هموطن.مقاومت دليرانه امير انتظام 25 ساله شد        

امير انتظام و فرهنگ مقاومت

 انسان آزاد به دنيا آمده و همه جا در زنجير است (ژان ژاک رسو) رنجهای اسارت و بی عدالتی در طول تاريخ جسم جان انسان را چه بسيارآزرده و می آزارد و زندان اين هيولای دست پروده انسان اشتهای سيری ناپذيرخودرا برای بلعيدن آزادی انسان به هرسو ميکشاند اما بزرگترين زندان و زنجير انسان، اسارت خويشتن به دست خود می باشد انسان درتلاش برای آموختن و در مسير دانايی و آگاهي، آزادی خويش رامی سازد و در تاريکترين سياهچالها براوج روشنايی به پروازدرمی آيد.پرواز نلسون ماندلها و حضوررا برفراز قله های شعور ورشادت ازجنس اين آزادی است. تلاش هوشمند امير انتظام نيز بيان همان حقيقت به روايت ديگری است من با نام و چهره امير انتظام در روزهای داغ انقلاب آشنا شدم در آن دوران پرهيچان و انباشته ازاحساس  و تحت تاثير فرهنگ سياسی حاکم بر آن زمان از اميرانتظام که آراسته و مرتب بود فرسنگها فاصله داشتم و حضور او را در کابينه در راستای انقلاب نمی دانستم .

 در آبان1358ديوارهای سفارت آمريکا زير پای دوستان ضد ليبرال کوتاه آمد و غرور آمريکا در مقابل دانشجويان انقلابی جريحه دارشد و 444 روز متفاوت در تاريخ ديپلماسی جهان تجربه گرديد و امير انتظام نيز گرفتار گرديد.  (شعار افشا کن اعدام بايد گردد) بر فضای انقلابی آن زمان حاکم شد.

 پس از550 روز بازداشت ،محاکمه امير انتظام بدون وکيل و بدون دسترسی او به اسناد و مدارک و بدون بهرمندی ازامکان دفاع شروع شد، اتهامات انتسابی به او بسيار سنگين بود1- ((شرکت در توطئه انحلال مجلس خبرگان و مقابله با ولايت فقيه )) 2-تمهيدو تفريق بين مسلمين و جدا کردن برادران انقلابی فلسطين و ليبی 3- فراری دادن سران رژيم فاسد گذشته و انجام ملاقاتها و تماس های سری و دادن اطلاعات به دشمنان انقلاب.

 تا سال 1374 از او بی خبر بودم تا اينکه کيهان هوائی در مطلبی با عنوان (آقای امير انتظام دنيای جاسوسی دنيا شجاعت نيست) عکس او را با دست هايی به زنجير کشيده بر تخت بيمارستان چاپ کرد، اين عکس شديدا مرا متاثر کرد و به فکر فرو رفتم و با کنجکاوی مطالب مندرج در کيهان هوايی 24 مهر را دنبال کردم. امير انتظام با جملات تندی اظهارات آقای سليمی نمين سردبير کيهان هوايی را به باد انتقاد گرفته بود، آقای امير انتظام در پاسخ خود به کيهان هوايی عنوان می کند که در 17 آذر ماه 1370 در سومين سفرآقای گالندوپل عضو کميسيون حقوق بشر و نماينده دبير کل سازمان ملل متحد، عليه جمهوری اسلامی اعلام جرم کرده و پيشنهاد خروج بدون قيد و شرط از زندان را نپذيرفته است همچنين در فرمهای تقاضای عفو که بين زندانيان توزيع شده بود نوشته است ( من به هيچ کس و هيچ مقامی اجازه نمی دهم تا مرا مورد عفو قرار دهد اين مقامات نظام هستند که بايد تقاضای عفو کنند) و درخواسته هميشگی خود مبنی بر اعاده دادرسی را مجداد تکرار می کند.

در سال 1374 آقای رهبر پور رئيس وقت دادگاه انقلاب در مصاحبه مطبوعاتی خود اتهامات تازه ای به او وارد می کند که آقای امير انتظام با پاسخ بسيار جسورانه ای اتهامات را رد می کند ( مرا از مرگ نترسانيد که رقص کنان به پای چوبه دار خواهم رفت ).

 زمان می گذرد و بعضی از ادبيات زمان انقلاب به تدريج کنار گذاشته می شوند و کلمات نفرين شده آن دوران در گفتمان جديدی به ادبيات سياسی راه پيدا می کند که از آن جمله حقوق بشر- جامعه مدني- قانون مداري- حاکميت قانون و.... می باشند و با بازشدن نسبی فضای سياسی نام آقای امير انتظام دوباره سرزبان ها می افتد اين بار نه بعنوان جاسوس آمريکا بلکه درمقام برنده جايزه حقوق بشر بنياد دکتر برونو کرايسکي.

او و همسرش خانم الهه امير انتظام مجوز رسمی خروج از کشور را جهت دريافت جايزه ، بدست می آورند ولی آقای امير انتظام به خاطر عشق به وطن و اينکه ممکن است بعد از خروج از کشور اجازه ورود به وطن را دريافت نکند ايران را ترک نمی کند و اين در شرايطی است که دريافت جايزه آبرومندانه ترين بهانه برای رهايی از زندان و درمان دردهای ناشی ازحبس طويل المدت بود، اودر پيام خود به مناسبت دريافت جايزه برای تحکيم پايه های حاکميت ملی پيشنهاد برگزاری رفراندوم می کند.

آقای امير انتظام پس از 17 سال تحمل رنج و محروميت در زندان در آذر ماه 1375 بخاطر مشکلات ناشی از بيماريهای متعدد بدون هيچ حکم با قرار قضائی به خارج از زندان هدايت می شود در شرايطی که مشغول مداوای خود بود به بهانه مصاحبه ای با راديو آمريکا و افشا گری حوادث زندان اوين تحت مديريت آقای لاجوردی مورد خشم مقامات قضايی قرار گرفته و به خاطر شکايتی که هرگز منتهی به صدور حکم نشد مجداد روانه زندان می شود بعد از وقايع کوی دانشگاه تهران شرايط زندان برای او سخت ترشده و ممنوع الملاقات می گردد. اين شرايط ادامه پيدا می کند تا اينکه در سال 1379 مجددا برای درمان به خارج از زندان هدايت ميشود، آقای امير انتظام در بيرون از زندان به مداوای خود مشغول می گردد تااينکه بخاطر انتشار مقاله ای تحت عنوان( رفراندوم چرا و چگونه) و مصاحبه ای که در اين زمينه انجام می دهد در تاريخ 4/2/82 برای تحمل حبس روانه اقامتگاه اصلی خود يعنی زندان اوين بر می گردد، آقای امير انتظام که از بيماريهای زيادی از جمله ديابت پروستات، ناراحتی مثانه ،کليه، مهر های کمر و ...... رنج می برد و نياز به معالجه مداوا و عمل جراحی دارد بالاجبار بيش از شش ماه را نيز در زندان تحمل می کند و اين در شرايطی است که کميسيون پزشکی تحت نظر پزشکی قانونی بيماريهای آقای امير انتظام را صعب العلاج تشخيص داده و اعلام می کند که او قادر به تحمل کيفر حبس نمی باشد بالاخره پس از پيگيری های زياد به آقای امير انتظام از تاريخ 13/7/82 برای انجام معالجات پزشکی مرخصی استعلاجی اعطا می گردد اين مرخصی تا به امروز بر پايه مدارک پزشکی تمديد شده است، با اين وجود اين يک وضعيت متزلزلی می باشد که استمرار و دوام آن به خواست و اراده مقامات قضائی بستگی داشته و هر لحظه امکان باز گرداندن او به زندان اوين وجود دارد کنار آمدن با اين وضعيت متزلزل، خود يکی از عوامل فشار روحی بر اين مرد صبور و استوار تلقی می گردد و او تنها با توکل به خدا و تکيه بر عشق و اراده خود با اين شرايط دشوار کنار ميآيد و اين چنين است که او در يک روند استقامت و تواضع  ازظرفيتهای تاريخی فراتر رفته و به يک فرهنگ تبديل می گردد و او در تنهايی و خلوت زندان حتی از خود نيز می آموزد و در کسب دانايی پرتوان شده و از ميان سلول آهن و بتون به بی نهايت روشنايی و رهايی می رسد و او ديگر يک زندانی نيست بلکه آموزگاريست که حتی بدون کلام با حضورش به انسان درس زندگی می آموزد من از او آموختم که آزادگی ارزشی است که برای تحصيل    آن بايد از جسم و جان مايه گذاشت و در مقابل وسوسه های نياز و سرزنش گستاخی شلاق با تکيه بر نيروی شعور و شرف با ايمانی استوار ميتوان ايستاد. و شعر راستين زندگی سرود. من از او آموختم که زندگی آن چنان زيباست که نبايستی آن را با شعار مرگ آزرده کرد، نبايد مرگ هيچ انسانی را آرزوکرد حتی مرگ زندانبان و شکنجه گر را  نبايد. اما می توان و بايد مرگ بر شکنجه را فرياد کشيد. نابودی زندان را آرزو کرد.مرگ بر بی عدالتی و تبعيض را سرداد به جنگ هر گونه پليديها رفت .

 در قله ای که او ايستاده است انتقام و نفرت هيولای زشت و خشنی است که زندگی را اماج کينه قرار می دهد.پس دلها را بايد به عشق صيقل داد، سنگفرشها را از لکه های خون کهنه شست وشهررا با گلهای سرخ آراست. وقت است که شمعدانی هارا به ايوان شهر بياوزيم و شهر را به خنده آذين بنديم.

 هموطن: 28 آذرماه 1383 تاريخ مقاومت دليرانه امير انتظام 25ساله ميگردد. صعوداين مرد پولادين به قله های افتخار وغروريک رويدادتاريخی است اين رويدادفرهنگی وتاريخی راهرچه باشکوه ترپاس بداريم شمعی در دست، آزادی راصداکنيم تاروزگار قفل ازکلام او بگشايد.

 به اميد روزی که زندان نباشد، هجرت وحرمان نباشد، غم دوری از يار و ديار نباشد، عشق تنها نماند. 

   يوسف مولائی وکيل آقای اميرانتظام

            25/9/83