بازگشت به صفحه اول

 

 
 

« سی تیر، نبرد قانونی، حماسه خیابانی و قیام همگانی »

دکتر فرهنگ قاسمی

 " مقدمه "

 جبهه ملی ایران که اندیشه و اصول فکری خود را از پاک‌ترین و عمیق‌ترین نحله‌های عدالت‌خواهی و ملی‌گرایی و آزادی‌خواهی جامعه ایران به نشأت گرفته است، توانست در مواقع حساس تاریخ ایران هرگاه که منافع ملت و اصول عدالت‌خواهی به مخاطره می افتاد قد راست کرده دشمنان داخلی و خارجی ایران را از صحنه سیاست میهن بیرون کند.

سازمان نهضت ملی ایران که جبهه ملی نامیده شد در طول تاریخ فعالیت خود همواره نیروهای چپ مستقل، چپ میانه و میانه را در خود تشکل داد و در طول تاریخ مبارزات خود مثل هر جریان اجتماعی دچار بلندیها و پستی‌هایی شد ولی هرگز اصول خود را فدای منافع عادی نکرد. قریب به اتفاق نیروهای چپ مستقل و چپ میانه و میانه که لائیک باشند یا مذهبی ریشه و جوهر فکری خود را از اصول این نهضت بزرگ یافته‌اند.

به علت حوادث ناشی از دیکتاتوری شاه و انقلاب و برقراری جمهوری اسلامی جریانات و سازمان‌های سیاسی گوناگونی از آن جدا شدند و کیمیای سعادت جامعه ایرانی را به اشکال دیگر جستجو کردند. این تحول فکری، تشکیلاتی و سیاسی امری طبیعی و لازم بود.

اما در این مرحله از موقعیت جامعه جای آن دارد که همه افراد، نیروها، احزاب، دستجات، انجمن‌ها، سندیکاها، اصناف و روشنفکرانی که خواستار رهائی مردم ایران هستند و هنوز خود را در راستای خط‌مشی و اصول سیاسی نهضت ملی ایران میدانند، خود را از گم گشتگی رها سازند، در صفوف جبهه ملی ایران به هم بپیوندند و با ایجاد همبستگی و حرکت نوینی، بینی جمهوری اسلامی را به خاک مالند و یک جمهوری لائیک و مترقی و ملی را بنیان گذارند.

در ذیل نوشته ای را که تحت عنوان " حماسه قیام ملی سی تیر " توسط یکی از اعضای حزب ایران که یکی از احزاب تشکیل‌دهنده جبهه ملی و دارای مرام سوسیال‌دموکراتیک بوده است و در مراحل مختلف عمر خود در سالهای ١٣٢٠ به این سو خدمات شایانی به نهضت ملی ایران کرده است و رهبران آن همواره مورد تعقیب و ضرب و شتم و زندان و تبعید رژیم شاه و خمینی قرار گرفته‌اند، تهیه شده بود – بنده آنرا در تیرماه سال ١٣٥٧ در پاریس تجدید چاپ کردم - به علت اهمیتی که از نظر سندیت تاریخی و تحقیقاتی دارد با اندک تغییراتی، انتشار می دهم.

مقالات متعددی درباره قیام سی تیر ١٣٣١ نوشته شده است که هریک از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد.

اما نوشته حاضر که تقریباً ٧ ماه قبل از انقلاب تهیه شده است از دو اهمیت ویژه برخوردار است.

1 – واقعه‌نگاری تاریخی است که سعی کرده حوادث و اتفاقات سیاسی و اجتماعی و جهت‌گیری‌های نیروهای داخلی و خارجی را در چند روز قبل از قیام و بعداز آن با ذکر منافع و مأخذ بیان کند.

2 – حرکت‌های سیاسی نهضت ملی را از یکسو و هماهنگی آنرا با اعتصاب بزرگ مردمی و حضور فعالین سیاسی و رهبران نهضت ملی را در میان توده نشان داده و به این نتیجه برسد که در اثر هماهنگی این دو بود که قیام ملی سی تیر موفق شد.

با گشایش دوره هفدهم مجلس شورایملی دربار پیروان امپریالیسم، مقدمات سقوط حکومت مصدق را روبراه می کردند. روزنامه دیلی نیوز نوشت که:" در ایران بزودی تحولات غیرمنتظره‌ای روی خواهد داد. " و تاریخی نیز برای سقوط دولت دکتر مصدق تعیین کرد. (١)

روزنامه فرانسوی پاری‌پرس نوشت:" ... به عقیده دیپلمات‌های انگلیسی و آمریکایی پس از سقوط دکتر مصدق فقط یک مرد قوی مانند قوام‌السلطنه می تواند آتش احساسات ملت ایران را فروستاند و با غرب سازش کند." (٢)

همزمان، مخالفین نهضت ملی و وابستگان به سیاست‌‌های خارجی با شدت بی‌سابقه‌ای شروع به مخالفت با دکتر مصدق می کردند. ولی در میدان توازن قدرت سیاسی، مصدق و نهضت ملی خود را به شاه تحمیل کرد. دکتر مصدق به مناسبت آماده‌کارشدن دورۀ هفدهم طی نطق مشروحی چنین گفت:" ... این مبارزات ملی و مجاهدت در راه حق و حقیقت، خفتگان را از خواب غفلت بیدار کرده و در کالبد افسردگان، روحی تازه دمیده است. کسانی که در برابر حوادث جز تسلیم و رضا چاره‌ای نمی دیدند خوب میدانستند که در سایۀ عزم و اراده، هر مشکلی را میتوان آسان کرد و از بین برداشت. بیهوده نبود که جنبش مردم مبارز ایران در سراسر جهان شهرتی بسزا یافت... چنانکه همه می دانید در آغاز کار حتی عوامل و ایادی شناخته‌شده شرکت سابق نفت نیز چاره‌ای جز آن ندیدند که به پیروی از افکار عمومی خود را با این نهضت ملی هم‌آهنگ نشان دهند. اما یقین بود که این عده که همه چیز خود را از برکت اوضاع سابق به دست آورده‌بودند از پای نخواهند نشست و در پنهان و بتدریج چنان‌که اکنون با کمال وضوح می بینید زمینه را برای بازگشت اوضاع سابق فراهم خواهند ساخت..."

باری، نخست برای گمراهی افکار تودۀ مردم، شاه دکتر مصدق را بدین شرح مأمور کابینه کرد.

" جناب آقای دکتر مصدق نخست‌وزیر، نظر به اعتمادی که به مراتب کفایت و کاردانی شما داریم به موجب این دست‌خط سمت نخست‌وزیری را به شما محول و مقرر می داریم که در تعیین هیئت وزیران اقدام نموده نتیجه را زودتر به اطلاع ما برسانید. کاخ سعد آباد ١٩/٤/١٣٣١ "

دکتر مصدق در شرفیابی خود، قبول زمامداری خود را مشروط به دو شرط می کند. اول گرفتن اختیاراتی به مدت شش ماه برای انجام اصلاحات و تغییر و اصلاح قوانین امور مالی، اقتصادی، بانکی، قماشی، استخدامی و ایجاد سازمان‌های مستقل ملی و غیره. دوم، تفویض پست وزارت جنگ. اما چون شاه با دادن پست وزارت جنگ مخالفت کرد و به نمایندگان مجلس هم با دادن اختیارات مخالف بود از این‌روی دکتر مصدق در روز ٢٥/تیر/١٣٣١ پس از سه ساعت مذاکره با شاه، استعفاء خود را بدین شرح تقدیم داشت، که ما عیناً نقل می کنیم:

" پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی، چون در نتیجه تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده، پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب می کند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصاً عهده‌دار شود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشده. البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویّات شاهانه را اجراء کند. با وضع فعلی ممکن نیست مبارزه‌ای را که ملت ایران شروع کرده است،پیروزمندانه خاتمه دهد. فدوی، دکتر محمد مصدق "

دکتر مصدق می گفت:" من نخست‌وزیر هستم و برطبق قانون اساسی، وزراء مسئولیت مشترکی در برابر مجلس دارند. پس باید وزیر جنگ را نیز خود برگزینم و در کارهایش نظارت مستقیم و کامل داشته باشم."

تا این زمان وزیر جنگ را شاه تعیین میکرد و وزیر جنگ تنها پیرو فرمان شاه و مجری نظریات ایشان بود تا آنجا که دولت حتی به دستورات و کارهای انجام شده در وزارت جنگ آگاهی نداشت و در کارهای رئیس ستاد ارتش و سایر فرماندهان لشگری کوچک‌ترین نظارتی نمی کرد.

پس از استعفای دکتر مصدق، حسین علاء ( وزیر دربار ) به اشاره شاه متن استعفاء‌نامه دکتر مصدق را به رئیس مجلس داد و قبولی آن را از جانب اعلیحضرت اعلام داشت.

سپس با اشاره شاه نمایندگان فئودال و مرتجع مجلس ( که اعلیحضرت بعدها اقرار کرد اینها در خدمت بیگانه بودند ) بدون حضور نمایندگان فراکسیون نهضت ملی ( جبهه ملی ) به زمامداری احمد قوام ( قوام‌السلطنه ) رأی تمایل داده و فرمان نخست‌وزیری با دادن لقب مجدد جناب اشرف برای ایشان صادر شد.

ساعت یک بعدازظهر روز ٢٦/تیر/١٣٣١ سرلشکر کوپال رئیس کل شهربانی در کاخ سفید به حضور شاه رسید و گزارشات مملکتی را ( که قانوناً می بایست به نظر نخست‌وزیر برساند ) به عرض رسانید و فرمانداری نظامی نیز برای جلوگیری از هرگونه اجتماع و تظاهراتی که بنا بود به نفع دکتر مصدق صورت گیرد، تجهیز شد و شهربانی و ژاندارمری و ارتش به حال آماده‌باش درآمدند.

دکتر مصدق که با این سیاست مخالف بود در جلسه علنی مجلس گفت:" من در انتخاب رئیس شهربانی دخالت نداشتم و اعلیحضرت همایونی او را انتخاب کردند." (٣)

در اینجا خلاصه‌ای از جریان نخستین جلسه مجلس شورای ملی مورخه ١٧/٤/١٣٣١ را که به ریاست امام‌جمعه تهران تشکیل شده بود، ذکر میکنیم.

شمس قنات‌آبادی:" مردی که طوماری به پشتیبانی دکتر مصدق آورده‌اند تا به مجلس بدهند جلوی در مجلس سربازها مانع شده‌اند..."

رئیس مجلس:" اجازه بدهید. بنده بیم داشتم تشنج ایجاد شود و ..."

گنجه‌ای با صدای بلند:" آقا اینطور نیست. امروز یک نفر می خواست مرا ببیند و حتی معاون بازرسی مجلس هم رفت ولی سربازها مانع شدند. آقای رئیس مگر طومار به اندازه یه عریضه ارزش ندارد که مانع می شوید؟"

رئیس:" اجازه بفرمایید."

شمس قنات‌آبادی فریاد زد:" این سرهنگ مأمور مجلس به من توهین کرده است و باید تعقیب شود."

مهندس حسیبی:" آقای رئیس، صبح به چشم خودم دیدم که سربازان هر کس را که در محوطه مجلس طوماری به دست داشت، از او می گرفتند و بیرونش می کردند. این کار اهانت به مجلس است..."

مکی:" پس بفرمایید اینجا سربازخانه است تا نمایندگان هم تکلیف خود را بدانند و به آقای سرلشکر گرزن ( رئیس ستاد ارتش ) بگویید بیاید اینجا را اداره کند..."

پارسا:" اکنون دیگر موقع آن گذشته که سه چهارنفر به اسم متولی در اطاقی بنشینند و سرنوشت کشور را به میل خود تعیین کنند. زیرا مردم دیگر بیدار و به حقوق خود آشنا شده‌اند... "

به هرحال برای تسکین افکار عمومی حسین علاء وزیر دربار نیز در برخورد با خبرنگاران چنین گفت:" مشکلی که پیدا شده است، پست وزارت جنگ است. آقای دکتر مصدق خودشان می خواهند عهده‌دار شوند و اعلیحضرت گفته‌اند بلحاظ فرماندهی کل قوا که بر عهده دارم باید شخص دیگری ... انتخاب گردد... و آقای دکتر مصدق قبول نکرده‌اند.

ضمناً اعلیحضرت همایونی نسبت به خدمات دکتر مصدق ابراز قدردانی نموده و معتقدند که در آینده باید خط مشی سیاسی ایشان تعقیب شود." (٤ )

انعکاس استعفای دکتر مصدق و جریان مجلس باعث شد که از ساعت یک بعدازظهر روز ٢٦/٤/١٣٣١ کسبه بازار به کلی دکان‌های خود را تعطیل کنند. ... و در این موقع نیز اعلامیه شدیداللحن فرماندار نظامی منتشر شد که خلاصه آن چنین است:

" طبق اطلاع و گزارشات واصله عده‌ای آشوب‌طلب در نظر دارند که برخلاف مقررات قانونی دست به تظاهرات دست‌‌جمعی زده و در نتیجه آشوب و بی‌نظمی ایجاد کنند. ..." (٥)

سرلشگر علوی     

و به دنبال آن مأموران نظامی و انتظامی با تانک و زره‌پوش و کامیون‌های مسلح برای جلوگیری از بروز حوادث ناگهانی، تهران و مراکز مهم مانند بازار، دانشگاه ... به ویژه میدان بهارستان را به محاصره گرفتند و شهر یک حالت نظامی و اشغالی به خود گرفت.

بنا به نوشته حسن ارسنجانی که تحت عنوان یادداشت‌های سیاسی سی‌ام تیرماه ١٣٣١منتشر شده است. ساعت ٧ بعدازظهر روز پنج‌شنبه ٢٥/٤/١٣٣١ در منزل قوام‌السلطنه می روند. آقایان لسان، سپهر و آشتیانی‌زاده جمع بودند. بعد هم آقایان نیک‌پور سناتور و سپس عامری ( نماینده مجلس ) می آیند و قرار می شود مقاومتی را در مجلس شورای ملی به کمک عامری و در سنا به یاری نیک‌پور بر علیه دکتر مصدق فوراً شروع کنند و نیک‌پور قول میدهد که از طریق اصناف نیز بر علیه دکتر مصدق اقداماتی بکند. و وقتی ارسنجانی درباره پول سخن به میان می آورد، نیک‌پور می گوید:" من حرفی ندارم که پولی به عنوان مساعده بدهم، اما باید دید که پشت‌بند قوام‌السلطنه محکم هست یا نه!! ... والا بیخود نمی شود پول را به خطر انداخت و ضمناً گفته است که قوام‌السلطنه روز پیش خدمت والاحضرت اشرف پهلوی بوده است چون روز ١٥/تیر/١٣٣١ شاهدخت اشرف که از مخالفان جدی دکتر مصدق بود برای سقوط ایشان با عجله به تهران مراجعت کرده بودند. (٦)

بعدها روزنامه خواندنیها در این باره می نویسد: والاحضرت اشرف چندروز قبل از حوادث خونین سی‌ام تیر وارد تهران شد و با قوام‌السلطنه تماس گرفت و با نمایندگان مجلس برای زمینه‌سازی و تحمیل حکومت انگلیسی وارد گفتگو گردید... و بدون تردید او یکی از مسئولین روی کار آوردن قوام و حوادث سی‌ام تیر می باشد." (٧)

معرفی احمد قوام از بحث کنونی ما بیرون است، (٨) زیرا نمی خواهیم مطلب به درازا بکشد.

اما فرمان شاه در این مورد:

" جناب اشرف آقای احمد قوام نخست‌وزیر، نظر به اعتمادی که به مراتب شایستگی و کاردانی شما داریم به موجب این دست‌خط نخست‌وزیری را به شما محول و مقرر می داریم که در تشکیل هیئت وزیران اقدام نموده نتیجه را زودتر به اطلاع ما برسانید.

کاخ سعد آباد ، ٢٧/٤/١٣٣١ محمدرضا پهلوی.

پس از اینکه قوام‌السلطنه از مجلس ر‌أی اعتماد می گیرد، مبادرت به صدور اعلامیه کذائی خود می کند که فشرده‌ای از آن بدینگونه است:

" ملت ایران، بدون اندک تردید و درنگ دعوت شاهنشاه مبتوع و مفخم خود را به مقام ریاست دولت پذیرفته و با وجود کبر سن این بار سنگین را بر دوش گرفتم... باید ملت همکاری بی دریغ خویش را از من مضایقه ندارد تا بتوانیم به این بیماری، علاج قطعی دهم. مخصوصاً در یک سال اخیر موضوع نفت کشور را به آتش کشیده است... این همان موضوعی است که ابتداء من عنوان کردم... بعضی‌ها تصور می کردند اشاره در این مورد باعث سقوط حکومت من شده ... اما من از اقدام خود نادم نیستم زیرا آینده من جناب آقای مصدق‌السلطنه آن فکر را با سرسختی بی‌مانندی دنبال نمود و در مقابل هیچ فشاری از پای ننشست... من می خواهم که تمام اهالی کشور غنی و ثروتمند باشند ... من از چشم‌تنگی بعضی از رجال ... تنفر دارم.... من میزان عواید عموم را بالا خواهم برد ... من در عین احترام به تعالیم اسلام دیانت را از سیاست دور خواهم کرد... وای به حال کسی که در اقدامات مصلحانه من اخلال نماید و در راهی که من در پیش دارم مانع بتراشد... آشوبگران با شدیدترین عکس‌العمل من روبرو خواهند شد... به عموم اخطار می کنم که دورۀ عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد ..."

تهران، ٢٧/٤/١٣٣١ رئیس‌الوزرا قوام‌السلطنه.

آقای ارسنجانی نیز در یادداشت‌های خود اقرار کرده است که سفارت‌خانه‌های انگلیس و آمریکا توسط ( جوانکی ) با قوام‌السلطنه رابطه برقرار کرده بودند و افزوده است که این آقایان واسطه آدمهای ( جکسن ) بوده‌اند خود نوشته است که آقای مقتدر شفیعا گفت:" سفارت انگلیس از مفاد بیانات قوام در مورد نفت و مصدق ناراضی است و می گوید باید در رادیو حملات سختی به ملی‌شدن نفت و گردانندگان آن شود. در همین روز هم سخنگوی سفارت انگلیس به حل مسئله نفت ابراز امیدواری کرد. و بعداً معلوم شد که وزارت امور خارجه آمریکا به عده‌ای از کارشناسان و ... دستور داده بود که وقتی کابینه قوام روی کار آمد آماده حرکت بسوی آبادان باشند." (٩)

اعلامیه جبهه ملی

صبح روز پنج‌شنبه ٢٦تیرماه که خبر استعفای دکتر مصدق قطعی شد، اعلامیه جبهه ملی بدین شرح منتشر شد:" ... ما امضاء‌کنندگان ذیل نمایندگان مجلس شورای ملی در تأئید سوگندی که برای حفظ مبانی مشروطیت در مجلس شورای ملی یاد کرده‌ایم و بعلت این که در شرائط فعلی ادامه نهضت ملی جز با زمامداری دکتر مصدق میسر نیست، متعهد می شویم با تمام قوای خود و وسائل موجود از دکتر مصدق پشتیبانی نمائیم. پارسا، صفائی، زیرک‌زاده، دکتر معظمی، دکتر شایگان، دکتر بقائی، قنات‌آبادی، حسین مکی، خلخالی، حاج سیدجوادی، زهری، محمود نریمان، حائری زاده، مدرس، کریمی، آیت‌‌اله شبستری، اخگر، آیت‌اله انگجی، آیت‌اله میلانی، فرزانه، مهندس حسیبی، ناصر قشقائی، خسرو قشقائی، جلالی موسوی، شاپوری، مهندس رضوی، یوسف مشار، راشد، دکتر ملکی، ناظرزاده کرمانی." (١٠)

باید دانست که نخست خبرگزاری‌های معروف و وابسته خارجی همه خبرهایشان در مورد آرامش در ایران و امیدواری به حل مسئله نفت ( آنطور که دلخواه بیگانگان بود ) دور می زد. اما تظاهرات مردم ایران که تقریباً از همان روز استعفای دکتر مصدق شروع شده بود از روز ٢٨/تیر/٣١ با شدت بی‌سابقه و بی‌مانندی گسترش یافت. تظاهرات و اعتراض مردم منحصر به شهر تهران نبود. موج اعتراض و قیام از سراسر کشور برخاسته بود و بنا به گزارش آسوشیتدپرس پیش از سی‌ تیر بزرگترین تظاهرات از طریق مردم آبادان انجام شد." (١١)

آقای حسن ارسنجانی در یادداشت‌های خود می نویسد:" ... از وضع شهر و تحریکاتی که می شد اطلاعاتی دادند و معلوم شد که حزب توده مایل به همکاری با جبهه ملی نیست و چند نفر را فرستاده‌اند که با عباس اسکندری مذاکره کنند تا تحت شرائطی به دولت قوام کمک کنند... و گویا شمشیری و چند نفر دیگر از بازاری‌ها مأمور شده‌اند که بازار را تحریک به اعتصاب کنند..." (١٢)

حزب توده نیز در پلنوم چهارم خود تحلیل کوتاهی در این زمینه دارد:

" ... حزب ما مرتکب اشتباهات سیاسی مهمی گردید... و در این دوران عملاً ابتکار سیاسی در مبارزه ضد استعماری را از دست داد. سمت‌گیری غلط درباره ملی‌شدن صنایع نفت ( ابتدای جنبش ) و خط‌مشی چپ‌روانه و نادرست در قبال سال‌های قبل از کودتای ٢٨ مرداد بشمار می آمد... شعارهای حزب ما درباره نفت مبتنی بر این تحلیل بود که گویا فقط تضاد بین دو امپریالیسم آمریکا و انگلیس موجب پیدایش جریان ملی‌شدن نفت شده است...

روش حزب ما در مورد قرضه ملی و عدم استفاده از جهات مثبت قانون دکتر مصدق درباره ازدیاد سهم دهقانان و تشکیل شورای ده از جمله اشتباهات تاکتیکی مهمی است ... و نیز در حادثه سی تیر ١٣٣١ و روی کار آمدن قوام و کودتای ٢٥ مرداد نیز روش رهبری علیرغم شکست این ماجرا قابل انتظار است. زیرا در حادثه سی تیر ما دیرتر از بورژوازی ملی و تازه آن هم پس از اینکه بخشی از توده حزبی به ابتکار خود جنبید، وارد صحنه شدیم... " (١٣)

در آن هنگام کمیته مرکزی حزب توده ایران دکتر مصدق را زمامدار ملی و ضداستعمار نمی شناخت و می گفت که هدف دکتر مصدق تحکیم نفوذ امپریالیسم آمریکا است و وی را مانند دیگر نخست‌وزیران ایران می دانست. مثلاً روزنامه نوید آزادی نوشت:" اردوی غارتگران یکی است فقط نقاب‌ها فرق می کند و با بی‌اعتنائی به روی کار آمدن قوام نگریست." (١٤)

روزنامه دژ پس از چهارده ماه حکومت، دکتر مصدق را هوادار امپریالیسم خواند حتی جمعیت ملی مبارزه با استعمار در دعوت‌نامه خود برای تشکیل جبهه واحد ضد استعمار در تاریخ ٢٩/٤/١٣٣١ ناجوانمردانه نهضت ملی را متهم به تسلیم و پیروی از جانب امپریالیسم کرد. (١٥)

علت اینکه حزب توده خود را نسبت به دعوت فراکسیون نهضت ملی تا ٢٩/٤/١٣٣١ بی‌تفاوت نشان می داد و در نشریات مخفی و علنی خود هیچگونه دستوری مبنی بر مشارکت در تعطیل عمومی نداد، این بود که در آن روز دکتر مصدق مظهر مبارزه ضداستعماری ملت ایران و قوام نمایانگر ارتجاع و استعمار بود، لکن چون حزب توده کراراً دکتر مصدق را متهم به سازش با غرب کرده بود و جبهه ملی و نهضت ملی‌شدن نفت را کوبیده بود دیگر نمی توانست از دکتر مصدق پشتیبانی کند، چون سقوط دولت قوام الزاماً به زمامداری دوباره دکتر مصدق منجر می شد.

اما پیش از اینکه در روز ٣٠/تیر/١٣٣١ رهبران حزب توده پس از مشاهده موج‌های فزاینده مردم در این مورد چاره‌ای بیاندیشند و نظریه‌ای ابراز دارند افراد ساده و فداکار و پائین حزب به صفوف مبارزان در تظاهرات خیابانی پیوسته بودند و تلاش پی‌گیری می کردند. و از اینروی بود که خبرگزاری فرانسه نیز گزارش داده بود که در نتیجه حوادث اخیر عده زیادی از عوامل حزب توده به جبهه ملی گرویدند. (٦١)

بالاخره روزنامه‌های شناخته شده عصر اطلاعات، کیهان ناچار خبر دادند که طبق تلفن خبرنگاران در خرمشهر و آبادان بر اثر رسیدن خبر کناره‌گیری دکتر مصدق از نخست‌وزیری از عصر پنج‌شنبه مردم دکان‌های خود را بسته و شروع به تظاهرات کرده‌اند و در بخش پالایشگاه و دیگر بخش‌های وابسته همه کارگران دست از کار کشیده و اعتصاب کرده‌اند. (١٧)

و از اصفهان نیز تلگراف رسیده حکایت دارد که جمعیت کثیری در تلگراف‌خانه اجتماع کرده و با نمایندگان جبهه ملی مشغول مخابره حضوری شده و از دکتر مصدق پشتیبانی کرده‌اند و در قزوین نیز دکاکین تعطیل شده و مردم به تلگراف‌خانه روی کرده‌اند و بنا به نوشته خواندنیها شماره ٨١:" سیل تلگراف و نامه‌های مبتنی بر اعتراض به قوام‌السلطنه و پشتیبانی از دکتر مصدق از سراسر کشور به سوی تهران جریان داشت تا جائی که برخلاف قانون اساسی و مقررات وزارت پست و تلگراف از مخابره و توزیع تلگراف‌ها خودداری کرد." (١٨)

آقای دکتر شایگان به مخبرین گفته بود که در شرفیابی بحضور شاه، ایشان فرمودند:" ... پیوسته سعی من این است که از موازین قانون اساسی پا فراتر ننهاده و یک پادشاه مشروطه و دموکرات واقعی باشم!" اما در همین حال روزنامه‌های عصر گزارش دادند ( ٣١/٤/١٣٣١ ) که:" قوام‌السلطنه از شاه تقاضای صدور فرمان انحلال مجلس را کرد و شاه قول داد که در صورت وخامت اوضاع فرمان انحلال مجلسین را صادر خواهد کرد."

به محض انتخاب قوام به نخست‌وزیری در حدود سی‌نفر از نمایندگان طرفدار نهضت ملی ایران طی اعلامیه‌ای مردم را دعوت به مقاومت کردند.

 اعلامیه جبهه ملی ایران

ملت رشید ایران، چون در تمام نقاط کشور بوسیله تلگراف و تلفن و نامه و فرستاده‌های مخصوص نسبت به جریانات نامطلوب و غیرقانونی چندروز اخیر سوال شده است، امضاء‌کنندگان امروز صبح در مجلس تجمع و پس از بررسی اوضاع حاضر چنین اظهار نظر می نمائیم:

" برای اعلام این نکته اساسی به جهانیان که نهضت ملی ایران به هیچ دسیسه و نیرنگ خاموش‌شدنی نیست و ملت قهرمان ایران هرگز مقهور دخالت‌های استقلال‌شکنانه بیگانگان نخواهد شد و تا حصول نتیجه قطعی و احقاق حق و رهائی کشور از چنگال سیاست‌های استعماری استقامت خواهد کرد، روز دوشنبه ٣٠/تیر/١٣٣١ در سراسر کشور تعطیل عمومی اعلام می شود و امیدواریم هموطنان عزیز که همگی طرفدار قیام حقیقی ملت و ادامه مبارزه در راه نجات کشور می باشند با نهایت آرامش و متانت در این جنبش ملی شرکت نمایند. بدیهی است نمایندگان شما در ادای وظیفه خطیر نمایندگی غفلت نخواهند داشت. جریان امر بعداً به استحضار ملت بیدار ایران خواهد رسید. امضاء ٣١ نفر از نمایندگان مجلس.

اعتصاب کامل برای یک نبرد ملی و کشوری

اعتصاب شرکت اتوبوسرانی تهران

روز ٢٩/تیر/١٣٣١ شهر تعطیل بود و کارگران کارخانه‌ها اعتصاب کرده بودند و سرویس‌های سی‌گانه اتوبوس‌رانی ( که در آن زمان تنها وسیله نقلیه عمومی بودند ) دست از کار کشیده بودند، یکی از علل ازکار افتادن وسائل نقلیه تعطیل پمپ بنزین از فروش خودداری کرده و اظهار می داشتند که نفت مال ملت ایران است و ملت نیز خواهان دکتر مصدق است. رویهمرفته هیچ کارگاه و کارخانه‌ای در این روز باز نبود.

نخست، اعتراض و اعتصاب و زدو خورد مردم بطور پراکنده روی می داد و مأموران انتظامی پیاده و سوار با باتوم و سرنیزه و تاختن اسب در میان تظاهرکنندگان، آنان را به شدت متفرق می ساختند و بتدریج حتی از طریق هوا نیز نیروی انتظامی به فعالیت پرداخت. شدت تظاهرات در اطراف شهر پراکنده بود و هرچه که به مرکز شهر ( سبزه‌میدان، میدان سپه، مخبرالدوله، میدان بهارستان ) نزدیک‌تر می شد، تظاهرات و قیام و زدوخورد ابتدا با پلیس و سپس با نظامی‌ها گسترش بیشتری می یافت.

مقاومت‌کنندگان با مشت، سنگ و آجر و پلیس و نظامیان با اسلحه گرم و آتش‌زا به میدان آمده بودند و به یکدیگر حمله می کردند.

صبح روز ٢٩/تیر/١٣٣١ نخست بین اعضاء احزاب ایران، زحمتکشان و دیگر دستجات طرفدار دکتر مصدق با پلیس زدوخورد شدیدی در اطراف مجلس در گرفت. فریادهای مرگ بر قوام و زنده باد دکتر مصدق طنین افکنده بود. تقریباً اکثر تظاهرات و زدوخوردها به سبب وجود احزاب طرفدار دکتر مصدق در غرب میدان بهارستان ابتداء از همین جا شروع می شد.

از ساعت نه صبح زدوخورد نسبتاً شدیدی در اول شاه‌آباد نزدیکی‌های خیابان صفی‌علیشاه شروع شد و مردم با پلیس و نظامی‌ها درگیر می شدند. بطور کلی بیش از ٢٠ تا ٣٠ تانک در میدان بهارستان در برابر تظاهرکنندگان قرار داشت و هرلحظه یکی از این تانک‌ها به سمت یکی از خیابان‌ها و یا کوچه‌های فرعی حمله می کرد و مردم با وسائل ابتدائی شروع به مقاومت و تعرض می کردند و حتی در جاهائی که عده‌ای از مردم تعلیمات نظامی بلد بودند، راه‌های جلوگیری از ورود تانک‌ها را به دیگر مردم یاد می دادند. مردم با لوله‌های آهنی که برای لوله‌کشی آب تهران آورده بودند و وسائل دیگر مانع حرکت تانک‌ها و یا سایر وسائل نقلیه نظامی می شدند و در نتیجه حملات نظامی‌ها کند می شد و مردم ( خرد و کلان ) به آسانی به تعرض دست می زدند. در خیابان‌های سعدی، اسلامبول، لاله‌زار، سرچشمه، ژاله، نادری، فردوسی و ... بوسیله گروه بسیاری سرباز جلوی مردم را گرفته بودند ... در بازار و سبزه‌میدان زدوخورد شدیدتر بود و حضور حضرت حجت‌الاسلام آقا ضیاء حاج سیدجوادی نماینده قزوین در آن حوالی سبب شده بود که تظاهرات مردم توأم با شعارهای مذهبی باشد. در بازار بزازها، بازار آهنگران، نوروزخان، مقابل مسجد شاه زدوخورد و تظاهرات بسیار شدید بود. در آن روز و روزهای دیگر تعداد زخمی‌ها و کشته‌شدگان معلوم نبود. صدای " از جان خود گذشتیم با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق "، در خیابان های تهران طنین افکنده بود.

همین روزنامه‌ها می نویسند که صبح مطابق معمول کارگران کارخانه‌ها سرکار حاضر شدند اما ضمن زمزمه و گفتگوهای چندی پس از نیم ساعت کارگران ( کارخانجات دخانیات، چیت‌سازی، سیمان، راه‌آهن، سیلو، ونکف دپوی تهران و دیگر کارخانجات ) را ترک کردند.

مخبرین خارجی که صبح برای مخابره گزارش‌های مربوط به اغتشاشات و تعطیل و قیام عمومی به تلگراف‌خانه رفتند با وضع غیرعادی مواجه شدند و متصدیان از قبول تلگراف‌هایشان خودداری کردند. سپس مخبرین خبرگزاری‌های آسوشیتدپرس، یونایتدپرس، فرانس‌پرس، رویتر به تلفن‌خانه هجوم بردند ولی کارکنان آنجا نیز اعتصاب کرده بودند.

رویهمرفته تمام کارخانجات تعطیل شده بود و تظاهرات کارگران نیز توأم با شعارهای تندی بر له دکتر مصدق و بر علیه دیگران .... بود.

آسوشیتدپرس گزارش داده بود:" مردم مکرر روزنامه‌های مخالف دکتر مصدق را مورد حمله قرار دادند و سربازان با سرنیزه به مردم حمله کردند و گزارش‌های سایر خبرگزاری‌ها هم در همین زمینه بود.

روزنامه زیر سانسور دولتی زخمی‌شدگان را صبح روز ٢٩/تیر/١٣٣١ ( روز پیش از قیام سی تیر ) تنها ٢٠نفر در بیمارستان سینا و چهل نفر در بیمارستان شهربانی و دوازده نفر در بیمارستان شیروخورشید بنا به اظهار منابع دولتی ذکر کردند که بر اثر برخورد با قنداق تفنگ‌ نظامی‌ها و فرورفتن سرنیز به شکمشان بوده است!!

بنا به نوشته همان روزنامه‌ها روز ٢٩/تیر/١٣٣١ سراسر آبادان تعطیل بوده است و مردم در خیابان‌ها دست به اعتراض زده بودند و عده‌ای نیز با پوشیدن کفن در تظاهرات خرمشهر و آبادان شرکت داشتند.

در تظاهرات آبادان نیز تانک‌ها به مردم حمله می کردند و زنی زیر تانک کشته شد. در جریان اعتصاب آبادان و خرمشهر کلیه دستجات و احزاب با یکدیگر همکاری داشتند.

در کرمانشاه اعضای حزب ایران پس از استعفای دکتر مصدق برای تظاهرات بطرف سبزه میدان می رفتند که با شلیک نظامیان روبرو شدند و چون حکومت نظامی اعلام شده بود، مأمورین بشدت از تظاهرات توده مردم جلوگیری میکردند و مردم هم به عنوان اعتراض در تلگراف‌خانه متحصن شده بودند و بیش از سیصد نفر نیز که کفن پوشیده بودند برای حرکت به تهران آماده می شدند که روز بعد در کاروانسراسنگی جلویشان را گرفتند.

در رشت که از روز جمعه ٢٧/تیر/١٣٣١ مغازه‌ها تعطیل شده بود، عصر ٢٩/تیر/١٣٣١ میتینگی از طرف حزب ایران و زحمتکشان و مجاهدین اسلام و کمیته مقاومت ملی تشکیل شده بود. پس از میتینگ مردم در حال پراکنده‌شدن بودند که ناگهان نیروی انتظامی به سوی آنان حمله‌ور شد و تیراندازی کرد و پس از آن مراکز احزاب و جمعیت‌های مزبور را اشغال کردند و تا سپیده‌دم روز سی تیر آنها را در اختیار داشتند.

در تبریز اهالی قیام کرده بودند و در قزوین شهر تعطیل شده بود.

شهرستان‌های مسجد سلیمان، شیراز، تبریز، فومن، کازرون، کرج، ساوه، اراک، آباده، قزوین، کرمانشاه، مشهد، رضائیه، اصفهان، رشت، زنجان، کاشان، کرمان،  ... که زدوخورد در آنجاها بسیار شدید بوده است.

روز ٢٩/تیر/١٣٣١ شهربانی کل کشور طی اعلامیه‌ای به سرویس‌های اتوبوس‌رانی شهر ( به ویژه جنوب شهر ) ضرب‌الاجل داد که فوراً مشغول به کار شوند والا، اجازه آنها از درجه اعتبار ساقط می شود. ضمناً فرمانداری نظامی اطلاع داد که کارت‌های عبور و مرور نیز از درجه اعتبار ساقط است.

نمایندگان جبهه ملی که از این پس به نام فراکسیون نهضت ملی نامیده شدند، جلسه‌ای به ریاست مهندس احمد رضوی تشکیل داده بودند تا عده‌ای را برای مذاکره با دکتر مصدق و سایر مقامات تعیین کنند. ... نزدیکی‌های ظهر نیز رونوشت تلگرافی را که برای مخابره به شاه و همچنین پیش‌نویس اعلامیه‌ای را که خطاب به افسران تهیه شده بود در اختیار خبرنگاران گذاردند.

متن تلگراف به شاه چنین بود:" اعلیحضرتا، مردم ایران را به جرم وطن‌پرستی و نهضت ضد بیگانه عده‌ای از افراد ارتش و مأمورین پاره پاره می کنند. در سراسر کشور عده زیادی مردان شرافتمند و غیور به زندان تسلیم شدند. چندین نفر مردان ملی را در معابر شهید کرده‌اند. تا این ساعت این جریان قانون‌شکنانه و ناگوار ادامه دارد. مسلم است که این اعمال ناهنجار عواقب وخیم در بر خواهد داشت. ما نمایندگان ملت با توکل به خداوند و استفاده کامل از حقوق خود برای دفاع از مردم قیام کرده‌ایم و لازم دانستیم مراتب را به استحضار مقام سلطنت برسانیم.

( اعلامیه خطاب به مأمورین نظامی )

افسران و افراد شرافتمند ارتش و مأموران انتظامی، متأسفانه در این چند روزه که ملت ایران و ما به منظور ابراز احساسات برای حفظ حقوق حقه خود و ایستادگی در مقابل بیگانگان دست به تظاهراتی زده‌ایم، مشاهده می شود با وجودی که مردم صرفاً احساسات درونی خود را ابراز می دارند، بعضی از مأمورین انتظامی و افسران و افرادی که همه چیز خود را از این آب و خاک دارند ... این قوه و قدرت را که باید برای برادران خود که یقین داریم با آنان جدائی ندارند به کار ببرند درراه سرکوبی آنان به کار می برند.

در این موقع تاریخی مواظب باشید که خدای ناکرده عملیات شما به نفع مسلم بیگانگان تمام نشود و ما اطمینان داریم که اکثریت قریب به اتفاق شما جز سعادت و حفظ شرافت ملت چیزی در سر ندارید. ما وظیفه وجدانی خود دانستیم که در این لحظه تاریخی این مطالب را به شما گوشزد کنیم. حال شما خود دانید و شرافت سربازی خودتان.

آیت‌اله کاشانی هم در مصاحبه تند و مفصل ٣٠/تیر/١٣٣١ خود چند نکته را یادآوری کرد.

١- اگر پای یک انگلیسی به تأسیسات نفت آبادان برسد پالایشگاه را نابود خواهیم کرد.

٢- برای تضمین صحت انتخابات لازم است وزارت جنگ تحت نظر دکتر مصدق باشد.

٣- محال است آقای قوام در همان راهی که آقای دکتر مصدق قدم گذاشت طی طریق کند.

٤- انگلیس‌ها تمام تلاششان برانداختن کابینه دکتر مصدق و آوردن دیگری است.

٥- ما بدین جهت به مصدق علاقه‌مندیم چون یقین داریم او تخطی از وطن‌خواهی و تمایلات ملت نمی کند.

٦- آقای دکتر مصدق هرچه اعلامیه به ارتشی‌ها صادر می کردند، ابداً کوچک‌ترین توجهی نمی شد.

٧- پس از تحقیقات معلوم شد در کابینه قوام حتی یک نفر آدم با شرف و با وجدان شرکت نمی کند.

میدان بهارستان

سپیده‌دم روز دوشنبه ٣٠/تیر/١٣٣١ هنوز ستاره‌ها در آسمان نمایان بود و هوا روشن نشده بود که صدای زنجیر تانک‌ها و غرش موتورهای زره‌پوش‌ها در فضای آرام و ساکت میدان بهارستان پیچید و مردم آنجا را از خواب بیدار کرد. نزدیک ساعت ٧ صبح کامیون‌های نظامی از پادگان‌های مختلف و اطراف شهر وارد بهارستان شدند و پاسبان‌ها و سربازان را پیاده کردند. از دو روز پیش که احتمال وقوع حوادثی می رفت مرتباً به نیروی نظامی در شهر به ویژه اطراف مجلس افزوده می شد. نظامیان در سپیده‌دم روز سی تیر همه جای شهر را اشغال کرده بودند و روی پشت‌بام‌ها سنگربندی شده بود و سربازان دورادور میدان را در محاصره داشتند.

امام جمعه تهران ( رئیس مجلس ) که طرز انتخابش از مهاباد داستان شنیدنی دارد! در حالیکه آثار ناراحتی خیال و پریشانی حواس از وجناتش کاملاً پیدا بود صبح زود به مجلس آمد و رئیس گارد مجلس را که بعدها جزء قاتلین افشارطوس از آب درآمد به نزد خود خواند و دستورات لازم و کافی را صادر کرد.

اکثر نمایندگان نهضت ملی نیز شب را در مجلس مانده بودند و آن‌هائی هم که نبودند، صبح زود آمدند. اما از آن ٤١ نفری که به قوام‌السلطنه رأی دادند هیچکدام در مجلس نبودند.

در میان مردم سخن از حوادث و رویدادهای قریب‌الوقوع بود و احتمال کشت و کشتار را می دادند. هرکس که وارد مجلس می شد خبر از زدوخورد مردم با مأموران در یکی از نقاط شهر می داد. خبرهای وحشت‌آور پشت سر هم به مجلس می رسید. در نخستین ساعات روز سیل جمعیت شروع به آمدن کرد. آنان نخست در اطراف و سپس داخل میدان بهارستان جای می گرفتند. همه در وحشت و اضطراب بودند که ناگهان فریادهائی از گوشه جنوب غربی میدان بهارستان به هواخواهی دکتر مصدق برخاست و بلافاصله پلیس با جیب بدان سوی حمله برد و زدوخورد شروع شد. حدود ساعت ٩ سیل جمعیت دیگری از سوی خیابان شاه‌آباد نمایان شد. هرچه مردم جلوتر می آمدند فریاد آنها شدیدتر می شد. نعش نخستین شهید راه وطن ساعت ٥/٩ وارد میدان بهارستان شد. مردم جنازه جوانی را که در بازارچه مروی نزدیک شمس‌العماره کشته شده بود روی تخته چوبی گذارده و پیشاپیش جمعیت حرکت می دادند. ورود چنین جمعیتی با این ترتیب بر شور و هیجان دیگران افزود پلیس و سربازان به مردم حمله بردند اما مردم نیز با مقاومت درخور تحسین و ستایشی سربازان را از روی اسب‌ها پیاده می کردند و جیپ‌های شهربانی و ارتشی را آتش می زدند.

حملات مردم سینه‌چاک و از جان گذشته به مأموران مسلح هیجان را در درون مجلس به منتها درجه رسانید. عده‌ای به طرف اطاق رئیس مجلس و جمعی بطرف دفتر گارد مجلس دویدند. آثار ترس و وحشت از قیافه همه کاملاً مشهود بود. در این اثناء یکی از افسران بدنام گارد مجلس برای حمله به طرفداران نهضت ملی خود را به باغ مجلس رسانید و با فریاد گفت:" افراد آماده به خط ... " سربازها مثل مور و ملخ از پاسدارخانه بیرون ریختند و پشت نرده‌ها و دیوار مجلس و بالای شیروانی‌ها سنگربندی کردند. از این طرف نیز جمعیت همه خیابان‌ها و میدان مجلس را پر کرده بسوی نرده‌ها به جلو می آمدند. به گفته روزنامه‌های اطلاعات و کیهان فریاد مرده باد قوام و زنده باد دکتر مصدق رهبر ملت، میدان بهارستان را به لرزه درآورده بود.

عده‌ای از درب آهنی مجلس بالا رفتند تا خود را به داخل برسانند که صدای گلوله بلند شد و به دنبال آن صدای رگبار مسلسل‌ها از تانک‌ها و زره‌پوش‌ها برخاست. سیل جمعیت ناچار فریادکنان به اطراف سرچشمه و سه‌راه ژاله و شاه‌آباد عقب نشست و قوای نظامی به جلو آمد و شروع به حمله کرد و پلیس سوار نیز برای پس‌راندن جمعیت بطرف اکباتان و صفی‌علیشاه وارد کار شد. صدای انفجار نارنجک‌ها و ترکیدن گازهای اشک‌آور و صدای رگبار مسلسل و شلیک تفنگ و فریادهای پی در پی وضع جنگی کاملاً عیاری را به وجود آورده بود. صدای مهیب چرخ تانک‌ها و سوت زره‌پوش‌ها و صدای سهمگین انفجار نارنج‌ها و رگبار مسلسل‌ها میدان بهارستان را به میدان جنگ تمام عیاری تبدیل کرده بود. دیگر بار جوانان از جان گذشته میهن ما دست به یورش زدند و به سرعت حمله کردند. این بار تانکها در محاصره مردم قرار گرفت و برخی نیز از کار افتاد و مبارزان راه آزادی در تیررس نظامیانی که سنگربندی کرده بودند قرارگرفتند. آنها می کشتند و اینها پیش می رفتند.

تمام کارکنان و کسانی که در داخل باغ مجلس بودند خود را از آن طرف به پای نرده رسانیده و شروع به همدردی با مردم می کردند. داخل و خارج مجلس یک پارچه احساسات شده بود. همه فریاد می زدند و زنده باد و مرده باد می گفتند. رئیس مجلس وحشت‌زده کنار پنجره ایستاده و ناظر کردار شرم‌آور و خیانت‌آمیز خود و ... بود. یک طرف نیروی اصیل توده مردم و طرف دیگر قدرت یک مشت جنایت‌کار که می رفت به مدت سی سال دیگر سلطه ضد انسانی خود را به یاری بیگانگان تحکیم بخشند. مردم در حال جنگ و گریز و گروهی فداکار نیز در حال جان دادن و شهیدشدن و عده انگشت‌شماری هم در حال کشتن و ایجاد وحشت کردن.

عده‌ای از نمایندگان نهضت ملی به طرف اطاق رئیس مجلس هجوم بردند و فریاد زدند این چه وضعی است؟ چرا مردم را به گلوله می بندید؟ چرا ساکت نشسته‌اید؟ در این هنگام مردم مجدداً به یورش بعدی دست زدند و از سوی شاه‌آباد، صفی‌علیشاه، خیابان ملت، سرچشمه، ژاله و دیگر کوچه‌ها حمله کردند و خود را برق‌آسا به تانک‌ها و زره‌پوش‌ها رساندند و با فریاد جلو آمدند. در یک سو مردم بی‌اطلاع از تاکتیک‌های نظامی اما با ایمان و اخلاص و عشق به وطن و در سوی دیگر مشتی اوباش خود فروخته و سر تا پا مسلح به عنوان فرماندهان یا آتش‌بیار معرکه قرار داشتند. مردم در وضعی از هیجان روحی و احساسی قرار گرفته بودند که دیگر ارزش جان برایشان مطرح نبود با یک یورش تند و سریع خود را به مجلس می رساندند و آنگاه که با رگبار نظامیان ( ارتش شاهنشاهی ) مواجه می شدند با دادن کشته عقب می نشستند و باردیگر از خستگی نظامیان استفاده کرده مجدداً حمله می بردند.

هیچ وسیله دفاعی به جز چوب، سنگ، آجر نداشتند. چیز عجیبی که آن روز تا شب هنگام بکرات دیده می شد و هرگز فراموش نمی شود این بود که بهیچوجه هیچکدام از مردم حاضر نبودند، شهیدان را تحویل نیروهای نظامی بدهند. بلکه برادران کشته یا زخمی خود را چون جان شیرین در آغوش می فشردند و با خود به کناری می کشیدند. برای توده مردم دیگر ارتش ایران با نیروی بیگانه فرقی نداشت. در گرماگرم مبارزه و کشت و کشتار مردم بی‌دفاع و دست از جان شسته و هنگامی که به جز صدای گلوله و رگبار مسلسل و ترکیدن نارنجک صدائی دیگر بر نمی خاست و زمانی که مردم به جنگ و گریز پرداخته بودند و از هر سو کشته‌ها چون برگ خزان به زمین می ریخت، ناگهان یک تاکسی که با زحمت بسیار زیاد خود را به درب مجلس رسانیده بود، آقای مهندس حسیبی با چهره برافروخته و خشمگین و دهان کف‌کرده فریادزنان پیاده شد و سراسیمه بسوی اطاق رئیس مجلس دوید.

در اطاق رئیس مجلس محشری برپا شده بود. نمایندگانی که وارد می شدند با تعرض و فریاد از حوادث خونینی که خود شاهد آن بودند سخن می گفتند و دیگران را بیشتر ناراحت و وحشت‌زده می کردند.

نزدیک به ساعت ١١ که در میدان بهارستان جز سرباز و تانک چیز دیگری نبود، گروهی از مردم فداکار و از جان گذشته از سوی غرب به شدت هجوم آوردند. اقدام این گروه آنقدر شجاعانه بود که باعث شگفتی و تحسین حاضرین در باغ مجلس شد. این عده در زیر باران گلوله و انفجارهای پی در پی خود را به پشت نرده‌های مجلس رساندند و فریاد می زدند که ما انتقام خون شهدای خود را خواهیم گرفت. ... و به دنبال آن گروهی از زنان که فرزندان خود را از دست داده بودند، شیون‌کنان و سروسینه‌زنان به مجلس رسیدند و منظره‌ای تأثرانگیز به وجود آوردند به حدی که همه گریستند و جوانان آتشی با احساسات تندتری به حمله مبادرت می ورزیدند. یکی از زنان خود را به رئیس مجلس رساند و به شدت وی را مخاطب قرار داده و شروع به دشنام‌دادن کرد. رئیس مجلس ( امام جمعه تهران ) بتندی تصمیم گرفت که به سعدآباد برود و با اتوموبیل خود حرکت کرد، اما چند قدمی نرفته بود که مورد حمله مردم قرار گرفت و شیشه‌های اتوموبیلش با سنگ و چوب خرد شد و ناچار برگشت.

بتدریج مردم در اثر دیدن کشته‌ها و جنازه‌ها جری‌تر شده و با هیجان شدیدتری جلو می آمدند. کم‌کم حمله مردم جسورانه‌تر و بی‌باکانه‌تر می شد. دیگر مردم سینه‌باز خود را جلو تانک‌ها می دادند. از ساعت ٥/١١ به بعد بر تعداد کشته‌شدگان لحظه به لحظه افزوده می شد و مردم که نعش‌ها را به مأموران نمی دادند آنها را در خیابان اکباتان جمع کرده بودند. این نعش‌ها بر تهییج مردم می افزود. مردم پیراهن خونی کشته‌شدگان را بر سر چوب‌ها کرده و فریاد می زدند: اینها شهدای وطن هستند. جوانان از جان گذشته در لحظات واپسین حیات نیز دست از آرمان خود بر نمی داشتند و با خون خود پیام آزادی بر در و دیوار می نوشتند. جوانی با خون گرم خود به کف خیابان داغ چنین نوشته بود: این خون زحمتکشان ملت ایران است. زنده باد مصدق. مرگ بر قوام‌ها ...

مشارکت زنان

زنی پنجاه‌ساله با دختر ١٦ ساله خود جلوی سربازان ایستاده بود و بهیچ‌وجه از برابر آنان کنار نمی رفت. بچه‌ها و نوجوانان با سنگ و آجر از حرکت و کار کردن هر نوع وسیله‌ای جلوگیری می کردند و گوششان به حرف احدی بدهکار نبود.

روزنامه کیهان می نویسد:" در میدان بهارستان یک زن چهل‌ساله طی نطق خود تودوه مردم را سخت تهییج کرد و چون لحظه به لحظه به تعداد مردم افزوده می شد، مأمورین به سرعت یورش بردند و در نتیجه یک پسر بچه ده، دوازده ساله گلوله خورد و به قتل رسید."

زن‌ها در سایر نقاط شهر مخصوصا بعدازظهر در میدان بهارستان سخت ابراز احساسات می کردند و این امر تا آن زمان بی‌سابقه است.

مأموران برای گرفتن نعش‌ها از مردم تلاش بسیار می کردند ولی موفق نمی شدند. مردم نعش‌ها را در خیابان‌ها می گرداندند و به همه کامیون‌های نظامی حمله می کردند.

تا آنجا که به یاد مانده است در آن روز افراد فرومایه و تبه‌کاری چون سرهنگ قربانی، سرهنگ برخوردار، سرهنگ گیلانشاه، سرگرد صیرفی، سرگرد شهرستانی، ستوان فاطمی در بیرون مجلس در کشتن مردم پیشقدم بودند و ترس و هراسی از کشتن افراد بی‌دفاع و هموطنان شرافتمند به خود راه نمی دادند و با اینگونه درندگی‌ها نفرین ابدی را برای خود و سرافکندگی را برای خانواده خود می خریدند. در باغ مجلس نیز اشخاص تبه‌کاری چون سرهنگ زاهدی و ... مشغول خوش‌خدمتی بودند تا آنجا که عده‌ای از نمایندگان در داخل مجلس به روی سرهنگ قربانی ریختند و با مشت و لگد او را زدند.

از ساعت سه بعدازظهر رفته رفته ازدیاد جمعیت به اندازه‌ای شد که دیگر هیچگونه وسیله‌ای قادر به حرکت نبود. شعارهای زنده باد دکتر مصدق، مرگ بر قوام خائن و ... مرتباً شنیده می شد. مرحوم کریم‌پور شیرازی مدیر روزنامه شورش می گفت:" برادران و قهرمانان عزیز، این نهضتی را که امروز شما برای آزادی و استقلال ایران شروع کرده‌اید، در تاریخ مشروطیت ایران و کشورهای خاورمیانه بی‌مانند است." هیجان و ابراز احساسات توده مردم به اندازه‌ای بود که ما توانائی وصف آن را نداریم.

یکی از نخستین مراکزی که تظاهرات را شروع کرد، دانشگاه تهران بود. اندکی پس از شروع تظاهرات عده‌ای پاسبان و سرباز مغول‌وار به آنجا رسیدند تا از تظاهرات جلوگیری کنند. اما کاری از پیش نبردند. دانشجویان موج به موج جلو می رفتند و سبکبال با " فرار " و " قرار " نیروی نظامی را این سو و آن سو می کشیدند و بینشان فاصله می انداختند و با جنگ و گریز توده مردم را به شیوه درست و آگاهانه مبارزه خیابانی آشنا می ساختند.

بنا به نوشته روزنامه کیهان ( ٣٠/تیر/١٣٣١ ) عناصر چپی از لحاظ " فرار " و " قرار " از سایر دستجات با تجربه‌تر بودند و به همین جهت در بسیاری از خیابان‌ها ابتکار عملیات ( در برابر مأموران نظامی ) در دست آنها بود، زیرا وقتی که مأموران برای تفرقه تظاهرات دست به حمله می زدند، اینان مردم را تشویق به مقاومت و رفتن به کوچه‌ها می کردند." افراد ورزیده احزاب ملی در آن روز در مقاومت در برابر مأموران نظامی و مسلح پشت سر هم به معابر گوناگون می گریختند و سپس باز می گشتند و حملات خود را از نقطه نخستین شروع می کردند.

از سایر نقاط شهر نیز مردم دسته دسته به طرف خیابان‌های اصلی شهر مخصوصاً بهارستان هجوم می بردند و همه برای برخورد با یک رویداد غیرمنتظره خود را آماده می کردند. مردمی که از سمت بازار به سوی سرچشمه و مجلس به راه افتاده بودند، شهیدان بازار را روی دست می بردند.

روزنامه‌های عصر زیر عنوان قتل و خونریزی اشاره به فشرده‌ای از کشت و کشتارها در خیابان‌های شهر کرده‌اند. در ناصرخسرو و بازار شدت تیراندازی و حمله به مردم خیلی شدید بود و چندین نفر کشته شدند که مردم جنازه‌ها را روی تخته می گذاشتند و بسوی پزشک قانونی به راه می افتادند. در برابر زندان دادگستری و روبروی روزنامه اطلاعات نظامی‌ها بی‌رحمانه به مردم بی‌سلاح حمله می کردند. حتی روی ستون‌های پارک شهر و باغ ملی زدوخورد شدیدی میان نظامی‌ها و مردم درگرفته بود. در خیابان‌هایی که به کاخ اعلیحضرت منتهی می شد، مقاومت نظامی‌ها بیشتر و تعدادشان هم فزونی داشت. در برابر منزل قوام نیز زد و خورد شدیدی در گرفته بود و فریاد مصدق را می خواهیم، به آسمان بلند بود. در اینجا سرهنگ گیلانشاه در اثر حمله مردم با پاره آجر مجروح شد. ( و بعداً هم برای این شجاعت و رشادت در میدان جنگ! مدال گرفت. ) با همه کشت و کشتار و رگبار مسلسل‌ها و انفجارات گوناگون از احساسات و مقاومت و سرسختی توده مردم چیزی کاسته نمی شد، بلکه هر آن به نیروی پایداریشان افزوده می شد.

در خیابان اکباتان مقاومت و ایستادگی بی‌مانندی از طرف مردم می شد. انتشار روزنامه‌های شاهد ( ارگان حزب زحمتکشان ) پرچمدار ( ارگان پان‌ایرانیست‌ها ) جوانان دموکرات و بسوی آینده ( حزب توده ) و پخش فوق‌العاده‌های حزب ایران و سایر دستجات یک اتحاد بی‌مانندی در مقاومت توده مردم به وجود آورده بود. در حوالی شمس‌العماره مردم به کامیون‌های ارتشی حمله می کردند و حتی هنگام تصرف یک اتوموبیل از میکروفون داخل آن استفاده کرده و دیگران را به مبارزه تشویق می کردند. نزدیکی‌های ظهر اوضاع چهارراه مخبرالدوله بسیار وخیم گزارش شده بود و مردم خشمگین حالت حمله به خود گرفته بودند و در نخستین یورش خود سرگرد صیرفی مسئول انتظامات این ناحیه را مجروح ساختند. او در ساعت ١٢ و ٢٠ دقیقه با بی‌سیم خود به فرماندار نظامی چنین می گوید:" چنین به نظر می رسد که مردم تصمیم دارند مجتمع شده ضمن استفاده از خستگی افراد حمله شدیدی را شروع کنند. به نظر اینجانب نیروی تازه‌نفس لازم است. ... ضمناً خود اینجانب بطوری مجروح شده‌ام که نیم‌ساعت دیگر قادر به ایستادن نیستم، ولی اینجانب از مرگ باک ندارم و ذره‌ای فروگذار یا سستی نخواهم کرد."

در ساعت یازده و نیم از طرف یک جیپ خودکار با بی‌سیم به شهربانی اطلاع داده شد که در خیابان ژاله یکی از اتوموبیل‌های بی نمره دربار که متعلق به شاهپور علیرضا بود مورد هجوم مردم قرار گرفته است. فوراً بشتابید. به مجرد وصول این خبر چند کامیون سرباز و چند تانک از مخبرالدوله بطرف خیابان ژاله حرکت کرد و لحظه‌ای بعد اتوموبیل بی‌نمره دربار با این طرز و تفصیل و پیروزمندانه بطرف شمیران حرکت کرد. بنا به نوشته روزنامه ( اطلاعات، کیهان، شهباز، ... ) قبلاً برای حرکت‌دادن و کمک به این ماشین بی‌نمره دربار که حامل شاهپور علیرضا بوده است ( و ظاهراً !! معلوم نبود که از کجا و برای چه کار آنجا آمده است ) از سرگرد صیرفی کمک خواسته بودند و وی گفته بود که اگر سربازان را جهت مشایعت شاهپور علیرضا جمع کنیم، مردم به ما حمله خواهند کرد و بالاخره از میدان شاه‌آباد کمک فرستادند. یک جیپ شهربانی در جلو بود و چندین پاسبان نیز با هفت‌سرهای لخت به دنبال و اتوموبیل شخصی سرهنگ برخوردار نیز پشت سر آنها و در حالیکه مرتباً شلیک می کردند و چند کامیون سرباز نیز از پشت سر و دو طرف آن را احاطه کرده بودند، شاهپور علیرضا را پس از تیراندازی‌های زیاد به سوی مردم از میدان بدر بردند.

لحظه‌ای پس از عزیمت شاهپور علیرضا مشاهده شد که عده‌ای از سمت خیابان و سه‌راه ژاله اجساد چند جوان را که به روی تخته گذارده بودند به میدان بهارستان آوردند. سربازان نخست می خواستند مانع شوند اما از اتفاق نادر و استثنائی این که هنگامی که افسران برای جلوگیری پیش رفتند در اثر مشاهده وضع اجساد و زخمی‌ها و لاشه جوانان تکه و پاره شده و نیز مشاهده مردمی که به شدت تهییج شده بودند و گریه می کردند، بی‌اختیار روی برگرداندند.

بتدریج آثار نافرمانی از دستورهای فرماندهان نظامی مبنی بر کشتن توده مردم در میان نظامیان آشکار می شد. آسوشیتدپرس در این باره گزارش داده بود که:" نزدیک میدان توپخانه سه هزار نفر از مردم به طرف یک تانک حمله‌ور شدند، ولی سربازان و مردم به جای حمله، یکدیگر را در آغوش کشیدند و بوسیدند.

باری همه نیرنگ‌ها و تدبیرها کارگر نیفتاد و با وجودی که امراء و فرماندهان جنگ لحظه به لحظه همه دستورات و فرامین صادره را مو به مو اجراء کردند، مع‌الوصف به جز کشتن و زخمی‌کردن بیش از صدها نفر از مردم تهران کاری از پیش نبردند و ناچار مانند دیگر موارد پنجاه‌ساله آهنگ عزیمت و عقب‌نشینی اختیار کردند.

بی‌اغراق تاکنون ماجزئی از حوادث سی‌تیر را ننوشته‌ایم و همه‌اش از رویداد چندین ساعته برابر مجلس سخن گفته‌ایم. مانند این حوادث و شدیدتر از آن در سبزه‌میدان تهران، میدان شاه، میدان سپه، شاه‌آباد، سعدی، فردوسی و ... بگونه‌ای دیگر در همه شهر جریان داشت که امکان نشر همه اینها نیست و از همه اینها مهمتر حوادثی بود که در شهرستان‌ها می گذشت و متأسفانه مانند تهران هیچگاه منعکس نشده است و جوانان و شهیدان حماسه‌آفرین نهضت ملی ایران که به خاک رفته‌اند، در گمنامی باقی مانده‌اند.

در قیام سی‌تیر تمام مردم از هر حزب، دسته، جمعیت و از هر صنف و طبقه با هم‌آهنگی و یگانگی کامل و قابل ستایشی شرکت داشتند و شعار اصلی آنها، " مرگ بر حکومت ننگین قوام " و " زنده باد دکتر مصدق " بود.

در سی‌تیر بدون تردید حتی یک خبرنگار داخلی یا خارجی به زشتی از قیام حماسه‌آفرین ملت ایران یاد نکرد. بنا به گزارش همه خبرگزاری‌های خارجی مردم دنیا با شگفتی و علاقه و احساس خاص و استثنائی قیام ملت ایران را پی‌گیری می کردند.

روزنامه اطلاعات ١/مرداد/١٣٣١ نوشت: ... حوادث خونینی که در برابر مجلس روی داد و منتهی به پیروزی ملت و ابراز تمایل به دکتر مصدق شد در تاریخ معاصر ایران حائز اهمیت می باشد.

قیام سی تیر که تظاهر درخشان و پر شکوه اراده و ایستادگی مردم در برابر اهریمن و بیگانه بود دکتر مصدق را دوباره به نخست‌وزیری رساند و شکست و سکوت موقت دربار و عوامل استعمار و ارتجاع و بیگانه‌پرستان را باعث شد و ما در برابر این همه شجاعت و ازجان‌گذشتگی سر تعظیم فرود می آوریم.

بنا به گفته ارسنجانی، آقای قوام روز سی تر که مانند برگ خزان جوانان ما را به زمین می ریختند، در باغ سفارت آلمان استراحت می کرده است و پادوها و دلالان معتبر بیگانه و نمایندگان دربار و فئودال‌ها نیز مرتباً به آنجا رفت و آمد داشته‌اند که اسامیشان موجود است. مثلاً ناصر ذوالفقاری ( برادر محمد ذوالفقاری که هر دو به قوام رأی تمایل داده بودند ) عرق‌ریزان می رسد و می گوید، شهر شلوغ شده است ولی مأمورین مثل اینکه میل ندارند جلوگیری کنند ( با آنهمه کشت و کشتار ) اینکه کار نمی شود ما با همه چیز خودمان بازی کرده‌ایم. اگر قرار باشد با سهل‌انگاری کار صورت دیگری پیدا کند وضع ما به خطر خواهد افتاد. ... دیگری خبر آورده بود که در میدان سپه یک سرهنگ از تانک بیرون آمد و پاگون خود را کند و نعره زد که من بطرف مردم شلیک نمی کنم و خود را تسلیم مردم می کنم. ... و باز خبر می رسد که مردم در شهر شعارهای ضد شاه و ضد قوام می دهند ...

آقای ارسنجانی می نویسد: در این اثناء آقایان علاء و سپهبد یزدان‌پناه آنجا آمدند... علاء به قوام می گوید: جناب اشرف لابد از اوضاع شهر استحضار دارید. قوام میگوید: تظاهرات مختصری شده و چند نفر مجروح شده‌اند. علاء می گوید: خیر قربان، نزدیک پانصدنفر کشته شده‌اند وضع خیلی خطرناک است. قوام می پرسد: شما از کجا می دانید؟ علاء می گوید: فرماندار نظامی اطلاع داده است. قوام با قیافه برافروخته می گوید: فرماندار نظامی چرا به من که رئیس دولت هستم اطلاع نمی دهد؟ این چه ترتیبی است؟ یعنی چه؟ ... پس معلوم می شود که آقایان هر چه خواسته‌اند  کرده‌اند و به حساب من گذارده‌اند. ... علاء میگوید: در هرحال مسلماً در تهران جوی خون جاری شده است.

آقای ارسنجانی می افزاید: نزدیک ساعت چهار بعدازظهر از شهر خبرآوردند که نیروهای انتظامی شهر را ترک کرده‌اند و مردم کلانتری‌هایی را اشغال کرده‌اند و برای اشغال ادارات دولتی تلاش می کنند. ساعت پنج بعدازظهر قوام‌السلطنه به دربار رفت و استعفاء داد در حالیکه در آن موقع اداره رادیو در اشغال اعضای حزب ایران، زحمتکشان، جبهه ملی بود.

در حدود ساعت پنج و نیم حسین علاء وزیر دربار تلفنی به آقای مهندس احمد رضوی رئیس فراکسیون نهضت ملی اطلاع می دهد که قوام استعفاء داده است و ضمناً ( از طرف دربار ) دستور اکید داده شده که نظامی‌ها فوراً به سربازخانه‌ها برگردند. پس لازم است که آقایان فراکسیون نهضت ملی خودشان امنیت شهر را مورد توجه قرار دهند.

فراکسیون نهضت ملی برای حفظ نظم و امنیت شهر و انتشار استعفای قوام فوراً طی جلسه‌ای ترتیباتی اتخاذ کرد. آقایان حسین مکی، مهندس حسیبی، پارسا خبر استعفای قوام را به اطلاع مردم رساندند....

آقای ارسنجانی در دنباله اعترافات خود می افزاید:" در قیافه جوان‌ها، پیران، غرور و افتخار فوق‌العاده‌ای می دیدم و از این نیروی زنده‌کننده‌ای که مردم را به حرکت در آورده بود لذت می بردم ... آیا اینها همه مایه غرور و افتخار نمی تواند باشد؟ مسلماً چرا ...

ساعت ٧ بعدازظهر سی تیر مردم به سوی خانه دکتر مصدق رهسپار شدند ... دکتر مصدق در حالیکه به شدت می گریست، گفت:" ای کاش من مرده بودم و ملت ایران را اینطور عزادار نمی دیدم. ... و سپس افزود: ای مردم من به جرأت میگویم استقلال ایران از دست رفته بود ولی شما با رشادت خود آن را گرفتید ...

روز ٣١/تیر/١٣٣١ دیگر از افراد پلیس و سرباز در خیابان‌های تهران خبری نبود. زیرا نیروهای پلیس و نظامی جرأت آشکارشدن را نداشتند.

حفظ نظم شهر به عهده یک عده از جوانانی بود که به سینه خود نوار سیاه‌‌رنگی نصب کرده بودند. با وجود اجتماعات بیش از اندازه‌ای که در این روز در گوشه و کنار تهران تشکیل شد و سخنان تندی که ایراد گردید، کوچک‌ترین بی‌نظمی دیده نمی شد. حتی ترتیب عبور و مرور وسائل نقلیه نیز به صورت منظم و توسط جوانان انجام می گرفت.

ساعت سه صبح جلسه سری مجلس تشکیل شد و از ٦٤ نفر عده حاضر در جلسه ٦١ نفر به دکتر مصدق رأی اعتماد دادند.

جالب است که روزنامه اطلاعات مانند همه بیگانه‌پرستان در روز ٢٩/تیر/١٣٣١ که مردم به مؤسسه‌اش حمله بردند، آنان را آشوبگران و عناصر ماجراجو که به دنبال اغراض شخصی هستند، نامید و روز قیام ٣٠/تیر/١٣٣١ خاموش شد و روز ١/مرداد/١٣٣١ در سرمقاله خود تحت عنوان ماتم عمومی آنان را جوانان پرشور و مردمانی که شوری وطن‌پرستانه در سر داشتند، خواند و نوشت که افتخار جاویدان برای خود و خانواده خود ذخیره ساختند.

در این باره در تسلیتی که به امضاء وزیر دربار ( نه اعلیحضرت همایونی ) صادر شد از قیام درخشان سی تیر به نام وقایع تأسف‌بار یاد شده است.

بالاخره در سی‌ام تیرماه ١٣٣١ پیروزی دیگری برای ملت ایران به دست آمد و اوایل شب خبر اعلام رأی دیوان دادگستری لاهه مبنی بر عدم صلاحیت آن دادگاه در رسیدگی به مسئله نفت به تهران رسید. این رأی که حقانیت ملت ایران را در مبارزه با استعمار انگلیس ثابت کرد، پیروزی سی تیر را کامل کرد تا آنجا که اعلیحضرت همایونی هم شخصاً زبان به ستایش گشودند.

" موفقیت ایران را در دادگاه لاهه به عموم هم‌وطنان عزیز از صمیم قلب تبریک می گویم و بدینوسیله از اهتمام جناب آقای دکتر مصدق نخست‌وزیر و تمام ملت ایران که در این راه هم‌صدا بوده‌اند قدردانی و تشکر می نمایم. این پیروزی قدم مهمی است در راه توفیق نهائی و رسیدن ایران به آمال و آرزوهای ملی.

محمدرضا پهلوی ١/٥/١٣٣١  

رویتر بلافاصله پس از این دو حادثه گزارش داد که انگلستان مأیوس است و در لندن بطور کلی نظر بر این است که با صدور این رأی موقعیت دولت دکتر مصدق برای مذاکره و معامله محکمتر شده است.

روزنامه نیو استیسمن (١/مرداد/٣١ ) ضمن اشاره به قیام سی تیر نوشت: حوادثی که اخیراً در ایران روی داده است مراجعت شرکت نفت انگلیس را به ایران غیرممکن می سازد.

روزنامه بنی‌صباح چاپ ترکیه ( ٤/مرداد/١٣٣١ ) پس از این حادثه نوشت: ... خوب بود رادیو آنکارا که از آغاز ملی شدن نفت در ایران پیوسته علیه ایران و به نفع انگلیس تبلیغ و تفسیر می کرد، از قاضی انگلیسی ( که در دادگاه لاهه به زیان دولت خود رأی داد ) درس عبرت می گرفت.

و روزنامه سوسیالیستی شن‌ولک نیز نوشت که سیاستمداران قدیمی ایران هر یک به نوبه خود امتحان خویش را داده‌اند و تاکنون نتوانسته‌اند بر قلوب مردم حکومت کنند، قوام هم یک عامل استعمار انگلیس بود.

خبرگزاری فرانسه در تاریخ ١٥/مرداد/١٣٣١ گزارش داد که: عوامل سوسیالیست جبهه ملی با تمام قوا تلاش می کنند که اوضاع را به نفع طبقه بینوا تغییر داده و از فشاری که بر دوش توده مستمند وارد می شود بکاهند.

تحت تأثیر قیام سی تیر ملکه مادر و شاهدخت اشرف بعلت تحریکا و کارشکنی‌هایی که در راه پیشرفت نهضت ملی مقدس ایران می کردند و به دلیل دخالت مستقیم در این ماجرا از ایران تبعید شدند.

دفاتر مخصوص شاهدخت‌ها و شاهپور‌ها بسته شد و اجازه تماس مستقیم با ادارات دولتی از آنان گرفته شد.

بنا به گزارش رویتر شاهدخت اشرف پهلوی که برای فراهم کردن مقدمات سقوط دکتر مصدق در تاریخ ١٥/٤/١٣٣١ به تهران آمده بود روز ٩/مرداد/١٣٣١ وارد رم شد. این خبرگزاری به نقل از روزنامه باختر امروز می افزاید اثاثیه شاهدخت اشرف بیست جامه‌دان بود که برای نخستین بار بوسیله مأموران ایرانی گمرک بازرسی شده است. ...

آقای دکتر عبدالله معظمی در جلسه فوق‌العاده ٢/مرداد/٣١ مجلس شورای ملی که پس از قیام سی تیر تشکیل شد چنین گفت: با کمال خضوع و فروتنی به روان پاک شهیدان راه آزادی و حریت و استقلال و شرافت ایران درود می فرستم و از درگاه خداوند متعال مسئلت می کنم که به ملت ایران در این مصیبت صبر و اجر کرامت و عنایت رماید. و این جنبش و قیام ملی ثابت کرد که در مقابل اراده ملی هیچ قوه و قدرتی را تاب مقاومت و پایداری نیست و این نیروی عظیم هر مانع و رادعی را از میان برخواهد داشت... روز سی تیر ماه سرزمین ایران عرصه این آزمایش بود. ملت ایران در این روز با خون خود و خون عزیزان خود به روی زمین ایران چند جمله نوشت که برای همیشه باید سرمشق فداکاران و وطن‌پرستان باشد.

اول‌نوشت در مقابل اراده ملت هیچ نیروئی تاب مقاومت و پایداری نخواهد داشت. پس‌از‌آن‌نوشت تسلیم و تمکین و رضا در برابر شدائد و حوادث شیوه مردان غیرت‌مند نیست و بازنوشت، ما با قطرات خون گرم خود درخت آزادی و عظمت ایران را که از شادابی و سرسبزی افتاده بود آبیاری کردیم و تا تازگی و طراوت از سر گیرد و بارور و سایه‌گستر شود.... آخرین جمله‌ای که شهیدان راه آزادی با خون خود نوشتند این بود که همت کنید تا این شعله مقدس را که ما برافروخته‌ایم خاموش نشود.

در جلسه علنی ٥/مرداد/١٣٣١ نیز آقای مهندس حسیبی در حالیکه به شدت می گریست و فریاد می زد چنین گفت: آقایان ملت ایران بیدار است و حق خود را می گیرد ولو به هر قیمتی که باشد. روز سی تیر این مردم حتی چوب در دست نداشتند و با دست خالی جلوی گلوله و توپ می رفتند...

آقای حسیبی به حال گریه گفت: روز سی تیر واقعه‌ای اتفاق افتاد که دلم را ریش کرد و آن این بود که مردی لخت را که فقط یک پیراهن پاره پاره به تن داشت هدف گلوله قرار دادند و وقتی به زمین خورد و جان سپرد بدن او را وارسی کردند و دیدند که فقط یک تکه نان خشک در لای آستین پیراهن پاره خود دارد و او با این تکه نان که نهارش بود برای حفظ حیثیت و استقلال کشور آمده بود تا سینه خود را هدف گلوله قرار دهد. ( در این موقع عده زیاد از نمایندگان و تماشاچیان به صدای بلند به گریه درآمدند.) حسیبی فریاد می زد: آقایانی که اینجا نشسته‌اید او با یک تکه نان خشک برای آن آمده بود که استقلال میهن خود را حفظ کند و هم او بود که برای شما شرافت خرید و آبروی شما را حفظ کرد تا بتوانید امروز اینجا بنشینید. ما که همه چیز داشتیم لیاقت این شهامت را نداشتیم.

مهندس حسیبی که کاملاً تحت‌تأثیر احساسات بود مشت روی تریبون می کوبید و می گفت: ... لااقل این پنبه را از گوش بیرون بکشید و بفهمید که دیگر ملت ایران خواب نیست... سرانجام مجلس شورای ملی در جلسه فوق‌العاده ٢/مرداد/١٣٣١ طی ماده واحده‌ای قیام سی تیر را که در سراسر کشور برای پشتیبانی از نهضت ملی ایران انجام پذیرفته بود قیام ملی و شهدای آن روز را شهدای راه آزادی و نیز قانون اختیارات دکتر مصدق را تصویب کرد.

( قانون قیام سی تیر و قانون اعطاء اختیارات )

با تأیید خداوند متعال، ما، پهلوی شاهنشاه ایران، محل امضاء، نظر به اصل بیست هفتم متمم قانون اساسی مقرر می داریم:

ماده اول – قانون مربوط به شناسائی قیام روز سی‌ام تیر ماه ١٣٣١ به نام قیام مقدس ملی که در جلسه ١٦/٥/١٣٣١ به تصویب مجلسین سنا و شورای ملی رسیده و منضم به این دست‌خط است به موقع اجراء گذارده شود.

ماده دوم – هئیت دولت مأمور اجرای این قانون هستند.

بتاریخ ٢١/٥/١٣٣١

با تأیید خداوند متعال، ما، پهلوی شاهنشاه ایران، محل امضاء

نظر به اصل بیست و هفتم متمم قانون اساسی مقرر می داریم:

ماده اول – قانون مربوط به اعطای اختیارات برای مدت شش ماه به شخص جناب دکتر مصدق نخست‌وزیر که در جلسه بیستم امرداد ١٣٣١ به تصویب ملجسین سنا و شورای ملی رسیده و منظم به این دست‌خط است به موقع اجرا گذاشته می شود.

ماده دوم – هیئت دولت مأمور اجرای این قانون هستند.

بتاریخ ٢١/٥/١٣٣١

( جاوید باد ایران )                            ( پیروز باد ملت )

منابع و مآخذ

١. دیلی‌نیوز ٥/خرداد/١٣٣١

٢.  . Pari’s pres ٢٦/تیر/١٣٣١

٣. مذاکرات مجلس، جلسه علنی ٩/٨/١٣٣١

٤. جلسه علنی مجلس شورای ملی مورخه: ١٧/٤/١٣٣١

٥. اعلامیه فرماندار نظامی شماره ٦١، ٢٧/تیرماه/ ١٣٣١

٦. روزنامه بامشاد، پیرایه، حسن ارسنجانی، ١٣٣٢

٧. خواندنیها شماره نهم/ ٨١

٨. برای اطلاع بیشتر در مورد قوام السلطنه به الیگارشی حکومت خانواده ها در ایران نوشته ابوالفضل قاسمی جلد سوم، خاندان قوام مراجعه کنید.

٩. صفحه ٥١ یادداشت های حسن ارسنجانی. یادآور میشویم حسن ارسنجانی از دشمنان جبهه ملی می باشد.

١٠. اعلامیه جبهه ملی ٢٦/تیرماه/١٣٣١

١١. آسوشیتدپرس ٢٩/تیرماه/١٣٣١

١٢. یادداشت های حسن ارسنجانی

١٣. پلنوم چهارم حزب توده

١٤. نوید آزادی روزنامه وابسته به حزب توده شماره ٢٥/تیرماه/١٣٣١

١٥. روزنامه دژ که بجای بسوی آینده منتشر میشد، ٢٧/تیرماه/١٣٣١

٦١. ATP  ٢/مرداد/١٣٣١

١٧. کیهان و اطلاعات ٢٨/تیرماه/١٣٣١

١٨. خواندنیها شماره  ٨١

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت ملی