ستیز پنجاه و چهار سالهی کانون نویسندگان ایران با سرکوبگرانی که بنیادشان بر لگدکوبِ آزادی مردمان بنا شده است، رنج بسیار و نام سربلند کم ندارد. حالا سالی از پی سالیان این ستیز بیامان میگذرد؛ سالیان قتل و بند و ربودن و سربهنیست کردن، سالیان متعهد ماندن و دم فرو نبستن و ایستادن؛ سالیانی که شرح زیر و بماش، شرح تاریخ بالیدن یک نهاد مستقل روشنفکری در سرزمینی استبدادزده است؛ نهادی ناوابسته به قدرت که از آرمانهایش پا پس نمیکشد؛ چه آنجا که حکومت به قصد تصاحب، پیشنهاد روشن کردن «چراغش» را بر میز میگذارد، چه آنجا که با طناب خفه میکند و چه آنجا که نیمهجان به تخت بیمارستان میبندد و به کام مرگ میکشاند.