بمناسبت
هفدهمین سالروز قتل دکتر شاپور بختیار
زنده یاد مصدق
در یکی از نطق های خود گفته است : «اینکه عده ای می گویند مصدق توانست
عواقب دوران بیست ساله را پیش بینی کند و دیگران نتوانستند، تمام واقعیت
نیست. در واقع من جان خود را در بیان حقیقت و اعتقادم به مخاطره افکندم و
دیگران از دادن یک رأی کبود حتی به صورت مخفی اباء
نمودند».
و همچنین در
آن روز هائی که سایه جمهوری اسلامی بر میهن ما در شرف سایه افکندن بود،
بدون شک بودند ایرانیانی که برای آینده نا معلوم میهن خود نگران و دچار
وحشت باشند و شاید بودند افراد ساده لوحی که فکر می کردند با همراهیِ
طوفانی که آغاز شده بود، بتوانند آنرا مهار کنند. و صحنه یِ سیاسی ایران از
انسان هائی فرصت طلب که در نزدیک شدن به مرکز قدرت بر یکدیگر سبقت می
گرفتند و به توطئه و کار شکنی دست برآورده بودند نیز کم نبود. ولی ایمانی و
عشقی و صمیمیّتی و شجاعتی بهمان صلابت و قدرت طوفان لازم بود تا کسی بتواند
در
برابر آن ایستادگی و
مقاومت نماید. بدین ترتیب بختیار آگاهانه با قبول این خطر عظیم تبدیل به
مظهر وجدان بیدار ملت و نمادِ مردمان آگاهی گردید که مقاومت خود را از همان
روز ها در مقابل این طوفان ویرانگر بنیاد نهادند.
انگیزه ی
بختیار در قبول نخست وزیری را در اندیشه ی سیاسی او باید یافت آنجا که خود
می گوید:
« بطور اعم به خوشبختی
و آزادی انسان و بطور اخص به خوشبختی مردم ایران و برای اعتلای ایران می
اندیشم ». او با این اندیشه ی سیاسی خدشه ناپذیر که از نو جوانی تا واپسین
لحظات حیات به آن پای بند بود به این نتیجه رسید که شرط اصلی سعادت آدمی در
سایه آزادی و رد هر گونه حکومت استبدادی حاصل می شود و به حکم همین آرمان
انسانیِ والا در جوانی و زمانی که هنوز در فرانسه دانشجو بود در برابر رژیم
آزادی کش نازیسم قد علم کرد و داوطلبانه به نهضت مقاومت ملی فرانسه گروید.
برای بختیار ایستادگی در برابر هیتلر و دیگر قلدر های زمانه یک وظیفه ی
انسانی و اخلاقی بود. و آنزمان نیز که
در بازگشت به ایران،
در حزب ایران( با اصول سوسیال دموکراسی ) نام نوشت وبه نهضت ملی ایران به
رهبری مصدق برای احقاق حقوق ملی و پیروزی دموکراسی و آزادی پیوست، بهروزی
مردم ایران و عظمت کشور کهنسال و با فرهنگ ایران را دنبال می نمود.
مقاومت آشکار
در مقابل آقای خمینی و جمعیت گوش به فرمان او نیز از همین اندیشه ی سیاسی
نشأت
می گرفت. آیا
کمبود یا فقدان احتمال پیروزی می توانست او را از وظیفه ای که انسان بودن و
ایرانی بودن
بر او تحمیل
می کرد باز دارد و او از قبول مسئولیت شانه خالی کند؟
بختیار در
برابر ملامت ها و شماتت ها و اتهاماتی که از هر طرف او را هدف قرار داده
بودند تنها پاسخی که داد این بود: « اینکه گفته شود چرا نخست وزیری رژیمی
را که بیست و پنج سال به قانون احترام نگذاشته بود قبول کردم سفسطه ی محض
است برای اینکه وقتی من قبول مسئولیت کردم برای به کرسی نشاندن قانون بود و
وقتی که دکتر مصدق قبول کرد نخست وزیر همان پادشاه شود برای یک دگرگونی
عظیم در مملکت بود. سعی کردم در آخرین دقایق وقتی هیچکس جرأت قبول چنین
مقامی را نمی کرد قبول مسئولیت کنم و نهراسم از اینکه عده ای که امروز می
دانیم چقدر از کرده ی خود پشیمانند مرا سرزنش کنند » .
بختیار با
رویاروئی مستقیم با خمینی مشعل مقاومتی را بر افروخت که تا آخرین لحظات که
بدست مأمورین جمهوری اسلامی بقتل رسید برافراشته نگاه داشته بود. بختیار
همانند مصدق ایمان و یقین داشت که « این آتش هرگز خاموش نخواهد شد و مردم
آگاه ایران این مبارزه ی ملی را آنقدر ادامه خواهند داد که به نتیجه برسد »
و آزادی و افتخار به کشور کهنسال و با عظمت ایران باز گردد.
امروز که
شعارهای اساسی دکتر بختیار یعنی استقرار آزادی و دموکراسی و جدائی دین از
حکومت شعار اصلی تمام گروهها و جریان های سیاسی شده است، چطور می توان در
پیروزی بختیار تردید کرد گو اینکه این پیروزی به بهای ایثار جان بدست آمده
است.
آری امروز،
گزاف نیست اگر بگوئیم نام بختیار در راه مبارزه برای استقرار دموکراسی و
آزادی در
ایران هرگز
نخواهد مرد.
نهضت مقاومت ملی ایران
سیزدهم مرداد 1387 برابرسوم اوت 2008
http://www.namir.info
|