جبهه ملی ایران: ننگ و نفرین بر بیست و هشتم مرداد

به نام خداوند جان و خرد

برخی از رویدادهای دردناک را فاجعه می نامند و از جمله کودتای بیست هشتم مرداد ۱۳۳۲ یکی از آن فجایع است، فاجعه ای جبران ناپذیر که هرچند پاره ای از کسان می خواهند آنرا به دست فراموشی سپارند اما داوری تاریخ و وجدان های بیدار مانع از آن است که این قصه پرغصه و این فاجعه ی دلخراش به طاق نسیان گذاشته شود.

روز ۲۸ مرداد روزیست که همچون زلزله ای دهشتناک و هول انگیز کاخ پرشکوه آمال ملی را در هم ریخت و ویران کرد و این ویرانگری به گونه ای بنیادی بود که هرگز ترمیم نشد و سالهای دراز باید بگذرد تا به دست آبادگرانی میهن پرست قسمتی از آن بازسازی شود.

ملتی که مدت یکصد و پنجاه سال بزرگترین لطمات و کاری ترین ضربات را از امپراتوری بریطانیا خورده و سخت ترین آسیب ها را ازین استعمارگر بی رحم تحمل کرده بود، ملتی که چندین قسمت بزرگ از ایران پهناورش با نیرنگ این دسیسه باز زورگوی سیاست، جدا شده و فرزندان از مادر جدا گردیده اش همه در گرداب بدبختی فرو افتاده بودند، ملتی که زهر تعدیات سیاست استعماری در رگ و ریشه ی پیکرش وارد شده، حیات ملی او را به نابودی تهدید می کرد، چنین ملتی که از دست چنان کشوری، داغ بر دل و جان برلب می زیست، منتظر آن بود که دستی از غیب برون آید و مرهمی بر دل چاکچاکش گذارد. خوشبختانه به یاری پروردگار، این دست از آستین رادمردی توانا و رشید بیرون آمده بر سینه ی نامحرم زد و داغ کهنه هم میهنان همدرد را التیام بخشید.این دست، دست دکتر محمد مصدق بود که ریشه ی درخت سیاست استعماری را ازین بوم و بر برکند و منابع ثروت ملی را از چنگ بیگانگان بدرآورد.

دکتر مصدق که از شورای مرکزی جبهه ملی ایران القای فکر ملی شدن صنعت نفت را به گوش گرفته و برای رهبری نهضتی دیرپای، دامن همت به کمر بسته بود از نخستین روز زمامداری خود باکارشکنی های سخت و گوناگون بیگانگان از چپ و راست و عوامل داخلی آنها روبرو بود ولی با ایستادگی و پافشاری مردانه همه ی دسیسه های آشنا و بیگانه را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و دشمن کهنه کار خود را به پذیرش ملی شدن صنعت نفت وانحلال شرکت سابق واداشت.

در واپسین روزهای حکومت دموکراسی دکتر مصدق که اختلافات کلی با انگلستان با عقب نشینی آن دولت استعمارگر رفع گردیده و باقی مانده نیز محکوم به مرتفع شدن بود، سیاست استعماری شریکی به نام آمریکا برای خود پیدا کرد و سومین مدعی، یعنی ارباب حزب توده را هم به سکوت و تایید دعوت نمود و با مددکاری عده ای خیانتکار بیگانه پرست بر آن شد تا دولت ملی مصدق را بر اندازد. با این تصمیم برنامه یک کودتا را طرح ریزی کرد و اجرای آن را به آمریکا سپرد. آمریکا هم که شرکت در منافع آینده را به موجب قرار و مداری با انگلیس ها برای خود تدارک کرده بود به منظور سقوط مصدق به کودتا دل بست و عوامل خود را از «شوارتسکف» گرفته تا «کرمیت روزولت» و دیگران با آگاهی و تمایل شاه برای این عمل ناجوانمردانه بسیج نمود. جای شگفتی ست که برخی از اشخاص که در آن زمان حضور نداشته اند با اظهار نظرهای عاری از اطلاع نسبت به مصدق خرده گیریهایی نموده و سعی دارند که حقایق تاریخی را به سلیقه ی خود تحریف کنند. اینان از مقتضیات زمانها غافلند و هر چیز سابق را با دیدگاه لاحق ارزیابی می نمایند. ولی بر اهل انصاف و بی غرضان روشن است که مصدق تا آنجاکه ممکن بود بر منوال خرد و درایت عمل میکرد و همواره دموکراسی و منافع ملی را پاس میداشت. اما جای هزاران دریغ و افسوس است که قدرتمداران پس از انقلاب آنچنان کارنامه ی نامقبولی برای خود رقم زده اند که باقی مانده های کودتاچیان ۲۸ مرداد که در حقیقت مسبب تمام سیه روزی های ملت ایران هستند، اکنون وقیحانه مدعی نجات بخشی این کشورگردیده اند.

اینک با ذکر این مختصر و روشن شدن ماهیت کودتای انگلیسی – آمریکائی در بیست و هشتم مرداد آیا حق نیست که این رویداد را فاجعه بنامیم و بر عاملان خارجی و داخلی آن لعن و نفرین نثار کنیم.

جهان نماند و خرم روان آدمیئی
که بازماند ازو در جهان به نیکی یاد

ما روز بیست و هشتم مرداد را از روزهای سیاه تاریخ ایران می شماریم و کودتای شومش را محکوم می کنیم.

تهران- ۲۷ مرداد ۱۳۹۱
رئیس هیات رهبری جبهه ملی ایران – ادیــب بـــرومـند

توسط -

سایت ملیون ایران در تاریخ

30 دیدگاه

    1. البته به شرط آنکه ان نهاد قانونی یبدیل به جایگاه و پناهگاه مشتی خائن و بیگانه پرست و مزدوران دولتهای خارجی و همدستان داخلیش نشده باشد.

  1. کشتی خودتو . به قول مرحوم شاهرخ مسکوب ، از روشنفکر ایرانی ( هر چند کلا روشنفکر در ایران وجود خارجی نداره ) در مورد هخامنشیان بپرسی ، شروع می کنه از ۲۸ مرداد گفتن . اون هم داستان های تکراری و نخ نما ، که فکر نمیکنم حتی خودشون هم دیگه قبولش داشته باشن.
    بس کنید. خجالت بکشید. مصدق هم از قاجار بود و به فکر منافع خودش.
    چنان می گید مصدق که انگار پیامبری بود برای نجات ایران. مصدق برای ایران چه کرد؟ رضا شاه خوزستان رو نجات داد ، یکی از شما حتی برای یک بار هم جرات مطرح کردنش زو نداشتید. چون به نفع شما بود که رضا شاه دیکتاتور حونده بشه.
    اولین بار رضا شاه بود که قرار داد نفت رو پاره کرد . هیچکدام از شما ملی گرایان حتی برای یک بار این رو گفتید؟
    نحریف تاریخ شگرد شماست.بس کنید. دستتان رو شده.

    1. “کشتی خودتو . به قول مرحوم شاهرخ مسکوب ، از روشنفکر ایرانی ( هر چند کلا روشنفکر در ایران وجود خارجی نداره ) در مورد هخامنشیان بپرسی ، شروع می کنه از ۲۸ مرداد گفتن . اون هم داستان های تکراری و نخ نما ، که فکر نمیکنم حتی خودشون هم دیگه قبولش داشته باشن……….”

      شما نگران قبولی تاریخ و روشنفکران از کودتای ۲۸ مرداد نباش. کودتای ۲۸ مرداد بنا به شواهد و مدارک و مستندات سفارت خانه های آمریکا و انگلیس و هم بنا و شهادت های کسانی که شاهد ان روز ننگین بودند، مستند است و اهل تحقیق ان را قبول دارند.
      شما گویا بد جوری از یاداوری کودتای خائنانه ۲۸ مرداد آزرده شده اید که اینطور رطب و یابس به هم میبافید و هخامنشی را وصل میکنید به ۲۸ مرداد و آنرا هم لابد به نامربوط دیگری مرتبط نمایید.

      “بس کنید. خجالت بکشید. مصدق هم از قاجار بود و به فکر منافع خودش.”

      اتفاقا محمد رضا شاه هم پهلوی بود و به فکر منافع خودش منتهی دکتر مصدق منافع خود را در گرو استقرار آزادی و استقلال و حاکمیت ملی در کشور و قطع دست بیگانگان میدید و محمد رضا شاه درست مثل پدرش منافع خود را در خیانت و خودفروشی میدید و در واگذار کردن کشور و منابعش به بیگانگان.

      “چنان می گید مصدق که انگار پیامبری بود برای نجات ایران. مصدق برای ایران چه کرد؟ رضا شاه خوزستان رو نجات داد ، ”

      محض اطلاع جنابعالی مصدق نفت را از چنگ استعمار انگلستان درآورد که اگر چنین نمیکرد نفت ایران تا سال ۱۹۹۷ (۱۳۷۶ه ش) در چنگ انگلستان بود. حکایت نجات خوزستان هم از چنگ شیخ خزعل یادآور همان حکایت سعدی است که فرمود
      ؟شنیدم گوسفندی را بزرگی / رهانید از دهان و دست گرگی/
      شبانگه کارد بر حلقش بمالید/ روان گوسفند از وی بنالید/
      کز دهان دهان و دست گرگم در ربودی/ چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی/
      درست آنست که بگویید که رضا خان خوزستان را از چنگ شیخ خزعل نجات داد و به دیکتاتوری خود گرفتار نمود. البته باز برای آنکه دعوت شما را اجابت کرده باشم به گوشه هایی از اقدامات رضا خان اشاره میکنم.
      ۱- قزاقی مفلس و بیچیز در مدت ۱۶ سال تبدیل به بزرگترین فئودال و زمیندار ایران گردید. ایشان در این مدت هر جایی که زمین خوب و حاصلخیزی سراغ مینمود، آنرا بزور از صاحبش میگرفت و بزور تصاحب مینمود و خود صاحب زمین را مجبور به بیگاری بر روی ان زمین میکرد.
      ۲- راه آهنی را از شمال به جنوب کشید، انهم با پول مالیات قند و شکر و به قیمت تحمیل فقر و فاقه بر یک نسل از کشور، که هیچ نقشی در تجارت کشور ایفا نمیکرد و تنها به کار متفقین در جنگ جهانی دوم میخورد برای ارسال سلاح از خلیج فارس به جبهه روسیه.
      ۳- تحمیل خفقانی بی مانند بر کشور و زیر پا گذاشتن قانون مشروطه به مدت ۱۶ سال.
      ۴- بستن قراردادی نفتی با انگلستان که به مراتب خفت بار تر از قرارداد درسی بود.

      “رضا شاه خوزستان رو نجات داد ، یکی از شما حتی برای یک بار هم جرات مطرح کردنش زو نداشتید. چون به نفع شما بود که رضا شاه دیکتاتور حونده بشه.”

      معلوم نیست که نجات خوزستان چه ربطی به دیکتاتور بودن یا نبودن رضا خان داره. پیدا کنید پرتقال فروش را.

      “اولین بار رضا شاه بود که قرار داد نفت رو پاره کرد . هیچکدام از شما ملی گرایان حتی برای یک بار این رو گفتید؟”

      بله کاملا درست است. قرارداد درسی را پاره کرد و قراردادی خفت بار تر از ان بست که اگر نهضت ملی نفت نبود، انگلستان تا سال ۱۹۹۷ مالک نفت ایران بود.

      “نحریف تاریخ شگرد شماست.بس کنید. دستتان رو شده.”

      با وجود اینهمه سند و مدرک از ان دوران خفت بار، تصور میکنم ان دستی که رو شده دست امثال پهلویها و پهلوی چیهاست.

  2. ۸ مرداد از اینرو روز رستاخیز ایران بشمار میرود که کابینه ی مصدق از پس ناتوانیش در پرداختن به کشور،
    ساماندادن به نهادها، آرامش مردم و گروهها، آسودگی از بازی های پس پرده ی توده یی ها، …، بر پایه ی “قانون اساسی”، از کار برکنار شد.
    مصدق ناتوان از رهیابی در برابر دشواریها و پیچیدگی ها، تنها توانسته بود، به پیشنهاد فاطمی، سر “ملی کردن صنعت نفت” در گیتی هیاهو برپاکند.
    این بازیها درست هنگامی رخ میداد که کسانی چون دو گل فرانسوی، با اینکه فرانسه درپی شکست سراسریش در برابر هیتلر کشوری ناتوان و سست بدید می آمد، با ارجگذاری بر پیمانهای میان کشوری، آبرویی برای فرانسه بخرد و کم کم به کشوری نیرومند دگردیسیش دهد. “جبهه ی ملی” “محفلی” بود که بیشتر”خویشان و نزدیکان” را گردهم می آورد و هیچگاه “حزب” یا “وحدت حزبی” استوار و پایه مایه دارنشد. جای شگفت است که هوداران مصدق نمیتوانند از بیهوده از دست دادن ۱۲ سال زرین (۱۳۲۰-۱۳۳۲) و بیدست و پایی سردمداران به رویه آزادیخواه در ساختن میدان برخورد آزاد و دمکراتیک بگویند و هی برسر شعبان “بی مخ” میزنند ! گویی تنها خود شان از مخ و خرد بهره یی برده باشند !
    رستاخیزی راستین چرا که برنامه های توده نفتی ها برای نزدیک به سه دهه بخاک سپرده شد. اگر ۲۸ مرداد پیش نیامده بود کشور ملاخور نشده، توده یی-شورویخور شده بود.
    رستاخیزی که از ایران کشوری ساخت که میرفت ژاپن دوم آسیا گردد ! کسانیکه آنروز ها به چنین پیشبینی ها میخندیدند اکنون میبینند تا چه اندازه راست و خردمندانه بود.

    1. “۸ مرداد از اینرو روز رستاخیز ایران بشمار میرود که کابینه ی مصدق از پس ناتوانیش در پرداختن به کشور،
      ساماندادن به نهادها، آرامش مردم و گروهها، آسودگی از بازی های پس پرده ی توده یی ها، …، بر پایه ی “قانون اساسی”، از کار برکنار شد.”

      کودتای ۲۸ مرداد در نتیجه ناتوانی مصدق رخ نداد بلکه به شهادت اسناد تاریخی در نتیجه توطئه استعمار خارجی و همراهی نوکران داخلیشان از قبیل شاه و دربار و ارتجاع آخوندی رخ داد. وقوع این کودتا هم بر خلاف قانون اساسی بود، چه مطابق قانون اساسی مشروطه شاه هرگز حق دخالت در امور کشور از جمله برکناری نخست وزیر منتخب ملت را ندارد.
      البته ۲۸ مرداد روز جنبش ارازل و اوباشی بود از قماش شعبان بی مخ چاقو کش میدان و ملکه اعتضادی معروفه دربار و با همراهی پست ترین و رذل ترین اقشار اجتماع و با برخورداری از دلارهای آمریکایی انجام شد.

      “مصدق ناتوان از رهیابی در برابر دشواریها و پیچیدگی ها، تنها توانسته بود، به پیشنهاد فاطمی، سر “ملی کردن صنعت نفت” در گیتی هیاهو برپاکند.”

      شما سلطنت چیها از شدت حماقت دارید سرنا را از سر گشادش میزنید. ان کسی که سر این مساله هیاهو کرد، اربابان انگلیسی محمد رضا شاه بودند که میخواستند نفت ایرابن را غارت کنند وگر نه ان کسی که میخواست دولت ایران را به پای میز شورای امنیت ببرد انگلستان بود. مصدق البته بدرستی بر سر این مساله ایستاد، همانطور که از یک نماینده راستین مردم انتظار میرفت وگر نه اگر به امثال شاهان پهلوی و شما پهلوی چیان باشد، اصلا نه نفت ایران ارزش ایستادگی دارد و نه جدایی بحرین از خاک ایران و خلاصه باید منتظر بود تا انگلستان و آمریکا به شاه بگویند “گه نخور” تا مقام شامخ سلطنت با ان دبدبه و کبکبه شش ماه روزه بگیرد!

      “این بازیها درست هنگامی رخ میداد که کسانی چون دو گل فرانسوی، با اینکه فرانسه درپی شکست سراسریش در برابر هیتلر کشوری ناتوان و سست بدید می آمد، با ارجگذاری بر پیمانهای میان کشوری، آبرویی برای فرانسه بخرد و کم کم به کشوری نیرومند دگردیسیش دهد. ”

      پدر بیامرز حکومت دکتر مصدق و کودتای ۲۸ مرداد که اصلا پس از پایان جنگ جهانی دوم رخ داد. از ان گذشته پس از شکست فرانسه از آلمان، حکومت ویشی در فرانسه مستقر شد که رییس ان مارشال پتن خائن بود و نه ژنرال دوگل قهرمان آزادسازی فرانسه. اتفاقا دوگل زمانی به فرانسه آمد و رییس جمهور ان شد که آلمان در نتیجه رزم و مقاومت مردم فرانسه، از ان کشور عقب نشینی کرده بود و فرانسه آزاد شده بود. آخر چه ارتباطی است بین فرانسه آزاد و مستقل و قهرمان آزاد سازی ان ژنرال دوگل با ایران تحت استعمار انگلیس و تحت حاکمیت حکومت دست نشانده پهلوی؟ البته یک چیز درست است. تا زمانی که ایران هم مثل فرانسه خود را از زیر بار حکومت دست نشانده استعمار یعنی حکومت پهلوی آزاد نمیکرد، امکان تبدیل شدن ان به کشوری قوی وجود نداشت. کودتای ۲۸ مرداد هم برای جلوگیری از تبدیل ایران به کشوری قدرتمند و نگه داشتن ایران در حلقه استعمار و نوکرانش انجام شد.

      “جبهه ی ملی” “محفلی” بود که بیشتر”خویشان و نزدیکان” را گردهم می آورد و هیچگاه “حزب” یا “وحدت حزبی” استوار و پایه مایه دارنشد. جای شگفت است که هوداران مصدق نمیتوانند از بیهوده از دست دادن ۱۲ سال زرین (۱۳۲۰-۱۳۳۲) و بیدست و پایی سردمداران به رویه آزادیخواه در ساختن میدان برخورد آزاد و دمکراتیک بگویند و هی برسر شعبان “بی مخ” میزنند ! گویی تنها خود شان از مخ و خرد بهره یی برده باشند ! ”

      کدام ۱۳ سال طلایی را میگویی!؟؟ پدر بیامرز تو که دیگه دو تا سور به جناب دراز گوش زدی. حکومت مصدق حداکثر ۱۴ ماه بیشتر بر سر کار نبود. استعمار خارجی و نوکران داخلیش همین را نتوانستند تاب بیاورند.
      از ان گذشته کاملا بر خلاف گفته جنابعالی جبهه ملی جبهه ای بسیار وسیع بود متشکل از کلیه تفکرات موجود. آیا ایت الله کاشانی با مصدق فامیل بود؟ آیا زاهدی که خود عضو جبهه ملی بود با مهندس زیرک زاده و دکتر فاطمی فامیل بود؟ اتفاقا بیشتر مخالفین مصدق از درون همین جبهه ملی بودند.

      “رستاخیزی راستین چرا که برنامه های توده نفتی ها برای نزدیک به سه دهه بخاک سپرده شد. اگر ۲۸ مرداد پیش نیامده بود کشور ملاخور نشده، توده یی-شورویخور شده بود.”

      کاملا درست است! نتیجه این “رستاخیز راستین” هم، البته به زعم جنابعالی، رشد بنیادگرایی و تبلیغات آخوندی زیر سر نیزه ساواک آریامهری بود که در سال ۵۷ ارتش را در سینی طلایی از امرای ارتش رژیم شاه تحویل گرفت! اتفاقا کاملا برعکس است. آمریکا تا زمانی که از کمونیسم وحشت داشت، از حکومت مصدق حمایت میکرد، اما از زمانی که انگلستان وی را مطمئن نمود که ایران به خاطر سابقه مذهبی نمیتواند کمونیستی شود، مشغول تدارک کودتا با نوکران داخلیش از جمله شاه و دربار و ارتجاع آخوندی شد. وگر نه اگر حزب توده میتونست قدرت را بدست بگیرد، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بهترین فرصت بود برای گرفتن قدرت، انهم به بهانه در هم شکستن کودتای ارازل و اوباش مزدبگیر آمریکا که سازمان نظامی حزب توده از ابتدای شکل گیری در جریان ان بود. اگر شما ذره ای، حتی ذره ای در این کمونیست ستیزی خود صداقت داشتید، هرگز فرصتی چنین طلایی را با طراحی و انجام این کودتا فرصتی طلایی در اختیار اینان نمیگذاشتید.

  3. “ادبیات آزادی – نهاد های آزادی خواهی برای فرمانروایانی که دو ستار قانون باشند به منزله پناهگاه است نه مانع .”

    البته به شرط آنکه ان نهاد قانونی یبدیل به جایگاه و پناهگاه مشتی خائن و بیگانه پرست و مزدوران دولتهای خارجی و همدستان داخلیش نشده باشد.

  4. سخنی با شیفتگان مصدق:

    ۱-شما که امروز تحمل هیچ انتقادی را ندارید اگر فردا به قدرت برسید با منتقدان خود چه خواهید کرد؟

    ۲- مصدق دست کم در ۵ مورد قوانین کشور را زیر پا گذشت. (انتشار اسکناس بدون پشتوانه، انحلال مجلس هفدهم، لایحه اختیارت تام، برقراری رفراندوم، ندیده گرفتن فرمان عزل خود)

    ۳-منظور شما از کودتا چیست؟ کودتا وقتی‌ است که ارتش حکومت را سرنگون کند و خود قدرت را به دست بگیرد. آن چه در ۲۸ مرداد اتفاق افتاد توسل به زور بود برای برکناری نخست وزیری که تمرد میکرد و کنار نمیرفت. و از حل مشکلاتی هم که خود به وجود آورده بود درمانده بود.

    ۴-در آن ۱۲ سال طلایی شما دموکراسی نبود بلکه هرج و مرج بود. چرا که در همان دوران ۲۰ بار کابینه‌ها عوض شدند.

  5. پاسخگویی به شما را از اولین سخنتان شروع میکنم که متاسفانه با مغلطه آغاز کرده اید. فرموده اید:
    “سخنی با شیفتگان مصدق:”

    البته از طرفداران سلطنت استبدادی سابق موسوم به “سلطنت طلب”، که مرامشان از اساس چیزی جز کیش شخصیت نیست، انتظار نمیرود که اساسا فرقی بین “شیفتگی” با “تحسین و بزرگداشت” رجلی ملی قائل باشند، انهم به خاطر ایستادگی بر سر آرمانهای ملت ایران. برای این جماعت شاه “خدایگان” است و مرامشان هم بسته به مزاج حضرت ظل السلطان متغیر است. هر چه باشد این جماعت نوکر بادنجان که نیستند، بلکه بندگان خاکسار “اعلیحضرت همایونی” هستند که لابد بر رعایای خویش، یعنی ملت ایران منت گذارده اند و قبول زحمت سلطنت را نموده اند!
    تحسین و بزرگداشت مصدق اما نه به خاطر افسانه های موهوم پادشاهی و فر همایونی، که به خاطر شجاعتش در نمایندگی خواستهای بحق و دموکراتیک ملت ایران و پنجه در افکندن با استعمار زیاده خواه انگلستان و آمریکا از یک طرف و دربار استبدادی و وابسته پهلوی از طرف دیگر، در استیفای حقوق ملت ایران است. درست به همین دلیل است که مردم فرانسه دوگل را ستایش میکنند و بزرگ میدارند، چرا که در تاریکترین لحظات اشغال کشور فرانسه توسط هیتلر و حکومت دست نشانده ویشی، با اشغال آلمان جنگید. این ربطی به کیش شخصیت که مرام کودتاچیان سلطنت طلب است، ندارد.

    “-شما که امروز تحمل هیچ انتقادی را ندارید اگر فردا به قدرت برسید با منتقدان خود چه خواهید کرد؟”

    این هم عوض عذر خواهی و پوزش خواهی جماعت سلطنت طلب است از ملت ایران بابت خیانت به ان در بزنگاه تاریخی ۲۸ مرداد و همکاری با دشمنان شناخته شده ان؟ تا زمانیکه جماعت سلطنت طلب در قدرت بودند، تمام تلاش خود را برای زدودن مصدق از خاطره تاریخی ملت ایران بخرج داد. کتب تاریخ را از یاداوری نام و خاطره اش بازداشتند و سخن گفتن از وی را ممنوع نمودند. حالا پس از آنکه از قدرت افتاده اند، تصور میکنند که میتوانند با مخلوطی از “طلبکاری” و “مظلوم نمایی” دهان منتقدان مخالف ۲۸ مرداد ۳۲ را ببندند؟ آیا اساسا شما تصور میکنید که ژست آزادیخواهی به طرفداران استبداد سابق برازنده است؟ چطور است که تمام دهانها بسته باشد چون دوستان سلطنت طلب پاسخی برای انبوه خیانتهای شاهان پهلوی به ملت ایران، از جمله کودتا ۲۸ مرداد ندارند؟؟؟؟!!!
    شما گویا متوجه نیستید یا خود را به کوچه علی چپ میزنید. کسی با انتقاد از مصدق مخالف نیست. مخالفت ها، با محتوای انتقاد از مصدق است. وگر نه من خود با بسیاری از کارهای مصدق مخالفم. از جمله اعتمادش را به گرگ زاده رضا قلدر اصلا نمیپسندم. به نظر من دکتر مصدق در روز ۲۵ مرداد که کودتای شاه شکست خورد، میبایست دربار را منحل میکرد و رژیم جمهوری اعلام مینمود. اما با این حال دو کار مصدق را میپسندم. یکی ملی کردن صنعت نفت و بیرون آوردن ان از دست بیگانگان و دوم اصرار بر اجرای بی چون و چرای قانون اساسی مشروطه که از زمان کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹ توسط رضا خان زیر پا گذارده شده بود. مشکل من با انتقاد شما از مصدق اینست که انتقاد شما از زاویه ای بسیار ارتجاعی و استعمار پسند از مصدق ایراد میشود. شما اتفاقا اصرار مصدق را بر استیفای حقوق از دست رفته ملت ایران مورد انتقاد قرار میدهید و به تقلید از سخنگویان استعمار زیاده خواه انگلستان و آمریکا آنرا “لجبازی” مینامید. با مغلطه و دروغ هم سعی میکنید که خدمات وی را به ملت به عنوان “خیانت” یا “بحران سازی” جای بزنید. این یعنی همان تکرار اتهامات نخ نمای استعمار گران انگلستان که اتفاقا مورد قبول شورای امنیت ان زمان هم واقع نشد و شورای امنیت به دلیل بی اساس بودن این اتهامات رای به عدم صلاحیت خود در مساله دعوای انگلستان با ملت ایران و دکتر مصدق بر سر مساله نفت داد. بحران سازی و بهانه گیری انگلستان را هم با نعل وارونه معمول جماعت سلطنت طلب به مصدق نسبت میدهید. این چیزی نیست جز توهین به فهم و شعور خواننده که البته هر انسانی را به خشم میاورد.
    اما در مورد بستن دهان شما و دوستان سلطنت طلب تان در مورد مصدق یا هر مورد دیگر، مطمئن باشید که من یکی اصلا با بستن دهان هیچکس موافق نیستم، چه رسد کودتاچیان و طرفداران سلطنت استبدادی سابق که تا دهان باز میکنند، شروع به ضد و نقیض گویی میکنند و تنها چنته خالی خود را، انهم پس از ۶۰ سال از واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به نمایش میگذارند.

    “- مصدق دست کم در ۵ مورد قوانین کشور را زیر پا گذشت. (انتشار اسکناس بدون پشتوانه، انحلال مجلس هفدهم، لایحه اختیارت تام، برقراری رفراندوم، ندیده گرفتن فرمان عزل خود) ”

    این دیگر تنها در دکان عطاری سلطنت طلبان پیدا میشود که انجام این مقولات را که در حیطه اختیار هر دولتی است، مصداق بی قانونی و “عدول از قانون” به شمار آورد.
    ۱- تا آنجا که من میدانم چاپ اسکناس از اختیارات هر دولتی است. چاپ “غیر قانونی اسکناس” مربوط به زمانی است که شخصی بدون مجوز دولت، بانک مرکزی یا نهادهای ذیربط، اقدام به چاپ اسکناس کند.
    بالاخص که در دوران تحریم نفت ایران، اگر دولت اقدام به چاپ اسکناس نمیکرد نمیتوانست به کارمندان صنایع مختلف دستمزد پرداخت کند و ان صنایع را سر پا نگه دارد، در نتیجه مجبور به بستن ان صنایع میشد که باز کردن دوباره آنها هزینه سنگینی را میطلبید و هیچ دولت مسولی هرگز حاضر به قبول چنین ریسکی برای کشور نمیشود.این مطالب تماما در دفاعیات مصدق در دادگاه کودتاچیان گفته شده که نیازی به تکرار دوباره آنها نیست.

    ۲- انحلال مجلس از اختیارات یک نخست وزیر حکومت مشروطه است که هم در انگلستان و هم در کانادا که هر دو رژیمهای مشروطه پادشاهی دارند، سابقه دارد. شما به جای آنکه اینقدر سلطنت پهلوی را با سلطنت های مشروطه اروپایی و دموکراتیک جهان مقایسه کنید، بهتر است کمی هم وقت بگذارید و به تاریخ این کشورها و این رژیمها بپردازید.

    ۳- اختیارات تام، توسط خود مجلس به مصدق به عنوان نخست وزیر کشور داده شد که مطابق تمام رژیمهای مشروطه و دموکراتیک جهان مدت ان محدود بود. تصور میکنم که مدت اختیارات تام مصدق حدود یک سال بود و ایشان باید هر سال درخواست خود را به مجلس میداد تا موافقت مجلس را بگیرد. این فرق دارد با اختیارات نامحدود و غیر قانونی شاه که هم نامحدود بود و هم مشروط به اجازه هیچ احدی نبود. اتفاقا تاریخ معاصر جهان مملو از شواهدی است که منتخبین مردم، اعم از نخست وزیر یا رییس جمهور، اختیارات نامحدودی را به مدت محدود بدست میگیرند. تازه ترین نمونه ان اختیارات نامحدودی بود که آقای بوش پس از ۱۱ سپتامبر و در پاسخ به شرایط فوق العاده ای که وجود داشت، بدست گرفت. حتی قانونی را هم از مجلس گذراند، به نام “قانون میهن پرستانه” که در ان به دولت اختیارات نامحدودی در کنترل شهروندان داده شده بود، کاری که در زمان مصدق هرگز انجام نشد.

    ۴- فرمان عزل توسط شاه کودتاچی- مطابق تمامی قوانین مشروطه اگر کسی اینجا پا از محدوده اختیارات خود بیرون گذاشته باشد، این شاه است که بر خلاف قانون اساسی که تنها به شاه اجازه سلطنت و نه حکومت میدهد، نخست وزیر منتخب ملت را عزل کرد. شاه اصلا صلاحیت صدور چنین فرمانی را نداشت. برابر قانون اساسی مشروطه، تنها مجلس صلاحیت عزل مصدق را دارد. از ان گذشته مطابق نص صریح قانون اساسی مشروطه، هیچیک از وزرا حق ندارند که به عذر حکم کتبی شاه از مسولیت خود کناره گیری نمایند. اتفاقا مطابق قانون مشروطه اینجا مصدق قانون را اجرا کرد.

    “-منظور شما از کودتا چیست؟ کودتا وقتی‌ است که ارتش حکومت را سرنگون کند و خود قدرت را به دست بگیرد. آن چه در ۲۸ مرداد اتفاق افتاد توسل به زور بود برای برکناری نخست وزیری که تمرد میکرد و کنار نمیرفت. و از حل مشکلاتی هم که خود به وجود آورده بود درمانده بود.”

    منظور از کودتا بدست گرفتن “غیر قانونی” قدرت است با اعمال زور که میتواند هم توسط دستجات چماقدار انجام شود و هم توسط ارتش یا بخشی از ان. در این مورد اتفاقا هم دستجات چماقدار بکار گرفته شدند و هم بخشی از امرای خائن ارتش شاهنشاهی. مگر سپهبد زاهدی وزیر دفاع مصدق، نظامی نبود؟ مگر همین جناب ایشان سردسته کودتاچیان نبود؟
    متاسفانه شما هر چه بیشتر سخن میگویید عدم درک خود را از قانون اساسی مشروطه بیشتر نشان میدهید. ان کس که تمرد میکرد شاه بود که پا را از گلیم قانون فراتر گذارده بود و فرمان عزل نخست وزیر منتخب قانون را صادر کرد. پس از انهم برای ساقط کردن نخست وزیر منتخب مردم دست به دامن انگلستان و آمریکا شد تا با دلارهای آمریکایی دستجات ارازل و اوباش را در خیابانها بیاورد و زمینه سقوط مصدق را فراهم آورد.
    اگر قرار بود که شاه حق عزل نخست وزیر منتخب ملت را داشته باشد که اصلا نیازی به انقلاب مشروطه و جانفشانی مبارزان مشروطه نبود. بد نیست که کمی راجع به حکومتهای مشروطه سلطنتی که اینهمه دوستان سلطنت طلب، سنگش را به سینه میزنند، مطالعه کنید و تنها به من یک مورد از حکومتهای مشروطه در کشورهای دموکراتیک نشان دهید که در ان مقام سلطنت یا هر مقام غیر منتخب، حق عزل نماینده مردم را داشته باشد. در هر حکومت دموکراتیک، چه جمهوری و چه مشروطه سلطنتی، تنها مجلس و نمایندگان منتخب مردم هستند که حق عزل نخست وزیر را دارند. ستار خانها و باقر خانها قیام نکردند که جای محمد علیشاه مستبد را رضا قلدر و زاد و رودش بگیرند و شاه حق دخالت در امور کشور را داشته باشند. رای مجلس و مردم اساس مشروطه است. کودتای ۲۸ مرداد نه تنها مصدق بلکه اساس مشروطه را نابود نمود و شاه را به مدت ۲۵ سال متعاقب ان تبدیل به شاهی مستبد نمود که مجلس و دولت را از دست نشاندگان خود انباشته بود و خفقانی وحشتناک را بر کشور حاکم نمود که ثمره تلخ ان رشد بنیاد گرایی و استقرار جمهوری اسلامی است.

    “-در آن ۱۲ سال طلایی شما دموکراسی نبود بلکه هرج و مرج بود. چرا که در همان دوران ۲۰ بار کابینه‌ها عوض شدند.”

    دوران مصدق ۱۲ سال نبود، بلکه حدود ۲ سال بود. از ان گذشته نمیدانم این وسط چه کسی حرف از دوران طلایی زد؟ اگر دوران پس از شهریور ۲۰ از نظر تاریخی ارزش داشت، به خاطر آنست که در ان دوران به علت ضعف استبداد سلطنتی، جامعه توانست رشد کند و علیرغم تمامی نابسامانیهای ناشی از هرج و مرج حاکم، فضای آزاد توانست کمک مهمی به رشد خودآگاهی ملی و اجتماعی ایرانیان نماید و خواستهای آزادی و حاکمیت ملی را در بین اقشار مختلف ایرانیان پررنگتر نماید. بالشخصه ترجیح میدهم که کابینه ها در مدت ۱۲ سال ۲۰ بار تغییر کنند اما یک کابینه نوکر صفت مثل کابینه هویدا، سیزده سال تمام بر مقدرات کشور به امر و اراده شاه یا هر مستبد دیگری حاکم نباشد.

  6. جواب شما در اصل ۴۸ و اصل ۴۶ متمم قانون اساسی‌ داده شده است. اختیار نصب و عزل نخست وزیر و انحلال مجلس فقط در اختیار شاه بود نه نخست وزیر.

  7. فرموده اید که :
    “جواب شما در اصل ۴۸ و اصل ۴۶ متمم قانون اساسی‌ داده شده است. اختیار نصب و عزل نخست وزیر و انحلال مجلس فقط در اختیار شاه بود نه نخست وزیر.”

    شما مثل ان جنابی هستید که با دیدن لا اله ادعا میکرد که قران دعوت به بیخدایی میکند، فقط “لا اله” را دیده اید و “الی الله” را زیر سبیلی در کرده اید. بگذریم از اینکه در همین نقل قولتان هم رعایت امانت داری را نکرده اید. من از قانون اساسی مشروطه اصل ۴۶ و ۴۸ قانون اساسی را نقل قول میکنم.

    http://ebookbrowse.com/ghanoon-asasi-mashrooteh-iran-pdf-d104257422

    اصل ۴۶- اصل و نصب وزرا به موجب فرمان همایون پادشاه است.
    اصل ۴۸- انتخاب مامورین رئیسه دوایر دولتی از داخله و خارجه با تصویب وزیر مسئول از حقوق پادشاه است مگر در مواقعی که قانون استثنا کرده باشد ولی تعیین سایر مامورین راجع به پادشاه نیست مگر در مواردی که قانون تصریح میکند.

    اصل ۴۸ که اصلا ربطی به عزل و نصب نخست وزیر ندارد.
    در مورد اصل ۴۶ متمم قانون اساسی مشروطه، شاه نه به عنوان تصمیم گیرنده بلکه صرفا به عنوان مقامی تشریفاتی و ماشین امضا شناخته شده که پس از تایید مجلس برای عزل و نصب وزرا، حکم وزارت یا عزل وزرا باید ممهور به امضا شاه باشد. والا مطابق اصل ۴۴ متمم قانون اساسی شخص پادشاه از مسولیت مبری است و وزرا دولت در هر گونه امور مجلسین مسئول هستند.اصل ۶۴ متمم قانون اساسی نیز میگوید که : هیچیک از وزرا نمیتوانند احکام شفاهی و کتبی پادشاه را مستمسک قرار داده سلب مسولیت از خودشان بنمایند.
    روال کار در یک حکومت مشروطه به اینصورت است (قابل توجه کسانی که حکومت پهلوی را با پادشاهی دانمارک و انگلیس مقایسه مینمایند و هنوز نمیدانند که مشروطه چیست) که وزرا پس از تایید یا عزل یک وزیر، حکم لازمه را صادر میکنند و این حکم پس از تایید و مهر مجلس برای اجرایی شدن باید ممهور به امضای شاه باشد. وگر نه شاه مشروطه اصلا مقامی غیر مسئول است که حق دخالت در امور کشور و بالاخص حق تعیین یا عزل وزرا را از پیش خود ندارد. مطابق اصل ۴۵ متمم قانون اساسی شاه حتی حق اجرایی کردن دستخط خود را هم بدون تایید وزیر مربوطه ندارد. (اصل ۴۵ متمم قانون اساسی مشروطه: کلیه قوانین و دستخطهای پادشاهی در امور مملکتی وقتی اجرا میشوند که به امضای وزیر مسئول رسیده و مسئول صحت مدلول ان فرمان و دستخط همان وزیر است )

  8. فرموده اید که :
    “جواب شما در اصل ۴۸ و اصل ۴۶ متمم قانون اساسی‌ داده شده است. اختیار نصب و عزل نخست وزیر و انحلال مجلس فقط در اختیار شاه بود نه نخست وزیر.”

    شما مثل ان جنابی هستید که با دیدن لا اله ادعا میکرد که قران دعوت به بیخدایی میکند، فقط “لا اله” را دیده اید و “الی الله” را زیر سبیلی در کرده اید. بگذریم از اینکه در همین نقل قولتان هم رعایت امانت داری را نکرده اید. من از قانون اساسی مشروطه اصل ۴۶ و ۴۸ قانون اساسی را نقل قول میکنم.

    http://ebookbrowse.com/ghanoon-asasi-mashrooteh-iran-pdf-d104257422

    اصل ۴۶- عزل و نصب وزرا به موجب فرمان همایون پادشاه است.
    اصل ۴۸- انتخاب مامورین رئیسه دوایر دولتی از داخله و خارجه با تصویب وزیر مسئول از حقوق پادشاه است مگر در مواقعی که قانون استثنا کرده باشد ولی تعیین سایر مامورین راجع به پادشاه نیست مگر در مواردی که قانون تصریح میکند.

    اصل ۴۸ که اصلا ربطی به عزل و نصب نخست وزیر ندارد.
    در مورد اصل ۴۶ متمم قانون اساسی مشروطه، شاه نه به عنوان تصمیم گیرنده بلکه صرفا به عنوان مقامی تشریفاتی و ماشین امضا شناخته شده که پس از تایید مجلس برای عزل و نصب وزرا، حکم وزارت یا عزل وزرا باید ممهور به امضا شاه باشد. والا مطابق اصل ۴۴ متمم قانون اساسی شخص پادشاه از مسولیت مبری است و وزرا دولت در هر گونه امور مجلسین مسئول هستند.اصل ۶۴ متمم قانون اساسی نیز میگوید که : هیچیک از وزرا نمیتوانند احکام شفاهی و کتبی پادشاه را مستمسک قرار داده سلب مسولیت از خودشان بنمایند.
    روال کار در یک حکومت مشروطه به اینصورت است (قابل توجه کسانی که حکومت پهلوی را با پادشاهی دانمارک و انگلیس مقایسه مینمایند و هنوز نمیدانند که مشروطه چیست) که وزرا پس از تایید یا عزل یک وزیر، حکم لازمه را صادر میکنند و این حکم پس از تایید و مهر مجلس برای اجرایی شدن باید ممهور به امضای شاه باشد. وگر نه شاه مشروطه اصلا مقامی غیر مسئول است که حق دخالت در امور کشور و بالاخص حق تعیین یا عزل وزرا را از پیش خود ندارد. مطابق اصل ۴۵ متمم قانون اساسی شاه حتی حق اجرایی کردن دستخط خود را هم بدون تایید وزیر مربوطه ندارد. (اصل ۴۵ متمم قانون اساسی مشروطه: کلیه قوانین و دستخطهای پادشاهی در امور مملکتی وقتی اجرا میشوند که به امضای وزیر مسئول رسیده و مسئول صحت مدلول ان فرمان و دستخط همان وزیر است )

  9. فرموده اید که :
    “جواب شما در اصل ۴۸ و اصل ۴۶ متمم قانون اساسی‌ داده شده است. اختیار نصب و عزل نخست وزیر و انحلال مجلس فقط در اختیار شاه بود نه نخست وزیر.”

    شما مثل ان جنابی هستید که با دیدن لا اله ادعا میکرد که قران دعوت به بیخدایی میکند، فقط “لا اله” را دیده اید و “الی الله” را زیر سبیلی در کرده اید. بگذریم از اینکه در همین نقل قولتان هم رعایت امانت داری را نکرده اید. من از قانون اساسی مشروطه اصل ۴۶ و ۴۸ قانون اساسی را نقل قول میکنم.

    http://ebookbrowse.com/ghanoon-asasi-mashrooteh-iran-pdf-d104257422

    اصل ۴۶- عزل و نصب وزرا به موجب فرمان همایون پادشاه است.
    اصل ۴۸- انتخاب مامورین رئیسه دوایر دولتی از داخله و خارجه با تصویب وزیر مسئول از حقوق پادشاه است مگر در مواقعی که قانون استثنا کرده باشد ولی تعیین سایر مامورین راجع به پادشاه نیست مگر در مواردی که قانون تصریح میکند.

    اصل ۴۸ که اصلا ربطی به عزل و نصب نخست وزیر ندارد.
    در مورد اصل ۴۶ متمم قانون اساسی مشروطه، شاه نه به عنوان تصمیم گیرنده بلکه صرفا به عنوان مقامی تشریفاتی و ماشین امضا شناخته شده که پس از تایید مجلس برای عزل و نصب وزرا، حکم وزارت یا عزل وزرا باید ممهور به امضا شاه باشد. والا مطابق اصل ۴۴ متمم قانون اساسی شخص پادشاه از مسولیت مبری است و وزرا دولت در هر گونه امور مجلسین مسئول هستند.اصل ۶۴ متمم قانون اساسی نیز میگوید که : هیچیک از وزرا نمیتوانند احکام شفاهی و کتبی پادشاه را مستمسک قرار داده سلب مسولیت از خودشان بنمایند.
    روال کار در یک حکومت مشروطه به اینصورت است (قابل توجه کسانی که حکومت پهلوی را با پادشاهی دانمارک و انگلیس مقایسه مینمایند و هنوز نمیدانند که مشروطه چیست) که نمایندگان مجلس پس از تایید یا عزل یک وزیر، حکم لازمه را صادر میکنند و این حکم پس از تایید و مهر مجلس برای اجرایی شدن باید ممهور به امضای شاه باشد. وگر نه شاه مشروطه اصلا مقامی غیر مسئول است که حق دخالت در امور کشور و بالاخص حق تعیین یا عزل وزرا را از پیش خود ندارد. مطابق اصل ۴۵ متمم قانون اساسی شاه حتی حق اجرایی کردن دستخط خود را هم بدون تایید وزیر مربوطه ندارد. (اصل ۴۵ متمم قانون اساسی مشروطه: کلیه قوانین و دستخطهای پادشاهی در امور مملکتی وقتی اجرا میشوند که به امضای وزیر مسئول رسیده و مسئول صحت مدلول ان فرمان و دستخط همان وزیر است )

  10. .
    اصل چهل و هشتم: اعلیحضرت همایون شاهنشاهی می‌تواند هریک از مجلس شورای ملی و مجلس سنا را جداگانه و یا هردو مجلس را درآن واحد منحل نماید.

    اصل چهل و ششم متمم قانون اساسی
    : عزل و نصب وزراء به موجب فرمان همایون پادشاه است.

    ببین پسر جان مجبورم میکنی‌. من ۷۵ سال سنّ دارم و استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران بودم. سال‌ها پیش از این که تو به دنیا بیایی من درس حقوق اساسی‌ و حقوق تطبیقی میدادم. در مورد قانون اساسی‌ مشروطیت من متخصص هستم. این را هم بدن که در زمان مصدق من جوان ۱۵-۱۶ ساله بودم و اوضاع آن روز را بهتر از تو می‌دانم. تو اسیر واقعیت‌های لمس نشدنی خودت هستی‌ و برای خودت دنیای ایده‌آلی ساختی. در اواخر دوره مصدق تو نبودی تا ببینی‌ مردم دیگر خسته شده بودند. هرج و مرج، ناا امنی‌، حقوق‌های عقب افتاده، خزانه خالی‌، شعار‌ها و وعده‌های عملی‌ نشده، دسیسه‌های حزب توده، و هزار و یک درد دیگر جان همه را به لب رسانده بود. همه در ترس از حمله دوباره انگلیس و یا روسیه بودیم. هر کس دستش می‌رسید آذوقه ذخیره میکرد. برای تو و امثال تو آسان است که با معیار‌های امروز اوضاع آنروز را قضاوت کنی‌. موفق باشی‌.

  11. پیرمرد ۷۵ ساله عزیز:
    ۱- اصلی را که به عنوان اصل چهل و هشتم آورده اید، اصل چهل و هشتم قانون اساسی است و نه اصل چهل و هشتم “متمم قانون اساسی” آنطور که در کامنت قبلتان آورده اید.
    منبع : http://pan-iranist.net/files/2010/08/Ghanoon-Asasi-Mashrooteh-Iran.pdf

    از ان گذشته، مطمئنم که جنابعالی فرق بین قانون اساسی و متمم آنرا میدانید، بالاخص که استاد دانشگاه هم بوده اید و درس حقوق اساسی و حقوق تطبیقی میدادی! اما غیر از این شما اشتباهات و خطاهای بزرگتر از این در تحلیلتان دارید که حتی برای من غیر متخصص در علم حقوق غیر منطقی و غیر واقعی است. به عنوان مثال یک اصل اساسی در تفسیر قانون، حالا هر قانونی که باشد، اینست که تفسیر هیچیک از بندهای قانونی نمیتواند با بندهای دیگر همان قانون در تضاد باشد. این همان ایرادی است که دکتر مصدق هم در دادگاه کودتاچیان بر این منطق سست و ضعیف گرفت.محض یاداوری، دکتر مصدق دکترای حقوق خود را از دانشگاه لوزان سوئیس دریافت کرد، سالها وزیر و وکیل و نخست وزیر بود و در دوران نخست وزیریش وکالت ملت ایران را در دادگاه لاهه در برخورد با دولت انگلستان و شرکت نفت بر عهده گرفت و با موفقیت از ایران در ان دادگاه دفاع کرد تا دادگاه رای به حقانیت ایران داد. بنابر این شما باید خوشحال هم باشید که با فردی غیر متخصص صحبت میکنید.بهر حال اگر من غیر متخصص در علم حقوق بتوانم از این شبه استدلال شما این یک ایراد را بگیرم، قدر مسلم یک متخصص حقوق میتواند صد ها ایراد قانونی از شما گرفته و بر ایرادات من اضافه نماید.
    امیدوارم که در دوران تدریس در دانشگاه تهران در رشته حقوق ارگومنتها و دلایل قویتر و بهتری برای دانشجویان میاوردید!

    ۲- اصل چهل و هشتی هم که آورده ای همچنان هیچ ربطی به ماجرای مصدق ندارد. دکتر مصدق بر اساس لایحه اختیارات فوق العاده مجلس، بر اساس تصویب مجلس این حق را داشت که لوایح مورد نظر خود را به مورد اجرا بگذارد بدون آنکه آنرا از تصویب مجلس بگذارند. انحلال مجلس هم بر اساس همین لایحه قانونی انجام شد. دفاعیات دکتر مصدق هم بخوبی اینها را نشان میدهد.

    ۳- فرموده اید که در دوران نهضت ملی نفت ایران نوجوانی ۱۶ ساله بودید و ان دوران را بخوبی به یاد دارید.
    الف- فرق است بین دیدن و تجربه نمودن برهه ای تاریخ ایران با داشتن تفسیری علمی و منطقی از ان.

    ب- مطابق نظر دانشمندان زیست شناسی و پزشکان و روانشناسان، فعالیتهای شناختی انسان از ۷۰ سالگی روی به کاهش میگذارد، که عوارضی از قبیل کندی در یادگیری و دشواری در یاداوری خاطرات گذاشته را، در حالت خفیف ان و بروز آلزایمر در حالات شدید و حاد بهمراه دارد. بنابر این یاداوری خاطرات گذشته، انهم خاطرات ۶۰ سال پیش، قطعا از نقاط قوت فردی به سن شما نیست! خوشبختانه نیازی هم به این کار نیست. کتب تاریخ و فایلهای کامپیوتری و اینترنتی کمک بسیار بزرگی در ثبت و ضبط تواریخ گذاشته میکنند. بالاخص در این ۶۰ سال بسیاری از مسائل پشت پرده رو شده که در آنزمان از دید مردم پنهان بود.

    ج- کبر سن شما، محافظه کاری شدید شما را در چسبیدن به گذشته، توجیه میکند. شما به دلایل قابل درک، هنوز در گذشته زندگی میکنید، منتهی نه گذشته، آنطور که اتفاق افتاده، بلکه آنطور که شما دوست دارید اتفاق افتاده باشد.

    ۴- نکته آخر اینکه اگر شما خود را به عنوان استاد دانشگاه در رشته حقوق معرفی میکنی، این مساله باید در ارگومنتها و دلایلی که مطرح میکنید پیدا باشد، و بقول سعدی دلایل مطروحه باید قوی و معنوی باشند، وگر نه با گفتن اینکه “من چیزی میفهمم که شما نمیدانید” یا “برای فهم حرفهای من نیاز به دانستن حکمت بالغه است که شما ها ندارید”، انهم با ان ادبیات تحقیر آمیز و خطاب من به عنوان “پسر جان”، گذشته از اینکه بی ادبانه، تحقیر آمیز و غیر متمدنانه است، گذشته از آنکه اساس کمکی به شما برای قانع کردن من نمیکند، تنها و تنها چنته خالی شما را نشان میدهد که پس از ۶۰ سال که از این واقعه میگذرد، و حتی با داشتن دانشنامه حقوق، چنته توجیه گران کودتا، هنوز از آوردن دلایل منطقی در توجیه کودتا تهی است.

    1. خانم فرشته، قراره طرفداران مصدق چه کار کنند؟ لابد اگر به دموکراسی شما پهلوی چیها باشه که مثل ان دوران ۳۰ سال سرکوب و اختناق میکواهید خفه شان کنید. شما انتظار دارید که طرفداران مصدق یا هر گروه دیگری “بز” باشند که هر کاری که میخواهید با آنها بکنید؟ لابد اینهم دموکراسی مدل پهلوی چیهاست. متاسفم که شما را ناامید میکنم ولی من “بز” نیستم. قرار هم نیست که هر که هر چه گفت بپذیرم. اگر مطلبی را قابل اعتراض بدانم، ابایی از خاطر نشان کردن ان ندارم.

    1. “در چه خانواده‌ای بزرگ شده‌ای که احترام بزرگ تر به تو یاد نداده‌اند؟”

      عجب! هم توهین شنیدم، هم به لقب “پسر جان” از این بزرگتر مورد نظر شما ملقب شدم، حالا باید درس ادب هم بگیرم؟ شما اگر میتوانی درس ادب بدهی، پیشنهاد میکنم که بهتر است که به این آقای “استاد دابشگاه ۷۵ ساله” درس ادب بدهی که در یک گفتگوی دوستانه جانب ادب را نگه دارد و از کاربرد ادبیات و القاب تحقیر کننده خودداری نماید. اتفاقا من نه تنها به ایشان توهین نکردم، بلکه سعی کردم با نهایت ادب به نکته به نکته سخنان ایشان جواب دهم. با کاربرد مزاح و شوخی هم تا آنجا که از دستم برمیآمد، سعی در تلطیف انتقاداتم از ایشان کردم.

  12. خانم فرشته، قراره طرفداران مصدق چه کار کنند؟ لابد اگر به دموکراسی شما پهلوی چیها باشه که مثل ان دوران ۳۰ سال سرکوب و اختناق، انتظار دارید که خفقان بگیرند. شما انتظار دارید که طرفداران مصدق یا هر گروه دیگری “بز” باشند که هر کاری که میخواهید با آنها بکنید؟ لابد اینهم دموکراسی مدل پهلوی چیهاست. متاسفم که شما را ناامید میکنم ولی من “بز” نیستم. قرار هم نیست که هر که هر چه گفت بپذیرم. اگر مطلبی را قابل اعتراض بدانم، ابایی از خاطر نشان کردن ان ندارم.

  13. شما که جواب‌های خود را دو یا سه‌ دفعه می‌نویسی و شعار درود بر این درود بر آن میدهی‌ به نظر آدم تند خو و عصبانی هستی‌ و فقط هم حرف خودت را قبول داری. اولا پیشنهاد می‌کنم وارد بحث سیاسی نشوی. دوم بر خلاف گفته شما، لایحه اختیارت تام به مصدق داده نشد زیرا بر خلاف قانون اساسی‌ بود. اگر اشتباه نکنم او دو بار این لایحه را مجلس برد و هر دو بار ردّ شد، حتی نزدیکان مصدق هم به او اعترض کردند. در مورد انتشار اسکناس بدون پشتوانه هم همینطور. گویا سنجابی به او اعتراض کرد که انتشار اسکناس از حدود اختیارات او نیست. ولی‌ مصدق به او پرخاش کرد. کمی‌ بیشتر مطالعه کنید و جانب انصاف را نگهدرید. از مصدق بت نسازید و اشتباهت او را بپذیرید تا حرف شما شنیدنی باشد. خدا نگهدار.

    1. خانم فرشته عزیز
      من اگر جای شما بودم بجای آنکه عجولانه راجع به کسی قضاوت کنم، ابتدا در مورد حرفهایی که از دهانم بیرون میامد، کمی تحقیق میکردم.
      ۱- شما فرموده اید که من پاسخ های خود را دو سه بار منتشر میکنم. اگر کمی صبر و حوصله داشتید و پاسخ های مرا با هم مقایسه میکردید، اولا میبینید که من فقط در یک مورد چنین کرده ام که در اینصورت نمیتوان حکم کلی داد. از ان گذشته، با مقایسه همان پاسخ های تکراری میبینید که پاسخ ها اندکی با هم فرق دارند. من هر بار چیزی اضافه کرده یا اشتباهی را اصلاح کرده ام. این نتیجه گیری عجولانه شما تنها مرا به این نتیجه میرسند که شما عادت ندارید که قبل از حرف زدن و نتیجه گیری فکر کنید. همانطور که من هم عادت ندارم که قبل از ارسال مطالبم به وبلاگ ملیون با حوصله مقاله را بخوانم و اصلاحات لازمه را در ان انجام دهم. پس لطفا برای من بالای منبر نروید. رخت و لباس روانشناسی هم به تن و بدن جنابعالی زار میزند و اصلا به شما نمی اید.
      ۲- من هم مثل بقیه آدمها حرف خودم را قبول دارم، مگر شما نداری؟ منتهی من زمانی از حرف خودم دست میکشم وحرف دیگری را قبول میکنم که کمترین اثری از منطق در ان ببینم. حرف غیر منطقی را از هیچ احدی قبول نمیکنم. برای کسی هم که در یک صحبت و دیالوگ منطقی از روش تحقیر استفاده میکند، کمترین ارزشی قائل نیستم. به نظر من اگر کسی حرفی برای عرضه داشته باشد، نیازی به این کارها ندارد. اولین نتیجه برخورد بی ادبانه با من، اینست که من در جا متوجه میشوم که طرف مقابل حرفی و سخنی منطقی برای عرضه ندارد و اینرا خودش نیز میداند. در پاسخگویی به چنین فردی هم کمترین تردیدی به خود راه نمیدهم.
      ۳- از توصیه ای که شما برای عدم ورود من به صحبتهای سیاسی کرده اید متشکرم. حتما شما این را از روی نیت خوب گفته اید ولی تنها کسی که راجع به من تصمیم میگیرد خود من هستم. شما را هم با این همه گافی که داده اید به عنوان تصمیم گیرنده ای منطقی به رسمیت نمیشناسم، یادم هم نمی اید که از شما توصیه ای خواسته باشم.
      ۴- با این اظهارات شما که میفرمایید به مصدق اختیارات خاصی داده نشد، مطمئن شدم که اصلا از تاریخ معاصر کشور خبر ندارید. ضمن آنکه اگرلایحه اختیارات خاص با تصویب مجلس باشد هیچ منافاتی با قانون اساسی ندارد. در کشورهای مشروطه سلطنتی مثل انگلستان نخست وزیران آنها بارها اختیارات فوق العاده از مجلس گرفتند و هیچکس هم این ایراد خنده دار را نگرفت که گرفتن این اختیار از مجلس خلاف قانون است. در آمریکا هم که در زمان حمله ۱۱ سپتامبر آقای بوش از کنگره آمریکا قدرت فوق قانونی گرفت. اینگونه اختیارات که ورای قدرت یک نخست وزیر است از طرف مجلس در شرایط اضطراری و به مدت محدود به نخست وزیر یا منتخب مردم داده میشود و ان نخست وزیر باید پس از پایان مهلت ان لایحه دوباره به مجلس رفته و تقاضای تمدید مهلت ان لایحه را بنماید. البته از اعتراض دوستان و آشنایان مصدق در این مورد آگاه هستم. در این مورد دکتر مصدق حتی در دادگاه کودتاچیان هم صحبت کرد و آنها هیچگونه ایرادی از این بابت به وی نگرفتند. قابل ذکر است که در زمان کودتا هنوز شش ماه از مهلت لایحه قوانین اختیارات فوق العاده برای دکتر مصدق باقی مانده بود. پیشنهاد میکنم که کمی تاریخ معاصر کشور را مطالعه نمایید. البته خطر این مطالعه و آگاهی از تاریخ آنست که ممکن است دیگر سلطنت طلب نمانید!
      ۵- انتشار اسکناس در هر کشوری از اختیارات بانک مرکزی ان کشور است که در حیطه نفوذ دولت است. بسیار جای تعجب است اگر آقای سنجابی چنین گفته باشد. لطفا کمی مطالعه نمایید. دکتر مصدق اگر در ان موقع به چاپ اسکناس روی نمیاورد، با توجه به تحریم ایران از سوی انگلستان و آمریکا، دولت از عهده پرداخت دستمزد کارمندان کارخانجات بر نمیامد و این کارخانجات در صورت عدم استفاده، دچار چنان ناکارامدی میشدند که هزینه راه اندازی سنگینی را مطالبه مینمودند. چنین کاری بسیار غیر مسولانه میبود.
      اساسا انتشار اسکناس از سوی دولت نمیتواند غیر قانونی باشد. انتشار اسکناس زمانی غیر قانونی است که توسط امثال من و شما و بطور کلی افرادی انجام شود که مجوز چاپ اسکناس از بانک مرکزی ندارند.
      ۶- من مصدق را بت نمیدانم. به نظر من مصدق اشتباهات بسیار کرد. اگر اشتباه نمیکرد که کودتای ۲۸ مرداد در کار نبود. یکی از اشتباهات مصدق به عنوان مثال، ان بود که دربار، این دکان خیانت و وطنفروشی را پس از کودتای نافرجام ۲۵ مرداد تعطیل نکرد. ایشان باید پس از کودتای ۲۵ مرداد سلطنت را ملغی، دربار را منحل و اعلان جمهوری میکرد.
      مشکل من با پهلوی طلبان، اصل انتقاد آنان به مصدق نیست، بلکه ماهیت انتقاد آنان به مصدق است. یا به جعل تاریخ و دروغ و مغلطه میپردازند یا اگر هم انتقادی به مصدق میکنند، این انتقاد از زاویه ای بسیار ارتجاعی و استعمار پسند است. مصدق را به خاطر ایستادگی در مقابل استعمار زیاده خواه انگلیس و آمریکا، به تقلید از نمایندگان استعمار “لجباز” میخوانند و درک هم نمیکنند که این از وظایف یک دولتمرد است که پای خواسته ها و منافع ملی کشورش بایستد. درست مثل ژاک شیراک که برای منافع ملتش رو در روی دار و دسته هار بوش ایستادگی نمود. الگوی مورد قبول این جماعت شاهی مثل رضا شاه و محمد رضا شاه است که توی سرش میزنند و بحرین را از وی میگیرند. دوباره توی سرش میزنند، نفت را از وی میگیرند. این جماعت شاهی را میخواهند که اگر انگلیس و آمریکا به وی گفتند “گه نخور”، مثل محمد رضا شاه از ترس شش ماه روزه خشک بگیرد. من وجود چنین شاهانی را ننگ ایران و ایرانی میدانم و کشور حافظ و سعدی و فردوسی را لایق رهبرانی به مراتب شایسته تر میدانم. نه رهبرانی که با ملت خود با مشت آهنین و ساواک و جانورانی از قماش تیمور بختیار و پرویز ثابتی برخورد میکنند، در عین حال در مقابل استعمار زیاده خواه انگلستان و آمریکا مثل بره رام هستند و با یک اشاره استعمار ایران و مردمانش را در سینی طلا به استعمارگران تقدیم میکنند.
      ممنون از توجهتان

  14. تو که با یک “پسر جان” این طور براشفته حال میشوی به قول این خانم نباید در بحث‌های سیاسی وارد شوی. وقتی‌ هم این آقای ۷۵ ساله می‌گوید اوضاع در زمان مصدق خراب بود چرا بحث میکنی‌؟ حتما خراب بود که مصدق بدون پشتوانه اسکناس انتشار داد، آن هم علیرغم اعتراض دوستانش. درسته “پسر جان”؟ این جمهوری اسلامی با تمام حماقتش لا اقل می‌داند که انتشار اسکناس بدون پشتوانه به تورم دامن می‌زند. اما این آقای دکتر حقوق از دانشگاه لوزان این مسٔله به این سادگی‌ را زیر پا گذشت و تو همچنان نمیخواهی کوتاه بیایی.

    به نظر میاید که مشکل تو مصدق نیست. تو که این طور با تعصب از مصدق طرفداری میکنی‌ نشان میدهی‌ که مصدق برای تو بهانه است. اگر مصدق نبود تو کس دیگری را پیدا میکردی. مشکل تو شخص نیست بلکه شخصیت است. تو در پناه مصدق آرامش میگیری و هویت پیدا میکنی‌. هیچ فکر کرده‌ای تو با تعصب کورکورانه فرقی‌ با یک حزب‌اللهی نداری، “پسر جان”؟

  15. راستی یادم رفت اینرا اضافه کنم که لایحه اختیارات فوق العاده دکتر مصدق در دوره دوم نخست وزیریش به وی عطا شد. شاه پذیرفت که وی فرمانده کل قوا شود. این لایحه در جلسه مجلس شورای ملی مورخ ۱۷ مرداد ۱۳۳۱ این لایحه را به تصویب رساند. بنا براین برخلاف تصور جنابعالی این لایحه هیچگاه رد نشد. بار اول تصویب شد که این اختیارات بمدت ۶ ماه به مصدق داده شود و تصور میکنم که بار دوم تصویب شد که این لایحه بمدت یکسال به مصدق داده شود. بهر حال لینک ذیل جریان تصویب این لایحه را برای بار اول (شش ماه) تا حدودی به تفصیل توضیح میدهد.

    http://tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsList?Page=&Lang=fa&EventsId=230&Action=EventsDetail

  16. پاسخ به منوچهر

    “تو که با یک “پسر جان” این طور براشفته حال میشوی به قول این خانم نباید در بحث‌های سیاسی وارد شوی”

    تو که هنوز نمیفهمی که در یک صحبت و جدل منطقی از این عبارات استفاده نمیکنند، اصلا حق نداری که به کسی توصیه کنی که وارد صحبتهای سیاسی بشود یا نشود. هر وقت به ان درجه از رشد عقلی رسیدی که رفتار متعارف و ادب و آداب مربوط به یک صحبت متمدنانه را یادبگیری، ان موقع احتمالا دیگر به خودت حق نخواهی داد که برای فعالیتهای افراد دیگر تکلیف معلوم کنی.من یادم نمیاید که از شما خواسته باشم که برای من تصمیم بگیرید. جواب این خانم را هم من به تفصیل داده ام.

    “وقتی‌ هم این آقای ۷۵ ساله می‌گوید اوضاع در زمان مصدق خراب بود چرا بحث میکنی‌؟ حتما خراب بود که مصدق بدون پشتوانه اسکناس انتشار داد، آن هم علیرغم اعتراض دوستانش. درسته “پسر جان”؟”

    مردک! جوابهای مرا درست بخوان، البته اگر سواد درست و حسابی داری، تا اینقدر بی ربط نگویی. مگر من راجع به خرابی وضعیت تردیدی نشان دادم؟ صحبت بر سر حقانیت مصدق بود. صحبت از قانون اساسی مشروطه و غیر قانونی بودن حکم عزل مصدق بر اساس قانون اساسی مشروطه بود اصلا این آقای ۷۵ ساله کی صحبتی از انتشار اسکناس بی پشتوانه کرد؟
    پاسخ مرا هم راجع به چاپ اسکناس در زمان مصدق به خانم فرشته بخوان تا این صحبتهای بی ربط را نکنی. تمام دول دنیا اسکناس چاپ میکنند. آمریکا خود از دولی است که بطور دائم اسکناس چاپ میکند. این چاپ اسکناس هم همیشه با پشتوانه نیست. مثلا آمریکاییها در زمان جنگ عراق یا ویتنام مبالغ زیادی اسکناس بدون پشتوانه چاپ کرد تا از سقوط بیشتر اقتصادی و افزایش بیکاری جلوگیری کنند. این کار را هم البته به قیمت افزایش تورم انجام دادند. پس صحبت سر این نیست که دکتر مصدق این را نمیفهمید که چاپ بدون پشتوانه اسکناس به تورم دامن میزند. اگر تو این را میفهمی، مطمئنا دکتر مصدق اینرا بهتر میفهمید. منتهی یکطرف قضیه دامن زدن به تورم بود با چاپ بی رویه اقتصاد، طرف دیگر اما افزایش بیکاری و نابودی صنعت کشور بود، اگر این اسکناس چاپ نمیشد. به علت تحریم بیگانگان هم کشور درآمدی نداشت. بنابر این تصور نمیکنم که دکتر مصدق و تیم اقتصادیش نیاز به “مغز بزرگ” تو داشته باشند تا این مساله را برایشان شیر فهم کنی. بهر حال استعمار حاضر نبود که به آسانی به مردم امتیازی بدهد و ملت باید بهای پافشاری بر روی خواستهای بحقش را میداد. این ملت هم با انتخاب مصدق تصمیم گرفت که برحقش ایستادگی کند. حال این بها یا بیکاری و نابودی صنعت در نتیجه تحریمهای بیگانگان است یا تورم در نتیجه چاپ اسکناس. پس انتخاب ملت، انتخاب بین سیاه و سفید نبود که با “مغز بزرگ و راه حلهای بدیع” تو چاره شود. هر انتخابی عواقب خاص خود را داشت. راه کم ضرر تر همان چاپ اسکناس بود که همانطور که در بالا هم توضیح دادم، همه دول دنیا از جمله خود آمریکاییها در زمان جنگ و بحران به ان توسل میجویند. کمی کتاب خواندن هم بد نیست. جای دوری هم نمیرود!!

    “به نظر میاید که مشکل تو مصدق نیست. تو که این طور با تعصب از مصدق طرفداری میکنی‌ نشان میدهی‌ که مصدق برای تو بهانه است. اگر مصدق نبود تو کس دیگری را پیدا میکردی. مشکل تو شخص نیست بلکه شخصیت است. تو در پناه مصدق آرامش میگیری و هویت پیدا میکنی‌. هیچ فکر کرده‌ای تو با تعصب کورکورانه فرقی‌ با یک حزب‌اللهی نداری، “پسر ج”

    حالا دیگه این آقا رفت در جلد روانشناس. خدا بداد ما برسه که آمده بحران هویت ما را حل کنه! من نمیدانم چه حکایتی است که وقتی عقلایی!!!! امثال تو که زبانشان از هر نوع پاسخگویی منطقی و بدون تناقض قاصر است، در جدل و بحث میمانند، خیال میکنند که اگر در جلد “روانشناس” بروند وحرفهایی بزنند که به قد و قواره کوتاهشان نمیاید، میتوانند خود را بطور غلط انداز در ذهن مخاطب بزرگ و عاقل و اندیشمند نشان دهند. مردک!!!، درست است که من تو را ندیده ام، اما وقتی دهان باز کردی، با همین چند کلمه ای که گفتی، خودت را نشان دادی. تو هر وقت توانستی یک نوشته فارسی را درست بخوانی و جواب مرتبط به ان بدهی، هر وقت توانستی که دو خط بنویسی، بدون آنکه به اندازه یک صفحه ایراد و تناقض در ان داشته باشی، ان موقع شاید، تازه شاید، این قمپز ها به وجود مبارکت بیاد. در حال حاضر با اینهمه گافی که دادی این قمپزها تنها اسباب خنده و تمسخر است.

  17. خانم لیلا
    لطف کنید یکی از این اشتباهات فاحشی را که مصدق کرد و ما هنوز داریم بابتش بقول شما تقاص پس میدیم چیه؟ بجای آوردن ادعاها و مدعاهای پوچ، مستند صحبت کنید.

پاسخ دادن به raha لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل