پاسخ و تاملی بر مصاحبه قاضی عصمت الله جابری

 

محمد مصطفایی وکیل دادگستری

 

           قاضی عصمت الله جابری که سالها مسئول اعدام و قطع اندام شهرواندان ایرانی اعم از سیاسی و غیر سیاسی در زندان اوین تهران بود، در مصاحبه با خبرگزاری مهر، در جهت تخریب شخصیت اینجانب اکاذیبی را عنوان نمود که جا دارد جهت تنویر افکار عمومی توضیحاتی ارائه نمایم،  با این مقدمه که بعد از انتشار مصاحبه قاضی جابری در خبرگزاری مهر با عنوان " ناگفته های مرد اعدام ایران" سایتهای خبری دیگر از جمله تابناک نیز این خبر را با همین عنوان پوشش داده و برخی از سایتها نیز تحت عنوان " یک مقام قضایی: محمد مصطفایی عامل اعدام بهنود شجاعی بود" مبادرت به انعکاس و پوشش این مصاحبه کردند. توقع ندارم که پاسخ به مصاحبه ایشان لااقل در قسمتی که منتسب به اینجانب است در همین سایتها منتشر شود. هر چند طبق قانون مطبوعات سایتهایی که مبادرت به انتشار خبری می نمایند می بایست جوابیه ای که مخاطب ارسال می کند را منتشر کنند. اما به دلیل اینکه خبرگزاری های داخل ایران به خصوص مهر و تابناک مستقل نبوده و اهداف خاصی را دنبال می کنند، توقع نیست که پاسخ اینجانب منتشر گردد.

1-  قاضی جابری در ابتدای سخنان خود می گوید: /span> " هنوزهم وقتی تب می کنم کابوس اعدام ها به سراغم می آید، لحظه هایی که آزار دهنده است" این جمله ها دارای معانی و مفهوم بسیاری است که می بایست مورد توجه قرار گیرد. ای کاش حاکمان جمهوری اسلامی نیز همچون کشورهای دیگر دست از جنایت و خشونت بر می داشتند و اعدام را از مجازات ها حذف می کرد تا دیگر کسی حتی قاضی اجرای احکامی که کشتن در ذاتش بوده و همچون قاتلین زنجیره ای و سازمان یافته در ماه دهها نفر را به دار می آویزد، عذاب وجدان نمی گرفت. ای کاش این گونه عذاب وجدان ها درس عبرتی برای دیگر قضات دادگستری باشد تا به راحتی قلم به اعدام دیگری نزنند و بیش از پیش تفکر کنند. اگر یک بار به صورت کامل مصاحبه این قاضی دادگستری را بخوانید، می توانید به درستی با شخصیت وی آشنا گردید. این قاضی دادگستری را از نزدیک به خوبی می شناسم. او به همراه مدیر دفترش به نام آقای پورمکری مسئول اجرای احکام اعدام و قطع عضو در دادسرای امور جنایی تهران بود. البته اگر نام این دفتر اجرای احکام را دکان بنامیم برازنده تر است چرا که در این دفتر جان آدمی  معامله می گردید. هر کس  پول خوبی می پرداخت، برایش کار انجام داده و اعدام را متوقف می کرد و برای گرفتن رضایت از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید. عمدتا قاتلان سرمایه دار و وکلای قوه قضاییه که پیش تر در همین حوزه قضایی قاضی بوده اند، مشتریان ثابت آقای جابری و پورمکری بوده اند. کسی هم که آهی در بساط نداشت همچون سهیلا قدیری که مستحق مرگ نبود و بهنود شجاعی که ناجوانمردانه اعدام شد. توسط ایشان به پای چوبه دار کشیده شده و جانش گرفته می شد.

2-  در تمام کشورهای آزاد با نظام دموکراسی، وکلای دادگستری به راحتی می توانند مصاحبه کرده و در خصوص پرونده هایی که دارند، اظهارنظر کنند. وکلا آزادند تا مردم را از زیرپاگذاردن قانون توسط قضات دادگستری و دیگر مسئولین دولتی آگاه کنند. در این دست کشورها هیچ وکیل دادگستری یا روزنامه نگاری را نمی توانید بیابید که در حبس به سر برد یا تبعید ناخواسته گردد. متهم نیز به راحتی حرفهایش را می زند. بنابراین اگر وکیلی در خصوص حقانیت موکلش مصاحبه کرد و یا فریاد برآورد که بی گناهی در حال اعدام است، نباید بر او خرده گرفت. بهنود شجاعی بی گناه اعدام شد. او مستحق مرگ نبود. این را فریاد زدم اما هیچ گوش شنوایی نبود. در ایران روش و رویه قضایی بر این اصل استوار است که جان آدمی هیچ ارزش و اعتباری ندارد و بنابراین در سکوت باید جان افراد گرفته شود. اگر وکیلی نسبت به بی گناهی موکلش حرفی بزند، صدایش باید در گلو خفه شود. هیچ وکیلی حق این را ندارد که داد موکلش را به گوش دیگران برساند.

3-  قاضی جابری می گوید که از اعدام بهنود شجاعی ناراحت شده است؟ در حالی که این قاضی دادگستری زمینه اعدام بهنود را فراهم کرده بود می گوید: "پرونده بهنود شجاعی بسیار آزار دهنده بود. متاسفانه بهنود خیلی زجر کشید. خانواده مقتول ابتدا اعلام کردند حاضرند وی را ببخشند اما وقتی مصطفایی - وکیل فراری - متوجه موضوع شد آن را مطبوعاتی و بین المللی کرد تا آن را به نام خود تمام کند. وقتی اولیا دم متوجه این موضوع شدند احساس کردند حقشان پایمال شده و خواستار قصاص شدند. روزی که بهنود را پای چوبه دار آوردیم پدر مقتول در کنار او بود و بهنود را نوازش می کرد. پدر مقتول به مصطفایی گفت: تو او را بالای دار بردی، حق ما را پایمال کردی. متاسفانه بهنود خیلی زجر کشید"  این قسمت از اظهارات کذب این قاضی باعث گردید تا انگیزه نوشتن این یادداشت در ذهنم به وجود آید چرا کذب؟  – زمانی که پرونده بهنود را پذیرفتم، قرار بود یک هفته بعد بهنود اعدام شود. با رسانه ای کردن اعدام بهنود، و پیگیری های شبانه روزی توانستم حکم به توقف اجرای حکم بهنود را از ریاست قوه قضاییه بگیرم. زمانی که دستور توقف اجرای حکم را گرفتم، این موضوع برای قاضی جابری بسیار سخت و گران تمام شد. او یک ماه بعد وقت اجرای حکم اعدام را تعیین کرد و باز برای بار دوم تمام تلاش خود را به کار بستم و این بار نیز بهنود را از پای چوبه دار نجات دادم. پس از این ماجرا افراد خیر و نیکوکار بسیاری به سراغ اولیای دم رفتند تا رضایت آنها را جلب کنند ولی باز خانواده مقتول نپذیرفتند و با کفن به اجرای احکام رفتند تا حکم اعدام بهنود را اجرا کنند. قاضی جابری که از هیچ تلاشی برای اعدام بهنود دریغ نمی ورزید. پرونده بهنود را زیر بغل گرفته و به مراجع بالاتر رفته و از آنها دستور اجرای حکم را می گرفت. برای پنج بار در طول دو سال اعدام را متوقف کردم. در طول توقف حکم سه نفر از هنرمندان مشهور سینما از جمله آقای عزت الله انتظامی و پرویز پرستویی برای اخذ رضایت ماهها تلاش کردند و در نهایت توانستند رضایت اولیای دم را بگیرند. بعد از اخذ رضایت آقای عزت الله انتظامی قرار شد حسابی افتتاح کند و برای دریافت دیه از دیگران طلب کمک نماید. ایشان به همراه دو هنرمند دیگر حسابی افتتاح و در یکی از مراسمی که آقای انتظامی شرکت داشتند، ایشان اعلام کردند که برای خانواده اولیای دم در پرونده بهنود نیاز به جمع آوری مبلغی به عنوان  دیه است. پس از این اعلام توسط آقای انتظامی، همه چیز عوض شد و باز اولیای دم تصمیم به اعدام بهنود گرفتند. اما از لحاظ قانونی اولیای دم نمی توانستند از گذشت عدول کنند. آقای جابری برای ششمین بار وقت اجرای حکم را تعیین کرد. این بار اعتراضی به اجرای حکم کردم و دلایل رضایت را از جمله فیلمی که در جلسه رضایت گرفته شده بود  و نیز استشهادیه ای که چندین نفر امضا کرده بودند و حکایت از رضایت اولیا دم بود را ارائه دادم. آقای جابری پرونده را همان روز زیر بغل گذاشته و به شعبه 74 دادگاه کیفری استان رفت. داخل شعبه با رئیس شعبه،  آقای تردست شروع به صحبت کرد و در نهایت تردست را مجاب کرد که دستور دهد رضایت اولیای دم نادیده گرفته شود. در صورتی که در چنین مواقعی قاضی تردست می بایست جلسه دادرسی تشکیل و شهود را دعوت می کرد و اظهارات آنها را استماع می کرد و یا اینکه رضایت را می پذیرفت و دستور می داد تا حکم اعدام بهنود شجاعی متوقف شود. در صورتی که چنین نکرد و دستور به اجرای حکم داد. روز اجرای حکم هم فرا رسید و مادر احسان چارپایه را از زیر پای بهنود بیرون کشید. در روز اعدام هم بهنود، و هم من و آقای اولیایی فر به دست و پای مادر و پدر مقتول افتادیم اما اثری نداشت. نه پدر احسان و نه مادرش یک کلمه بعد از اعدام بهنود با من صحبت نکردند و قبل از آن نیز هرگز پدر احسان دست بر سر بهنود نکشید و اظهارات قاضی جابری را بر زبان نراند. بهنود در مقابل چشمان من به ناحق اعدام شده بود.... شاید هم من مقصر بودم و نباید از بهنود دفاع می کردم و می گذاشتم همان دو سال پیش اعدام می شد....

4-  آقای جابری می گوید: « خانواده مقتول ابتدا اعلام کردند حاضرند بهنود را ببخشند اما وقتی مصطفايی متوجه موضوع شد، آن را مطبوعاتی و بين‌المللی کرد تا آن را به نام خود تمام کند، وقتی اوليای دم متوجه اين موضوع شدند احساس کردند حقشان پايمال شده و خواستار قصاص شدند» رسانه هایی که در آن زمان در خصوص بهنود شجاعی نوشتند، شاهد بسیار مناسبی بر ادعاهای کذب این قاضی دادگستری هستند. درست بعد از اینکه اعلام شد خانواده احسان رضایت داده است. آقای عزت الله انتظامی برای جمع آوری دیه، اعلام عمومی کرد و من هیچ دخالتی در مطرح کردن این موضوع نداشتم. این پرونده ها از همان روز اولی که وکالت بهنود را پذیرفتم، رسانه ای کردم و رسانه ای کردن این پرونده ارتباطی با اعدام بهنود نداشت. بهنود بنا بر تصمیم افرادی همچون قاضی جابری که مسئول اجرای حکم بود از قبل اعدام شده بود و قدرت قضایی بر قدرت من غالب بود. من وطیف خود می دانستم که در آن زمان از حقوق بهنود دفاع کنم. این جملات و استدلال کاملا بچه گانه و بدور از منطق و تعقل است. در کدام رسانه  و خبرگزاری آمده است که من اعلام کرده ام خانواده مقتول حاضرند بهنود را ببخشند؟ و بعد از مصاحبه و یا گفته من آنها احساس کردند که حقشان پایمال شده است. ای کاش آقای جابری برای ادعایی که مطرح کرده اند یک دلیل و یا قرینه و اماره ای می آوردند و یا به یکی از مصاحبه های من اشاره و بعد اظهارنظر می کردند.

5-  آقای جابری اعتراف می کند که 350 نفر را در طول خدمتش تنها به خاطر ارتکاب جرم قتل اعدام کرده است. اما هرگز نمی گوید که چند نفر را به دلیل جرایم سیاسی و امنیتی اعدام کرده است؟ او هرگز نگفته است که چند نفر را به خاطر جرایم مواد مخدر اعدام کرده است؟ اما هر چه هست می دانم که او از اعدام دیگران لذت می برد. او بیش از هر چیز از اعدام افراد مشهور لذت می برد افرادی مثل شهلا جاهد، سهیلا قدری و ....

6-  آقای جابری خاطرات شیرینش را اینگونه تعریف می کند: «وقتی می خواستیم قاتل جوانی را اعدام کنیم، هنگامی که طناب دور گردنش بود مرا صدا کرد و خواست پابندش را باز کنیم چون او را اذیت می کرد. در پرونده دیگر قاتلی که جسد قربانی خود را سوزانده بود هنگام مراسم اعدام وقتی از او خواستیم آخرین خواسته اش را بگوید دو نخ سیگار خواست. همچنین درپرونده قتل و مثله کردن جسد خواهر و برادری در ورامین قاتل برای رضایت روی پای مقتولان افتاده بود اما پدر مقتول مداوم فریاد می کرد. وقتی علت را جویا شدیم مدعی شد پاهایش سوخته اند و قاتل روی آنها افتاده است.» برای قاضی جابری لذت بخش بود اینکه قاتلی از او بخواهد پابندش را باز کنند، برایش لذت بخش بود تا محکوم به اعدامی دو نخ سیگار قبل از مرگ بکشد. اما راستش لذت بخش تر برای این مرد اعدام، این بود که به خواسته محکومین به اعدام اهمیتی ندهد، نه پای محکوم را باز کند و نه حتی یک نخ سیگار به او دهد!

سخن آخرم این که: موکلانم جزوی از خانواده من بوده اند. مطمئنا هیچ فردی حاضر نیست شاهد اعدام برادر، خواهر یا پدر و مادرش باشد. بهنود شجاعی برادر من بود و من برادرم را از دست داد. ای کاش خبرنگاران دولتی داخل ایران، قادر بودند تا از موکلینم که از مرگ نجات پیدا کرده بودند در مورد من مصاحبه نمایند. در طول بودنم در ایران وکالت بسیاری از محکومین به اعدام را پذیرفته و توانستم 50 نفر از آنها را از مرگ نجات دهم. مجازات مرگ، مجازات انسانی نیست. در مجازات امکان اشتباه بسیار وجود دارد و باید راهی باشد تا اشتباهات قضایی باعث گرفتن جان انسانها نگردد و تنها راهش از بین بردن مجازات اعدام است. هدف من مبارزه با اعدام بوده و هست. در این راه لطمات بسیاری دیده ام. زندگی ام نابود شد. خانواده ام را از دست دادم. شغلم را و اموال و دارایی ام را از دست دادم اما بر اهدافم پایبندم و باز تلاش خواهم کرد تا اینگونه مجازاتهای وحشیانه از قوانین ایران حذف گردد. امکان دارد در این راه از طرف افراد بسیاری مورد مواخذه و تهدید و تهمت و افترا قرار گیرم. اما برایم هدفم مهم تر از هر چیز دیگری است چرا که می دانم، در جمهوری اسلامی جنایات بسیاری رخ می دهد و می بایست  تلاش کرد تا کشوری آباد و آزاد و به دور از خشونت داشت. در ماه دهها نفر در ایران در سکوت و خفقان اعدام می گردند. آیا همه آنها پرونده هایشان مطبوعاتی و رسانه ای شده بود؟ که می گوید چون فلان پرونده رسانه ای شد، ما اعدام کردیم ! ....

 

 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به متفرقه 

 

ارسال به: Balatarin بالاترین :: Donbaleh دنباله :: Twitthis تویتر :: Facebook فیس بوک :: Addthis to other دیگران