نامه مجيد دری، دانشجوی زندانی به مناسبت روز دانشجو
کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی:
مجيد دری، دانشجوی اخراجی
دانشگاه علامه که در حال حاضر در زندان بهبهان در تبعید به سر می برد،
نامه ای به مناسبت 16 آذر روز دانشجو نوشته است که متن کامل آن در پی
می آید.
گامي ست پيش از
گامي ديگر كه جاده را بيدار مي كند
تداومي ست كه زمان مرا مي سازد
لحظه هايي است كه عمر مرا سرشار ميكند
"احمد شاملو"
16 آذر روزي است
كه دانشگاه در مقابل استبداد ايستاد. ايستاد و كشته داد؛
ايستاد و به خاك و خون
كشيده شد. اما رفت، ماند؛ لرزيد اما از پا
نايستاد؛ سست شد اما
كمر خم نكرد. اين است كه دانشگاه هميشه قدمي از
جامعه اش، از مردمش
جلوتر است و چشم مردمان به دستهاي دانشجويانش. وظايفي
را به دوش مي نهد،
خواسته يا ناخواسته. از او مي خواهد كه از حقوقش دفاع
كند. واندهدو چرايش
چيز ديگري است اما درست يا غلط از او مي خواهد. پايين
ترين قشرها چشم به
دانشگاه دارند و خبرهايش را دنبال ميكنند. حتي
بالاترين قشرهم پيگري
وضعيتش است. بماند كه با تمامي اين توقعات هميشه در
بزنگاه تنهايش
مي گذارند. چه مي شود كرد، قرعه فال به نام "دانشجو" زدند.
رنجيده بودند
كساني كه گفته بودم دانشگاه با مدرسه فرق دارد و دانشجو با
محصل. خرده گرفتند كه
نمي داني! شرايط بد است. اما آيا جز اين است كه
شرايط را ما ميسازيم!
اگر شرايط جور باشد چه نيازي به تلاش است براي عوض
كردن؟! حافظه تاريخي،
نه، حافظه ديروزي به ما مي گويد شرايط هميشه
نامناسب بوده و هست.
زماني را سراغ داريد كه شرايط بر وفق مرادمان بوده
باشد؟ اگر بود پس چرا
دانشگاه و دانشجو هميشه زير هجمه سركوب ها و تهديد
ها مي زيد؟ و چرا اين
اندازه سعي در مهارش دارند؟ مي بندند اما جرات
بازگو كردنش را
ندارند و انكار هم مي كنند؟
مجيزگفتن آسان است اگر حس دلسوزي نباشد. من
هم ميتوانم متملق گويم و به
قول دوستان، كسي را
آزرده و رنجيده نكنم. اما آيا درست رفته ام؟!
اگر اشتباه مي
كنم بگوييد. اين سخن كه چون زنداني اي پس كسي نبايد نقدي
بگويدت، توهين است. اگر زندانم در وهله اول
براي خودم است. براي آزادي ام
كه با شرايط حاكم،
قدرت سازگاري ام نبود و تحملش سخت. نه منتي برسر كسي
مي گذارم و نه اجازه
منت گذاشتن را به كسي مي دهم. زنداني، آري اين منتي
نيست بركسي. حتي
آن هنگام كه دوستان نزديكم از درك شرايط بغرنج و اسفبارم
عاجز ماندند و رفتند، رنجيده نشدم. چرا كه
ميدانستم بي گمان زندگي در
بيرون از اين ديوارها
همچنان با فراز و فرودهايش جاري است و آنان هم حق
دارند از اين
لحظات استفاده كنند و لذت ببرند تا اينكه لحظه هايشان را
صرف من كنند، تلف كنند. پس اشتباهاتم را
بگوييد. نقد كنيد تا راه را بهتر
بشناسيم و با ديد
بازتري به حركت ادامه دهيم. بگوييد تا حرف يكديگر را
بهتر بفهميم، تا
نقاط مثبت و مشترك يكديگر را دريابيم.
شرايط نا مناسب است، درست. هزينه ها
بالارفته، درست. فشارها دو چندان
شده، درست... كسي هم
نمي گويد حركتهاي آنچناني انجام دهيد. آما آيا
اعتراض هاي صنفي
به تحميل هاي چپ و راست هم جز برنامه كاريتان نيست؟
تفكيك جنسيتي توهين به شعور و شخصيت دانشجو
كه تنها مانده است بگويد
دانشگاه مركز فساد است
قابل تحمل است؟ آيا تحمل نوع پوشش آنسان ها كه در
خيابانها صورت مي گيرد
زير سوال بردن شخصيت دانشجو نيست؟ تغيير عناوين
كتابهاي دانشگاهي كه
تعيبر به انقلاب فرهنگي دوم مي شود را مي توان در
مقابلش سكوت
كرد؟ نمي دانم؟!
شايد چون از جامعه دورم و از همه جا بي خبر
و چون جزيره اي شده ام بي
سرنشين و هنوز در
توهمات و فضاي خودم غوطه ورم. شايد مي توان ساكت ماند و
چيزي نگفت، چه
اگر نمي شد بي گمان خروش بر مي آورديد.
به هر روي اين آخرين پيام من است بعنوان يك
دانشجو. چرا كه اخراج شده ام
و از ملك شما كه جز
افتخاراتم بود بيرون رانده شده ام. ديگر دانشجو نيستم
كه بخواهم بعنوان يك
دانشجو هرچند محروم از تحصيل و ستاره دار دست كم درد
دلي بكنم، پيامي
بدهم و عرض ارادتي نمايم.
تنها گفتم در اين روز سلامي كنم به هم
كلامي و هم دانشگاهيانم هرچند حتي
يك نفرشان هم نماينده.
وداعي كنم با آناني كه روزگاري هرچند دور از ايشان
عنوانشان را به يدك مي
كشيدم و خود را جزوشان مي پنداشتم. پوزشي بخواهم
اگر حرفهايم كسي را
رنجاند و يا تكدر خاطري را سبب شد. اما اين را هم
بدانيد كه دلم جز براي
سربلندي دانشگاه و دانشجو نتپيد و قلمم جز براي
بزرگي و پيشگاميش
ننوشت. گفتم و رانده شدم چه مصلحت پيشه در آخر براي
يكايكتان پيشرفت روز
افزون و موفقت توام با سربلندي آرزو مي كنم. در هر
دانشگاهي هستيد و
دانشجوي هر رشته اي سلام مرا پذيرا باشيد از دورها، از
پس اين ديوارها و
رابطه اي كه ساليان فاصله انداخته. با اميد روزهاي
بهتر، آينده اي درخشان
و سرزميني سبز. همه ميدانند دانشگاه هنوز زنده
است و دانشجو
همچنان پيشرو. " دانشجو روزت مبارك".
من و تو يكي شويم
از هرشعلهيي برتر
كه هيچگاه شكست را برما چيرگي نيست
چرا كه از عشق رويينه تن ايم....
"احمد شاملو"
مجيد دري
دانشجوي سابق (اخراجي) دانشگاه علامه / آذر
1390
|