شیرین سمیعی: من این کتابها را ننوشته ام، ندیده ام و نخوانده ام

شنیده ام نوشتن مقاله و کتاب هایی را به من نسبت می دهند که نه تنها این کتابها را ننوشته ام، که ندیده و نخوانده ام، و نویسندگانش را هم که همنام منند نمی شناسم

من و رئیسم (بخش دوم)

داستان، داستان کندوی زنبورها بود که برای نزدیک شدن به ملکه شان، از زدن هیچگونه نیشی به یکدیگر ابا نداشتند و هرچه حلقه به ملکه نزدیکتر میشد، نبرد تن به تن شدیدتر و نیشها زهرآگین تر

شیرین سمیعی: من و رئیسم

در آن روزگارکشور ما چهار نعل به سوی تمدن بزرگ می تاخت و ارج نهادن به زنان پسندیده بود و نشانه تمدن وروشنفکری گردانندگان چرخ حکومت. روزی دری به تخته خورد و یکی از همکاران ما به مقام شامخی ارتقاء یافت. همگی از این رویداد شاد و شادمان شدیم و به او تهنیت گفتیم، اما چشمتان روز بد نبیند که این آدمیزاد، بعد از ترفیع مقام، آن چنان دگرگون شد و باد کرد که بادش با سوزن که هیچ، با جوال دوز هم خالی نمیشد

خروج از نسخه موبایل