[بازگشت به صفحه اول] |
از ايران امروز
|
بسمالحق با نامِ آزادی، آگاهی و عدالت گذری بر وقايع ٣٠ تير ۱۳۳۱ و ٣٠ تير
۱۳۸۲
دكتر محمد
ملكی
دوشنبه ٣٠ تير ۱۳۸۲ پيش از هر سخن سزاست به دو حادثهی بهياد ماندنی و عبرتآموز كه بفاصله حدودِ نيم قرن در كشورمان اتفاق افتاده مروری تاريخی داشته باشيم. حادثه اوّل: وقتی روز 24 اسفند 1329 مجلس شورای ملی و 29 اسفند همان سال مجلس سنا به خواست ملت قانون ملی شدنِ صنعت نفت در سراسرِ كشور كه با پايمردی دكترمصدق و يارانش تهيه شده بود را به تصويب رساندند و بهدنبال آن طرح 9 مادهای اجرای قانون ملی شدن نفت در كميسيون مربوط (9 ارديبهشت) مورد تاييد قرار گرفت توطئهی عوامل شاه در مجلس و دولت با استعفای حسين علاء از نخستوزيری آغاز شد به اين ترتيب كه ضمن فراهم كردن مقدماتِ زمامداری سيدضياءالدين طباطبايی كه مورد حمايت شاه، دولتهای انگليسی و آمريكا و مجلس شورا بود. جمال امامی از سرسپردگان دربار دامی برای بيآبرو كردن و در بنبست قرار دادنِ دكتر مصدق گستراند و با اطمينان به اينكه دكترمصدق نخستوزيری را نخواهد پذيرفت اين پيشنهاد را مطرح كرد ولی مصدق با هوشياری كامل و در ميانِ شگفتی مجلسيان اين ماموريت را پذيرفت و تمام برنامههای از پيش طراحی شده را خنثی كرد. دكترمصدق برنامه دولت خود را در دو ماده تنظيم و تقديم مجلس نمود. 1- اجرای قانون ملی شدن نفت 2- اصلاح قانون انتخابات مجلس شورا و شهرداريها برنامه دولت مصدق با پشتيانی ملت روز 12 ارديبهشت سال 30 تصويب و از مجلس رای اعتماد گرفت. مصدق با تمام مشكلاتِ عظيمی كه در راه خلع يد از شركت نفت ايران و انگليس با آن مواجه بود با صلابت و قدرت و مددگيری از پشتيبانيهای ملت اينكار را انجام داد و توطئههای شاه و دربار و انگلستان و آمريكا و شوروی نتوانست مانع كارِ او گردد. پس از آنكه تهديدهای داخلی و خارجی موثر واقع نشد دولت انگلستان به ديوانِ داوری لاهه شكايت برد. دكترمصدق همراه با هياتی برای دفاع از حقوق ملت به لاهه رفت و از آنجا كه خود حقوقدان بود با كمك حقوقدان نامی پرفسور رولن و ديگر حقوقدانان ايرانی با دفاع جانانه و تاريخی و اثبات حقانيت ملت ايران توانست نظر جهانيان را بخود جلب نمايد. اما در ايران شاه و عوامل او از كار توطئه عليه مصدق بازنايستادند و تعدادی از نمايندگان كه با اعمالِ نفوذ شاه و ارتش و خانها توانسته بودند به مجلس راه يابند در حاليكه مصدق با تمام توان در حالِ دفاع از حق حاكميت و استقلال ايران بود با انواع سنگاندازيها سعی در شكست مصدق داشتند با اين اميد كه ديوان داوری به ضرر مصدق و ملت و بنفع انگلستان رای صادر نمايد. هر روز توطئههای شاه و درباريان بخصوص اشرف پهلوی و ملكه مادر فزونی ميگرفت اشرف خواهر شاه برای فراهم كردن مقدمات سقوط دولت مصدق در اروپا با قوامالسلطنه ملاقات ميكند مجلس هفدهم كه بعلت دخالتهای دربار و ارتش در بسياری از حوزهها فاقد نماينده منتخب بود روز هفدهم ارديبهشت 31 افتتاح ميشود. دكترمصدق كه ميدانست شاه و درباريان با سوءِاستفاده از قدرتِ ارتش در انتخابات دخالت ميكنند و مرتب جلوی پای او سنگاندازی مينمايند وقتی با اميد بسيار به پيروزی ايران در دادگاهِ لاهه روز سوم تيرماه به ايران برميگردد متوجه ميشود در مدت غيبتاش از ايران وابستگان به شاه از جمله قوامالسلطنه بسيار فعال شدهاند و ملاقاتی در سفارت تركيه با واسطهگری اشرف خواهر شاه بين قوامالسلطنه و هندرس سفير آمريكا صورت گرفته و قرار ملاقات ديگری بين آن دو در منزل شخصی بنام اسدی واقع در تجريش خيابان اوين گذاشته شده، مجلس هفدهم كه روز 17 ارديبهشت افتتاح شده بود پس از انجام تشريفات اوليه منتظر ماند تا مصدق از سفر لاهه برگردد. دكتر مصدق روز 14 تيرماه 31 طبق سنت پارلمانی استعفای خود را از نخستوزيری تقديم مجلس ميكند. با اعلام اين خبر تظاهراتی در سراسرِ كشور به پشتيبانی از مصدق صورت ميگيرد. پس از استعفای مصدق هيات رئيسه مجالس شورا و سنا با شاه ملاقات ميكنند و ماموريت مييابند به هر شكل از نخستوزيری مجدد مصدق جلوگيری كنند ولی با اوجگيری تظاهراتِ مردم و دانشجويان و بازاريان محبور ميشوند مجدداً اظهار تمايل به دكترمصدق نمايند. دكترمصدق 19 تير 31 اين امر را كه به دليل فشار مردم بر مجلسين صورت گرفت ميپذيرد ولی با توجه به دخالتهای شاه از طريق ارتش در امور كشور به شاه ميگويد: مصلحت كشور
اقتضا دارد وزارت جنگ زيرنظر دولت باشد
شاه زير بار نميرود، مصدق اصرار
ميورزد و بهيچوجه حاضر به قبول تعيين وزيرجنگ از سوی شاه نميشود و روز 25
تيرماه 31 بدليل عدم قبول نظرشاه مصدق استعفا ميدهد. بعدها دكترمصدق افشاء
ميكند كه:
با استعفای مصدق در سراسرٍ كشور
اعتصاب عمومی ميشود و ارتش و نيروهای انتظامی به حالت آمادهباش در ميآيد.
روز 27 تير شاه فرمان نخستوزيری قوامالسلطنه را صادر ميكند، قوام در
اعلاميهای مردم را چنين تهديد مينمايد:
نمايندگان نهضت ملی در مجلس و
آيتالله كاشانی و دانشجويان و گروههای مختلفِ طرفدار مصدق روز 30 تير را
تعطيل عمومی اعلام كردند از جمله دانشجويان دانشكده حقوقِ دانشگاه تهران
نوشتند:
روز 30 تير مردم در سراسرِ كشور
قيام كردند و اين قيامِ سراسری كه تعدادی شهيد برجای گذاشت بعدازظهر به نتيجه
رسيد و «نظام شاهي» در برابر ملت تسليم شد، قوام استعفا داد، ارتش به
پادگانهای خود بازگشت، حكم نخستوزيری مصدق صادر شد و شاه مسبب اصلی كشتار
مردم پس از شكست مفتضحانه همچون روباهی محيل مانند همه استبداديان تاريخ در
اعلاميهای كه وزارت دربار صادر كرد «مراتب تاثير خاطر مبارك شاهانه را به
بازماندگان شهدای اين روز اعلام كرد» و مصدق طی پيامٍ كوتاهی كه در شامگاه
دوشنبه 30 تير 1331 از راديو پخش شد ضمن درود به روح شهدای وطن از احساسات
وطندوستانه و آزاديخواهانه مردم تشكر نمود. و از شگفتيهای تاريخ آنكه شب سی
تير و در لحظاتی كه مردم جشن پيروزی برپا كرده بودند خبر رسيد دادگاه
بينالمللی لاهه رای خود را به نفع ايران صادر كرده است دكترمصدق در
وصيتنامه خود نوشت «جنازه من را در قطعه شهدای 30 تير دفن كنيد».
مصدق هرگز با ملت فريبكارانه رفتار نكرد و در اجرای مردمسالاری و قانونمداری و جلوگيری از اعمال فراقانونی شاه تا آنجا ايستاد و مقاومت كرد كه «نظام شاهي» مجبور شد با كمك آمريكا و انگليس و سكوت شوروی با پذيرش ننگ «كودتا» مصدق را از پيش پای خود بردارد، مصدق به زندان رفت و تا آخر عمردر حصر خانگی ماند ولی هرگز پيوند و عهد خود را با مردم فراموش نكرد و به همه مبارزين راستين راه آزادی و استقلال درس مقاومت و پايداری در برابر استبداديان را آموخت تا عبرتی باشد برای آيندگان و مدعيان مبارزه با ظلم و استبداد. حادثه دوّم: دومين روز خرداد سال 1376 مردمِ خسته از ظلم و بيداد و بيعدالتی و بيقانونی «نظام ولائي» كه بيش از آن در سال 1374 در انتخابات پنجمين دوره مجلس شورای اسلامی بيش از 80 درصد به تمام گروههای وابسته به حاكميت «نهی بزرگ» را فرياد كرده بودند وقتی با شعارهای مردمسالاری، قانونمداری و جامعه مدنی «آقای خاتمي» از يك سو و حمايتهای بيدريغ و همهجانبهی ذوبشدگان در ولايت، مراجع و مقامات عالی از سوی ديگر در دفاع از آقای ناطق نوری مواجه شدند برای دستِ رد زدن به سينه مفتيان!! و خواب نماشدگانی كه اعلام ميكردند پيروزی كانديدای مورد حمايت آنها را امام زمان تضمين كرده است و برای اثبات اين امر كه باوجود ولايت مطلقه فقيه از رئيس جمهوری كه حتی 20 ميليون رای مردم را در اختيار دارد همكاری ساخته نيست، به پای صندوقهای رای رفتند تا برای آخرين بار اين واقعيت را فرياد كنند كه از شكم يك نظامِ استبدادی نميتوان دموكراسی و مردمسالاری بيرون كشيد و شاهد بوديم كه از همان روزها آقای خاتمی نشان داد كه مرد مبارزه با خودكامگی و قدرتهای مافوق قانون نيست، وقتی ليست وزرای خاتمی به ويژه در دوره دوم اعلام شد همگان متوجه اين واقعيت شدند كه شعارهای انتخاباتی رئيس جمهور تنها برای فريب مردم و كشاندن آنها به پای صندوقهای رای بوده است. هرچه از دوران صدارت خاتمی ميگذشت تفاوت او با دكتر مصدق در برخورد با «شاه» و «ولی فقيه» كه هر دو خود را مافوق قانون ميدانستند روشنتر ميشد خاتمی هرگز جرات نكرد در برابر زيادهخواهيها و قدرتِ مطلقهی ولی فقيه و عوامل او بصورت جدی موضعگيری نمايد و نه تنها برای عملی كردن شعارهای انتخاباتی خود از جمله مردمسالاری و قانونگرائی اقدام اساسی نكرد تا آنجا عقبنشينی كرد كه تحت تاثير ولی فقيه، مردمسالاری را به مردمسالاری دينی تغيير داد بدون آنكه تعريف قانعكنندهای برای اين كار خود به مردم ارائه نمايد. خاتمی در اين 6 سال گام به گام در برابر بيقانونيها و عدمِ اجرای اصولی از قانون اساسی كه حقوقِ مردم را دربرميگيرد عقبنشينی كرد و تنها به «گفتگو درماني» اكتفا نمود و در دوره دوم رياست جمهوری كه 22 ميليون رای به نام او در صندوقها ريخته شد و با وجود آنكه اكثريت نمايندگان مجلس نيز از طرفداران او بودند در مقابل ولی مطلقه فقيه روز به روز ضعف زيادتری نشان داد تا آنجا كه اين روزها در پنجاه و يكمين سالگرد قيام 30 تير سال 31 شاهديم كه كشور دچار يك فاجعه ملی شده و در روزهائی باستقبال 30 تير سال 82 ميرويم كه شرايطِ بحرانی كشور به اوج خود رسيده و آقای خاتمی پس از گذشت 6 سال از دورهی 8 ساله رياست جمهورياش كوچكترين گامی نه تنها در جهت مهار قدرت مافوق قانون و تركتازی عوامل وابسته به نظام ولائی برنداشته، هرروز كه ميگذرد ضعف بيشتری در برابر آنها نشان ميدهد تا آنجا كه صدای اطرافيان حتی برادرش بلند شده و كمتر كسی معتقد است كه آقای خاتمی بتواند در دوسال آينده نيز قدمی در جهت شعارهای انتخاباتی خود بردارد. تفاوت اساسی خاتمی با مصدق در اين نكته است كه خاتمی «حكومتِ آسان» را برگزيده و حاضر به پرداخت هزينه لازم در راه احقاقِ حقوق ملت نيست و همين امر موجب شده تا همگان به اين باور برسند كه «نظام ولائي» يك مجموعه است كه تفاوت چندانی بين اجزاء آن نيست. هركس نقشی را به عهده گرفته، گروهی نقش «اصلاحگر» را بازی ميكنند و جمعی نقش «محافظهكار» را، آنها كه روزی دشمن آزادی و آزاديخواهان بودند و در بسياری از جنايات دهه 60 دخالت داشتند روز ديگر سوگوار آزادی و طرفدار پروپاقرص دموكراسی و مردمسالاری ميشوند. همانها كه روزی قانون و قانونمداری را به سْخره ميگرفتند و اسلحه و چماقشان قانونشان بود روز ديگر طرفدار قانونمداری ميگردند و اين تغيير نقش تنها با يك هدف صورت ميگيرد و آن فريبِ مردم و هموار كردن راه تسلط و ماندگاری حاكمانی است كه بيش از دو دهه هركاری توانستند كردند و اين بتهای عيار هر روز بشكلی درآمدند، انتخاب خاتمی و سروصدای «اصلاحاتيها» اين فرصت را فراهم كرد تا بهتر و بيشتر مردم به ماهيت واقعی «نظام ولائي» پی برند و گوشه كوچكی از پرده ضخيمی كه برای دو دهه بر وقايع اتفاقيه كشيده شده بود بالا رود و حقايقی كه هميشه از نظرها پنهان نگاه داشته شده بود تا حدودی آشكار گردد. و امروز در آستانهی 30 تير سال 82 اگر شاهد زندانی شدن دهها دانشجو هستيم، اگر شاهد خفه كردن هر صدائی كه بخواهد يادی از فاجعه كوی دانشگاه در 18 تير 78 بنمايد ميباشيم اگر بسياری از روزنامهنگاران به جرم «اظهار عقيده» در اسارت به سر ميبرند اگر هزاران مرد و زن معترض را با نامِ «اراذل و اوباش» به زندانها ميفرستند، اگر هيچ كس نميتواند مانع، تركتازی گروهی بنام لباس شخصيها گردد. اگر خانوادهها نميدانند عزيزان آنها بوسيلهی چه كسانی دستگير و در كجا زندانی هستند و بالاخره اگر خانم زهرا كاظمی را زيربازجويی ميكشند و عباس عبدی در نامه خود حقايقی از چگونگی بازجويی خود را افشاء ميكند و... مردم حق دارند بپرسند آيا چنين رفتارهايی تنها با زندانيان سرشناسی چون خانم كاظمی و آقای عبدی صورت گرفته و يا اصولاً اين گونه برخوردها در زندانهای «نظام ولائي» يك روش و سيره متداول طی دو دهه بوده است. آيا آقای خاتمی كه دستور رسيدگی به چگونگی مرگ يك خبرنگار در زيرشكنجه را صادر ميكند نميداند طی دو دهه بويژه دردهه شصت دهها و صدها زن و مرد در زندانهای «نظام ولائي» از جمله زندان اوين زير شكنجه جان باختند و در هيچ جا منعكس نشد؟ باور نميكنم كه نداند ولی اگر چنين است موافقت فرمائيد يك هيات بىطرف بينالمللی به اين امر رسيدگی كنند تا معلوم گردد چه تعداد از زندانيها زير شكنجه مردندو هيچگونه خبری به خارج درز نكرد. بسياری از كسانيكه در اوايل دهه شصت در زندانها بودهاند و توانستهاند جان سالم بدر برند شاهد مواردی از مرگ همسلوليهای خود زير شكنجه به خصوص در زندان اوين بودهاند كه ميتوانند بر اين امر شهادت دهند و اصولاً دستورات آقای خاتمی برای پيگيری قتلهای زنجيرهای، ترور حجاريان، حمله به كوی دانشگاه تهران و... به كجا انجاميد؟ و جالب آنكه در چنين شرايط شاهديم جمعی با نامهپراكنی و كاربرد كلمات و جملاتی نخنما شده خواستهايی را مطرح ميكنند و از مقامات عالی تقاضاهائی دارند كه ديگر زمان آن گذشته است. راستی امضاءكنندگان اين نامهها ميپندارند اگر برفرض خواستههای آنها عملی و چندمهره جابهجا گردد، چند زندانی آزاد و چند روزنامه منتشر شود كشتی شكستهای كه در حال غرق شدن است سلامت به ساحل نجات خواهد رسيد؟ و شگفتآورتر كار دوستانيست كه در ادعا خود را مصدقی و ادامهدهندهی راه و روش آن بزرگوار در مبارزات اجتماعی ميدانند و حال آنكه روش آنها هيچ سنخيتی با اعمال مصدق در مبارزه با حاكمان جور، ندارد. بعضی از دوستان ميپندارند ميشود از شكم استبداد دموكراسی بيرون كشيدو فراموش كردهاند اين سخن نغز شاعر را كه فرمود: اظهار عجز پيشِ ستمپيشگان
خطاست
اشك كباب باعثِ طغيانِ آتش است خودفريبی و مردمفريبی تا كي؟ بهتر
نيست بعضيها به جای نامه پراكنی برای اين مقام و آن مقام حداقل سكوت كنند و
عِرضِ خود نبرند و زحمت مردم ندارند؟
والسلام 30 تيرماه 1382 |