بيانيه هيات اجرائيه نهضت مقاومت ملی ايران
بمناسبت سالروز22 بهمن 1357
جای بسی خشنودی است که نخبگان جامعه ما اکنون پس از بیست و شش
سال تجربه ی وهن و خفت ظلمتی که فاشیسم مذهبی تحت عنوان جمهوری اسلامی بر کشور ما
روا داشته، متدرجا به صفوف مبارزات ملی برای استقرار حاکمیت ملی و جدائی دین از حاکمیت می پیوندند تا خود را از آن اسارتی که
سالیان دراز تاریک اندیشی سیاسی به ایشان تحمیل نموده بود، رها سازند. البته پیروزی چنین جنبشی همچنان مستلزم آگاهی عمیق همراه با دیدی انتقادی نسبت به گذشته است. باید با پرداختن به منشا و سرچشمه اشتباهات و سوء
تفاهمات علل ناکامی ها را در مبارزه برای استقرار دمکراسی و حقوق بشر پیدا نمود. چند بیانیه ای که اخیرا در مورد قیام مردم منتشرشده و در آنها به درس از تاریخ یا درس آموزی از تاریخ اشاره میشود، موید این است که
نخبگان سیاسی جامعه ما متوجه این فقدان شده در صدند به نقد و ریشه یابی اشتباهات خود در گذشته بپردازند. کوششهائی که در دوسه ساله اخیر برای جدائی از مفهوم گنگ و ناروشن «انقلاب» صورت گرفته و فرا گیرشدن خواست عمومی
جهت نفی کامل قانون اساسی ضد آزادی جمهوری اسلامی و بخصوص طرح بحث رفراندوم تنها زمانی به نتیجه میرسد که از نظر تاریخی نیز به ریشه یابی فتنه ای که به سر کردگی خمینی و دارو دسته او براه افتاد و در هیاهوی بهمن ماه
سال 1357 به اوج خود رسید، بپردازیم. جامعه روشنفکری ما موظف است با بررسی نقش خود در گذشته راه را برای مبارزه جهت پیشرفت و رفاه اجتماعی باز نماید. چنین امر مهمی بدون برخورد ریشه ای به گذشته مبارزات ممکن نیست.
نهضت مقاومت ملی ایران که بمنظور استقرار حاکمیت ملی و جدائی دین از حکومت یکسال پس از
استقرار جمهوری اسلامی توسط دکتر شاپور بختیار در خارج از کشور تاسیس شد، همواره بر این مسئله تاکید داشته که بستن پرانتز سیاه جمهوری اسلامی بدون برخوردی صادقانه و عمیق به اشتباهاتی که در درک ذات و خصلت حکومت مذهبی
صورت گرفت ممکن نیست. کوشندگان و فعالان این نهضت از بدو تاسیس آن تا امروز سعی نموده اند به سهم خود با بررسی های دقیق تاریخی به نحوه شکل گرفتن این حکومت ضد مردمی پرداخته تا از این طریق جنبش ملی برای استقرار
دمکراسی براساس بینشی درست شکل بگیرد. در این بررسیها که در جزوات، کتابها، اعلامیه ها و مصاحبات مختلف منتشرشده است، نقطه ثقل بر روی درک و تفهیم وقایعی گذاشته شده که نقطه اوج آن را دوران حکومت سی و هفت روزه گذار
ملی تشکیل میدهد.
به باور ما بررسی علل شکست مردم در قیام ضد استبداد سلطنتی بدون برخورد موشکافانه به
وقایعی که از 16 دیماه تا بیست و دوم بهمن ماه 1357 رخ داد، ثمر بخش نخواهد بود. ریشه یابی و تحلیل رفتار سیاسی گروهها و افراد در آن روزها، چه بصورت شعارهای مرگ بر شاه علیه شاهی که ایران را ترک کرده بود، وچه بصورت
خواستار اضمحلال سلطنت زمانیکه رئیس شورای سلطنت از سمت خود استعفا داده بود و چه بصورت رفتار انقلابیون آتشین مزاجی که باوجود اعلام بی طرفی و تسلیم از طرف ارتش همچنان برادامه «قیام مسلحانه» تاکید داشتند و به چپاول
سربازخانه های تخلیه شده مشغول بودند، از جمله مسائل مهمی است که باید مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. در چنین بررسی برخورد به آن اکثریت خاموشی نیز که منفعلانه ناظر سقوط کشور بود، ضروری است، رفتاراحزاب و گروههای
سیاسی نیز که جای خود دارد.
بنظر ما ایران بخت آنرا داشت که در این سی و هفت روز بین پیشرفت و عقب ماندگی، بین
مدرنیته و تحجر، بین دمکراسی و استبداد انتخاب کند. متاسفانه انتخاب غلط بود، که به شکست قیام منجر شد. زمانیکه دولت دوران گذار اداره ساواک را منحل، زندانیان سیاسی واحزاب و مطبوعات را آزاد ساخته بود و انجام
انتخابات آزاد را در تاریخی معین اعلام میداشت، جامعه ما بجای بهره برداری از این موقعیت و استفاده از حاکمیتی که بدست آورده بود سراسیمه دست بدامن گروهی شد که عجله داشت هرچه زودتر جای استبداد گذشته را پر کند.
روز 12 بهمن 1357 جایگاه مهمی را در این انتخاب فاجعه آمیز کسب مینماید. در چنین روزی بود
که مردم ایران بین استقرار یک حکومت ملی متکی بر حاکمیت خودشان ویک حکومت دینی و قرون وسطائی که اکنون بیست وشش سال است بر سرنوشت ما حکم میراند، عملا دومی را انتخاب نمودند. مقایسه سخنان دو عنصری که یکی حاکمیت ملی
و دیگری حاکمیت حزب الله را در آن روزها نمایندگی میکرد، میتوان به یکی از درس آموزیهای مهم تاریخ دست یافت. با مقایسه سخنان روشن، صریح و دقیق دکترشاپور بختیار، رئیس حکومت گذار ملی وسخنان عوامفریبانه و سراپا کذب و
ریای خمینی در همین روز، دره و شکافی که بین این دو بینش فکری وجود داشت، معلوم میشود. زمانیکه روح الله خمینی در بهشت زهرا به سبک و سیاق رضا خان (معروف به ماکسیم)، همان کسی که که در راس کودتا چیان دویزیون قزاق پس
از اشغال تهران اعلامیه داد و اعلام کرد «من حکم میکنم» در بهشت زهرااعلام نمود: «من دولت تعیین میکنم، من توی دهن این دولت میزنم...» دکتر بختیاربه استناد آنچه در روزنامه کیهان همین روز منتشر شده، به مردم هشدار داد
که:
« تمام انقلابات جهان در قفای خود یک نظام دیکتاتوری هدیه می آورند. سعی کنیم که از نهضت به نفع مردم کشور و با احترام به قانون استفاده
نمائیم. در غیر اینصورت علاوه بر خطرات نابودی مملکت ، بدون تردید یک دوران سیاه دیکتاتوری و شاید ملوک الطوایفی باز خواهد گشت.»
موضوع کلیدی در آن روزها سرنوشت آینده نظام حکومتی در ایران بود. فقدان تفکرو فلسفه سیاسی متکی به دمکراسی و قانون، چه در میان
روشنفکران جامعه و چه در میان احزاب سیاسی آن زمان مانع از این شد که بتوانند بین حکومت فقها و یک حکومت عرفی متکی بر حاکمیت ملی تفکیک و تمایزی قائل شوند. حتی زمانیکه دکتر بختیاردر 16 بهمن 57 با صراحت و وضوح کامل
اعلام داشت:
«جمهوری اسلامی برای من به تمام معنی
مجهول است وتا بحال کتابی نخوانده ام و چیزی ندیده ام که مرا روشن بکند...» و یاگفت «رژیمی که من مایل هستم در این مملکت استوار بماند نه
رژیم دیکتاتوری شاه است و نه چیزی شبیه به جمهوری که ما در ممالک مثل لیبی یا پاکستان می بینیم» «نخبگان» و «فرهیختگان» سیاسی آنروز جامعه ایران به رهبری حزب توده و بخشی از کسانیکه خود را مصدقی میدانستند، نه تنها
حاضر به بحث در این مورد نشدند، بلکه بجای درک خطر استبداد جدید و تفکر بیشتر در مورد آینده نظام حکومتی در ادامه پشتیبانی خود از خمینی به تخطئه دولت گذار ملی و برنامه های آن پرداختند. برخلاف همه آنچه که
امروزه ادعا میشود، انتخاب آنروز «نخبگان» سیاسی ایران انتخاب بین نظام سلطنتی و نظام جمهوری؛ انتخاب بین انقلاب و ضد انقلاب و انتخاب بین وابستگی و استقلال نبود، بلکه انتخابی بود بین جهل و عقب ماندگی و تحجر از
یکطرف و دمکراسی و رفاه و اعتلا فرهنگی از سوی دیگر.
کسانیکه هنوز برای توجیه اشتباهات گذشته خود در این انتخاب سرنوشت ساز، مهدی بازرگان را با نلسون ماندلا و محمد خاتمی را با دکتر مصدق همسنگ می کنند ،
وبا این کار خود قصد دارند همچنان هشدارهای آن روز دکتر بختیار را ناشنیده بگیرند، نشان میدهند که هنوز قادر به درک ابعاد اشتباهی که کرده اند، نیستند و نمیخواهند قبول نمایند که بااین تجاهل به آگاهی آن نسل جوانی
صدمه میزنند که اعتماد خود را به نسلهای گذشته مبارزین از دست داده است.
و سخن آخر: دکتر بختیار در روز21 بهمن ماه، یعنی در آخرین روزی که درمحل نخست وزیری حضور داشت، اعلام نمود:
« به گمان من دولت حاضر آخرین
بخت ایران برای پیشرفت بسوی یک دمکراسی ملت گرا با گرایشهای سوسیالیستی است. البته مقصودم سوسیالیسم به معنای مارکسیستی کلمه نیست».
جواب امروزما بعد از 26 سال ویرانی، جنگ، جهل، فقر، اسارت و ریای حکومت اسلامی به این کلام چیست؟
ایران هرگز نخواهد مرد
رئیس هیات اجرائی نهضت مقاومت ملی ایران
حمید صدر
چهارشنبه 21 بهمن ماه 1383 برابر با 9 فوریه 2005 |