بازگشت به صفحه اول

    از نشریه  انقلاب اسلامی 

 
 

 

 

 

به مناسبت 14 و 29 اسفند – 16

 

 

باقتل افشارطوس و خریدن نمایندگان، کودتای ناموفق دومی انجام شد

 

سرلشکر محمود  افشار طوس

 

 

یادآوری انقلاب اسلامی: ما از اسناد قسمتهائی را  و به ترتیبی نقل می کنیم  که تاریخ نهضت ملی ایران ، رابطه دربار پهلوی و نوکران با غیرت انگلیس و امریکا را از سوئی و  مصدق  را از سوی دیگر با امریکا و انگلستان ،  گزارش  می کنند . برای آنکه تاریخ به روایت اسناد تا ممکن است شفاف شود، جای جای، به  اسناد دیگر نیز مراجعه می کنیم .

◄ در سند شماره 323 ، ( تهران، 4 ﺁوریل 1953 ، ساعت 2 بعد از ظهر )، هندرسن چگونگی ابلاغ پاسخهای منفی حکومت ﺁیزنهاور را به پرسشهای او ، به اطلاع مصدق می رساند :

       « 2 -  من گفتگو با نخست وزیر را با بیان این مطلب به نخست وزیر ﺁغاز نمودم که همانطور که من پیش بینی می کردم ، پاسخهامنفی هستند . هنگامی که خواستم متن پاسخ را به اطلاع وی برسانم ، او اظهار کرد : این کار ضرورت ندارد . « برای من همین کفایت می که پاسخها منفی است » . با وجود این، من اصرار کردم پاسخها را بدقت به اطلاع او برسانم . زیرا می خواستم بویژه روی مصلحت نبودن فروش نفت به بلوک شوروی به او شخصا تأکید کنم .

     ... نخست وزیر اظهار نمود وی مشغول مطالعه است برای نوشتن نامه ای به رئیس جمهوری امریکا  تا در ﺁن، وضعیت ایران را بیان نماید . برای وی دشوار است که باور کند هرگاه رئیس جمهوری درک کاملی ازوضعیت ایران داشته باشد، درک نکند که ایالات متحده می باید به ایران کمک کند . من به نخست وزیرگفتم : به عقیده من نوشتن نامه از سوی وی به ریاست جمهوری ایالات متحده هیچ نتیجه سودمندی ببار نمی ﺁورد ... » ( صفحه های 1148 و 1149 کتاب )

◄ سند  324  ( تلگراف 1553 – 4/ 000 .788 ، از سوی هندرسن ، سفیر در تهران به وزارت امور خارجه، تهران ، 15 ﺁوریل 1953 ، 1 بعد از ظهر ، کاملا سری ، پس از دریافت، بلافاصله ملاحظه شود  )  نیز یکی از مهمترین و گویا ترین سندها است . زیرا ، این بار، گزارش می کند چسان « وزیر دربار محمد رضا شاه پهلوی » ، به اتفاق سفیر امریکا، نقشه عزل مصدق و نصب زاهدی را  به نخست وزیری ، طرح می کند :

1 – امروز صبح زود ، علاء ، وزیر دربار، به دیدار من ﺁمد . وی اظهار کرد که دیروز با شاه گفتگوی طولانی برای این که نامبرده را قانع کند دست به اقدام مثبتی در مورد وضعیت سیاسی داخلی بزند، انجام داده است  . شاه موضع مشخص و قاطعی دائر بر این که هیچ گامی برای برکناری مصدق بر نمی دارد، اتخاذ کرده است . مگر این که مجلس به مصدق رأی عدم اعتماد دهد و یا نسبت به جانشین او ابراز تمایل کند . شاه در اتخاذ این موضع، به دو دلیل کلی،متکی است :

الف – وی سوء ظن دارد که انگلیسی ها مسئول ایجاد برخورد و درگیری کنونی میان دربار و دولت هستند و می کوشند موجبات ایجاد یک جنگ داخلی را فراهم ﺁورند  تا  دست ﺁویزی برای تجزیه و تقسیم ایران میان خود و روسها بدست ﺁورند . اگر چه وی به امریکائیها اعتماد دارد اما  بر اینست که در گذشته ﺁنقدر فریب انگلیسیها را خورده اند که وی دلیلی نمی بیند دوباره فریب نخورند .  وی نمی خواهد به کاری دست بزند که، به سبب درگیری ، به تجزیه ایران بیانجامد و ایران را بعنوان یک کشور مستقل ازصحنه جهان ناپدیدگرداند .

ب -  وی نمی خواهد مورد سوء استفاده سیاست کاران جاه طلب و غیر اصولی و نادرست ایرانی قرار گیرد . اعضای مجلس که با یک داستان و دروغ نزد وی می ﺁیند و سپس با داستان و روایت نادرست دیگری نزد مصدق می روند . روشن است که ﺁن عده از اعضای گوناگون مجلس که اصرار فراوان بر دخالت وی می ورزند ، در حقیقت، هیچ احساس وفاداری به وی ندارند بلکه تنها می کوشند وی را برای دست یابی به هدفهای سیاسی خود بکار گیرند ...

1 – علاء اظهار کرد  به شاه خاطر نشان کرده است که اگر وی غیر فعال و خاموش بماند، پیروان و هواداران مصدق، با ارعاب و تهدید، ممکن است بالاخره مجلس را ناچار نمایند گزارش هیأت 8 نفری را  تصویب کند . این طرح قانون اساسی ایران را به نحوی تفسیر می کند در اصل، عملا ، اختیاراتی که شاه هم اکنون داراست ، از او سلب می کند . شاه پاسخ داده است که وی این گزارش را خوانده است و به نظر او ﺁن چنان نگران کننده و جدی نرسیده است . در واقع، بنظر او  چنین رسیده است که با روح قانون اساسی منطبق است . اگر اعضای مجلس با ﺁن موافقت دارند،  او چرا باید برای جلوگیری از تصویب ﺁن تلاش کند ؟ ﺁیا تصویب ﺁن واقعا چیزی را تغییر می دهد ؟  علاء پاسخ داده است : منظور از تصویب این طرح ﺁنست که برای کشور و بویژه برای نیروهای مسلح روشن شود که شاه کاملا فرمانبردار مصدق است . تصویب طرح مفهومش اینست که مصدق یا جانشین وی کنترل کامل نیروهای مسلح را به دست ﺁورد . دربار و نیروهای مسلح دیگراز عوامل ثبات در کشور، به دوراز سیاست، نمی باشند . و شاه بی اختیار و بی اثر است و ارتش به یک سازمان سیاسی ناتوان تبدیل می شود . افسران ارتش، در ﺁینده، وسوسه می شوند ، نه از راه ارائه شایستگی و لیاقت که از راه تحریکات سیاسی ، به  مقصود رسند .

     شاه قدری ناشکیبائی از خود نشان داده و اظهار کرده است : متأسف است که علاء، با عنوان وزیر دربار، درگیر این اختلاف شده است . متأسف است که علاء با کاشانی و سایر سیاست کاران گفتگو کرده است . علاء پاسخ داده است  که وی هیچ احساس جاه طلبی برای باقی ماندن در سمت وزیر دربار ندارد . اعم از این که وزیر دربار باشد یا نباشد ، قصد دارد حداکثر مساعی خود را فقط برای حفظ قانون اساسی ، تا ﺁنجائی که به شاه مربوط می شود، بکار برد ... شاه بالاخره موافقت کرد که موضوع را مورد توجه قرار دهد  و قول داده است تیمسار زاهدی را ، بطور محرمانه ، در شب 16 ﺁوریل، بپذیرد .

3 -  ... تا به حال، نمایندگان عضو نهضت ملی تمایل به حصول حد نصاب در مجلس نداشتند . زیرا ﺁنها باور ندارند بتوانند اکثریت ﺁراء را به نفع طرح هیأت 8 نفری ، بدست ﺁورند . حال بنظر می رسد که اطمینان حاصل کرده اند و مایلند جلسه عمومی مجلس در 16 ﺁوریل تشکیل شود ... وی فکر می کند ، در این اوضاع و احوال، به شاه توصیه کند بیانیه ای صادر و مصدق را برکنار و فرماندار نظامی را به جای وی ، برای حفظ و اجرای قانون و نظم، تا هنگام ابراز رأی تمایل مجلس به جانشین مصدق، به سمت منصوب کند . هرگاه شاه به این عمل مبادرت کند ، نمایندگان نهضت ملی در مجلس، احتمالا جلسه را تحریم می نمایند . ولی رأی تمایل، بدون حصول اکثریت نیز ممکن است . بدبختانه ، بنظرمی رسد که قانع کردن و قبولاندن به شاه که بدون کسب رأی تمایل مجلس، نخست وزیر نصب کند، غیر ممکن است . علاء خواستار عقیده من در باره چنین نقشه ای شد

4 -   پس از گفتگوی طولانی علاء مصمم شد سعی کند با وضعیت روز 16 ﺁوریل، بر اساس خط مشی زیر، مقابله نماید . منوط بدانکه دولت در برنامه های خود برای برگزاری تظاهرات و نمایشهای بزرگ تغییری ندهد :

الف – به طرفداران شاه رهنمود داده شد که دست به تظاهرات متقابلی نزنند زیرا به دستور دولت به وسیله نیروهای مسلح متفرق می شوند و توانائی مقاومت در خیابانها و مبارزه با گروههای رزمنده که از سوی دولت و حزب توده بسیج شده اند را ندارند.

ب – سعی شود تا تعداد معینی از مخالفان قانع شوند که در مجلس نباشند و حد نصاب لازم در مجلس حاصل نشود .

ج – کوشش شود به کاشانی، بعنوان رئیس مجلس ، قبولانده شود که به شاه نامه ای بنویسد و در ﺁن اظهار کند که با توجه به فقدان شرائط قانونی امنیت در شهر و تهدیدهائی که نمایندگان مجلس شده اند، ﺁنها نمی توانند ، برغم پشتیبانی که می بایستی به موجب حکومت نظامی از ﺁنها بعمل ﺁید، انجام وظیفه کنند . بهمین جهت،  حد نصاب در مجلس به دست نمی ﺁید .

د – شاه بیانیه ای صادر کند و با نقل نامه کاشانی و ابراز مراتب تشکر خود و مردم از خدماتی که مصدق درگذشته انجام داده است ، اعلام کند که با وجود این ، مصدق متأسفانه تحت تأثیر مشاورانی قرار گرفته است که وی را به پیگیری سیاستهائی اغوا نموده اند که فعالیت نهادهای ﺁزاد را در ایران غیر ممکن ساخته است . بنا بر این ، وی بازگشت مصدق را به زندگی خصوصی تجویز می کند و بمنظور حفظ قانون و امنیت، فرماندار نظامی را تا هنگامی که مجلس رأی تمایل خود را نسبت به نخست وزیر جدید ابراز کند، بدان سمت منصوب می کند ...

5 – پیش از ترک، علاء به من گفت حداکثر مساعی خود را به عمل می ﺁورد تا که شاه را مجاب کند زاهدی را امروز، به جای فردا شب، بپذیرد . زیرا ممکن است فردا دست زدن به اقدام سریع لازم باشد . علاء اظهار کرد که اگر شاه با این نقشه موافقت کند، زاهدی یا فرد دیگری که مورد قبول زاهدی باشد به عنوان فرماندار نظامی برگزیده می شود . زاهدی احتمالا رأی تمایل، به عنوان نخست وزیر، را می گیرد . با وجود این ، از دیروز، شاه مطمئن نیست که، بعنوان نخست وزیر، زاهدی را ترجیح می دهد .

6 – البته من تردید فراوان دارم که شاه را بتوان مجاب کرد که به آن عمل جسورانه ای دست بزند که علاء تشریح می کند .  و نیز، اطمینان ندارم که کاشانی مایل به مشارکت در اجرای نقشه علاء باشد و با فرستادن نامه ای به شاه ، که کلیات ﺁن را علاء بیان کرد، همکاری کند .

*  در 19 ﺁوریل، هندرسن به وزارت خارجه امریکا  گزارش می کند که همان روز ، صبح، علاء  را ملاقات کرده و علاء به او گفته است شاه هر روز دیدار با زاهدی را به تعویق می اندازد . توضیح علاء در باره این رفتار شاه این بود که شاه کماکان یک رویه غیر فعال و تقریبا با فاصله با رویدادها اتخاذ کرده است ...

  ( صفحه های 1150 تا 1153 کتاب )

انقلاب اسلامی : و چون کار نقشه علاء – هندرسن نیز به شکست می انجامد،   هندرسن بر کوشش خود برای بدست ﺁوردن زمام سیاست امریکا در ایران می افزاید.او، با استفاده از  « ایرانیان »  حریص تصرف دولت از راه دست نشاندگی قدرت خارجی ،  بر ﺁن می شود وضعیت سیاسی ایران را چنان جلوه دهد که کودتا را اجتناب ناپذیر بباوراند :

◄ هندر سن ، در سند شماره 325 ( تلگراف 853 – 5 / 00 . 788 ، از سوی هندرسن سفیر در ایران به وزارت امور خارجه ، تهران 8 مه 1953 ، ساعت 2 بعد از ظهر ، سری ، فوری ) ، وضعیت سیاسی  ایران را این سان به وزیر خارجه امریکا گزارش می کند :

1 - ... اگر چه بنظر می رسد که اینک دربار ، در مبارزه با مصدق ، رو به ناتوانی می رود و مخالفان در مجلس نیز قادر به بسیج مؤثر عوامل خود  بر ضد موضع  او نمی باشند، جایگاه مصدق اکنون، مطمئنا از زمانی که مبارزه با شاه را در ماه فوریه ﺁغاز کرد، ناتوان تر می باشد .

2 – انتصاب ابوالقاسم امینی به سمت کفیل وزارت دربار و به عنوان جانشین علاء ،  در این جا، رویهمرفته ، به عنوان پیروزی مصدق تلقی شده است ...

3 – گرچه مخالفان در مجلس نتوانسته اند رویه تهاجمی ثمربخشی را اتخاذ کنند، اما ﺁنها پراکنده نشده و از راه اتخاذ تاکتیکهای چریکی ، مانع حصول نصاب در مجلس و مانع انجام اقدامات سازنده از سوی دولت شده اند ... به عنوان مثال، جز در صورت وقوع یک رویداد شگفت ﺁور، دولت ممکن است در سلب مصونیت پارلمانی از مظفر بقائی ، با مشکلهای فراوان روبرو شود ...

     دولت همچنین در تلاش برای تصویب بدون قید و شرط گزارش کمیته 8 نفری که منجر به  محدود شدن اختیارات شاه خواهد شد، مواجه با مخالفت سرسختانه مخالفان است . این حقیقت که تیمسار زاهدی ، رویهمرفته مورد پذیرش دوستانه از سوی گروهی از نمایندگان مجلس در زمان پناهگیری اخیر خود در ﺁنجا قرار گرفت ، مشخص کاهش نفوذ و وجهه مصدق در مجلس است .

4 – در شش ماه گذشته ، یک تغییر و دگرگونی شدیدی در اساس و پایه پشتیبانی از مصدق، در میان رهبران سیاسی روی داده است . اکثر عناصر اولیه نهضت ملی اینک در حال مخالفت ﺁشکار یاضمنی باوی هستند . قرائن و نشانه هائی از برخورد میان او و حزب ایران که یکی از ﺁخرین عناصر سازنده نهضت ملی است که هنوز از وی پشتیبانی می کند، مشاهده می شوند . بنظر می رسد   پشتیبانی مصدق  اینک بیشتر بر روی شانه نیروهای امنیتی است که خود وی به من اظهار می کند به ﺁنها اطمینانی ندارد ... روند رو به وخامت وضعیت اقتصاد ایران و استفاده مکرر وی از تظاهرات بزرگ برای اعمال فشار بر مخالفان ، عدم کامیابی و ناتوانی وی در جلب همکاری رهبران سیاسی کشور و توسل وی به حکومت نظامی برای حفظ نظم و ﺁرامش ، موجب کاهش محبوبیت وی حتی در میان توده مردم شده است .

5 – با وجود این ، مصدق هنوز شخصیت برجسته سیاسی ایران است. مخالفان وی هنوز شجاعت و روحیه یک چارچه ای که برای تهدید جدی وی ضرور است ، از خود نشان نداده اند ... خطرناک ترین تهدیدی که در زمان کنونی به نظر می رسد همان گروه امینی است که در داخل مشغول فعالیتند ... زاهدی ، با پناه گیری در مجلس ، موقع خود را مجددا باز یافته است ... باوجود این ، زاهدی تا کنون نتوانسته است پشتیبانی شاه را که به نظر وی برای موافقیت او اهمیت اساسی دارد، کسب کند . معظمی ، تنها نماینده ای که در گذشته ، به کرات، با تدبیر و وساطت گری ، خود را به عنوان داوطلب مورد قبول و میانه رو، ... بعنوان جانشین احتمالی مصدق ، که برای نهضت ملی و همینطور برای گروههای گوناگون مخالف نهضت نیز قابل قبول است ، برای خود زمینه سازی کرده است . وی ممکن است سرانجام یک تهدیدواقعی شود.   ( صفحه های 1154 و 1155 کتاب )

 

انقلاب اسلامی : اما از چه رو،  رویدادهای مهمی در این گزارش نیامده اند ؟ ﺁیا بخاطر ﺁنکه هندرسن در ﺁنها ،  شرکت داشته است و همان روش را بکار برده است که در گزارش 9 اسفند و گزارشهای دیگر بکار برده است تا  سندی از  شرکت  مستقیم او و مسئولیت سنگین دولت امریکا ، بدست ندهد ؟  و چرا بخشی از سند سانسور شده است ؟  حتی در گزارش "ویلبر" هم به  این رویدادها   اشاره نشده است! بهر رو،

1- برکناری علاء از وزارت دربار و جانشین او شدن ابوالقاسم امینی ،  پی ﺁمد قتل سرتیپ محمود افشارطوس است .   سرتیپ محمود  افشارطوس ازافسران تحصیل کرده و مطلع ارتش بود.او در«سازمان افسران ناسیونالیست ارتش»   که  طرفدارنهضت ملی ایران و حکومت دکتر مصدق بود، عضویت داشت . افشار طوس در پست رئیس شهربانی  خدمات گرانبهایی  انجام داد.  وی از دستورات دربار تبعیت  نمی کرد  و در مبارزه  علیه توطئه گران ضد ملی کوشش های صادقانه ای بعمل  می آورد.»(1) افشار طوس در13 / 10 / 1331 به ریاست فرمانداری نظامی ودر اول بهمن ماه 1331 به ریاست شهر بانی کل کشورمنصوب شد.« او  استاد دانشگاه جنگ و از افسران برجسته ارتش بشمارمی رفت و درمقابله با توطئه 9 اسفند نقش مهمی داشت. افشارطوس از بنیانگذاران« سازمان افسران ناسیونالیست» و عضو شورای فرماندهی سازمان مزبور بود»(2)

1 - سرهنگ  غلامرضا نجاتی -  جنبش ملی صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد 1332 -  شرکت سهامی انتشار – چاپ هشتم – 1378ص 270 (

2 - مصدق وسالهای مبارزه ومقاومت- جلد اول- تألیف سرهنگ غلامرضا نجاتی- مؤسسة خدمات فرهنگی رسا- چاپ دوم، 1378 ص 553 )

  به همین  علت  عوامل در بار  او را در روز اول اردیبهشت 1332 ربودند  و 6 روز بعد، جسد او را ، در تپه های لشگرک یافتند . بنا بر اعلامیه فرمانداری نظامی مورخ 12 اردیبهشت 32 ، افسران بازنشسته ( سرتیپ نصرالله زاهدی ، سرتیپ مزینی، سرتیپ منزه ، سرتیپ بایند ، سرگرد بلوچ قرائی ، افشار قاسملو  و... )  او را ، در خانه حسین خطیبی ، دوست نزدیک مظفر بقائی ، بیهوش کرده و به غار "تلو"  برده و کشته اند . سرلشگر زاهدی و مظفر بقائی در ربودن و کشتن او دست داشته اند . در 13 اردیبهشت ، زاهدی به فرمانداری نظامی احضار شد .از این رو، با موافقت ﺁیة الله کاشانی ، رئیس وقت مجلس، زاهدی ، همراه با سید مصطفی کاشانی ، دکتر بقائی و شمس قنات ﺁبادی ،  به مجلس رفت و بست نشست.  در 24 اردیبهشت،وزیر دادگستری( لطفی ) لایحه سلب مصونیت مظفر بقائی را به مجلس برد .  بنا بر اعتراف  صریح دستگیر شدگان، قرار بوده است بعد از افشارطوس، دکتر فاطمی ، وزیر امور خارجه و سرتیپ ریاحی ، رئیس ستاد ارتش ، و دکتر عبدالله معظمی و دکتر علی شایگان ، اعضای فراکسیون نهضت ملی و نامزدهای ریاست مجلس  و چند شخصیت دیگر را بربایند و بکشند . بنا بر اعترافات سرتیپ بایندر، تصمیم به قتل سرتیپ افشارطوس ، در خانه بقائی گرفته شده است ( به نقل خوابهای ﺁشفته نفت   - دکتر مصدق و نهضت ملی ایران – جلد دوم – نشر کار نامه – جلد دوم -  1378  ، صفحه 740 )در گفتگوی دکتر فاطمی با هندرسن، فاطمی به او گفته است  بقایی از افشار طوس  خواسته بود  میان او و مصدق  میانجی گری کند و چند بار  در خانه  سرسپرده  خود ، حسین  خطیبی ، با افشار طوس  دیدار کرده بود. بنا به اظهار  فاطمی ، در شب اول اردیبهشت که افشار طوس  ربوده شد، راننده  اتومبیلی  که او را  با آن  بردند ، مصطفی  کاشانی بود.

Minute by  Rothine , May 1,1953,FO 371/104565) (

(دکتر فخرالدین عظیمی – حاکمیت و دشمنان آن-  نشر نگارة آفتاب – 1383 – ص 200)

 اما حسین خطیبی ، در عین حال، با محمد رضا شاه پهلوی و اردشیر زاهدی رابطه نزدیک داشته است . اسناد ﺁشکار می کنند که خطیبی از سال 1329، در رأس یک سازمان مخفی ، قرار داشته است . این سازمان با عناصر و افسران عالی رتبه اطلاعات ارتش و با افسرانی چون سرلشگر حسن ارفع و سرتیپ حسن اخوی و  سرتیپ حبیب الله دیهیمی ... مرتبط و ، بظاهر ،  تحت امر مظفر بقائی بوده است . سرتیپ حبیب الله دیهیمی، بنا بر اظهارات بقائی در بازجوئی، مأمور امریکائیها بوده است . (زندگی نامه دکتر مظفر بقائی – نویسنده  حسين آباديان – مؤسسه مطالعات  و پژوهش های سیاسی – چاپ اول – 1377 تهران – ص  22 ). بقائی با سفارت امریکا ارتباط مستمر می داشته و با روی برگردان از مصدق ، تا ﺁنجا پیش رفته است که در گفتگو با  فینچ، مسئول امور کارگری سفارت امریکا، ابرازامیدواری میکنددرانتخابات ریاست جمهوری امریکا، جمهوریخواهان برنده شوند .  ( همانجا -  ص 154 ) .

       قتل افشارطوس ، امری سیاسی است که، در تاریخ ایران ،  استمرار دارد : هربار که در رهبری یک جنبش اختلاف پیش می ﺁید، کسانی که از ﺁن جدا می شوند،  در دشمنی با جنبش،  از دشمنان ﺁن جنبش نیز پیشی می گیرند . اگر مصدق ، می گوید همقدمان پیشین و منحرفان پسین در مخالفت با حکومت نهضت ملی ، از دشمان پیشی گرفته اند،  یک واقعیت تاریخی را باز گفته است . چرا  چنین امری در تاریخ ایران استمرار دارد ؟ زیرا  برای جمعی از شرکت کنندگان در جنبش، قدرت هدف می شود و چون یا در قدرت شرکت داده نمی شوند و یا می خواهند تمام قدرت  را از ﺁن خود کنند، پس ﺁسان وسوسه می شوند و جنبش را قربانی رسیدن به قدرت می کنند . با توجه به این امر واقع مستمر، تجربه ای که از انقلاب  بهمن 1357 بدین سو، در کار ﺁوردیم، مسلم کرد که  شفاف کردن فعالیت یک رهبری می تواند ، مانع از نا شناخته ماندن قدرت پرستان ، بگردد و با شناخته شدن ، از اثر بیفتند . اگر این تجربه را پیش از انقلاب و در جریان انقلاب بکار برده بودیم ، بسا بعد از انقلاب، استبداد باز سازی نمی شد .

باری اعترافات دستگیر شدگان جائی برای تردید نگذاشت که دربار در جنایت دست داشته است . در نامه ای که خطیبی از زندان به بقائی نوشته است ، این جمله ﺁمده است: «  موضوع ﺁخری فعلا ارباب قلبی است که لطفا  به او بفرمائید ای نامرد » ،  مراد از « ارباب قلبی » شاه و قلبی اسدالله علم است ( همانجا  ص -  166 ) . و بنا بر سند سیا ( گزارش سیا پیرامون کودتای 28 مرداد 1332 ) ، نقش علم در ﺁن کودتا بس مهم بوده است .  بدین سان ، با قتل افشارطوس که شاه و علم در ﺁن دست داشته اند، کودتای برضد مصدق، زمینه سازی شده است .  علت عصبانیت خطیبی از شاه ، تن دادن او به تغییر وزیر دربار بود و دادن اختیار املاک به حکومت و رویه تسلیم اتخاذ کردن در برابر مصدق بود .  اما  از دی ماه 1331 بود که بقائی ، مخالفت با مصدق را ﺁشکار کرد و به جمع « ایرانیانی » پیوست که جلوگیری از موفقیت مصدق در امر نفت را ، کار روزانه خود کردند.

   سرهنگ ستاد   حسینقلی  سررشته «مأمور بررسی واقعة مفقود شدن سرتیپ افشار طوس»  در نحوه  قتل فجیع  افشار طوس می نویسد:

« کدخدا گفت: قبلا قرار نبود سرتیپ افشار طوس کشته شود ولی روزچها رشنبه دوم اردیبهشت 32 سرتیپ مزینی و سرتیپ منزه به ده امیرعلایی آمدند وپس ازگفتگو با کدخدا، همان دو اسب را آوردند، سرتیپ مزینی با کدخدا به محل اختفای تیمسار رفت و سرتیپ مزینی، سرگرد بلوچ قرایی را احضار کرد و به او دستورداد فوراً  قتل را انجام دهد سرتیپ مزینی از بالای  تپه ناظر انجام قتل بود و پس از خاطر جمعی از پایان عمل ، کلاه تیمسار را از بلوچ قرایی گرفت و نزد  سرتیپ منزه  که داخل  ماشین بود آورد. پرسیدم :آیا سرتیپ مزینی در محل «غار  تلو»  با تیمسارافشار طوس صحبتی  هم کرد ؟

  کدخدا گفت: در تمام آن مدت، چشم  و گوش و دهان و دست و پای تیمسار افشار طوس بسته بود و سرتیپ مزینی با ایشان صحبتی نکرد. تیمسار افشار طوس اصلاً نمی دانست در کجا زندانی است، درگوشة غار می نشست و چیزی نمی خورد و در تمام مدت غیر از چند عدد تخم مرغ، چیز دیگری نخورده بود. حتی موقع رفع حاجت با دست وپای بسته با هدایت بلوچ قرایی با افشار قاسملو از غار خارج می شد و با زجر و ناراحتی رفع حاجت می کرد. در موقع انجام قتل ، طنابی را به گردن تیمسار افشار طوس بستند ، یک طرفش را کدخدا  و طرف دیگر را افشار قاسملو می کشیدند و چون می خواستند کار را هر چه  زودتر تمام کنند، بلوچ قرایی یک لنگة  جوراب تیمسار افشار طوس را از پایش در آورد  و به دهان او فرود کرد  و با سمبة  تفنگ آن قدر فشار داد  تا جوراب راه حلقوم را مسدود کرد!» ( حسینقلی سررشته –خاطرات من- ناشر نویسنده – چاپ اول – 1367 -  ص 71 ) 

« وقتی  هزار صفحه گزارش  سرقت و قتل افشار طوس  رئیس شهربانی  به دکتر  مصدق  تسلیم شد. اشک در چشمانش  حلقه زد و مدتی  روی تختخواب خود با ناراحتی  گریه کرد .  سپس « ابوالقاسم امینی » را که با  موافقت خود او به سرپرستی  دربار  برگزیده  شده بود احضار کرد و به او گفت: « برو  به شاه  بگو تحریک می کنی که  رئیس شهر بانی  و من و دکتر فاطمی  را بکشند و از یک طرف درمصاحبه ها دم از همکاری  با دولت میزنی حالا که کار ما  به این جا کشیده و حاضر نیستی ملت ایران به حق خودش برسد من فردا با جراید خارجی  و داخلی مصاحبه ای ترتیب  می دهم و اسرار ربودن افشار طوس  و قتل او را  که دست دربار  و سرلشکر زاهدی و پسر او به چشم می خورد  به دنیا اعلام می کنم... » ( زندگینامه  و مبارزات سیاسی  دکتر مصدق – گرد آورنده : دکتر نصرالله شیفته – نشر کومش–چاپ اول–1370- ص 141 )

2- بقائی  در آخرین  سالهای زندگیش در مصاحبه  با لاجوردی مدیر « طرح تاریخ شفاهی ایران »  در  آپریل و ژوئن 1986  صورت گرفت. درباره قتل افشار طوس خود را به بی اطلاعی میزند و  می گوید:« ....  در هر صورت شخص بنده هیچ دخالتی  نداشتم.

لاجوردی:  نه دخالتی و نه اطلاعی؟...

 بقائی – مسلماً هیچ اطلاعی نداشتم.

لاجوردی – احتمالاً  اینکه این کار از طرف آن مامورین انگلیسی و آمریکایی که بالمال گویا در مسئله 28 مرداد همکاری داشتند و با همکاری برادران رشیدیان و اینها،  امکان دارد آنها برای برهم زدن  اوضاع و احوال این کار را کرده باشند؟

 بقایی -  اخیراً  یک چیز  شنیدم یعنی نقل  قول گفتند که «بی بی سی»   یک جریانی را منتشر کرده راجع به اسناد آن زمان که آنها  هم یک همچنین چیزی گفتند که مثل اینکه از ناحیه انگلیس ها بوده. ولی من خودم نشیندم نمی دانم. تقریباً دو سه  ماه پیش ...

لاجوردی – بله  آن مؤسسه گرانادا  هست  که یک فیلمی درست کرده  بودبه اسم End of Empire”.)”پایان امپراتوری )  که یک جلسه اش  راجع به ایران بود. در آنجا  یک اشاره ای  شد.

 بقائی  به کی  اشاره شده بود؟

 لاجوردی -  آن قسمت  اصلی اش که صحبت این مطلب شده بوده، گویا بریده  بودند. آن قسمتی که مربوط به این موضوع بحث  ما می شود. بقائی  صحیح .

 لاجوردی -  ولی  اینکه  برادران رشیدیان همکاری داشتند و مأمورهای  آنها بودند گفته شد.»

  خاطرات دکترمظفر بقائی -  مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی -  از مجموعه « طرح تاریخ  شفاهی  ایران» - نشر علم -  تهران، 1382 -  ص 333)

     بدین قرار،دکتر بقایی می گویداز قتل افشارطوس اطلاع نیزنداشته است. اما شنیده است کار انگلیسی ها بوده است .اما :

1 -  در 13 ارديبهشت دکتر مظفر بقايي و سرلشگر فضل الله زاهدي به شرکت در توطئه قتل افشارطوس متهم شدند و اعلام شد که اردشير زاهدي، پسر فضل الله زاهدي، دوست نزديک حسين خطيبي بوده و او نيز در ماجرا دخالت داشته است. در اين زمان اردشير زاهدي معاون اداره آمريکايي "همکاري فني در ايران" (معروف به "اصل چهار" )] بود که ويليام وارن  رياست آن را به دست داشت. در روز دوشنبه 14 ارديبهشت فضل الله زاهدي به همراه مهدي ميراشرافي به مجلس پناه برد و تحصن خود را آغاز کرد. در 15 ارديبهشت بقايي در روزنامه شاهد نامه سرگشاده اي خطاب به دکتر مصدق منتشر کرد و طي آن از خطيبي به شدت دفاع نمود. در پاسخ به اين جنجال، دولت در 16 ارديبهشت اعترافات متهمان را از راديو تهران پخش کرد. در 24 ارديبهشت عبدالعلي لطفي، وزير دادگستري، طي نامه اي به مجلس اعلام کرد که مطابق گزارش وزارت دفاع ملّي و اسناد و مدارک متقن، که منضم به نامه است، دکتر مظفر بقايي کرماني متهم به معاونت در قتل رئيس شهرباني مي باشد. لطفي در اين نامه سلب مصونيت پارلماني از بقايي را خواستار شد. اين درخواست تا زمان انحلال مجلس هفدهم به تصويب نرسيد.

(  نوشته  عبداله  شهباز ی.  در باره  « شاپور ريپورترو کودتاي 28 مرداد 1332 - قسمت يازدهم قتل افشارطوس و جايگاه مفقود آن - از سایت شهبازی)

2-  در اعترافات صریح سرتیپ نصرالله زاهدی آمده است:« پس از آمدن بقایی و دست دادن با همه ازجریانات وضع دولت و اثر این خبردردنیا  صحبت کرد و چون می خواستیم بدانیم که در این تصمیم از بین بردن مرحوم  افشار طوس  جداً او دخیل است.  دکتر منزه موضوع را بمیان کشید و همان مطلب خطیبی را تکرار کرد که« اگر  زندانی فرار کرد او را با تیر بزنند؟» ایشان تایید کردند و در دنباله از نقشه های خطرناک آنها شمه ای گذشت ، اظهار نمود اصولا آدم بد قلبی بود  نباید باین قبیل اشخاص  ترحم داشت»

( نگاه کنید به کتاب  اسنادی  پیرامون توطئه  ربودن و قتل  سرلشکر افشار طوس  - گرد آوردنده  محمد ترکمان –  مؤسسه فرهنگی رسا – 1363 - ص  13 تا 19 )

3-  در بخشی از اظهارات سرتیپ دکتر منزه  آمده است:«  مدت توقف ما در منزل دکتر بقایی به طول انجامید تا ایشان ( دکتر  بقایی ) آمدند و ناهار با ایشان صرف شد، ولی قبل از  اینکه برای  ناهار برویم و قبل از  ورود  بقایی، خطیبی می گفت: عقیده آقای  دکتر بقایی این است که اگر محبوس شما فرار کند  و با تفنک او را نزنید، خیلی بی مورد است.» ( روزنامه کیهان ، تاریخ 6 و 12 اردیبهشت به نقل از  کتاب  مصدق وسالهای مبارزه ومقاومت- جلد اول –  تألیف سرهنگ غلامرضا نجاتی - مؤسسة خدمات فرهنگی رسا- چاپ دوم، 1378-  ص 557 )

4 - در ساعات پاياني روز 31 فروردين 1332 گروهي از افسران بازنشسته وابسته به سرويس اطلاعاتي انگليس به فرماندهي فردي به نام حسين خطيبي و با حمايت دکتر مظفر بقايي سرتيپ محمود افشارطوس رئيس شهرباني کل کشور در دولت مصدق را ربودند و در غاري در نزديکي تهران کشتند. اين حادثه را بايد قطعاً به عنوان مبداء و شروع عمليات کودتا ارزيابي کرد. بقايي قطعاً در قتل افشارطوس دست داشت. در جريان آخرين دستگيري او پس از انقلاب، دفترچه بغلي و ساير اسنادي که در جيب افشارطوس بود از خانه شخصي بقايي به دست آمد که شرکت بقايي را در قتل افشارطوس کاملاً مستند و مسجل مي کرد.( مصاحبه شهبازی با خبرنامه همايش بين المللي پنجاهمين سالگرد کودتاي 28 مرداد 1332- تهران، 28 مرداد 1382)

5  - مارک . ج. گازیوروسکی می نویسد : در اواخر  آوریل ، رئیس شهر بانی کل کشور،  سرتیپ افشار طوس  ربوده شد و به قتل  رسید.  ظاهراً   MI- 6   آدمربایی را ترتیپ داده  بود تا  انگیزه ی  کودتا  شود،  اما قتل  جزو  برنامه نبود. زاهدی، بقایی و برخی  از یاران آنها ( از جمله پسر کاشانی )  متهم به دست داشتن در قتل  شدند و حکم  بازداشت آنها  صادر شد. موقعیت  کاشانی، در سمت ریاست مجلس به زاهدی کمک کرد با تحصن  در مجلس  از بازداشت  بگریزد. بقائی از مصونیت پارلمانی  استفاده کرد. مصدق توطئه گران  را متهم کرد قصد قتل وزرای دفاع و خارجه را نیز داشته و هدفشان رساندن بقایی به نخست وزیری بوده است. افشار طوس به شجاعت، دوری از فساد و وفاداری سرسختانه به  مصدق معروف بود. قتل او ضربه ای به روحیه ی جبهه ی ملی بود و وضوح بیرحمی توطئه گران ضد مصدق را نشان می داد.   ( شرح  نقش    MI6 در قتل افشار طوس در :

Iran Times May 31 , 1985 , see also The Murder of  The Persian  Chief of  Police  Afshartus, “ , April 24, 1953 , FO/ 371/104565, “ The Murder of Chief of Police Afshartus,”May 8 . 1953, Fo/371 /104566; Summary for The Period April 30 / May  13  1953,”June 23,  FO/371 / 104568 «     

( سیاست  خارجی آمریکا شاه -  - مارک . ج. گازیوروسکی – ترجمه فریدون فاطمی – نشر مرکز – چاپ اول – 1371 – ص 132)

مأموران  مخفی سیا و انتلیجنس سرویس از بیستم ماه مه 53 /31 ارديبهشت 32« اجازه مخصوص» یافته بودند که هفته ای یک میلیون ریال(12 هزار دلار) که دراستاندارد محلی مبلغی معتنابهی بود –  صرف خرید همکاری، نمایندگان(مجلس)  سازند.»    (مصدق و کودتا– مارک، جی. گازیوروسکی و مالکوم برن - ترجمة علی مرشد زاد-  قصیده سرا- چاپ اول– 1384 - ص 105- به نقل از گزارش ٌ:« ٌWilber , Overthrow-18-19 » )،

      بازتاپ این اقدام را می توان درمجلس هفدهم  درمخالفت شدید نمایندگان سرسپرده دربار و بیگانگان با حکومت ملی مصدق ، از خرداد ماه 32 به بعد،  بخوبی مشاهده کرد . 

  در این زمان، «اوضاع سیاسی به شدت  آشفته شده بود . قتل افشارطوس و جنجال متعاقب  آن ، بلاتکلیفی گزارش هیئت  8 نفری و تیره تر شدن روابط در بار و دولت، تشکیل کانون تحریک درداخل مجلس با تحصن سرلشکر زاهدی ، رفتار ناهنجارو خشونتهای غیر قابل تحمل وکلای  درباری، امثال میر اشرافی و بهادری، انتشار مطالب زننده در روزنامه شاهد وروزنامه های درباری علیه دکتر مصدق،  همه دست به هم داده و محیطی متشنج در سراسر کشور به وجود آورده است.» ( قلم و سیاست – جلد دوم - تألیف: محمد علی سفری -  نشر نامک -  چاپ دوم – 1379 -  ص 778)

   در روز 29 اردیبهشت ماه  جلسه علنی مجلس شورای ملی « قنات آبادی با استفاده از وقت میر اشرافی که در اختیار وی  قرار داده  و نیم ساعت وقتی  که مجلس  به وی داده بود، شخص دکتر مصدق را به  باد دشنام گرفت و قتل افشار طوس  را توطئة  دکتر مصدق علیه دکتر بقائی قلمداد کرد. » و سخنران بعدی که حائری زاده « حکومت مصدق را حکومت رعب و وحشت و تهمت و هو  و جنجال معرفی کرد» و سومین ناطق دکترمظفربقائی بود « وی پیرامون ماجرای قتل افشارطوس ، اتهامات وارده به خود را رد کرد  و دولت دکتر مصدق را دولت پرونده ساز دانست و مدعی شد که چون دکتر مصدق از مجلس می ترسد و از برملا شدن افتضاحات دولت از طرق  مجلس وحشت دارد، اقدام به این صحنه سازی کرده است!» ( همانجا  ص 779 )

 در حقیقت، شاه ناگزیر شد حسین علاء را با ابوالقاسم امینی جانشین کند . و نیز ، املاک سلطنتی را در اختیار حکومت مصدق گذاشت .

     اما ﺁیا علاء هندرسن را حتی از این نقشه ﺁگاه نیز نکرده بود  که دربار به اتفاق بریده از نهضت ملی ایران ، از راه ربودن و کشتن مقامهای حکومت مصدق و شخصیتهای نهضت ملی ، اسباب سقوط حکومت مصدق را فراهم می کنند ؟ بقائی چطور ؟ رابط های او با سفارت امریکا چطور ؟ سرتیپ دیهیمی چطور ؟  به یاد داریم که هندرسن در گزارش خود به وزیر خارجه امریکا نوشته بود ، دو افسر ، یکی ریاحی ،  رئیس ستاد  ارتش و دیگری سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی کل کشور ، دو مانع بر سر راه کودتا هستند . با کشتن افشارطوس و قصد ربودن و کشتن سرتیپ ریاحی و دیگران، در واقع،  کودتا زمینه سازی می شد.

     دکتر صدیقی به بنی صدر گفته بود : تحقیق پیرامون ربوده شدن سرتیپ افشارطوس را زیر نظر مستقیم خود گرفتم.  در کمتر از 24 ساعت ، قتل و قاتلان را کشف کردم.  از رابطه بقائی با حسین خطیبی ﺁگاه بودم . پس چون دانستم که سرتیپ افشارطوس به خانه او رفته است، به مأموران تحقیق گفتم :« سرتیپ را از خانه خطیبی برده اند . پس ﺁنها می دانند همدستانشان چه کسانی بوده اند و او را به کجا برده اند . اما خطیبی کسی نبود که سرخود رئیس شهربانی کل کشور را بدزدد و بکشد . سازمان دهندگان گمان می بردند با ربودن افشارطوس، مأموران شهربانی و نیز ارتش ، یا از خود ﺁنها هستند و یا با توجه به ربوده شدن رئیس شهربانی کل کشور، جرأت تحقیق و یافتن ربایندگان و قاتلان را پیدا نمی کنند . پس ﺁنها فرصت می یابند کسانی دیگری را که برای ساقط کردن حکومت مصدق می باید بکشند، بربایند و بکشند .  کشف جنایت و دستگیری شرکت کنندگان در جنایت و ﺁمران ﺁنها ، کودتائی را ناکام گرداند . هرچند، دست برنداشتند و از نو، نقشه کودتای دیگری را طرح و در28 مرداد ، اجرا کردند .»

   دكتر مصدق در تشريح وضعيت خود در آن شرايط می نویسد : "من قوه‌اي در اختيار نداشتم كه ظرف دو روز بتوانم اخلالگران را تعقيب كنم.

   اگر قواي انتظامي در اختيار من بود، چرا روز 9 اسفند رئيس ستاد ارتش دست از كار كشيد و تا پنج بعدازظهر كه من او را از ستاد ارتش خواستم در كاخ سلطنتي به سر مي‌برد؟ چرا ساعت يك بعد از نصف شب 25 مرداد كه عده‌اي از سعد‌آباد با تانك و افراد مسلح براي دستگيري من و همكارانم حركت نمودند و از همه جا گذشتند فرمانداري نظامی طهران ممانعت ننمود و حتي يك گزارش هم در اين باب به من نداده بود.

   من با دستگاهي كار مي‌كردم كه زير نفوذ استعمار بود. پس از چند تغيير و تبديل، سرتيپ افشار طوس را در رأس اداره كل شهرباني گذاردم شايد اصلاحاتي بكند. او را از بين بردند و با آن همه بيانات و اقاريري كه متهمين به قتل او در نوار ضبط صوت نمودند، همگي بدون استثنا در دادگاه نظامي تبرئه شدند و پرونده قتل او كه با آن طرز فجيع از بين رفته بود، مختوم گرديد."(خاطرات و تألمات مصدق- به قلم دکتر مصدق – به کوشش ایرج افشار - ، انتشارات علمي، صص 272-271)

     سرانجام،  رژیم کودتا در30 آبان 1332 توسط «دادگاه  جنايي فرمانداري نظامي تهران» کليه  قاتلان و ربایندگان سرلشکر افشارطوس را از اتهامات منتسبه تبرئه کرد.

2 – سرتیپ محمود امینی ، برادر ابوالقاسم امینی و علی امینی بود .  از نامزدهای جانشینی مصدق بود و با او نیز ارتباط گرفته بودند که رهبری کودتا را بپذیرد . اما او نپذیرفته بود .  بنا بر سند، شاه سرتیپ امینی و گروه او را مانع کامیاب شدن کودتا از سوی زاهدی می دانسته است .  از سوی دیگر سرتیپ محمود امینی مورد اعتماد مصدق بود و « مصدق سرتیپ محمود  امینی را نیز که افسری درستکار، توانا و کاردان دانسته می شد به معاونت وزارت دفاع برگزید. مصدق او را برای ریاست ستاد ترجیح میداد، ولی روزی که بنا بود به شاه معرفی شود  بی هیچ توضیح و هشداری غایب ماند، به این سبب، مصدق ریاحی را به دربار فرستاد تا خود را به عنوان رئیس ستاد به شاه  معرفی کند. (دکتر فخرالدین عظیمی – حاکمیت و دشمنان آن-  نشر نگارة آفتاب – 1383 – ص 178)  بنا به گفتة سرهنگ غلامرضا نجاتی: «نامزد "سازمان افسران ناسیونالیست" ، سرتیپ  محمود امینی بود، او همة شرایط و خصوصیات را برای اداره ستاد ارتش  حائز بود؛ فارغ التحصیل "سن سیر" ، سوابق فرماندهی دانشکده افسری ، دارای حسن شهرت  و مورد قبول افسران... سرانجام به کوشش حزب ایرانیها، ریاحی ابقاء شد.»

( گفتگو با سرهنگ نجاتی – به نقل از کتاب – مصدق، دولت ملی  و کودتا – زیر نظر  مهندس  عزت الله سحابی – انتشارات طرح نو – چاپ اول، 1380 -  ص 226  )

    سندهای بعدی گویای ﺁنند که شاه نگران موقعیت خویش بوده و تضمین می خواسته است که سلطنتش برجا بماند و زمام امور در دست او قرار گیرد. چرچیل از راه سفارت امریکا در ایران ، به او تضمین می دهد

ادامه دارد

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت ملی