|
|
|||
چشم انداز ایران - دومین ویژه نامه کردستان - پاییز 1384 كردستان پاره تن ايران زمين
گفتگو با مهندس حسین شاهاويسي
اشاره: آقاي مهندس حسين شاهاويسي در سال 1325 در سنندج بهدنيا آمد. تحصيلات متوسطه را در تهران و تحصيلات عالي خود را در آلمان، دانشگاههاي آخن و كلن با درجه فوقليساس در مهندسي مكانيك به اتمام رساند و در سال 1356 به ميهن بازگشت. آشنايي وي با جريانات سياسي و اجتماعي به سالهاي دهه چهل بازميگردد. ايشان از فعالان سياسي ملي است كه پس از انقلاب در نخستين دولت انقلاب ازسوي هيئتويژه كردستان بهعنوان سومين استاندار كرد كردستان منصوب و پس از آن بهعنوان نماينده سياسي جمهورياسلامي ايران در كشور يونان برگزيده شد و از سال 1360 در بخش خصوصي در خدمت صنايع ميهن است. از ايشان آثاري بهزبانهاي آلماني و فارسي در نشريات منتشر شده است از آنجمله: ـ انسان و صنعت به زبان آلماني ـ شبح گرسنگي به زبان آلماني ـ امپرياليسم و نقش ما به زبان آلماني ـ نيمنگاهي به مديريت به زبان فارسي ـ مديريت بحران به زبان فارسي ـ جهانيشدن و چالشهاي آن به زبان فارسي ـ حاكميت ملي در خليجفارس و جزاير سهگانه ـ قوميت و ناسيوناليسم پلوراليستي ـ مديريت، دغدغهها و چالشهاي امروز ـ جنبش مشروطهخواهي يا خيزش آزاديخواهي ملت ايران ـ انتخابات برخي از پژوهشهاي ايشان: ـ پژوهش در اقوام ايراني ـ پژوهش در مورد ملتگرايي بهطور اعم و "ملتگرايي ايراني" بهطور اخص ايشان درخصوص سياست خارجي از نگاه حاكميت ملي و ديپلماسي ملي نيز مطالعات فراوان دارد. ¢لطفاً شمهاي از فعاليتهاي سياسي و اجتماعي خود را بيان كنيد. درضمن چگونه با حزب ملت ايران آشنا شديد؟ در چه زماني به عضويت اين حزب درآمديد؟ £نخستين حادثهاي كه به ياد دارم تيرخوردن يكي از دوستانم در جريانات خردادماه 1342 بود. در همين زمان چون خانه ما در تهران در چهارصددستگاه و در همسايگي خانه پدري شادروان پروانه فروهر بود با فعاليتهاي سياسي ايشان آشنا و از اين راه با افكار و شخصيت شاخص شادروان داريوش فروهر نيز دورادور آشنا شدم و از اينكه مردم در كوچه و محل از مردي سخن ميگفتند كه عاشق ايران است و شجاع و جسارتش در برخورد با مأموران امنيتي زبانزد است و ميشنيدم كه آنجا كه پاي سود و صلاح ملت و ميهن باشد هرگز حاضر به بندوبست نيست در من انگيزه شناخت بيشترش فزوني ميگرفت. شخصيتش داراي ويژگيهاي منحصر به فرد بود كه مورد توجه جوانان ازجمله من قرار ميگرفت. در اين راستا با مطالعه اهداف مليون بهرهبري زندهياد دكترمحمدمصدق آشنا شدم و به حقانيت راه نهضتملي در مبارزه با استبداد و استعمار پي بردم. در اين دوره بود كه عدهاي از ملتگرايان در مخالفت با لوايح ششگانه انقلاب سفيد در زندان بهسر ميبردند. درنتيجه با انديشههاي ملتگرايان بزرگي چون دكترمصدق، اميركبير، گاندي، نهرو، سوكارنو، ناصر، تيتو و هوشهمين و... آشنا شدم. بعد از تمام تحصيلات متوسطه براي ادامه تحصيل به كشور آلمان رفتم. با داشتن بنمايه ملتگرايانه در فضاي سياسي آزاد كشور آلمان قرار گرفتم. بد نيست يادآور شوم كه در اين زمان دراروپا بويژه در كشور آلمان باوجود آزاديهاي موجود براي همچو مني كه از محيطي بسته ميآمدم دنياي شگفتي بود و مانند كسي بودم كه بر سفره گستردهاي از انواع ايسمها و مكتبها و انديشههاي جديد و قديم بدون دلنگراني و ترس از گزمه و شحنه و بگير و ببند، نشسته باشد قرار گرفتم. در وادي امر نظارهگر و مطالعهكننده بودم. از چپ راديكال تا راست افراطي و ديدن و مطالعه عناوين كتابهايي از چپ تا راست كه در سرزمينم ممنوع و جرم بود. در اين ميان با انديشه سردمداران جنبشهاي دانشجويي از هر مكتب و مسلك و انجمنهاي اسلامي دانشجويان نيز آشنا شدم. پس از سنجش و ارزيابي ايدهها و عملكردهاي آنان با توجه به پيشزمينههاي فكري كه داشتم به سمت حزب ملت ايران بيشتر گرايش يافتم و در مبارزات دانشجويي عليه استبداد شركت ميكردم و با همرزمان حزب ملت ايران پيمان سپردم تا به آرمانهاي ملتگرايانه حزب ملت ايران كه درواقع آرمانهاي دكترمحمدمصدق بود و در رأس آنها استقلال و آزادي است وفادار بمانم. چرا كه به اين باور رسيده بودم كه ناوابستگي و آزادي نخستين گام در سربلندي هر ملتي است. از اين پس تمامي تلاش خود را چه در جبهه ملي سوم به اعتبار عضويت در حزب ملت ايران، چه در سازمانهاي دانشجويي برابر دكترين و نظريات حزب ملت ايران كه هدفي جز حاكميت ملت، عدالت اجتماعي رفع نابرابريهاي قومي و جنسيتي در ايراني يگانه و آزاد نيست، متمركز كردم.
¢آيا بهجز شما شخصيتهاي كرد ديگري هم عضو حزب ملت ايران هستند؟ چه كساني؟ چگونه يك كرد به عضويت اين حزب درميآيد؟ £بايد عرض كنم كه، بله ولي پرسش شما بسيار شگفتيآور است، براي روشنشدن موضوع مرا بر آن ميداريد تا از تاريخ مدد گيرم، زيرا تصور جدايي كرد از ايران و ايران جدا از كرد غيرطبيعي است. كردها از نظر فرهنگي و تاريخي متعلق به حوزه فرهنگي پهناور نوروز(1) يعني ايران هستند كه در جنگ چالدران وقتي شاهاسماعيل از سلطان سليم عثماني شكست ميخورد، بخشي از سرزمين ايران كه مسكن كردها است از ايران جدا شد و زماني كه حكومت سلطنتي عراق ساقط شد، اولين خواست كردها از حكومت جديد عراق برقراري جشن نوروز بهعنوان عيد تمامي مردم عراق بود و در تركيه كه كردها را چه در دوره آتاتورك، چه پس از او ترك كوهي ميناميدند. امروز وقتي بر اثر فشار اتحاديه اروپا براي پيوستن تركيه به اروپا مجبور به پذيرفتن پارهاي اصلاحات ميشود باز هم پس از سالها سركوب اولين خواست كردها، برپايي آيين نوروز است. بنابراين كردها طبيعي است كه هركجا كه هستند خود را ايراني بدانند و حزب ملت ايران هم متعلق به ايرانيان است. از اينرو من بر اين باورم كه ايرانزمين خانه راستين كردها است. اگر امروز عدهاي بسيار اندك در ميان اقوام گوناگون ايراني با اشاره بيگانه يا ناآگاهانه بر طبل تجزيهطلبي ميكوبند، نبايد آن را به همه اقوام بويژه كردها تعميم داد و از آن بهعنوان بهانهاي براي متهمكردن و سركوب تمام مردم استفاده كرد و در عين حال بايد توجه داشت كه عامل عمده بروز نابرابريها و تبعيضها در هر سرزميني، نبود دولتهاي پلورال (كثرتگرا) و مردمسالار است. اگر تمامي افراد ملت از حقوق برابر برخوردار باشند آنگاه ديده ميشود كه هيچكس خانه خود را رها نميكند و به بيگانه پناه برد. اما گرايش كردها به حزب ملت ايران نهتنها در ميان همميهنان كرد اينسوي مرزهاي قراردادي رواج دارد، بلكه پارهاي از همميهنان كرد آنسوي مرزهاي قراردادي نيز از دوستان بسيار صميمي حزب ملت ايران هستند (بهطوريكه شادروان فروهر در اختلافهاي ميان برادران حزب دموكرات كردستان عراق و اتحاديه ميهني پا در مياني ميكرد و همينطور براي حل مشكل كردها و هيئتويژه دولت مام جلال طالباني در سردشت ميانجيگري كردند چون "مام جلال" آقاي جلال طالباني و زندهياد ادريس بارزاني و آقاي مسعود بارزاني، دوستي بسيار عميقي با رهبران حزب ملت ايران بويژه فروهر داشتند، آنچنانكه دو حزب دموكرات كردستان عراق و اتحاديه ميهني كردستان در جنگ عليه بعث عراق در كنار ملت ايران قرار گرفتند و همزمان حزب ملت ايران در كنار پيشمرگان كرد عليه دولت متجاوز عراق ميجنگيدند. غير از كردها انسانهاي بزرگ ديگري باز از همين حوزه فرهنگي نوروز چون زندهياد احمدشاه مسعود ارتباط بسيار نزديكي با حزب ملت ايران داشت و زمانيكه خبر شهادت شادروان داريوش فروهر را به او دادند، گفته بود: "ايران زمين مردي بزرگ و من دوستي پر ارزش را از دست دادم." و از سويي نخستين دولت دادگستر ايراني را مادها يعني نياكان كردها امروز در سرزمين خودشان ايرانزمين بنا نهادند و يا بنيانگذار دولت هخامنشي، كورش بزرگ كه زاده و پرورشيافته در دامان آزاده مادري كرد بود،(2) چنان آموزش ديده بود كه منشورش نخستين بيانيه حقوق بشر است.
شاه اویسی و داریوش فروهر در کردستان بههررو از آنجا كه براي تكوين هويت ملي، ويژگيهاي فرهنگي لازم است و هويت ملي كه دربرگيرنده هويتهاي قومي است و اين هويتهاي ويژه قومي در درون يك ملت نهتنها مانع تشكيل هويت ملي نيستند، بلكه باعث انسجام و رشد و توسعه آن هم خواهند بود. ازسويي، با اينهمه ارنست رنان(3) هم بيان دقيقي دارد "او شرط عمده تكوين هويت ملي را در پيدايش اراده با همزيستن ميداند" و به باور من براساس آموختههايم در حزب ملت ايران، زماني اراده باهمزيستن در ميان اقوام يك ملت بروز ميكند كه نابرابريها از هر نوع در ميان اجزاي متشكله ملت از بين رفته باشد. به ديگر سخن اثري از تبعيض قومي، جنسيتي، مذهبي، طبقاتي، خانوادگي وجود نداشته باشد، دقيقاً از اين ديدگاه است اگر كردها حزب ملت ايران را برميگزينند، چرا كه ما به اين باور تاريخي ايراني كه هرگونه نابرابري ميان اقوام و انسانها مردود است، خود را پايبند ميدانيم. نه در لفظ كه در واقعيت، بهراستي اگر چنين انديشهاي حاكم شود، آنگاه خواهيد ديد اگر نيروي واگرايي هم در اندك شماري وجود داشته باشد به جاذبه همگرايي بدل خواهد شد و ملت بيش از پيش هم بستهتر ميشود، بهگونهاي مجمل عرض كنم ما ملت را بهسان موزاييكي ميدانيم كه از اجزاي متشكله گوناگوني تشكيل يافته است كه اين اجزا در رابطه اكمال متقابل با يكديگر قرار دارند (هيچ جزيي را به جزء ديگر برتري و امتيازي نيست نه در رنگ، نه دين، نه مذهب، نه جنسيت، نه زبان، نه در قدرت، نه در اداره كشور و نه به نسبت شمارگان و...) و هويت همبسته و كليت يگانه را تجلي ميسازند بهصورتيكه رابطه اين اجزاء متشكله و نيازهاي آنها ازسوي ديگر اجزا براساس ضرورت و نياز هر يك برآورده ميشود نه زور و زر، آنگاه خواهيد ديد كه گذشت زمان و سابقه تاريخي مشترك آنها نيز بيشتر در همگرايي اين موزاييك كه ملت است اثر داشته و در صدر ادغامپذيري عناصر تشكيلدهنده ملت را افزايش ميدهد و تا مرز جداناشدن پيش ميرود و ديگر دغدغههاي ما از تحريك بيگانه موردي نخواهد داشت چون در چنين موزاييكي بهسادگي هر ميخي فرونميرود. چرا كه بهعنوان يك ملت يكپارچه، پويا، زنده و زايا در عين گوناگوني و تكثر اجزايش بهصورت يگانه تجلي مييابد. با زور و نخوت و احساس خودبرتربيني از هر دو سو، نميتوان ايجاد يگانگي كرد و در شعار و حرف و وعده هم نشدني است. يگانگي در سايه همدردي، احساس يگانگي، برابري و حقوق مساوي بهدست ميآيد.
در دهکده قاره نا ¢همانگونه كه مستحضريد، با پيروزي انقلاب اسلامي، درگيريهاي خونيني در مناطق كردنشين كشور رخ داد. شما براي اولينبار چه هنگام با اين مسئله رويارويي داشتهايد؟ آيا اساساً مسافرتي به آن مناطق داشتيد؟
£طبيعي است بارها و بارها و مدتها به كردستان رفته و زيستهام و پس از انقلاب و پيش از آن نيز رويدادهاي ناگواري كه بر مردم اين منطقه تحميل شد مرا چون ديگر ايرانيان باورمند به حقوق راستين ملت و اقوام نگران ميكرد و همچون انسانهايي كه معترض به نابرابريهاي قومي هستند من هم بهعنوان يك ايراني و يك كرد با اين دوگانگيها و برخوردها، مخالف بودم نهتنها در كردستان بلكه در هر نقطه از سرزمينمان. اما با مسئله كردستان و كردها از كودكي آشنا بودم. تبعيضها و تفاوتها و تضاد زندگي مردم ساكن در آنجا را در مقايسه با ديگر شهرها و مناطق ميديدم و آنچه برايم از شگفتيهاي زمانه است اينكه رياكارانه با يكدست زيستگاهها و معنويت ملت را به تاراج ميبرند و با دست ديگر جسم و جسد آثارشان را در موزههاي مردمشناسي به تماشا ميگذارند و به آنان ميبالند. برخوردهاي دوگانه با اقوام ايراني ريشه در گذشته و رژيم سابق دارد. براي مثال پس از حمله شاه به كردستان بهنام سركوب مقاومت پراكندهاي كه توسط شماري از مبارزان كرد كه فقط جوياي حق زيست برابر بودند، انجام ميشد كه بسيار شگفتانگيز مينمود. آنچنانكه عملكرد مأموران غيرقابل گفتن و به دور از انسانيت و عرف بينالملل بود، اينكه جنازه يكي از مبارزان را به روي نردبان بسته و يك طرف نردبان را بر روي كاميون ارتشي نصب و سر ديگر آن را روي زمين كشيده و از شهري به شهري براي پندگيري مردم استبداد زده برده ميشد و توسط پارهاي عمال امنيتي دستگاه فاسد و خانوادههايشان و مأموران ناآگاه دولتي بر روي اين جنازه نجاست ميريختند و يا شنيده بودم خون بر زمين ريخته شده ملاآواره (اديب و شاعر مردمي كرد) را يكي از سرسپردگان رژيم شاه سر ميكشد تا درجه وابستگي و سرسپردگي خود را به رژيم شاه بيشتر نشان دهد درد ما، درد ناآگاهي است. مشكل ما، مشكل فرهنگ دموكراسي است كه آن را يكشبه نميتوان آموخت. بزرگترين خيانت دولتها عقبنگهداشتن فرهنگي ملتهاست. قدغنهاست. جلوگيري از خواندن، نوشتن، گفتن، رفتن، اينگونه اعمال در مردمي كه شاهد بيعدالتيها، تبعيضهاي مذهبي، قومي و جنسيتي هستند ايجاد نفرت و واكنش ميكند و اولين واكنش آن بروز خشونت است يا فرار از ميهن است. بارها گفتهام بايد به اين دور باطل كشتار و خشونت خاتمه داد. خواسته منطقي را بايد پذيرفت و ادعاهاي غيرمنطقي را نبايد پذيرفت تا بتوانيم در كنار هم زندگي كنيم با حقوق برابر اما پيش از هر چيز بايد مجال گفتوشنود به دور از توطئه در آرامش امكانپذير شود. بياييم به كودكانمان بياموزيم، جهان بيگلوله و باتوم زيباتر است، كودكي كه با مسلسل بازي كند، جهان را نجات نخواهد داد.
¢چطور شد بحث استانداري كردستان براي جنابعالي مطرح شد؟ چه كسي آن را مطرح كرد؟ شروطي هم براي پذيرش داشتيد؟ £در آن روزهاي بحراني در كنار هيئت ويژه حل مسئله كردستان به منطقه ميرفتم. هيئت از انسانهاي مبارز ساليان پيش تشكيل شده بود كه همگي آنها به پاكي، صداقت و خوشنامي و در رويارويي با استبداديان از مدافعان حق و حقوق ملت بودند. ازجمله شادروان داريوش فروهر آزاديخواهي و شجاعتش زبانزد بود، مردي كه بيش از 55 سال براي ايران و ايراني مبارزه كرد، او عاشق مردم و اقوام ايراني بود. پس از 55 سال مبارزه از بندي به بندي كمترين خللي در اراده پولادينش بهوجود نياورده بود. مردم غالباً او را كرد ميانگاشتند. در زندان قزلقلعه زبان كردي را از همبندان كرد آموخته بود. خودش ميگفت از آقاي احمد قاضي در زندان زبان كردي را فراگرفته است. او به راه مصدق كه راه استقلال و آزادي ايران بود، عشق ميورزيد. آقاي مهندس عزتالله سحابي، استقلالانديش و آزاديخواه . بيش از 50 سال مبارزه كرد و زندانهاي طولاني را پشت سر نهاده است. مهندس صباغيان، مردي صادق و درستكار از مبارزان پيشين تا آنجا كه اين اعضا را ميشناختم در يكي از سفرها كه اولين سفر هيئت به كردستان بود به علت استعفاي آقاي شكيبا استاندار وقت (آن هم دلايل خود را داشت). پس از مشورتي كه اعضاي محترم هيئتويژه با هم داشتند از من خواستند كه شرايط بسيار بحراني و حساس است و شما بايد قبول كنيد كه بهعنوان استاندار معرفي شويد، چون كرد هستيد با منطقه آشنا هستيد و ميتوانيد جلوي برادركشي را بگيريد. بهطور مختصر عرض كردم شما ميدانيد جريانات انحرافي هستند از دو طرف كه سود و صلاح گروهيشان در وجود جنگ و درگيري است و آرامش در منطقه را برنميتابند. شادروان فروهر گفتند شرايط ميهن حساس است. بايد از كسانيكه مورد اعتماد دوطرف باشند اينگونه مسئوليتها را عهدهدار شوند. لذا بايد قبول كنيد تا از برادركشي جلوگيري شود. عرض كردم اگر اجازه ندادند و امكان خدمت نبود. وجود من نيز سودمند نخواهد بود كه گفتند ما هم تمام تلاشمان در اين است كه آرامش را به منطقه بازگردانيم و سازندگي آغاز شود. به اين ترتيب در جلسهاي كه با حضور مديران كل ادارههاي دولتي استان كه آقايان فروهر، سحابي و صباغيان حضور داشتند كه آقاي مهندس صباغيان وزيركشور من را به حاضران معرفي كردند و هيئت ويژه سنندج را ترك كردند. لازم است يادآور شوم تا آن روز هيئتهاي بلندپايه گوناگوني از سران جهت بررسي و رفع تنشهاي ايجاد شده به منطقه آمده بودند.
شادروان فروهر اولين شخصيتي بود كه بهعنوان نماينده امام عازم منطقه شده بود. دو يا سه روز پس از انقلاب (حاكي از اهميت مسئله كردستان از نظر امام و شادروان فروهر بود) هيئتهاي بلندپايهاي با شركت حضرت آيتالله طالقاني، دكتر بهشتي و... هم از منطقه ديدار داشتند. همينطور هيئتي كه با حضور شادروان فروهر، دكتر مكري، آقاي اسماعيل اردلان و ... در 28 بهمن 1357 در مهاباد مذاكراتشان را آغاز كردند. طرف مقابل مذاكرهكننده، آقايان دكتر عبدالرحمن قاسملو و آقاي غني بلوربان بودند. هنوز درگيريها ايجاد نشده بود. درا ين جلسه داريوش فروهر مطرح ميكند كه من مبارزه كردها را بهخوبي ميشناسم و ميدانم تاكنون از مبارزه مسلحانه چيزي عايد آن نشده است، بياييد خواستههاي خود را اينبار از زبان ديگري غير از اسلحه بگوييد. ما آمدهايم تا به اتفاق شما درمان اين درد را بيابيم. امروز اسلحه برداشتن بهمعناي وابسته بودن به يكي از بيگانگان و دشمنان ايران است كه هدفي جز مطامع نامشروع نسبت به ايران ندارند. پس بياييد براي نخستينبار در كردستان راه سياسي را برگزينيم. البته اين مطلب را هم عرض كنم كه رهبران غالب گروههاي سياسي كرد، نسبت به فروهر احترام قابل تحسيني داشتند بهطوريكه گاهي او را كاكداريوش ميناميدند و به حسننيت او نسبت به اقوام ايران مطمئن بودند. چون سالها با بعضي از بلندپايگان كرد هم بند بوده و در زندانهاي شاه با او روابط دوستانهاي داشته و به اصول فكري او نيز آشنا بودند. همينطور آقايان مهندس سحابي و مهندس صباغيان بهراستي اين سه شخصيت در اين راه خدمات پرارزشي انجام دادند. افسوس آنطور كه بايد به هيئتويژه دولت و رويارويي روزانه آنها با مرگ (كه در چندين مورد من هم حضور داشتم) ارج درخور نهاده نشد و فداكاريهاي آنان آنگونه كه شايسته بود بازگو نشده و هزار نكته ناگفته هست كه هنوز براي ملت بازگو نشده است. اما درباره اين پرسش كه آيا شروطي براي پذيرش استانداري داشتم، بايد بگويم شرايط منطقه آنچنان بحراني و متلاطم بود كه امكان فكر كردن به شرط و شروط وجود نداشت و از طرفي من در حزبي آموزش ديدهام كه بزرگترين افتخارش خدمت به ميهن و ملت، دفاع از منافع ملي و حاكميت ملي است، بدون توجه به اينكه در كجاي اين سرزمين خدايي قرار دارد، چه رسد به كردستان عزيز كه زادگاه من و نياكان من است. گهواره و گورمان نيز بوده و خواهد بود. حال در چنين هنگامهاي و چنان آموزشي آيا بايد شروطي قائل ميشدم؟ هرگز، كه براي خدمت رفته بوديم نه معامله، من رهرو مكتب زندهياد مصدقم.
¢هنگام ورود به سنندج و استقرار بهعنوان استاندار، اوضاع اجتماعي ـ سياسي شهر و كل استان چگونه بود؟ £هنگام ورود به سنندج در ذهنم اين بيان نغز مولانا متبادر شد كه "در شهر يكي كس را هشيار نميبينم" تو گويي در اين شهر كلام "جبران خليل جبران" تا چه اندازه مصداق پيدا كرده است كه: "هر انساني دو نفر است يكي بيدار است در تاريكي، ديگري خواب است در روشنايي" شرايط شهر بسيار بحراني و نهتنها خارج از كنترل نيروهاي ارتش و سپاه بود، بلكه از كنترل نيروهاي سياسي و مسلح كرد بومي و غيربومي هم خارج بود. بهطوريكه هر بخش شهر در اختيار دستهاي و هر دسته خانهاي يا ساختماني را اشغال و آن را با سدبندي خياباني و سنگربندي وروديها و ساختن برج و بارو به ستاد نظامي خود تبديل كرده بودند (در اين مقطع زماني در شهر سنندج حزب دموكرات نفوذ كمتري داشت و بيشتر كومله و عناصري از چريكهاي فدايي، گروه رزگاري و...). شهرباني خلع سلاح شده بود. ژاندارمري نيز همينطور. تنها مواضعي كه در اختيار نيروهاي دولتي (ارتشي و سپاهي) بود، ساختمان صداوسيما، فرودگاه سنندج و ساختمان خانه جوانان سابق، پادگان سنندج هم در اختيار لشكر سنندج بود و تعدادي از نيروهاي سپاه پاسداران هم در محل پاسگاه افسران سنندج در مركز شهر روي تپه بلندي كه مشرف بر بخشهايي از شهر بود قرار داشتند كه عملاً آنها در محاصره بودند و به مرور حلقه محاصره تنگ و تنگتر ميشد و تهديد به قطع انشعاب آب آشاميدني شهر به باشگاه نموده و جريان برق باشگاه را قطع كردند. بدينوسيله قصد اين را داشتند كه سپاه را در روي تپه در تنگنا قرار دهند و سپاه هم بياعتنا ايستادگي ميكرد و شايع كرده بودند كه به سپاه امر شده در ازاي كشتن هر كردي مستقيم به بهشت ميروند. به سختي و با تمهيداتي از پادگان براي پاسداران در باشگاه غذا آورده ميشد. نخستين تلاش ما در جهت عاديسازي وضع شهر و درنتيجه خروج پاسداران از محاصره بود. در چنين اوضاعي صداي تبادل تير لحظهاي قطع نميشد و در طول شبانهروز ادامه داشت و اوضاع هر لحظه وخيمتر شده و ميرفت كه دامنه برادركشي بيشتر و بيشتر شود. تيرهاي بيهدف از دوطرف شليك ميشد، بهطوريكه با شليك يك رگبار ازسوي ديگر با چندين رگبار پاسخ داده ميشد تا اظهار وجودي كرده باشند. ازسويي آثار برخوردهاي خشونتبار شيخ صادق خلخالي و دادگاههاي چند دقيقهاي و اعدامهاي بيحساب بهطوريكه تنها در فرودگاه سنندج چندين نفر از كردان را ظرف 2 ساعت به جوخه اعدام ميسپارد و اين كردارهاي نسنجيده مزيدي ميشود تا جو را بهشدت تند و امنيتي كند. با اندوه فراوان پيامد رواني زيانبار آن، از سالها هنوز برجاست و چه بيگناهاني كه در درگيريها جان باختند يا اعدام شدند. لازم است يادآور شوم در ميان فرماندهان آن روز نيروهاي ارتش هم تفكرات گوناگوني نسبت به چگونگي حل مسئله كردستان وجود داشت. پارهاي از آنان سركوب را تنها راهحل ميدانستند ازجمله تيمسار قرهني(4) رئيس ستاد ارتش بخشنامهاي خطاب به مردم كردستان صادر كرده بود كه اگر اين كارها را ادامه دهيد، من ميآيم خاك كردستان را به توبره ميكشم كه دستور شكستن ديوار صوتي را در فضاي كردستان بدون اجازه دولت صادر كرد و يا سرهنگ ظهيرنژاد كه در آن روز فرمانده پادگان اروميه بود معتقد به برخورد خشن و نظامي بودند كه در پادگان اروميه زمانيكه قصد رفتن به سردشت را داشتيم براي مذاكره سياسي با مردم شهر، او مخالف بود كه با ايشان اختلافنظر شديد داشتيم كه منجر به بگو و مگويمان شد. ما بر اين باور بوديم مشكل كردستان از راه مذاكره و گفتوگو حل ميشود (كه هنوز هم بر اين باورم مسئله اقوام از راه پلوراليسم و دموكراسي حل شدني است و بس). درمقابل فرماندهانی بودند كه اعتقادي به خشونت در رابطه با هموطنان نداشتند. ازجمله تيمسار دانشور فرمانده ژاندارمري، تيمسار فربد، تيمسار شادمهر و... و شوراي انقلاب هم با برخوردهاي تند مخالف و حامي روشهاي مسالمتآميز بود. همانگونه كه پيشاپيش عرض كردم، جرياناتي بودند از هر دو سوي كه جنگ را ترجيح ميدادند. همچون بعضي گروههاي تندرو مسلح كرد. اينان نيز رشد خود را در سايه بحران امكانپذير ميديدند. درمقابل اين گروه نيز در مركز هم كساني بودند كه رشد و قدرت يافتن خود را در ناامني و بحران ميديدند. در طول تاريخ و با اندوه بسيار در اثر نداشتن تحليل درست از شرايط اعمال خشونت روي داد. بعضاً فرزندانشان را به گناه ناكرده اعدام و يك گام عمراني چشمگير در منطقهشان برداشته نشد، اينها همه دلايلي هستند براي ناآراميهاي اينگونه مناطق. دولت هم در اثر چندگانگيهاي موجود در تصميمگيريها از يكسو و اشتباه پارهاي از عوامل گروههاي كرد از ديگر سو موضوع بسيار ساده كردستان به بحراني دردناك تبديل شد. تو گويي دستهايي پنهان در كار بودند كه با تبليغات سوء كردها را سرزنش و ياغي معرفي كنند كه عدهاي از اين همميهنان هم نتيجهگيري كرده بودند در ايران خانه پدريشان جايي براي زيستن در آرامش، برابري و رفاه ندارند و نميتوانند از مزاياي اين ميهن بهطور يكسان با ديگر ساكنان استفاده كنند به اين ترتيب كه غالب استاندارانشان شيعه و غيربومي و اصرار ميشود ديگر مسئولان همينطور باشند و نيز بايد بودجه عمراني كردستان چند دهم بودجه مناطق ديگر باشد گويي عزم جزم كردهاند كه بايد در سراسر كردستان دودكشي كه حاكي از توليدي صنعتي است وجود نداشته باشد و يا جسته گريخته مورد توهين مذهبي هم قرار گيرند. در چنين شرايطي بود كه هيئتويژه در محل استانداري مستقر شده بودند و استاندار قبلي نيز به علت عدم امكان اداره از سمت خود استعفا كرده بودند (لازم است يادآور شوم كه ايشان انسان شريف و خوشنامي است). در اين زمان، روزانه تعدادي از همميهنان از دوطرف كشته ميشدند، بدون اينكه حاضر باشند يكديگر را بشناسند و به گفتوگو بنشينند چه فاجعه بزرگي است، كسي را كه نميشناسي به سويش شليك كني و او را از پاي درآوري، غافل از اينكه هر قطره خوني كه بر زمين ريخته ميشد فرق نميكرد، خوني بود كه از كالبد ايران بر زمين ريخته ميشد و نهال كينه و دشمني را بيش از پيش آبياري ميكرد و بيگانگان و عوامل پشت پرده را شاد ميساخت، اين غده چركين همچون سرطاني روز به روز در منطقه بيشتر ريشه ميدواند كه به باور من عناصر افراطي و تندرو از چپ و راست بدون توجه به ابعاد توطئه به اينگونه اعمال دامن ميزدند و آتش بيار معركه بودند. تحليلهاي نادرست و غيرواقعي، تعداد مراكز قدرت از يكسوي و از ديگرسوي قدرتطلبي و خودخواهي عناصري از گروههاي مختلف و غالباً سرخود عامل اصلي بروز اين برخوردها بود. با اندوه در عدهاي هم اين گمان وجود داشت كه كردستان سرزميني بيگانه است بايد آن را فتح كرد و گزارشها و اطلاعات نادرست و گوناگون ازسوي پارهاي جريانات تهران به وخيمترشدن اوضاع كمك ميكرد ازجمله به مركز اطلاع داده بودند كه كردستان در آستانه جداشدن است و هر چه زودتر بايد جلوگيري كرد. صداوسيما هم به پخش مارش نظامي اقدام ميكرد و به اين ترتيب احساسات ديگر همميهنان را عليه همميهنان كرد تهييج ميكرد. هرچه گفته ميشد در كردستان شرايط قابل كنترل است و چنان نيست كه به اينجا حمله شود و اوضاع رو به آرامش است، گوش شنوايي نبود و نيز اطلاعات غلط از كانالهاي غيررسمي داده ميشد. از اين برخوردها عناصر وابسته درون گروهها هم سوءاستفاده كرده و بر آتش اين معركه بيشتر هيزم ميگذاشتند و براي بيشتر كردن بحران با خلع سلاح نيروهاي انتظامي و نظامي و اماكن دولتي و اشغال دواير و ايجاد زندانها ميپرداختند و دادگاههاي سر خود اينجا و آنجا تشكيل ميدادند و اينها خود دلايلي ميشد در تأييد اطلاعات غلط كانالهاي غيررسمي و جنگافروز درحاليكه اگر بهراستي مجال به هيئتويژه داده ميشد و كارشكني نميشد مطمئناً بهسادگي و با كمك بسياري از نيروهاي دولتي و محلي كه بهراستي به آرامش ميانديشيدند، ميشد آرامش را به منطقه بازگرداند، ولي آنانكه از مردم ميبرند بقاي خود را در بحرانآفريني ميبينند و آنگاه كه حكومتي خود را از ملت جدا كرد، براي حفظ خويش ناگزير به دامان بيگانه پناه خواهد برد و اسارت آغاز ميشود. آنچه شايان ذكر است فقط بخشهايي از شهرها نبود كه در اختيار گروههاي مختلف بود، بلكه بعضي شهرها مثلاً در مريوان عدهاي حكمراني ميكردند، در مهاباد گروه ديگري و در سنندج عمدتاً كومله و در كامياران همينطور و... راهها هم بسته، وضعيت بعضي راهها روزها در اختيار دولت و شبها در اختيار گروهها. بعضي گروهها هم كه توان عرض اندام نداشتند بهسان كاتاليزور در حادكردن شرايط عمل ميكردند كه اغلب بومي هم نبودند، ولي با تندرويهاي خود جو را تند و امنيتي ميكردند و بهاي آن را مردم شريف كردستان پرداختند. گويي نقش اين گروههاي غيربومي هم راديكاليزه و لاينحلكردن خواستههاي منطقي كردان و سوءاستفاده از خواستهاي مردمي بود كه ميشد بهسادگي بر غالب آنها در آرامش جامه عمل پوشاند. اينگونه گروهها با تحريك به كشتار و بگير و ببند و زندان كردنها بر مردم حكم ميراندند و از طرفي شعارهاي فريبنده ميدادند كه خواهان نان، مسكن و كار و... ولي اينان مجال بيرونآمدن و ايجاد كار كردن را به كسي نميدادند، ولي شعارشان زيبا و فريبنده بود. ولي چه سود، كردند آنچه كردند و گريختند آنچه بر جاي ماند ويراني بود، خون ريخته هموطنان. اين عوامل تحريكشده نه از تجربه مبارزهاي برخوردار بودند نه درد كرد را حس ميكردند. غالباً كرد هم نبودند، بلكه تئورياي داشتند كه از راه روستاها پس از ازبينبردن فئوداليته به محاصره شهرها خواهند رفت. تو گويي پل پوتي آنها را فرماندهي ميكرد. كمااينكه در منطقه سقز و ايرانشاه تعدادي از خردهمالكين كه حاضر نبودند به آنها باج بدهند، كشتند و ايجاد ناامني كردند (همينجا لازم است يادآور شوم اين مطالب حمل بر دفاع از فئوداليسم نشود فقط براي بازگوكردن عملكرد چپروانه آنها و ايدههايشان مطرح كردم) جالب است كه عدهاي از سران همين گروهها خود از فئودالهاي بزرگ مناطق كردستان بودند.
¢چه احزاب و گروههايي در سنندج و ديگر شهرهاي كردستان فعاليت داشتند؟ ديدگاهها و خواستههاي هركدام چه بود؟ كداميك مسلح بودند؟ وزن اجتماعي هركدام چه مقدار بود؟ £درباره احزاب و گروههايي كه در سنندج بودند و ديدگاهها و خواستهها و وزن آنها چه بود بايد عرض كنم كه از گروههايي كه بودند يكي كومله بود كه خلاصهاي از چگونگي تشكيل و عملكرد كومله تا آنجا كه به ياد دارم خدمتتان عرض ميكنم.
الف ـ كومله پس از انقلاب و سقوط رژيم پهلوي سازمانها و حزبها و گروههايي اعم از كرد و غيركرد در كردستان ظاهر شدند. ازجمله كومله بود كه در اين برهه پا به منصه ظهور نهاد. اوايل سال 1358 در بعضي از شهرهاي كردستان و آذربايجان غربي گروههاي سياسي تحت نامهايي از قبيل" سازمان راه رهايي زحمتكشان"، "سازمان رهايي كشاورزان"،" سازمان رهايي رنجبران"و از اين قبيل و در هر شهري عدهاي جوانان كم سن و سال شروع به تبليغ كرد. جار و جنجال در شهرهاي كردنشين براه ميانداختند در اوايل تابستان 58 اعلاميههايي را به صورت پليكپي بين مردم پخش ميكردند كه ما حامي كشاورزان و دهقانان هستيم، با الگوبرداري از چين مائوتسه تونگ و به همه دهقانان و كشاورزان نويد كمك ميدادند و در گروههاي چند نفري به روستاها ميرفتند و به دهقانان ظاهراً در آبياري و درو و برداشت محصول كمك ميكردند و از غذاي آنها ميخوردند و به آنان ميگفتند ما براي شما آزادي و زمين و نان ميآوريم (كسي اجازه و جرأت نداشت سوال كند كه چگونه؟ و يا اين شعارها عوامفريبانه است تا آرامش نباشد چگونه آزادي ميآوري؟) و يا اينكه بهزودي اصلاحات ارضي خواهيم كرد و شما را صاحب زمين و آب ميكنيم و اعلام ميكردند اگر ارباب يا مالكها به شما زور گفتند ما را خبر كنيد خلاصه اينكه هر گروه از اين تفكر براي خود نامي انتخاب كرده بودند و بهمرور به اين جمعبندي رسيده بودند كه تحت يك نام سياسي و خطمشي نظامي قرار گيرند و تعدادي اسلحه هم يا خريده بودند يا از پادگانها ربوده بودند. نام يگانهاي را براي خود انتخاب كردند و آن "كومله" بود. نام كومله نام اوليه حزب دموكرات كردستان ايران بود كه از آن استفاده كردند. گرچه ظاهراً حزب دموكرات كردستان به آنان هم اعتراض كرده بود، اما توجهي نكردند. پس از درگيري ارتش و دستور امام در 28 مرداد 58 (كه علت آن را قبلاً عرض كردم در اثر اطلاعات نادرست بود) جوانان كمسنوسال كومله با هياهو و جنجال و تحريك مردم به مقاومت در شهرها و اقدام به احداث سنگر و گونيهاي شن و ماسه كردند و با توجه به كم تجربگي، هر پايگاه آنها توسط دو تا چهار نفر اداره ميشد. در اين هنگام شايع ميشد كه در چند روز آينده شيخ عزالدين حسيني امام جمعه مهاباد عازم تهران خواهد شد تا حقوق همه كردها را از امام بگيرد و اتفاقاً چند روز بعد هليكوپتري به مهاباد آمده و شيخ را با خود به تهران ميبرد. پس از ملاقات با امام و مهندس بازرگان بازميگردند. البته لازم است بگويم كه قبل از اين ماجرا يكي دو ماه قبل از انقلاب هم بعضي جوانان از شيخ ميخواهند كه بايد پيشاپيش آنها در تظاهرات ضددستگاه در شهر شركت كنند. هرچه او عذر ميآورد كه من مسن هستم و توانايي ندارم او را سردست بلند كرده و شعار ميدهند و ميگويند در هر شهري يك روحاني جلو است. در اينجا هم شما بايد جلو باشيد و اين آغاز حركت سياسي شيخعزالدين حسيني بوده است. از اينجا شيخ به شخصيت طرفدار كومله تبديل ميشود و در ملاقات با هيئت بلندپايه مركز، شيخعزالدين مجموعه جرياني كه بعد كومله شد را نمايندگي ميكرده است. گرچه شايد قلباً هم راضي نبود. از آن پس اين جوانان بهدنبال كساني بودند كه از سابقه و تجربهاي برخوردار باشند تا آنان را بهعنوان رهبران خود معرفي كنند چون اين نظريه قوت داشت كه بعضي از قدرتها و دستهاي پنهان آنها را حمايت ميكند. به هر رو آقايان صلاح مهتدي و عبدالله مهتدي كه دوران دانشجويي بويژه آقاي صلاحالدين در سالهاي اواخر 1340 در تهران به همراه ديگر دانشجويان كرد به طرفداري از حزب دموكرات فعاليت داشتند به رهبري كومله برگزيده ميشد كه هنوز هم ايشان در اين سمت هستند. آقاي مهتدي از خانوادههاي بزرگ بوكان و از ملاكين آن منطقه هستند. پس از مدتي كوتاه نيز به اين نتيجه ميرسند كه به اين صورت و با اين روشها قادر به پيشرفت نخواهند بود. به همين خاطر در اولين گام براي خروج از اين وضع، شعار خودمختاري را در دستور قرار ميدهند و توجهي به بقيه شعار كه دموكراسي براي ايران است نميكند. درنتيجه با حزب دموكرات كه اين شعار را از آنِ خود ميداند دچار مناقشه و درگيري و تيراندازي ميشوند كه شعار حزب را ربودهاند و غيره در مناطقي اقدام به اذيت و آزار و كشتار و تندرويهايي ميكنند و درگيريهايي بين كومله و دموكرات در شهرهاي سنندج، مريوان، ديواندره، بوكان و مهاباد و منطقه آلان سردشت بهوقوع پيوست و چون خط و ربط روشني نداشتند مردم، كومله را آشوبگر ميخواندند (آژاوهچي) درنتيجه از درون كومله سه سازمان جداگانه منشعب و فعاليت جديد خود را آغاز كردند. 1ـ كومله، به رهبري آقايان برادران مهتدي 2ـ حزب كمونيست ايران به سخنگويي آقاي ابراهيم عليزاده و افراد غير كرد كه درميان آنها بودند و بعدها به آنان پيوستند. 3ـ حزب كمونيست كارگري كه فعاليت آنها بيشتر در اروپا و امريكاست و بيشتر به شعار ميپردازند و اين اواخر هم دچار تجزيه ديگري شدند و بهجز خود هيچ حركتي را درست نميدانند. اين شبهه وجود دارد كه از منابعي تغذيه ميشوند و گفته ميشود اينان كمونيستهاي ترجمهاي هستند.
چهار نفر رزم آوران کرد ب ـ كومله ژ ـ ك چگونگي تأسيس و عملكرد آن سابقه تأسيس كومله ژ ـ ك (كميته احياي كرد) به سالهاي 1321 بازميگردد. كردستان همانند آذربايجان از 1320 تا 1325 در اشغال سربازان متفقين بود. در سال 1321 عدهاي از نخبگان و عشاير و شهرنشين يك سازمان نيمه مخفي بهنام كومله ژ ـ ك (كميته احياي كردستان) بنيانگذاري كردند و توانستند عدهاي از كردهاي مهاباد را جذب و كميته مركزي خود را در فروردين 1322 برگزينند و عضوگيري در ديگر مناطق نزديك را شروع كرد. (مطالبي را كه امروز ما آن را پس از 60 سال به نقد ميكشيم مسائلي است كه در شرايط بسيار دشوار آن زمان اتفاق ميافتد به هر صورت آنچه در تاريخ ثبت است به دور از هرگونه تعصب بايد مطرح شود. شايد پندآموزمان شود و از تعصب كور دست بكشيم. اميد آنكه اسناد بيشتري در راستاي عدم وابستگي و يا علل منطقي اين ارتباطات منتشر شود) كومله پس از مدتي در سال 1324 قاضيمحمد را كه يكي از بزرگان محلي و قاضي شهر مهاباد بود به عضويت در كومله دعوت كرد و سرانجام او را به رهبري سازمان برگزيدند. پدر قاضيمحمد، قاضي علي نام داشت و از مردمان محترم كردستان بود در جنگ جهاني اول او به همراه عموزادهاش قاضيمنعم خدمات زيادي به اهالي مهاباد كرد و تا آنجا كه ممكن بود از نفوذ روسهاي تزاري و مظالمشان جلوگيري نمود، عموي پدر قاضيمحمد قاضي تفاح نيز نفوذ زيادي در كردستان داشت و در حوادث مشروطه و استبداد سوگند ياد كرد كه تا زنده است نگذارد سربازان تزار وارد مهاباد شوند و به همين منظور كفن پوشيد و مردم را دعوت به جهاد كرد و در اين راه نيز به شهادت رسيد (درود خدا بر او باد). نام خانواده قاضي نزد اهالي مهاباد از ياد رفتني نيست و نام خانواده قاضي با مبارزه با خارجيها توأم بوده است. از اينرو مردم مهاباد در برابر اين خانواده احترام خاصي قائلاند بويژه روحاني و اهل علم نيز بودند. پدر قاضيمحمد ميرزاعلي قاضي كه نفوذ و احترام داشت و مورد علاقه شاه هم بود در سال 1317 درگذشت به راهنمايي مقامات نظامي، از تهران اجازه و فرمان قضاوت از طرف پادشاه سابق بهنام فرزندش قاضي محمد صادر شد.(5) قاضيمحمد مردي بانزاكت، سياستمدار، آگاه و دانشمند بود. در سايه مطالعه بويژه در كسب علوم جديد فعاليت زياد از خود نشان داد و توانست زبانهاي عربي، انگليسي و فرانسه را بيش از آنچه براي رفع احتياج لازم است فراگيرد. قاضيمحمد با توجه به نفوذش، برادر خود قاضيصدر يا صدرقاضي را بهنام نماينده كردستان در دوره چهارم به مجلس فرستاد. در تمام اين مدت قاضيمحمد آنچه ميخواست انجام ميداد، ولي نامي از خودمختاري يا مخالفت با دولت مركزي بر زبان نياورده بود. يكي دو بار هم به تهران نزد شاه ميرود و به دريافت انگشتر الماس نايل آمد. كشمكشهايي كه در قضيه نفت ظاهر شد و منجر به حوادث 1323 و 1324 گرديد.(5) اسنادي نشان ميداد كه در كردستان هم مقدمات لازم براي اجراي سياستي نظير سياست معموله در آذربايجان تهيه و فراهم شده است و درنتيجه در روز سقوط لشكر تبريز يعني يكم آذر 1324 قاضيمحمد نيز مقصود خود را در به همراهي با اين سياست با اعزام هيئتي به تبريز آشكار ميكند.(7) (توجه شود به تاريخ صدور فرمان استالين در تيرماه 1324 كه در ادامه به آن اشاره ميشود) اين هيئت به رياست محمدحسين قاضي (سيف قاضي) و عدهاي از سران كومله ژـ ك مذاكرات زيادي با پيشهوري و سران فرقه آذربايجان به عمل آوردند و ائتلاف خود را با يكديگر اعلام داشتند و قاضيمحمد در روز 22 آذر ماه 1324 نقشه كردستان و طرح استقلال آن را در دسترس مردم مهاباد قرار ميدهد. حدود 300 تن از جوانان مهاباد را مسلح ميكند و روز 26 آذر نيز پرچم ايران را از فراز عمارت دولتي به زير ميآورد و پرچمي كه به سه رنگ قرمز، سفيد و سبز برعكس پرچم ايران با علامت خوشه گندم و خورشيد و قلم بهنام پرچم استقلال كرد ترتيب داده بود كه تصوير آن مشاهده ميشود، برافراشت و در دوم بهمن حكومت جمهوري كردستان را اعلام كرد كه تصوير و تابلويي كه در آن وزارت فرهنگ نشان داده شده است. سيف قاضي با لباس ژنرالي ضمن سخنراني، قاضيمحمد را پيشوا و رئيسجمهوري كردستان ميخواند و پس از سانديدن قاضيمحمد از رژه نيروهاي خود بهعنوان فرمانده كل قوا با لباس ژنرالي، كابينه خود را كه شامل نخستوزير و يازده وزير بود معرفي كرد. سپس دستور ميدهد قرآن مقدس و پرچم كردستان را حاضر كنند و در اتاق مركزي حزب دموكرات، افراد هيئتدولت به حضور پيشوا رسيدند و مراسم سوگند و تحليف به شرح زير بهجاي آوردند:
"من به خدا و كلام عظيم خدا و ميهن و شرافت ملي اكراد و پرچم مقدس كردستان سوگند ياد ميكنم كه تا آخرين نفس زندگانيم و ريختن آخرين قطره خونم به جان و مال، در راه پايدار نمودن آزادي و بلندكردن كردستان سعي خواهم نمود و به رياستجمهوري كردستان و اتحاد اكراد و آذربايجان مطيع و وفادار ميباشم." در اين مراسم به محمدرشيدخان بانهاي كه مردم كردستان سوابق او را ميدانند و عدهاي ديگر درجه ژنرالي اهدا كرد. در روز سهشنبه سوم ارديبهشت ماه در ساختمان "مجلس ملي آذربايجان" با حضور سران "حكومت ملي كردستان" به رياست قاضيمحمد و شش تن ديگر و سران "حكومت ملي آذربايجان" به رياست سيدجعفر پيشهوري و چهارتن ديگر، موارد زير به تصويب رسيد و پيمان تفاهم به شرح زير منعقد گرديد.(5) 1ـ حق برقراري كنسولگري، هرگاه دو حكومت لازم بدانند در خاك يكديگر. 2ـ در خاك آذربايجان آنجا كه ساكنانش بيشتر كرد باشند كار ادارات در دست كردها خواهد بود و متقابلاً. 3ـ ايجاد كميسيون حل مسائل اقتصادي هر دو ملت. 4ـ در هنگام لزوم بين حكومت ملي آذربايجان و كردستان اتحاد جنگي و سربازي به عمل خواهد آمد. 5ـ هرگونه مذاكره با حكومت تهران بايد با موافقت نظر هر دو حكومت ملي آذربايجان و كردستان ميباشد. 6ـ هركس براي بههمزدن مقام دوستي و اتحاد تاريخي دو نژاد آذربايجان و كردستان و يا از بينبردن اتحاد دموكرات ملي يا لكهداركردن اتحاد آنها ساعي باشد، مرتكبين را با يكدست متحد به جزاي خود ميرسانند. زير اين پيمان به امضاي كليه حاضران ميرسد. با توجه به مطالب اشاره شده ، ميتوان اتخاذ تصميم و گرايش قاضيمحمد را با توجه به نزديكي به پيشهوري و باقروف در اثر دستورات و فرمانهايي دانست كه در تيرماه ازسوي استالين به باقروف داده شده است باشد. در جهت تأسيس مناطق خودمختار كرد با اختيارات گسترده و همينطور شكلدادن جنبشهاي جداييطلب در گرگان، مازندران، خراسان و غيره كه شرح فرمان در زير آورده شده به شرح زير است: در 23 تيرماه 1324 طي دستورالعملي كاملاً محرمانه ازسوي شوروي سوسياليستي در مورد اقداماتي جهت اجراي مأموريت ويژه كه بايد در موارد زير توسط پيشهوري و كامبخش جاسوس KGB اعمال شود صادر مينمايد كه بسيار قابلتوجه و هشداردهنده است.(6) و (8) الف) موضوع تأسيس فرقه دموكرات آذربايجان ب) تضمين انتخاب نمايندگان انتخابات دوره پانزدهم مجلس پ) تأسيس انجمن دوستان آذربايجان ت) سازماندهي جنبش جداييطلب آذربايجان و كردستان (به ريز اقداماتي كه بايد انجام شود) ث) تشكيل انجمنها ج) سازماندهي ارگانهاي مطبوعات و در فرمان 15 تيرماه 1324 دفتر سياسي كميته مركزي حزب كمونيست شوروي به باقروف صدر كميته مركزي حزب كمونيست آذربايجان در مورد اقداماتي جهت سازماندهي يك جنبش جداييطلب در "آذربايجان جنوبي" و ديگر ايالات شمالي ايران در 15 تيرماه 1324 صادر مينمايد كه در بخشي از آن آمده است: "در ميان كردهاي ساكن شمال ايران براي جذب آنها در يك جنبش جداييطلب كه يك ناحيه خودمختار ملي كرد را تشكيل دهد، اقدامات مناسب صورت دهيد و يك گروه از فعالان مسئول را در تبريز كه به هماهنگي فعاليتهايشان با سركنسولگري اتحاد جماهير شوروي در تبريز موظف باشند، براي هدايت جنبش جداييطلب تشكيل دهيد، سرپرستي كلي اين گروه به باقروف و يعقوبف واگذار ميشود."(10) و در 31 فروردين 1324 فرماني ازسوي كميته دفاع دولتي شوروي سوسياليستي شماره 9168 اس.اس در مورد اقدامات اكتشافي زمينشناسي براي نفت در شمال ايران و اينكه رفيق باقروف را از جهت هرگونه كمك و همراهي با اقدامات بررسي زمينشناختي در شمال ايران مسئول بدانيد به امضاي صدر كميته دفاع ملي ي. استالين رسيده است.(11) كه نظر خوانندگان را به مطالعه نشريه گفتوگو شماره 40 جلب مينمايد.(7)
پ ـ حزب دموكرات كردستان ايران از پرطرفدارترين سازمانهاي كرد در داخل نسبت به ديگر سازمانهاي كرد است كه بسيار مجمل اشارهاي به سابقه تشكيل آن مينمايم. ميگويند كه: زمان يار وفاداري است همهچيز را به بوته فراموشي ميسپارد و جز خاطرهاي نميماند، مگر آنچه در سينه تاريخ ثبت است پايا ميماند، ولي مهمتر از آن درس گرفتن از تاريخ است چه زيباست و نغز سروده منوچهري: دندانه هر قصري پندي دهدت نو نو پند سر دندانه بشنو ز بن دندان پيشاپيش بايد عرض كنم كه به باور من بسياري از ديدگاههاي اخير حزب دموكرات با مواضعي كه در كومله ژ ـ ك اعلام شده است تغيير بنيادي پيدا كرده است و يا دستكم از آنها يا از آن نوع و راستا پس از انقلاب سخن گفته نميشود و در عمل هم ديده نشد. كومله ژ ـ ك (كميته احياي كرد) كه پس از دوسال از تأسيس، در مواردی تحتتأثير اتحاد جماهير شوروي قرار می گیرد و اعمال نفوذهاي اين قدرت استعمارگر ازطريق دستورالعملهاي صادره ازسوي ژوزف استالين به باقروف و باقرادف به كومله ژـ ك داده ميشد، داستان غمانگيزي است كه چگونه انسانی محترم، مشهور صاحبنام و علم و مقام و خوشنام را به خود وابسته ميكنند و هيچگونه راه برگشتي براي آنها باقي نميگذارند. تا آنجا كه قاضيمحمد در روزهاي پاياني وقتي از مطامع روسها آگاه ميشود كه ارتش دولت مركزي به دروازههاي شهر مهاباد رسيده بود به استقبالشان ميرود، ولي متأسفانه دير شده بود. اما ماجرا چگونه بود به روايت مستندات تاريخ، كردها همواره از تجزيه سرزمينهاي خود و تقسيم آن ميان كشورهاي عراق، سوريه و تركيه ناخشنود بودند و اين ناخشنودي عاملي بوده در تلاش برای استوار کردن جاي پايي براي شورويها در قلب منطقه خاورميانه. ولي شوروي سوسياليستي كه هميشه بهشدت در امر ايجاد كردستان واحد متعلق به جماهير شوروي وسوسه ميشده است همواره نگران آن بوده كه روابطش با ايران، سوريه، عراق و تركيه دستخوش بحران شديد شود. با نزديكشدن پايان جنگ جهاني دوم و استقرار نيروهاي شوروي در مرزهاي كردستان وسوسه ايجاد كردستان مستقل تقويت شده بود. در چنين هنگامهاي است كه جمعيت كومله ژـ ك كه سازماني نهاني است در سال 1321 تأسيس ميشود. ابتدا در برنامه جمعيت كومله ژـ ك خودمختاري سياسي و فرهنگي درچارچوب ايران و بعد خودمختاري كردها در تركيه، عراق و سوريه خواسته شده بود. ايرانيان اين عمل را به اشاره و هدايت شوروي ميديدند چون از ديرباز عوامل شوروي در حركت كردها از طريق حزبتوده رخنه كرده بودند و برنامه خودمختاري كردستان را مورد پشتيباني قرار ميداد تا اينكه در سال 1323 براي نفوذ بيشتر در مردم يكي از چهرههاي خوشنام شادروان قاضيمحمد را به عضويت و سپس به رهبري كومله تشويق كردند. (در بخش قاضيمحمد درباره ايشان سخن كافي گفتهام) قاضيمحمد هم وعده داد كه با جمهوري دموكرات آذربايجان كه تحت نفوذ مستقيم شوروي بود روابط برقرار كند. تعدادي از كردهاي كمونيست وابسته به شوروي به هدايت شوروي گرد او را گرفتند و قاضيمحمد نهتنها تا آن زمان درباره خودمختاري سخن نگفته بود . بهعكس روابط بسيار نزديك با دولت مركزي ايران داشت بهطوريكه برادرش صدرقاضي را به نمايندگي مجلس چهارم ميفرستد و قدرت زيادي كسب كرده بود. اين زمان مصادف است با مجلس دوره چهاردهم در سال 1323 مصدق بزرگ برنامه خود را در مجلس روي سه اصل قرار ميدهد.(7) و (12) 1ـ تجديدنظر در قانون انتخابات 2ـ موازنه منفي 3ـ مبارزه با دزدي و اختلاس در اين هنگام كمپاني نفتي امريكايي با دولت ساعد وارد مذاكره براي نفت ميشوند، دكترمصدق كه نماينده مردم است پس از اطلاع از اين خبر خود را آماده جلوگيري از اعطاي امتياز ميكند، در همين هنگام دولت شوروي هم مطلع شده و بهعنوان متقاضي جديد براي نفت شمالي وارد صحنه ميشود. حزبتوده هم به پشتيباني توپ و تانكهاي شوروي در تهران راهپيمايي ميكند و خواستار اعطاي نفت شمال به شوروي ميشود. در 18 آبانماه 1323 محمد ساعد از كار كنارهگيري كرد.(19) در 11 آذر 1323 دكترمحمدمصدق طي نطقي درباره نفت و عدماعطاي امتياز به خارج طرحي بهشرح زير را تقديم مجلس ميكند كه با اكثريت آرا مورد تأييد قرار گرفت: "هيچيك از مقامات كشور حق ندارند درباره امتياز نفت با خارجيها مذاكره يا قرارداد منعقد نمايند ولي براي فروش نفت تنها با اجازه مجلس حق خواهند داشت. متخلفان به حبس مجرد از سه تا هفت سال و انفصال دائم از خدمت دولتي محكوم خواهند شد." در اين گيرودار كومله ژـ ك طي اطلاعيه در زماني كه هنوز دولت ساعد بر قدرت بود مينويسد حكومت نمكنشناس ايران نيكيهاي سهسال اخير اتحاد جماهير شوروي را ناديده گرفته (سه سال اشغال را ميگويد) و درخواست شوروي مبني بر استخراج نفت در مناطقي از شمال كشور به او را رد كرده است و همچنين در اين اطلاعيه معترض است كه چرا بخشي از كردستان بزرگ در ايران قرار داده شده است (غافل از اينكه درطي سدهها كردستان تماماً در ايران و ايران در كردستان بوده و در اثر بيلياقتي دولتهاي ضدمردمي ناشايسته جدا شدند) در اين اطلاعيه ادعا ميكند چون نفت شمالي به شورويها داده نشده است به منفعت سهميليون كرد بيتوجهي شده است و طي اطلاعيه به دولت شوروي اطلاع ميدهد كه 9 ميليون كرد بويژه كردهاي ايران با تصميم حكومت ايران در ندادن امتياز نفت شمال به شوروي، موافق نيستند. اين رفتار انسان را متأثر ميكند و اين عمل حاكي از اين است كه عناصري در رده بالاي مجموعه وابسته بوده و تحتتأثير شوروي عمل ميكردند و روحيه جداييطلبي در بين اقوام ميپراكندند. در سال 1324 در سفـري كه محمدقاضي و شيخ بابا نخستوزير را به باكو دعوت ميكند(13) و در آنجا از او ميخواهد تا نام كوموله ژـ ك را به حزب دموكرات كردستان ايران تغيير دهد و با حزب دموكرات آذربايجان يك در مخالفت با خروج نيروهاي اشغالگر حقشان را بگيرند. آقاي نورالدين كيانوري در مجله مردم ارگان حزبتوده بهتاريخ 1324 طي يادداشتي مينويسد(14) موضوع تخليه ايران از قواي متفقين يكي از مسائل حياتي و بسيار بااهميت كشور بهشمار ميرود و بههيچوجه جايز نيست كه درباره آن با احساسات بچگانه قضاوت كرد... براي اينكه ارتشهاي انگليس و شوروي ايران را تخليه نمايند. (تودهاي مدافع منافع استعماري انگليس ميشود ـ توده نفتي) بايد اين دو دولت مطمئن شوند كه در ايران تكيهگاهي عليه آنها ايجاد نخواهد شد؟! شرط اصلي براي خروج نيروهاي خارجي از ايران اين است كه آنها نسبت به منافع مشروع!؟!؟ خود در ايران اطمينان حاصل كنند.(15)و(16) قاضيمحمد در اوايل 1324 طي فرماني استقلال كردستان ايران را در اثر حضور و پافشاري قواي شوروي اعلام ميكند و در دوم بهمن 1324 قاضيمحمد درحاليكه لباس افسران ارتش سرخ را به تن كرده است و با دستار در برابر مردم مهاباد، تشكيل جمهوري مهاباد را اعلام ميكند و ميگويد: "كردها ملت جداگانهاي هستند و دوستان نيرومندي دارند." (شوربختانه اين نشاندهنده اغفالشدن او توسط روسهاست و به پشتگرمي آنها اين سخنها ميگفت) وزارتخانهها تشكيل ميشود كه تصوير تابلو وزارت فرهنگ دولت جمهوري كردستان را ملاحظه ميكنيد و يا تصوير پرچم كردستان را."(5)
ازسويي چون سران قبايل كرد نفرت شديدي از روسها بهخاطر قتلعام مردم مهاباد در دل داشتند كه طي آن بيش از 5000 نفر از كردهاي مهابادي توسط روسها كشته شده بودند. از اينرو اغلب اين سران جاذبه آنچنان به روسها نداشتند و درنتيجه وقتي قاضيمحمد خواهان حمايت مسلحانه قبايل كرد شد جواب مساعدي دريافت نكرد، ولي از ژنرال ملامصطفي بارزاني كه مردي جنگجو و استراتژيست بزرگ بود و از كردان بارزاني عراق است خواستند نقش فرمانده نيروي مسلح جمهوري مهاباد را عهدهدار شود كه آن هم نپاييد. جملهاي مشهور از اين بزرگ مرد صحنههاي نبرد نقل ميكنند كه "هرجا كرد هست آنجا ايران است" به راستي از بزرگترين فرماندهان نظامي جهان بود. درود خداي بر او باد. بهطوركلي اگر حضور كشور استعماري شوروی سوسياليستي در شمال ايران و مناطق كردنشين نبود، شايد كردها بدون تحريكات بيگانگان درچارچوب ايران بسيار زودتر به خواستههاي خود دست مييافتند چون اين حساسيت وجود نميداشت. آنچه مسلم شده است آنها توسط عواملشان در آن تاريخ به تحريك شوروي تقاضاي خودمختاري كردند و بعضي از رهبران كرد را اغفال كردند و هر دولت مركزي هم كه توطئه را احساس كند، به مبارزه ميپردازد. اگر در ايران دولت مركزي ملي وجود ميداشت، شايد نه كردها مبارزه براي خودمختاري ميكردند و نه سركوب ميشدند چرا كه تمام حقوقشان رعايت ميشد درچارچوب نظامي پلورال كه كرد هم در اداره كشور حقوق ميداشت برابر با ديگر اقوام همانطور كه در زمان دكترمصدق براي اداره كشور از چندتن رهبران برجسته كرد از بلندپايگان دولت او بودند. اين گواهي است براي اينكه اگر حكومتهاي مركزي بهصورت خودكامه عمل نكنند هيچيك از اقوام ايراني نهتنها داعيهاي خودمختاري ندارند، بلكه بزرگترين عامل همبستگي خواهند بود اين هم، بستگي دارد به ميزان پلوراليستي بودن حكومتهاي مركزي و نقش نخبگان اقوام در اداره امور تمامي كشور كه خودمختاري را اصولاً پديده دوران فئودالي ميدانند. اكنون حزب دموكرات با آنچه كه كومله ژـ ك عمل كرد و با دموكرات در زمان رهبري قاضيمحمد و با وجود دولت امپرياليستي شوروي تغيير اساسي كرده است. امروز يكي از پرطرفدارترين سازمانهاي كرد در برخي مناطق كردنشين در داخل كشور است. شيوه رهبران سنتي را ترك كردهاند. در تمام ملاقاتهايي كه با دكتر قاسملو داشتم هرگز سخن از تجزيهطلبي يا حتي گرايش در اين زمينه در سخنانش نشنيدم بلكه به عكس همواره در تمام مراحل مذاكره از ديدگاهي مثبت برخوردار بود و در بسياري مراحل با ما در رفع مشكلات بيش از ديگران همكاري كردند. بويژه آقاي حسنزاده انساني مجرب و با حسننيت است در مهاباد ايشان را نيز ديده بودم بهدنبال حل مسئله بودند يا آقاي احمد قاضي در بسياري از نشستها در جهت نزديكي تلاش داشتند. رهبران ديگر را متأسفانه نميشناختم تا آنجا كه به مركز سنندج مربوط ميشود نماينده آنان آقاي بغدادي از سرنوشتش بياطلاعم نيز داراي حسن نيت بود. امروز شرايط منطقه تغيير يافته، كشور متجاوز شوروي از بين رفته توان نگهداري جمهوريهاي خود را ندارد دولت بعث امالفساد هم از بين رفته است كه تحريك كند و اسلحه بدهد، بايد سياست آشتي ملي پيش گرفته شود، تمام اقوام ايراني از آذري، كرد، بلوچ و... قادرند سرزمينمان را آباد كنند بايد از نخبگان تمام گروهها بهره گرفت. دكتر قاسملو گفته بود مسئله كردها در ايران ميتواند بهوسيله مذاكرات سياسي خاتمه يابد ما چيزي بيش از يك خودمختاري آن هم زير لواي دولت ايران نميخواهيم.(17) نبايد فراموش كرد در انقلاب 22 بهمن كردها نقش شايستهاي داشتند و در دوران ستمشاهي مبارزان بزرگي را تقديم ملت ايران كردهاند. به هر رو اگرچه فرقه دموكرات آذربايجان و حزب دموكرات كردستان قاضيمحمد با سرنوشت يكساني در سال 1325 روبهرو شدند اما از دو جنبه مهم با يكديگر تفاوت داشتند. رهبران كرد ترجيح دادند در كردستان و ايران باقي بمانند و حتي آنگاه كه عدهاي از مقامات حزب دموكرات كردستان به قاضيمحمد پيشنهاد كردند به آنها بپيوندند و به بيگانه يا عراق يا روسيه پناهنده شود. او پاسخ داد در مهاباد باقي ميماند چون به مردم قول داده است و پيدا بود به نقش حزبتوده و باقر اف پي برده بود كه چگونه تنهايش گذاردند و گريختند. اين هم بار ديگري بوده كه با اندوه از صداقت كردها قدرتهاي بزرگ در لواي برادري سوءاستفاده كردند و وجهالمصالحه آنها قرار گرفتند. درمقابل رهبران فرقه دموكرات آذربايجان قبل از ورود ارتش ايران به تبريز توسط مردم رشيد آذري به زير كشيده شده بودند و متواري شدند. يك مطلب پاياني هم عرض كنم در تأييد تجزيهطلب نبودن حزب دموكرات كردستان ايران در جلسهاي اخيراً در پاريس رهبرانش از تماميت ارضي ايران دفاع ميكنند و ميگويند ما ايراني هستيم و خواستار حقوق قانوني هستيم. لازم ميدانم يادآور شوم در مقايسه با تركيه و عراق گرايشات مركزگريزي كردها در ايران چندان يا اصلاً وجود نداشته است و علت اين واقعيت را ايراني بودن كردها و نزديكي و يگانگي فرهنگي كردها با ديگر اقوام است و همواره روابط فرهنگي و همبستگي ميان كردها و فارسها مانع بروز گرايشهاي قومي سياسي مركزگريزي بوده است.
¢مهمترين تنشهاي سياسي كه بروز نمود، كدام بود؟ £خواستهاي بهحق مردم كردستان از همان آغاز واژگوني نظام سلطنتي وابسته از يكسو دستاويز پيش برد غرضهاي ضدملي بعضي سازمانهاي سياسي و عناصري نامعلوم قرار گرفت كه پس از سالها جاي هيچگونه ترديدي در وابستگيشان نمانده است، ازسوي ديگر با شيوههاي نادرست بعضي از دستاندركاران نهادهاي دولتي و انقلابي كه دستخوش يكبعدينگريهاي فزاينده بودند، روبهرو شد. جريان واقعبينانهاي هم كه با تشكيل هيئتويژه دولت براي كردستان پديد آمد در ميان كارشكنيها و اشكالتراشيهاي دوجانبه از حركت بازايستاد. از آن پس و از فروردين 1359 رياستجمهوري وقت آقاي بنيصدر پذيرش خواستهاي مردم كردستان را مشروط به زمين گذاردن سلاح از سوي گروههاي گوناگون موكول كرد و چون مورد قبول بعضي نيروهاي كرد قرار نگرفت، گفت از همين لحظه ارتش حق ندارد پوتين از پاي درآورد مگر آنكه خطه را از وجود اين ياغيها پاك كنند. غافل از اينكه اين بهاصطلاح ياغيان خود را در لباس مردم عادي جا زده بودند و تميز آنها از مردمي كه بهواقع خواهان حقوق خود در كمال آرامش بودند امكانپذير نبود و حتي سازمانهايي كه بهراستي قصد آرامش و احقاق حقوق طبيعي خود را داشتند تا بتوانند در محيط آرام مسائل خود را مطرح كنند، متهم به سازشكاري و غيره ميشدند و با دادن شعارهاي عوامفريبانه ازسوي گروههاي تندرو به كنار زده ميشدند و خود را مردمي مينماياندند و آنگاه كه مأموريتشان خاتمه يافت به بيگانه پناه بردند و از آنسوي درياها در ساحل امن به نسخهنويسي مشغول و مردم را تنها رها كردند و رفتند و متأسفانه بر آتش جنگ و خونريزي هيزم گذاردند و هنوز هم تندروانشان در حاليكه بريده از مردم هستند، به تحريك بدون تحليل درست از جامعه سرگرماند. بگذريم از آن پس در پي توطئههايي كه در دره قاسملو و شهر سنندج چيده شد، بار ديگر شعله ناخواسته جنگ در اين گوشه از ايران زبانه كشيد و هنوز هم با اينكه ارتش و سپاه در غالب شهرها استقرار مييافتند، درگيريهايي گاه دامنهدار در گذرگاهها و روستاها پديد ميآمد و بخشي از نيروهاي رزمنده ميهن را از صحنه نبرد ميهني با صداميان جنايتپيشه دور نگاه ميداشت و دستكم دو لشكر 64 اروميه و 28 سنندج و بخش بزرگي از سپاه و سربازاني كه ميتوانستند نقش برجستهاي در رويارويي با ارتش عراق داشته باشند در درون كشور به خود مشغول كردند تا آنجا كه صدام با آگاهي از اين مسئله 20 روز زودتر دم از گشودن جبهه تازه در جنگ با ايران در كردستان ميزد. چرا كه از واقعه دره قاسملو باخبر بود. چون عوامل او نقش برجستهاي در بروز آن داشتند و با اندوه برخورد غلط كار به دستان هم كه در اثر گرفتن اطلاعات نادرست و تحليلهاي اشتباه نيز مزيد بر علت شده زمينهساز اين ناگواريها بود كه آن هم تا حد زيادي در اثر برخوردهاي احساسي بعضي مديران سياسي كشور از بحران كردستان و ناديده انگاشتن واقعيتهاي تاريخي و اجتماعي و پافشاري در پيشبردن برنامههاي گمانپرورانه آنها تشديد ميشد. با اين همه مردم واقعي كردستان اين فرزندان پاكنهاد ايران در پيكار با دستگاه استبدادي وابسته به بيگانه از هيچ كوششي دريغ نكردند و در پيروزي انقلاب 22 بهمن نيز سهم شاياني داشتند و با اين اميد كه در نظام جديد تبعيضها از ميان برداشته شود كرد، فارس، آذري، بلوچ و غيره سني، شيعه، زرتشتي، ارمني، آسوري، يهودي و زنومرد و... از حقوق برابر برخوردار باشند تا بتوانند از پيشرفت و توسعه ضمن داشتن سهم متناسب با ضرورت و نيازشان برخوردار شوند و در سازندگي ميهن اجازه ايفاي نقش شايسته خود را داشته باشند متاسفانه اينگونه نشد و تمام تصوراتشان را از بين رفته ديدند. با اين همه بسياري از نيروهاي اصيل مردمي و پارهاي از شخصيتهاي كرد، همواره در جستوجو راهحلي بودهاند تا برادركشي پايان يابد. چنانكه در مهاباد در آذرماه 1359 در يك گردهمايي كه حزب دموكرات نيروي غالب و تعيينكننده را داشت، قطعنامه هفت مادهاي صادر و در آن اعلام داشتند در شرايط كنوني كه ميهن عزيزمان ايران مورد تهاجم وحشيانه حكومت فاشيستي عراق قرار گرفته است، داخل كشور بايد فارغ از اقدامات مسلحانه باشد و در پايان براي يكپارچگي هر چه بيشتر مردم ايران و دفع فعاليتهاي دشمنان اسلام و ازبينبردن جو خصمانه و درهمكوبيدن تجاوزگران بعثي از رهبر انقلاب تقاضاي صدور فرمان عفو نموده بودند." آموزنده است اگر سنجش كوتاه ميان مفاد اين قطعنامه و آنچه در تاريخ چهارم ديماه 1358 در طرح 26 مادهاي هيئت خودخوانده نمايندگي خلق كرد (چرا خودخوانده چون بهواقع و به دور از تعصب بايد گفت اين عده نمايندگي تمام مردم كردستان را نداشتند) گنجانده شده بود. بهدرستي ناپخته بودن و افراطيگري سازمانهاي غيرمسئول در آن بهخوبي نمايان بود و گويي سياست غالب بر تنظيمكنندگان اعلاميه گروههاي افراطي بودند و مسلم است هيچ دولتي حاضر به قبول آن نميبود به هر رو به باور من تمركز جهنمي پديد آمده در سيستم اداره كشور به دوران سلطنت كه پايندان تداوم اختناق در آن نظام زير سلطه بود بههيچوجه با ساخت اجتماعي ملت ايران سازگاري ندارد و سبب عقبماندگي بيشتر بخشهاي كشور و نارضايتي مردم كه بهشدت احساس نابرابري و تبعيض ميكنند گرديده است و به نظر من بحران كردستان با تمام گستردگي از همينجا ريشه ميگيرد و مردم كرد همچون يكي از موتلفههاي بنيادمند ايراني همواره خواستار از ميانرفتن هرگونه ستم نسبت به خود بوده است و بايد عرض كنم راهحل اين مشكل اجراي قطعنامه 28 مادهاي هيئت خلق كرد نيست بلكه باعث ترديد بيشتر و دوري از هم ميشد. از تنشهاي ديگر كه پيامد عملكردهايي است كه در غالب آنها خرد راهنماي عمل نبوده، بلكه تندرويهايي است كه براي عقبنماندن در محيط ناآرام احساس ميكردند لازم است انجام دهند تا كوره درگيري را گرم و گرمتر نگهدارند از آنجمله، بستن راه بر عبور نيروهاي ارتشي كه به سمت مرز حركت ميكرد يا قراردادن زنان و كودكان بر سر راه عبور ارتش در سنندج با آنكه از قبل با اطلاعيههايي كه منتشر شده بود قصد عبور نيرو را مراجعه به پادگان اعلام كرده بودند كه اين اقدام دوباره جو را پر تنش كرد درحاليكه مدعي بودند، حاضرند در كنار ارتش عليه مهاجمان بيگانه بجنگند. اينگونه اعمال بيشتر به رفتار دشمن شبيه است و طبيعي است كه ايجاد شك و ترديد در تصميمگيران كند و در آنها زمينه بدبيني و عدم اعتماد را افزايش دهد. يكبار بهدنبال يك مصاحبه با تلويزيون فرانسه كه نظر من را در مورد صدام و عراق جويا شده بود و من او را مردي رواني و جنايتكار معرفي كرده بودم، صدام تهديد كرده بود كه سر مرا روي بدنم خواهد گذارد و شبي در آذر 1359 دوـ سه نفر مأمور ميشوند كه مرا در تاريكي شب به قتل برسانند. يكنفر با محافظ استانداري كردستان كه جوان باشرفي بود، صحبت ميكند تا او را شاید سرگرم کنند . آن دو نفر با كارد به اتاق خواب من وارد ميشوند كه مرا به قتل برسانند. من چون تا ديروقت بيدار بودم نيمهشب بود، صدايي توجهم را جلب كرد. تختخواب خود را ترك و پنجره اتاق را رو به حياط باز كردم و به زير تخت رفتم. آن دو متجاوز ديگر وارد اتاق شده با كارد به تختخواب من حمله ميكنند متوجه ميشوند كه من در بستر نيستم و پنجره باز است فكر كردند من فرار كردهام در صورتيكه زير تخت بودم. به يكديگر گفتند حال كه فرار كرده ما را شناسايي نكنند. آنها هم گريختند بدون اينكه چهره آن دو نفر را نگهبان هم ديده باشد متواري شدند. صبح روز بعد كه موضوع را پيگيري كردم، گفتند عوامل صدام بودهاند بهنام گروه رزگاري. سرانجام متوجه نشديم چه كساني بودهاند. شرايط بسيار ناامني بود. چون ديده بودند من در ايجاد زمينهاي براي گفتوگو مصمم هستم و بهراستي اين روش دست آشوبگران و وابستگان به بيگانه را باز خواهد كرد بههروسيله متوسل ميشدند تا ما را مستأصل كرده بهجايي برسانند كه شهر را ترك كنيم. تا به اين تفكر مجال ادامه حيات و برنامهريزي براي آرامش در شهر كه هدف اصلي ما بود، ندهند. من مطمئن بودم كه پشت اين خشونتورزيها دستهاي پنهان بيگانه وجود دارد وگرنه ايراني بدون دليل به روي برادر هموطن خود اسلحه نميكشد درست از اينرو بود كه قرار بود براي حفاظت از استاندار تعدادي از نيروهاي كلاه سبز همراه من در استانداري باشند كه مخالفت كردم چرا كه من براي جنگ نرفته بودم، بلكه براي آرامش و دوستي و سازندگي.
¢آيا با رهبران جريانات سياسي همچون دكتر قاسملو، عزالدين حسيني، مهتديها و مرحوم مفتيزاده ملاقاتهايي داشتيد؟ چند نوبت؟ در هر يك از ملاقاتها به تفصيل چه گذشت؟ £بله، ملاقاتهايي هر بار به تناسب مسائلي كه پيش ميآمد داشتهام.
دكتر عبدالرحمن قاسملو مردي انديشمند، تحصيلكرده و داراي دكتراي اقتصاد در برنامهريزي بود. از بهره هوشي برخوردار بود. گرچه دكترقاسملو هرگز عضو حزبتوده نشد. شايد نشاني است از زيركي او. ولي آنچه بسيار روشن بود رابطه تنگاتنگ حزب دموكرات با حزبتوده. در طي سالهاي 1325 تا 1359 بود. اين رابطه و نزديكي بهحدي بود كه بسياري اين دو حزب را يكي ميپنداشتند و حتي اعضاي آنها در تهران و مناطق غيركردنشين غالباً خود را تودهاي و در مناطق كردنشين دموكرات معرفي ميكردند درباره چگونگي شكلگيري و ارتباط آنها با كومله ژـ ك و مرحوم قاضيمحمد و فرقه دموكرات آذربايجان در قسمتهاي پيش عرض كردم و همچنين سوءاستفادههاي دولت اتحاد جماهير سوسياليستي از آنها.
شيخ عزالدين حسيني آشنايي من با ايشان جدا از شنيدهها و خواندههايم به چند ديدار در مهاباد و دهكده بيوران كه غير از ايشان تعدادي از رهبران گروههاي ديگر هم حضور داشتند. در نشست بيوران كه با حضور شادروان فروهر، آقايان مهندس سحابي، مهندس صباغيان، فرمانده سپاه غرب، ارتش و از طرف مقابل آقاي عزالدين حسيني، احمد قاضي، صلاحالدين مهتدي و تعدادي ديگر كه اساميشان در خاطرم نيست تشكيل شد كه از آقاي جلال طالباني "مام جلال" كه داراي حسننيت بود و از دو طرف مورد تأييد بود و داراي دوستي قديمي با آقاي فروهر بود هم حضور داشت. پيش از هرگونه قضاوت درباره هركسي بايد اختلافنظرهاي سياسي را كه مانع بيان حقايق شود به كناري گذارد تا بتوان با درصد بالايي به حقايق دست يافت. بدون پيشداوري شيخعزالدين حسيني انسان بسيار سادهاي بود. ايشان امامجمعه شهر مهاباد بود. كساني دور او را گرفتند و به او تلقين كردند كه خود را رهبر اهل سنت بداند. هرچه كردند با او گروههايي كردند كه گرد او را گرفته بودند. در اولين ديدار كه از سنندج به مهاباد مراجعه كرده بودم كه با دكتر قاسملو ملاقاتي داشته باشيم. نيت من از اين ديدار دادن ترتيبي بود كه دكتر قاسملو، عزالدين حسيني و مرحوم احمد مفتيزاده در نشستي يكديگر را ملاقات كنند. با هماهنگي به يك نظر برسند كه نظر غالب نيروهاي موجود در كردستان باشد. چون به باور من تضاد و اختلاف نظر بين اين آقايان را به زيان مردم منطقه و درنهايت كل كشور ميديدم. دكترقاسلمو معتقد بود عزالدين حسيني يكدنده و خودخواهتر از اينهاست كه حاضر شود در كنار خود ملاي ديگري را تحمل كند؟! به هر صورت اصرار كردم كه شما كه مخالف با ملاقات نيستيد. گفت اگر آنها راضي شدند من هم حاضرم. خواستم كه با آقاي شيخ عزالدين بهتنهايي ديدار داشته باشيم قراري گذارده شد و من به منزل آقاي عزالدين حسيني كه در آنجا انتظار مرا ميكشد وارد شدم. جالب است پيشمرگه مسلح در را گشود و مرا راهنمايي كرد و وارد اتاق شدم. شيخعزالدين حسيني به استقبالم آمد و روبوسي كرديم. پس از احوالپرسي در اتاق چند پيشمرگه مسلح حضور داشتند. در خلال سخنانم از آقاي حسيني خواستم كه بهتنهايي با هم گفتوگو كنيم. چند نفر خارج شدند ولي يكنفر در اتاق ماند و بيرون نرفت. من منتظر ماندم تا تنها شويم كه آقاي حسيني گفتند بفرماييد، ايشان مورد اعتماد من است و ميتوانيد بدون هيچگونه محدوديت نظر خود را بفرماييد. هر بار كه مطلبي مطرح ميكردم و در انتظار اظهارنظر ايشان ميماندم، ميديدم كه پاسخ آقاي شيخ عزالدين متأثر از حركات نفي يا تأييدگونه شخص سوم بوده است. با او مطرح كردم كه شما مسلمان هستيد و اگر قرار باشد وحدتي ايجاد كني اصل اين است كه ابتدا با مسلمانان اين وحدت را انجام دهي. شما ايراني هستيد نبايد تحتتأثير بيگانگان و عوامل آنها باشيد. در پاسخ من گفت براي من فرقي نميكند در يك دست قرآن و در دست ديگرم كمونيست را دارم به ايشان گفتم اين نظر شماست داشتن يك نشست و هماهنگي در صورت امكان چه مشكلي يا منعي براي شما دارد. گفت دكترقاسملو چه گفته گفتم ايشان حاضر است با آقاي مفتيزاده در نشستي به بحث بپردازد. كوتاه نميآمد چون اولاً بهشدت با آقاي مفتيزاده احساس رقابت ميكرد و دوم اينكه حاضر نبود در جلسهاي با ايشان بنشيند. احتمالاً فكر ميكرد توانايي بحث با مرحوم مفتيزاده نخواهد داشت لذا تن نميداد. به هر رو در پايان بحث حاضر شد كه نظرش را فردا به من اعلام كند. براي اينكه وقت داشته باشد با كسانيكه او را دور كرده بودند مشورت كند. ولي بايد بگويم شايد ميتوانستيم با شيخعزالدين كه هرگاه بدون تأثير از اطرافيان تصميم ميگرفت غالباً منطقي و درست بود براي مثال در جلوگيري از غارت پادگان مهاباد بهراستي شيخعزالدين حسيني نقش مثبت اساسي داشت و بهعكس در اولين ملاقات در سنندج با نمايندگان انقلاب و پس از بحثها و كسب رضايت خاطر ايشان بدون خداحافظي از مهمانان كه از تهران آمده بودند، سنندج را ترك كرد و به مهاباد برگشت بهطوريكه شادروان طالقاني و بهشتي بههنگام سوارشدن به هواپيما و بازگشت سراغ ايشان را ميگرفتند كه خداحافظي كنند، ولي او رفته بود. اين هم تحتتأثير آموزههايي بود كه از جوانان اطرافش كه غالباً از كومله بودند گرفته بود تا نشان دهد كه او هم افراطي است و متأسفانه آن روز هم هر كه تندرو بود به مترقيبودن معروف ميشد. با چنين رفتاري انتظار داشت او را رهبر مذهبي و سياسي بدانند. چه فرصتهايي كه از دست رفت. با اينگونه رفتار و اگر سادهانديشي كنيم بگوييم بچگانه ولي واقعاً از اشاراتي از بيگانه سرچشمه ميگرفت. يا در دهكده بيوران در سردشت بگونگويي بين آقاي صلاح مهتدي و آقاي مهندس صباغيان درگرفت كه شادروان فروهر وارد بحث شد و به آقاي مهتدي پرخاش كرد كه شما با سابقه روشني كه داريد، حق چنين سخن گفتن را نداريد و آقاي مهتدي اتاق را ترك كرد. در اين فاصله آقاي عزالدين خواهش ميكردكه كاك داريوش اجازه بدهيد كاك صلاح برگردند به اتاق كه فروهر ميگفت كه هركس به اندازه مبارزهاي كه كرده شعار بدهد ما همديگر را ميشناسيم، كه مام جلال را واسطه كردند با پا در مياني ايشان و ديگران مشكل حل شد. با اين رفتار تندروانه كومله، متأسفانه شيخعزالدين نقش پيدا ميكند چون تمام مواضع كومله از دهان شيخعزالدين خارج ميشد و اينگونه مورد سوءاستفاده قرار گرفته بود. حزب دموكرات هم از اين مواضع مطلع بود ولي بهخاطر ملاحظاتي كه در حزب داشتند سكوت ميكردند گاهي جسته گريخته در محافل خصوصي مشكلات را مطرح ميكردند. به نظرم بعدها حزب به اين جمعبندي رسيده بود كه در ارتباط با عملكرد كومله و شيخعزالدين اعلام موضع كند نميدانم كه اين كار انجام شد يا خير؟ در هر حال نشستي با دكترقاسملو و مفتيزاده و عزالدين انجام نگرفت. احمد مفتيزاده
ايشان شايد چون همشهري من بوده است مقداري از ويژگيهاي او را شايد بيشتر بتوانم عرض كنم. البته هنوز هم كافي نيست تا آنجا كه من اطلاع دارم و دست يافتم بيان ميكنم. شادروان مفتيزاده از دانشمندان نامدار كردستان است. فرزند دوم شادروان ملامحمود مفتي كردستان و در سال 1306 هجري خورشيدي از مادر زاده شد . در روزگار نوجواني نزد پدر دانشمندش درس خواند. در جواني براي كسب دانش رهسپار بغداد و عراق شد و نزد علماي بزرگ و نامدار آن مناطق نيز تلمذ كرد و بهره كافي برگرفت و به درجه افتا نائل آمد. در سال 1337 به پیشنهاد آقاي شكراله بابان كه خود از ادبا و مشاهير و خانواده های مشهور كردستان هستند در راهاندازي بخش كردي در راديو ايران در تهران به صورت روزمزد مشغول شد و از اين راه گذران زندگي ميكرد .در سال 1339 در روزنامه كردستان همكاري داشت و در سال 1354 در مركز راديو و تلويزيون سنندج با سمت رئيس شوراي نويسندگان به كار گماره شد و تا انقلاب در اين سمت بود و در بنيانگذاري نهادي باعنوان مكتب قرآن همت گماشت و جوانان پاكدامن و صادقي را تحويل اجتماع داد. بهطوريكه در انتخابات شوراي شهر سنندج پس از انقلاب از 11 نفر منتخبين، به نظرم 5 يا 6 نفر از پيروان افكار شادروان احمد مفتيزاده بودند. شادروان مفتيزاده از مدافعان انقلاب در خطه كردستان بود و بر اين باور بود كه انقلاباسلامي بايد ظرفيت جامه عمل پوشاندن به خواستههاي مردم كردستان را داشته باشد. در كتاب درباره كردستان مينويسد و پيشبيني ميكند و بارها هشدار ميدهد كه حركت حكومتها بهسوي ديكتاتوري تدريجي است و انحصارطلبي از بزرگترين عوامل اضمحلال آنهاست. او همواره با شجاعت و ايمان راسخ حتي در زندان انتظارات خود از انقلاب را كتبي و شفاهي اعلام كرد و بر اين باور بود محروميتها و ستمهايي كه در درازاي سالها به كردها و ساير اقوام وارد شده است، بايد جبران شده برطرف گردد.(18) در سه محور تمام آنها را شرح ميداد: ـ تساوي سياسي و قانوني اهل سنت و شيعه ـ تساوي حقوق فرهنگي ملي و سياسي همه ملتهاي مسلمان ـ تساوي حقوق اجتماعي و اقتصادي همه افراد انسان او ميگفت حكومت انقلاب بايد موضع خود را به روشني اعلام كند: 1ـ ستم ملي 2ـ ستم مذهبي 3ـ ستم طبقاتي با اين نابرابريهاي دردناك چگونه برخورد خواهد كرد؟ با اندوه همزمان با اين افكار با سه گروه رو در رو بود: 1ـ جريانهاي قومگرا كه او را متهم به سازشكاري ميكردند. 2ـ حكومت مركزي كه دچار يكسونگري و تعصب بود. 3ـ نيروهاي چپ (كمونيست) كه دائم در حال توطئه عليه او بودند. با اين همه ميگفت خدايا تو شاهد باش تمام سعي خود را كردم تا از ريختن خون عزيز هموطنانم جلوگيري كنم ولي با اندوه به آنچه آرزو داشت كه سربلندي و آزادي هموطنان خود بود دست نيافت و نيز با زندان روبهرو شد. در زمينه اجتماع و سياست به باور من اين مرد عالم، با شاه به مخالفت برخاست، به خاطر استفاده ابزاري از دين و چون از تشكيلاتي برخوردار نبود موفق نشد شايد نميبايد در سياست داخل ميشد. در زندان قزلحصار مدتي افتخار همبندي او را و در نتيجه آشناشدن بيشتر با انديشهها و رفتار او در شرايط سخت زندان نصيبم شد. از او بسيار آموختم آنچه شايان ذكر بود ايمان خللناپذيرش به خالق يكتا و مكتب اسلام بود و به مردم كردستان عشق ميورزيد و سربلندي آنان را در ايران بزرگ و يكپارچه آرزو ميكرد. شجاعتش و صراحت لهجه و صداقتش زبانزد بود. درجايي خوانده بودم از صفات مرد درستكار تطابق حرف و عمل است و اين صفت در او به حد زيادي وجود داشت بهراستي درستكار بود خدايش بيامرزاد. بارها در زندان نامههايي به مسئول زندان نوشت و خواسته بود كه حاضر است بر سر مسائل مهم اسلامي با هر مقام و دانشمندي به مناظره و بحث بنشيند و هر بار بدون پاسخ ماند. از ايشان تا آنجا كه ياد دارم كتابهايي باعنوانهاي وحدت اسلامي ـ حكومت اسلامي مساوات و برابري و درباره كردستان نشر يافته است و مجموعه اشعارش هنوز چاپ نشده است. با اندوه تعدادي از نزديكانش در پايان زندگي اين مرد لطمههاي فراواني به او زدند، ولي اكنون به همت پيروان راه او در همان مكتب قرآن منشأ خدمات فرهنگي و تعاوني به همشهريان و همميهنان هستند. پس از تحمل زندان و آزادي در 2 بهمن 1371 در بيمارستان آريا چشم از جهان فروبست و جان به جانآفرين سپرد. ازسوي پيروانش در كنار پدربزرگوارش به خاك سپرده شد. درود خداي بر او.
تعدادی از اعضای حزب ملت ایران در کنار رزم آوران کرد در جبهه
¢برنامههاي شما در سنندج شامل چه مواردي بود؟ تهران چه تدابيري انديشيده بود؟ £طبيعي است وقتي در شرايطي كه از زمين و زمان آتش تير و تيربار ميبارد خون و خونريزي كشتار است. اولين گام سعي در تبديل فاز نظامي و برخوردهاي مسلحانه به فاز سياسي و گفتوگو در دستور كار ما قرار داشت تا بتوان مجال نشستن بر ميز مذاكره را داشت و تلاش ديگر و بسيار حساس و مهم، خارج كردن سپاهيان پاسدار از محاصره در باشگاه سنندج و ايجاد جو آرام و حفظ جان آنها و اهالي و جلوگيري از برادركشي از اين رو به نظارت كامل بر آن شديم كه سپاه از باشگاه خارج شود و بهجاي آنها نيروهاي ارتشي جايگزين شوند. چون نيروهاي داخلي در شهر سنندج مدعي بودند كه سپاه بهسوي آنها تيراندازي ميكند و آنها مجبورند پاسخ دهند. ما هم براي اينكه هم بهانه را از دست اين نيروي آشوبگر مسلح بگيريم و هم اجازه اشغال موضع باشگاه را به كسي ندهيم، گفتيم بسيار خوب فقط به يك شرط موافقت ميكنيم كه سپاه از پاسگاه خارج شود آن هم با جايگزيني به همان تعداد نيروي ارتش كه از كرمانشاه بيايد كه موافقت شد و درنتيجه در كمال آرامش سپاه خارج و نيروهاي ارتشي را جايگزين كرديم. درنتيجه از شدت عمل كاسته شد و گام بعدي امنيت شهر بهدست خود مردم و بازگشايي بازار و تأمين خواروبار كه كمياب شده بود چون شهر بهصورت مناطق جنگزده و جنگي درآمده بود با تلاشهايي كه انجام گرفت از آقاي فروهر و هيئت ويژه خواسته شد كه به وسيله كاميونهاي ارتشي خواروبار به شهر ارسال شود چرا كه مردم در تنگنا بودند. در اينجا لازم ميدانم از تيمسار شادمهر در ارتباط با مسائل كردستان سپاسگزاري كنم كه بسيار مثبت عمل كردند. همينطور آقاي بغدادي نماينده حزب دموكرات كه مانع عبور كاميونها را بر طرف كرد چون خواروبار ارسال شد. در بين راه در دهگلان نرسيده به سنندج توسط پيشمرگان متوقف و از حركت اين كاميونها جلوگيري كردند كه با تماسهاي مكرر با نماينده دموكراتها موانع حمل بر طرف و اقدام به توزيع شد. از آنجا كه هوا بسيار سرد شده بود اقدام به توزيع ذغال و خاكه ذغال هم در سطح شهر گرديد. همزمان در اين راستا تمام هم و توان خود را در كنار انجام مسائل رفاهي و مذاكره با هموطنان كردي كه واقعاً ميخواستند آرامش به منطقه بازگردد در دستور كار قرار داشت براي رسيدن به اين تفاهم با هر خطري كه در كمين بود همواره كساني بودند كه با تمام وجود در جهت ايجاد تضاد و برخورد گام برميداشتند. از اين روي با همه خطراتي كه وجود داشت به دعوت مردم شهر در ميدان بزرگ شهر براي اينكه مواضع و ديدگاههاي خود را به اطلاع مردم برسانم سخنراني كردم و گزارش اقدامات انجام شده را به اطلاع مردم رساندم و ضمن سخنراني درحاليكه غالب مردم مسلح بودند و در آنجا در جمع مردمان خونگرم و شريف سنندج اعلام كردم عزيزان كسي كه در ميان اين همه مسلح با شما بدون محافظ سخن ميگويد، دوستدار شما و طالب ميهن خود است و در بند دنيا نيست. همميهنان، همشهريان تا زمانيكه اين اسلحه در دست شما ديده ميشود و امنيت جاني براي اهالي نباشد، آرامش به شهر بازنميگردد و تا آرامش حاكم نشود هيچ اقدامي امكانپذير نيست. عزيزان نبايد تحتتأثير بيگانگان قرار گيريد. در ادامه سخنانم خطاب به حاضران در حاليكه تمام ميدان مملو از جمعيت بود و رو به مردم گفتم بياييد در محيطي آرام خواستههاي خود را مطرح كنيد و آنچه مغاير با مصالح ملي و سود و صلاح ميهنمان باشد بپذيريم؟ دوستان مگر در سايه اسحله ميتوان آباداني كرد؟ ميتوان زير رگبار تير و خمپاره و آرپيجي ايجاد كار كرد؟ ميتوان به حقوق واقعي خود رسيد اگر چنين بود كه بايد سالها پيش به خواستههاي خود ميرسيديد. يكبار هم تجربه كنيد و از زبان اسلحه خواستههاي خود را مطرح نكنيد. من براي خدمت آمدهام، من حاضرم هر سخن حقي را به گوش جان بشنوم. اما جامهعمل پوشاندن به شعارهاي عوامفريبانهاي كه تبليغ ميكنند ازجمله كار ـ نان در شرايطي اينگونه آيا امكانپذير است؟ هرگز پس توجه به اينگونه شعارها انحرافي است شعار اصلي و اولي ما بايد آرامش ـ امنيت باشد تا در سايه آن بتوان ايجاد كار و نان كرد پس از پايان سخنان مردم شهر مرا تا استانداري بدرقه كردند و خود به محافظت از جانم پيشقدم شدند و سخنان مرا تأييد كرده بودند. از اقدامات ديگر مراجعه به اماكني كه گفته ميشد زندان گروههاست و اقدام به آزادكردن تمام كساني كه در بند بودند. ازجمله يكي از همكاران دفتر عمران كه در اسارت كومله بود همسر يا مادرش بيتابي ميكردند ما را باخبركرد و ما اقدام كرديم. يا در سفري كه به شهر سقز كردم در كنار شادروان فروهر بودم (تاريخ درست آن خاطرم نيست) شيخ صادق خلخالي در پادگان دست به اعدامهايي زده بود كه غيرقابل دفاع بود و تنها نتيجهاي كه داشت جوانان براي چند روزي كه او در شهر بود شهر را ترك ميكردند و بعد از رفتن او به شهر بازميگشتند و درصدد ضربهزدن و جبران آن اعمال برميآمدند و اين كشتار همچون دور بستهاي ادامه پيدا ميكرد جايي بايد اين دور خاتمه پيدا ميكرد. به ياد جملهاي از حضرت علي افتادم كه فرموده بود: "اسباب رياست تحمل است و بلندنظري" نه انتقام و برادركشي. اينگونه اعمال با اندوه افكار عامه را نسبت به اسلام نوع شيعي بدبين و از آن دور ميكرد و اصولاً هرگونه تبليغ ديني را زير سوال ميبرد. به هر رو پس از سخنراني در ميدان شهر، گروههاي مسلح هم به پيروي از خواست مردم تظاهر كردند كه مذاكره ميكنند. از شدت برخوردها كاسته شد و متأسفانه عناصري از كردهاي تندرو آشوبگر (كردها آنان را آژاوهچي مينامند) ديدند كه ممكن است آرامش به شهر بازگردد شروع به كارشكني كردند ازجمله ابتدا عدهاي را به تحصن در استانداري تشويق كردند تا نتوان كارهاي روزانه را انجام دهيم و حدود يكماه تمام در استانداري صدها نفر را كه بيخبر بودند و تحتتأثير شعارهاي آنها قرار گرفته بودند هرگونه اقدامي را مختل كردند تا شايد من استانداري را ترك كنم، ولي ماندم و گفتم حساب اين مردم كه در اينجا جمع شدهاند از آن عده كه اينها را تحريك كردهاند، جداست. اينان مهمان من هستند من هم در كنار آنها خواهم ماند، ولي بدانيد باج به گروههاي تندرو نخواهم داد. يكماه تمام شبانهروز در كنارشان ماندم چون از يكطرف پارهاي از خواستههايشان بهحق بود و ازسويي ميدان را براي تندروان خالي نكرده باشم شعار كشتن استاندار را دادند، ولي ماندم و تا مردم روشن شدند چه كسي در او غل و غش است در طول اين مدت گروههاي باتجربهتر همچون حزب دموكرات در آرامكردن جو كوشش بسيار كردند و روزي كه خواستم به تهران بازگردم مردم كوچه و بازار معتقد بودند من بايد بمانم از آنها خاطرات به ياد ماندني برايم مانده است انسانهاي بهراستي بزرگي بودند و از محبتهاي اين مردم خونگرم و صميمي در آن دوره بحراني خاطرات شيرين دارم. بر تمامي آنها درود ميفرستم. ¢آيا در دولت و كل حاكميت، نسبت به مسائل كردستان يك استراتژي و راهبرد واحدي موجود بود؟ £در مورد راهبرد و استراتژي يكسان در دولت بايد عرض كنم، در دولت شايد ولي در مجموعه حاكميت نهتنها در كردستان كه در بسياري موارد نهتنها راهبرد، بلكه راهكار يكساني هم وجود نداشت. براي مثال در مورد گروگانگيري كه اين همه پيامدهاي گوناگون براي ما و ميهن ما داشته است آيا راهبرد يكساني وجود داشت؟ هرگز. بايد عرض كنم در مورد گروگانها حتي در مقطعي كه دبيركل وقت سازمان ملل به ايران آمد و جلسات متوالي با دولت و شوراي انقلاب داشتند، شوراي انقلاب هم با نظر مثبت به آزادي گروگانها موافقت ميكند ولي دانشجويان حتي به خواست شورا هم توجه نكردند و گروگانها را رها ننمودند. در كردستان هم وضع همينطور بود، هيئتويژه حل مسائل كردستان كه منتخب دولت و شوراي انقلاب بودند، آقاي فروهر نماينده شخص امام بودند و با اختيارات تام مأمور شده بودند، ولي مراكزي وجود داشت كه توجهي به نظرهاي هيئت نميكردند در مركز وضع اين بود در آنسوي هم در گروهها عناصري بودند كه در جمع يكجور و در خارج جور ديگري عمل ميكردند و برايشان حقوق كرد مطرح نبود. خودخواهي، وابستگي، مطامع بيگانه مهم بود و درنتيجه عامل تمام نابسامانيها شدند شايد عدهاي از آنها كرد هم نبودند. نه مردم به خواستهاي خود رسيدند نه دولت به آن آرامش دلخواه. از اين وضع و ناآرامي صدام هم سوءاستفاده كرد به خاك ميهنمان حمله كرد و اين همه لطمههاي جاني از پاكترين فرزندانمان و خسارات مالي برجاي گذارد. انتخابات در سقز كه نيروهاي كومله فعاليت بيشتر داشتند و تز آنها كه بهگونه ابزاري در دستشان بود مبارزه با فئوداليسم در منطقه بود كه به اين نام اقدام به برخورد با مالكين و ايجاد ناامني ميكردند تا آنجا كه به من اطلاع داده بودند ابتدا در مورد رفراندوم عرض كردم پس از ملاقات آقايان دكترقاسملو و شيخعزالدين حسيني با امام و مهندس بازرگان آن دو با اظهار رضايت و شادماني به كردستان بازگشتند و قرار بود اطلاعيه نيز با امضاي دكتر قاسملو و عزالدين حسيني در تأييد رفراندوم و شركت در آن بدهند. ولي در عمل اطلاعيه در مخالفت با رفراندوم جمهوري اسلامي منتشر ميشود. در مورد انتخابات خبرگان سقز هم گروههاي تندرو كه بعدها زير نام كومله خود را معرفي كردند با حمله به بعضي از صندوقهاي انتخابات جريان انتخابات را بر هم زدند و درنتيجه طبيعي است كه ازسوي وزارت كشور انتخابات سقز باطل اعلام شد. درصورتيكه انتخابات در كمال بيطرفي و درستي در حال انجام بود، اينگونه برخوردهاي تندروانه بود كه هميشه مانعي بر راه رسيدن به هماهنگي و آرامش در منطقه بود.
همـرزمـان حـزب مـلت ایـران با عبور از زیـر قـرآن مـجید با حضـور شادروان داریوش فروهر و خسرو سیف به سوی جبهه می روند ¢ در دوران خدمت شما، گروههايي همچون هيئتويژه حل اختلاف كردستان، به سرپرستي مرحوم فروهر و نيز آيتالله اشراقي و همچنين آقاي كرماني به كردستان سفر داشتهاند، مشروح گزارش اين آمدوشدها و نتايج آن را بيان كنيد. £براي روشن شدن نكاتي از خدمات هيئتويژه نظر شما را به گوشههايي از سخنراني شادروان داريوش در شهرهاي سردشت در 17/8/58 و سپس بخشهايي از سخنراني فروهر در ميدان سردشت كه چگونه شخصيتهايي از سران كرد از فروهر ميخواهند كه در مسئله كردستان دخالت كنند تا مشكل حل شود. فروهر در جواب به هموطنان در سردشت در ميدان شهر در محاصره صدها نيروي مسلح پيشمرگه كه به خاطر همميهنان و ميهنش به استقبال هر خطري ميرفت گفت: شما ميدانيد و همه ميدانند كه در ابتدا شخصيتهايي از كردان دلاور كه مايل به مذاكره با دولت بودند يا لزوم اين گفتوگو را حس ميكردند من را “صدا كردند“. واژه صدا كردند را به كار ميبرم چرا كه برادران كردم واقعاً مرا صدا كردند و گفتند (فقط داريوش فروهر بيايد) و اين البته افتخار بزرگي بود براي من، كه بخشي از افراد ملت مبارزم. يا دستكم نمايندگان بخشي از افراد ملت مبارزم مرا بخواهند.
شادروان فروهر ، دکتر صحت و یکی از رزمندگان کرد در جبهه ما در كردستان، براساس يك مجموعه گفتوگوهاي صميمانه، راه را بر كشتارها بستيم و اين مسئله حقيري نيست و اگر سهم كوچكي از اين مسئله به من تعلق داشته باشد اين نيز افتخار بسيار بزرگي است براي من. حرف از خون است و زندگي و پاسداري حيات هموطناني كه بهخاطر هيچ، يكديگر را از پاي درميآورند هريك كرد دلاور كه كشته نشود يا يك پاسدار از جان گذشته، اين خود بهمعناي يك پيروزي عظيم است. در همين سخنراني كه من هم در كنارش بودم در دفاع از راهحل سياسي و به ميدان نكشيدن پاي نيروهاي مسلح در مسئله و در پاسخ به آنان كه در جنگافروزي حيات مييافتند، گفت: من بر اين باور نيستم كه در هر معركهاي بايد پاي ارتش را به ميان كشيد. وظايف سياسي، اقتصادي و اجتماعي را بر دوش ارتش گذاشت و ناتواني در ارتباط را با گلوله حل كرد و بچههاي خوب وطن را شهيد كرد. سخنراني داريوش فروهر در سردشت ـ 17/8/1358 بهنام خداي يكتا، به ياد شهيدان بزرگ انقلاب اسلامي ملت ايران كه همه ما از كرد و بلوچ و آذربايجاني و خراساني و فارس و تهراني در آن شركت داشتيم. من با اجازه همكارانم راهيِ مكاني شدهام تا براي پاياندادن به مورد اصلي گفتوگوهايي داشته باشم. بسيار تأسفآور است كه در حاليكه در حال گفتوگو با شخصيتهاي مذهبي و سياسي مورد احترام كردستان هستيم، رويدادهاي تأسفآوري پيش ميآيد و ما را از هدف اصلي دور ميكند. شما مردم سردشت بيشك شنيدها يد كه چند روز پيش سومين بار بود كه من به شهر سردشت آمدم و حتي براي آنكه در كار اصلي توفيق وجود داشته باشد، به ميان مردم نيامدم. زيرا نميخواستم آن انجام وظيفه تحتتأثير تبليغات و جنجال قرار بگيرد. در آن دو بار پيشين شما آرام زندگي ميكرديد و ارتش هم در پادگان و مواضعي كه در دست داشت، آرام زندگي خود را ميكرد.
شیخ عزالدین حسینی ، شادروان فروهر و مهندس شاه اویسی در عکس دیده می شوند
هر روز از 11/6/58 تا روز 11/8/58 اين روند زندگي ادامه داشت. بارها در شهر سردشت مانند ديگر شهرهاي كردستان تظاهرات مسالمتآميز و به دور از اسلحه در ميان خواستها انجام ميگرفت، ولي هرگز پاي مردم شهر به ميدان كشيده نميشد. اگر كسي بازداشت ميشد يا كسي را احضار ميكردند، با يك گفتوگو از طرف محترمين و معتمدين شهر به مسئله پايان داده ميشد. به ياد دارم آخرين باري كه در شهر بودم، سوءتفاهم كوچكي بهوجود آمد كه اين سوءتفاهم از ميان رفت. من از حضرت قاسمياني تقاضا كردم يا به ايشان يادآور شدم كه فردا چهلمين روز درگذشت آيتالله طالقاني است. وقتي مردم سردشت آن مجلس باشكوه را به ياد آن مرد بزرگوار برگزار كردند، نشان داده شد كه ميان شما و ميان همه مردم كردستان و همه مردم ايران پيوندي ناگسستني وجود دارد كه با دسيسههاي كوچك از ميان نخواهد رفت. براي من تعجبآور بود وقتي هليكوپترم به زمين نشست، با گلوله و صداي گلوله روبهرو شدم و براي من تعجبآور بود كه شنيدم روز قبل از آن، وقتيكه پاسداران و سربازان مثل هر روز غذا ميبردند براي مواضع خودشان، پنجنفر از آنان در راه كشته شدهاند و 7 نفر به گروگان برده شدهاند. فرداي آن روز از سربازي كه همه روزه آزادانه به شهر رفتوآمد داشته، خواستهاند كه ديگر در شهر رفتوآمد نكند و با كمال تأسف پيش آمد آن رفتاري كه به قول برادر عزيزم فاجعه آفريد و خون ريخته شد. گفتم اگر ما بخواهيم داوري را در محضر جمع كنيم، چنين تحقيقي امكانپذير نيست. برادران عزيز من يك شب در ميان گلولههاي آرپيجي، گلولههاي خمپاره كه به داخل پادگان فرو ميريخته، بهسر بردم. پاسداران و شهرباني اين اندازه خمپاره و آرپيجي در اختيار نداشتهاند كه به پادگان حمله كنند. من هرگز نميگويم كه از ميان مردم كردستان و مردم شهر صددرصد چنين توطئهاي صورت گرفته است. من از بسياري از شخصيتها پرسيدم: آيا كسانيكه اكنون پادگان نوسود را در ميان گرفتهاند و به آن حمله ميكنند و خودشان را كرد تلقي ميكنند، از شما هستند؟ همه آنها تكذيب كردند، ولي حقيقت اين است كه اكنون پادگان نوسود از اطراف گرفته شده است و ارتش ناگزير از خود دفاع خواهد كرد. برادران كه نمايندگان مردم كرد هستند، به من گفتند هيچيك از گروههاي كرد در اطراف نوسود بهسر نميبرند. در چنين حالي چه كنيم وقتي كه خبر قطعي داريم كه از آن سوي مرز كساني براي توطئه ميآيند؟ آيا بهجز اين، راهحلي وجود دارد كه براي جلوگيري از ادامه اين توطئهها از پديدآمدن چنين فاجعههايي كه ديدن آن نهايت تأثر را در هر انسان باشرفي برميانگيزد؛ چه رسد به آن ايراني كه اعتقاد دارد كه كرد، اصيلترين ايرانيان است. وقتي اين فاجعه پديد ميآيد كه ما از يكديگر دور هستيم. فراموش نكنيد كه ديروز برادر عزيزم اشاره كرد به شهيداني كه اين شهر در راه انقلاب داده است. روزهايي كه در اين مسجد به ياد آن شهيدان آييني برگزار ميشد و در تقويت انقلاب اسلامي ملت ايران كه من و شما در آن داراي يك سهم هستيم و از نتيجه آن هم بايد بهطور مساوي برخوردار شويم، شما مردم براي تقويت آن حركت كردهايد. امروز اين انقلاب بزرگ در معرض توطئه امپرياليستي و بيگانگان بهسر ميبرد. اين موقعيت خطرناك را درك كنيد. هيچ راهحلي وجود ندارد مگر اينكه شما دائماً با نمايندگان شهر، معتمدان شهر و با فرماندهان نظامي كه در ارتش وجود دارند، در تماس باشيد. اجازه ندهيد حوادث تأسفآور روز يازدهم آبانماه تكرار شود. بيشك فاجعه روزهاي سيزدهم و چهاردهم هم پديد نخواهد آمد. هرگز آن جنگ ناخواسته را نميشود از يكسو كنترل كرد. در جنگ فاجعه آفريده ميشود يا خون به زمين ريخته ميشود. خون ارتشي به زمين ميريزد. از يك پيشمرگ به زمين ميريزد، از يك سپاهي و از مردم عادي اين سزمين ـ چه كرد و چه غير كرد ـ به زمين ميريزد، همه خوني است كه از پيكر وطن من و شما ميرود و مايه شادي دشمنان شما و ما ميشود. بر آنچه گذشته هاست بايد تأسف خورد. همچنان كه برادر عزيزم با سخنان شيرينش گفت: بايد هيئتي پيگيري كند تا اگر ضدانقلاب در ميان ماست، رانده و سركوب شود. اگر ضدانقلاب در ميان شما و از فرزندان و زنان و پيرزنان و پيرمردان شهر براي خود سنگر ساختهاند، بايد شناخته و سركوب گردند. ولي مهمتر از آن مبارزه ضدامپرياليستي، مبارزه ضداستعماري و ضداستبدادي اين است كه بايد با وحدت كلمه دنبال شود. اطمينان داشته باشيد كه اين هيئت براي آن در ميان شما بهسر ميبرد كه در ايران داراي استقلال باشيم. ايراني كه مردم آن از آزادي فردي و اجتماعي برخوردار باشند. بايد به هرگونه ستم سياسي و اقتصادي و فرهنگي پايان داده شود. اطمينان داشته باشيد اين هيئت كه از طرف امام خميني مأموريت دارد به گفتوگوي خود و به تماس خود تا پايان اين ستم و رساندن كردها و ديگر ايرانيان به حق خود از پاي ننشيند و از ميان شما نرود. ولي از شما خواهش ميكنم دست در دست هم داشته باشيم. اجازه ندهيم توطئه جديدي شكل بگيرد. به عناصر فرصتطلب اجازه ندهيم با فريبكاري در اين سو يا آن سو براي خود جايي پيدا كنند و ميان ما و شما جدايي بهوجود آورند.
تعدادی از هموندان حزب ملت ایران در میان رزم آوران کرد در جبهه دفاع از میهن
برادران عزيز، من سه روز پر از فاجعه را در شهر شما به سر بردم؛ بيآنكه حتي يك گام بردرام يا كلامي گفته باشم. من به خاطر هدفي به اين شهر آمده بودم. آمده بودم تا زمينه گفتوگوهاي هيئت را فراهم كنم. همين سه روز را در اينجا بدون اينكه كوچكترين كاري توانسته باشم انجام دهم، گذراندهام. به قول برادرم از هر سو جز فاجعه نديدم. من انتظارم، خواهشم به نام هيئت از شما اين است كه همه محترمين شهر به شهر بازگردند و شهر بتواند زندگي عادي خود را از سر بگيرد. ما قاطعانه از ارتش ميخواهيم كه نهايت خويشتنداري را داشته باشد. جز در مواردي كه مورد حمله قرار ميگيرد و جز با شناخت حملهكننده اقدامي نكند. ارتش به اين ترتيب ناگزير به علت وجود بعضي از شخصيتهاي مذهبي و سياسي در نزديكي شهر شما مركز ثقل يك قسمت از گفتوگوهايي اينجا خواهد آمد. برادرم خوب گفت و چقدر درست گفت كه اگر گمان ميكنيد فقط بر مردم كردستان ستم رفته است، اشتباه ميكنيد. اگر در گوشه و كنار ايران بگرديد، همين ستم را خواهيد ديد. همين ستم بر مردم خراسان هم روا شده، بر مردم بلوچستان هم روا شده، بر مردم لرستان و بسياري ديگر از گوشههاي ايران هم روا شده است. خداي را سپاس بگوييد كه اين ستم در كردستان پايان يابد و دامنهاش به سراسر ايران هم گسترده شود. به اين ترتيب شما مسئوليت تاريخي داريد كه محيط سردشت را امن و آرام نگهداريد تا ما بتوانيم وظيفه خود را كه رساندن شما به حق خودتان است، در محيطي آرام به انجام برسانيم. اميدوارم خداي بزرگ به همه ما اين توفيق را بدهد كه بهجاي روزهاي غمبار گذشته، روزهاي شاديآفريني داشته باشيم تا جبران همه ستمها بشود و سرانجام با غروري افتخارآميز گفت اينكه ميگويند كه: ”راهحلهاي سياسي هم مسدود بود“ و يا بههرحال لازم بود كه قدرتي هم نشان ميداديم.“فروهر در ادامه گفت: قدرت را بهتر است نشان دشمنان ملت بدهيم كه كم هم نيستند و از در و ديوار هم ميبارند، نه نشان جوانان دلاور وطن. بنابراين آنهايي كه ميخواهند بگويند: راه و روش برادرانه و فروهرانه هم نتيجهاي ندارد و باز دشت، ارغواني شد، خاطرشان باشد كه چه مسئوليت سنگيني را به دوش ميكشند و چه نفرينهايي را ازسوي مادران داغديده براي خود ميخرند... و در ميدان شهر بانه آنجا كه با وجود شيخجلال برادر شيخعزالدين نيروي مسلحي گرد خود داشت و ميدان لبالب از مردم و نيروهاي پيشمرگ مسلح، در چنين شرايطي در روز 19/8/58 ميدان آزادي بانه درحاليكه يكي از كسبه شروع به سخنراني كرد و از ستمي كه به كردها رفته سخن گفت و اضافه كرد ما خواهان جدايي نيستيم ما ميخواهيم غرش فانتومها بر فراز كردستان و غرش توپها در كردستان پايان يابد. اگر ما گردش امور خود را خواهان باشيم گناه است؟ ما بر اجنبي و اجنبيپرست لعنت ميفرستيم. ما تابع دين مقدس اسلام هستيم. ما ميخواهيم براي دين و كشورمان جان فدا كنيم. شش سرباز اينجا بگذاريم و يك پرچم ايران ، ببينید ما هم منطقه را حفظ خواهيم كرد، ملت كرد امتحان داده است، امتحان وطنپرستي، آنها كه با اجانب دمخور هستند براي ما لغت تجزيهطلبي را درآوردهاند. فروهر در سخنانش گفت: هوشيار باشيد ظرف چند روزي كه ما كوششهايي را در مهاباد، سنندج و سردشت آغاز كردهايم، ميبينيد كه دستهايي همهجا در كار است تا نگذارد تا خواست مردم كردستان از راه گفتوگو برآورده شود.... در پايان با جمله بژي ايران، بژي كردستان به سخنانش خاتمه داد. بهراستي خدمات و خطرهايي كه هيئت ويژه انجام داد بايد يكبار براي نسل امروز بهطور كامل بازگو شود تا از آنان قدرداني و راهشان ادامه يابد.
¢شما بهعنوان يك فعال سياسي براي جلوگيري از تكرار حوادثي چون مسائل پايان دهه پنجاه در مناطق كردنشين چه راهكارهايي ارائه ميدهيد. £بايد عرض كنم كه مشكل بزرگ، نداشتن آموزش و درك درست نسبت به مفاهيمي چون دموكراسي و مردمسالاري و عدالت همگاني ناوابستگي و برابري حقوقي انسانها تمامي شهروندان، باورمندبودن به عدم تبعيضهاي جنسيتي ـ قومي و خانوادگي ـ مذهبي، نژادي و... است. اين مفاهيم آنگاه در جامعهاي نهادينه ميشود كه ابتدا به دور از بگير و ببند و تهديد و ارعاب مجال بيان پيدا كنند و چه وقت اين مجال بهدست ميدهد كه كار به دستان خود به بيان آزاد و افكار و آراي مخالف معتقد باشند تا در سايه اين برخورد آرام آراي موافق و مخالف دموكراسي در جامعه نهادينه شود؟ گام نخست ظرفيت شنیدن سخن مخالف است در محيطي آرام به دور از خشونت و تنش، ندانمكاريهاي سلطهورزانه و خودبرتربينانه از هر نظر خواه نژادي ـ زباني ـ مذهبي ـ خانوادگي ـ طبقاتي و... پيامدهاي سياسي زيانبار، مهم و پرشماري را به همراه خواهد داشت. از اينرو تسلط يك نژاد يا قوم يا يك گروه و يا يك خانواده بر دستگاه دولتي يك كشور و دست به دست گشتن قدرت ميان 100 نفر آن هم در حمايت از يك طيف، يك انديشه بيتوجه به ديگر گروههاي فكري و اقوام و ردكردن آنها به امان خداست. طبيعي است كه سرچشمه نارضايتيها در بخشهاي قومي و حتي شهري و استاني خواهد بود. با اندوه در كشورهايي اين چنين دستاندركاران دولت براي ادامه سياست هاي تبعيضآميز خود از هر وسيله حتي سركوب بهره ميگيرند. در كشورهايي اين چنين فقر اقتصادي و سركوبهاي سياسي ـ فرهنگي و تبعيضهاي طيف مسلط بر اكثريت زمينه رودرروييهاي اجتماعي، قومي را افزايش ميدهد كه آن هم ابتدا منجر به ميهنگريزي نخبگان و نيروهاي مولد و گروههاي تحت فشار ميگردد و در هر صورت تداوم نابرابريهاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي به شعلهورشدن آتش جنگهاي داخلي ميانجامد و زمينهاي ميشود در دست بيگانگان بر تحريك مردم. با اين گونه برخوردها همميهنان را با دست خود ميگريزانيم و تمام آنها را به دشمنان بالقوه خود تبديل ميكنيم. از اينرو دولتهاي متمركز استبدادي كه براي اداره كشور خود بر يك اقليت تكيه ميكنند، بزرگترين ناقضين حقوقبشر و بزرگترين عامل جداييها و تجزيهها و جنگهاي داخلي هستند. بايد درك كنيم در عصر امروز انسان محكوم به آزادي است و آزادي ابعاد گوناگون دارد كه اختيار اداره امور خود در چارچوب دولت سراسري واحد از ابتداييترين آنها، كه قانونمند عمل كردن از اساس آن است كه در آن قانون بايد حافظ منافع همه مردم باشد اصل است و در برابر قانون همه يكسان باشند. بايد پذيرفت كه نگاه انسان امروز به جهان و رفتار و واكنشهاي او از هر جهت تغيير يافته است نه حكومت، نه اقتصاد و نه دولت نه جامعه نه اخلاق هيچيك معناي پيشين خود را ندارد. انسان امروز مكلف نيست، خواهان حقوق برابر است. در پي حقوق انساني و شهروندي خود است از اين رو است كه بر هر آنچه سدي در راه اوست، معترض است. چرا كه در اين دهكده جهاني ديده به اين باور رسيده است بايد منشأ تغيير و تكامل باشد. انسان امروز دوران اين هماني هگلي و ايدهآليستهاي گذشته را پشت سر نهاده است. چون دريافته كه جهان در تغيير و تحول است و تنها دو گروه نميتوانند ا فكار خود را عوض كنند، ديوانگان تيمارستان و مردگان گورستان. انسان امروز جوياي زندگي است نه ياد مرگ. خواهان حقوق برابر است نه وظيفه، اجتماعي است نه گوشهگير. خردگراست نه مجبور ، انسان امروز آزاد است و مختار، زن و مردش بايد داراي حقوق برابر باشند. اگر جهان پيشرفته با سرعت سرسامآوري تمام هدفهاي علمي را ميپيمايد و باز هم سريعتر از هميشه به پيش ميتازد بهخاطر بهوجودآوردن زيرساخت حاصلخيزي است كه به دانش اهميت ميدهد كه نابغهپرور است. اين نوابغ در ميدان علمي جهان بهمثابه قابلههايي عمل ميكنند تا آنچه را كه روح زمان باردار آن است بيافرينند. از چنين زيرساخت حاصلخيزي است كه دكارت زاده مي شود و خرد را مطرح ميكند. هگل زاده ميشود و ميگويد آنچه معقول است حق حيات خواهد يافت و خردجمعي دستاورد چنين جهاني است. در چنين فضايي نزديكي به خدا در كار و تلاش و كشف رموز طبيعت ديده ميشود. در پي اين دگرگوني و بيداري است كه پرافتخار و سربلند و شادان از تسخير فضا بازميگردد. بهموازات اين سير پيشرفت ما سرگرم در منقولات و جبر و تكليف شديم و فقر و استبداد و گرسنگي زور و خودكامگي ملت را به تيرهروزي دچار كرد. روزي ناپلئون به فتحعليشاه تذكر داده بود كه با انديشه قبيلگي نميتواند زندگي در جهان امروز را ادامه دهد براي بزرگي ابزار بزرگي لازم است، مردان بزرگ و از همه مهمتر انديشههاي بلند و باز كه نه اين كه هركس گامي در راستاي رهايي ملت بردارد همچون قائممقام و اميركبير و مصدق بهنحوي سر به نيست شود. اين زخمها بايد چيزي به ما بياموزد. آنگاه كه اروپاييان دوران سياه استبداد را پشت سر گذاردند و پيش رفتند گويي جايي در زمان ما ايستاديم و فاجعه رخ داد. هنوز ما در آن نقطهايم و در برابر ديدگانمان اميركبير را خاموش كردند. مصدق را خانهنشين كردند و... غافل از اين كه خاموشكردن فرياد امير و خانهنشين كردن محمدمصدق آسان نمود. اما مبارزه حيات را چه كسي و چه نيرويي مانع تواند شد؟ عاقبت چه؟! آنگاه كه قدرت در يك طبقه يا قوم و يا دسته حتي اگر اكثريت عددي هم داشته باشد جمع شود فسادانگيز است. جهان ما جهان كثرت است. طبيعي است كه ملتها، دولتها، قومها، دينها و فرهنگها بايد دركهاي متنوع و متكثر داشته باشند. چرا كه اقتضاي طبيعت انديشه انسان است، تنها در اين صورت است كه وحدت بهصورت واقعي نمايان ميشود. بروز اختلاف ميان انسانها امري طبيعي است و لازمه انسانهاي خردگراست براي مثال اگر وجود فرقههاي گوناگون اسلامي شيعه و سني را طبيعي بدانيم و آن را بپذيريم و هركدام ديگري را جهنمي ندانيم و به مصلحت با هم صلح نكنيم و آنگاه كه زمينه مصلحت ازبين رفت و خود را قويتر حس كرديم به كشتار ديگري اقدام نكنيم و حقوق پيروان انديشههاي ديگر را آنگونه كه بايد رعايت نكنيم. در اين صورت اينگونه رفتارها و وحدتهاي ظاهري آتشبسي ناپايدار خواهد بود. اگر خيالپرورانه بر اين باوريم كه افكار همه را مثل خود كنيم چون ما برحقيم يا خود را بهحق بدانيم در اشتباه هستيم. بايد بپذيريم كه جهان جهانِ كثرت است و اگر اين كثرت به وحدت رسيدني بود تاكنون رسيده بود. بايد پايان داد به اين تبعيضها و خودبرتربينيها، مردهباد و زندهبادها پيش از اين نبايد به يگانگي ملي با طرح اينگونه مسائل و اصرار بر آنها لطمه زد تاريخ عاملان اين تفكرها را هرگز رها نخواهد كرد و نخواهد بخشيد. بايد قبول كنيم كثرت قومها، انديشهها ، اديان، مذاهب، رنگها و بينشها و... طبيعي است به باور من بزرگترين علت عقبماندگي جوامع، نقدناپذيري قدرتها بوده است. به ديگر سخن، نبود دموكراسي بوده است كه اگر آن را دقيقتر بگويم عدم توزيع ثروت، قدرت، امكانات و معرفت بوده است. دستكم در يكصدسال اخير اگر بررسي كنيم در مييابيم كه نفاق و جهل و تبعيض، تاب آزادي و تحمل فكر مخالف را نداشتن بوده است. بايد بدانيم براي ملت آگاه آنقدر كه آزادي ضرورت است درد نان عمده نيست. همچنانكه غالب شعارها در اكثر جنبشهاي ملي زندهباد آزادي و استقلال بوده است و مرگ بر ديكتاتور. كثرتگرايان يا پلوراليستها بر كثرت و پراكندگي گروههاي قدرت در دموكراسي تأكيد دارند. پس از بنپايهترين مسائل در دموكراسيها، نهتنها آزادي خود بلكه تعادل ميان انسانها، زنان و مردان، قومها و نيروهاي سياسي است. دموكراسي بدون مخالفان و بهرسميتنشناختن آنها دموكراسي نيست. تافلر معتقد است حتي نبايد تسليم حكومتهاي مبتني بر اكثريت عددي بود، بلكه نخبگان راستين گروههاي اجتماعي ـ سياسي با همبستگي كامل راه دموكراسي را ميتوانند هموار كنند و خودشيفتگي ازسوي هر جريان يا گروه و جمعيت و يا قومي و اصرار بر برتري يكي بر ديگران مجموعه را به آنجا ميبرد كه ناچار از رويارويي با حقوقبشر، مصالح ملي و تمامي قومها ديگر خواهد شد و تازه اين آغاز بازي خواهد بود و درنهايت بازنده اصلي آن خود و ملت با فرهنگمان ايران خواهد بود. سرزمين ما ايران كشور تنوعهاست. موضعگيرهاي نسنجيده ملت را به ناكجاآباد برده، به حميت ملي، يگانگي ملي، هويتمليمان، تماميت ارضيمان، برادري و برابريمان خدشه خواهد زد. اقوام ايراني ازجمله كردان راستين بارها ثابت كردهاند كه در رويارويي با بيگانه پاسداران راستين مرز و بوم ايران در كنار همميهنان آذري، بلوچها، ايرانيان عربزبان يا هموطنان پيرو ديگر اديان، جانفشاني كردهاند. ماندگاري و سربلندي ايران از رهگذر وجود حسننيت دوسويه ميان ايرانيها و گروههاي اجتماعي و همبستگي آنها در عين كثرت است و دست اندركاران بايد با رفتار خود به اين باور كثرتگرايانه جامه عمل بپوشانند كه ايران سراي واقعي ملت ماست كه در آن همه با هم زنومرد، فارس، كرد، آذري، بلوچ، تركمن، عرب و زنومرد دست در دست هم در راه سربلندي ايرانمان گام برميداريم و تبعيضها را به دور اندازيم. پس گناه عقبماندگيمان را تنها به گردن قومها نيندازيم كه عملكرد كار بهدستان هم خالي از تأثير نبوده است و بارها گفتهام آدرس را دوباره اشتباه نرويم، تا حاكميت ملي بهمعناي واقعي اجرا نشود و تحت كنترل ملت نباشد تا كرد و كردستاني، آذري و آذربايجاني، بلوچ در بلوچستان، تركمن در تركمن صحرا و فارس... خود را در تعيين سرنوشت ملت بزرگمان سهيم ندانند حقوق شهروندي و دموكراسي آرزوي دستنيافتني است كه مردم بهدنبال آن خواهند بود و نقض حقوقبشر، حقوقزنان و حقوق ملت دغدغه همه گاه ملتگرايان خواهد بود. بايد بس كنيم محكومكردن يكديگر را، بايد بس كنيم اتهامزدنها را " چشمها را بايد شست جور ديگري بايد ديد " كه هويتمان، سرزمينمان، ايمانمان، زنان و مردانمان و فرزندانمان و زندانيانمان روزگار سختي را ميگذرانند. چه وقت ميخواهيم متوجه شويم. « هر روز براي مرد عاقل، آغاز زندگي تازهايست. »
پاینده ایران تهران ، پاییز 84 پينوشتها: 1ـ كرد بيان ميكند، مينورسكي. 2ـ ايران باستان، پيرنيا، ص 234. 3ـ آموزش دانش سياسي، بشيريه. حسين، 1382. 4ـ روزنامه ئاشتي سال دوم شماره 22، مصاحبه يزدي، ابراهيم. 5ـ مرگ بود بازگشت هم بود، نجفقلي پسيان، 1328. 6ـ چكمههاي سرخ در جهان و اسراري پيرامون حزبتوده. 7ـ گفتوگو، فصلنامه فرهنگي اجتماعي شماره 40، سال 1383. 8ـ گفتوگو، شماره 17، سال 1376. 9ـ آرشيو دولتي براي احزاب سياسي و جنبشهاي اجتماعي جمهوري آذربايجان، باكو [(GAPPOD, AZR), F 1, OP. 89. d. 90, 11.4-5 (GAPPOD, AZR), F l, OP. 89, d, 104 10ـ مكرر 11ـ مردي براي تمام تاريخ، افشاري. عليرضا. 12ـ موازنه منفي، كياستوان. 13ـ ميژووي را پريني كورد، سجادي. علاءالدين. 14ـ مجله مردم، ارگان حزبتوده، مهر 1324. 15ـ من متهم ميكنم، كشاورز. فريدون، 1357. 16ـ گذشته چراغ راه آينده است، جامي. 17ـ لوموند، 12/2/1981. 18ـ درباره كردستان، مفتيزاده احمد. 19ـ 37 سال، سميعي. احمد.
|
||||
|