بازگشت به صفحه اول

 

 
 

مرده پرستان مصدقی !

      تفكري كه نمي خواهد حوزه معرفت علمي خويش را محدود به معنائي كه ذهن را از انديشيدن منطقي باز دارد، لااقل تعريفي براي گذشته تاريخي خويش جستجو مي كند منطقي به نگرش خويش مي دهد كه بر ترس خويش پيروزي يابد! تناقض انديشه و كردار در دنياي واقعيت زماني آشكار ميشود  كه ـ هر كدام از اين مفاهيم ـ مباني تضاد را آگاهانه مخفي سازد! انديشه زماني سخت به صخره هاي واقعيت امروز بر ميخوردكه در تضاد با كردار قرار مي گيرد و از حوزه مغناطيسي خويش دور ميشود! گونه اي از اين تضاد را در نظام عقيدتي حاكميت گذشته و امروز مي توان جستجو كرد!

       واقعيت امروز منطقي جداگانه و روشي ويژه خود را دارد! براي شناسائي بهتر آن بايد به منطقي ديگر توسل جست! بدان گونه كه فلسفه هاي تجربي ، تاريخ بشري را ملاك تشخيص و شناسائي قرار مي دهند! اگر قرار است مفهومي كهن ، جايگاهش را تغيير دهد، شايسته است  مفهوم جديد و مدرن نخست خود را تعريف و منطق خويش را ابراز دارد!

      زماني كه از مفهوم (( مرده پرستي )) صحبت ميشود، خرد اين مفهوم را در طبقه بندي كهن جاي ميدهد! مفهوم جديد ( شايد در مرحله نخست انتزاعي جلوه كند) طبيعتا بايد مسلح به منطق و زبان امروز، خواستار جايگزيني مفهوم كهن باشد! آيا مفهوم مشروطه خواهي ( كه اصرار در فراموشي گذشته را دارد ) تعريف روشني از خود كرده است؟! تبلور يافته كدام تفكر آزاديخواهي است كه اصرار در همكاري و تعاون با ديگران را دارد؟! آقاي داريوش همايون نظريه پرداز تفكر مشروطه خواهي تحت تاثير « جنبش رفراندم » مي نويسند : » ... همه آزاد و برابر پس از جمهوري اسلامي در فرايند تعيين قانون اساسي ليبرال دموكرات آينده و.... شركت جويند ...» (1) 

      منطق و زبان امروز مشروطه خواهي چيست ؟! اين مفهوم چرا ضرورت رهائي را در اتحاد با ديگران مي بيند! چرا رهروان دكتر محمد مصدق را در اين فرآيند متهم به مرده پرستي مي كنند!؟ چرا طيف رنگارنگ جمهوريخواهان را مدافع وضع موجود ارزيابي مي كنند؟! آيا قانون اساسي ليبرال دموكرات آينده ، پاسخي است به پرسش هاي امروز؟!

      عكس تصور بانيان تفكر مشروطه خواهي كه درس دموكراسي را بعد از فروپاشي نظام استبداد پهلوي ( در خارج از كشور ) فرا گرفته اند! رهروان دكتر محمد مصدق ، بيش از نيم قرن است كه با فرهنگ دموكراسي آشنا و تحت تاثير وي ، براي استقرار آزادي و دموكراسي مبارزه كرده و مي كنند! تضاد اين دو مفهوم و تجربه ( مشروطه خواهي و مصدقي ) در اين است كه افكار آزاديخواه و دموكرات مصدق و (( مرده پرستان )) وي ، به حافظه تاريخي ملتي تبديل شده است كه به نسل جوان امروز رسيده است! در اينجا لازم است تا مفهوم مصدقي را اميد و مفهوم ( مشروطه خواهي ، سلطنت طلبي و...) را ترس بناميم!

      حوزه تفكر مصدق پشيبانه تاريخي ملتي است كه براي آزادي و دموكراسي ، متحمل قربانيان بسياري گرديدند! تلاشي است براي بهتر زندگي كردن در فضائي سالم و باز تا بدان پايه كه فرد، وسيله اي براي انجام مقاصد شوم به سخره گرفته نمي شود!  نام ها و انديشه ها ( مشروطه خواهي و...) از چگونگي نقشي كه بر عهده دارند، سخن مي گويند! در دنياي محاوره و گفتگوي مردم زماني آزار دهند اعصاب ميشوند كه به صورت انتزاع و در تضاد كامل با كردار باشد! براي معني يافتن مفاهيم ابداعي (( نظير مرده پرستي )) شجاعانه بايد حافظه مردم را روشن ساخت ( اگر ادعاي نظام جديد را در سر مي پرورانيم!) تا پيوسته  قدرت تشخيص را بالا برد!

      متاسفانه گسترش و تاثير آلوده كردن ديگران ( كه خودي نيستند!) چنان سنتي در فضاي سياسي كشور بوجود آورده است كه به صورت تعاليم مذهبي  خود نمائي مي كند! اين فرمول هاي آزار دهند ، نموداري از اين گونه تضاد هاي نورسيده و پر جوش و خروش متفكراني است كه شيوه سخنراني ( نوشته ) و تبليغات خويش را با سركوبي و اتهام دگرانديشان ، آغاز مي كنند و در غايتي ناروشن و موهوم دست همكاري را به طرف ديگران دراز مي كنند!

      اگر مفهوم جديد ( مشروطه خواهان ) مي خواهد خود را مطرح و در امروز تعريف كند ، لزوم آن نيز هست كه خود را از نو تئوريزه كند تا قبل از شرايط آزاد ، شفاف تر مورد ارزيابي ساير نيروها قرار گيرد . تفكري ( مشروطه سلطنتي ) كه خود عليه نخست وزير قانوني كشور  با ياري بيگانگان كودتا مي كند ، مبحثي است قابل تعمق ! نشاني است از تضاد گفتار و كرداركه به سادگي نمي توان از آن عبور كرد.

      عكس تصور بخشي از هموطنان ما ( خصوصا نيروهاي با خواست سلطنت ، مشروطه و...!) ، اتحاد و وحدت با همه  ـ تجربه اول انقلاب ـ تضاد عمده را نه تنها حل نخواهد كرد بلكه نيازآزادي در جامعه باز را به ارمغان نخواهد آورد!

      شايد ضرورت دارد در اين برهه از زمان كه بخش وسيعي از هموطنان ما ، ضرورت اتحاد را حس مي كنند! جريان ملي ( خصوصا  مصدقي ) بي پرده و شفاف خود را تعريف كند تا در رفع توهم چندين ساله ، ياري رسانند! جبهه ملي ايران ، خواستاراستقرار جمهوري ( بدون پيشوند و پسوند ) از بدو انقلاب تا امروز بوده و هست! اين خواست بيانگر تضاد عمده اي با نيروها و افرادي است كه مشروطه خواه ( سلطنت طلب و...) هستند، لذا با تاكيد بر اين تضاد عمده، اتحاد و همكاري اين دو طرز تفكر ، نشان از عدم هرگونه همكاري و اتحاد و... را بيان ميدارد! مورد دوم : جبهه ملي هرگونه نظام عقيدتي ( مذهبي ، كمونيسم و...) در ساختار جمهوري آينده را  مغايربا خواست واقعي خويش مي بيند!

      تفكر جبهه ملي از آنجائي كه معتقد به آزادي برای ايران و استقرار جمهوری و حاكميت ملي و حافظ تماميت ارضي كشور است. مشخصا آماده همكاري با نيروهائي مي تواند باشد كه مشخصات اين خواست را دارا باشند! ما منكر تكثر افكار و وجود نظريات مختلف در جامعه ، نيستيم و بنا بر اعتقاد به اصول آزادي ، جامعه اي را متصوريم كه نظريات و افكار ، آزادنه اشاعه و مورد نقد و بررسي قرار گيرد!

       آقاي داريوش همايون تحت تاثير « جنبش رفراندم » مي نويسند : « ... ما مي توانيم رشد كنيم و از گذشته هائي كه بيشتر ما اصلا سهمي در آن نداشته اند بيرون زنيم...» جبهه ملي و مصدقي ها ، خلاف تصور ايشان ، درس تلخ و عبرت انگيزگذشته را فراموش نمي كنند چون سهم بزرگي از تاريخ معاصر كشور مان به تفكرات آزاديخواهانه دكتر مصدق و رهروان وی ، مربوط ميشود! اگر فراخوان رفراندمي هم قرار است كه ما را به اهداف خويش نزديك كند! پرسش بين جمهوري اسلامي  يا جمهوری است!

جبهه ملی ايران ( كلن)

هشتم بهمن 1383

1 ـ رجوع شود به مقاله (( جنبشي كه زمانش رسيده است )) نوشته آقاي داريوش همايون . كيهان چاپ لندن شماره1037 ص 8

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

  رجوع به مطالب مشابه