Datum: 16. Jan 2003 17:47

   

گيتي همه از نهضت ما پر ز خروش است...!

در اغلب كتب و مقالات بي‍شماري كه پيرامون زندگي و شخصيت ابرمرد تاريخ معاصر ايران، جاويدنام دكتر مصدّق و تاريخ نهضت ملّي ايران نگاشته شده است، بطور ضمني و گذرا و جسته و گريخته، به تأثيرگذاري مثبت اين نهضت بر تحوّلات جهاني و نقش آن در شكل گيري و رشد جنبشهاي ضدّ استعماري و ضدّ استبدادي ملل ستمديده و ايلغار زده و پيروي رهبران شاخص آزاديخواه و استقلال طلب جهان سوّم از مكتب مصدّق، اشاره‍هايي گرديده است. ولي اين ويژگي و محصول چشمگير انديشه و مكتب و نهضت مصدّق، تا جايي كه نگارنده آگاهي دارد، بعنوان يك موضوع تحقيق بكر و جالب توجّه، چنانكه بايد و شايد مورد پردازش عميق پژوهشگران و تحليلگران تاريخ قرار نگرفته است. مقالة حاضر نيز بدليل محدوديت سطور و صفحات و كمبود منابع، ادّعاي پردازش همه جانبه بدين موضوع را ندارد، و بمنظور آگاهي نسل جوان از عظمت نهضت مصدّق و اصالت انديشة او و جهاني نگريستنش، بالضّروره بايستي كتابي نگاشته شود و هر فصل آن به تأثير نهضت مصدّق در يكي از كشورهاي استعمار زده اختصاص يابد. اين يادداشت صرفاً مي‍تواند بعنوان دستمايه و سرنخي براي ساير پژوهشگران قلمداد شود كه ادامة كار را پي بگيرند و آثاري كاملتر و پخته‍تر در اين زمينه بيافرينند كه قطعاً سودمند، كم ‍نظير و ماندگار خواهد بود.

مصدّق را همچون گاندي و عبدالناصر، بعنوان يك رهبر «ناسيوناليست» شناخته‍اند، همانطور كه هيتلر و موسيليني را !!. ولي ناسيوناليسم (آيين ملّت باوري) مدّعيان بسيار و تعاريف و نحله‍هاي گوناگون و حتّي متضادي دارد، و تلقّي مصدّق و پيروانش از اين مكتب، هرگز با استبداد و ديكتاتوري، فاشيسم، راسيسم (نژادپرستي)، شوونيسم (وطن پرستي افراطي)، كاپيتاليسم (سرمايه سالاري) و امپرياليسم (جهانخواري) كه با برخي از جنبشهاي به اصطلاح ناسيوناليستي در جهان، درهم آميخته است، هرگز سر سازگاري ندارد. افقهاي ديد دكتر مصدّق روشنتر از آن بود كه بتواند انديشه و عملكردش را به پيرايه‍هايي كه تاريخ بر ناسيوناليسم بسته است، آلوده كند. در حقيقت دكتر مصدّق انساني‍ترين و مترقّي‍ترين قرائت از ناسيوناليسم را ارائه داده است و اصول اين مكتب را به نوعي حد مي‍زند و تبيين مي‍كند كه با وجدان بيدار انساني و مصالح جامعة بشري مغايرتي نداشته باشد. در مكتب مصدّق -كه شايد بتوان آنرا ناسيوناليسم هومانيستيك نام نهاد-، ميان ايراني و غير ايراني هيچ تفاوتي وجود ندارد و همة بني‍آدم اعضاي يكديگرند، ولي در اين ميان، او تنها به يك نكتة مهم اشاره مي‍كند كه: «تا روزي كه تمام ملل خود را عضو جامعة بشر نمي‍دانند و تا روزي كه تمام ملل مرام واحدي ندارند و تا وقتي كه خرج و دخل عالم يكي نشده است، هر مملكتي بايد از سياست خاص خود پيروي كند.» (۱)

ناسيوناليسم مصدّق كه ممزوج و آميخته با فكر عرفاني ايراني است، در هماهنگي ناگسستني با استقلال طلبي، آزاديخواهي و عدالت جويي، و در ستيزگي ناشكستني با استعمار، استبداد و استثمار قرار دارد. و مصدّق با وجود اينكه معتقد است فعلاً و تا زمان تشكيل جامعة واحد بشري، هر ملّتي مطابق با شرايطش، بايد از سياست ويژة خود تبعيت كند، در عين حال همة جنبشهاي اصيل آزاديخواه و استقلال طلب جهان را حمايت و تقويت مي‍كند. نه تنها در دوران حكومتش، بلكه بعد از سقوط آن و حتّي پس از جانسپاري مصدّق، انديشة او چونان روحي در كالبد نهضتهاي رهايي بخش انساني در اقصي نقاط گيتي دميده مي‍شود و اين ذخيرة گرانسنگ فكري و معنوي، موجبات خودآگاهي، خودباوري و نتيجتاً توفيق و پيروزي بسياري از ملّتهاي ستمديده را بر چپاولگران حقوق انساني، فراهم مي‍آورد و به اين پيش بيني الهـــام گونه و بظاهر ايده آليستي شهيــــــد نامدار جبهة ملّي ايران، دكتر حسين فاطمي -كه به زعم بعضي، شاگرد و مريد مصدّق بوده و به قول برخي، تئوريسين و خط دهنده به مصدّق، و شايد هم «امر بين الامرين»!- در سرمقالة روزنامة زرّين برگ باختر امروز رنگ حقيقت مي‍بخشد كه: «پيمودن راه مبارزه و فتح ما نيز زمينة پيروزي قطعي ملل زير سلطه و مردمي را كه ساليان دراز است در چنگال بيرحمانة سياست استعماري دست و پا مي‍زنند، آماده مي‍سازد.» (۲)

بينش عرفاني و انسان گرايانة مصدّق و يارانش -كه نهضت ملّي و جبهة ملّي ايران بر اساس آن شكل گرفته است- در سخنراني‍هاي آن بزرگوار بخوبي نمود پيدا مي‍كند. وي در شورايعالي امنيت هنگام دفاع از ملّي كردن نفت، مي‍گويد: «من نمايندة يك ملّتي هستم كه فرهنگ و ادبيات و فكر عرفاني آن به جهان درس آدميت و انسانيت داده است.» (۳)

آري، مصدّق و يارانش اينگونه مي‍انديشيدند و عمل مي‍كردند. از اين جهت، بي‍هيچ اغراقي مي‍توان آنان را از زمرة «سوشيانتها» و منجيان بشريت بشمار آورد. حضرت زرتشت مي‍گويد: «براستي كساني از زمره سوشيانتها و رهانندگان مردم جهان بشمار مي‍روند كه فرمانهاي مزدا و وظايف خود را با نيك منشي بجاي آورند و بر عليه خشونت و بيداد و ستم بپاخيزند و آنها را در هم شكنند.»

انسان اگرچه جزئي كوچك از يك كلّيت است كه كائنات ناميده مي‍شود، ولي بطور معمول، جسم خود، عادات خود و افكار و احساسات خويش را به عنوان پديده‍اي مستقل و جدا از بقيه مي‍شناسد. و اين ناشي از خطاي ديد در آگاهي و فريب ذهن اوست. اين فريب ذهني براي ما زنداني مي‍آفريند كه ما را در چهارديواري تمايلات شخصي و علاقه و محبّت تنها براي چند تن از نزديكان خود محبوس و محدود مي‍سازد. ولي انسانهاي بزرگ و متعالي با بسط افق ديد، خويشتن را از اين زندان آزاد و مهر و شفقّت خود را براي همه انسانها گسترش مي‍دهند و به يك عشق عمومي دست مي‍يابند. در اين مرحله انسان در صدد برمي‍آيد كه براي كشف و حلّ معضلات جامعه خويش به تلاش و تكاپو برخيزد. و مصدّق و اصحاب نزديكش، به گواهي تاريخ از زمرة اين انسانهاي بزرگ و متعالي بودند.

ظهور مصدّق و جبهة ملّي ايران در سيه روزگاري كه ابرهاي ظلماني استبداد و استعمار بر كشورهاي عقب مانده (بخوانيد: عقب نگهداشته شده) سايه‍هاي شوم خود را گسترده بود، حقيقتاً بمنزلة «آذرخشي در ظلمت» شمرده مي‍شود كه پس از اندك مدّتي كه ثمربخشي خارق العادة روش و منش آن در ايران آشكار مي‍شود، منجر به ظهور يكبارة سوشيانتهاي پر‍شماري در جاي جاي پهنة گستردة ملل ستمديده مي‍گردد كه مردمان خود را از تباهي مي‍رهانند و مصدّق -به تعبير حضرت حافظ- به «سرحلقة رندان جهان»‍ تبديل مي‍شود!

ذيلاً در نهايت اختصار، به برخي كشورها و جنبشهايي كه انديشه و نهضت مصدّق در آنها تأثيرات شگرف مثبت داشته، اشاره مي‍گردد و تني چند از اين رندان پاكباز كه پيرو مكتب مصدّق بوده‍اند، نام برده مي‍شوند:

1. مصر: پس از ملّي شدن صنعت نفت، مصدّق براي مردمان مصر به يك قهرمان و اسوه تبديل شده بود. روز ۲۸ آبان ۱۳۳۰ دكتر مصدّق به دعوت نحاس پاشا نخست وزير مصر با هواپيماي KLM عازم قاهره مي‍شود. پيروزي ايران در ملّي كردن صنعت نفت و اخراج انگليسي‍ها از آبادان، مردم مصر را به هيجان درآورده بود. ناآرامي‍ها، شورش و تيراندازي كماندوهاي مصري به محلّ تمركز نيروهاي بريتانيا در سواحل كانال سوئز به نحو بي‍سابقه‍اي شدّت يافته بود. دولت بريتانيا نيز براي مقابله با حوادث، نيروهاي خود را تقويت كرده بود. دولت نحاس پاشا براي فرو نشاندن ناآرامي‍ها و تسكين افكار عمومي، خبر ابطال قرارداد مصر و انگلستان را كه پانزده سال قبل آنرا امضا كرده بود، به تصويب پارلمان رسانيد و نمايندگان مجلس، با هلهله و شادي از تصميم دولت استقبال كردند. دعوت نحاس پاشا از نخست وزير ايران نيز اقدامي در جلب بيشتر پشتيباني افكار عمومي مردم مصر و ديگر كشورهاي عرب خاورميانه بود.

در چنين اوضاعي، روز ۲۸ آبان هواپيماي حامل هيئت ايراني در فرودگاه قاهره بزمين مي‍نشيند و هزاران تن از مردم قاهره براي استقبال از نخست وزير ايران و همراهانش، در فرودگاه اجتماع كرده بودند و با فرياد «يحيي المصدّق»، «يحيي الايران»، «يحيي النحاس» رهبر مبارز و ضدّ استعمار شرق را خوشامد گفتند. بمحض پياده شدن دكتر مصدّق از هواپيما، مردم هلهله گويان او را از زمين بلند كردند و در يك چشم بهم زدن او را روي دست بطرف اتومبيل بردند. خبرگزاري‍ها استقبال كنندگان از نخست وزير ايران را بيش از دو ميليون نفر تخمين زده بودند.

بمحض رسيدن به هتل، خبر دادند نحاس پاشا براي ديدار نخست وزير و خوشامدگويي آمده است. وي در بدو ورود، بسوي مصدّق شتافت و دست او را بوسيد و تشريف فرمايي‍اش را به مصر خوشامد گفت. در همين موقع فرياد رعدآساي «يحيي المصدّق» ساكنان قاهره كه خيابانهاي اطراف هتل را اشغال كرده بودند، مصدّق ونحاس را بطرف پنجره مي‍كشاند. نحاس پاشا به مصدّق مي‍گويد: «اين مردم براي خوشامدگويي به شما اجتماع كرده‍اند. بايد خودتان را از بالكن به جمعيت نشان دهيد.» مصدّق به بالكن رفت. جمعيت موج مي‍زد. مردم با فرياد خروشان خود شعار مي‍دادند و مصدّق كه به وجد و هيجان آمده بود، رو به نحاس مي‍كند و مي‍گويد: «اي برادر، تو با اين مردم، بايد انگليسي‍ها را از كانال سوئز بيرون كني!»(۴)

پيشواي نهضت ملّي ايران در ۳۰/۸/۱۳۳۰ در ضيافت سنديكاي مطبوعات مصر مي‍گويد: «گذشت آن زماني كه ملّتها را مي‍توانستند بدوشند و حكومتهايي را بر آنها تحميل كنند و زجر و گرسنگي را به آنها بقبولانند. شرط اساسي بقاي صلح و آرامش دنيا اينست كه آنها دست از ستمگري و تجاوز خود بردارند و بگذارند ملّتهاي كوچك يا بزرگ، موجب سعادت و رفاه خود را فراهم آورند. اتّخاذ هر تصميم دربارة‍ كانال سوئز يا نفت آبادان فقط مربوط به دولت مصر و ايران است و با تهديد و ارعاب و سرنيزه ميليونها بشر را غير ممكنست به زانو درآورد. اينطور فشار، عكس العمل شديدي ايجاد مي‍كند و دعواي صلح طلبي و بشردوستي اقوا را بي‍اساس و شوخي جلوه مي‍دهد. من گمان نمي‍كنم تنها ايران و مصر در قضاياي حياتي مربوط به يكديگر سهيم و شريك باشد. بلكه همة ملل شرق آنجا كه مصيبت و دردي به يكي از اعضاي خانوادة آنها روي آورد، از تشريك مساعي و هماهنگي و همدردي با يكديگر خودداري نخواهند كرد.»

مصدّق همچنين در اين ضيافت مي‍آفزايد: «وحدت نظر ملّتهاي ما خواهند توانست بسياري از مشكلات موجود را برطرف كند و من ايمان دارم كه ايران و مصر غمخوار و يار يكديگر در تمام مراحل زندگاني خواهند بود. فرياد نفرت و انزجاري كه دهها هزار نفر هموطنان من بر ضدّ مظالمي كه نسبت به مصر مي‍شود، از سينه برمي‍آورند و اين تظاهرات و احساسات قابل ستايشي كه اهالي قاهره از پير و جوان و زن و مرد نسبت به من و همراهانم ابراز داشته‍اند، كافي است براي اينكه بگويم ما يك روحيم در دو بدن...»

وي در اين سخنراني تصريح نمود: «ملّتهاي شرق زنجيرها را از دست و پاي خود برمي‍دارند و به آنها كه هنوز خواب امپراطوري مستعمراتي مي‍بينند، پوزخند مي‍زنند!» (۵)

آرمان ملّي شدن كانال سوئز كه مصدّق سوداي آنرا در سرمي‍پروراند، توسّط شاگرد و پيرو مكتبش مرحوم جمال عبدالناصر كه از نوابغ بنام خاورزمين شمرده مي‍شود، به وقوع پيوست. در حقيقت با بازگشت مصدّق از لاهه در عرض يك هفته انگلستان دو ضربة مهلك خورده بود. در آن هفته نه تنها مصدّق مستعفي دوباره به حكومت بازگردانده شده بود، بلكه دادگاه بين المللي لاهه هم در اين روز رأي خود را به نفع ايران صادر كرد. ضربة سخت ديگري نيز كه در اين هفته به انگلستان وارد آمد، يك شورش نظامي در قاهره بود كه ملك فاروق را از سلطنت بركنار كرد و ژنرال نجيب را بقدرت رساند. چندي نگذشت كه سرهنگ عبدالناصر جانشين نجيب شد. (۶)

«سياست موازنة منفي» بر بنياد اصل بي‍طرفي يا «جنبش عدم تعهّد» بعنوان يك راه حل اساسي و استراتژيك براي كشورهاي استعمارزده، كه مصدّق مبدّع آن بود، مبني بر اينكه ملّتهاي جهان سوّم نه نسبت به آمريكا و امپرياليسم غرب و نه نسبت به امپرياليسم شرق هيچگونه تعهّد خدمتگزاري ندارند، -و بعداً از سوي خليل ملكي با عنوان «تز نيروي سوّم» تبيين و تدوين شد، و شعار «نه شرقي، نه غربي» انقلاب ۵۷ نيز مترادف آن بود- مورد علاقة بسياري از رهبران استقلال طلب، از جمله جمال عبدالناصر در حركت ملّي كردن كانال سوئز قرار گرفت كه با پيروي از آن توانست ملّت خود را از اسارت و بردگي بيگانگان برهاند و به استقلال و سرفرازي برساند. مرحوم عبدالناصر هميشه در نقطهايش از تأثير نهضت ملّي ايران و دكتر مصدّق ياد مي‍كرد و در مي‍گفت: «من شاگرد مكتب ضدّ استعماري دكتر مصدّقم. از مكتب مصدّق درس آموختم.» (۷)

رياض سفيركبير مصر در جامعة ملل، راجع به مكتب مصدّق چنين گفت: «مصدّق به جهان شرق و كشورهاي جهان سوّم نه تنها درس سياست موازنة منفي و عدم تعهّد آموخت و بسياري از جاها را موفّق كرد كه دست خارجي‍ها را از كشور و منابع طبيعي خود دور ساخته و از ثروت خداداي استفاده كنيم، بلكه درس مهم انقلاب اين بود كه با عزّت و شرافت زندگاني كرده و به كشورهاي بزرگ بگوييم كه: مرا به خير تو امّيد نيست، شر مرسان!!» (۸)

مجلّة الأهرام مصري در تشريح تأثير حركت مصدّق در جهان سوّم مي‍گويد: «دكتر مصدّق استاد فنّ ملّي شدن در شرق است. تمام رهبران نهضتهاي خاورميانه در مكتب مصدّق درس خوانده‍اند. دكتر مصدّق قدرت و قوّت حيرت آور و سرسختي بي‍نظير خود را به انگليسي‍ها نشان داد و آنان را مجبور ساخت در برابر قدرت و نيروي معنوي ايران زانو بزنند.»

به گفتة ويليام دوگلاس قاضي ديوانعالي كشور آمريكا: «هنگاميكه مصدّق در ايران دست به اصلاحات اساسي زد، ما به وحشت افتاديم. ما با انگليسي‍ها همدست شديم تا او را از ميان برداريم. در اين راه توفيق يافتيم ولي از آنروز ديگر در خاورميانه از ما به نيكي ياد نشد.» (۹)

آنتوني ايدن در پارلمان انگليس، ضمن اشاره به مزاحمت افكار مصدّقي براي اعمال سلطة انگلستان در سراسر جهان، اقرار كرد كه پس از سقوط مصدّق، براي اوّلين بار به راحتي خوابيد! به گفتة او: «پس از مصدّق ايران ۲۱۴ ميليون ليره به انگلستان خسارت داد. ولي اگر مصدّق مانده بود، شانس وصول حتّي ۲۱۴ پنس غيرممكن بنظر مي‍رسيد. فكر مصدّق در همة كشورهاي خاورميانه توليد اثر منفي (!!) كرد و انگلستان را در مصر، دچار ناصر كرد. افرادي نظر مصدّق گاهي مسير تاريخ جهان را عوض مي‍كنند. ناصر نيز مكرّراً اظهار داشت كه انقلاب مصر به جهان سوّم درس بزرگي داد و بدون استقلال سياسي و دخالت مردم در كارها كه زاييدة فكر مصدّق بود، مصر هنوز در زنجير اسارت انگليس مي‍ماند. ناصر از شكست موقّت حركت مصدّق درس عبرت گرفت و اوّل فاروق و دربارش و بعد انگليسها را بيرون كرد.» (۱۰)

2. هندوستان: جواهر لعل نهرو كه پس از مهاتما گاندي محبوبترين و نامدارترين رهبر ضدّ استعماري مصر شمرده مي‍شود نيز، از پيروان مكتب «عدم تعهّد» دكتر مصدّق بود.

نهرو كراراً خدمات دكتر مصدّق را به كشورهاي غير متعهّد مي‍ستود و او را كراراً پيشگام مبارزه براي غرور ملّي و آزادي و شرافت ناميد. بهنگامي كه در تهران مهمان دولت بود و نامه از طرف نهضت ملّي راجع به فشار و اختناق عمومي و حبس دكتر مصدّق و قتل دكتر فاطمي تسليم او شد، وي اين موضوع را با شاه مخلوع در ميان مي‍گذارد. شاه در جواب مي‍گويد: اين افراد بر عليه حكومت قيام كردند، خود شما هم به همين جرم به زندان رفتيد! نهرو پاسخ مي‍دهد: «زندانبان من انگليسي‍ها بودند و مردم هند، زندان من و گاندي را گلباران كردند. ولي زندانبان نخست وزير سابق و ملّي كنندة نفت، پادشاه ايران است!» (۱۱)

استاد اديب برومند رئيس هيئت رهبري جبهة ملّي ايران در قصيده‍اي طولاني در سوگ نهرو كه در پيام آزادي منتشرشده، از وي با القابي چون «زعيمي بلند همّت و خوشخوي و پاك طينت»، «پاسدار صلح جهاني»، «خجسته پيك همايونفري براي نوع بشر»، «آفتاب دولت» و «آيت درايت» نام مي‍برد و در پايان مي‍گويد:

درود باد بروح چنيـــــن بزرگ زعيم

كه در زمانه وجودش عظيم نعمت بود

3. الجزاير: كشور الجزاير در شمال آفريقا، بدليل موقعيت حسّاس خود همواره عرصة تاخت و تاز استعمارگران بوده است، و در پي پيروزي نهضت ملّي ايران و تلنگر آن بر اذهان توده‍هاي ملل زير سلطه، نهضت ضدّ استعماري الجزاير نيز با الگوبرداري از آن به رهبري انقلابيوني چون بن بلا، بومدين، فرحت عبّاس و... جاني تازه مي‍گيرد و پس از سالها فراز و نشيب در نهايت با موفّقيت و نحات مردم الجزاير روبرو مي‍شود. (۱۲) نهضت ضدّ استعماري الجزاير از جمله مواردي است كه لازمست تحقيق و تفحّص بيشتري پيرامون آن صورت گيرد.

4. غنا: شادروان دكتر قوام نكرومه رهبر استقلال مملكت زرخيز غنا كه از نخستين پيشوايان آزادي افريقا بود و با تلاش و مجاهدت بي‍همانند و خستگي ناپذير خود، كشور ساحل عاج (غنا) را از قيد استعمار بريتانيا رهانيد، از ديگر چهره‍هاي سرشناس پيرو مكتب مصدّق بود و مكرّراً بيان مي‍داشت كه خدماتي كه در انجام آن توفيق يافته، مديون سالها دراست وي در مكتب پيشواي نهضت ملّي ايران بوده است. وي به يكي از دوستانش مي‍گويد: «من از نطق دكتر مصدّق در شوراي جامعة ملل درس بزرگي گرفتم: اوّل حقيقت زندگاني را كه خودمختاري و استقلال و آزادي و جواب رد به خارجي‍هاست، بدست آوريد، مابقي نعمات خداوندي كه فرع آزادي و آگاهي است، نصيب شما خواهد شد.» (۱۳)

استاد اديب برومند در قصيده‍اي غرّا در سوگ نكرومه، آن زنده نام را به القابي چون «نجات بخش وطن»، «چراغدار ملل»، «آزاده مرد» و «قهرمان ملّي يك قوم حق گراي» مي‍خواند و صفاتي چون خلوص، تقوا، عزم استوار و وجدان نوع پروري را در وصفش بكار مي‍برد و او را كسي مي‍داند كه «شور قيام در دل افريقيان فكند» و خود همچون مراد و پيشوايش مصدّق، الهامبخش بسياري از نهضتهاي آزاديبخش افريقايي مي‍گردد و آموزه‍هاي استاد را به بهترين نحو به شاگردان عرضه مي‍دارد و شيران غرّنده‍اي از آنان مي‍سازد كه به نبرد گرگان و كفتاران چپاولگر برمي‍خيزند. (۱۴).

5. افغانستان: جنبش مصدّق در همساية شرقي ايران، افغانستان (آرياناي بزرگ) كه خود از پاره‍هاي جدا افتادة اين نياخاك ورجاوند است، نيز تأثيري شگرف از خود برجاي مي‍گذارد. مرحوم ميرغلام محمّد غبار در جلد دوّم كتاب افغانستان در مسير تاريخ به اين مقوله پردازش خوبي دارد و شرح مي‍دهد كه چگونه نهضت مشروطه خواهي افغانستان بر عليه استعمار و استبداد حاكم، با الهامگيري از سيرة دكتر مصّدق پامي‍گيرد. مرحوم غبار خود يكي از راهيان طريقت مشروطه خواهي در افغانستان و يكي از دوستداران دكتر مصدّق و از تاريخ نگاران برازنده و نامدار افغانستان و يكي از پاكبازترين روشنفكران ضدّ استبدادي و ضدّ استعماري بود كه ساليان متمادي را در زندان سپري كرد. در ساير تواريخ افغاني چون نهضت مشروطه خواهي در افغانستان و... نيز از مكتب مصدّق و اثراتش در افغانستان فراوان ياد شده است.

روزنامة آزاد افغانستان از جمله جرايد معتبري بود كه خطّ مشي و سيرة دكتر مصدّق را در آن كشور ترويج مي‍كرد. شيرعلي خان زماني روزنامه نگار شهير افغان، آزادي و دموكراسي ايران در دورة مصدّق را مي‍ستود و بعنوان الگويي متكامل معرّفي مي‍كرد. وي مي‍نويسد: «مطبوعات مملكت همساية اسلامي ايران از جمله آزادترين مطبوعات دنيا بشمار مي‍روند و در اين اواخر آنقدر مراحل تكامل آزادي را پيموده است كه نه تنها با مطبوعات جهان دموكراسي و دنياي آزاد سر همسري دارد، كه در آزادي گفتار و تأمين حقوق ملّيه‍شان از ديگران گوي سبقت را مي‍ربايد. (۱۵) وي با مقايسه اوضاع مطبوعات در ايران و افغانستان، ضمن ذكر اين نكته كه افغانيان از آزادي برادران ايراني خود بي‍نهايه خشنودند، به اوضاع ايران قبطه مي‍خورد. و جالب توجّه اينكه امروز ورق برگشته است و نوبت ماست كه به آزادي برادران افغاني خود قبطه بخوريم!

پس از حماسة ملّي ۳۰ تير ۱۳۳۱ روزنامة آزاد افغانستان، توجّه افغانيان رنجديده را به پيروزي حركت معجزآساي ملّت ايران در حمايت از دكتر مصّدق جلب كرد. از جمله استاد عبدالحيّ حبيبي در مقاله‍اي پرمايه، اين خيزش ملّي و مردمي را «فداكاري در راه آزادي و حكومت ملّي»، «نهضت حق خواهي و آزادي طلبي ملّت نجيب ايران» بشمار آورد و كساني را كه در روند اين خيزش جان خويش را تسليم كرده بودند، «شهداي راه آزادي» ناميد. حبيبي بويژه نگاه «هموطنان ستمكش خود» را بدين نكته فراخواند كه «ملل زنده و حق طلب چگونه در راه تحصيل حقوق ملّي خود فداكاري مي‍كنند...» در همين زمينه، روزنامة اصلاح كه تريبون رسمي حكومت كابل بود و خودبخود نمي‍توانست با جنبشهاي آزاديخواهي سر سازگاري داشته باشد، از قوام السّلطنه هواخواهي كرد و قيام ۳۰ تير مردم ايران را «اخلال امنيت و آشوب» خواند. عبدالحيّ حبيبي بر اين سخن اصلاح سخت خورده گرفت و آنرا ناپذيرفتي بشمار آورد و بر اين سخن پاي فشرد كه ايران بخشي از «دنياي آزاديخواه» بوده است و «جوانان نجيب ايران» در سي‍ام تير «در راه حقّ و آزادي و رفع استبداد و ملّت فروشي پيكار كردند.» (۱۶).

6. عراق: دربارة تأثير اوضاع ايران در فضاي سياسي كشورهاي همجوار، استاد طاهر احمدزاده در بيان خاطره‍اي از سال ۴۲ در زندان پادگان مشهد ضمن ياد كردن از مباحثات خود با دو جوان انقلابي عراقي، از ستايش و تجليل آنها از دكتر مصدّق ذكر مي‍كند و مي‍گويد: «من از آنها پرسيدم شما كه دكتر مصدّق را نديده‍ايد، به چه دليل از نهضت ملّي شدن نفت و از او تعريف مي‍كنيد؟، پاسخ گفتند: به دو دليل. يكي اينكه هر چيز را بايستي بوسيله نقطة مقابلش شناخت. چون حكومت نوري سعيد و ملك فيصل وابستگي‍شان به انگليس مشخّص بود و ما مي‍ديديم كه در زمان مصدّق نسبت به حكومت او چگونه حسّاسيت نشان مي‍دادند، بنابراين ما حكم به اصالت نهضت ملّي ايران مي‍كرديم. دوّمين دليل ما براي اين موضوع برداشت و تجربة عيني ماست.. ما در زندان نوري سعيد در بغداد بوديم كه چند نفر آمدند و خواستند ما را به زندان كوير عراق تبعيد نمايند. ما دست به اعتصاب زديم و آنها از اين اقدام منصرف شدند. ولي بعد از مدّتي يك روز صبح رئيس زندان وارد شد و دستور داد كه همة ما زنداني‍ها را به حيات ببرند. رئيس زندان روي يك كرسي ايستاد و گارد مسلّح زندان هم در كنارش بود. وي حالتي بسيار تند و خشن داشت كه براي ما بي‍سابقه بود و نعره زد: «اليَومَ سَقَطَ مصدّق في ايران و الوّيلَ لَكُم!» (امروز مصدّق در ايران ساقط شده و ما پدرتان را درمي‍آوريم!!) و رگبار مسلسل بود كه بسوي ما شلّيك شد. ۱۴۰ نفر از ما در زندان بغداد كشته و زخمي شدند.»

احمدزاده مي‍افزايد: «آري، تأثير نهضت ملّي مصدّق در ايران، تا درون زندان عراق را هم چنان متأثّر كرده بود به طوري كه تا هنگامي كه مصدّق در رأس دولت بود، زندانيان زندان عراق را نمي‍توانستند به جاي ديگر انتقال دهند. امّا هنگامي كه كودتاي ۲۸ مرداد در ايران اتّفاق مي‍افتد، در همان زندان، زندانيان را به رگبار مسلسل مي‍بندند و اين تأثير قاطعي بود كه نهضت ملّي در منطقه داشت.» (۱۷).

7. يوگسلاوي: مارشال تيتو از رهبران سرشناس استعمارستيز و مهين پرست يوگسلاوي نيز تز «عدم تعهّد» را -به اذعان خود- از مصدّق آموخت و در عمل بكار بست و از اين راه توانست كشورش را از يوغ بندگي بلشويكها برهاند. تا زمان مصدّق هنوز جنبش عدم تعهّد بوجود نيامده بود و چنين اصطلاحي رايج نبود. ولي پس از سقوط مصدّق، اين تفكّر حتّي در كشورهاي اروپايي نيز ريشه مي‍دواند.

استاد دكتر رضاقلي دربارة مصدّق مي‍نويسد: «وي تزي را عنوان كرد كه بعدها از سوي جمال عبدالناصر، جواهر لعل نهرو و ديگر سران كشورهاي غيرمتعهّد دنبال شد. او مي‍گفت: گرسنه مي‍مانيم، امّا آزادي و استقلال خود را از دست نمي‍دهيم.» (۱۸) مصدّق سرآغاز نهضتي در كشورهاي جهان سوّم گرديد بنام كنفرانس كشورهاي غير متعهّد و رهبري آنرا نهرو، عبدالناصر، تيتو و سوكارنو (از اندونزي) برعهده گرفتند و جاي دكتر مصدّق را خالي كردند. (۱۹)

8. اندونزي: دكتر احمد سوكارنو رهبر نامدار و رنجديده و زندان و تبعيد كشيدة مردم اندونزي در مبارزه با استعمارگران هلندي كه در سال ۱۹۳۶ از سوي كنگرة بزرگ ملّت اندونزي او را «رهبر جنبشهاي آزادي ملّت اندونزي» لقب دادند (۲۰)، در سال ۱۹۶۰ در مجمع ملل اظهار داشت: «مصدّق پرچمدار آزادي كشورهاي غير متعهّد است. ما در سنگر جنگ و مبارزه با هلند از اعمال و گفتار دكتر مصدّق الهام گرفتيم و بر دشمن فائق شديم. در اوّلين مجمع كشورهاي غيرمتعهّد در سال ۱۹۵۳ نقشه اين بود كه مصدّق به رياست مجمع انتخاب شود. ولي افسوس در آن زمان مصدّق در بند دژخيمان در تهران بود...» سوكارنو از پيشگامان جنبش عدم تعهّد در خاور دور بشمار مي‍رود.

7. تانزانيا: دكتر نايورا از رهبران آزادي تانزانيا نيز به گفتة خود، يكي از شاگردان مكتب مصدّق بود. از جمله خدماتي كه نايورا به ملّت خود انجام داد، اين بود كه كلّية بانكهاي خارجي را در تانزانيا -كه در اصل ابزاري براي اعمال سلطة سياسي بودند- با پرداخت خسارتي ناچيز ضبط كرد. (۲۱)

8، ۹. سريلانكا، زامبيا: روزي نامة ديلي تلگراف ارگان حزب محافظه كار انگليس و دشمن سرسخت نهضت ملّي ايران راجع به اثر گفتار و كردار مصدّق با نفرتي تمام، چنين مي‍نويسد: «در تالار شهرت، نام مصدّق نخست وزير مخلوع ايران، در صدر صف طولاني آن عدّه رهبران ملّي كه دست به تاراج اموال بريتانيا در سراسر دنيا زده‍اند، بياد خواهد ماند. سرمشق مرض واگيري (!) كه مصدّق به جهان داد، بعد از او توسعه پيدا كرد. زير او نشان داد كه يك كشور ضعيف با مردم متعهّد مي‍تواند با بريتانيا درافتاده و بمقصود برسد. صفي طولاني از شاگردان مبارز و متجاوز مصدّق در سرتاسر جهان از پند و اندرز او سود بردند. سرهنگ ناصر كانال سوئز و بالاخره تمام سرماية ما را در مصر بلعيد. سيلان (سريلانكا، كشور جزيره‍اي در جنوب شبه قارّه هند)، و اندونزي از مصر و مكتب مصدّق پيروي كرده و دست رد به سينة ما زدند. رئيس جمهور زامبيا هم از اين نمد كلاه بزرگي برد...!» (۲۲)

10. امريكاي لاتين: ملل امريكاي مركزي و جنوبي نيز عليرغم بُعد مسافت و تفاوت زبان و فرهنگ با ايران، از پرتوهاي درخشندة خورشيد وجود مصدّق بي‍بهره نماندند. همانگونه كه در نوروز ۱۳۳۲ جان اف. دالس وزير خارجة امريكا، در ديداري با مرحوم اللّهيار صالح سفير كبير ايران، در پاسخ اظهارات وي مبني بر اينكه «دكتر مصدّق هرگز اجازه نخواهد داد كه خارجي‍ها در مقدّرات ايران و ادارة نفت دخالت كنند و بهتر است كه دولت امريكا اظهار مي‍دارد: «اگر اين منشور اصلي مصدّق در ايران عملي شود، به مرور تمام كشورهاي خاورميانه و امريكاي لاتين به تقليد از ايران نفت شركتهاي خود را ملّي خواهند كرد و از اين راه بزرگترين لطمه به سياست و اقتصاد امريكا وارد خواهد شد.» (۲۳) نگارنده اين سطور از تأثير مصدّق در نهضتهاي آزاديبخش آمريكاي لاتين استاد ناتمامي كسب كرده است كه اميد است بزودي بدست انتشار سپرده شود.

به گفتة دكتر بني‍اسدي: «مرحوم دكتر مصدّق، ستارة درخشاني در آسمان تاريخ معاصر ايران است كه هر چند بعلّت آماده نبودن شرايط تاريخي ظاهراً خاموش گرديد، ولي نور آن براي نسلهاي بعد، موجد تلاشها و مبارزات آزاديخواهانه و استقلال طلبانه در ايران و بسياري از كشورها شد.» (۲۴). و به گفتة مرحوم دكتر محمّد علي سفري: «اين فرياد گو اينكه از حلقوم دكتر محمّد مصدّق برآمده بود، امّا در حقيقت فرياد ملّتهاي زير ستم در سراسر جهان بوده و هست.» (۲۵) لذا هرگز اغراق گونه و مبالغه آميز نيست اگر ما ايرانيان او را «جهان مرد استثنايي» بناميم و به وجود او در ميان خود افتخار كنيم.

«دانش و هوشمندي» و «عشق و بشردوستي» دو خصيصة بارز مصدّق بود كه تاريخ نشان مي‍دهد هر گاه اين دو ويژگي در حدّ متكامل خود در يك فرد ممزوج و همبر شده‍اند، از او شخصيتي جاودانه ساخته‍اند. مرحوم اقبال لاهوري «عشق و محبّت» را صفت شاخص شرقيان و «عقل و زيركي» را ويژگي بارز غربيان مي‍داند و پيوند ايندو را مسبّب آفريدن شگفتي‍ها مي‍شمارد و مي‍گويد:

غربيان را زيركـي ساز حيات

شرقيان را عشـق راز كائنات

عشق گر با زيركي همبر شود

نقشبند عالــم ديگر شــود!

پيش از آنكه مقاله را بپايان برم، نتوانستم از ذكر يك نكتة بس مهم و اساسي خودداري ورزم و آن، نقش بي‍بديل چهرة شاخصي چون شهيد دكتر سيّد حسين فاطمي در مبارزات مصدّق و نهضت ملّي ايران است. تنها با وجود تئوريسين، تاكتيسين، مبلّغ و مديري شايسته و جوان و پرشور و راديكال چون فاطمي در كنار شخصيت كاريزما، بانفوذ، قاطع و توانمند مصدّق ممكن بود كه چنين شگفتي‍هايي آفريده شود و هر چند نام نامي دكتر فاطمي در تاريخ معاصر، به پررنگي نام دكتر مصدّق ?بعنوان بزرگ پيشواي نهضت ملّي ايران- بازتاب نداشته است، ولي نقش او در رقم زدن تاريخ، حائز اهمّيت كمتري از دكتر مصدّق نبوده است. چرا كه وي باني و طرّاح اصلي دو اقدام چشمگير مصدّق بشمار مي‍آيد كه از او و نهضتش را جاويد ساخت: نخست تشكيل جبهة ملّي ايران و دوّم ملّي كردن صنعت نفت. و مصدّق تا بپايان عمر، همواره از يار غار خود فاطمي به دليل نبوغي كه در پيشنهاد اين دو طرح هوشمندانه بخرج داد، با شور و هيجان تمام ستايش مي‍كرد و بر قرباني شدن وي در اين راه خطير، افسوس مي‍خورد. در اينجا ابياتي چند از قصيده‍اي را كه در وصف پيشواي جبهة ملّي سروده‍ام، به روان تابناك دكتر فاطمي تقديم مي‍نمايم:

نام تو مصــدر پـــاكان زمان است هنوز

ذكر حُسنـت ز كـران تا به كران است هنوز

گر چه گويند مگوييــد و مخوانيـــد از او

مُهـر مِهرت به دل پير و جـوان است هنوز

شيرمردي بُدي و رفتي و اين مــلّت پاك

كــارشان در كف روبه صفتان است هنـوز

دولتت همچو بهاري گذرا بود كه رفـــت

نيم قرني بگذشته‍ست و خزان است هنوز.....

بر سر تربت او چون گذري همّـــت خواه

كــه زيارتگه رنـدان جهـــان اسـت هنوز!

و سخن واپسين، اينكه جبهة ملّي ايران با اوصاف مذكور، ميراثي بس ارزنده و گرانسنگ و ماية افتخار و مباهات است كه از پيشواي راستين ملّت ايران براي ما بجاي مانده و نام ايران و ايراني به بركت آن، هنوز در بسياري از نقاط جهان با عزّت و احترام ياد مي‍شود. بر يكايك ما فرض است كه در تداوم و جاويد نگهداشتن راه مصدّق با جان و دل بكوشيم و در پايان با آرزوي اينكه تلاشهاي يكپارچه و خستگي ناپذير اين ملّت سترگ در سنگر مقدّس جبهة ملّي ايران و مكتب مترقّي و انسان ساز مصدّق، در راه استقرار حاكميت ملّي و بخاك افكندن تنديس استبداد، نتايج درخشاني ببار آورد و مردم رنجديدة ما عاقبت بتوانند نظاره‍گر پراكندن ابرهاي سياه خودكامگي و تابيدن پرتوهاي حياتبخش خورشيد آزادي باشند.

آزاد باد ايران - رامين ناصح

پي‍نوشتها:

(1) سياست موازنة منفي، جلد ۱، ص۴۳۰ (بنقل دكتر ناصر تكميل همايون، ميهندوستي در ايران، تهران: استقلال، ۱۳۵۹. ص۱۳۰)

(2) بنقل از سرمقالة «نطق ديروز دكتر مصدّق نشانه‍اي از مظلوميت و محروميت ملّت قهرمان ايران است.»، باختر امروز، 5/خرداد/۱۳۳۱.

(3) نصرالله شيفته، زندگينامه و مبارزات سياسي دكتر مصدّق، تهران: نشر كومش، چ۱، ۱۳۷۰، ص۳۹.

(4) دكتر غلامحسين مصدّق، در كنار پدرم مصدّق، تهيه و تنظيم غلامرضا نجاتي، تهران: رسا، چ۱، ۱۳۶۹، ۹۶-۹۷.

(5) متن كامل اين سخنراني در روزنامة اطّلاعات، شمارة ۷۶۷۴، ۳/۹/۱۳۳۰، صص۱-۵ انعكاس يافت.

(6) مهندس كورش زعيم، جبهة ملّي ايران از پيدايش تا كودتاي ۲۸ مرداد، تهران: ايرانمهر، چ۲، ۱۳۷۹، ص۲۲۷.

(7) بهرام افراسيابي، مصدّق و تاريخ، انتشارات نيلوفر، ص۲۷۵ (بنقل محمّد بسته نگار، مصدّق و حاكميت ملّت، تهران: قلم، چ۱، ۱۳۸۱، ص۶۸۵).

(8) شيفته، همان، ص۴۰ (9) همانجا. (10) همانجا.

(11) شيفته، همان، ۴۱. (12) بسته نگار، همان، ص۸۴۲.

(13) شيفته، همانجا (14) ر.ك. پيام آزادي، ص۱۱۹-۱۲۱.

(15) شيرعلي خان زماني، «قابل توجّه مطبوعات ملّي ايران»، آزاد افغانستان، 25/فروردين/۱۳۳۱، ص۲.

(16) همان مأخذ، ر.ك. دكتر عبدالهادي حائري، آزاديهاي سياسي و اجتماعي از ديدگاه انديشه‍گران، انتشارات جهاد دانشگاهي مشهد، تهران، چ۱، تابستان ۱۳۷۴، صص۲۲۶-۲۲۸ (17) افراسيابي، همان، ۲۷۴-۲۷۵

(18) علي رضاقلي، جامعه شناسي نخبه كشي، تهران: نشر ني، چ۱، ۱۳۷۷، ص۱۸۸

(19) دكتر محمّد علي همايون كاتوزيان، محمّد مصدّق و نبرد قدرت، ترجمه احمد تديّن، تهران: رسا، چ۱، ۱۳۷۱، ص۴۵۹.

(20) ر.ك. محمود حكيمي، نگاهي به تاريخ معاصر جهان، تهران: اميركبير، چ۲، ۱۳۷۲، صص۲۷۰-۲۷۵، نيز ر.ك. غلامرضا سفيددشتي، رستاخيز اندونزي، تهران: ۱۳۴۲.

(21) شيفته، همان، ص۴۲

(22) شيفته، همان، ص۳۱، بنقل از ديلي تلگراف، 6/مارس/۱۹۶۷.

(23) شيفته، همان، ص۳۹. (24) بسته نگار، همان، ص۷۱۶

(25) محمّد علي سفري، قلم و سياست، تهران: نشر نارمك، چ۱، ۱۳۷۱، ص۸۷۸.