خدمت مسئولین سایت رفراندم، امروز که بحث رفراندوم اهل سیاست را در ایران به خود مشغول کرده، به جاست یک سند تاریخی را در اینمورد در اختیار عموم بگذاریم. دکتر شاپور بختیار آخرین نخست وزیر نظام شاهنشاهی و یکی از
رجال آزادیخواه تاریخ کشورمان پس از سقوط کابینه اش (۲۲ بهمن ۱۳۵۷) به مدت شش ماه در مخفیگاهی در ایران پنهان شد. در این مدت همچنان که اساس نظام خودکامه ی جمهوری اسلامی پی ریزی می شد، و بازداشتها و اعدام های خوسرانه و
شتابزده موجی از رعب و وحشت در مملکت به راه انداخته بود، دکتر بختیار با نگرانی اوضاع مملکت را دنبال می کرد. وی از مخفیگاه خویش، با به جان خریدن خطر مرگ، پیامی به ملت ایران در مورد رفراندم جمهوری اسلامی فرستاد که در
روزنامه آیندگان هفتم فروردین ماه به چاپ رسید. اهمیت تاریخی این پیام، که مشروعیت رفراندمی را که موضوعش مجهول بود تحت سؤال می برد، امروز بیش از همیشه آشکار است. این پیام نه تنها شاهدی است بر دور اندیشی و روشن بینی شاپور
بختیار، بلکه لحن آن درمورد دشمنانی که از هیچ هتک حرمت، افترا و توهینی نسبت به او کوتاهی نکرد ه بودند خود درسی است برای همه ما و سیاستمداران آینده کشورمان. در این پیام دکتر بختیار برای شهروندان ایران تعیین تکلیف نمی کند،
وی با یک استدلال منطقی دلیل عدم شرکت خود را در رفرندام جمهوری اسلامی توضیح می دهد. برای من افتخار بزرگی است که از طرف بنیاد عبدالرحمن برومند برای پیشبرد حقوق بشر و دمکراسی در ایران، این سند تاریخی را در اختیار نسل
جوان مملکتمان بگذارم. با احترام لادن برومند
روزنامه آیندگان سه شنبه هفتم فروردین ماه ۱۳۵۸
بختیار از مخفیگاهش پیام فرستاد
متن پیام او به این شرح است: "خواهران و برادران عزیز با وجود عزلت و دوری از شما، برایم آسان نبود که به قومیت و افتخارات گذشته فرهنگی ایران پشت پا بزنم و این عید پرشکوه نوروزی را به یکایک شما خواهران و برادرانم
تبریک نگویم. این نوروز می توانست خجسته ترین روز در ۲۵سال گذشته ایران باشد. این نوروز می توانست در یک محیط آزاد و امن و خالی از دغدغه فرا رسد و همه ما مسلمانان، مسیحیان، زرتشتیان یا کلیمیان را پایکوبان، پس از سال های
اختناق، متحد و برادر و با وجود افکار متفاوت به اینده امیدوار کند. من از نهانخانه دل برای شما خواهران و برادران عزیز، با وجود تیرگی افق آرزوی سعادت و کامیابی می نمایم. متأسفانه همانطور که همه شاهد و ناظر هستید کشور ما
به صورت بسیار آشفته و در یک بلا تکلیفی کامل به سر می برد. شاید بی فایده نباشد، اگر چه به اجمال جریانات سه ماهه اخیر را با هم مرور نمائیم. قبول نخست وزیری من مشروط به مسافرت پادشاه به خارج از کشور ، بازگشت آیت الله
خمینی ، انتخاب وزیران و همکاران بدون دخالت دربار، بازگشت به دمکراسی بر طبق قانو ن و سپس تعیین نوع حکومت در یک محیط آزاد و آرام بود. باید به عرض شما برسانم که یازده روز پس انتصاب اینجانب، پادشاه از ایران به خارج عزیمت
نمود، حال این خود چقدر مسایل ارتباط من با ارتش و قوای انتظامی پیچیده ساخت و چگونه بدون تصادم و بر خورد مهم عملی شد که باید بطور مفصل و در موقع مناسب باطلاع برسانم. فعلأ از آن صرف نظر می کنم. بازگشت آیت الله خمینی با
وجود اصرار من برای دو یا سه هفته تأخیر و آن هم بعلت گزارشات ساواک، دال بر حضور گروهی افراد مشکوک و تازه وارد، با نهایت صمیمیت و همکاری با کمیته تداراکات ایشان انجام شد. دو روز قبل از صدور فرمان نخست وزیری، از ارباب
جراید دعوت نمودم که به منزلم بیایند و با نهایت صداقت و بر طبق سنت دیرینه به آنها اطلاع دادم که مطبوعات آزادند و می توانند با نزاکت هرچه می خواهند بیان کنند. ظرف دوهفته لوایح انحلال ساواک، بازرسی شاهنشاهی و مجازات دست
اندرکاران چند سال اخیر را از پارلمان گذراندم و قبل از ورود به نخست وزیری اعلام کردم که به اسرائیل و افریقای جنوبی نفت نخواهم داد و از پیمان سنتو خارج خواهم شد و دفتر الفتح را در تهران افتتاح خواهم کرد و کلیه زندانیان
سیاسی را آزاد خواهم نمود. با وجود کوهی از مشکلات و انواع کارشکنی ها، که یکی از بارزترین آنها ملاقات نافرجام اینجانب با حضرت آیت الله خمینی در پاریس بود، تمام وعده های خود را عملی نمودم. بد نیست بدانید که معظم له، پس
از قبول ملاقات با اینجانب به عنوان شاپور بختیار به تحریک یک جناح لایشعر جبهه ملی و یکی دو نفر از روحانی نمایان غیر متعادل از موضع خویش عدول نمودند. خوشبختانه این مدارک، با وجود غارت خانه من و از بین بردن آنچه در آنجا
بود، موجود است. روز پنجشنبه ۱۹ بهمن ماه در مقابل ۱۵۰ خبرنگار داخلی و خارجی، نگرانی عمیق خود را نسبت به آینده کشور ابراز داشتم و با کمال صراحت گفتم که من یک نفر ایرانی آزاده هستم و سی سال تمام در این راه قدم برداشتم. ولی
آنچه را که من در افق می بینم چیزی شبیه به آزادی، دمکراسی، ترقی اقتصادی و گسترش فرهنگ ملی نیست. متأسفانه حق با من بود. اختناق، از هم گسیختگی شیرازه کشور، اقتصاد در هم ریخته، زور و قلدری عده ای به جای عمال سابق همه
جانبه به چشم می خورد، یک دیکتاتوری فاسد را به یک دیکتاتوری توأم با هرج و مرج تبدیل کردیم و تمام اینها به امید یک جمهوری اسلامی. حال این جمهوری اسلامی چه خواهد بود و چگونه به مسایل و مصائب ما پاسخ خواهد داد، از من
سئوال نفرمائید. این موضوع مرا به یاد شعری می اندازد از خواجه شیرازی : در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز هرکسی بر حسب فضل گناهی دارد. جواب شخص من این است که هیچ کس بطور روشن نمی تواند چگونگی و مشخصات این
جمهوری را بیان کند. تا آنجائیکه جناب آقای مهندس بازرگان که در لطافت طبعش خلاف نیست، میفرمایند تا کنون کتاب و رساله ای در این موضوع نوشته نشده و صحیح هم می فرمایند. پس شما از مردم می خواهید که بروند به مجهول مطلق رأی دهند،
یا نه. راه دیگری هم که نیست و در این حال رادیو تلویزیون بیش از هر وقت از آزادی صحبت می کنند. خواهران و برادران عزیز من به چنین جمهوری رأی نخواهم داد. زیرا آن را منافی پیشرفت جامعه، سربلندی کشور، شکوفایی اقتصاد و اجرای
حقوق بشر می دانم. حال چه میشد اگر پس از بازگشت حضرت آیت الله خمینی به صورت یک شخصیت ماوراء سیاست و برنامه ریزی، عده ای از آنهای را که سالیان دراز با حکومت فاسد دیکتاتوری مبارزه کرده اند، جمع می نمودند و می فرمودند من
از شما می خواهم افراد فاسد، باطل، متملق و غیره را از دستگاه دور نمائید و جنایتکاران را محکوم و مجازات کنید و آزادی های فردی و اجتماعی را تأمین کنید و قوانین برخلاف اسلامی را ملغی نمائید و یک سیاست مستقل ایرانی را تعقیب
کنید. روی این برنامه، وحدت کلمه میسر می شد، اما روی روش کنونی دولت که خود را واقعاً بی اختیار می داند و حق هم دارد، چگونه می توان امیدوار بود؟ برای ضبط در تاریخ لازم می دانم توجه عموم را به نکته زیر معطوف دارم.
نهضت ملت ایران در راه آزادی و حق طلبی از سال ۱۳۴۱ شروع نشده و من خود در آن سال و در آن ایام برای پنجمین بار در زندان محمد رضا شاه بودم و بسیار مفتخرم که پس از ۲۸ مرداد ۳۲ با وجود امکانات بسیار که داشتم، جز راه مبارزه و
پایداری درمقابل دیکتاتوری، راه دیگری انتخاب نکردم. من رامصدق را رفتم و از این راه هم منحرف نخواهم شد، حال طبع بیابانی یا کوهستانی، هرچه داشتم، تسلیم نشدنم. اما تا آنجا که من می دانم هر نخست وزیری را پادشاه یا رئیس
جمهور آن کشور تعیین می کند و نمایندگان مردم اورا تائید می نمایند. من از پادشاهی فرمان دارم که دکتر مصدق از او فرمان داشت. مگر بزرگانی چون امیر کبیر، قائم مقام الملک، مشیرالدوله، مستوفی الممالک و اخیراً فروغی و قوام
السلطنه از کجا فرمان دریافت داشتند؟ خواهران و برادران عزیز اما برای نجات مملکت از هرج و مرج و حفظ وحدت آن، قد علم کردن در چنین اوضاع و احوالی را می توان جنایت یا خیانت نام گذارد؟ نه نه نه. همه شما می دانید و هر روز
بیشتر متوجه می شوید که هدف نهائی من استقرار حاکمیت ایران از راه دمکراسی و جلوگیری از خون ریزی وهرج و مرج بود که متأسفانه به طور وحشتناکی گسترش یافته است. همه شما را به خدا می سپارم و باز از ته قلب برا یک یک شما و
برای استقلال و آزادی شما زنان و مردان این کشور و برای سرافرازی پرچم سه رنگ ایران دعا می کنم. باشد که دعای یک لنگان مستجاب شود." |