|
|
|||
م.سحر برای مهشید امیرشاهی و قلم ِ دانا و شجاع و شیوایش که سرگذشت این تباهی را به زیبایی ی تمام برای ما تصویر کرده است
نام خِرَد را ز دفتر زدودیم
در بر سپاه ِ تباهی گشودیم
دین، دانه افکند و در کام ِ ظلمت
با آز ِ این دانه ، دام آزمودیم
زانسان که پیران ربودندمان عقل
ما نیز عقل از جوانان ربودیم
بادِ بهشتی دروغین ، چنان زد
برما ، که آتش برآتش فزودیم
تاریخمان واپس افکند و ماندیم
مهجور از آن کاروانی که بودیم
حالی بر این عرصه ، یا نیم سوزی
یا تلِ ّخاکستری ، غرق ِ دودیم
زینسان که دشمن به ما سرفرازد
ما پیش ِ تاریخ ، سر درفرودیم
محسود ِ وَحشیم و در قعرِ ویران
محصور ِ اصحاب ِ کور و کبودیم
ما پیش ِ تاریخ ، خواریم زیراک
این حاصل از کِشته ی خود دُرودیم
وین تلخ و ناگفتنی قصه را نیز
از قصّه گوی ندامت شنودیم
م.سحر
پاریس ــ 14/12/2011
|
||||
|