بازگشت به صفحه اول

ضحاک ماردوش

اثر: سعیدی سیرجانی

سعیدی سیرجانی نمونه تلاش نویسندگان ایران برای آزادی و مقاومت در مقابل جمهوری اسلامی است.

یکی از آثار برجسته سیرجانی علیه بیداد نظان حاکم، کتاب "ضحاک ماردوش" او است. وی در این کتاب با تفسیر اشعار شاهنامه فردوسی در مورد پادشاهی جمشید، قدرت گرفتن ضحاک ماردوش و مبارزات ایرانیان علیه او میپردازد و بار دیگر اهمیت تاریخ و توجه به آموخته های گذشتگان را نشان میدهد. جمشید که در آغاز پادشاهی به مملکت خدمت کرده است، در اواخر دوران زمامداری هوای خدائی بر سرش میزند و به مردم میگوید:

خور و خواب و آرامتان از من است / همان پوشش و کامتان از من است

بزرگی و دیهیم شاهی مراست / که گوید که جز من کسی پادشاست؟

مردم از او رویگردان میشوند و میخواهند به مرداس که نام نیکی دارد، پناه برند. شاهان و فرمانروایان سرزمین های امپراطوری ایران سر به طغیان بر می دارند و در جستجوی پادشاهی دیگر به رای زنی می نشینند و سر انجام ضحاک را گه پسر مرداس است به شاهی بر می گزینند:

به شاهی برو آفرین خواندند / ورا شاه ایران زمین خواندند

اما ضحاک توسط شیطان وسوسه شده، به کشتن پدر رضا داده و بجای او به تخت نشسته است. او گرفتار نیرنگ شیطان شده، شیطان بر دوش های او بوسه زده و باعث شده که دو مار از دو دوش او برویند. پس از آن شیطان در لباس پزشک بر ضحاک ظاهر شده، ادعا میکند که مارها هنگامی او را آرام خواهند گذاشت که هر روز مغز دو جوان خوراک آنان شود.

1

حاکم ماردوش که بر تخت امپراطوری ایران تکیه زده ... بدترین اراذل را بر جان و مال خلایق مسلط کرده ...و دیوزادگان تبهکارش را به سرکوبی و کشتار فرستاده است ... و به روایت فرانک همه لشگریانی که از همین آب و خاکند و از همین مردم ستم رسیده، هنوز کمر بسته فرمان اویند و با یک اشارتش از هر گوشه مملکت هزارها فدائی جانباز  به حمایتش بر  می خیزند. چونین حالتی جز افسون شدن خلایق چه نامی دارد؟ ... جز با افسون جادوگرانه میتوان ملتی را به خاک و خون کشید و همچنان محبوب قربانیان خود بود؟"

بالاخره مردم و کاوه آهنگر قیام میکنند و وقتی که ضحاک با سپاهش وارد شهر شده و کاخی را که فریدون در آن است محاصره میکند به مبارزه برمی خیزند:

همه در هوای فریدون بدند / که از جور ضحاک دل خون بدند

ز دیوارها خشت و از بام سنگ / به کوی اندرون تیغ و تیر خدنگ،

ببارید ژاله ز ابر سیاه / پیی را نبد بر زمین جایگاه

همه چیز حکایت از آن دارد که سعیدی سیرجانی در زندان جمهوری اسلامی به قتل رسید و در مقاومت علیه ضحاک زمان خود جان باخت. او تمام کوشش خود را صرف آن کرد که با نوشته های خود مردم ایران زمین را به نقش فریدونی خویش آگاه نماید و بدین ترتیب نقش روشنفکری خود را تا پای جان ایفا نمود.

روحش شاد و یادش گرامی باد!

همایون مهمنش

24 مرداد 2010

 

 

 

 

3

حکومت ضحاک پس از محکم شدن بیداد میکند. آبتین یکی از ایرانیانی است که به مقاومت علیه او بر می خیزد. کتاب شرح مقاومت ایرانیان، چه آنهائی که به عنوان زیبا رویان دربار و چه آن نجیب زادگانی که برای نجات جان جوانان با سمت آشپز به کاخ او راه پیدا کرده اند را برحسته میکند. آبتین در مبارزه کشته میشود ولی فرانک همسر وی که از او فرزندی بنام فریدون دارد و سایر ایرانیان به مقاومت ادامه میدهند. ضحاک خوابی می بیند که در آن فردی که فر کیانی دارد با گرز گاوسار بر سر او میکوبد. نشانی ها به فریدون میخورد. مادر فریدون فرانک، برای نجات فرزندش از دست ضحاک، او را به یک مرزبان ایرانی میسپارد. مرزبان فریدون را چند سال نگاه میدارد. هنگامی که ماموران ضحاک به مخفیگاه او پی میبرند، فرانک فریدون را از نزد او میبرد. ماموران ضحاک مرزبان را میکشند. فرانک ضحاک را به موبدی در کوهسار میسپارد. او فریدون را که طبق پیش گوئی رسالت پیروزی بر ضحاک را دارد، تا شانزده سالگی بزرگ میکند. فریدون در این سن از اصل و نسب و سرنوشت پدر آگاه میشود. ادامه داستان پیروزی مردم و فریدون بر ضحاک است.

هرجا سعیدی سیرجانی به شرح بیداد ضحاک میپردازد، روشن است که ضحاک زمانه خویش را مد نظر دارد. او نوشته های فردوسی را با زیبائی کم نظیری تفسیر میکند. برای نمونه اشاره او به اینکه خوردن مغز جوانان یه معنی کوشش در تصرف مرکز نیروی تفکر و تعقل آنان و وسیله ای برای حفظ قدرت حاکم بیدادگر است، زیبا است. او همچنین به این سوال که چرا فردوسی در شاهنامه ضحاک را جادوگر میداند پاسخی ژرف میدهد. او مینویسد:

"برای شخص بنده در خواندن و بازخواندن داستان ضحاک سوالی مطرح شده بود که: اگر ضحاک واقعا افسونگر است چرا در صحنه های مختلف داستان به چشمه ای از این هنرش اشارتی نرفته است؟ با شیطان ساختن و به تخت و تاج رسیدن که جادوگری نیست. ... این سوال بی جواب من بود و می رفت تا مثل بسیاری دیگر زیر لب زمزمه کنم که: چسباندن صفت جادو به نام – البته مبارک – ضحاک محصول رعایت وزن شعر است و ضرورت قافیه. اما چنین نشد و در باز خواندن داستان به همین جا رسیده بودم که معما حل گشت. دیدم فردوسی با روشن بینی حکیمانه خویش برای هدایت خوانندگان دیر انتقالی چون بنده، پاسخ سوال مقدر را در دهان زیبای فرانک نهاده است. بار دیگر پاسخ فرانک را بخوانیم:

جهاندار ضحاک با تاج و گاه / میان بسته فرمان او را سپاه

چوخواهد زهر کشور صدهزار / کمر بسته او را کند کار زار

2

 

  بازگشت به صفحه اول

ليست کتاب ها 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران