل دم خر یک وجبه. نه یک سر سوزن بلندتر میشه و نه کوتاهتر. شما هنوز همان “آقای پهلوی چی” که بودی, هستی.

    “ماشاالله به شما مصدقی‌ها که بهتر از هر کسی‌ نشان میدید که چرا در باتلاق جمهوری اسلامی افتادیم. ”

    صد در صد. البته افتادن ما در باتلاق جمهوری اسلامی نه لابد ربطی به سرکوبهای آریامهری و چماقداران کودتاچی دارد و نه ربطی به تسلیم دودستی ارتش به خمینی.

    “دوست ما راست میگه شما مثل آهنی هستی‌ که در تیزاب ۲۸ مرداد ذوب شدی، دیگه خاصیت آهن را نداری و به یکی‌ از مشتقات بی‌ خاصیت آهن تبدیل شدی. ”

    دوست شما اگر غیر از این بگه جای تعجبه. از قدیم گفتند/ تو اول بگو با کیان زیستی/سپس من بگویم که خود کیستی/ .
    دوست شما نمیتونه از لحاظ قدرت درک با شما فرق زیادی داشته باشه. اگر غیر از این بود, نمیتونست دوست شما باقی بمانه….لول….

    “اگر هم گفته بود شاه حق عزل داره، شما یه ایراد دیگه می‌گرفتی.”
    حالا به کف بینی و طالع بینی افتادی. با این استعداد بهتر بود دکان و دستک رمالی, کف بینی و غیب گویی راه مینداختی.

    “شما برای همان سال ۱۳۵۷ خوبی‌ که هزار و یک دروغ به شاه بستند تا او را پایین بکشند و بساط جمهوری اسلامی را راه بیندازد.”
    اینرو نمیدونم. اما مطمئنم که شما بدرد سال ۵٧ هم نمیخورید. راستش بدرد سال ٣٢ هم نمیخورید. چون همون موقع هم حرفهاتون مورد قبول مردم نسبتا نا آگاهتر ان زمان نبود, تا جایی که مجبور شدید به ضرب و زور دلارهای سبز سیا یک مشت چماقدار دور خودتون جمع کنید و به همه نشون بدید که تمام پایگاه اجتماعی شمایک مشت مزدور اجیر شده و چماقدار از قماش شعبون بی مخ و ناصر جیگرکی است.

    ” خوشبختانه خورشید همیشه زیر ابر نمی‌ماند و بالاخره نمایان میشود. دفتر مثبت‌ها و منفی‌‌های شاه تا حد بسیاری روشن شده”

    دفتر مثبت و منفی های شاه خیلی وقته که روشن شده. شما تا به حال گویا در خواب اصحاب کهف تشریف داشتید. این مثبت و منفی ها انقدر روشن و واضحه که برای ماستمالی منفی ها و روشن تر کردن مثبت ها, هیچ مقدار “شارلاتانیسم سلطنتی” کفایت نمیکنه. از دکتر قلابی میر فطروس گرفته تا آویختن به شک و تردیدها و حدس و گمانه زنی های دکتر میلانی.

    “اتهامات به او یا ۱۰۰% دروغ بوده (مثل اتهام لال بودن ولیعهد او)”

    مگر “لال بودن” اتهام است؟ لال بودن یک نقص است که البته اشکالی هم ندارد.اما ای کاش این بقول شما “اتهام” درست بود ولی شرکت در کودتای خائنانه ٢٨ مرداد, سرکوب و کشتار و شکنجه, بذل و بخشش و جدا سازی خاک ایران, واقعیت نداشتند.

    “(مثل اتهام اینکه او ۶۰،۰۰۰ نفر را کشته و ۵۶ میلیار دلار دزدیده، که شاید شما هنوز باور داشته باشی‌).”

    من مطمعنم که رقم دزدیهای شاه به مراتب بیش از اینها بوده وگر نه خانواده سلطنتی س از ٣۵ سال دوری از قدرت چگونه میتوانستند زندگی های اشرفی خود را در اقصی نقاط دنیا داشته باشند.
    راجع به کشته ها, اگر این تعداد هم درست نبوده, اقلا ٢٠٠٠ نفر که درست بوده. مگر در جریان سرکوب تظاهرات سالهای ۴٠ تنها در همان تهران به همین تعداد کشته شدند. خوب چرا باید کسی بخاطر تظاهرات بر علیه دولت و رژیم کشته شود.
    اگر جریانی برای رسیدن به هدفش بفرض متوسل به دروغ شده که این رژیم کودتایی آریامهر را تطهیر نمیکند.

    “حالا اگر من برای دیگر اتهامات شما هم مدرک بیارم شما ایراد میگیری که چرا الف “آدم” مدّ (“~”) نداره پس قانونی‌ نیست.”

    نه جناب شما صرفا برای همان ادعایی که کردی مدرک بیاری من نهایت تشکر را هم از شما دارم. اگر قانون اساسی بقول شما چنین حقی به شاه داده است, لطفا ان ماده قانونی را بیاور.

    ” یکبار دیگه گوش کن شاید متوجه بشی‌ چرا شاه “باید” اجازه عزل و نصب نخست وزیر را داشته باشه چون در غیر آنصورت کشور میتواند در نبود مجلس به بنّ بست برسد (مثلا اگر مجلسی در کار نباشد و نخست وزیر فرار کند یا بمیرد).”

    نه قربون, هیچ کشوری در نبود مجلس و با وجود نخست وزیر, انهم نخست وزیری که برای انحلال مجلس از مجلس اجازه گرفته است, دچار بحران نمیشود. نیازی هم به قلدری به نام شاه نیست که حل بحران کند. شما انقدر مردم ایران را ناچیز میدانید و در شاهنشاه تان ذوب شده اید که تصور میکنید شاه میتواند بحرانهای لاینحل را حل کند.
    اولا در رژیم مشروطه شاه هیچ کاره است, بنابر این بحران حل نمیکند. ثانیا اگر یک وقت, هم مجلس تعطیل بود و هم نخست وزیر اجلش رسیده بود, که دیگر بر کنار کردن و عزل نخست وزیر اصلا معنایی ندارد. نخست وزیر را عزرائیل بر کنار کرده است.

  11. ایرانی عزیز
    اصلا انقلاب ایران در سال ۵٧ با تسلیم ارتش به خمینی, توسط امرای ارتش آریامهری و بدستور ژنرال هویزر شکست سنگینی را متحمل شد. انقلابی که به هدف آزادی و استقلال صورت گرفته بود, با این دست بدست شدن ارتش بین دو جناح ارتجاع آریامهری و ارتجاع اسلامی, تنها موفق به سرنگونی شاه شد, اما متاسفانه هیولای ولایت فقیه به توسط همین قدرت سرکوبگر بر مردم تحمیل شد.در واقع قدرت بین شیخ و شاه دست بدست شد. اثرات این شکست سبب شد که آخرین قطره های آزادی در سال ۶٠ از بین برود.
    البته جماعت شاه اللهی و ماله کشان کودتای ٢٨ مرداد ککشان هم از این بابت نمیگزد. تنها مشکل این جماعت آنست که امکان بخور بخور و دزدی و غارت از آنها گرفته شده است. جنگشان با رژیم آخوندی, تنها جنگی است برای تقسیم قدرت و گرفتن ان. وگر نه از لحاظ اعتقاد به دموکراسی و حقوق مردم, شیخ و شاه هیچ فرقی با هم ندارند.
    اشتباه نکنید. من اتفاقا بقول معروف از خدا میخواهم که این جماعت به ماستمالی کودتا ادامه دهند یا مثل رضا پهلوی از پاسخگویی به کودتای ٢٨ مرداد طفره رود. چرا که در غیر اینصورت مشکل میشد مردم را قانع کرد که شاه و شیخ فرقی با هم ندارند و جنگشان هم با هم جنگی برای تقسیم قدرت است. یادتان باشد که ٣۵ سال هم از سرنگونی این جماعت گذشته و نسل امروز این جماعت را نمیشناسند.

  12. “من از شما یا هیچ مصدقی دیگر، آنهم در فضای مجازی، رودر بایستی ندارم که متوسل به شگرد‌های مصدقی بشوم.”

    کاملا پیداست! شما به مصداق /رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز / تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی/
    شما نه تنها از مواجهه با مصداقی ها ترس ندارید, اساسا از هیچگونه پشتک وارو زدن هم برای جا انداختن مشتی خائن و کودتایشان هم ابایی ندارید. خوشبختانه اسناد و مدارک بسیار بیشتر از آنست که با این ادعاهای بی پایه و بی سند و مدرک, که نامی جز معلق بازی ندارد, بتوان آنها را ماستمالی کرد.

    “شرم متعلق به آنانی‌ است که به جمهوری اسلامی رای مثبت دادند و کشور را به اینجا رساندند”

    لابد کودتای آریامهری در سال ١٣٣٢ و اختناق مابعد ان هیچ تاثیری به زعم جنابعالی, در رساندن کشور به این نقطه نداشت. اختناقی که صرفا بر علیه گروه های مترقی و سکولار بود, انهم در حالیکه آخوندها از طرف ساواک آریامهری تقویت هم میشدند و انواع و اقسام بلندگوها را در اختیار ان قرار داده بودند. البته تسلیم دودستی ارتش آریامهری به خمینی, توسط سران ان ارتش, انهم بدستور ژنرال هویزر آمریکایی به جای خود که قدرت سرکوب را به رژیم خمینی داده بود.

    “راستی‌ آنها چه کسانی‌ بودند؟ لطفا به ویدئو قبلی‌ توجه کنید تا ببینید چه کسی‌ سخنان دروغ و متضاد می‌گوید.”

    چه میگوید؟ میگوید که سندی دیده که نشان میدهد که نخست وزیر را شاه میتواند عزل نماید. خوب این سند مجهول کجاست؟ تا این جا که دستتان به هیچ سند معتبری بند نیست. قانون اساسی مشروطه که مشخصا خلاف این مطلب را میگوید. دست شما تنها به نقل قولی از دکتر میلانی بند است. در عوض من میتوانم قانون اساسی مشروطه را بیاورم که بوضوح ادعای شماها را زیر سوال میبرد. من میتوانم سنت کشورهای دموکراتیک دنیا, از جمله انگلستان مشروطه را بیاورم که بوضوح ادعاهای شما را رد مینماید. سر و صدای بسیار شما برای ادعایی که سندی هم در اثباتش در دست ندارید, بلکه اسناد و شواهد بسیاری آنرا رد هم میکنند, مصداق “جیب خالی و پز عالی” است.

    پیشنهاد میکنم بجای پنهان شدن پشت آقای میلانی به مغز مبارکت کمی زحمت بدی و فکر کن. آقای میلانی صرفا یک محقق علوم سیاسی است که مثل هر آدم دیگری اشتباهات بسیاری دارد. بسیاری چیزها را هم از جمله در همین کلیپ از روی حدس و گمان میگوید. طبق معمول هم با پیش فرضهای غلط. ایشان مرجع تقلید نیست که کورکورانه باید از وی اطاعت نمود و طوطی وار حرفش را تکرار نمود.
    البته من متوجه هستم که اگر کسی بخواهد به مغز مبارکش زحمت فکر کردن و تجزیه و تحلیل بدهد, دیگر نمیتواند “سلطنت طلب” شود. مجبور هم نخواهد بود که مثل جنابعالی با اینهمه تناقض کارهای قلدری به نام شاه را توجیه و ماله کشی نماید.

  13. جناب علی رضا خان یک روی سلطنت نطلب!!! من که از ابتدا رویه و منش خود را مشخص کردم. رو راست، من طرفدارمصدق و هوادار تمام آزادیخواهان و میهن پرستان هستم. نیازهم ندارم مانند شما هوچی گری کنم، سفسطه گری کنم، تاریخ را پس و پیش کنم و دروغ بگویم، نقاب به چهره بزنم.
    در موردپیدایش جمهوری اسلامی هم کمترین تقصیر متوجه مردم و آزادیخواهان است و بیشترین قصور متوجه شاه. جستجویی بکن وببین همین آقای میلانی درمورد ،خطای بزرگ شاه که منجر به انقلاب۵۷شد، چه می گوید.
    در ضمن نظام جمهوری اسلامی(ولایت مطلقه فقیه) باشاهنشاهی (سلطنتی مطلقه) تفاوتی ندارد، بزک ها متفاوتند.

  14. فرشته (ملیجک روانشناس)

    آقای رها و ایرانی‌، اگر چه من هم به این نتیجه رسیده‌ام که هر دوی شما یک نفر هستید و برای پر کردن صحنه خالی‌ طرفداران مصدق با نام‌های مختلف ظاهر میشوید و چه بسا باز هم خواهید شد. به هر حال نکته‌ای که شما از نظر دور داشتید این است که در یک بحث و گفتگوی سیاسی، گرایش به مکتب خاص یا فرد خاص “جرم” نیست. مثلا در گفتگوی با یک کمونیست اگر به جای گفتگو به او بگویید: “برو پی‌ کارت مردیکه کمونیست”، یا اینکه به من گفته اید “ملیجک روان شناس” اولا استفاده از چنین ادبیاتی حقانیت شما را ثابت نمی‌‌کند. به گفته دیگر “کمونیست” بودن آن مردیکه و یا “ملیجک روان شناس” بودن من دلیل نمی‌‌شود که حق با شما باشد.

    دوم، چنین صحبت کردن با آن چه که شما این چنین با حرارت از قانونمند بودن و دمکراتیک بودن مصدق دفاع می‌کنید همخوانی ندارد. روش شما بیشتر به مصدق و نام او لطمه میزند. این است که با کامل جرات میتوانم بگویم اگر طرفداران مصدق همه مثل شما باشند، مخالفان او هیچ نباید نگران باشند.

    سوم، با چنین بلایی‌ که خمینی بر سر ملت ایران آورد، طرفداری از رژیم پهلوی خیلی‌ هم طبیعی است. همه مردم مثل شما مطالعه کرده و فهمیده نیستند. مردم عادی و بیسواد مثل من رفاه، آسایش امنیت شغلی‌، غذا، هوای پاکیزه میخواهند. آن‌ها همچنین میخواهند که حقوقشان سر ماه پرداخت شود. همه این ها به طور نسبی‌ در زمان شاه فراهم بود ولی‌ در زمان جمهوری اسلامی نیست به اضافه این که اعتیاد، بیکاری، فحشا و بی‌ آبرویی در دنیا هم به سوغاتی هایی که خمینی از فرانسه برایمان آورد اضافه شد. حالا شما بروید چند هزار صفحه از خوبی‌‌های مصدق و بدی‌های شاه بنویسید این کار شما دردی از درد‌های من کارگر که زمان مصدق را به خاطر ندارم ولی‌ زمان شاه را دارم دوا نمی‌‌کند.

    چهارم، اگر شما واقعاً به دموکراسی اعتقاد دارید و آن را رژیم سالم سیاسی میدانید، شاید لازم است که بدانید، لازمه یک فضای دمکراتیک وجود همه طیف‌های سیاسی است. ایران وقتی‌ قدم به دموکراسی خواهد گذاشت که سلطنت طلب ها، کمونیست ها، مجاهدین، اسلام گرا ها، مصدقی‌ها و خلاصه همه امکان ابراز وجود داشته باشند. همانطور که اکنون در فرانسه بازماندگان خانواده بوربن سازمان و تشکیلت خود را‌درند یا در آلمان حزب نازی و کمونیست در کنار سایر احزاب اجازه فعالیت دارند. یا در آمریکا فرضاً کاریکاتور جرج واشنگتن را میکشند و به کسی‌ هم بر نمی‌‌خورد.

    پنجم، بحث سیاسی، آن هم از نوع پر حرارت و تعصب الود آن نشانه‌ نا پختگی و بلوغ ناقص یک جامعه است. در جوامع دموکراتیک که مردم به عقاید دیگران احترام می‌گذرند کسی‌ با کسی‌ بحث سیاسی نمیکند. چرا باید بکند؟ هر کس هر عقیده دارد برای خودش دارد و به کسی‌ هم مربوط نیست.

    شاد باشید.

  15. من با آقای میلانی موافق نیستم.(من فیلم شما را نگاه نکردم اما می دانم حرف آقای میلانی چیست). اکنون نه کاری به چرایی حکم برکناری داریم و نه به تمام ایرادهای قانونی (بر اساس نص قانون اساسی مشروطیت) بدان وارد است . مساله ای که آقای میلانی به آن دقت نمی کند این است که حکم بر کناری دکتر مصدق در تاریخ ۲۲ مرداد امضا شده بود(این حکم تنها یک سفید امضا بود که به ماموران اطلاعاتی -عملیاتی CIA داده شده بود. هیراد به دستور اربابان کودتا متن آن را نوشت) در ۲۲ مرداد مجلس عملا هنوز منحل نشده بود که دوران فترت آغاز شود. شاه باید حکم انحلال پارلمان را امضا می کرد، خود دکتر مصدق در روز ۲۴ مرداد این حکم را امضامی کند. بنابراین حکم ۲۲ مرداد از نظر قانونی از درجه اعتبار ساقط است، حتی اگر ما چیزی به نام دوران فترت را بپذیریم و این حق را برای پادشاه مشروطه!!! قایل باشیم.شکل ابلاغ حکم هم که بسیار جالب توجه است….

  16. ایرانی‌، می‌گویند، کافر همه را به کیش خود پندارد! من از شما یا هیچ مصدقی دیگر، آنهم در فضای مجازی، رودر بایستی ندارم که متوسل به شگرد‌های مصدقی بشوم. سلطنت طلب بودن هم نه جرم است، مگر در جمهوری اسلامی، و نه باعث شرم. شرم متعلق به آنانی‌ است که به جمهوری اسلامی رای مثبت دادند و کشور را به اینجا رساندند. راستی‌ آنها چه کسانی‌ بودند؟ لطفا به ویدئو قبلی‌ توجه کنید تا ببینید چه کسی‌ سخنان دروغ و متضاد می‌گوید.

  17. جناب رها، در مورد میهن دوست بودن خاندان پهلوی، نظر من این است که چه رضاشاه وچه محمدرضا شاه میهن دوست بودند، اما خود را بیشتری میهنشان دوست داشتند یعنی خود پرستیشان بیش از میهن دوستیشان بود.اما باید بپذیریم که این دو شاه خدماتی را به ایران ارایه کردند(چه درمقایسه با جمهوری اسلامی،چه در همسنجی با قاجاریه)، شاید یک دولت دموکراتیک می توانست ییشرفت بسیار پایدارتر و ماندگارتری را در ایران به وجود آورد. در ضمن، من دکتر مصدق را باورمند به قانون مشروطه می دانم او حاضربه تغییر ساختار حکومت نبود.

  18. آقای علی رضا، این ماسک چیست که به صورتت زده ای و پشت اظهاراتی مانند من شاه پرست نیستم و…پنهان می شوی، من سلطنت طلب نیستم و… این ژست های شما به درد گول زدن بچه هم نمی خورد. راست باش و راستگو باش و راستی پیشه کن. شما نیز به طورحتم از انتخاب مردم شگفت زده می شوید( یک پرسش: در کدامین جنبش های کنونی ایران نامی از پهلوی ها شنیده اید که چنین خواب های خوشی می بینید)، به هر حال نه من حق دارم از طرف مردم سخن بگویم و نه شما.

  19. علیرضا خان، از بالا منبر بیا پایین. مانند آخوندها وصلتی عمیق میان آقای گودرز و خانم شقایق به خوبی و میمنت برقرار فرمودید، نمونه بی عیب و نقص یک سفسطه گرو مغلطه گر هستید..شبیه ترین شخص به ولایت فقیه حضرت شاهنشاه آریامهر بودند. چه از نظر اختیارات فراقانونی و چه از نظر دخالت در تمامی رکن های حکومتی. مصدق اگر اختیارات موقت قانون گذاری ازمجلس را گرفت برای اصلاح تمامی قانون های قضایی و کشوری و لشکری بود، زیرا از فرصت به دست آمده برای دموکراتیک کردن ایران بیشترین بهره را بگیرد. شما بروید یقه مجلسی را بگیرید که این حق را به دکتر مصدق داد. البته شاید دکتر مصدق نباید خود را در چندین جبهه با این حجم کاری درگیر می کرد. اصلاحات قانونی دکتر مصدق، گام بزرگی بود به سوی مردم سالاری در ایران که البته با….
    شگفت آنکه ، ملیجکی هم در این میان پیدا شده است که در نقش دانای کل ظاهر شده است و اظهار نظرهای فیلسوفانه-روانشناسانه میفرمایند. برای تطهیر یک دیکتاتورو زیر سوال بردن دموکرات ترین مرد تاریخ ایرانزمین، دیگر چه حقه ای در آستین دارید؟

  20. رها، بقول مولوی: “آفتاب آمد دلیل آفتاب” حالا شما میگی‌ اصلا در منظومه شمسی‌ خورشیدی نبوده که آفتاب بشه! ماشاالله به شما مصدقی‌ها که بهتر از هر کسی‌ نشان میدید که چرا در باتلاق جمهوری اسلامی افتادیم. دوست ما راست میگه شما مثل آهنی هستی‌ که در تیزاب ۲۸ مرداد ذوب شدی، دیگه خاصیت آهن را نداری و به یکی‌ از مشتقات بی‌ خاصیت آهن تبدیل شدی. اگر هم گفته بود شاه حق عزل داره، شما یه ایراد دیگه می‌گرفتی. شما برای همان سال ۱۳۵۷ خوبی‌ که هزار و یک دروغ به شاه بستند تا او را پایین بکشند و بساط جمهوری اسلامی را راه بیندازد. خوشبختانه خورشید همیشه زیر ابر نمی‌ماند و بالاخره نمایان میشود. دفتر مثبت‌ها و منفی‌‌های شاه تا حد بسیاری روشن شده و اتهامات به او یا ۱۰۰% دروغ بوده (مثل اتهام لال بودن ولیعهد او)، یا شاید ۹۹% دروغ بوده (مثل اتهام اینکه او ۶۰،۰۰۰ نفر را کشته و ۵۶ میلیار دلار دزدیده، که شاید شما هنوز باور داشته باشی‌). حالا اگر من برای دیگر اتهامات شما هم مدرک بیارم شما ایراد میگیری که چرا الف “آدم” مدّ (“~”) نداره پس قانونی‌ نیست. یکبار دیگه گوش کن شاید متوجه بشی‌ چرا شاه “باید” اجازه عزل و نصب نخست وزیر را داشته باشه چون در غیر آنصورت کشور میتواند در نبود مجلس به بنّ بست برسد (مثلا اگر مجلسی در کار نباشد و نخست وزیر فرار کند یا بمیرد).

  21. “وشبختانه با مرور زمان تاریخ دوران شاه روشن و روشن تر میشود؛ هم اکنون شاید ۹۵% جریانات دوران شاه روشن است و گواه بر آن دارد که……”
    البته بسیاری از نکات مطرح شده در این مصاحبه را که اینجا نیز طرح شده اند, در توضیحاتی که داده ام پاسخ گرفته اند. بسیاری از صحبتهای دکتر میلانی حدس و گمان است که البته نمیتواند معیار محکمی برای قضاوت باشد. حرفهای دکتر مصدق هم که دکتر میلانی تصور میکند تغییر کرده اند, همانطور که گفتم, نتیجه خوشباوری مصدق به گرگزاده رضا خان و خانواده پهلوی بود که تصور نمیکرد که بر علیه ملت کودتا کند.

    ” حد اقل ۹۵% اتهامات مخالفان شاه به او دروغ مطلق بوده و توطئه ا‌ی بیش نبوده تا او را بیرون کنند ….”

    صد در صد….لول….اولین دروغش هم لابد کودتای ٢٨ مرداد بوده……ساواک و شکنجه و کشتار و اعدام فعالان سیاسی لابد از جمله دروغ های دیگرند….لول…..

  22. “رها، آن دو سند را که من در نوشته قبلی‌ آوردم، یکی‌ از دکتر مصدق و دیگری از دکتر صدیقی، که با شرفترین عضو کابینه مصدق بود، و هردو حکایت از امکان عزل نخست وزیر توسط شاه در هنگام فترت مجلس دارند،”

    من هر دو سند شما را دیده ام. در هیچیک از این اسناد گفته نشده که شاه “حق عزل ” نخست وزیر را دارد. دکتر صدیقی صرفا میگوید که اگر شاه نخست وزیر دیگری انتخاب کرد چه میکنید؟ من نمیدانم شما توضیحات قبلی مرا در این مورد خوانده اید یا آنکه تصور میکنید که به سبک گوبلز با تکرار دروغ, حرفهایتان قابل باور میگردد. اولا معیار ما برای قانونی بودن یا غیر قانونی بودن چیزی, قانون اساسی است که لینکش را هم برای شما گذاشته ام و امیدوارم که زحمت یک نگاه مختصر به ان را بخود داده باشید. نه حرف دکتر مصدق ملاک است و نه حرف دکتر صدیقی و نه هیچ حرف دیگری. همانطور که گفتم دکتر صدیقی صرفا میگوید که شاه نخست وزیر دیگری انتخاب میکند نه آنکه قانون به وی چنین حقی میدهد. چرا, چون دکتر صدیقی بخوبی از سوابق فردپرستی و تمایلات دیکتاتور منشانه خانواده پهلوی آگاه و به عزل نخست وزیر توسط شاه, که رویه ای متداول در طول حکومت پنجاه ساله پهلوی و بر خلاف قانون اساسی بوده, آشناست. اینرا قبلا مفصل توضیح دادم که اینجا دیگر تکرار نمیکنم.
    سند دومتان هم مربوط به زمان وزارت دربار هژیر (سال ١٣٢۵ تا ١٣٢۶ ) بود. همانطور که مفصل توضیح دادم, ماده ۴٨ قانون اساسی مشروطه که مربوط به حل و فصل اختلاف بین مجلسیان توسط شاه بود, و نه دادن حق عزل نخست وزیر توسط شاه در هنگام تعطیلی مجلس, آنطور که شما ادعا میکنید, این حق را به شاه میداد که در اختلاف بین مجلسیان دخالت کند. باز همانطور که توضیح دادم این ماده قانونی در ١٨ اردیبهشت ١٣٢٨ فسخ گردید. از آنجا که آقای هژیر در سال ١٣٢۵ وزیر دربار شد و در سال ١٣٢۶ سمت وزارت مشاور یافت, (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D9%87%DA%98%DB%8C%D8%B1)
    این نامه که در ان مشخصا به آقای هژیر به عنوان وزیر دربار اشاره میکند باید بین سالهای ١٣٢۵ و ١٣٢۶ نوشته شده باشد , یعنی ماده ۴٨ قانون اساسی که شما تازه آنرا به غلط هم تفسیر میکنید و حقوقی را برابر ان به شاه میدهید که حتی در ابتدا هم در وجود نداشتند, حداقل دو سال پس از آنکه این نامه به آقای هژیر نوشته شده بود, از اساس فسخ گردید. حالا اگر شما مصدق را بخاطر آنکه از تغییرات قانون در سال بعد آگاهی نداشته و حکمی را داده که مربوط به قانون زمان خودش بوده, اگر اصلا کسی را بتوان بابت این مساله سرزنش کرد!, البته حق با شماست!!!

    “ولی‌ این نظام محبوب شما مشروطه سلطنتی نیست، این نظام ولی‌ فقیه مطلقه است که امام زمان شما در صدر آن قرار دارد. در نظام مشروطه، نخست وزیر فقط و فقط و فقط وظیفه “اجرای قوانین جاری مملکت” را دارد، نه‌ اینکه مدام در حال طراحی شگرد‌های مختلف برای کسب قدرت بیشتر و بیشتر باشد. ”

    آخر اگر قرار باشد که شاه تحت هر شرایطی بتواند نخست وزیر منتخب ملت را برکنار کند که این دیگر اسمش شاه مشروطه نیست. این همان مظفرالدین شاه و ناصر الدین شاه و محمد علیشاه است که عکس برگردان نظام ولایی است. از جمله به همین دلیل است که من بین شیخ و شاه فرقی قائل نیستم و اندو را یکی میدانم.
    از ان گذشته مصدق دنبال قدرت بیشتر نبود. مصدق دنبال اجرای مسولیتش بود که نیاز به تمامی اختیاراتی داشت که مطابق قانون اساسی حقش بود و شاه بر خلاف قانون, سعی در گرفتن ان و محروم کردن نخست وزیر از قدرت لازمه برای انجام مسولیتش داشت. بجای کلی گویی حتی یک مورد از قدرت طلبی و سو استفاده مصدق از قدرت را بیاورید قانون اساسی را بخوانید تا ببینید که چیزی که مصدق میخواست نه مافوق اختیاراتش, که حق قانونیش بود به عنوان نخست وزیر برای ایفای مسولیتش. بنظر میرسد که شما از لحاظ شناخت قانون اساسی بشدت عقب هستید. آنچیز که شما درک نمیکنید آنست که آنچه در مدت پنجاه سال از حکومت پهلوی ها دیده اید, مشروطه واقعی نبوده است. نخست وزیر مشروطه نباید “نوکر خانه زاد” شاه باشد و شاه هم نباید بقول یکی از چاپلوسان سلطنتی, نه حتی “اول شخص مملکت” که “تنها شخص مملکت” باشد.

    “اگر نخست وزیر می‌خواهد قانون گذار باشد باید برود نماینده مجلس شود، اگر می‌خواهد مجلس منحل کند باید شاه را راضی‌ کند”

    نخست وزیر تحت هیچ شرایطی نمیتواند قانون گزار باشد. نخست وزیر اصلا بیجا میکند که در قوه مقننه دخالت نماید و شاه هم بسیار بیجا میکند که چنین اجازه ای را بدهد. انهم با اجازه شاه غیر مسئول مشروطه. راجع به انحلال مجلس و وجهه قانونی ان هم توضیح دادم که تکرار ان صرفا سبب خستگی است.
    دستگیری یک افسر کودتاچی هم نیاز به اجازه شاه ندارد. بالاخص وقتی که خود شاه هم پس از کودتا فلنگ را بسته و فرار کرده است.معلوم نیست که این قوانین را از کجا میاورید. اصلا فرق شما با طرفداران ولایت فقیه چیست که هر گونه دخالت را در کشور منوط به اجازه فقیه میدانند.
    در هیچ کشور و قانون دموکراتیکی, به مقام غیر مسئول, مثل شاه, اختیاری نمیدهند. همیشه اختیارات باید متناسب با مسولیت فرد باشد. در یک نظام دموکراتیک جمهوری, از آنجا که باید در مقابل نمایندگان مردم پاسخگو باشد, بیشترین قدرت را به رییس جمهور میدهند, مثل آمریکا و در یک نظام مشروطه سلطنتی دموکراتیک, نه نظامی از قماش رژیم پهلوی, از آنجا که نخست وزیر در مقابل مجلس و نمایندگان ملت مسئول است, این نخست وزیر است که باید بیشترین قدرت را داشته باشد و شاه صرفا یک مقام فرمالیته است, یک سلبریتی است و نه بیشتر. ذهنیت شما از شاه, ذهنیتی استبدادی است که هیچ تناسبی با شاه شرته ندارد. شاه مورد نظر شما درست مثل ولی فقیه در هر سوراخی دخالت میکند بدون آنکه در مقابل عواقب ان به کسی پاسخگو باشد. به این بطور خلاصه میگویند “دیکتاتوری”. بساط “شاه مستبد” هم با انقلاب مشروطه جمع شد. شماگویا صد سالی از تاریخ عقب هستید.

    ” اگر می‌خواهد فرستاده شاه را دستگیر کند باید برود اول از قوه قضا ئیه دستور بگیرد، اگر می‌خواهد رفراندوم برگزار کند، اول باید مجلس قانون برگزاری رفراندوم را بگذراند “و” شاه آنرا توشیح کند بعد رفراندوم کند.”

    برای نفس کشیدن چطور؟ لازم نیست که از شاه اجازه بگیرد؟…..لول….این قوانین را از کجا آورده اید. در کجای قانون اساسی مشروطه چنین قوانینی هست که برای رفراندم نیاز به اجازه شاه هست.انهم شاه غیر مسئول و هیچکاره مشروطه.

    “نابرین چون ما راجع به دو سیستم حکومتی مختلف صحبت می‌کنیم، من راجع به یک سیستم مشروطه پادشاهی پیرو قانون با قوای مستقل، و شما راجع به سیستم ولی‌ فقیه مطلقه که معصومی در سمت ولی‌ فقیه مطلقه است و بقیه موالی او به نتیجه‌ای نمیرسیم.”

    شوخی میفرمایید! اتفاقا سیستمی که شما راجع به ان صحبت میکنید همان سیستم پادشاهی استبدادی است که از اساس فرقی با سیستم ولایت فقیه ندارد. سیستمی که با انقلاب مشروطه به گور سپرده شد, منتهی با کودتای سوم اسفند ١٢٩٩ و کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ جان تازه ای گرفت و در نهایت با شکست انقلاب ۵٧ به شکل نظام ولایت فقیه دگردیسی کرد.
    شما تا همینجا نشان دادید که اساسا درکی از قانون اساسی مشروطه و یک نظام دموکراتیک ندارید.

  23. فرشته خانم، ممنون از نام کتاب؛ فکر کنم ارزش خواندن داشته باشد. خوشبختانه با مرور زمان تاریخ دوران شاه روشن و روشن تر میشود؛ هم اکنون شاید ۹۵% جریانات دوران شاه روشن است و گواه بر آن دارد که حد اقل ۹۵% اتهامات مخالفان شاه به او دروغ مطلق بوده و توطئه ا‌ی بیش نبوده تا او را بیرون کنند و رژیمی همانند جمهوری اسلامی، که تقریبا همه مخالفان به آن رای مثبت دادند، بیاورند. شاید سایت‌های زیر برایتان جالب باشد:

    http://dirooz2emrooz.wordpress.com/

  24. “من این گفتگو را مدتی‌ است دنبال می‌کنم. مشکل این آقا مصدق و “کودتای شرم آور” نیست. …….”

    اگر اشتباه باید همان فرشته خانمی باشید که میگفت دکترای روانشناسی دارد. البته امیدوارم که دکترایتان مثل دکترای ان همفکر دیگرتان قلابی و بقولی از نوع “کردانی” نباشد! البته قبلا جواب شما را داده ام, منتهی گویا کافی نبوده است. از مشکلات شخصیتی من و تمایلم به “ذوب شدن” گفتید. خیلی خنده دار است که طرفداران سلطنت و سلطان مستبد که نخست وزیرشان چیزی جز “غلام خانه زاد شاه” نیست, از این ادعاهای خنده دار کند.
    اشتباه نکنید. من نمیگویم که مشکل شخصی ندارم. من هم مثل خیلی آدمهای دیگر مشکل شخصی دارم. البته مشکلم تمایل به ذوب شدن نیست که اگر بود, منهم امروز در کنار همفکران شما از “حق شاه” در کودتا بر علیه مردم و نخست وزیر منتخبشان دفاع میکردم. مشکل شما و همفکرانتان اما, خالی بودن چنته تان از آوردن دلایل منطقی و مستند تاریخی برای ماستمالی کودتای خائنانه ٢٨ مرداد است. شخص شما که بشدت تمایل به خودنمایی و لن ترانی کردن دارید. اما اینجا مشکل, شخصی نیست. مشکل را هم نمیتوان مثل دلاک ان حکایت ایرانی, با تجویز خاکشیر حل کرد که جنابعالی با بستن روانشناسی به ناف مساله ای که ماهیتی ذاتا تاریخی و اجتماعی دارد توجیه نمایید. کاری که با هیچ منطق علمی قابل توجیه نیست. شماها شصت سال است که از توجیه کودتا باز مانده اید و حالا به تکرار این ادعای خنده دار افتاده اید که گویا کسانی که دست شما را خوانده اند و زیر بار مغلطه ها و سفسطه های شما نمیروند, مشکل شخصی دارند! بعد هم با فرافکنی, آنها را مشتاق “ذوب شدن” در شخصیت دیگری قلمداد میکنید.
    پیشنهادی دارم. برای آنکه “مساله شخصی” من شما و جریان همفکر شما را دچار زحمت نکند, پیشنهاد میکنم که جریان متبوعتان یا از مردم ایران به خاطر کودتا عذرخواهی نماید, یا آنکه دستتان را از اسناد معتبر و دلایل متقن و قوی پر کنید که در غیر اینصورت شصت سال بعد هم درست مثل شصت سال قبل حرفتان قابل قبول نخواهد بود. هر چه باشد, چیزی که شصت سال پیش قابل قبول نبوده, شصت سال بعد هم قابل قبول نخواهد بود.
    ضمنا من ترجیح میدهم که حل مسائل شخصی ام را به روانشناسی مجرب بسپارم که حضورا مرا دیده و من هم نسبت به صلاحیتش مطمئنم, و الا با این همه دکترای “کردانی” که در کمپ شیخ و شاه ریخته, حتما درک میکنید که چرا من نسبت به صلاحیت کسانی مشکوکم که همفکرانشان قبلا سابقه جعل مدرک دارند. بالاخص وقتی که درست مثل مورد جنابعالی, شواهدی هم از قبیل مخلوط کردن روانشناسی و تاریخ شناسی و جامعه شناسی میبینم که تنها نشان میدهد که گوینده نه روانشناسی را فهمیده, نه تاریخ را و نه جامعه شناسی را.

  25. آقای علیرضا، کتابی‌ که نام بردم به زبان انگلیسی است و نام آن را در پائین کامنت اوردم. در تایپ کردن آن به زبان انگلیسی در میان متن فارسی مشکل داشتم. به هر حال به فارسی هم ترجمه شده است به نام “گریز از آزادی”. متن انگلیسی آن را میتوانید در کتاب‌خانه هر دانشگاهی پیدا کنید.

    تحلیل شما از “ولایت فقیه” و آن چه این آقا به دنبال آن است برایم جالب است. همانطور که گفتم انتقاد از مصدق را به هیچ وجه نمی‌ پذیرد چون آن را تجاوز به هویت و حوزه خصوصی و شخصی‌ خود تلقی‌ می‌کند.

    Escape from Freedom
    by: Eric Fromm

  26. رها، آن دو سند را که من در نوشته قبلی‌ آوردم، یکی‌ از دکتر مصدق و دیگری از دکتر صدیقی، که با شرفترین عضو کابینه مصدق بود، و هردو حکایت از امکان عزل نخست وزیر توسط شاه در هنگام فترت مجلس دارند، را دیدی و به روی خود نیاوردی، و باز میگویی که مرغک ‌یک پا دارد؟ طبق آن اسناد (و اسناد دیگر که در اینجا مجال آوردنش نیست زیرا نوشتار‌های مرا یک در میان سانسور میکنند) کودتای “خائنانه، ننگین، و شرم سارانه” شما بر علیه رژیم مشروطه پادشاهی بود نه بر علیه مصدق. ظاهراً شما از مصدق مصدقی ترید، و در او بدنبال ولی‌ فقیه مطلقه می‌گردید که همه کارش نه تنها قانونیست بلکه مثل امام زمان معصوم است و تمام ارگان‌های دیگر، شاه، ارتش، شهربانی، مجلس، مردم، قوه قضا ئیه موالی او هستند. شما حتی شاپور بختیار را هم خائن میدانید. بسیار عالی‌ است ولی‌ این نظام محبوب شما مشروطه سلطنتی نیست، این نظام ولی‌ فقیه مطلقه است که امام زمان شما در صدر آن قرار دارد. در نظام مشروطه، نخست وزیر فقط و فقط و فقط وظیفه “اجرای قوانین جاری مملکت” را دارد، نه‌ اینکه مدام در حال طراحی شگرد‌های مختلف برای کسب قدرت بیشتر و بیشتر باشد. اگر نخست وزیر می‌خواهد قانون گذار باشد باید برود نماینده مجلس شود، اگر می‌خواهد مجلس منحل کند باید شاه را راضی‌ کند، اگر می‌خواهد فرستاده شاه را دستگیر کند باید برود اول از قوه قضا ئیه دستور بگیرد، اگر می‌خواهد رفراندوم برگزار کند، اول باید مجلس قانون برگزاری رفراندوم را بگذراند “و” شاه آنرا توشیح کند بعد رفراندوم کند. بنابرین چون ما راجع به دو سیستم حکومتی مختلف صحبت می‌کنیم، من راجع به یک سیستم مشروطه پادشاهی پیرو قانون با قوای مستقل، و شما راجع به سیستم ولی‌ فقیه مطلقه که معصومی در سمت ولی‌ فقیه مطلقه است و بقیه موالی او به نتیجه‌ای نمیرسیم.

    فرشته، اتفاقا من مدتهاست به این فکر بوده‌ام که یکی‌ از پربار‌ترین مردم روی زمین، یعنی‌ آلمان ها، چگونه اسیر دیو شدند. این کتابی‌ که شما نام میبرید به چه زبانی هست؟

  27. من این گفتگو را مدتی‌ است دنبال می‌کنم. مشکل این آقا مصدق و “کودتای شرم آور” نیست. مشکل ایشان و امثال ایشان هویت است. مصدق فقط بهانه است. شخصیت و هویت این آقا با مصدق گره خورده. اگر مصدق نبود او کسی‌ دیگری را پیدا میکر تا در او ذوب شود. شخصیت این آقا را در کتاب “گریز از آزادی” نوشته اریک فروم می‌توان بهتر شناخت. اریک فروم شرح میدهد که چرا و چگونه مردم متمدن و صنعتگر آلمان با داشتن شخصیت هایی چون، هگل، بتهوون، باخ، گوته، نیچه و بسیاری دیگر ناگهان در موجودی به نام هیتلر ذوب شدند. آنچنان که ۶ سال تمام به خاطر او جنگیدند. برخی‌ دیگر چون گوبلز و همسرش آنچنان مجذوب هیتلر بودند که نام تمام بچه‌های خود را به گونه‌ی انتخاب کردند که با حرف “ه” شروع شود. و دست آخر هم خود و همهٔ ۷ فرزند خود را کشتند. به هر گفتگو با این آقا به جای نمیرسد. این آقا بحث نمیکند تا چیز یاد بگیرد یا یاد بدهد. او حتا تبادل اندیشه نیز نمی‌‌کند. کار اشان ابراز هویت است و بس.

  28. آقای علیرضا
    شما از ابتدای شروع این پست تمام سعی و همت تان محکوم کردن مصدق و توجیه کودتای خائنانه ٢٨ مرداد ١٣٣٢ بوده است. به هر دری هم زده اید که این کار را انجام دهید. در قانون اساسی را زدید, معلوم شد که که کار مصدق تماما قانونی بوده است. با این حرفها تنها ناآگاهی یا شاید هم غرض ورزی خود را نشان دادید. نمیدانم منظورتان از تعصب چیست. برای من اسناد و مدارک تاریخی ملاک های قضاوت هستند و تنها چیزی که در ارزیابی شخصیتهای تاریخی برایم مهم است آنست که ان شخصیت چه خدماتی به کشور و میهن داشته است. آیا قدمی در راه احقاق حقوق حقه مردم ایران برداشته یا خیر. مصدق را میبینم که با تمام کارشکنی های استعمار و ارتجاع داخلی هم نفت را از حلقوم استعمار در آورد و هم آزادیها و حقوق مردم ایران را پاس داشت و صیانت کرد. در مقابلش شاه و دربار را میبینم که همواره مدافع و حافظ منافع استعمار در ایران بودند تا آنجا که حتی شاه به امر استعمار بخش هایی از خاک ایران را نیز از پیکر میهن جدا میکند. اگر منظورتان از تعصب آنست که نسبت به خدمتگزاران به میهن سپاسگزار و نه نسبت به خائنین خشمگین هستم, البته بدرستی چنین است. من تماشاگر بی تفاوتی نیستم که بتوانم رنج و درد هم میهنان را نظاره کنم, چشم بر لگد مال شدن حرمت و کرامت انسانی آنها ببندم و از ان بدتر به تکریم کسانی بپردازم که از خون کارگر و زحمتکش ایرانی ارتزاق میکنند و پوتین های خود را با اشک یتیمان و بیوه زنان پاک میکنند و همه اینها را هم با پشتیبانی سرنیزه های استعمار انجام میدهند.
    اما برای دریافت حقیقت اصلامتعصب نیستم. کافی است که ادعایی با اسناد و مدارک متقن و محکم را ببینم تا نظر نادرست قبلی خود را تغییر دهم. متاسفانه تا اینجا تنها چیزی که از شما و همکارانتان دیده شده, صدور ادعاهای رنگارنگی است که اتفاقا مدارک و شواهد خلاف آنرا اثبات میکنند. به عنوان مثال تمام تکیه گاه صحبتهای شما در اثبات سر پیچی مصدق از قانون, سرپیچی اش از پذیرش دستخط شاه است که اتفاقا قانون اساسی مشروطه همین را از وزرا و نخست وزیر, نه تنها مطالبه, بلکه تکلیف میکند.
    شما به جای آنکه چشمتان را ببندید و ادعاهای رنگارنگ خود را نثار رقیب کنید, بعد هم مثل ولی فقیه از مخاطب انتظار پذیرش کورکورانه را داشته باشید, پیشنهاد میکنم که برای مخاطب کمی فهم و شعور انسانی قائل شوید و بجای “حقنه کردن” ادعاهای رنگارنگ تان به فکر قانع کردن مخاطب باشید. شاید کمتر دچار تناقض شوید.
    مهمتر از ان اگر شصت سال است که همین ادعاها را تکرار میکنید و حرفتان خریداری نداشته, احتمالا بعد از اینهم خریداری ندارد. حداقل دیگر همان را تکرار نکنید. هر چه باشد بقول اینشتین حماقت آنست که کاری را بارها و بارها انجام دهی و هر بار انتظار گرفتن نتیجه ای متفاوت را داشته باشی.
    ضمنا نظارت دولت در ارتش, که شما آنرا به دخالت تعبیر کرده اید, نه تنهاغیر قانونی نیست, بلکه در محدوده وظایف دولت است. اگر دولت و رییس ان بر ارتش نظارت نکند, آنگاه باید مورد مواخذه قرار گیرد. در هر کشور دموکراتیکی, دولت مسولیت نظارت بر ارتش و عملکرد آنرا به عهده دارد و این کار از طریق وزیر دفاع انجام میگیرد.
    به شما پهلوی چیان پیشنهاد میکنم که قبل از آنکه سنگ دفاع از قانون اساسی مشروطه را به سینه بزنید, و آنرا دستمایه توجیه کودتا قراردهید, قبلا آنرا مطالعه نمایید. حداقل اینقدر گاف نمیدهید.البته تازه باید آنگاه توضیح دهید که زد و بند شاه با بیگانگان و انجام کودتا و برقراری استبداد نفس گیر پس از ان, چه ربطی به قانون اساسی مشروطه دارد.

    ادعاهای دیگرتان هم در مورد دخالت دولت در دادگستری و غیره در زمان مصدق, غیر مستند است و به نظر میرسد که بیشتر برای جور کردن قافیه ای آورده اید که به شدت تنگ آمده است.

  29. رها، شما میخواهی‌ با تعصب و دهان دریدگی حقانیت خود را ثابت کنی‌. من همانطور که گفتم شما در آن مسابقه برنده ای. نه شما و نه دکتر مصدق نمیخواهید قبول کنید که مصدق فقط و فقط به ریاست قوه مجریه انتخاب شده بود آنهم برای مدت محدودی. او اگر قانون گرا بود نمی‌بایست در امور دیگر ارگان‌های کشور دخالت کند. مجلس، ارتش، دیوان عالی‌، سیستم پادشاهی، … به او هیچ ربطی‌ نداشت. او و شما تفاوت نخست وزیر و ولی‌ فقیه را نمی‌دانید، و می‌خواهید چون مصدق را آدم خوب و دموکرات و شاه را آدم بد و دیکتاتور میدانید، مصدق ولی‌ فقیه‌تان باشد، که یک‌روز وزیر است، یک روز قانون گذار، یک روز سنا را منحل می‌کند، یک روز رفراندوم راه می‌اندازد، یک روز رئیس ارتش میشود، … خوب این حق شماست که ولی‌ فقیه بخواهید که آنرا هم بعد از ۱۳۵۷ پیدا کردید. بنابرین ما به دو زبان مختلف صحبت می‌کنیم چون شما عاشق مصدق بصورت ولی‌ فقیه هستی‌ و من بجز پای بندی به قانون مداری هیچ چیز دیگر را قبول ندارم، چه برای شاه و چه برای مصدّق، و چه برای امام زمان. این تفاوت اساسی‌ سرسپردگان سال ۱۳۳۲ با نسل جوان من می‌باشد که ولی‌ فقیه را از نزدیک حس کرده اند.

    http://dirooz2emrooz.files.wordpress.com/2013/08/safe_image.jpg

    http://tarikhdartasvir.blogspot.com/2013/08/blog-post_16.html

  30. “آقا‌ی مصدق پرست، من کی‌ گفتم “انحلال ارتش”؟ از خودت چیز درمیاوری یا این که چشمانت ضعیف است؟ ”

    آقای شاه اللهی کی گفت “انحلال ارتش”؟ شما چرا عادت داری که توی فنجان باد و توفان راه بیندازی؟ گویا کفگیرتان به ته دیگ خورده که اینطور از خودتان حرف درمیآورید. من گفتم “انحلال مجلس”.

    “-نخست وزیر اختیار دستگیری افسران ارتش نداشت. چنین اختیاری در هیچ قانونی به او داده نشده بود.”

    نخست وزیر هم این کار را از مجرای قانونی ان انجام داد. منتهی مساله شما دستگیری ان افسران خاطی است. حالا چرا میگویم خاطی, برای آنکه از وظیفه افسری و سربازی عدول کرده بودند و مرتکب ترور و نقشه ریزی برای کودتا ضد دولت شده بودند.
    منهم مسولیت اجرایی ندارم و میتوانم هر قضاوتی بکنم. افسری که از وظیفه خود عدول کند و به نقشه ریزی بر علیه دولت و ملتی که برای ان سوگند خورده بنشیند, خائن است. اما اینجا تنها من نبودم که چنین قضاوتی کردم, بلکه ظاهرا دادگاه های صالحه هم این افسران را محکوم شناخته بود.
    افسوس که این افسران خاطی به مجازاتهای سنگینتری محکوم نشدند تا درس عبرتی برای خائنین باشند و کودتای ٢٨ مرداد انجام نشود.

    “-گرفتن اختیار تام از مجلس از اول غیر قانونی‌ بود خود نخست وزیر محبوبتان هم در کتاب خاطرات و تألمات اعتراف می‌کند که این کار غیر قانونی‌ بود. بنا هر اختیاری هم طبق آن به مصدق داده شده بود و کاری مصدق بر آن اساس انجام داد غیر قانونی‌ بود.”

    شما مثل اینکه هنوز نمیفهمید که در کشور مشروطه هر لایحه ای که به تصویب مجلس برسد قانون است. با همین درکتان هم خودتان را معلم و بقیه ملت ایران را شاگردان کلاس اول میدانید. اتفاقا مشکل مملکت ما هم معلمینی از قماش شما هستند که با بضاعت ناچیز فکری ادعاهای بزرگی دارند.

    “-تهدید رزم آرا به مرگ آن هم از تریبیون مجلس. برای اطلاع شما، تهدید طبق قوانین جاری کشور بین ۶ ماه تا سه‌ سال زندان داشت.”

    اگر بفرض مصدق رزم آرا را تنها به مرگ تهدید کرده, شاه و دربار آنرا اجرا نمودند. حداقل شما شاه اللهی ها نباید از این بابت شکایتی داشته باشید.

    “-انتشار پول بدون پشتوانه”

    انتشار اسکناس از حقوق و اختیارات دولتهاست. تمامی کشورها در زمان بحران و سختی اسکناس چاپ میکنند و این کار حداقل غیر قانونی نیست. متاسفانه شما هنوز از محدوده اختیارات مقامه و قوای مختلف در حکومت مشروطه خبر ندارید که اینطور در فنجان توفان میکنید.

    “-بر گذاری رفراندوم. انجام رفراندوم در غیاب مجلس از اختیارت نخست وزیر نبود. اختیار چنین کاری به نخست وزیر داده نشده بود.”

    رفراندم را هر مقام دولتی با مجوز دولت و مسئول ان میتواند انجام دهد. پیشنهاد میکنم کرسی تدریس بچه های کلاس اولی را رها کنید و خود در کنارشان به تحصیل بنشینید.

    “ندیده گرفتن فرمان عزل خود. شاه در غیاب مجلس”

    همانطور که قبلا هم توضیح دادم نه شاه حق داشت چنین فرمانی صادر کند و نه نخست وزیر بر اساس قانون اساسی مشروطه میتوانست با مستمسک قرار دادن این فرمان از خود سلب مسولیت کند. تکرار مزخرفات و خزعبلات قبلی هم شما را بجایی نمیرسند. ۶٠ سال است که در همین نقطه هستید و شصت سال دیگر هم با تکرار این خزعبلات در همین جا در جا خواهید زد. پیشنهاد میکنم که قانون اساسی مشروطه را بخوانید و سپس با علم و اطلاع کامل صحبت کنید. فعلا هم بالاغیرتا از خیر کرسی تدریس بچه های کلاس اولی بگذرید که خودتان به ان محتاج ترید. جدا این “تواضع” شما سلطنت چیها من یکی رو کشته….لول….

  31. حتی شاپور بختیار مصدقی آن عزت نفس را داشت که به مجلسی که معتقد بود فرمایشی بوده احترام بگذرد، از آن رای اعتماد بخواهد و در مقابل آن برای پاسخگویی حاضر شود”

    بختیار تا زمانی که در خط مبارزه با ارتجاع و سلطنت دست نشانده بود, مصدقی بود. از زمانی که به کمپ شاه پیوست و دست شاه خائن را برای نخست وزیری و تکیه زدن بر جایگاه بزرگانی چون مصدق ها و موتمن الملک ها بوسید, دیگر تبدیل به دنبالچه حقیر کودتاچیان ٢٨ مردادی شد. احترامش هم برای ان مجلس دست نشانده آریامهری دقیقا نشان از تغییر جهتش به سمت و سوی ارتجاع و استبداد دربار دست نشانده را داشت.

    “مصدق در دوران فترت دو دوره قبلی‌ مجلس، در مدت کوتاهی که مجلسی در کار نبود، از شاه می‌خواهد که نخست وزیر وقت را عزل کند و آن مصدق است که به شاه یادآوری می‌کند که او در نبود مجلس حق عزل نخست وزیر را دارد. ”

    لطف کنید سندش را هم ذکر کنید.

    “مصدق در دوران فترت دو دوره قبلی‌ مجلس، در مدت کوتاهی که مجلسی در کار نبود، از شاه می‌خواهد که نخست وزیر وقت را عزل کند و آن مصدق است که به شاه یادآوری می‌کند که او در نبود مجلس حق عزل نخست وزیر را دارد. ”

    شاه به هیچ عنوان حق انحلال مجلسین را نداشت.. اصل ۴٨ قانون اساسی که تازه تحت شرایطی این حق را به شاه میداد, به موجب تصمیم مجلس موسسان مورخ ١٨ اردیبهست ١٣٢٨, فسخ شد.
    (منبع http://fa.wikisource.org/wiki/%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B3%DB%8C_%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B7%D9%87)
    اصل فسخ شده ۴٨ قانون اساسی مشروطه به قرار زیر است.
    اصل چهل و هشتم (منسوخ): هرگاه مطلبی که از طرف وزیری پس از تنقیح و تصحیح در مجلس سنا به مجلس شورای ملی رجوع می‌شود قبول نیافت در صورت اهمیت مجلس ثالثی مرکب از اعضای مجلس سنا و مجلس شورای ملی به حکم انتخاب اعضای دو مجلس و بالسویه تشکیل یافته در ماده متنازع فیها رسیدگی می‌کند نتیجه رای این مجلس را در شورای ملی قرائت می‌کند اگر موافقت دست داد فبها و الا شرح مطلب را به عرض حضور ملوکانه می‌رسانند هرگاه رای مجلس شورای ملی را تصدیق فرمودند مجری می‌شود و اگر تصدیق نفرمودند امر به تجدید مذاکره و مداقه خواهند فرمود و اگر باز اتفاق آراء حاصل نشد و مجلس سنا با اکثریت دو ثلث آراء انفصال مجلس شورای ملی را تصویب نمودند و هیات وزراء هم جداگانه انفصال مجلس شورای ملی را تصویب نمودند فرمان همایونی به انفصال مجلس شورای ملی صادر می‌شود و اعلیحضرت همایونی در همان فرمان حکم به تجدید انتخابات می‌فرمایند و مردم حق خواهند داشت منتخبین سابق را مجدداً انتخاب کنند.

    بنا بر این اساسا کل منطق شما بر روی باد است و پایه و اساس منطقی ندارد.حالا شما ان ماده قانونی را که به شاه حق عزل نخست وزیر منتخب ملت در غیاب مجلس را میدهد, بیاورید. من یکبار دیگر هم قبلا همین درخواست را کردم که تا الان پاسخی از شما نشنیدم.

    “من در هر صورت خوشحالم که مصدق در بدر کردن شاه از صحنه موفق نشد ز”

    بدبختانه مصدق اصلا دنبال بیرون کردن شاه از میدان نبود که ای کاش بود و ما ملت این کودتای ننگین و عواقب آنرا تا امروز تحمل نمیکردیم.

    “ه گواه بعضی‌ یاران مصدق، شخص مصدق فرد بسیار پیچیده ا‌ی بود و دست خود را هیچ‌گاه نشان نمیداد که در نهایت چه در سر دارد.”

    من متوجه هستم که چرا استعمار و نوکر تاجدارش بدنبال کسی هستند که دستش برای آنها رو باشد. هر چه باشد چنین کسی هرگز نه توان درک بازیهای استعماری و پاسخگویی به مقتضیات برخورد با قدرتهای بزرگ را دارد, و نه اصلا جرات قد علم کردن در مقابل اربابانی را دارد که دستش برای همه آنها رو است. ولی تا آنجا که به ملت ایران مربوط است, دست مصدق برای ملت رو بود. مصدق به وعده هایی که به ملت ایران داده بود عمل کرد و تا پای زندان و حبس خانگی و دقمرگ شدن در تبعید احمد اباد هم رفت. حتما باید به خاطر داشته باشید که از جمله به دلیل همین پایبندی اش به عهد و پیمان با مردم ایران, استعمار و نوکران ایرانیش مصدق را “پیرمرد لجباز” مینامیدند

    “او پیر و فرتوت بود و معلوم نیست می‌توانست بدون شاه در صحنه کنترل اوضاع را در دست بگیرد. او در حل مساله نفت عاجز مانده بود و کشور را به مرز ورشکستگی و جنگ کشانده بود.”

    تمام سیاستمداران برجسته جهان پیر و فرتوت بودند. مگر چرچیل جوان ١۴ ساله بود؟ اینهم از همان حرفهای عجیب و قریب سلطنت چیان است.
    ضمنا اگر استعمار و نوکران ایرانیش دست از دسیسه چینی برمیداشتند, مصدق میتوانست از پس وضعیت کشور برید. نگران نباشید. وضعیت وخیم کشور نتیجه دسیسه چینیهای استعمار و نوکران ایرانیشان بود.

    “در بین مصدقیون اختلاف نظر بود، و آنها قدرت تشخیص خود را در سال ۱۳۵۷ نشان دادند که قابل اعتماد جهت تشخیص درست از غلط نیستند چه برسد به هنگامی که کشور در بحران بسر میبرد.”

    مگر مملکت در سال ۵٧ در بحران نبود؟
    آیا اگر امرای خائن ارتش شاه بدستور آمریکا ارتش را دودستی به خمینی تفویض کردند, اینهم تقصیر مصدقی ها بود.
    آیا اگر اکثریت رهبران جبهه ملی مثل شاهپور بختیار خائن راه خیانت به مردم را در پیش میگرفتند و خود را دربست به دستگاه کودتاچیان می فروختند, حال با هر توجیهی, آنوقت از دید شما دارای “قدرت تشخیص” بودند؟ آیا شاهپور بختیاری که بقول خودش خبر تسلیم ارتش و زد و بند با آمریکاییان را از رادیو شنید, انهم توسط ارتش و امرایی که قبلا سابقه کودتا بر علیه نخست وزیر منتخب ملت را داشند, آدم با تشخیصی بود؟ من جدا به درک و تعریف شما از “قدرت تشخیص” شک دارم.

    “) قطب‌های قوی تر دیگری، همچون حزب توده‌ با ۶۰۰ افسر ارتشی و سازمان مخفی‌ آن، و مذهبیون و بازاریان، در رقابت با یکدیگر برمیخاستند و کشور را به آشوب میکشاندند.”

    اگر کمترین امکان و احتمالی از نفوز حزب توده و کمونیسم در کشور وجود داشت, آمریکا بجای برنامه ریزی برای کودتا بر علیه دولت دموکراتیک دکتر مصدق, دولت وی را درست مثل تمام دولتهای دموکراتیک غربی تقویت میکرد. آمریکا زمانی دست از حمایت مصدق کشید که انگلستان به ان
    اطمینان داد که ایران بخاطر بافت مذهبی ظرفیت پذیرش کمونیسم را ندارد. اسلامیستها هم که اصلا قدرتی به حساب نمیآمدند که بخواهند در مقابل مصدق قد علم نمایند. اساسا قدرت اسلامیستها پس از انقلاب مشروطه تضعیف شد و ان چیز که به اسلامیستها نفس تازه ای داد کودتای ٢٨ مرداد بود که پای آنها را به میدان سیست کشور باز نمود.

    “ایران در آن برهه‌ زمانی‌ بیش از هر چیز دیگر احتیاج به صلح داشت و آن فقط با آمدن شاه میسر شد. ”

    ایران همیشه به صلح نیاز دارد, منتهی فرق است بین صلح و بندگی و انقیاد استعمار که ظاهرا طرفداران استبداد و استعمار آنرا درک نمیکنند.صلح واقعی با برسمیت شناختن حقوق دو طرف, منجمله حقوق حقه ملت ایران حاصل میشود و استعمار و استبداد به همین دلیل نمیتوانند صلح طلب باشند.

    “در دوران شاه مردم از تمام آزادی‌ها (بجز آزادی سیاسی که کمتر از ۱% مردم خیال استفاده از آنرا داشتند، بعضی‌ با افکار پلید) برخوردار بودند، که گر‌ چه در آن زمان آنرا به مسخره می‌گرفتند چون مفت بدستشان آمده بود، ولی‌ این‌روز‌ها برایش سر و دست می‌شکند و زندان میروند و تجاوز میگیرند و کشته میشوند.”

    آزادی انسانها قابل تجزیه نیست. گرفتن هر یک از آزادیها و حقوق انسانی منجر به نقض تمامی حقوق انسان میشود. این که توجیه نقض حقوق انسانی نیست. از ان گذشته نقض و گرفتن هر یک از حقوق انسانها نمیتواند با نیت اانسانی انجام گیرد. سلا ما چیزی به نام دیکتاتوری صالح و انسانی نداریم که بخواهد آزادی انسانها را به اسم “نیت پلید” نقض نماید. هیچ دولت قانونمند و دموکراتیکی همحقوق کسی را بخاطر “نیت” نقض میکند.

    متاسفانه بقیه ایرادات شما هم نامی جز مغلطه وسفسطه ندارد که قبلا به نحوی جواب گرفته اند.

  32. ایرانی‌ و رها، بنظر می‌رسد که شما به این مبادلات به صورت مسابقه‌ای مشابه بازی بچگانه “نان بربری” نگاه می‌کنید که هر که “ن” بیشتری آورد برنده بحساب میاید؛ که در این مورد تعداد “ن”‌ها تعداد انگ زدن ها، سلطنت طلب گفتن ها، شاه الهی نامیدن ها، توهین “ایشمن زادگان” کردن ها، و کودتای مصدق را معکوس جلوه دادن و آنرا …..”

    من بسیار متاسفم که واقعیت انقدر برای شما تلخ است. بدبختانه ما با واقعیت این جماعت شاه اللهی بطور روزمره داریم زندگی میکنیم, کسانی که خیانت را خدمت, کودتا را قیام ملی و سرکوب مردم را حق ملت ایران و تجزیه خاک ایران را به عنوان حفظ خاک ایران و صیانت ان, قلمداد مینمایند.

    “شما عاشقید و متعصب و احساساتی‌، و به قول مولانا: “عشق‌ها‌یی‌ کز‌ پی‌ رنگی‌ بود – عشق نبود عاقبت ننگی بود”

    من مطمئنم که شما صد در صد درست میگویید. هر چه باشد شما شاه اللهی ها مزه این عشق های ننگین را بیشتر از هر کس دیگر چشیده اید. انقدر هم در این عشق و شیدایی غوطه ورید که دیگران را هم به همین چشم نگاه میکنید. وقتی سخن از قانون و واقعیتهای تاریخی به میان میاید, بجای عبرت گیری تصور میکنید که گوینده سخن حتما باید “عاشق” رقیب یا “متنفر” از معشوق” شما باشد.

    “؛ و ننگ عشق به مصدق به صورت طرفداری از آیت‌الله خمینی در سال ۱۳۵۷ به عاقبت رسید. ”

    کم لطفی میفرمایید. آنچیزی که به قدرت گرفتن خمینی منجر شد, سرکوب نیروهای مترقی پس از کودتای ننگین ٢٨ مرداد و تقدیم دودستی ارتش آریامهری بدستور آمریکا بود به همکاران معمم کودتاچیان ٢٨ مردادی, در سال ۵٧, برای سرکوب قیام مرم به جان آمده. اتفاقا یکی از اهداف واگویی حکایت کودتای خائنانه ٢٨ مرداد باید افشای کودتاچیان و آگاهی دادن به ملت ایران باشد تا کودتاچیان در فردای آزادی ایران نتوانند در صفوف رهبری قرار گرفته و دوباره قیام مردم را به لجنزار ارتجاع و دیکتاتوری دیگری ببرند.

    “برای من مصدق و شاه فرقی‌ نمیکنند و در زمان مصدق نبوده‌ام که دلبندی یا دشمنی با او داشته باشم”

    منهم در زمان انقلاب مشروطه نبوده ام, اما نهایت احترام را برای ستار خان و باقر خان و دیگر مبارزان مشروطه قائلم. دلبندی هم نسبت به کسی ندارم. ملاک من آنست که چه کسی به مردم و میهن دلبستگی داشت قدمی در راه میهن و ملت برداشت و چه کسی به ملت خیانت کرد و منافع ملت را به حلقوم بیگانگان و نوکرانشان سرازیر نمود. پس صحبت از دلبندی با کسی نیست. متاسفانه تمام کلمات مورد استفاده شما بوی احساسات شدید میدهد و جالب آنکه شما بیش از همه از احساسی بودن قضاوتها شکایت میکنید.

    “، ولی‌ میدانم که اندک اندک کسانی‌ که حتی بعضی‌ زندانیان رژیم شاه بوده‌اند، مثل میلانی، و یا متینی جرات سخن راستین گفتن در باره ۲۸ مرداد را یافته اند که او مصدق بود که قصد کودتا داشت؛”

    اول میگفتی مصدق کودتا کرد, حالا میگویی “قصد کودتا” داشت. من نمیدانستم که “قصد کودتاء یا “قصد انجام جرم” قابل مجازات است!!! لابد در دستگاه معدلت پرور شاه اصل بر برائت نیست و “قصد انجام کودتا” با مجازات “کودتا علیه ملت پاسخ داده میشود. آنوقت جای این سوال پیش میاید که اگر مصدق صرفا به خاطر “قصد کودتا” قابل مجازات باشد, پاسخ شاه کودتاچی چیست؟

    “اگر نه چه لزومی به برپایی شگرد‌های پی‌ در پی‌ داشت که در پی‌ انحلال مجلس باشد؟ که از طرفدارانش بخواهد تا استعفا دهند؟ ”

    قصدش از اکثریت انداختن مجلسی بود که دربست در اختیار عوامل بیگانه قرار گرفته بود و هدفی جز سرنگونی دولتی نمیشناخت که در حال مذاکره با قدرتهای غربی بر سر مساله نفت به نفع ملت ایران بود. انحلال مجلس در شرایط خاص هم در تمامی حکومتهای دموکراتیک از حقوق و اختیارات یک نخست وزیر است. این مساله همانطور که قبلا هم اشاره کردم هم در انگلستان و هم در کانادا که هر دو مشروطه هستند, سابقه دارد.نمیشود از یکطرف دستگاه کدتای آریامهری را با مشروطه انگلستان و ژاپن مقایسه کرد و از طرف دیگر اعمال قدرت قانونی توسط نخست وزیر را “کودتا” نامید.

    ” اگر به قول شما رای مجلس برای انحلال قانونی‌ مجلس کافی‌ بود، چه لزومی داشت که رفراندوم راه بیندازد؟ ”

    همانطور که آقای ایرانی توضیح دادند, رفراندم برای قانونی کردن انحلال مجلسی نیم بند بود که در ان موقع وجود داشت.سوال اما اینست که از کی تا به حال دیکتاتوری که در تمام طول قدرتش یک مجلس مردمی و یک انتخابات آزاد وجود نداشته است و مجلس را از نمایندگان دست نشانده انباشته کرده بود, اینطور دل به حال انحلال مجلس میسوزاند.

    ” وگر نه مثل ده‌ها نخست وزیر دیگر در آن هیر و ویر در فکر حل بحران جاری مملکت بود ”

    اتفاقا مصدق به فکر حل بحران کشور و نه امید کردن بیگانگان و نوکرانشان برای غارت منابع کشور بود که ان مجلس انباشته از نوکران بیگانه را منحل نمود.

  33. آقا‌ی مصدق پرست، من کی‌ گفتم “انحلال ارتش”؟ از خودت چیز درمیاوری یا این که چشمانت ضعیف است؟ شاید هم فقط آنچیزی را که دوست داری میخوانی‌.

    درس قانون برای شاگردان کلاس اول:

    ۱-نخست وزیر اختیار دستگیری افسران ارتش نداشت. چنین اختیاری در هیچ قانونی به او داده نشده بود. شما در مقامی نیستید که تعیین کنید چه کسی‌ خائن است یا چه کسی‌ نیست. تعیین آن موضوع با دادگاه است نه شما و نه شخص نخست وزیر عزیز شما. دستگیری افسران و پرسنل نظامی طبق آیین نامه‌های خود ارتش باید انجام میشد و نه تصمیم خود سرانه نخست وزیر یا یک مقام غیر نظامی.

    ۲-گرفتن اختیار تام از مجلس از اول غیر قانونی‌ بود خود نخست وزیر محبوبتان هم در کتاب خاطرات و تألمات اعتراف می‌کند که این کار غیر قانونی‌ بود. بنا هر اختیاری هم طبق آن به مصدق داده شده بود و کاری مصدق بر آن اساس انجام داد غیر قانونی‌ بود.

    ۳-تهدید رزم آرا به مرگ آن هم از تریبیون مجلس. برای اطلاع شما، تهدید طبق قوانین جاری کشور بین ۶ ماه تا سه‌ سال زندان داشت.

    ۴-انتشار پول بدون پشتوانه

    ۵-بر گذاری رفراندوم. انجام رفراندوم در غیاب مجلس از اختیارت نخست وزیر نبود. اختیار چنین کاری به نخست وزیر داده نشده بود.

    ۶-ندیده گرفتن فرمان عزل خود. شاه در غیاب مجلس اختییر داشت تا نخست وزیر را برکنار کند. و کرد ، ولی‌ مصدق زیر بر نرفت.

    جهت اطلاع شما، در یک کشوری که قانون حکم است، فقط یکی‌ از این مورد تخلف کافی‌ است تا دولت کنار برود. ولی‌….ولی‌ بعد از ۶۰ سال هنوز یک عده‌ای زورشان میاد قبول کنند.

  34. آقای شاه اللهی

    گویا چیزی به اسم قانون اصلا به گوش شما و امثال شما نخورده است. برای شما مستبدین انگار حرف شاه قانون است و چیزی به نام قانون اساسی نه برای شما و نه برای شاهانتان اساسا معنا ندارد.
    اولین مغلطه ای که کردی مغلطه “انحلال خودسرانه ارتش” و “دستگیری خودسرانه سرا ارتش” بود. نه انحلال مجلس خودسرانه بود و نه دستگیری افسران خائن و مزدوری که حتی از ترور رییس شهربانی مصدق ابایی نداشتند. انحلال مجلس هم مطابق اختیاراتی بود که مصدق از مجلس گرفته بود و دستگیری سران خائن ارتش هم در هر کشور, دستگاه و قانونی مجاز است. هیچ جای دنیا به افسرانی که بر خلاف قانون با بیگانگان تماس دارند, طرح ترور به مورد اجرا میگذارند و در نهایت بر خلاف وظیفه سربازی, بجای اطاعت از دولت, مشغول نقشه ریختن برای سرنگونی ان میشوند,….جایزه نمیدهند که هیچ آنها را دستگیر, محاکمه, زندانی و احیانا اعدام میکنند. بنابر این نه دستگیریها خلاف قانون بوده و نه انحلال مجلس که تازه علاوه بر آنکه جز اختیاراتی بود که مصدق گرفته بود, بلکه با رفراندم مردمی مورد تایید هم قرار گرفته بود.
    اما ساقط کردن دولت کشور, انهم با نیروی نظامی بالاخص با حمایت بیگانگان حتما کودتا است. بگذریم از اینکه اگر ایرادی هم به مصدق وارد باشد این است که چرا شدت عمل بیشتری در مورد افسران خاطی و خائن به کار نبرده است.
    در مورد مغلطه بعدی هم که “نخست وزیر قانون شکن” ذکر کرده ای تاکنون کمترین دلیل موجه و قانونی دال بر قانون شکنی مصدق ذکر نکرده ای. در مقابل تمام مواد قانونی هم که از قانون اساسی برایت آوردم تنها مثل نوار ضبط صوت همان حرفهای ناموجه قبلی را تکرار میکنی.
    متاسفانه با همه تلاشی که برای پایبندی کودتاچیان به قانون اساسی و توجیه کودتا با توسل به قانون انجام میدهی ,تا اینجا نشان دادی که از قانون اساسی مشروطه هیچ نمیدانی و تنها قانون شما شاه اللهی ها همان حرف و فرمان شاه است. انگار نه انگار که انقلاب مشروطه به سلطنت مستبد خاتمه داد و قانون اساسی برای قانون مند کردن و مقید کردن شاه به حقوق ملت درست شد. ظاهرا شماها هنوز فرق بین شاه مستبد و شاه مشروطه را نمیفهمید.

  35. آقای مصدق پرست، گرفتن اختیارت تام از مجلس، انحلال خود سرانه مجلس، بر گذار کردن رفراندوم تقلبی، دخالت در کار ارتش، و خودسرانه دستگیری افسران ارتش کودتا نیست، ولی‌ توسل به زور برای بر کنار کردن یک نخست وزیر قانون شکن که فرمان عزل خود را هم ندیده گرفت کودتا “شرم آور” است؟ شرم آن جایی لازم است کسی‌ واقعیت‌ها را به به دلخواه خود کج و کوله کند و هر کسی‌ هم جرات کرد و گفت چرا، به او انگ “پهلوی چی‌ بد بخت” بزند.  

  36. ایرانی‌ و رها، بنظر می‌رسد که شما به این مبادلات به صورت مسابقه‌ای مشابه بازی بچگانه “نان بربری” نگاه می‌کنید که هر که “ن” بیشتری آورد برنده بحساب میاید؛ که در این مورد تعداد “ن”‌ها تعداد انگ زدن ها، سلطنت طلب گفتن ها، شاه الهی نامیدن ها، توهین “ایشمن زادگان” کردن ها، و کودتای مصدق را معکوس جلوه دادن و آنرا ننگین و شرمسار نامیدن ها، پهلوی چی‌ و کاهدان خواندن ها، و دیگر دهان دریدگی‌های مصدقی مأبانه می‌باشد. در این صورت من حتما نه تنها بازنده ام، بلکه شما را شایسته جایزه صلح نوبل یاسر عرفاتی میدانم. شما عاشقید و متعصب و احساساتی‌، و به قول مولانا: “عشق‌ها‌یی‌ کز‌ پی‌ رنگی‌ بود – عشق نبود عاقبت ننگی بود”؛ و ننگ عشق به مصدق به صورت طرفداری از آیت‌الله خمینی در سال ۱۳۵۷ به عاقبت رسید. آن من نبودم که مصدّق را خمینی نامیدم، بلکه گفتم اگر خمینی در سال ۱۳۵۷ حذف شده بود اکنون او را مصدقی دیگر می‌دانستید. البته خمینی بسیار بسیار محبوب تر از مصدّق بود. بعلاوه، آن رهبران جبهه ملی‌ بودند که خمینی را تلویحاً بالاتر از مصدق جلوه دادند حتی بعد از آنکه او صدها تن‌ از نظامیان رژیم پیشین را از دم تیغ گذرانده بود، و با وجود آنکه او از روز اول در فرانسه با مصدق روی خوشی‌ نداشت. آن مصدقی‌ها بودند که با هزار زحمت خمس و زکات خود را به خمینی در عراق میرساندند تا بر علیه رژیم شاه توطئه کند، و آن مصدقی‌ها بودند که به مصر و کوبا می‌رفتند تا تعلیمات چریکی ببیند.

    برای من مصدق و شاه فرقی‌ نمیکنند و در زمان مصدق نبوده‌ام که دلبندی یا دشمنی با او داشته باشم، و کتاب میرفطروس را هم نخونده‌ام که بدانم چه می‌گوید، ولی‌ میدانم که اندک اندک کسانی‌ که حتی بعضی‌ زندانیان رژیم شاه بوده‌اند، مثل میلانی، و یا متینی جرات سخن راستین گفتن در باره ۲۸ مرداد را یافته اند که او مصدق بود که قصد کودتا داشت؛ اگر نه چه لزومی به برپایی شگرد‌های پی‌ در پی‌ داشت که در پی‌ انحلال مجلس باشد؟ که از طرفدارانش بخواهد تا استعفا دهند؟ اگر به قول شما رای مجلس برای انحلال قانونی‌ مجلس کافی‌ بود، چه لزومی داشت که رفراندوم راه بیندازد؟ آنهم رفراندوم تقلبی ۹۹ درصدی با آن شیوه کذایی؟ اگر رفراندوم کافی‌ بود چه لزومی داشت از شاه، که طبق متمم قانون اساسی‌ تنها کسی‌ بود که اختیار انحلال مجلس را داشت (چه مقبول شما باشد یا نباشد)، بخواهد که مجلس را منحل کند؟ لابد مصدق چیزی می‌دانست که این مانور‌های عجیب و غریب را در می‌آ‌ورد، وگر نه مثل ده‌ها نخست وزیر دیگر در آن هیر و ویر در فکر حل بحران جاری مملکت بود بجای اینکه سعی‌ کند قطب‌های دیگر قدرت را از معرکه بدر کند. حتی شاپور بختیار مصدقی آن عزت نفس را داشت که به مجلسی که معتقد بود فرمایشی بوده احترام بگذرد، از آن رای اعتماد بخواهد و در مقابل آن برای پاسخگویی حاضر شود. در ضمن، مصدق در دوران فترت دو دوره قبلی‌ مجلس، در مدت کوتاهی که مجلسی در کار نبود، از شاه می‌خواهد که نخست وزیر وقت را عزل کند و آن مصدق است که به شاه یادآوری می‌کند که او در نبود مجلس حق عزل نخست وزیر را دارد. این فقط چند سالی‌ قبل از زمامداری مصدق واقع شده بود. پس می‌بینید که شما آنچه را که من را به آن متهم می‌کنید خود کرده اید و آن انتخاب گزینشی از قوانین ایران است که بر وفق مرادتان می‌باشد، و نه بر رسی‌ قانون اساسی‌ و متممم آن و اسناد دیگر آن زمان. باز تکرار می‌کنم، گر‌ چه شما دوست ندارید قبول کنید، ولی‌ شاه در ایران از مسئولیت مبرا بود ولی‌ از اختیاراتی برخوردار بود (مثل حق انحلال مجلس، حق انتصاب نیمی از سناتور ها، فرمانده کلّ قوا بودن، …)، همانطور که در بسیاری از دیگر کشور‌های پادشاهی مشروطه مرسوم است.

    من در هر صورت خوشحالم که مصدق در بدر کردن شاه از صحنه موفق نشد زیرا که:

    (۱) به گواه بعضی‌ یاران مصدق، شخص مصدق فرد بسیار پیچیده ا‌ی بود و دست خود را هیچ‌گاه نشان نمیداد که در نهایت چه در سر دارد. او پیر و فرتوت بود و معلوم نیست می‌توانست بدون شاه در صحنه کنترل اوضاع را در دست بگیرد. او در حل مساله نفت عاجز مانده بود و کشور را به مرز ورشکستگی و جنگ کشانده بود.

    (۲) در بین مصدقیون اختلاف نظر بود، و آنها قدرت تشخیص خود را در سال ۱۳۵۷ نشان دادند که قابل اعتماد جهت تشخیص درست از غلط نیستند چه برسد به هنگامی که کشور در بحران بسر میبرد.

    (۳) قطب‌های قوی تر دیگری، همچون حزب توده‌ با ۶۰۰ افسر ارتشی و سازمان مخفی‌ آن، و مذهبیون و بازاریان، در رقابت با یکدیگر برمیخاستند و کشور را به آشوب میکشاندند.

    ایران در آن برهه‌ زمانی‌ بیش از هر چیز دیگر احتیاج به صلح داشت و آن فقط با آمدن شاه میسر شد. در دوران شاه مردم از تمام آزادی‌ها (بجز آزادی سیاسی که کمتر از ۱% مردم خیال استفاده از آنرا داشتند، بعضی‌ با افکار پلید) برخوردار بودند، که گر‌ چه در آن زمان آنرا به مسخره می‌گرفتند چون مفت بدستشان آمده بود، ولی‌ این‌روز‌ها برایش سر و دست می‌شکند و زندان میروند و تجاوز میگیرند و کشته میشوند.

    آزادی (سیاسی) چیز بسیار خوبی‌ است ولی‌ نه وقتی‌ که مردم آمادگی استفاده از آن را نداشته باشند، و کشور را با سؤ استفاده از آن به آشوب بکشانند. ایرانیان سه‌ فرصت را برای دستیابی به آزادی‌ای که شما در نظر دارید از دست دادند:

    (۱) بین سال‌های ۱۲۸۵ و ۱۲۹۹ – که کشور را به مرز ورشکستگی و تجزیه حتمی کشاندند.

    (۲) بین سال‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۲ – که در گیر زور آزمایی بر سر قدرت شدند و به شگرد‌های مختلف برای پیشی‌ گرفتن از یکدیگر دست زدند و در نهایت کشور را به بحران نفت کشاندند.

    (۳) در سال ۱۳۵۷ که تمام گروه ها، و جبهه ملی‌ هم، به حرص دستیابی به قدرت مطلق، بختیار را لعن و تکفیر کردند با وجودیکه بختیار ممکن بود کشور را به سمت جمهوری سوق دهد، و خمینی را به سمت امامت ارتقا دادند و عکسش را در ماه دیدند و ریشش را در بین صفحات قرآن پیدا کردند.

    باز میگویم، از جوانان ایران بپرسید که ترجیح می‌دهند “در دموکراسی آشوب قبل از مرداد ۱۳۳۲ زندگی‌ کنند یا در سال‌های دیکتاتوری و شکوفا‌یی‌ و آرامش و آزادی‌های اجتماعی بی‌ انتهای بعد از مرداد ۱۳۳۲”. شاید از جواب‌های آنها شگفت زده شوید.

    بقول سعدی، “دلایل قوی باید و معنوی – نه رگ‌های گردن به حجت قوی”. نترسید از این که از پیله خود بیرون بیائید و نظرات مخالف را هم بدون فحاشی مطالعه کنید!

    سایر قانون گریزی‌های مصدق را قبلا ذکر کرده‌ام و اینجا تکرار نمیکنم.

  37. “این آقا‌ی “رها” را من میشنسم. ایشان به نام‌های مختلف در سایت‌های مختلف مثلا “کامنت” می‌گذرد ….”

    اینهم یک پهلوی چی بدبختی که طبق معمول به کاهدون میزنه……….آخر بنده خدا, مگر کامنت گذاشتن در سایتهای مختلف به اسامی مختلف اسباب خجالت است که من باید آنرا پنهان کنم؟ دستم درد نکند که هر جا فاشیستهای شیخ و شاه را میبینم, آنها را افشا میکنم و مشت دروغ گو و سفسطه گرشان را باز میکنم.

    “ولی‌ در واقع عقده گشایی می‌کند. ……”

    اما این بیچاره از اونجا که جوابی هم نداره که به اینهمه ایراد بده, درست مثل بقیه همفکرانش شروع به فرافکنی میکنه. این جماعت گویا هر وقت کم میارن میخوان با قیاس به نفس و فرار به جلو خودشون رو از مخمصه های خودساخته نجات بدن. پیشنهاد میکنم که بجای از این شاخه به ان شاخه پریدن پاسخی برای اینهمه ایراداتی که برشمردم بیابید. البته نه از جنس پاسخهایی که تا امروز در آستین داشته اید. چرا که این خزعبلات شما دیگر کسی را قانع نمیکند. هر چه باشه نمیشه از یکطرف برای چماقداران و اوباشانی مثل شعبان جعفری یقه چاک داد و از سوی دیگر ادای آدم با سواد و با فرهنگ و عاقلی را درآورد که صحبتهای روانشناسی درمیدهد. آخر هر کی باشه از خودش میپرسه که خوب این شخص اگه اینقدر فهمیده و حساس و دقیق است, چرا زیر علم یک مشت اوباش و ارازل سینه میزنه. یک همچین کسی چه وجه مشترکی با شعبون بی مخ داره.

    “لحن آتشین و تعصب الود ایشان نشان از مشکلات درونی‌ دارد.”

    جالبه که کسی که تا به حال در گل مونده و کاری برای نجات خودش از این مخمصه خود ساخته از دستش بر نمیاد, حالا شده “روانشناس” و راجع به مشکلات درونی من نظر میده. البته انکار نمیکنم. من مشکل دارم, مشکل من هم اینه که جماعت وقیح و دریده ای مثل پهلوی چیان و دنبالچه هایشان به فهم و شعور تاریخی ما مردم توهین میکنند. البته من جای این پهلوی چی وقیح بودم, قبل از اینکه چنان اظهار نظر خنده داری بکنم, به لحن خود دقت میکردم که مبادا لحن خودم آغشته به عقده گشایی باشد. جملات زیر را از قول این شخص میاورم.

    ” حالا یکی‌ یکی‌ رو می‌کنم. خجالت بکشید با اون نخست وزیر قانون شکن که تا هوا را پس میدید می‌پرید زیر لحاف قایم میشد.”

    “شما‌ها اول بروید ببینید کودتا یعنی‌ چه بعد بیائید این جا بلبل زبانی کنید. ”

    “. بسه دیگر خجالت بکشید. شاید این هم طرفند شما ورشکستگان تاریخ است تا………”

    البته گافهایی که این سلطنت چی واخورده داده بسیار زیاد است معذالک اگر منهم بخواهم به سبک ایشان, به روانکاوی ایشان اقدام کنم باید بگویم که تناقض گویی و رفتار دوگانه درد بیدرمان تمام دیکتاتورها و سینه زنان و علم بدستانشان است. وقتی تناقضات شان را جلوی چشمشان میگذاری, مثل گوریلی که در شطرنج مغلوب شده, یکباره میز را بهم میزند.

    “تا دسته گلی‌ که در بهمن ۵۷ به آب دادید به حاشیه برود……”

    اگر منظورت از دسته گل بهمن, سقوط حکومت وابسته آریامهری است که این نه تنها خجالت ندارد, بلکه اسباب افتخار است. خجالتش برای نوکران ارتجاع و استعمار که ٢۵ سال به کشور خیانت کردند و دست آخر هم ارتش را به ارتجاع اسلامی تحویل دادند تا با ان مردم را سرکوب کند.
    خجالتش از ان نوکران استعمار که در طی ٢۵ سال حکومت استبدادی, تمامی احزاب, شخصیتها و افراد مترقی و ملی و سکولار را سرکوب کردند و تا توانستند به ارتجاع اسلامی پر و بال دادند.بطوریکه در سال ۵٧ هیچکس جز خمینی در صحنه نمانده بود. هیچ رهبری قدرتمند و وجیه المله ای هم نبود که بتواند در مقابل خمینی قد علم کند.

    آقا/خانم پهلوی چی بوی کباب به مشام مبارکت رسیده…… شرمنده ……. دارند خر داغ میکنند.

  38. این آقا‌ی “رها” را من میشنسم. ایشان به نام‌های مختلف در سایت‌های مختلف مثلا “کامنت” می‌گذرد ولی‌ در واقع عقده گشایی می‌کند. لحن آتشین و تعصب الود ایشان نشان از مشکلات درونی‌ دارد. ولی‌ آنقدر هشیار نیست تا انشا و روش نگارش خود را عوض کند. در این جا هم کامنت می‌گذرد و خودش از خودش تعریف می‌کند.

  39. “این هم نامه مصدق به رفسنجانی در زمانی‌ که رفسنجانی‌ طلبه بود. حالا معلوم شد ماجرای بهمن ۵۷ از کجا آب میخورد؟ نگفتم من هم ۲۰۰۰ تا سند دارم؟ حالا یکی‌ یکی‌ رو می‌کنم. خجالت بکشید با اون نخست وزیر قانون شکن که تا هوا را پس میدید می‌پرید زیر لحاف قایم میشد.”

    اتفاقا یکی دیگه از همفکرات هم از این سندها زیاد درمیاورد. دکتر قلابی میرفطروس رو میگم که بعدا معلوم شد همه چیزش قلابی و مشکوکه. از اول از همه مدرک دکتراش. اما همه شماها دارید از روی دست فلسفی کپی میکنید که درست چند روز قبل از پیروزی انقلاب یک نامه درآورد که مثلا ثابت کنه که کاشانی با دولت دکتر مصدق همکاری داشته و اصلا هم در صدد ضربه زدن به اون نبوده. منتهی از اونجا که شاگردان کودنی هستید نتونستید آداب و اصول یک سند تقلبی تمیز و بی عیب و نقص را از روی دست آخوند فلسفی کپی کنین. با این حال نه تنها دلسردت نمیکنم, حتی تشویقت میکنم که هر چی تونستی از این اسناد کپی کنی و به خورد خلق الله بدی. هر چی باشه ما مردم ٣۵ ساله با حقه بازی آخوند زندگی کردیم و به اون عادت کردیم, به نوعی هم در مقابلش واکسینه شدیم. حالا اگر تو خیال میکنی که از آخوند زرنگتر و حقه بازتری, بقول معروف بستان بزن.

    ضمنا قائم شدن زیر پتو به مراتب با شرافت تره تا فرار و آوارگی از کشور و التماس به آمریکا و اروپا برای اونکه جایی به “شاه شاهان” بدن. راستش اوائل دلم برای شاه سرطانی میسوخت که آخر عمری باید برای مداوا و اقامت به هر کس و ناکسی التماس میکرد, اما الان که شما پهلوی چیهای وقیح و دریده را میبینم به این نتیجه میرسم که خلایق هر چه لایق.

    “شما‌ها اول بروید ببینید کودتا یعنی‌ چه بعد بیائید این جا بلبل زبانی کنید. آخر شاه مملکت که طبق قانون اساسی‌ می‌‌توانست نخست وزیر را بر کنار کند احتیاج به کودتا دارد؟ آن هم “کودتای شرم آور” ؟؟؟!!”

    برو قانون اساسی را بخوان بعد بیا اینجا راجع به حق و حقوق شاه سخنرانی کن. ضمنا من شک دارم که اطلاعات شما در مورد “کودتا” چیزی بیش از اطلاعاتتان راجع به “حق و حقوق و اختیارات” شاه باشه. حالا ما همین را هم کم داریم که آدمهایی با فهم و شعورجنابعالی, برای ما “کودتا” را تفسیر و معنی کنند یا راجع به حق و حقوق شاه سخنرانی کنند. بد نیست اون ۴٠٠ دلارت رو خرج دو تا کتاب معتبر تاریخی کنی.
    .
    این تنها یکی از لینکهای قانون اساسی مشروطه است. پیشنهاد میکنم که قبل از سخنرانی راجع به اختیارات شاه دو تا کتاب معتبر از یکی دو تا نویسنده و حقوقدان معتبر بخونی بعد اینجا اظهار نظر کنی.

    http://fa.wikisource.org/wiki/%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B3%DB%8C_%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B7%D9%87

  40. شما‌ها اول بروید ببینید کودتا یعنی‌ چه بعد بیائید این جا بلبل زبانی کنید. آخر شاه مملکت که طبق قانون اساسی‌ می‌‌توانست نخست وزیر را بر کنار کند احتیاج به کودتا دارد؟ آن هم “کودتای شرم آور” ؟؟؟!!

  41. این هم نامه مصدق به رفسنجانی در زمانی‌ که رفسنجانی‌ طلبه بود. حالا معلوم شد ماجرای بهمن ۵۷ از کجا آب میخورد؟ نگفتم من هم ۲۰۰۰ تا سند دارم؟ حالا یکی‌ یکی‌ رو می‌کنم. خجالت بکشید با اون نخست وزیر قانون شکن که تا هوا را پس میدید می‌پرید زیر لحاف قایم میشد.

    http://tarikhdartasvir.blogspot.ca/2014/04/blog-post.html

  42. ایرانی عزیز با تشکر, صد در صد با شما موافقم. متاسفانه ما تا کنون اسیر دست دو بخش از کودتاچیان ٢٨ مردادی بوده ایم, بخش چکمه پوش و تاج به سر ان و بخش عمامه به سر و معممشان. در سال ٣٢ بخش چکمه پوش قدرت را بدست گرفت و با سرکوب و خیانت به کشور به حکومت ننگینش ادامه داد. در سال ۵٧ و در پی قیام ملت ایران, بقایای حکومت شاه پس از اطلاع از شکست قریب الوقوع و قطعی خود, بدستور ژنرال هویزر آمریکایی ارتش را دودستی به بخش معمم کودتاچیان و دنبالچه هایشان یعنی خمینی تقدیم کردند. صد البته این خیلی جالب است که چنین جماعتی که ارتش را دودستی به خمینی کردند ,از مردم ایراد میگیرند که چرا دنبال خمینی افتادند. از اینها باید پرسید که آیا تقدیم دودستی ارتش آریامهری, بدستور ژنرال هویزر آمریکایی, به خمینی بیشتر سبب پا گرفتن و تثبیت رژیم عقب مانده ولایی شد یا حمایت مردمی که آنزمان حرفهای دل خود را از زبان خمینی میشنیدند و گر چه در ابتدای پیروزی انقلاب به خمینی متوهم بودند, معذالک پس از دو سه سال که از حکومت خمینی گذشت به ماهیت خمینی پی بردند و در مقابلش تا امروز ایستاده اند؟ بنظر من بدون واکاوی و بازگویی تاریخچه کودتای ٢٨ مرداد هرگز نمیتوانیم از دست بدست شدن میهنمان بین شیخ و شاه یعنی دو سر کودتای ٢٨ مرداد جلوگیری نماییم.

    در مورد میهن پرستی شاه هم با شما موافق نیستم. یک میهن پرست هرگز خاک کشورش را به بیگانگان نمیفروشد, بر خلاف رژیم پهلوی و شخص محمد رضا پهلوی که بدستور انگلستان, هیرمند و بحرین را از خاک ایران جدا نمود.

  43. هم میهن گرامی، جناب رها، از اینکه ماده و تبصره های قانون اساسی مشروطیت رابیان کردید، سپاسگزارم. دکترمصدق دردادگاه نظامی همه را به صورت نصفه و نیمه در چند جا متذکر شدند( در بیدادگاه نظامی اجازه سخن گفتن ودفاع را به دکتر مصدق نمی دادند)تادکترمصدق شروع به واکاوی بندهای قانون اساسی می کرد، مقبلی (ریاست دادگاه نظامی)و آزموده(آیشمن) شروع به تهدید و قطع سخن دکترمصدق واینکه خارج ازدادخواست است ویا تهدید به سری کردن دادگاه می کردند. آزموده در طول دادگاه فقط به دکترمصدق فحش می دادو بد وبیراه می گفت.به دکترمصدق حتی برای یک لحظه اجازه پاسخگویی به ناسزاها و لجن مالی سوابقش توسط آزموده را ندانند. شرح این دادگاه فرمایشی-نمایشی شرم آور در کتاب محمد مصدق درمحکمه نظامی (دوجلد) آمده است. نزدیک به ۶۰ درصد این کتاب چرت گویی های آزموده است(که دقیقا بخشی از اراجیف سلطنت طلبان فعلی است)، آزموده (آیشمن) ازاجداد همین شاه پرستان کنونی است. بهتر است نگذاریم، سلطنت طلبان ازغفلت و نا آگاهی ما سود جویند و از فرصتی که رژیم ویرانگرومنحوس جمهوری اسلامی برای تطهیرشان فراهم آورده است، سو استفاده کنند.

  44. من نمی دانم شما چگونه می توانی مصدق را با خمینی مقایسه کنی؟ مقایسه ای که سر تا پا مغالطه است. تفاوت بسیار بسیار بزرگ خمینی و دکتر مصدق در این است که دکتر مصدق امتحانش را به خوبی پس داد و کارنامه ای درخشان از خود به جای گذاشت و خمینی از روزنخست شروع به کشتارو …. ۲۷ ماه نخست وزیری دکتر مصدق، تنها دوران دموکراتیک ایران است.
    دکتر مصدق هیچگاه قانون شکنی نکرد، او حقوقدانی شریف و پاکدامن بود و اما در مورد انحلال مجلس:
    ۱- لطفا تاریخ را به میل خود پس و پیش نفرمایید. آن مجلسی که به دکتر مصدق رای تمایل برای نخست وزیری داد مجلس شانزدهم بود و مجلسی که با رفراندوم منحل شد مجلس هفدهم بود. البته مجلس هفدهم به دکترمصدق وکابینه اش پس ازقیام ۳۰ تیر رای موافق داد بود( به بیانی دیگر این بار مجلس دکتر مصدق را انتخاب نکرد، مردم انتخاب کردند).
    ۲-مجلس هفدهم پس از استعفای دسته جمعی ۴۰نفر ازاعضای جبهه ملی به زیر حد نصاب قانونی رسید ه بود(کمتر از ۴۰ نفر) و جلسه ای تشکیل نمی شد. پس از استعفای دسته جمعی نمایندگان جبهه ملی، کسانی درمجلس مانده بودند عبارت بودنداز: کاشانی و دارو دسته اش، اشخاصی مانند بقایی، زهری ویک سری نماینده وابسته به دربارو یا خریداری شده توسط انگلستان. شماسلطنت طلبان برای این دارو دسته فرهیحتگان، چه حرص و جوشی که نمی خورید!!!
    ۳- دکتر مصدق از نظر قانونی نمی توانست مجلس–به حالت تعلیق در آمده- را منحل کند او بدین منظورو برای رهایی ازبن بست، به آرای عمومی مراجعه کرد.در یک سیستم دموکراتیک، مردم حرف اول و آخر را می زنند (حالاسلطنت طلبان توانایی فهم این چیزها را ندارند این دیگر تقصیرما نیست).
    ۴- در پاسخ دیگرتحریف تاریخ شما بایدبگویم که صندوق های موافقان و مخالفان درمحل های جداگانه در شهرقرارداشتند. یعنی مشخص می شد چه میزان مخالفند چه میزان موافق،این از نقاط ضعف واشتباههای رفراندوم بود، اماحال که جعل و دروغپردازی ها و انگ های شماسلطنت طلبان را می بینم متوجه می شوم دکترمصدق کاردرستی کرد تا میزان رای ها بدون شمارش هم مشخص باشد و دروغ پردازان و سرسپردگان نتوانند آن را زیرسوال ببرند.
    به جایی دیگران را به مطالعه فرا بخوانی، خودت اندکی، فقط اندکی مطالعه کن و البته بیندیش. سخنان و تحریفهای بدیل دیگرجمهوری اسلامی، یعنی سلطنت طلبان را، طوطی وار برای من تکرارنکن .

  45. علی رضا، برداشت شما از حکومت داری و مملکت داری آنقدر سطحی و عوامانه است که باعث انبساط خاطرمیشود. من در اینکه شاه فردی میهن دوست بود شکی ندارم و پیش از آنکه سلطنت و طلبان وشاهپرستان را ببینم دست کم برای میهن دوستیاو ارزش قائل بودم.
    حضرت والا، این سخن را آویزه گوشت کن: در دنیا چیزی بالاتر از آزادی نیست و هیچ چیزبالاتر از آزادی اندیشه نیست. پدر من درس خوانده همان دانشگاه آریامهر است که تومی گویی و دوران دکتر مصدق و شاه را به خوبی دیده است. بدون شک دوره دکتر مصدق در ۱۴۰۰ سال اخیر ایران بی همتاست.
    این دست سخنان شما شاه پرستان واقع مایه شرم است شما مردم را خر و گاو و گوسفند فرض می کنید که چون شاه کاه و یونجه بیشتری جلوی مردم می ریخت، شاه بهتر بود و جمهوری اسلامی چون همه کاه و یونجه ها را خودش می خورد و به دیگران چیزی نمی دهد بدتر.شما هیچ ارزشی برای کرامت و اندیشه انسانی قایل نیستید. بدون باز پیرایی اندیشه های واپسگرایانه تان در همین چاه جمهوری اسلامی گرفتارخواهیم بود.

  46. “من ۴۰۰ دلار در لاتاری برنده شدم. حاضرم این پول را به طرفداران مصدق بدهم تا بروند کتاب بخرند و کمی‌ مطالعه کنند. ولی‌ به یک شرط. به شرط آنکه یک فراخوان بگذارید به ازای هر یک نفر که جمع کردید من ۵۰ دلار می‌دهم.”

    پولت را نگه دار و اون کتابها را هم خرج بالا بردن فهم و درک خودت بکن که من تا به امروز یک سلطنت چی باسواد ندیدم. البته اگر منظورت از کتاب, کتابهای معتبر تاریخی با نویسندگان معتبر باشه, وگر نه کتابهای شارلاتانها و جاعلانی از قماش میرفطروس که منی دو زار بیشتر نمی ارزه. بیخود پولت رو حروم نکن….لول… برو چهار صد دلارت رو خرج خودت کن.

    “ولی‌ به یک شرط. به شرط آنکه یک فراخوان بگذارید به ازای هر یک نفر که جمع کردید من ۵۰ دلار می‌دهم.”

    اینقده ولخرجی نکن ده. ورشکست میشی….لول…..اگر این پنجاه دلار رو به چند تا لات و لوت از قماش شعبون بی مخ و رمضون یخی و ناصر جیگرکی بدی, به اندازه یک میدن شاپور برات ارازل و چماقدار جمع میکنن و تا فردا صبح برات عربده های “جاوید شاه” میکشن. خوشبختانه این جماعت اینقدر ارزونن که درست مثل زمان بیست و هشت مرداد شاید از این پنجاه دلارت یک چیزی هم اضافه اومد!

  47. ““رها” در ضمن دکتر مصدق “نخست وزیر منتخب ملت” نبوده است. او منتخب مجلس با تأئید شاه بوده است.”

    جناب علیرضا دکتر مصدق نماینده اول تهران بود خلاف میل شاه و دربار و استعمار توسط ملت و با رای بالا به ارتجاع و استعمار و نوکرانش تحمیل شد تا اصلاحاتی را که به مردم قول داده بود به انجام برساند.
    شاه هم مقامی تشریفاتی بود که به علت حضور مردم و نمایندگان راستینشان مثل دکتر مصدق در صحنه مجبور به رعایت قانون اساسی بود و در نتیجه مطابق قانون اساسی مشروطه هیچ کاره بود. امضایش بر پای حکم نخست وزیری مصدق هم تنها جنبه فرمالیته و تشریفاتی داشت.

    ” منتخب همان مجلسی که دکتر مصدق برای جلوگیری از استیضاح، بر خلاف قانون، در صدد انحلال ‌اش برآمد……..”

    دکتر مصدق مجلس را منحل نکرد, بلکه لایحه انحلال مجلس را به مجلس برد و همان مجلس آنرا تصویب کرد. اینهم البته از حقوق و وظایف یک نخست وزیر مشروطه است که تقاضای انحلال مجلس را بکند. این اتفاق هم در بریتانیا افتاده هم در کشورهای مشترک المنافع مثل کانادا که نخست وزیر حکومت تقاضای انحلال مجلس را کرده, لایحه را به مجلس برده تا از مجلس رای بگیرد. به عنوان مثال در سال ٢٠٠٩ میلادی نخست وزیر کانادا مجلس را منحل کرد. مشکل شما پهلوی چیان آنست که بقول معروف “لا اله” را میگویید ولی “الی الله” را نمیگویید.

    “اینجا صحبت از ننگین بودن یا نبودن کودتا، و یا بازی با لغات قلمبه سلمبه نیست. صحبت در این است که کی‌ بر علیه کی‌ کودتا کرد……..”

    اینجا گوینده میتواند از هر چیز که مرتبط بداند صحبت کند و تصور نمیکنم که برای اینکار نیاز به اجازه من و شما داشته باشد. کما اینکه یکی از همفکران شما قبل از انهم راجع به “ننگین بودن یا نبودن” کودتا صحبت کرده است. من هم در پاسخ به ایشان نظرم را با استناد به اسناد بجا مانده مطرح کردم. ضمن آنکه “ننگین” خواندن کودتا, بازی با کلمات قلنبه سلنبه نیست, بلکه بازگویی تجربه ملتی است که از همدستی ارتجاع داخلی با استعمار خارجی و توهین به رای و نظرش به ستوه آمده و آنرا مخالف شان ملتی مغرور, بزرگ و تاریخی چون ملت ایران میبیند.

    از ان گذشته این مشخص است که چه کسی بر علیه چه کسی کودتا کرده, اینکه نیاز به صحبت ندارد. اسناد به اندازه کافی گویا هستند و ادعاهای سلطنت چیان مبنی بر کودتای “مصدق بر علیه شاه” مصداق مغلطه و سفسطه است و صد البته اسباب مضحکه. اصلا صحبت از کودتای “مصدق علیه شاه” به چیزی جز حقیر شمردن شنونده و فهم و شعور آنها قابل تعبیر نیست. هم کودتای ٢۵ مرداد و هم کودتای ٢٨ مرداد هر دو کودتاهایی خارجی ساخته و خارجی خواسته بر ضد نخست وزیر منتخب ملت با همکاری شاه و دربار و آخوندها و و لات و لمپنها و چماقداران بود. منتهی کودتای ٢۵ مرداد شکست خورد ولی کودتای ٢٨ مرداد با شد.

    ” آیا این “کلینتون” که شما شاهد میاورید همان کلینتون است که میگفت “من با آن زن … نداشتم”؟”

    صحبت از زندگی داخلی کلینتون یک چیز است و صحبت از تاریخی چیز دیگر. البته آقای کلینتون معصوم نیست. صحبتی که در یک جمع زده میشود, همیشه با نقد مخالفان روبرو میشود. همانطور که صحبت آقای کلینتون در مورد عدم ارتباطش با لوینسکی روبرو شد. اما بر خلاف مورد مونیکا لوینسکی, این صحبت آقای کلینتون در مورد نقش آمریکا در نابودی دموکراسی در ایران از طریق کودتای ٢٨ مرداد و حمایت از دیکتاتوری شاه, هرگز مورد چالش منتقدان قرار نگرفت چه اسناد تاریخی بخوبی گویای درستی آنها است. البته تصور نمیکنم که حتی اگر کسانی با وقاحت پهلوی چیان خودمان در ان جمع میبودند, جرات میکردند که علنی واقعیتهای تاریخی را زیر سوال ببرند که در اینصورت با مخالفت شدید تماشاچیانی مواجه میشدند که این توهین و تحقیر علنی به فهم و شعورشان را برنمیتافتند. نهایتا تنها کاری که میتوانستند بکنند این بود که درست مثل خود آقای رضا پهلوی, در مواجهه با چالش هایی از قبیل کودتای ٢٨ مرداد, فرار را بر قرار ترجیح دهند.

    “شما امروز از ایرانیان بپرسید که ترجیح می‌دهند در “دموکراسی” دکتر مصدق زندگی‌ دوباره کنند یا در “دیکتاتوری” شاه فقید؟ فکر می‌کنید اکثر مردم کدام را انتخاب میکنند؟……”

    کار من رای گیری نیست ابزار آنرا هم ندارم. صرفا نظر خود را میگویم. تصور هم نمیکنم که ایرانیان دیکتاتوری شاه را به دموکراسی مصدق ترجیح دهند, چه اگر چنین بود هرگز بر علیه شاه انقلاب نمیکردند. اما اگر بقول شما ایرانیان دیکتاتوری شاه را بردموکراسی مصدق ترجیح دهند, جای تاسف بسیار است و در اینصورت حرف پهلوی چیان, این فاشیستهای طرفدار استبداد و ارتجاع و منادیان خیانت و وابستگی و نوکری ,درست است که ملت ایران لیاقت دیکتاتوری را دارد. معذلک من از ملتی که در طول تاریخ معاصر سه با ر برای رسیدن به آزادی انقلاب کرده, چنین تصوری ندارم.

    ““رها” شما احتیاج مبرمی به مطالعه بیشتر دارید. مهم نیست که شما چه می‌خواهید، مهم انست که قانون اساسی‌ مشروطه چه می‌گوید……..”

    بندهایی از قانون اساسی مشروطه

    “اصل شصت و چهارم: وزراء نمی‌توانند احکام شفاهی یا کتبی پادشاه را مستمسک قرار داده سلب مسئولیت از خودشان بنمایند”

    مصدق بر اساس این اصل نمیتوانست با استناد به دستور شاه از کار کناره گیری نماید.

    “اصل چهل و چهارم: شخص پادشاه از مسئولیت مبری است وزراء دولت در هرگونه امور مسئول مجلسین هستند………”

    بنابر این شاه مشروطه هیچ کاره است و طبیعتا حق دخالت در کشور را هم ندارد, چه رسد به حق عزل نخست وزیر منتخب ملت.

    “اصل چهل و پنجم: کلیه قوانین و دستخط‌های پادشاه در امور مملکتی وقتی اجراء می‌شود که به امضای وزیر مسئول رسیده باشد و مسئول صحت مدلول آن فرمان و دستخط همان وزیر است……”
    پس شاه حق هیچ کاری را بدون امضای مجلس ندارد.

    تصور میکنم که بهتر است که توصیه خود را برای مطالعه بیشتر قوانین, خود ابتدا انجام دهید.

    ” اگر به وزیر کشور مصدق اطمینان ندارید، به سخنان خود دکتر مصدق گوش دهید که در جواب می‌گوید که “شاه جرات عزل مرا ندارد”، نمی‌گوید که مثلا شاه حق عزل مرا ندارد. ”

    اتفاقا دکتر مصدق در دادگاهش به صراحت خود را نخست وزیر قانونی ایران مینامد. شما هم طبق معمول “لا اله” را گرفته اید و “الی الله” را فراموش نموده اید.
    صحبتهای بزرگانی که ذکر کردید بر سر این نیست که شاه حق عزل نخست وزیر را در صورت انحلال مجلس دارد, صحبت سر اینست که شاه این کار را میکند. چرا که چه شاه و چه پدرش هرگز کمترین احترامی برای قانون اساسی مشروطه قائل نبوده اند و بزرگانی از جبهه ملی هشدار میدهند که این کار آزادیهای محدود بدست آمده فعلی را نابود میکند و عوامل ارتجاع و دربار را به کودتا و سرکوب تحریک میکند. این بزرگان از مصدق میخواهند که از ترس تحریک شاه و ارتجاع دربار, اجرای بندهای مربوط به حقوق ملت و پافشاری بر سر حق و حقوق آنها را متوقف کند! صد البته, این هشدار مثل هشدار کسی است که از ترس مرگ, خودکشی را توصیه میکند!

    “مصدق در دادگاه نمی‌گوید که عزل او غیر قانونی بوده است، او می‌گوید که گمان برده که نامه عزل او جعلی بوده است. …”

    کاملا درست است. مصدق متاسفانه حتی تصور هم نمیکرد که شاه بر علیه ملت خودش کودتا کند. بزرگانی چون مرحوم فاطمی بارها به دکتر مصدق در مورد جرثومه فسادی به نام خانواده پهلوی و گرگ زاده ان, “محمد رضا” هشدار داده و معتقد بودند که تا زمانی که دربار هست, انگلستان نیاز به سفارتخانه ندارد. دکتر فاطمی که اساسا پس از کودتای شکست خورده ٢۵ مرداد به مصدق پیشنهاد انحلال دربار را داده بود. متاسفانه مصدق به علت خوشبینی بیش از حد و اعتماد فراوانی که به گرگزاده رضا قلدر داشت, این هشدارها را ندیده گرفت و متاسفانه سبب شکست جنبش ملی ایران شد. البته در این خوشبینی مفرط, مصدق تنها نبود. بسیاری تصور میکردند که محمد رضا پهلوی تحصیلکرده سوئیس است و به علت آشنایی با سوئیس و اروپا, هرگز تمایلات استبدادی پدرش را ندارد و براستی میهن پرستی ترقی خواه است! متاسفانه مصدق براستی تصور میکرد که دست خط کذایی, کار شاه نیست, بلکه کار نوکران استعمار است که در دربار پهلوی نفوذ کرده بودند. متاسفانه خودفریبی و خوش خیالی دکتر مصدق سرنوشت ایران را تا امروز تحت تاثیر خود قرار داد و آزادی, استقلال و حاکمیت ملی ما را تا به امروز به محاق فراموشی برد.

    ضمنا همانطور که قبلا هم گفتم مصدق در دادگاه با استناد به قانون اساسی و از جمله لوایحی که در دولت خودش به تصویب مجلس رسیده بود, بدرستی میگوید که هنوز نخست وزیر قانونی ایران است و این کودتا غیر قانونی است. کتاب “دفاعیات مصدق” بطور مشروح در این مورد با استناد به قوانین سخن گفته است. مطالعه دو کتاب “دفاعیات دکتر مصدق” و “تالمات دکتر مصدق” را بد نیست مطالعه کنید تا با اطلاعات بیشتری از قانون اساسی مشروطه و دلایل مصدق سخن بگویید.

    “. در ضمن در قانون مشروطه ایران شاه هنوز اختیاراتی دارد گر‌ چه شما آنها را نمیپسندید”

    لطفا شما این قوانین را برای قضاوت بیاورید و توضیح دهید که چرا از زمان پیروزی کودتا تا امروز هیچ سخنی از این قوانین مورد ادعای شما نشده است.

    ” دیگر گریز‌های دکتر مصدق از قانون را قبلاً بیان کردم که شاید سانسور شده باشند تا مبادا نظرات مخالف آرای کسی‌ را تغییر دهند!”

    لطف کنید و این گریزها را هم ذکر کنید تا من و دیگر خوانندگان این پست هم مستفیض شویم. امیدوارم این “گریزهای” کذایی مورد ادعای شما از قماش گریزهای دیگری که ذکر کردید نباشد. هر چه باشد ما در اینجا برای صحبت و تبادل نظر آمده ایم نه برای شنیدن مغلطه و سفسطه.

  48. من ۴۰۰ دلار در لاتاری برنده شدم. حاضرم این پول را به طرفداران مصدق بدهم تا بروند کتاب بخرند و کمی‌ مطالعه کنند. ولی‌ به یک شرط. به شرط آنکه یک فراخوان بگذارید به ازای هر یک نفر که جمع کردید من ۵۰ دلار می‌دهم.

  49. با سلام
    به دوستان گرامی پیشنهاد می کنم کتاب همه مردان شاه را مطالعه نمایند.
    با تشکر

  50. چرا نوشته‌های من را سانسور کردی حاجی؟ با اینهمه اطلاعات موجود این‌روزها سانسور اثری نداره برای کتمان حقیقت. پیش جوانان امروزی جبهه ملی‌ اسم خوبی‌ نداره و مثل فرقه رجوی بهش نگاه می‌شه. برای همین بود که من اومدم اینجا ببینم چه خبره که میبینم تبلیغات یک‌طرفه است و بساط سانسور برای کنترل اطلاعات حسابی‌ برپاست، و سه‌ چهار تا مصدق الهی هی‌ تو سر خودشون میزند و قربان صدقه مصدّق میرند بدون اینکه آگاهی‌ کافی‌ یا دلیل وافی داشته باشند. در ایران هم دیگه مصدّق خریداری نداره. شنیدم خونه ‌اش هم به یک خرابه تبدیل شده؛ حتی بچه هاش دست از سرش برداشتند و به اوضاع خونه ‌اش نمی‌رسند با وجود اینکه وضعشون کوک کوکه.

    در ایران می‌پرسیم این برج آزادی را کی‌ درست کرد؟ میگن شاه، آن دانشگاه را کی‌ ساخت؟ میگن شاه! پتروشیمی را کی‌ ساخت؟ شاه! ذوب آهن را کی‌ راه انداخت؟ شاه! می‌پرسیم پس مصدق چیکار کرد؟ میگن او مثل خمینی شاه را بیرون کرد!

    در هر صورت با این تبلیغات یک طرفه و سانسور تکمیلی مثل جمهوری اسلامی شودین و ما جوانان تازه می‌فهمیم که شما هم همتای جمهوری اسلامی کلک هستید. آنها امام زمان دارند و شما مصدق!

    امیدوارم هرگز فرصت تجدید خیانتی را که در سال ۱۳۵۷ به ایران و ما جوانان ایران کردید پیدا نکنید.

  51. دو سند منتشر شده؟؟؟ خوب که چی‌؟ من دو هزار سند از همکاری شما مصدق پرست‌ها با خمینی دارم. بسه دیگر خجالت بکشید. شاید این هم طرفند شما ورشکستگان تاریخ است تا دسته گلی‌ که در بهمن ۵۷ به آب دادید به حاشیه برود.

  52. “رها” در ضمن دکتر مصدق “نخست وزیر منتخب ملت” نبوده است. او منتخب مجلس با تأئید شاه بوده است. منتخب همان مجلسی که دکتر مصدق برای جلوگیری از استیضاح، بر خلاف قانون، در صدد انحلال ‌اش برآمد.

    اینجا صحبت از ننگین بودن یا نبودن کودتا، و یا بازی با لغات قلمبه سلمبه نیست. صحبت در این است که کی‌ بر علیه کی‌ کودتا کرد. آیا این “کلینتون” که شما شاهد میاورید همان کلینتون است که میگفت “من با آن زن … نداشتم”؟

    شما امروز از ایرانیان بپرسید که ترجیح می‌دهند در “دموکراسی” دکتر مصدق زندگی‌ دوباره کنند یا در “دیکتاتوری” شاه فقید؟ فکر می‌کنید اکثر مردم کدام را انتخاب میکنند؟

  53. “رها” شما احتیاج مبرمی به مطالعه بیشتر دارید. مهم نیست که شما چه می‌خواهید، مهم انست که قانون اساسی‌ مشروطه چه می‌گوید. اگر دوست ندارید قانون مشروطه مصدق را متهم کند، به سخنان وزیر کشور مصدق گوش کنید که به مصدّق هشدار می‌دهد که پس از انحلال مجلس شاه میتواند شما را معزول می‌کند. اگر به وزیر کشور مصدق اطمینان ندارید، به سخنان خود دکتر مصدق گوش دهید که در جواب می‌گوید که “شاه جرات عزل مرا ندارد”، نمی‌گوید که مثلا شاه حق عزل مرا ندارد. مصدق در دادگاه نمی‌گوید که عزل او غیر قانونی بوده است، او می‌گوید که گمان برده که نامه عزل او جعلی بوده است. او نامه عزل خود را از کابینه ‌اش و از مردم پنهان می‌کند. در ضمن در قانون مشروطه ایران شاه هنوز اختیاراتی دارد گر‌ چه شما آنها را نمیپسندید. دیگر گریز‌های دکتر مصدق از قانون را قبلاً بیان کردم که شاید سانسور شده باشند تا مبادا نظرات مخالف آرای کسی‌ را تغییر دهند!

  54. متاسفانه پس از ۶٠ سالی که از این کودتای ننگین میگذرد, عناصر شاه اللهی هنوز صحبت از “حق شاه در مرخص کردن نخست وزیر منتخب ملت” میکنند. این جماعت گویا هنوز پس از صد سالی که از انقلاب مشروطه میگذرد هنوز فرق بین “شاه مستبد” و “شاه مشروطه” را نفهمیده اند و پس از سی و اندی سالی که اغلب این جماعت در کشورهای دموکراتیک زندگی کرده اند, هنوز نمیفهمند که نخست وزیر منتخب ملت را کسی جز نمایندگان منتخب ملت نمیتواند قبل از پایان دوره اش مرخص کند. شاه که اساسا مقامی تشریفاتی است که هیچگونه مسولیتی در اداره کشور هم ندارد, چه رسد به زد و بند با بیگانگان برای کودتا و عزل نخست وزیر منتخب کودتا. ذهنیت این جماعت در مورد نخست وزیر, همان “غلام خانه زاد شاه ” است که روال متداول در طول پنجاه سال سلطنت پهلوی بود.

    مغلطه دیگر این جماعت آنست که به کودتای شکست خورده ٢۵ مرداد اذعان دارند, اما به روی خود نمیاورند که کودتای دیگری توسط استعمار و دربار به مدت ٣ روز پس از ان تدارک دیده شد که ان کودتا متاسفانه پیروز شد.کودتایی که بقول بیل کلینتون رییس جمهور اسبق آمریکا روند دموکراسی در ایران را نابود نمود و ملت ایران را برای استقرار دموکراسی نابود کرد.
    اینجاست که پس از رو شدن اینهمه سند و مدرک در مورد این کودتا, صفتی جز “ننگین” و”شرم آور” را نمیتوان برای این کودتا قائل شد. طبیعتا کسانی که این ارزیابی منطقی را برنمیتابند, به لباس معلمین اخلاق میروند و راه و روش “محققانه” نوشتن را آموزش میدهند. گویا اطلاق این صفات بر این کودتا, چیزی از استواری این ارزیابی, که بر پایه واقعیت های تاریخی است, میکاهد. به این دوستان باید گفت که پنبه ها را از گوشهایتان در آورید که تاریخ مدتهاست که قضاوت خود را در مورد این کودتا کرده است و هرگز هم برای انجام این قضاوت, منتظر اوامر و تاییدات “ملوکانه” نبوده است.

  55. دوست عزیز “ایرانی‌” مصدق دوست. هیچ کس نگفت که شاه قانون شکنی نکرد، ولی‌ مصدق هم قانون شکنی کرده؛ شاه در عرض ۲۵ سال کرد و مصدق در عرض ۱۸ ماه با شگرد‌های مختف. شما احتیاج به مطالعه بیشتری دارید تا نظرات مخالف را هم ببینید. مصدق شاه را مدام تهدید میکرد. مصدق با یه انتخابات ۹۹ در صدی، به مدل صدام حسین و جمهوری اسلامی، مجلس را منحل کرد. من از شما می‌پرسم در کدام کشور دموکراتیک وزیر منتخب مجلس توانسته شگرد انحلال مجلس را بریزد؟ که وظیفه قانون گذاری مجلس را به عهده بگیرد؟ که قوه مستقل قضاییه را منحل کند؟ که اختیارت قانونی‌ شاه را به‌خود واگذار کند؟ که اسکناس بدون پشتوانه چاپ کند؟ فقط امثال هوگو چاوز این‌کارها را میکنند. خاطرات ملکه ثریا را بخوانید تا بدانید مصدق چکونه عرصه را برای شاه تنگ و تنگ تر می‌کرده، و چگونه حتی برای دادن ۵۰،۰۰۰ دلار برای معالجه نازایی ملکه ثریا در اروپا بازی در میاورده. شما هم مثل جبهه ملی‌ بیشتر عاشق مصدق هستید تا عاشق ایران. ولی‌ ایرانیان داخل کشور امروز “خدا بیامرز” بیشتر برای شاه می‌گویند تا برای مصدق. من از شما می‌پرسم، بهترین دوره برای مردم غیر سیاسی ایران در ۱۴۰۰ سال گذشته کی‌ بوده، در زمان ۱۸ ماه زمامداری پر تلاطم مصدق یا ۱۵ سال آخر شاه فقید؟ مصدق ناتوان بود از حل مشکل نفت و کشور را به لبه تجاوز و ورشکستگی برد. کشور را با هوو کشیدن توی خیابان‌ها نمیشود اداره کرد.

    درد ایران شاه و مصدق نبوده و نیست؛ درد ایران قانون گریزی بوده و هست و ناآگاهی. مصدق و شاه “هر دو” قانون شکن بودند حالا می‌خواهید شما دوست داشته باشید یا دوست نداشته باشید. شما تصور کنید که چه میشد اگر شاه در سال ۱۳۵۷ کلک خمینی را کنده بود، امروز خمینی یکی‌ شده بود مثل دکتر مصدق!

  56. شاه در تمام عمرش قانون گریز بود. شاه می خواست حکومت کند، می خواست شاه شاهان باشد، او قانون مشروطه را هر جا که می توانست زیر پا می گذاشت. می خواست چیزی شبیه پدرش شود و نمی خواست پادشاه مشروطه با قدرت محدود باشد. از این رو هر روز قانون شکنی می کرد و همواره به دنبال نخست وزیران ضعیف بود (در قانون مشروطه شاه نخست وزیر را انتخاب نمی کند بلکه مجلس بر می گزیند). او حتی نمی توانست رزم آرا و زاهدی-کسی که از عاملین اصلی کودتا بود- را تحمل کند چه برسد به دکتر مصدق با آن پیشینه درخشان و شخصیت برجسته ضد استبدادی. در پایان شاه به آرزویش رسید و شخصی همچون هویدا را یافت و صندلی نخست وزیری را ۱۴ سال در اختیار او گذارد. هویدا مقام و منزلت نخست وزیری را در حد یک رئیس دفتر کاهش داد و از طرف دیگر به شاه اجازه داد با بیماری خودکامگی، خود و رژیمش را هر روز بیش از پیش به فروپاشی نزدیک سازد. این خود شاه بود که به مذهبی ها و آخوندها میدان داد(زیرا مثلا می خواست مشروعیت از دست رفته اش را از طریق میدان دادن به مذهبی ها به دست آورد و به مانند کودتای ۲۸ مرداد، از آنان در مقابل جبهه ملی- و همچنین چپ ها- سود جوید. البته خود شاه نیز ،بر خلاف پدرش، فردی مذهبی بود) و این آتشی بود که خود برافروخت و خود وایران را در آن سوزاند.
    در ۲۵ مرداد کسی شاه را از مملکتش بیرون نکرد، اعلی حضرت شبانه پا فرار گذاشتند، از رامسر با هواپیمای شخصی به بغداد گریختند. ایشان همیشه اینگونه عمل می فرمودند،تا جایی به شاه چمدان به دست معروف شده بودند.

  57. هرگاه که سندی درمورد کودتای۲۸ مرداد منتشر می شود، شاه پرستان دردشان می گیرد، شروع بدگویی از اسطوره دموکراسی ومیهن پرستی می کنند. چه فرقی است میان ذوب شدگان ولایت و شاه پرستان؟هیچ هر دو از یک آبشخور نوش جان می کنند. هر دو یکی هستند، لباس تنشان متفاوت است. باشد که ایران از چنگال این دیکتاتور پرستان پر ادعا خلاصی یابد.

  58. این هم نظری است!
    یک کاربر سایت ملیون ایران

  59. دخالت بیگانگان و دیکتاتوری محمد رضا شاه بعد از سال ۱۳۳۲ ربطی‌ به گریز از قانون و شگرد زدن برای گریز از قانون ندارد. حقایق بسیار سر سختند و دوام می‌یابند و بالاخره پیروز و عیان میشوند. هر حادثه‌ای هم صحرای کربلا نیست که یک قهرمان معصوم داشته باشد و یک جنایتکار ظالم. واقعیت اینست که دخالت زشت بیگانگان در ۲۵ مرداد شکست خورد و تمام شد، حالا شما چه طرفدار مصدق باشید چه نباشید نمیتوانید کتمان کنید که دکتر مصدق می‌خواست با شگرد‌های مختلف سر قانون کلاه بگذارد و بر قدرت باقی‌ بماند. در هنگام انحلال مجلس، آن حق قانونی‌ شاه بود که نخست وزیر را مرخص کند وگر نه حکومت به یک بحران فرو میرفت چنانکه دکتر صدیقی و دیگران هم به دکتر مصدق این را گفتند. دکتر مصدق هم در دادگاه بهانه جعلی بودن حکم را مطرح کرد نه‌ غیر قانونی‌ بودن آنرا. بنابرین آن دکتر مصدق بود که قصد کودتا داشت ولی‌ موفق نشد. در یک کشور دموکراتیک قانون از همه چیز بالاتر است، چه برای نخست وزیر ملی‌ و چه برای شاه دیکتاتور، چه با دخالت بیگانگان و چه بدون دخالت آنها. شما نمیتوانید هم از دموکراسی حمایت کنید هم از قانون گریزی چون با دکتر مصدق ملی‌ و شاه بعدا دیکتاتور سر و کار دارید و دخالت بیگانگان در جریان بوده. در مرداد سال ۱۳۳۲ بالاخره حکومت قانون پیروز شد، که البته به مذاق طرفداران مصدق خوش نیامد.

    در ضمن این مصدقی‌ها بودند که آیت‌الله خمینی را پروردند و سوار بر مردم کردند. آیت‌الله خمینی که بجز وضو و تیمم چیز دیگری بلد نبود. بنی صدر و یزدی و سنجابی و فروهر و … خمینی را ساختند و در حلقوم مردم ناآگاه فرو کردند، به بختیار فحش دادند و او را راندند. وقتی‌ از خمینی رو گردان شدند که دیدند خمینی به حکومت راهشان نداد ولی‌ دیگر کار از کار گذشته بود. کتاب شاپور بختیار و خاطرات کیانوری را بخوانید تا بدانید چه کسانی‌ جمهوری اسلامی را بنیان گذاردند.

  60. هموطن گرامی
    بله به هر کس ممکن است انتقاداتی از دیدگاههای مختلف وارد باشد
    اما بحث همکاری با نیروی خارجی و کودتا علیه قانون اساسی کشور و انداختن حکومت قانونی و سپس آن را “قیام ملی” خواندن چیز دیگریست.
    شاد و پیروز باشید
    کار بر سایت ملیون ایران

  61. از نظر من بررسی رویداد‌های تاریخی‌ نه تنها زاید نیست بلکه ضروری هم هست. مثلا در مورد انقلاب بزرگ فرانسه یا جنگ جهانی‌ اول و دوم هنوز تحقیق میشود و کتاب نوشته میشود. ولی‌…….ولی‌ تحقیق داریم تا تحقیق. آن چه که من با آن شدیدا مخالف هستم اسطوره سازی و قهرمان سازی و از همه بد تر کیش شخصیت است.

    استفاده از کلمات و عبارت هایی چون “کودتای شرم آور” یا “راد مرد تاریخ مصر ایران” و از این قبیل که ورد زبان بسیاری از هواخواهان مصدق است به انشای بچه‌ها بیشتر شبیه است تا یک تحقیق مستند تاریخی‌. در هیچ کتاب یا مقاله تاریخی‌ که مثلا در آمریکا یا انگستان چاپ میشود به چیز هایی چون “هیتلر ملعون” یا “ایزنهاور راد مرد تاریخ آمریکا ” یا “حمله ناجوانمردانه” ژاپنی‌ها و چیز هایی از دست بر نمی‌خوریم.

    شما نیز چنین کنید. دوم آن که انتقاد پذیر باشید. در همین کتاب‌های تاریخی‌ که اشاره کردم از اشتباهت و تردید‌ها و دو دلی‌‌های آیزنهاور و همچنین از قدرت صنعتی‌ و نظامی ژاپن نیز یاد میشود. مصدق نیز خالی‌ از اشتباه نبود. هم اکنون ارادت اساسی‌ به نحوه مدیریت او در انحلال خود سرانه مجلس، انتشار پول بدون پشتوانه، دخالت در کار ارتش و چند تای دیگر نیز وارد است.

    شاد باشید

  62. ۲۵ سال دیکتاتوری عیبی ندارد. جبهه ملی هائی که با آن دیکتاوری مخالفت میکردند گناهکارند !
    کاربر سایت ملیون

  63. چی‌ داری میگی‌ آقا غلام؟ دوست عزیز، جمهوری اسلامی را همین جبهه ملی‌، نهضت آزادی، توده‌ ای، چریک فدائی، مجاهدین و … آوردن. اون جبهه ملی‌ بود که در باره خمینی گفت “آفتابی که از غرب طلوع می‌کند”. اینها همه مردم ایران را فیلم کردند و گر‌ نه پشیزی برای مردم ایران ارزش قائل نبوده و نیستند؛ همه بدنبال پول و قدرت اند اگر نه دنبال خمینی راه نمیفتادند. همشون می‌خواستند شاه را بکشند پائین و بعد سر خمینی همان بلا را بیارند و بعد هم سوار مردم بشند. ولی‌ خمینی زرنگ تر از همشون از آب در اومد و کلاه سرش نرفت. من نمیدونم از چی‌ شکایت دارند حالا که بازنده شدند. اگه یه نصفه روز بجا هوو کشیدن تو خیابون‌ها نشسته بودند و تاریخ ایران را خوانده بود، میفهمیدند که ملای سیاسی همیشه دزد تر و آدم کش تر از شاه بوده. اگه در سال ۱۳۳۲ هم موفق شده بودند همین بساط را درست کرده بودند، چون مصدق پیر بود و ضعیف و افراد همان افراد سال ۱۳۵۷ بودند که با هم سر لحاف ملا نصرالدین سر جنگ داشتند.

  64. دوست عزیز فراموش نکن که این فقط آب به آسیاب جمهوری اسلامی ریختن برای قطع رابطه با امریکا و انداختن ایران در دامان روسیه است و فقط این نبش قبرها نفعش برای اخوندها است و بس!این امریکا ستیزی فقط خوشایند حزب توده و آخوندها است تا در این شلوغی کودتای ۲۸ مرداد هر نوع دوستی با روسیه و چین را توجیه کنند.از اول هم نقشه روسها همین بودو فکر نکن با سقوط مصدق روسها اجازه می دادند در ایران دموکراسی بیاید بد نیست نگاهی به افسر محافظ خانه مصدق داشته باشی که بعدا معلوم شد توده ای بوده!نقشه کاملا معلوم و ساده بود!بعد از سقوط شاه این افسر فقط یک گلوله خرج دکتر مصدق می کرد و تمام!ایران یک کشور اقماری شوروی می شد!عاشورای ۲۸ مرداد را رها کن !مردم ایران از امام حسین سازی خسته شده اند!همین امریکا ستیزی بود که اول انقلاب حتی جبهه ملی ها را پشت سر آخوندها راه انداخت و شاگردان مصدق مثل بنی صدر در امپریالیست ستیزی!گوی سبقت را از آخوندها و چپ ها ربودند و نتیجه این شد که حالا روسیه جان می تازدو حامی آخوندها است و هر وقت حرف از رابطه با امریکا می شود می گویند کودتای ۲۸ مرداد و البته روسیه عزیز!بی گناه و بی تقصیر !مملکت ما را می چاپد!

  65. شما عشق به مصدق چشم و گوش‌هایت را بسته و آب را گًل آلود میکنی‌ تا واقعیت‌ها پدیدار نشوند. بله شاه “بعد از سال ۱۳۳۲” قانون گریز بود، اما آن قانون گریزی دکتر مصدق “در سال ۱۳۳۲” را توجیه نمی‌کنه و گر‌ نه یه کشور هردنبیل مثل امروز خواهیم داشت که قانون مندی فقط وقتی‌ خوبه که به نفع گروهی و دسته‌ای که سر کارند باشد. در همین اسناد آمریکایی‌ها آمده که شاه قبل از انحلال مجلس حاضر نبود مصدق را مرخص کنه زیرا آنرا غیر قانونی‌ می‌دانست. شاید هم شاه قانون گریزی را از مصدق یاد گرفت زیرا دید در غیر آنصورت از کشورش بیرونش میکنند. بعلاوه، یه کشور دموکراتیک نام ببر که نخست‌وزیر توانسته باشه شاه مملکت را از کشورش بیرون کند!

    مصدق اگر واقعا ملی‌ بود و به کشورش بیش از صاف کردن خرده حساب‌های شخصی‌ و نگهداری قدرت و محبوبیت پیش عوام اهمیت میداد باید:

    (۱) مساله نفت را یک جوری حل کند و نگذارد کشور را به بحران و ورشکستگی برساند (و امکانش بود)، و

    (۲) به شاه مملکت احترام بگذارد و با همکاری او (نه با سرشاخ شدن با او) از بنّ بست نفت کشور را بیرون بیاورد.

  66. مصدق قانون گریز و شاه قانونمدار؟
    جبهه ملی همیشه خواهان اجرای قانون اساسی بود
    در ۲۵ سال که شاه بر ایران حکومت دیکتاتوری خودکامه داشت اصلا صحبتی از قانون نبود
    حالا شما طرفدار رعایت قانون شده اید؟
    یک کاربر سایت ملیون ایران

  67. جبهه ملی‌‌ها از کجا میدونستند که شاه بعد از سال ۱۳۳۲ دیکتاتور می‌شه؟ یا آنها داشتند از قانون گریزی دکتر مصدق حمایت میکردند تا بر سر قدرت باقی‌ بمانند؟

  68. مساله همین است
    ۲۵ سال دیکتاتوری مساله نیست. جبهه ملی هائی که با آن دیکتاوری مخالفت میکردند گناهکارند!
    کاربر سایت ملیون

  69. بنظر شما اگر رژیم جمهوری اسلامی افتاد و رژیم دیکتاتوری دیگری آمد باید دیکتاتور بودن اسلامیست ها را فراموش کنیم و با آنها همکاری کنیم؟
    کار بر سایت ملیون

  70. ٣۵ ساله چوب تو استینتون کردن هنوز تو ٢٨ مرداد گیر کردین

  71. هموطنان وهمرزمان گرامی ماشین کشتاررژیم جهل وجوروجنایت اخوندهای مزدوراستعمارپیرانگلیس وشرکا امروزدرراستای رازبقا خود خون یکی ازهموطنان وکارگران مبارزایرانزمین را برزمین ریخت وبرگ سیاه دیگری برپرونده قطورخود طی سی وپنج سال حکومت سراسرجنایت وفساد ضد ملی وضدبشری اش افزود من بعنوان یک کارگر وفعال کارگری مصدقی ضمن محکوم کردن این جنایت وحشیانه ولی فقیه وگزمه های تحت امرش همدردی خودرا با خانواده این شهید سرفرازراه ازادی وتمامی ازادیخواهان وازاداندیشان اعلام میدارم.اما درمورد دوسند که نشانگردخالت کشورهای استعماری وسرمایه داری درکودتای ضد ملی وننگین بیست وهشت مرداد سال سی ودو علیه دولت ملی پیشوای نهضت ازادی ملت ایران شادروان دکترمصدق میتوانم به اعترافات وعذرخواهی جند باره مقامات وسران ان کشورها اکتفا کنیم که شاید نیازی هم به چنین سندهایی نباشد هرچند که افشای غیرقابل انکارانها لازم وضروری میباشد اما پس ازگذشت بیش ازشش دهه وادامه خصومت انها با اثارتفکروطنپرستانه پیشوای ملت ایران که برسرکاراوردن اخوندهای جنایتکاریکی ازنمونه های انها میباشد چیزی را تغییرنداده زیرا انها میدانند تنها تفکری که میتواند درراستای منافع ملت ایران وازادی وابادانی وطنمان باشد همان تفکرات مصدق ویاران وپیروانش بوده وخواهد بود ازاین رو درجهت اهداف درازمدت خود هنوزحاضربه پایان دادن تاریخ مصرف ملایان ضد ایرانی نیستند وبا بازیهای پیش وپس پرده خود همچنان به ادامه عمرسیاه این حکومت واپسگرا اصرارمیورزند اما انچه برای ما دراین برهه اززمان قابل اهمیت است پیوند اراده ها واتحاد فراگیر تمامی ایراندوستان است که متضمن رهایی ملک وملت ایران ازاشغال حاکمان ونوادگان تازیان بادیه نشین میباشد.متحد وپیروزباشید.