|
|
|||
در بزرگداشت دو روز جهانی بردباری (١٦ نوامبر) و حقوق بشر (١٠ دسامبر)
از هر آیۀ مورد بحث، غضبی مسلح به سفسطه و خنجر بیرون آمد كه انسان ها را ظالم و عقلشان را زایل ساخت. ولتر، "در باب بردباری و مدارا" فصل بیست و یکم
روز ١٠ مارس ١٧٦٢ (١٩ اسفند ماه ١١٤٠ هجری شمسی) در شهر تولوز، در جنوب غربی فرانسه، مردی، به نام ژان کَلَس به دست جلاد به چرخ مجازات سپرده شد که یک روز قبل (٩ مارس) به اتهام واهی قتل فرزندش توسط مقامات قضایی شهر (پارلمان تولوز) به مرگ محکوم شده بود. در آن دوران مذهب رسمی در فرانسه کاتولیسیسم بود و فرقه ای دیگر ازپیروان دین مسیح، پروتستان ها، اگرچه حق سکونت و زندگی در فرانسه را داشتند، امّا از حق اظهارعلنی دین، بیان اعتقادات دینی، انجام مناسک و آداب مذهبی در ملاء عام محروم بودند، و به دلیل اعتقادات دینی شان قربانی تبعیض قوانین کشور بودند. در شهر پروتستان نشین ژنو امّا روایتی دیگر از قضیۀ کلس رواج دارد که توجه ولتر نویسنده و فیلسوف معروف فرانسوی را جلب میکند. همزمان، یکی از آشنایانش، تاجری پروتستان، دومینیک اودیبر، که به تولوز مسافرت کرده بود و با خانوادۀ کلس آشنایی نزدیک داشت، اطلاعاتی در مورد ماجرای کلس به او می دهد که ظنّ خطای قضایی را در ذهن ولتر تقویت میکند. خطایی که مسبب اش تعصب دینی و عدم بردباری است، و نتیجه اش قتل یک بیگناه و ذلت و خواری بازماندگان او. از آن زمان به بعد، ولتر تمام نیروی خود را صرف تحقیق در ماجرای کلس میکند، با این هدف که چنانچه تعصب و پروتستان ستیزی مسبب حکم غیر عادلانه و قتل یک شهروند شده باشد این خطا را جبران کند و به کلس و خانوادهاش اعادۀ حیثیت شود. درگیر شدن ولتر در پروندۀ کلس نه تنها از این نظر اهمیت دارد که باعث تألیف یکی از آثار مهم او "رسالهای در باب بردباری و مدارا"، شده است، بلکه معرف اوست به عنوان نخستین متفکر متعهد و فعال مدرن حقوق بشر در جهان. از همین رو نه تنها شناخت و تأمل در بارۀ "رسالهای در باب بردباری و مدارا" برای آزادیخواهان و هواردان دموکراسی در ایران لازم است، بلکه آشنایی با کارزار(کمپین) تبلیغاتی ولتر در مورد کلس و آموزه های ارزشمند آن، به رغم گذشت ٢٤٦ سال از آن واقعه، برای فعالان حقوق بشر و به ویژه فعالان ایرانی حقوق بشر مفید و لازم است. چرا که آنان با مشکلاتی مواجه هستند که بی شباهت به مشکلات ولتر نیست و اقدامات او در این زمینه می تواند الهامبخش مدافعان ایرانی حقوق بشر باشد.
از قضیه کلس بیش
از ٢٤٦ سال می گذرد، امّا به یمن کار فکری که بنیاد نبرد
ولتر برای عدالت بود،
هنوز به دست فراموشی سپرده نشده و رسالۀ ولتر تا به امروز
از جمله متونی است که به دانشجویان فلسفه و علوم سیاسی در
دنیا آموخته می شود. و برگردان پانزده فصل مهم این رسالۀ
٢٥ فصلی است که
بنیاد عبدالرحمن برومند
برای بزرگداشت دو روز جهانی
بردباری (١٦ نوامبر) و حقوق بشر (١٠ دسامبر) ، به فعالان
ایرانی حقوق بشر و همۀ آزادیخواهان کشور تقدیم می کند (پی
دی اف رساله ضمیمه شده است). برگردان فارسی نثر ولتر کار
سادهای نیست. نثر قرن هجده فرانسه نثری است به نهایت
آراسته و ظریف و ولتر شاعر و ادیب است. نیکی پارسا، مترجم
این متن، نهایت کوشش خود را به کار برده تا نثری هماهنگ با
روح نثر ولتر به کار برد. او ترجمه خود را با یادداشتهای
تحقیقی فراوانی تکمیل کرده، که خواننده ایرانی را در درک
متن، که آکنده از اشارات و استنادهای تاریخی، ادبی و مذهبی
است، یاری کند. دقت به این یادداشت ها برای درک مطلب لازم
است. بنیاد عبدالرحمن برومند از زحمات پرقدر نیکی پارسا
سپاسگزار است.
واشنگتن ٣١
دسامبر ٢٠١١
متن کامل پیشگفتارناشر
روز ١٠ مارس ١٧٦٢
(١٩ اسفند ماه ١١٤٠ هجری شمسی) در شهر تولوز، در جنوب غربی
فرانسه، مردی، به نام ژان کَلَس به دست جلاد به چرخ مجازات
سپرده شد که یک روز قبل (٩ مارس) به اتهام واهی قتل فرزندش
توسط مقامات قضایی شهر (پارلمان تولوز) به مرگ محکوم شده
بود. در آن دوران مذهب رسمی در فرانسه کاتولیسیسم بود و
فرقه ای دیگر ازپیروان دین مسیح، پروتستان ها، اگرچه حق
سکونت و زندگی در فرانسه را داشتند، امّا از حق اظهارعلنی
دین، بیان اعتقادات دینی، انجام مناسک و آداب مذهبی در
ملاء عام محروم بودند، و به دلیل اعتقادات دینی شان قربانی
تبعیض قوانین کشور بودند[1].
همۀ اعضای
خانوادۀ ژان کلس[2]،
به اسثنای یکی از پسرانش، لویی، که پیشتر به کاتولیسیسم
گرویده بود، پروتستان بودند. مارک آنتوان پسر ارشد ژان کلس
که جسدش در سیزدهم ماه اکتبر سال ١٧٦١ با طناب داری به
گردن یافته شد پروتستان بود. او تحصیلات خود را در رشتۀ
حقوق به پایان برده بود، امّا چون طبق قوانین تبعیض آمیز
فرانسه، اخذ پروانۀ وکالت مشروط به کاتولیک بودن بود، مارک
آنتوان از حق اشتغال به حرفۀ مورد نظر خود محروم بود و در
پارچه فروشی پدر کار میکرد.
با کشف جسد مارک آنتوان، در
میان مردم پروتستان ستیز تولوز شایع شد که او توسط پدر،
برادر و دوستش به قتل رسیده است، حال آنکه او، که از
افسردگی رنج میبرد، خود به زندگیاش پایان داده بود. بنا
بر این شایعهها، انگیزۀ قتل تصمیم مارک آنتوان به تغییر
مذهب و گرویدن به کاتولیسیسم بوده است. زیرا پنج سال
قبل از خودکشی مارک آنتوان، برادر او، لویی، به کاتولیسیسم
گرویده بود. امّا واقعیت این بود که مارک آنتوان هرگز به
تغییر مذهب اشتیاقی نشان نداده بود، ولی در مورد خودکشی
تحقیق کرده بود و کتابهایی در این باره خوانده بود. علاوه
بر این، تغییر مذهب لویی از طرف خانواده پذیرفته شده بود و
پدرش حتی برای او مقرری نیز تعیین کرده بود.
تعذیب و اعدام
کلس پایان کار نبود، و خانوادۀ او دچار مصیبت های دیگری
نیز شد. دو دختر او به قهر از مادرشان جدا شده و هرکدام به
یک دیر کاتولیک فرستاده می شوند تا تحت فشار به آیین
کاتولیک ها بگروند. حکم تبعید یکی از پسران کلس، به نام
پیِر، از شهر تولوز توسط پارلمان این شهر صادر میشود.
امّا هنگام خروج از شهر در راه توسط یک راهب دومینیکن به
زور به دیر دومینیکن ها برده شده و در آنجا محبوس می شود
تا برای تغییر مذهب تحت فشار قرار گیرد. همۀ اموال ژان کلس
نیز مصادره میشود و بیوه بی بضاعتاش به عزای همسر و
فرزندش می نشیند.
جوان ترین پسر
ژان کلس، دونا (Donat
) که هنگام خودکشی برادر و بازداشت خانوادهاش در شهر نیم
(Nîme)
به کارآموزی مشغول بود، به شهر پروتستان نشین ژنو (سوئیس)
می گریزد و و در شهرشاتلن (Châtelaine)
در حومۀ شهر ژنو پناهنده می شود.
کلس زمانی در
تولوز اعدام می شود که چهار سال از اقامت ولتر[3]،
فیلسوف و ادیب فرانسوی (١٧٧٨-١٦٩٤)، در مِلک خود، در
نزدیکی مرز ژنو می گذرد. ولتر یکی از شخصیت های فکری و
ادبی درخشان فرانسه و اروپا به شمار میرود. آثار
ادبی-فلسفی او شهرت جهانی یافته اند و دوازده سال از گزینش
پر افتخار وی به عضویت آکادمی فرانسه می گذرد (١٧٤٦). ولتر
گرچه همنشین و دوست پادشاهان دوران خود است، با فردریک دوم
پادشاه پروس دوستی دیرینه دارد، با کاترین کبیر، امپراتریس
روسیه، نامه نگاری می کند، و مورخ رسمی لویی پانزدهم،
پادشاه فرانسه، بوده، امّا، به دلیل صراحت لهجه و افکار
آزادیخواهانه اش و به ویژه به دلیل انتقاد تند و تیزش
ازنابردباری و تعصب کلیسا، طعم ممیزی آثارش و همچنین
بازداشت خودسرانه و زندان را چشیده است. و یکی از دلایل
اینکه دوری از دربارهای اروپا را برگزیده و در نزدیکی شهر
ژنو سکنی گزیده است، همانا واهمه از خودسری های کلیسا یا
حکومت مستبد پادشاه است. سهولت گریز از فرنی و پناه بردن
به شهر ژنو به او آرامش خاطر می دهد.[4]
ولتر نزدیک به
پنجاه سال قبل از قضیه کلس، در سال ١٧١٣، در نوزده سالگی،
یک سال در شهر لاهه به عنوان منشی در سفارت فرانسه در هلند
مشغول به کار شده بود و آنجا مدارا و بردباری حاکم بر این
کشور را از نزدیک تجربه کرده بود. در آن سرزمین آزادی
وجدان و دین محترم شمرده می شد و مورد حمایت حکومت بود. پس
از بازگشت به پاریس، چون به عنوان یک جوان و نویسندۀ
پراستعداد مورد توجه شخصیت های ادبی و علمی شهر قرار داشت،
انتشار یک متن انتقادی در بارۀ لویی چهاردهم را که تازه
چشم از جهان فروبسته بود، به دلیل یک جمله در این متن، که
به اشتباه به او منسوب کرده بودند، و بدون هیچ دلیل و سند
دیگری او را به مدت یازده ما به زندان باستیل انداختند. در
آن جمله گفته میشد: "هنوز بیست ساله نشده بودم که این همه
ظلم و بدی دیدم". و بدین ترتیب ولتر در بیست سالگی شاهد و
قربانی استبداد، نقض آزادی بیان و بی عدالتی نظام قضایی
خودسرانه شد.
ولتر خود اعتقادی
به دین نداشت و سخت با تعصب دینی و نابردباری مخالف بود،
ولی با وجود این، برای جهان خالقی قائل بود ودین را برای
جامعه لازم میدانست. هنگامی که در سال ١٧٣٠ یکی از
هنرپیشگان تئاتر، مادموازل لُکورُر (
Mademoiselle Lecouvreur)
فوت کرد چون هنرمندان تئاتر در سنت کاتولیسیسم فرانسه کافر
محسوب میشدند، کلیسا مانع از دفن او در قبرستان شد. در
واکنش به این تعصب بیجا، ولتر غزلی در مدح این هنرپیشه
سرود و به دفن مخیفانۀ وی در خرابه ای در یکی از
گذرگاههای پاریس کمک کرد.
طنز پر طعنه و
انتقادهای ولتر تنها شامل حال کلیسای کاتولیک فرانسه نیست.
او پروتستان های پیرو کالوَن در ژنو را نیز به سخره می
گیرد. ژنو شهری است که نظام سیاسی آن جمهوری است و مردم
خود حکومت می کنند. در این شهر تعصب و نابردباری تنها
خصیصۀ دستگاه استبدادی پادشاهی یا کلیسای کاتولیک نیست.
خرافات و تعصبات مذهبی مردم است که به مدّت دو قرن تئاتر
را به بهانۀ غیر اخلاقی بودن منع کرده است. ولتر نه تنها
نمایشنامه نویس است بلکه خود در تئاتر نقش ایفا میکند، و
پشتیبان و مشوق تئاتر است؛ او به رغم روابط حسنه با شهر
ژنو، چندین تئاتر در مرز ژنو با فرانسه تأسیس می کند که با
استقبال جوانان سوئیسی روبرو میشود که به دیدن نمایش ها
هجوم میآورند.
بدین سان به نظر
ولتر جهل و تعصب منحصر به کاتولیک ها نیست و پروتستان ها
نیز در این زمینه دستکمی از کاتولیک ها ندارند. به همین
دلیل هنگامی که برای اوّلین بار چند روز پس از اعدام کلس
توسط مسافری که از دیژون به دیدنش آمده بود از قضیۀ
خبردار میشود، از اینکه یک پروتستان متعصب ممکن است
فرزندش را به قتل رسانده باشد تعجبی نمی کند. او در نامه
(٢٢ مارس ١٧٦٢) به یکی از دوستانش، آنتوان لُبو (َAntoine
Le Bault)،
رئیس پارلمان دیژون، می نویسد: " ما [کاتولیک ها]، پشیزی
نمیارزیم امّا اوگنوها [پروتستان های فرانسوی] از ما نیز
بدتراند."
در شهر پروتستان
نشین ژنو امّا روایتی دیگر از قضیۀ کلس رواج دارد که توجه
ولتر را جلب میکند. همزمان، یکی از آشنایانش، تاجری
پروتستان، دومینیک اودیبر (Dominique
Audibert)،
که به تولوز مسافرت کرده بود و با خانوادۀ کلس آشنایی
نزدیک داشت، اطلاعاتی در مورد ماجرای کلس به او می دهد که
ظنّ خطای قضایی را در ذهن ولتر تقویت میکند. خطایی که
مسبب اش تعصب دینی و عدم بردباری است، و نتیجه اش قتل یک
بیگناه و ذلت و خواری بازماندگان او. از آن زمان به بعد،
ولتر تمام نیروی خود را صرف تحقیق در ماجرای کلس میکند،
با این هدف که چنانچه تعصب و پروتستان ستیزی مسبب حکم غیر
عادلانه و قتل یک شهروند شده باشد این خطا را جبران کند و
به کلس و خانوادهاش اعادۀ حیثیت شود.
درگیر شدن ولتر
در پروندۀ کلس نه تنها از این نظر اهمیت دارد که باعث
تألیف یکی از آثار مهم او "رسالهای در باب بردباری و
مدارا"، شده است، بلکه معرف اوست به عنوان نخستین متفکر
متعهد و فعال مدرن حقوق بشر در جهان. از همین رو نه تنها
شناخت و تأمل در بارۀ "رسالهای در باب بردباری و مدارا"
برای آزادیخواهان و هواردان دموکراسی در ایران لازم است،
بلکه آشنایی با کارزار(کمپین) تبلیغاتی ولتر در مورد کلس و
آموزه های ارزشمند آن، به رغم گذشت ٢٤٦ سال از آن واقعه،
برای فعالان حقوق بشر و به ویژه فعالان ایرانی حقوق بشر
مفید و لازم است. چرا که آنان با مشکلاتی مواجه هستند که
بی شباهت به مشکلات ولتر نیست و اقدامات او در این زمینه
می تواند الهامبخش مدافعان ایرانی حقوق بشر باشد.
هنگامی که ولتر
به حقانیت حکم اعدام کلس مشکوک شد (اواخر ماه مارس ١٧٦٢)،
تصمیم گرفت که در مرحلۀ اوّل در مورد کلس و مرگ فرزندش
اطلاعات دقیق به دست آورد. پس با آشنایان خود در تولوز و
درولایت لانگدوک که تولوز مرکز آن است، به مکاتبه پرداخته
و در مورد قضیه کلس پرسو جو کرد: "می خواهم بدانم اینتعصب
فاجعه بار، از سوی کدام یک از طرفین است... از پدر که او
را به حلق آویز کردن پسرش واداشته است یا از آن هشت مشاور
پادشاه [هشت قاضی پارلمان تولوز] که به به چرخه بستن
بی گناهی حکم داده اند." ولتر، که از مشاهیر زمانه
است، قلم به دست می گیرد و از مقامات دولتی و روحانی در
این مورد سؤال می کند. او از کاردینان دوبرنیس سفیر فرانسه
در دستگاه پاپ در مورد پرونده کلس و واقعیت امر جویا می
شود. در همین زمان در نامۀ دیگری به یکی از دوستانش در
پاریس می نویسد: "اتفاقی در پارلمان تولوز رخ داده که
حکایتش مو بر تن آدمی راست می کند... این واقعه توجه مرا
به عنوان یک انسان و تا حدودی به عنوان یک فیلسوف به خود
جلب کرده است. استاندار لانگدوک در پاریس است. او از این
قضیه باخبر است، از شما استدعا دارم که با او در این باره
صحبت کنید، و به من بگویید که در این باره چگونه بیندیشم."
ولتر از همان
آغاز فعالیت هایش در دفاع از خانوادۀ کلس، اهداف خود را به
روشنی بیان می کند:
١- اخذ حکمی از
شورای پادشاه در مقام یک مرجع قضایی عالیتر که از پارلمان
تولوز پروندۀ تحقیقات و حکم محرمانه اش در مورد کلس را
بخواهد. باید یادآوری کرد که بر اساس مادۀ ١٦٢ فرمان
پادشاه فرانسه، فرانسوای اوّل، مورخ ششم ماه سپتامبر سال
١٥٣٩ میلادی، که آیین دادرسی کیفری را تنظیم کرده بود،
حضور وکیل در روند تحقیقات ممنوع شده بود و تحقیقات
محرمانه انجام می شد. این فرمان در واقع یک روند غیر شفاف
را در نظام کیفری فرانسه معمول کرده بود، زیرا پیش از آن
در عرف قضایی کشور، متهم و وکیلش به پروندۀ تحقیقات دسترسی
داشتند و حق داشتند در مقابل یک قاضی، غیر از قاضی تحقیقات
یا بازپرس، وارد بودن اتهامات را رد کنند. خانوادۀ کلس حتی
حکم را به چشم ندیده بود، چه رسد به استدلال آن.
٢- خانوادۀ کلس
با کمک وکیل و مشاوران حقوقی، دادخواستی به شورای پادشاه[6]
تقدیم کند و خواستار شکستن این حکم غیر قانونی شود.
٣- یک دادگاه
عالیتر برای قضاوت در مورد اتهام وارده به کلس و
خانوادهاش تشکیل شود.
٤- در این دادگاه
بی گناهی آن ها ثابت شده و حکم برائت همگی از جمله مرحوم
کلس صادر شود و به او رسماً اعادۀ حیثیت شود و به
خانوادهاش غرامت پرداخته شود.
باید در نظر داشت
که ولتر نهاد پر قدرتی چون پارلمان تولوز را به چالش کشیده
بود، آن هم برای دفاع از یک پروتستان بی نام و نشان. در
این رویارویی او نه تنها با مقاومت شدید این پارلمان روبرو
بود که از حیثیت و نامش دفاع می کرد ، بلکه میبایست با
پیشداوری های افکار عمومی علیه پروتستان ها از یک سو و از
سوی دیگر با عدم تمایل حکومت، به بی آبرو کردن یک پارلمان
و چندین قاضی در دفاع از یک شهروند درجه دو، دست و پنجه
نرم کند. حکومت به طور کلّی از بر ملا شدن کاستی ها و
نادرستی های سازوکارهای قضایی اکراه داشت.
در این مقطع،
ولتر فعال حقوق بشر رهنمودهای خود را از ولتر فیلسوف و
مورخ می گیرد. او خود در باب تاریخ جنگ های مذهبی که در
قرون شانزده و هفده میلادی اروپا را به خون کشیده است قلم
زده و با آموزه های اندیشمندان غرب در مورد آزادی وجدان و
اندیشه به خوبی آشناست و در دفاع از آن مقاله های متعددی
نوشته و خود مدام به ترغیب بزرگان و حکام زمان به اشاعۀ
آزادی اندیشه و تقویت بردباری و مبارزه با تعصب و خرافات
پرداخته است. از نظر ولتر منشاء فساد در قضیۀ کلس تعصب
دینی است که به طعنه آن را "رسوایی/ننگ" (
infame)
می نامد و به مخاطبانش می گوید: باید این ننگ را نابود
کرد. در نتیجه همراه با اقداماتش در رابطه با خانوادۀ کلس
به جنگ تعصب دینی نیز می رود با این هدف که افکار عمومی
کشورش و اروپا را بر علیه تعصب دینی بشوراند تا کشورش را
به اصلاح نظام قضایی وادارد.
از همان آوریل
١٧٦٢ ولتر شروع به مکاتبه با دوستان خود و متنفذین اروپا و
فرانسه می کند و در نامه های بیشمارش یک یک آن ها را از
پروندۀ کلس مطلع ساخته و آنها را به دادخواهی برای این
خانوادۀ مظلوم تشویق می کند. کافی است نگاهی شتابزده به
این مراسلات بیندازیم تا ببینیم ولتر با چه تیزهوشی کارزار
خود را به پیش میبرد. با دوستان نزدیکش که در میان آنها
اشراف متنفذ بسیارند صریحاً از اهدافش سخن گفته و آنها را
به یاری می طلبد. او از امکانات مالی خود استفاده کرده و
با اصرار بیوۀ کلس را به رفتن و سکنی گزیدن در پاریس تشویق
می کند؛ از دوستان نزدیکش در پاریس می خواهد که خانم کلس
را در منزلی پناه دهند. از دوستان دیگر خود می خواهد که با
بهترین وکلای پاریس تماس گرفته و از آنها بخواهد که
دادخواستی به نام خانم کلس و و فرزندانش خطاب به شواری
پادشاه بنویسند. ولتر همزمان دوست جوان مارک آنتوان،
گُوبِر لَوِیس (Gaubert
Lavaysse)
را، که خود فرزند یکی از وکلای کاتولیک تولوزی است، به
اصرار به آمدن به پاریس تشویق کرده و برایش مکانی در نظر
گرفته و مخارج زندگی او را در پاریس تأمین می کند.
گوبر در شب حادثه برای شام میهمان خانوادۀ کلس بوده و هم
او بوده که همراه با پیر، برادر مارک آنتوان، جسد او
را پیدا میکند. او نیز همراه با اعضای خانوادۀ کلس متهم
به قتل دوستش میشود و سپس حکم برائت میگیرد. ولتر از
دوستان متنفذ خود می خواهد که با بیوۀ کلس و لویس ملاقات
کنند و قضیۀ مرگ مارک آنتوان و بازداشت و محاکمه و بالاخر
اعدام ژان کلس را از زبان این دو شاهد بشنوند.
او همزمان به شهریاران و
شاهزادگان و وزیران و سفیران و روشنفکران اروپا و
فرانسه نامه مینویسد و با هرکدام به زبان و عرف خود سخن
میگوید : آیا از قضیه کلس خبر دارید؟ نظرتان در این
باره چیست؟ فکر نمی کنید باید برای این خانوادۀ بی گناه
دادخواهی کرد؟ در میان مخاطبان ولتر در این نامهنگاریها،
نام پادشاه سوئد، فردریک دوّم پادشاه پروس، شهریاران
ایالتهای آلمان، پادشاه سابق لهستان که پدر زن لویی
پانزدهم پادشاه فرانسه نیز هست دیده می شود. ولتر نخبگان
اروپا و فرانسه را از ماجرا آگاه می کند، و حتی مادام دو
پومپادور، معشوقۀ پر قدرت لویی پانزدهم که از حامیان ولتر
بود به او قول می دهد تا "قلب مهربان پادشاه" را از این
مورد آگاه ساخته و نظرش را جویا شود (٦ مه ١٧٦٢).
ولتر امّا می
داند که موجی از افکار عمومی لازم است تا صاحبان قدرت و
اشراف روشنبین و اندیشمندان دوران را به پیگیریاین پرونده
ترغیب کند. به همین دلیل قلم پرتوان خود را در اختیار
خانوادۀ کلس می گذارد و در ماه ژوئن ١٧٦٢جزوهای را تحت
عنوان، "اسناد اصلی مربوط به مرگ آقایان کلس ها و حکمی که
در تولوز صادر شد (Pièces
originales concernant la mort des sieurs Calas et le
jugement rendu à Toulouse)
"، به خرج خود منتشر می کند. چاپ اوّل این جزوۀ بیست و دو
صفحهای که در اواخر ماه ژوئن ١٧٦٢ پخش شد[7]،
حاوی دو نامه است. نامه اوّل به تاریخ ١٥ ژوئن ١٧٦٢ به
امضای بیوۀ کلس است که در آن به مخاطب خود اعلام می کند که
تصمیم گرفته است تمام نیروی خود را برای اثبات بی گناهی
همسر مرحوم و اعادۀ حیثیت به خانواده اش به کار گیرد، و
سپس به روایت وقایع رقتانگیزی که منجر به مرگ پسرش و سپس
بازداشت و اعدام همسر و تبعید پسر دیگر و حبس دو دخترش در
دیر کاتولیکها شد می پردازد. در پایان به خون خود سوگند
می خورد که آنچه در نامه نوشته حقیقت است. نامه دوم
به امضای دونا کلس جوان ترین فرزند کلس ها که در سوئیس
زندگی می کند، به تاریخ ٢٢ ژوئن ١٧٦٢ ، در واکنش به نامۀ
مادرش نوشته شدهاست: "مادر نگون بخت و محترم و عزیزم،
نامۀ ١٥ ژوئن شما را در دست دوستی دیدم که می خواند و می
گریست. نامه با اشک های من تر شد و من به زانو درآمدم." و
دونا در ادامه از انتقاداتی که در افکار عمومی جهان به حکم
پارلمان تولوز وارد شده سخن میگوید و به مهربانی و دلرحمی
پدر پیری شهادت می دهد که حتی اگر می خواست نیروی جسمی
ارتکاب چنین قتلی را نداشت. دونا در این نامه به مادرش
اطمینان می دهد که امروز که به دادخواهی به پایتخت پادشاه
آمده است، اگر تظلمش به گوش پادشاه برسد، دادش را خواهد
ستاند. در این نامه دو محور اصلی استدلال ولتر در رابطه با
ماجرای کلس، نقص روند دادرسی از یک سو و تعصب و نابردباری
از سوی دیگر است که با نثری شیوا و مؤثر و قابل درک برای
همگان به خواننده منتقل می گردد. اگر فاز اوّل
کارزار ولتر برای کلس را به قولی لابی کردن نزد صاحبان
قدرت و متنفذین بینگاریم که از آوریل ١٧٦٢ آغاز شد، فاز
دوم یعنی پوشش مطبوعاتی دادن به قضیه و تهییج افکار عمومی
با انتشار دو نامه مادر و فرزند به قلم ولتر در اوایل ماه
ژوئیه با چاپ اوّل "اسناد اصلی مربوط به مرگ کلس..." (از
این پس "اسناد....") شروع می شود.
استقبال از این
جزوه، و فرار پیر کلس در ماه ژوئیه، از دیری که در آن
محبوس بود، و مستقر شدن او در شاتلن نزد برادر کوچک خود
دونا، و ملاقاتش با ولتر، باعث می شود که ولتر "اسناد..."
را دوباره چاپ و منتشر کند. این بار این جزوه با شهادت پیر
کلس، نامۀ دونا کلس به صدر اعظم فرانسه، و بالاخره
دادخواست دونا کلس از شورای پادشاه تکمیل شده است. نامۀ
دونا به صدراعظم البته به قلم ولتر است و دادخواستی
که
ضمیمۀ نامه است به توسط وکیلی به نام ماریت (Mariette)
که در شورای پادشاه اقامۀ دعوا می کند، با راهنمایی های
ولتر تنظیم شده است.
در نامه به صدر
اعظم فرانسه، دونا کلس می نویسد که از دستگاه عدالت پادشاه
استدعایی به غیر از روشن شدن حقیقت ندارد. "همۀ اروپا که
از این فاجعه با خبر شدهاند با من در این درخواست همصدا
شده اند... من از عدالت شما و شورای پادشاه درخواست می کنم
که روند دادرسی که باعث شد من پدر، مادر، برادر و وطنم را
از دست بدهم، به استحضار (آگاهی) شما برسد. دادخواست دونا
به زبان حقوقی تدوین شده و با یادآوری تضادهای موجود در
حکم، ظلمی که بر خانواده رفته است، و توقیف و بازداشت
دختران کلس در دیرهای کاتولیک در حالی که هیچ اتهامی بر
آنها وارد نبوده ، تعصب دینی و نه دادگستری را منشاء حکم
پارلمان تولوز دانسته و از عدالت پادشاه می خواهد که
درمورد این حکم تحقیق کند. این دادخواست روشن شدن حقیقت در
مورد دادرسی در مرحلۀ اوّل و پس از آن اجرای عدالت را از
پادشاه طلب می کند (نامه به صدراعظم و دادخواست به شورای
پادشاه مورخ ٧ ژوئیه ١٧٦٢ و شهادت پیر کلس مورخ ٢٣ ژوئیه
١٧٦٢).
ولتر امّا به
انتشار "اسناد..." و پخش آن اکتفا نمی کند، او خود نیز
"حکایت ژان کلس و الیزابت کَنینگ" را که مقایسه ای است بین
دو پرونده، یا دو خطای قضایی، یکی در فرانسه و دیگری در
انگلستان، تألیف و منتشر می کند.
الیزابت کنینگ،
به مدت یک ماه ناپدید میشود و سپس با حالی نزار و و ژنده
پوش به خانه باز میگردد. نزدیکانش بر پایۀ پیشداوری که بر
ضد یک خانوادۀ کولی ساکن در همسایگی خود داشتند آنها را
به ربودن الیزابت و تحت فشار قرار دادن او برای روسپیگری
متهم کردند. ولی تحقیقات بی طرفانه انجام نشد، و با شهادت
های دروغ چند تن از اهالی خانۀ کولی ها به اعدام محکوم
شدند. ولتر با روایت قضیۀ کنینگ استدلال می کند که چون
مراحل تحقیق، دادرسی و محاکمه همه در انگلستان علنی بود،
شهروندان و مقامات قضایی با کسب اطلاعات لازم و تحقیقات
توانستند شهادت دروغ کنینگ را کشف کنند، و با عقل و منطق
اتهامات واهی را رد کنند و چند بیگناه را که تنها چون کولی
بودند مورد سؤظن قرار گرفته بودند از مرگ نجات دهند. علاوه
بر این در انگلستان حکم اعدام باید توسط یک مرجع عالی تر
تأیید شود، و این خود به مدافعان حقیقت، وقت تحقیق و به
چالش کشیدن حکم را می دهد. در حالیکه ژان کلس به دلیل
غیرعلنی بودن تحقیقات و محاکمه شتابزده و اجرای فوری حکم
از چنین فرصتی محروم شده است.
کارزار تبلیغاتی
ولتر با انتشار این متون موفق می شود که قضیۀ کلس را در
اروپا به طور کلی و به ویژه در پاریس تبدیل به موضوع روز
کند. در هر جمعی سخن از خطای قضایی، بی گناهی کلسها و
فجایعی است که تعصب دینی به بار می آورد. قضیۀ کلس شاهد
یکی از اوّلین تجلیّات افکار عمومی به عنوان یک نیروی
کارساز مدرن در سیاست است. دوستان ولتر "اسناد..." و دیگر
نوشتههای مربوط به این قضیه را در میان متنفذین پخش می
کنند، و دوک دو لا ولیر (Duc
De La Vallière)
یکی از
دوستان ولتر که از نزدیکان پادشاه نیز هست، خود "اسناد..."
را به دست دوک دو شوازُل (Duc
de Choiseul)،
وزیر خارجه فرانسه و یکی از مهم ترین شخصیت های دولت، و
همچنین موپِو (Maupeou)
وزیر دادگستری، و مادام دو پمپادور می رساند.
اوّلین پیروزی
کمپین ولتر، نظر مثبت وزیر دادگستری به لزوم تحقیق در این
مورد است. شوازل بر این است که باید پرونده از پارلمان
تولوز به شورای پادشاه فرستاده شود. در نامه ای به تاریخ
٢٠ اوت، ولتر از پیشرفت و موفقیت "کمپین ضد تعصب بربرانه"
سخن می گوید. در همان زمان مادام دو پمپادور در یکی از
نامه هایش می نویسد : "قضیۀ کلس بدبخت، لرزه بر اندام می
اندازد. [...]غیر ممکن به نظر می رسد که او مرتکب جنایتی
که بدان متهم شده است، شده باشد. معهذا او مرده است و
خانواده اش بی آبرو شده اند، و قضاتی که محکومش کرده اند
تمایلی به ابراز ندامت نشان نمی دهند. قلب مهربان پادشاه
از این حکایت به درد آمده است. ماجرای عجیبی است و فریاد
دادخواهی فرانسه بلند شده است. [...] این مردمان تولوز
بیشتر از آنچه برای یک مسیحی خوب بودن لازم است دیندارند."
بدینسان تأثیر نوشته های ولتر و پیگیری خستگی ناپذیر او
در نامۀ یکی از متنفد ترین زنان فرانسه به وضوح دیده می
شود.
افکار عمومی
فرانسه رأی به لزوم تجدید نظر در محاکمۀ کلس می دهد. ولتر
بهترین وکلای پاریس را برای دفاع از کلس ها دعوت می کند، و
آنها دادخواست و گزارشهای خود را برای تقدیم به شورای
پادشاه به رایگان تدوین کرده و به خرج خود منتشر می کنند و
درآمد فروش این متون را وقف خانوادۀ کلس برای تأمین
مخارجشان در پاریس می کنند. به توصیه ولتر، گزارشی که الی
دو بومون یکی از وکلای سرشناس خانوادۀ کلس تهیه کرده است
به امضای پانزده وکیل پرآوازۀ دیگر کانون وکلای پاریس می
رسد. بدینسان نیروی کانون وکلای پاریس به نفع کلس ها وارد
عمل میشود.
با تکیه بر گزارش
وکیل خانوادۀ کلس، دفتر وکلای شورای پادشاه شش نقص را، از
جمله فرض برائت برای انجام تحقیقات، یا عدم تدوین صورت
جلسه در محل کشف جسد، در رویه قضایی که به اعدام ژان کلس
انجامیده مشخص می کنند[8]..
در اوّل ماه مارس ١٧٦٣ دادخواست خانوادۀ کلس موجه اعلام می
شود. و هفتم مارس شورای پادشاه پروندۀ کلس را مورد بررسی
قرار می دهد و به اتفاق آراء به پارلمان تولوز دستور می
دهد که تمام مدارک و اسناد مربوط به تحقیقات و دادرسی را
در اختیار شورای پادشاه بگذارد و دادستان تولوز دلایل صدور
چنین حکمی را به اطلاع شورا برساند. جلسه دادگاه سه ساعت
به طول انجامید و هرچه شخصیت مهم در پاریس بود در گالری
آیینه های کاخ ورسای در انتظار حکم و به حمایت از قربانیان
حضور یافتند. پس از صدور حکم خانم کلس و دو دخترش به حضور
ملکۀ فرانسه می رسند که از آنها دلجویی می کند.
اوّلین فعال مدرن حقوق بشر در
جهان امّا به این پیروزی اکتفا نکرد. باید یادآور شد که
ولتر هنگامی که تصمیم به پیگیری قضیه کلس گرفت گفت که نه
تنها به عنوان انسان که تا حدودی نیز به عنوان یک فیلسوف،
ظلمی را که بر کلس ها رفته مورد توجه قرار می دهد. از نظر
ولتر قضیه کلس معلول چند مفسدۀ فرهنگی و سیاسی بود، که مهم
ترین آنها تعصب دینی و نابردباری، نظام قضایی استبدادی و
عدم احترام به آزادی اندیشه و وجدان بود. از همین رو
همزمان با حمایت از خانوادۀ کلس، علل اصلی ظلم را مورد
حمله قرار داد. در هر نامه و مقالۀ او در مورد قضیه کلس
افشای ظلم و دفاع از مظلوم همراه با استدلال محکمی در رد
نابردباری و تعصب دینی، به عنوان علت اصلی این ظلم، صورت
میگرفت. مدافع خانوادۀ کلس وقتی حمایت از مظلومین را به
دست دستگاه پادشاهی، بزرگان فرانسه و وکلای زبردست سپرد می
دانست که نجات خانوادۀ کلس علاج معلول است و نه حذف علت.
در نتیجه از اوایل پائیز١٧٦٢ ، ولتر، کار رسالۀ معروفش
"در باب بردباری و
مدارا" را آغاز می کند.
او میداند که کمپین فوقالعادهاش در دفاع از خانوادۀ کلس
توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده و موضوع بحث عام شده
است، و با در نظر داشتن مراحل دادرسی که در پیش بود و
مباحث حقوقی که لزوماً به دنبال داشت، بر آن می شود که از
آمادگی اذهان عمومی استفاده کرده و بحثی جدی در مورد آزادی
دین و وجدان و نهادینه کردن بردباری و مدارا در جامعه به
راه اندازد و لزوم اصلاحات حقوقی و قانونی و اعادۀ حقوق
شهروندی به اقلیت های دینی را به عموم و به ویژه به صاحبان
قدرت یادآوری کند. ولتر از تأثر و رأفت عمومی، که خود
برانگیخته است، برای کشت بذر اصلاحات و مدارا در جامعه
استفاده می کند.
"رساله ای در باب بردباری و
مدارا، به مناسبت مرگ ژان کلس"
نزدیک به یک سال بعد، در نوامبر ١٧٦٣، منتشر می شود و در
دسترس عموم قرار میگیرد. باید یادآوری کرد که ولتر از ترس
سانسور رساله را امضاء نکرده، و خود به مزاح تألیف آن را
به یک روحانی کاتولیک نسبت می دهد ولی برهمگان آشکار بود
که قلم، قلم ولتر است. ولتر امیدوار است که رساله دچار
ممیزی نشود، امّا مقامات دولتی رسماً از قبول آن سر باز
میزنند، اگرچه در خفا آن را میخوانند و میستایند.
کمیسیون ممیزی پاپ رساله را ممنوعه اعلام میکند. به رغم
سانسور، "رساله..." با استقبال شدید عموم نه تنها در
فرانسه بلکه در سرتاسر اروپا روبرو می شود و افکار عمومی
غرب را برای آزادی ادیان و آزادی وجدان و مبارزه با تعصب
دینی آماده میسازد.
در این میان
کارزار حقوقی خانوادۀ کلس ادامه دارد. پارلمان تولوز با
کارشکنی تا یک سال تحویل پروندۀ دادرسی کلس ها را به شورای
پادشاه به تعویق می اندازد تا بالاخره روز چهارم ژوئن ١٧٦٤
نزدیک به دو سال و سه ماه پس از اعدام ژان کلس، مجمعی
متشکل از هشتاد قاضی شورای پادشاه به اتفاق آراء حکم
پارلمان تولوز را شکسته و حکم می کند که تحقیقات و دادرسی
در مورد مرگ مارک آنتوان کلس از نو توسط شورای پادشاه،
یعنی عالی ترین مرجع قضایی کشور انجام شود. روز ٢٥ فوریه
١٧٦٥ قاضی تحقیقات تولوز که در انجام وظایفش، با
پیشداوریهایی که علیه پروتستانها داشت، باعث مرگ کلس شده
بود از کار برکنار میشود. بازجویی و تحقیقات در پاریس هفت
ماه به طول می انجامد و پرونده به دادگاه ارجاع می شود.
نهم ماه مارس ١٧٦٥ در سومین سالگرد صدور حکم اعدام کلس،
قضات پاریس به اتفاق آراء حکم برائت ژان کلس و اعضای
خانوادهاش را صادر کرده به همۀ آنها رسماً اعادۀ حیثیت
می کنند. افزون بر این، شورا حکم پرداخت غرامت مالی نیز
صادر می کند.
از قضیه کلس بیش
از ٢٤٦ سال می گذرد، امّا به یمن کار فکری که بنیاد نبرد
ولتر برای عدالت بود،
هنوز به دست فراموشی سپرده نشده و رسالۀ ولتر تا به امروز
از جمله متونی است که به دانشجویان فلسفه و علوم سیاسی در
دنیا آموخته می شود. و برگردان پانزده فصل مهم این رسالۀ
٢٥ فصلی است که
بنیاد عبدالرحمن برومند
برای بزرگداشت دو روز جهانی
بردباری (١٦ نوامبر) و حقوق بشر (١٠ دسامبر) ، به فعالان
ایرانی حقوق بشر و همۀ آزادیخواهان کشور تقدیم می کند.
برگردان فارسی نثر ولتر کار سادهای نیست. نثر قرن هجده
فرانسه نثری است به نهایت آراسته و ظریف و ولتر شاعر و
ادیب است. نیکی پارسا، مترجم این متن، نهایت کوشش خود را
به کار برده تا نثری هماهنگ با روح نثر ولتر به کار برد.
او ترجمه خود را با یادداشتهای تحقیقی فراوانی تکمیل
کرده، که خواننده ایرانی را در درک متن، که آکنده از
اشارات و استنادهای تاریخی، ادبی و مذهبی است، یاری کند.
دقت به این یادداشت ها برای درک مطلب لازم است. بنیاد
عبدالرحمن برومند از زحمات پرقدر نیکی پارسا سپاسگزار است.
ولتر "رساله..."
را با گزارشی از قضیه کلس آغاز می کند. یعنی از معلول شروع
کرده و سپس از فصلی به فصل دیگر به علّت ها می پردازد. با
روایت سرگذشت کلس ولتر به نقش تعصب و پیشداوری علیه
پروتستان ها در وقوع یک جنایت قضایی می پردازد. در فصل
دوّم به تحقیق در مورد پروتستان ها پرداخته و اینکه آنها
چرا و علیه چه مظالمی به سوی نهضت اصلاحات در دین متمایل
شدند. در این فصل سوء استفاده های کلیسای کاتولیک و
نادرستی های متداول در آن را نیز بررسی می کند. سپس فصل به
فصل دلایلی را که در طول قرون و اعصار بر له و علیه
بردباری و آزادی وجدان و مذهب ارائه شده است تحلیل می کند
و به وقایع تاریخی خونباری اشاره می کند که نتیجۀ حاکمیت
تعصب دینی بودهاند. او در این رساله سعی می کند که
بردباری را همچون یک تمایل طبیعی انسان معرفی کند، که در
نظام های مختلف، دوران مختلف، و بسیاری از ادیان وجود
داشته است، و مبتنی بر حق طبیعی آزادی وجدان است. خواندن
این رساله نه تنها ما را با روش و ذهنیت یکی از اندیشمندان
بزرگ غرب در قرن هجدهم و استفادۀ او از توانایی های ذهنی
اش در مبارزه برای حقوق بشر آشنا می کند، بلکه با تاریخ نه
چندان دور تعصب و خشونت دینی در اروپا نیز آشنا کرده، تعصب
و خشونتی که با آنچه ما امروز در ایران با آن روبرو هستیم
بی تشابه نیست.
نزدیک به یک سال
پیش فعالان ایرانی حقوق بشر، آشفته از افزایش روز افزون
اعدام های علنی و پنهانی در ایران، یکدل و یک صدا کمپین
علیه مجازات اعدام را به راه انداختند. به جاست که با
آشنایی با ولتر و خواندن "رساله..." از خود بپرسیم که پس
از گذشت یک سال، کمپین بر علیه مجازات اعدام قوۀ قضایه
جمهوری اسلامی ایران را به چه چالشی روبرو ساخته اشت، و
مهم تر از آن دستاورد فکری این کمپین در مورد مجازات اعدام
چه بوده است؟ کدام یک از متونی که به فارسی در مورد مجازات
اعدام در دسترس قرار دارند به بحث عمومی گذاشته شدهاند،
چه مجادله ای در باب مجازات مرگ در دین اسلام و فقه شیعه
صورت گرفته است؟ و کدام مورد از صدها مورد شبیه ماجرای کلس
که هر روز در ایران به وقوع می پیوندد در پیشگاه افکار
عمومی با اصرار و پشتکار پیگیری شده است، و مردم کشور ما و
مردمان دیگر کشورهای جهان را به چالش کشیده است؟ چه بسا
ولتر با رندی افسانه ای اش به ما گوشزد کند که شریف ترین و
والا ترین نیّات بدون پشتوانۀ فکری قوی و استراتژی و تدبیر
راه به جایی نمی برند.
لادن برومند
بنیاد عبدالرحمن
برومند
واشنگتن ٣١ دسامبر ٢٠١١
|
||||
|