اتابک فتح‌الله‌زاده: تیپ‌شناسی مهاجران ایرانی به شوروی

اتابک فتح‌الله‌زاده

تاریخ مهاجرت‌های سیاسی خانواده‌ی چپ ایران به کشور شوروی سابق پیشینه یک‌صد ساله دارد.
بررسی و ابعاد سرگذشت این آرمان‌گرایان شامل حوزه‌ی وسیعی است که پژوهش و تحقیق همه‌جانبه می‌طلبد. هدف این نوشته اشاره‌ی کوتاه به دگردیسی و تغییر و تحولات ذهنی مهاجران چپ ایرانی در شوروی است.

سرنوشت آرمان گرایان و عدالت خواهان چپ لیران و کمونیست های جهان در کشور شوراها بسیار تلخ و در عین حال آموزنده می نماید. تلخ از این بابت است که چگونه این انسان های شریف با خوش باوری ، به امید امنیت و زندگی بهتر قدم به« بهشت رویائی» خود گذاشتند و با بهت و ناباوری و با اتهام های ساختکی سر از زندان ها و اردوگا های استالینی در آوردند. بسیاری از این نگون بختان در اردوگاه ها ی کار اجباری و زندان ها به سبب شکنجه های جسمی و روانی ،گرسنگی و سرماجان سپردند . کسانی که جان سالم بدر بردند سال ها در بی خانمانی و دوری از وطن روزگار بسیار تلخی گذراندند.

آموزندگی اش در این است این نکته را درک کنیم چرا انقلابیون اسیر و زندانی نظام شوروی ، در عین حال عاشق نظام شوروی بودند. به باور من ، ریشه ی این رفتار در سرشت نظام های ایده ئولوژیک نهفته است خواهی نخواهی میوه چنین نظام هائی، تحویل حکومت های توتالیتر به همراه انسان های سرسپرده است که حاضرند بدون چون و چرا هر مانعی را با بی رحمی هر چه تمامتر از سر راه بردارند. نظام های ایدئولوژیک در تبلیغات رسمی ،خود را هم ردیف خورشید قلمداد می کنند اما تاریخ مصرفش محدود وعمرشان سریع سپری می شود.

واکنش مهاجران سیاسی در شوروی همگون نبود. بخش قابل توجهی از آنان گرچه به لحاظ تجربی حکومت شوروی را کم و بیش نقد می کردند اما آنان به ریشه گرفتار های خود و جامعه شوروی پس نبرده بودند. باید بگویم که درک این پدیده بغرنج است برای کسانی که گرفتار اعتقادات ایده ئولوژیک و به نوعی افیون فکری نشدند به راحتی قابل درک نیست.باری در یک نگاه اجمالی می توان واکنش و تغییر و تحولات ذهنی مهاجران چپ ایران در شوروی را به سه گرایش تقسیم کرد.

۱ گرایش اول شامل کسانی بود که به اتهام های ساختگی از جمله جاسوسی برای امپریالیسم ،دشمنی با خلق و همکاری با ضد انقلاب ،خرابکاری زندانی و شکنجه می شدند و پس از محکومیت روانه اردوگاه های کار اجباری می شدند. این بخش شامل رهبران و کادر ها و اعضای حزب کمونیست ایران و همچنین بخش قابل توجهی از اعضای فرقه دمکرات و اندکی از اعضای حزب توده ایران بود. بلایی که بر سر این آرمان گرایان آمد نه تنها توهم کشور لنین را برای همیشه از سرشان پراند بلکه نفرت عمیقی از نظام غیر انسانی شوروی در دلشان نهادینه کرد. افزون بر این بخشی از اعضای فرقه دمکرات و حزب توده ایران بدون این که گذرشان به زندان و اردوگاه ها بیفتد به مرور زمان پی به ماهیت ظالمانه حکومت شوروی برده بودند و امیدشان به یاس و نفرت بدل گشت.

شرایط زندان و اردوگاه های شوروی ،خواهی نخواهی هر انسان با ایمان را فلج و زمین گیر می کرد. اکثریت این بلا کشیده گان به لحاظ روحی و روانی در مقابل سیستم امنیتی شوروی در هم شکسته شده بودند. به زبان دیگر آنان دیگر نه تنها اعتماد به انسان های دیگر ،بلکه اعتماد به نفس خود را هم از دست داده بودند و در نهان گاه جز کینه و نفرت از دستگاه شوروی چیزی به دل نداشتند. اکثر رهبران و کادر های حزب کمونیست ایران در سیاه ترین دوران زمامداری استالین اعدام و یا در اردوگاه های کار اجباری جان خود را از دست دادند. در گیر و دار این بازجویی ها افرادی از انقلابیون بر اثر شکنجه در هم شکستند و سپس با هدایت ماموران امنیتی برعلیه دوستان خود در پرونده سازی و شکنجه شرکت کردند با این همه ،اکثر این افراد هم (به جز اسدی ) با پرونده سازی های دیگراعدام و یا روانه اردوگاه های کار اجباری شدند.

اسدی تحت نظر ماموران شوروی در پرونده سازی ها و شکنجه ی رهبران حزب کمونیست ایران شرکت داشت. او به رضا روستا و اردشیر آوانسیان و امیر خیزی از سر نفهمی با افتخار گفته بود ” من پدر جاسوسان و خائینین سوسیالیسم را در آوردم. با مشت به دهان نیک بین زدم . با لگد فلان کس را چنین و چنان کردم. من از زبان یوسف حمزه لو،عنایت رضا از افسران حزب توده ایران، دو نفر دیگر شنیدم “وقتی اسدی در دوران زمام داری خروشچف به دفتر حزب توده در مسکو می آمد بقراطی مسئول دفتر حزب به ما تازه وارد ها می گفت”رفقا لطفا پیش اسدی هیچ حرف سیاسی نزنید”.

باری تمام رهبران و کادر های سرشناس حزب کمونیست ایران« به جز *سیروس آخوندزاده و لاهوتی» اعدام شدند باز صد رحمت به رضا خان ، چون حداقل آن بخش از کمونیست های ایرانی که توسط کمینترن به ایران برای ماموریت فرستاده شده بودند همگی از زندان های رضا شاه زنده بیرون آمدند. سید جعفر پیشه وری،اردشیر آوانسیان ، رضا روستا، بقراطی ،یوسف افتخاری و چندین نفر دیگر را هم می شود نام برد.

۲ گرایش دوم بخش عمده مهاجران شوروی را تشکیل می داد . به باور من اکثریت رهبری و اعضای
حزب توده ایران و فرقه دمکرات آذربایجان به این جریان دوم تعلق داشتند. این گرایش بدون شناخت و آگاهی اما با باوری عمیق به سوسیالیسم شوروی عشق می ورزید. هدف و آرزویشان این بود که جویباری از سرچشمه زلال شوروی ،با کمک و هدایت رفقا روانه فلات خشک ایران نیز بشود. با گذشت زمان واقعیت خشن و زمخت جامعه شوروی آرام آرام چشمان این نیروی متعصب را باز کرد و با پس گردنی روزگار آنان را قدم به قدم به جلو برد. البته در آن زمان تاثیر و آوازه انقلاب اکتبر مختص حزب توده ایران نبود بلکه روشنفکران اروپا را نیز شیفته خود کرده بود. باری، با گذشت زمان آنان دریافتند که از آن آب زلال سرچشمه خیالی، خبری نیست و در کل تمام احزاب کمونیست جهان از جمله حزب توده ایران فقط ابزاری درجهت اهداف سیایت خارجی شوروی به حساب می آیند و تنها حزب کوچکی در اختیارشان گذاشته شده بود که با اجازه خان دادش جان در آن بازی کنند.

در این نوشته کوچک امکان نیست که شرایط مهاجران سیاسی به طور کامل شرح داده شود. بخش قابل توجهی از مهاجران سیاسی پس از شکست ، تعقیب و گریز ، با دنیایی از آرزو، از بدو ورود به خاک شوروی به سبب عبور غیر مجاز روانه اردوگاه های شوروی شدند . هر مهاجر چپ که به شوروی آمد اندک اندک دریافت که نقد و باز بینی در نظام شوروی نه تنها جایگاهی ندارد بلکه بسیار خطرناک است. اصولا هویت انسان مهاجر همانند شهروندان شوروی اسیر نظام توتالیتر بود. اجازه کار، مسافرت، تحصیل، مسکن و همه چیز در دست دولت بود و از تماس خانوادگی و مطبوعاتی کشورش محروم و همه جا تحت نظر و مراقبت بود. افزون بر آن مهاجر سیاسی از نظر شهروندی، بی هویت محسوب می شد. دولت شوروی برای در هم شکستن غرور ملی و تحقیر انسان مهاجر کلمه “بدون تابعت ” در پاسپورت آنان قید می کرد. مهاجر سیاسی وادار به خبر چینی و جاسوسی می شد و آن کسان که خود داری می کردند باید خود را برای مجازات آماده می کردند. نکبت یکی دو تا نبود تا بخواهی می شود این مسائل را ردیف کرد.

باری ، گرایش دوم شامل طیف وسیعی بود. نمودار نگاه این طیف به شوروی از شیفتگی به سمت نقد بود. اما نگاه ها یکسان هم نبود. کسانی تا حدی به عمیق فاجعه نظر داشتند ولی کسان دیگر به زغم انتقاد به شوروی هنوز نگاه شان سطحی بود. با وجود این تفاوت ها کل گرایش دوم تا انقلاب بهمن تفکرشان آلوده از ویروس جان سخت لنینی بود و همچنان در تار و پود و اعتقادات بسته خود اسیر بودند.

اما تهاجم و شکست حزب توده ایران در سال ۱۳۶۲ بخشی از گرایش دوم را به تفکر واداشت. هسته اولیه این حرکت به همت ایرج اسکندری، بابک امیر خسروی، فریدون آذرنور، فرهاد فرجاد شگل گرفت. سه نفر از این چهار نفر تجربه مهاجرت شوروی را داشتند و نگاه شان به سیاست شوروی و حزب توده نقادانه بود. با ادامه کار این هسته اولیه ، حزب دمکراتیک مردم ایران شگل گرفت. این حزب دمکراتیک مردم ایران اولین جریانی در خانواده چپ ایران بود که قبل از فروپاشی دیوار برلین و شوروی با نظریه های اساسی جنبش جهانی کمونیستی از جمله «انترناسیونالیسم پرولتری »،«دیکتاتوری پرولتاریا»،لنینیسم و انقلاب اکتبر مرزبندی ریشه ای کرد.

۳- گرایش سوم، زهر آلود شده گان به تفکر لنینیسم بودند و همانند متعصبان سرسپرده دولت شوروی و سازمان های عریض طویل اطلاعاتی شوروی را همچون مائده های آسمانی می پنداشتند. برای آن ها در یک کلام منافع ملی ایران ،سیاست حزب توده ایران وهمچنان سرنوشت فلک زده مردم ایران و خلاصه همه چیز ابتدا باید از قیف و صافی انترناسیونالیسم پرولتری(بخوان شوروی)عبور می کرد. در واقع این افراد یک سویت چی به تمام معنا بودند. تعداد این شوروی پرستان در بین مهاجران شوروی همچون غلام یحیی ها، کامبخش ها، زمانی ها و فروغیان ها شاید ۲% هم نبود اما آنان پشتشان به کوه احد بود و به همین سسب به راحتی می توانستند در مواقع ضروری دستورات شوروی را در بزنگاه ها بر اکثریت رهبری و کادر های حزب توده ایران تحمیل کنند. برای اشاره برکناری ایرج اسکندری از دبیر اولی حزب توده ایران توسط غلام یحیی کافی است.

البته بخش قابل توجهی از گرایش دوم با وجود نگاه انتقادی،به لحاظ اعتقادی همچنان گرفتار تار و پود عنکبوتی بود و به همین سبب در مواقعی تمکین می کرد و عملا دنباله رو گرایش سوم می شد.

در نهایت این که به مرور همگام با رنگ باختن اعتقاد و آرمان گرایی در دورن نظام توتالیتر شوروی، آرام آرام در رفتار بخشی از مهاجران تهی شده از شخصیت و بخصوص دربین گرایش سوم ، ترس،منافع شخصی ،هم وطن فروشی، گزارش دهی و جاسوسی ،ملاحظات و حساب گری های شرم آور جای محکمی در رفتار این ها برای خود باز کرده بود.

*شاید شانس زنده ماندن سیروس آخوندزاده به این سبب بود که او با لنین دیدار تاریخی داشت و لنین در این دیدار به لغو تمام امتیازات دوران تزاری اشاره کرده بود. دستگاه شوروی به این تابلو برای ویترین احتیاج داشت

* فعالیت سیاسی و فرهنگی لاهوتی درترکستان مأوا (آسیای میانه) تنها در حوزه مطبوعاتی و نظام آموزشی نبود. متاسفانه او در سرکوب دولت های نو بنیاد ملی ترکستان « به اصطلاح با باسماچی ها که بر علیه حکومت شورا ها می جنگیدند » با بلشویک ها همکاری داشت. عاقبت لاهوتی هم توسط ماموران شوروی دستگیر می شود و سپس روانه مسکو می گردد. دولت انگلیس از دستگیری لاهوتی باخبر می شود. افشای خبر دستگیری لاهوتی توسط دولت انگلیس، مقامات شوروی را به فکر وا می دارد . همین فاش شدن خبر دستگیری لاهوتی سبب می شود او به جای زندان و اردوگاه های کار، به ساختمان های مسکونی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی در مسکو منتقل بشود. دولت شوروی به او یک آپارتمان چهار اتاقه می دهد. پس از آن دولت شوروی با شاعر انقلابی ایران مصاحبه مطبوعاتی ترتیب می دهند و ادعا می کنند که چگونه امپریالیسم انگلیس علیه کشور شوراها سم پاشی می کند. لاهوتی بی خبر از همه جا گیج و منگ می شود ماموران امنیتی به او می گویند که در مورد شما اشتباه شده است. باری عکس و اشعار شاعر ایرانی در مطبوعات مسکو خودنمایی می کند . از رادیو مسکو اشعارش پخش می شود. اشعار لاهوتی به چاپ می رسد. بدین سبب وی از مرگ نجات پیدا می کند و دولت شوروی به لاهوتی اجازه می دهد هر چه دلش می خواهد برای طبقه کارگر و زحمتکش شعر بسراید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
این نوشته پیش از این در نشریه «اندیشه پویا» در ایران منتشر شده است.
از: گویا

توسط -

سایت ملیون ایران در تاریخ

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل