بازگشت به صفحه اول

 
 
 

نامه رسيده به نهضت مقاومت ملی ایران

شورای مرکزی نهضت مقاومت ملی ایران

با درود به روان پاک دکتر شاپور بختیار وهمه شهدای سرفراز راه آزادی

بدون تردید یکی از وظایف مهم هر جریان سیاسی ترقیخواه در کوران مبارزه و مقاومت تجلیل از شهدایی است  که با تهور جان بر سر آرمان خویش نهاده اند .نهضت مقاومت ملی ایران از قلیل تشکیلات مقاومت در عرصه گیتی است که رهبر و بنیانگذارش با اهدا خون پاک خود بر حقانیت آهداف آن صحه نهاده است .دکتر بختیار از بدو پذیرش مسئولیت تاریخی خود در شانزده دی ماه 57 یارانی داشت که در طول ایام صدارت خالصانه مددکار وی بودند و پس از خروج ایشان از ایران منادی آرمان این بزرگمرد بودند واز آن جمله شهید سرفراز مهندس عزیزقلی محمدیان بوددر ادامه به شرح موجزی از زندگی ومبارزات این فرزند راستین ایران زمین می پردازیم به امید آنکه تجدید یاد  وی وسایر همرزمانش عزم مبارزان رادر ایمان به پیروزی برجهل و استبداد و خرافه راسخ تر نماید وخاطره مجاهدت های این راد مردان حقانیت این مسیر تطهیر شده با خون رشد ترین فرزندان میهن را برای نسل جوان وپرشور ما آشکار نماید.

مهندس عزیزقلی محمدیان در دهم اردیبهشت ماه سال هزارو سیصد و شانزده در مسجد سلیمان بدنیا آمد .دوران کودکی و نوجوانی او مصادف اوج گیری تحولات ملی شدن صنعت نفت بود .ومسجد سلیمان آن روزگار به اقتضاءکشف نخستین چاه نفت در این شهر ومرکزیت مناطق نفت خیز از تب وتاب والتهاب مضاعفی برخوردار بود وبیشتر جوانان آن دوره از این تحولات دورا ن ساز مصون نبودند .در این دوران وی درحین تحصیل در دبیرستان امیر کبیر محله نفتون ضمن حضور فعال در متینگ ها و گردهمایی ها نظر به نبوغ و هوش بالای خود به مطالعات االکترونیک علاقه مند گردیدکه پس از چندی  منجر به اختراع ایستگاه رادیویی مسجد سلیمان گردید که خاطره پخش برنامه های آن هنوز پس از سالها زبانزد اهالی این خطه است .علاوه بر فضای احتماعی خاص آن دوران محیط نشو ونمای خانوادگی عامل دیگری بر تکوین و تعالی شخصیت وی بود .پدرش از بزرگان وکلانتران ایل دورکی وموری بود که در میان عموم سرکرده گان بختیاری دارای جاه واعتباری در خور بود .مردم داری وتلاش پدر در رفع مشکلات عشایر که گاه با مخاطراتی از سوی دولت های وقت مصادف بود وبارها منجر به تفتیش خانه وگرفتاری هایی از ان دست می شد در روح مسئولیت پذیر وآزاده او بی تاثیر نبود .به نظر می رسد در این دوران که مصادف مدیر کلی دکتر بختیار در اداره کار وامور اجتماعی خوزستان بوده آشنایی اولیه ای شکل گرفته باشد .آنطور که از قرائن برمی آید حوالی سال 1336 مفق به اخذ دیپلم متوسطه گشته ودر همین بین در محله نفتون ایستگاه رادیویی تاسیس می کند وبه تولید برنامه های محلی می پردازد که هر از چند گاه با سختگیری های سازمان امنیت مواجه می شود وبه کرات بازداشت وبا اخذ تعهد آزاد می شود.آنطورکه حاضران آن روزگار به یاد دارند مسعود بختیاری نغمه سرا وآوازخوان بی بدیل ملودی های بختیاری نخستین با ر در رادیو نفتون مبادرت به اجرای برنامه می نموده است .داستان تاسیس این رادیو درایامی که رادیو وسیله ای عمومی نبود در افکار عمومی آن زمان در هاله ای میان افسانه و واقعیت قرار گرفت .وچه داستانها که از نبوغ این جوان بختیاری در جای جای سرزمین پهناور آن نقل نگردید.کار کارستان او در آن روزگار مایه غرور ایل ونشان ازوجود استعداد های درخشان در این خطه داشت که با کمبود هاو کم مهری ها به ثمر ننشستند واو علاوه خصایص یاده شده ورزشکار نمونه ای نیز بود ودر زمانی که مسجد سلیمان در بسیاری از رشته های ورزشی در سطح کشور در رتبه نخست قرار داشت افتخارات بسیاری دراین عرصه کسب نمود که شرح خاطره انگیز آن در کتاب "شهر من مسجدسلیمان" به تفصیل آمده است .به هر روی سماجت او پخش برنامه های رادیویی وبرخی اختراعات از قبیل گیرنده و فرستنده منجر به تبعید اجباری او به تهران می شود این اتفاق در سال 1339 حادث می شود .پس از سکونت در تهران به تدریج با عنایت به زمینه واطلاعات الکترونیک توفیق اخذ مهندسی در این رشته را می یابد .با توجه به علائق قومی ونوع خدمتی که وی در عرصه کسب کا ر پیشه(نمایندگی مجاز شماره شش شاوب لورنس وافع در دوراهی قلهک) می کند محتمل است که آشنایی وی با دکتر بختیارو سایر منسوبان در این سالها تعمیق یافته باشد آنچه راوی این سطورکه در تحولات ماه های پایانی سال 57 افتخار مصاحبت وهمکاری با این شهید بزرگوار داشته شاهد آن بوده مدیریت تبلیغات برنامه های نخست وزیری دکتر بختیار وفعالیت در اکیپی تحت مسئولیت ایشان است که در وانفسایی که مطبوعات آزاد شده توسط دولت دکتر بختیار از همکاری با وی استنکاف می نمودند مبادرت به نشر ونصب تراکت واعلامیه برنامه های ملی دولت در سطح شهر می نمود والبته جلسات شبانه مکرری که راوی در یکی دو مورد شاهد حضور آقای سعید بختیار خواهرزاده دکتر رئیس دفتر آقای صمصام و آقای تیمسار خادمی و مهندس خادمی و..بوده است

ذکر این نکته در حد یک احتمال است که دکتر بختیار بعد از اتفاقات بیست ودوم بهمن تا زمان خروج از کشور مدتی را در منزل مسکونی مهندس محمدیان سپری نموده است که اگر اینچنین باشد راوی تا مدتی مسئولیت تامین غذای این منزل را به عهده داشته ودر صورت صحت آنرا افتخاری بزرگ برای خود می داند.....خدمت به یگانه مردی وتنها یک مرد که ققنوس وار از خود گذشت تا جاودانگی ملتش را صلا دهد ودر گوش تاریخ بانگ زند که ایران هرگز نخواهد مرد.از زمان خروج دکتر از ایران وآغاز فعالیت های ایشان در پاریس به ضرس قاطع ارتباطاتی وجود داشته که یاران آنسوی آب از کم وکیف آن بیشتر مطلع اند به هر صورت دستگیری ایشان در نیمه مرداد 59 به این همکاری و فعالیت خاتمه می دهد وپس از تحمل ماه ها حبس و شکنجه در دادگاهی   فرمایشی بدون اطلاع خانواده وی بدون وکیل یا هیئت منصفه یا حتی شاهدی به جرم همکاری در کودتای نوزه به اعدام محکوم می شود وسحرگاهان ده آبان سال شصت به دیدار معبود می شتابد .وی در هنگام شهادت چهل وچهار سال سن داشت در اوج پختگی وزیبایی برون ودرون .در زندان به نوشتن کتابی علمی اشتغال داشت که دست نوشته های آن به حا مانده از اوچهار فرزند سه دختر ویک پسر بر جای مانده که در هنگام شهادت پدر کودکانی بیش نبودند بلی رنج جانکاه بی پدری از یک سو  ومحرومیت های پس از آن از سویی دیکر .به مصداق شرح این هجران واین خون جگر   این زمان بگذار تا وقت دگر

امیدوارم نهضت مقاومت ملی ایران مرتبه شهدای خود را پاس دارد که این کمترین مرهم بر دل های سوخته وشرحه شرحه ای که می سوزند و براستی به امید فردای روشن .......   می سازند.

 

 
 

بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت مقاومت ملی ايران