بازگشت به صفحه اول

 

 
 

 مصدق ، طرفدار مشروطه و زندانی و اسیر شاهان پهلوی

دکتر پرویز داورپناه

 نمی دانی که بعد از تو / چه بر مارفـت / و چه گلهای سرخی  

ـ بهتر از صد گل ـ / هزاران گل/ به روز تیرباران ها

به روی خاک افـتادند / چه تختی ها / پس از آنگونه سختی ها 

به مردی جان سپردند و به پیش خصم / جوانمردانه اِستادند

حمید مصدق

دکتر محمد مصدق ، فاتح مجلس چهاردهم ، فاتح شورای امنیت ، فاتح دیوان لاهه ، فاتح آبادان ، فاتح سی ام تیر و مسخرکننده قلوب میلیونها زحمتکش ایرانی ، وفادار به مشروطه و قانون اساسی ایران ، روز 29 اردیبهشت ماه 1261هجری شمسی در تهران به دنیا آمد.

 پدرش ، میرزا هدایت آشتیانی از رجال تجدد خواه و پیروان میرزا تقی خان امیر کبیر بود.

مادرش ، ملک تاج خانم نجم السلطنه ، بنیان گذار بیمارستان نجمیه ی تهران و از نواده عباس میرزا ولیعهد بود.

مصدق تحصیلات معمول در آن زمان را در تهران انجام داد . پس از مرگ پدر که به سال 1271 هجری شمسی اتفاق افتاد ، در عنفوان جوانی ، تصدی استیفای خراسان را بعهده گرفت.

دکتر مصدق به مکتب و مسلک خاصی بستگی نداشت ، او هر گز در مقام رهبری سیاسی و در دوران نخست وزیری به مردم که صادقانه او را دوست می داشتند دروغ نگفت و هیچگاه قدمی در راه فریب مردم برنداشت و هر گز بر سر منافع ایران و مصالح توده های ستمکش با بیگانگان و مزدوران آنها سازش نکرد.

دکتر مصدق تزی را عنوان کرد که بعدها از سوی جمال عبدالناصر ، جواهر لعل نهرو ، مارشال تیتو  و دیگرسران کشورهای غیر متعهد دنبال شد.

مصدق می گفت : گرسنه می مانیم و آزادی و استقلال خود را از دست نمی دهیم.

مصدق بسیار متواضع و آزادمنش بود  و خود را خدمتگذار مردم می دانست.

مصدق جوان ، هنگام انقلاب مشروطیت در جرگهء آزادیخواهان قرار گرفت و فعالیت آزادیخواهانهء خود را در دوران سلطنت محمد علی شاه تشدید کرد.

مصدق در برخوردی که با شاه قاجار داشته ، می گوید :

 

"  ... محمد علی شاه با وزیری که به مجلس می رفت و به مشروطیت احترام می گذاشت ، مخالفت می کرد. عده ای از مستبدین هم که با مشروطیت مخالف بودند، در اطراف او جمع شده بودند و در پیشرفت کار مشروطیت ، کارشکنی می کردند. نظرم هست روزی در کاخ صاحبقرانیه به من گفت چون شما با آقا سید عبدالله بهبهانی مربوطید ، آیا ممکن است میانه او را با من گرم کنید. گفتم شاه چه احتیاجی به ایشان دارند. گفت مگر نمی بینی عده ای دور ایشان جمع شده اند و امروز ایشان در سیاست موًثرند. گفتم ایشان دکانی باز کرده اند و در آن متاعی می فروشند که آن مشروطیت است و مشتریان زیادی خریدار این متاعند. شما هم اگر چنین دکانی باز کنید من تردید ندارم که دکان ایشان تخته می شود و مشتریان ایشان همه در مقابل دکان شما جمع می شوند.

گفت حالا فهمیدم که سر شما بوی قرمه سبزی می دهد.!

همان روز عصر که فصل تابستان بود ، مرحوم بهبهانی را در مهتابی خانه خودش ملاقات کردم و قضیه را برای ایشان شرح دادم . خندید و گفت مطلب همین است که شما گفته اید."

پس از اینکه محمد علی شاه مجلس را به توپ بست و آزادیخواهان متواری شدند ، مصدق نیز مدتی متواری و مخفی بود. وی در اولین فرصت برای انجام تحصیلات عالی ، در اوایل سال 1909 میلادی از راه روسیه عازم اروپا شد و در مدرسه علوم سیاسی پاریس ثبت نام کرد و نزدیک دو سال به تحصیل اشتغال داشت. سپس برای ادامه تحصیلات خود ، عازم سوئیس شد و در نوشاتل به تحصیل علم حقوق پرداخت. در سال 1913 به اخذ درجه دکتری نائل شد و بعد از پایان دوره کارآموزی ، پروانه وکالت گرفت.

مصدق در سال 1914 به ایران بازگشت و تصدی امور مختلفی را دارا بود ، از جمله معاونت وزارت دارایی  و وزارت دادگستری را میتوان نام برد. پس از آن مدتی حکومت فارس را بنا بر تقاضای مردم آن ناحیه بعهده داشت.

مصدق در این سمت خدمات مهمی در استقرار امنیت و جلوگیری از باجگیری فئودالها و متنفذین به عمل آورد.

دکتر مصدق نخستین شخصیت سیاسی بود که با کودتای سید ضیاء الدین و رضا خان میرپنج مخالفت کرد و آن را نپذیرفت و ابلاغیه کودتا را در فارس انتشار نداد ، ولی تلاشهای او برای تشویق احمد شاه به مقاومت در برابر کودتا به جایی نرسید و از والی گری فارس استعفا داد.

دکتر مصدق در خرداد 1302 در کابینه مشیرالدوله به وزارت امور خارجه منصوب شد. وی در دوران کوتاه تصدی وزارت امور خارجه در مقابل ادعاها و فشار مداوم امپریالیسم انگلستان ایستادگی کرد و مانع دست یابی انگلیسی ها به برخی از جزایر خلیج فارس مانند ابوموسی و شیخ شعیب گردید. دکتر مصدق همچنین حاضر نشد بر پرداخت وجوه بسیاری که آن دولت ظاهرا" برای حفظ امنیت آن ناحیه ولی در حقیقت به منظور پیشرفت مقاصد استعماری خود ، در جنگ بین الملل اول خرج کرده بود ، صحه بگذارد.

مصدق در باره ی تقاضای انگلیسی ها چنین نقل کرده است : " وقتی وزیر خارجه بودم ، روزی سر پرسی لرن وزیر مختار انگلیس مرا به شمیران دعوت کرد . آنجا دخلکی بود مثل صندوق. گفت : «  آقای مصدق السلطنه توی این صندوق اسناد پولهایی قریب به دو میلیون لیره دارم که به مامورین ایران داده ایم ، یکروز اینجا تشریف بیاورید و ببینید این اسناد چیست . ملاحظه کنید ، بلکه تکلیفش را معین کنید.»

آقا اینها پولهایی بود که برای پلیس جنوب خرج کرده بودند و برای خودشان بود . برای ما که نبود. به اشخاص داده بودند.

گفتم : من وزیر خارجه هستم. شما می خواهید من بیایم اینجا ، این کاغذها را جلومن بریزید و بعد صورت جلسه کنید و بنویسید ، وزیر خارجه هم آمد دید ! شما برای پیشرفت کار خودتان اگر خرجهایی کرده اید ، به ما چه مربوط است.

فورا" گفت : آقای مصدق السلطنه صحیح است ، صحیح است. خیر ، خیر...

دکتر مصدق در دوره سوم مجلس شورایملی برای اولین بار به نمایندگی مجلس انتخاب شد و دردوره پنجم و ششم از طرف اهالی تهران به وکالت مجلس انتخاب گردید.

پس از استعفای مشیرالدوله پیرنیا ، سردار سپه نخست وزیر شد. آنگاه رضاخان برای قبضه کردن قدرت در صدد خلع احمد شاه و تفویض سلطنت به خود برآمد و با توطئه چینی و تمهیدات قبلی ماده واحده مربوط به انقراض سلسله قاجاریه در مجلس ششم مطرح شد.

برای طرح و تصویب ماده واحده تغییر سلطنت ، زمینه کافی از پیش فراهم شده بود. تروریست های دولتی ، اطراف بهارستان را محاصره کرده بودند. مامورین انتظامی نیز مجلس را زیر نظر داشتند. با ترور واعظ قزوینی ، در پایان جلسه روز هفتم آبان 1304 در جلوی مجلس به جای ملک الشعرای بهار که در جلسه آن روز مجلس قسمتی از توطئه های پشت پرده را برای به سلطنت رسیدن رضا شاه فاش ساخته بود ، نمایندگان مجلس سخت مرعوب شده بودند.

عده ای از نمایندگان طرفدار سردار سپه ، حضور و غیاب نمایندگان را در جلسه رسمی نظارت می کردند. در چنین محیط و شرایطی در روز نهم آبان ماه 1304 طرح ماده واحده مطرح شد.

دکتر مصدق نطق مشروحی در مخالفت با آن طرح که نتیجه اش تعطیل مشروطیت و استقرار دیکتاتوری مطلق بود ، ایراد کرد.

در اینجا نخست به گفتار دکتر مصدق در مورد زمینه چینی برای تصویب طرح مزبور می پردازیم و سپس قسمتی از بیانات تاریخی او را در مخالفت با ماده واحده در جلسه علنی روز نهم آبان 1304 نقل می کنیم.

دکتر مصدق در مورد زمینه چینی برای طرح و تصویب طرح چنین می گوید :

«  صبح شنبه نهم آبان ماه 1304 مرحوم مستوفی الممالک  به من تلفن کرد که مجلس می روم یا نمی روم ؟ گفتم امروز روز جلسه نیست...

گفت : مگر شما اطلاع ندارید که امروز جلسه فوق العاده برای کار مهمی تشکیل می شود ، اگر مایلید بیائید منزل من ، پس ازمشورت چنانچه لازم شد می رویم والا نمی رویم. منزل ایشان دریکی از خانه های خواهرشان،خانم همدم السلطنه

در کوچه مسجد سراج الملک بود. به آنجا رفتم. گفتند ماده واحده ای تهیه شده است و آقای حسین علاء را شب قبل برای امضای آن به خانه آقای سردار سپه رئیس الوزراء دعوت کرده اند. همچنین آقای حاج میرزا یحیی دولت آبادی را ، آنها امضا نکرده اند.آقای حسین علاء به خانه آقای موتمن الملک آمدند و در آنجا جلسه ما تشکیل شد. پس از مذاکرات آقایان مشیرالدوله و موتمن الملک گفتند ما فردا به مجلس نمی رویم ولی من مردد هستم که برویم یا نرویم. این است که خواستم با شما مشورت بکنم ، هر طور که در مشورت موافقت حاصل شد ، همانطور عمل می کنیم.

من به ایشان ( مستوفی الممالک )گفتم به توپچی ده سال مواجب می دهند برای اینکه یک روز شلیک کند. نمایندگان مجلس هم مکلفند که از قانون اساسی دفاع کنند . اگر روزی بخواهند آنرا نقض کنند و وکیلی از دفاع آن خودداری کند در حکم همان توپچی است که انجام وظیفه نکرده است. گفتند من کاملا" موافقم. خوب است تلفن کنیم آقای حسین علاء هم بیاید اینجا و به اتفاق به مجلس برویم ، آقای حسین علاء آمد. ما سه نفر در اتومبیل من به اتفاق به مجلس رفتیم...»

 

اینک قسمت هائی از نطق تاریخی دکتر مصدق در جلسه 9 آبان 1304 در مخالفت با قدرت رسیدن رضا خان پهلوی :

« بنده در سال گذشته ، در حضور نمایندگان محترم بکلام الله مجید قسم یاد کردم که به مملکت و ملت خیانت نکنم. آن ساعتی که قسم خوردم و حالا هم مسلمان هستم و از آقایان تمنا دارم به احترام این قرآن برخیزند ( در این موقع کلام الله مجید را از بغل خود بیرون آورد و حضار قیام کردند) و در حضور همه آقایان بنده شهادت خود را میگویم...و آقایان می دانند که بنده حرفم  از روی عقیده است و هیچوقت تابع هوی و هوس و نظریات شخصی نیست.... اولا" راجع به سلاطین قاجار بنده عرض می کنم که کاملا" از آنها مایوس هستم ، زیرا در این مملکت خدماتی نکرده اند که بنده بتوانم از آنها دفاع کنم... اما راجع به آقای رضا خان پهلوی....اگر آمدیم و گفتیم خانواده  قاجاریه بد است ،  بسیار خوب ، هیچکس منکر نیست و باید تغییر کند و البته کاندیدای مسلم ما ، شخص رئیس الوزرا است.

خوب ، آقای رئیس الوزرا سلطان می شوند و مقام سلطنت را اشغال می کنند. آیا امروز در قرن بیستم ، هیچکس می تواند بگوید یک مملکتی که مشروطه است ، پادشاهش هم مسئول است ؟ اگر ما این حرف را بزنیم ، آقایان همه تحصیل کرده و درس خوانده و دارای دیپلم هستند ، ایشان پادشاه مملکت می شوند، آنهم پادشاه مسئول. هیچکس چنین حرفی نمی تواند بزند و اگر سیر قهقرائی بکنیم و بگوئیم پادشاه است ، رئیس الوزراء حاکم همه چیز است ، این ارتجاع و استبداد صرف است... خوب حالا آقای رئیس الوزراء پادشاه شد ، اگر مسئول شد که ما سیر قهقرائی می کنیم... گمان نمی کنم در زنگبار هم اینطور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد ... در مملکت مشروطه رئیس الوزراء مهم است نه پادشاه. پادشاه فقط و فقط می تواند بواسطه راًی اعتماد مجلس یک رئیس الوزرائی را بکار بگمارد.

خوب ، اگر ما قائل شویم که آقای رئیس الوزرا پادشاه بشوند  ، آنوقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند ، همین آثاری که امروز از ایشان ترشح می کند ، در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد . شاه هستند. رئیس الوزراء هستند ، فرمانده کل قوا هستند. بنده اگر سرم را ببرند و تکه تکه ام بکنند و آقای سید یعقوب ، هزار فحش به من بدهد ، زیر بار این حرفها نمی روم. بعد از بیست سال خونریزی ، آقای سید یعقوب ، شما مشروطه طلب بودید ؟ آزادیخواه بودید، بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که بالای منبر می رفتید و مردم را دعوت به آزادی می کردید ، حالا عقیده شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد ، هم رئیس الوزراء ، هم حاکم ؟ اگر اینطور باشد که این ارتجاع صرف است  ، استبداد صرف است. پس چرا خون شهدای راه آزادی را بیخود ریختید ؟!  چرا مردم را به کشتن دادید ؟ می خواستید از روز اول بگوئید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی خواستیم ، آزادی نمی خواستیم ، یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم بشود. اگر مقصود این بود ، بنده هم نوکر شما و مطیع شما هستم ، ولی چرا بیست سال زحمت کشیدیم و اگر مقصود این بود که ما خودمان را در عرض ملل دنیا و دول متمدنه در آورده بگوئیم از آن استبداد و ارتجاع گذشتیم ، ما قانون اساسی داریم ، ما رئیس الوزراء داریم ، ما شاه غیر مسئول داریم که به موجب اصل چهل و پنج قانون اساسی از تمام مسئولیت مبراست ، و فقط  وظیفه اش این است که هر وقت مجلس راًی عدم اعتماد خودش را به موجب اصل بیست و هفت قانون اساسی ، به یک رئیس دولت یا وزیری اظهار کرد ، آن وزیر می رود توی خانه اش می نشیند ، آنوقت مجددا" اکثریت مجلس یک دولتی را سر کار می آورد...»

پس از پایان دوره ششم ، حکومت وحشت وترور و رژیم استبدادی مستقر شد و دکتر مصدق در انتظار تلافی گفته هایش در مخالفت با دیکتاتوری رضاخان ، در احمد آباد بسر می برد و اوقات خود را صرف کارهای کشاورزی می کرد.

روز پنجم تیر ماه 1319 که دکتر مصدق برای رسیدگی به امور خانوادگی از احمد آباد به تهران آمده بود، مامورین شهربانی او را دستگیر کردند و پس از بازجوئی زندانی کردند. یازده روز بعد ، دکتر مصدق را همراه ماًمورین شهربانی ، از طریق مشهد به بیرجند فرستادند. در اواسط آبان ماه 1319 ، مصدق از بیرجند به احمد آباد انتقال یافت و تحت نظر قرار گرفت.

مصدق پس از سقوط رژیم دیکتاتوری رضا شاه ، همچنان در احمد آباد اقامت داشت ، تا اینکه مردم تهران ، در انتخابات دوره چهاردهم مجلس او را به نمایندگی انتخاب کردند

مصدق از نخستین روز شروع کار مجلس چهاردهم ، بار دیگر پرچم مبارزه را برافراشت و  با اعتبار نامه سید ضیاء الدین ، عامل سیاسی کودتای 1299 که پس از اشغال کشور بوسیله متفقین به ایران بازگشته بود و در نقش حمایت از منافع انگلیسی ها فعالیت می کرد ، مخالفت نمود و قسمتهایی از نطق تاریخی اوهنگام طرح اعتبارنامه سید ضیاء الدین بشرح زیر است:

« ... در روزنامه " رعـد امروز" دیدم که اقدامات آقای سید ضیاء الدین طباطبائی را به مدرک فرمان شاه قرار داده بودند که چون شاه ، فرمانی به ایشان دادند ، ایشان هم اقداماتی نموده اند. خواستم عرض کنم که کودتا در شب سوم حوت ( اسفند ) شد و فرمان شاه در ششم حوت ، به ولایات مخابره شد. پس فرمان شاه در اثر کودتا نبود ، چطور مدیر روزنامه رعـد ، رئیس الوزراء می شد! دیگر آدم با سابقه یا قبول عامه ای نبود که ایشان بیایند و رئیس الوزراء بشوند...کدام سابقه حکم می کرد که رئیس الوزراء مردم را حبس بکند ، مردم را گرفتار بکند...آقا یک روزنامه نویس بودند و فرمانده قوا نبودند، با چه وسیله ، قشونی که در تحت سرپرستی کلنل « اسمایس » انگلیسی بوده ، در تحت اختیار آوردند ؟ ... آقا توضیح دهد که در ایران زمینه برای چه انقلابی حاضر بود و با چه اشخاصی می خواست هادی انقلاب شود. روزگار ثابت کرد که نه مصلح بود و نه انقلابی و ماًمور بود کابینه محللی تشکیل دهد تا از ترس او مردم به سردار سپه ملتجی شوند و به او اهمیت بدهند ، تا او به مقصود برسد...»

آنگاه دکتر مصدق به زیانهای مادی و معنوی رژیم دیکتاتوری ناشی از کودتای 1299 اشاره کرد و گفت :

«... دیکتاتور با پول ما ، و به ضرر ما ، راه آهن کشید و بیست سال برای متفقین امروز ما تدارک مهمات دید. عقیده و ایمان رجال مملکت را از بین برد. املاک مردم را ضبط  و فساد اخلاق را ترویج کرد. اصل هشتاد و دو قانون اساسی را تفسیر نمود و قضات دادگستری را متزلزل کرد. برای بقاء خود ، قوانین ظالمانه وضع نمود. چون به کمیت اهمیت می داد ، بر عده مدارس افزود و به کیفیت عقیده نداشت ، سطح معلومات تنزل کرد ، کاروان معرفت به اروپا فرستاد ، ولی نخبهء آنها را ناتوان و معدوم کرد...اگر خیابانها آسفالت نمی بود چه میشد ؟ و اگر عمارتها و مهمانخانه ها ساخته نشده بود ، به کجا ضرر می رسید ؟ من می خواستم روی خاک راه بروم و وطن را در تصرف دیگران نبینم. خانه ای  در اختیار داشتن ، به از شهری است که دست دیگران است... بر فرض که با هواخواهان این رژیم موافقت کنیم و بگوئیم دیکتاتوربه مملکت خدمت کرد.  در مقابل آزادی که از ما سلب نمود ، چه برای ما کرد ؟ اگر موجب ارتقاء ملل حکومت استبدادی است ، دولت انگلیس و آمریکا ، روی چه اصلی حائز این مقام نشدند. هیچ ملتی در سایه استبداد به جائی نرسید...»

مجلس چهارده  به پایان رسید و قوام السلطنه انتخابات دوره پانزدهم را به میل خویش انجام داد و از انتخاب مصدق جلوگیری کرد. مهمترین مسئله ای که در اواخر دوره 15 در مجلس طرح شد ، مسئله قرارداد گس ـ گلشائیان در دوره نخست وزیری ساعـد بود که سبب هیجان شدیدی در مجلس گردید.

ساعـد ضمن مصاحبه با یکی از خبرنگاران جراید خارجی از برقراری قرارداد 1933 طرفداری کرد و به این دلیل مورد استیضاح قرار گرفت. در تاریخ دهم بهمن ماه 1327 دکتر مصدق نامه ای خطاب به حسین مکی که درآن دوره وکیل مجلس بود ، نوشت :

« نمی توانم  از اظهار عقیده خودداری نمایم، زیرا سکوت سبب می شود که مردم تصور کنند ، این جانب هواخواه سیاست یکطرفی می باشم ، در صورتی که ایرانی به دنیا آمده و ایرانی از دنیا می روم و به هیجیک از سیاستها بستگی ندارم.

یکی از مزایای دموکراسی آنست که مردم بتوانند بطور آزاد اظهار عقیده کنند. متاًسفانه هر یک از طبقات و صنوف مختلف کشور را به جهاتی دعوت به سکوت می نمایند از قبیل اینکه دانشجویان فقط درس بخوانند و کشاورزان مشغول زراعت باشند ، وکیل در مجلس حرف نزند و جار و جنجال ننماید و احزاب سیاسی هم فقط  افراد خود را وارد ادارات کنند و گاهی هم برای اینکه مردم اغفال شوند و نگویند احزابی در مملکت نیست در یکی از موضوعاتی که در دانشکده ها درس می دهند و در روزنامه ها می نویسند، سخنرانی نمایند و صحنه سیاست ایران را برای آن دسته از مردمی که خادم اجنبی هستند قرق نموده ، تا آنها بتوانند از عهده انجام وظایف خود بر آیند. من از خود شما می پرسم اگر در مجلس مذاکراتی که به " جارو جنجال و غوغا " تعبیر می شود ، نشده بود ، جناب آقای تقی زاده حاضر می شدند خیانت عظیمی را که در دوره دیکتاتوری  به میهن عزیز ما شده ، فاش نمایند. ایشان از ابتدای این دوره هزارها کلام حرف در مجلس زده اند ولی نخواسته اند یک کلام راجع به بیانات من در مجلس 14 اظهار نمایند. چرا ؟ برای اینکه مصدق مرده و دستش از میز خطابه مجلس کوتاه است. البته با مرده کسی بهتر از این رفتار نمی کند...سکوت در چنین موقعی در حکم این است که اثاث خانه ای ببرند و صاحب آن منتظر اقدام عسس باشد. اگر ما عسس داشتیم ، چرا اوضاع ما به این صورت در می آمد ؟

آقایانی که در مجلس شورایملی اقلیت متشتت دارید ، سکوت نکنید که بر خلاف مصالح ایران است و هیچ فرقی این سکوت و رائی که مجلس برای تمدید داد نمی باشد. پس از سکوت ،  ـ  گرتضرع کنید و گر فریاد / دزد زر باز پس نخواهد داد ـ ...به دولت راًی منفی بدهید و ثابت کنید که شما نماینده افکار ملت ایرانید..."

مخالفت اقلیت مجلس با لایحه نفت آنقدر طول کشید که عمر مجلس 15 بپایان رسید.

دکتر مصدق و تنی چند از نمایندگان دوره ی پازدهم مجلس شورایملی برای تا"مین آزادی انتخابات دوره ی شانزدهم مجلس ، در دربار متحصن می شوند و اعتصاب غذا می کنند.

پس از شور و مشورت های زیاد هسته مرکزی  جبهه  ملی  ایران  به رهبری دکتر محمد مصدق در روز اول آبان ماه سال 1328 خورشیدی تشکیل می شود.

ملیت گرائی و آزادیخواهی این جبهه روز به روزاحزاب ملی ، گروهها و دستجات صنفی زیادی را به سوی خود جذب می کند .

جبهه ملی ایران خارچشم دربار و قدرتهای امپریالیستی جهان و ایادی آنها در ایران می گردد.  

با انتخابات مجلس شانزدهم دکتر مصدق مجددا" به مجلس راه یافت و با چند نفر از همکارانش فراکسیون وطن را تشکیل داد و زمام رهبری مبارزات ملت ایران را در دست گرفت. از پیشنهادات عمده مصدق باین مجلس لایحه اصلاح قانون انتخابات ، لایحه الغاء قوانین وضع شده از طرف مجلس موًسسان که شاه را مسئول تعطیل مجلس می کرد، لایحه ختم حکومت نظامی و تاًمین آزادی قلم و بیان را میتوان نام برد.

مجلس 16 در تاریخ 5 تیرماه 1329 کمیسیونی بنام کمیسیون مخصوص نفت از نمایندگان مجلس برای تهیه طرحی جهت استیفای حقوق ملت ایران و مطالعه در لایحه الحاقی گس ـ گلشائیان انتخاب نمود.

این کمیسیون به ریاست دکتر مصدق تشکیل شد و در تاریخ 22 اسفند ماه 1329 گزارش زیر را تقدیم مجاس کرد :

« بنام سعادت ملت ایران و به منظور تاًمین صلح جهان امضاء کنندگان ذیل پیشنهاد مینمائیم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثناء ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف استخراج و بهره برداری در دست دولت قرار گیرد.»

 این قانون در 24 اسفند ماه 1329 در مجلس شورا و در 29 اسفند در مجلس سنا به تصویب رسید. در همان زمان مجلس اظهار تمایل به نخست وزیری مصدق کرد . لیکن نامبرده قبولی خویش را منوط به تصویب قانون اجرای ملی شدن صنعت نفت نمود و پس از اینکه این قانون در 9 اردیبهشت 1330 به تصویب رسید ، مصدق زمام امور را در کف گرفت و نخست وزیر قانونی ایران شد.

در این مورد در نطق سی ام تیر ماه 1331 در مجلس میگوید :

« روزی که پس از تصویب قانون نفت به اینجانب تکلیف شد تا برای اجرای آن زمامداری را قبول کنم به طیب خاطر این وظیفه سنگین را پذیرفتم ، در صورتیکه قبل از این هم به اینجانب چنین تکلیفی شده بود ، ولی چون وجود خود را در مجلس بیشتر موًثر می دیدم و چنین تشخیص داده بودم که بالاخره مبارزه ملی ما از مجلس شروع بشود از قبول مسئولیت امتناع کردم. ولیکن در این هنگام که ثمره ی مجاهدات مجلس و ملت ایران مشهود شده ومی خواست جامهء عمل بپوشد ، یعنی در حقیقت مجلسین وظیفه خود را کما هوحقه انجام داده بودند و دیگر اجرای قانون چنان که منظور قانونگزار است به دست دولت می افتاد ، دریغ دانستم راهی را که طی چندین سال با نهایت مشقت طی کرده ام به پایان نرسد و اجرای قانون به دست دولت های زبون و ضعیف با طمع زر و جاه طلب بیافتد که نتوانند و یا نخواهند از این فرصت مناسب به نفع مردم فقیر این کشور استفاده کنند...»   

در روز یازده اردیبهشت 1330 دکتر مصدق برنامه دولت خود را تقدیم مجلس کرد : 

« دولت فعلی بدون اینکه وعده های دور و دراز بدهد عجالتا" با وضعیات فعلی کشور برنامه خود را منحصر به دو موضوع زیر مینماید . 

1 ـ  اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور بر طبق قانون اجرای اصل ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور مورخه نهم اردیبهشت 1330 و تخصیص عواید حاصله از آن به تقویت بنیه ی اقتصادی کشور و ایجاد موجبات رفاه و آسایش عمومی .

2 ـ  اصلاح قانون انتخابات مجلس شورایملی و شهرداریها.»

با تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و زمامداری مصدق و اجرای خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس دولت انگلستان که منافع خویش را با خطری جدی رو به رو می دید با تمام قوابرای درهم شکستن حکومت ملی و ملت ایران وارد صحنه شد.

دسیسه های رنگارنگ به مرحله اجراء در آمد تا از داخل دولت مصدق تحت فشار قرار گیرد و تسلیم گردد.

مصدق در دادگاه تجدید نظر گفت :

برای سقوط دولت اینجانب شش نقشه یکی بعد از دیگری به کار رفت تا سقوط نمود :

« نقشه اول این بود که دولت در مراجع بین المللی یعنی شورای امنیت  و دیوان بین المللی دادگستری لاهه شکست بخورد و شکست آن در آن مجامع سبب شود که مردم اعتماد خود را از دولت سلب کنند و دولت خود را از کار برکنار نمایند که چون در اجرای این نقشه موفقیت حاصل نشد ، لذا نقشه ِ دوم را بیشتر تقویت کردند. »

دولت انگلستان به استناد اینکه خرج کارمندان انگلیسی شرکت نفت از آبادان مغایر با راًی موقت دیوان داوری لاهه است به شورای امنیت سازمان ملل شکایت برد.

دکتر مصدق در روز چهارده  مهر ماه 1330 شخصا" برای پاسخگوئی به نمایندگان دولت انگلستان به همراهی عده ای به نیویورک رفت. شب سه شنبه بیست و سه مهر 1330 اولین جلسه شورای امنیت تشکیل شد. پس از نطق نماینده انگلستان که نمایندگان ایران را به قضاوت خارج از تعصب ملی برای حل موضوع دعوت می کرد، مصدق ضمن بیانات مشروحی به زبان فرانسه گفت :

« ... ملت ایران با جنبش عظیمی مصمم است از این منبع جهانی برای بالا بردن سطح زندگی خود و حفظ صلح جهان استفاده کند. اگر منظور انگلستان این است که ملی شدن نفت ما صلح جهان را به خطر انداخته ، معلوم نیست چرا دولت انگلیس که این همه صنایع را در کشور خود ملی کرده به عنوان آنکه اساس و پایه صلح را متزلزل نموده است به شورای امنیت دعوت نشده است ؟ هر نوع خطری که متوجه صلح باشداز اقدامات انگلیس که سعی کرده با توسل به زورگوئی علنی مارا از حق حاکمیت بر منافع ملی خود باز دارد ناشی خواهد شد...»

سر انجام شورای امنیت به عدم صلاحیت  خود راًی داد.

دولت انگلستان در خرداد 1330 به دیوان داوری لاهه شکایت برده بود. این دیوان در تاریخ 20 ژوئن 1951 قراری بعنوان اقدامات تاًمینیه برای جلوگیری از اجرای خلع ید که دولت شروع کرده بود ، صادر کرد.

دکتر مصدق به صلاحیت دادگاه لاهه برای رسیدگی به مسئله نفت ایران که دعوای بین دولت ایران و یک شرکت خصوصی بود ، اعتراض کرد.

دادگاه لاهه بالاخره روزنوزده خرداد1331 را روز تشکیل جلسه اعلام نمود. مصدق به همراهی هیاًتی به لاهه رفت تا حقانیت ایران را در اعتراض خویش و عدم صلاحیت دیوان لاهه به اثبات رساند.مصدق در این سفر 181 سند مهم دال بر دخالت انگلستان در امور داخلی ایران بهمراه داشت.

دکتر مصدق با بیانات مشروحی در دیوان لاهه چنین گفت :

« ... نباید از آقایان این حقیقت را پنهان کنم که در نزد ما ایرانیان تشویش جلوگیری از هر گونه عملی که در حکم مداخله در صلاحیت ملی باشد شدید تر از سایر ملل است و علت هم اینست که ما ملل شرق سالیان دراز مزه تلخ موًسسات اختصاصی و استثنائی را که صرفا" به منظور تاًمین منافع بیگانگان بوجود آمده است چشیده و به چشم خود دیده ایم که کشور ما میدان رقابت سیاستهای استعماری بوده و ضمنا" پی برده ایم که متاًسفانه علی رغم آنهمه امید و آرزو جامعه ملل و سازمان متحد نتوانسته اند به این وضع اسفناک که شرکت سابق نفت ایران و انگلیس در پنجاه سال اخیر مظهر برجستهء آن بود ، خاتمه دهند.

ملت ایران که از این وضع به ستوه آمده بود، در یک جنبش مردانه با ملی ساختن صنایع نفت و قبول اصل پرداخت غرامات ، یکباره به سلطه بیگانگان خاتمه داد.

در آن موقع دولت انگلیس  به یک سلسله عملیات تهدید و ارعاب متوسل شد. چتربازان خود را به مجاورت سرحدات ایران و ناوهای جنگی را به نزدیکی آبهای ساحلی ما فرستاد. سپس دست بکار محاصره اقتصادی شد و خواست این منظور را با فشار اقتصادی و توقیف ارز هائی که در انگلستان داشتیم ، عملی سازد.در داخله ایران به کمک عمال و ایادی خود ، دسائسی را علیه دولت و نهضت ملی برپا نمود و در امور اقتصادی و مالی و صنعتی ما کارشکنی را تشویق کرد. در خارج تبلیغاتی براه انداخت تا در کشورهای دیگر و محافل بین المللی موجبات بد نامی ما را فراهم سازد.در پایان چون از این فعالیتهای شوم نتیجه ای بدست نیاورد ، قیافه ی مظلومانه به خود گرفت و به دستگاههای ملل متحد از قبیل دیوان بین المللی دادگستری وشورای امنیت شکایت نمود.

...تاریخچه روابط ایران و انگلیس طولانی تر از آنست که بخواهم در اینجا به تفضیل آن را بیان کنم....

شرکت سابق نفت دهها هزار کارگر ایران را در مساکنی که بیشتر به آغل حیوانات شبیه بود ، جا می داد و ایرانیان را همواره از ترس آنکه مبادا روزی برای آن دستگاه آماده شوند از کلیه کارهای فنی برکنار نگاه می داشتند.

در سال 1951 با ملی ساختن صنایع نفت یکباره به این وضع اسف آور خاتمه داده شد...اصل ملی کردن از حقوق مسلمه هر ملتی است که تاکنون بسیاری از دول شرق و غرب از آن استفاده نموده اند. »

سر انجام دادگاه لاهه در تاریخ 31 تیر ماه 1331 بعدم صلاحیت خود راًی داد و حتی قاضی انگلستان نیز به نفع ایران راًی داد. همزمان با کشاکش وکلای ایران و انگلیس در دادگاه لاهه ، انگلستان و عمالش در داخل کشور از پای ننشسته و به هر شیوه کوشش در فلج کردن دولت می نمودند.

از آنجا که ارتش و وزارت جنگ مکان توطئه و دسیسه علیه حکومت ملی شده بود و بعلاوه هر روز نفوذ و نقش شخص شاه در ارتش روشن تر می گردید ، مصدق صلاح دید که وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا را خود در دست گیرد و طبیعتا" این امر با مخالفت و مقاومت سخت شاه روبرو شد.

 دکتر مصدق روز 25 تیرماه 1331 استعفا داد .

خبر استعفا صبح پنجشنبه 26 تیر ماه پخش شد و معلوم گردید که شاه از تفویض شغل وزارت جنگ خودداری کرده است. ریزه خواران استعمار در استعفای مصدق جشن گرفتند و عجولانه احمد قوام یکی از کهنه ترین و جبارترین مهره های استعمار را برکرسی صدارت نشاندند.

فراکسیون نهضت ملی مرکب از سی نفر نمایندگان مجلس طی اعلامیه ای استواری خود را در پشتیبانی از مصدق اعلام و روز دوشنبه 30 تیر ماه 1331 را در سراسر کشور تعطیل عمومی اعلام کردند.

از صبح روز سی تیر بنزین فروشی ها بنزین نمی فروختند و می گفتند : « بنزین مال ملت است و ملت خواهان دکتر مصدق و تعطیل عمومی است.» ازدحام مردم از پیر و جوان هر لحظه در میدان بهارستان فزونی می گرفت.

در همان آغاز کار کودکی 14 ساله به ضرب گلوله به قتل رسید و سپس کشتار مردم بی سلاح و بیگناه توسط دژخیمان درباری شروع شد. مردم قربانی می دادند ، اما میدان را خالی نمی کردند. حوادث بسیاری در این روز درخشان پیش آمد که مجال شرح آن نیست. سرانجام مردم پیروز شدند و حکومت قلابی قوام سقوط کرد و دکتر مصدق مجددا" زمام امور را به دست گرفت.

غروب سی تیر دکتر مصدق طی یک سخنرانی رادیوئی با صدائی لرزان و آکنده از تاًثر گفت :

« کاش میمردم و شما را باین روز نمی دیدم. شما مردم نشان دادید که لایق آزادی هستید...»

دکتر مصدق در دادگاه تجدید نظر نظامی اضافه کرد :

« نقشه دوم این بود که دولت در امور اقتصادی شکست بخورد. محاصره ی اقتصادی بلافاصله پس از خلع ید از طرف دولت انگلیس شروع شد و در وهله اول نظر این بود که از فروش نفت ایران در هر کجا و بهر وسیله جلوگیری کنند. سپس پرداخت ودیعه های ارزی بانک ملی ایران در بانکهای انگلیس متوقف گردید تا دولت ایران از پرداخت بودجه کشور و مخارج دستگاه نفت عجز پیدا کند و استعفا دهد و شرکت سابق بتواند با سهولت مسلط بر اوضاع دستگاه نفت شود که این نقشه هم به نتیجه مطلوب نرسید و تا روزی که دولت بر سر کار بود ، توانست از عهده پرداخت مخارج کشور و دستگاه نفت بر آید و با زمینه هائی که برای بثمر رساندن اصلاحات اقتصادی فراهم شده بود ، می توانست در مدت قلیلی خود را از عواید نفت بی نیاز نشان دهد و با نمایان شدن استعداد و لیاقت ایرانی احترام دیگران را بخود جلب نماید.اینکه بعضی جراید نوشته اند از تعطیل دستگاه نفت ضرر بزرگی به مملکت رسیده... پرداخت قسمتی از مخارج دستگاه نفت هم در مقابل هدف ملت ایران چیزی نیست که قابل باشد از آن اسمی برده شود.

هدف مردم ایران آزادی و استقلال کامل است که سر آمد جمیع سرمایه هاست. آن ملتی که از پرداخت قسمتی از مخارج دستگاه نفت عجز پیدا کند ، شایسته نیست که دم از آزادی بزند.

هدف مردم ایران نه لیره بود نه دلار ؛ از اینها خیلی بالاتر بود. دلار و لیره بهر دولت دست نشانده داده شود ، قادر نیست از آن بنفع مردم استفاده کند...»

محاصره اقتصادی و ضبط کشتیهای ژاپونی و ایتالیائی که از ایران نفت خریده و می بردند ، سبب شدند که مصدق این بار با " تز اقتصاد بدون نفت " به میدان آید. ورود کالاهای خارجی محدود شد و مصدق به اخذ قرضه ملی اقدام نمود. بویژه قرضه ملی با شور و هیجان بی نظیری از طرف مردم و خاصه مردم عادی مواجه شد.

مصدق در دادگاه از توطئه ی نهم اسفند 1331 بعنوان نقشه سوم استعمارگران و دست نشاندگانشان نام می برد و در مورد نقشه چهارم میگوید : « نقشه چهارم ایجاد نفاق بین نمایندگان مجلس بود که قبل از اجرای نقشه سوم شروع شده بود ولی عدم موفقیت در اجرای آن سبب شد زمینه بیشتری برای اجرای نقشه چهارم تهیه کنند ، یعنی بر عده مخالفین بیفزایند و از طریق استیضاح دولت را ساقط نمایند که نتیجه معکوس داد و مجلس از بین رفت. که شیخ اجل سعدی علیه الرحمه  می فرماید :

شد غلامی که آب جوی آرد / آب جوی آمد و غلام ببرد / دام هر بار ماهی آوردی / ماهی این بار رفت و دام ببرد.»

مردمی که در روز تاریخی سی تیر با خون خود ورقه اعتماد به مصدق را امضاء کرده بودند ، این بار نیز کارشکنیهای مجلسین را دیدند و با رفراندم مصدق ، مجلس را منحل کردند.

دکتر مصدق در باره ی نقشه پنجم میگوید :

« عدم موفقیت در نقشه چهارم سبب شد که نقشه پنجم ، یعنی کودتا به موقع اجرا گذارده شود و آن عبارت از این بود که سرهنگ نصیری با یک عده افراد مسلح به شصت تیر و زره پوش به خانه من می آید و پس از ابلاغ دستخط عزل ، رسمیت من به عقیده ی ترسیم کنندگان نقشه از بین می رفت و دارای سمتی نبودم ، مرا دستگیر و در باشگاه افسران بازداشت کنند که چون خود را مواجه با قوای بیشتری دید به ابلاغ آن که بسیار زننده بود قناعت کرد و کودتا ناقص ماند.»

سر انجام از آنجا که هیچیک از این دسیسه ها نتیجه نداد ، استعمار و عاملین داخلیش آخرین تیر ترکش خویش را بصورت کودتای آمریکائی  ـ  انگلیسی 28 مردادماه 1332 رها کردند و بدین ترتیب کودتای ارتش ـ اوباش به نتیجه رسید و حکومت ملی مصدق سقوط کرد. مصدق دستگیر و خانه اش غارت شد.

رژیم کودتا با تمام کینه ای که به مصدق ، پیشوای نهضت ضد استعماری ملت ایران داشت از بیم افکار عمومی جراًت نکرد دستور اعدام او را به قاضیان دادگاه نظامی دیکته کند.

دادگاه مصدق آنگونه نشد که رژیم می خواست. در این دادگاه مصدق به شهادت مدافعانش دادستان بود. دادگاه تجدید نظر مصدق را محکوم به سه سال زندان نمود. اما پس از انقضای این مدت نیز مصدق آزاد نشد و در احمد آباد تا آخرین روزهای عمرش زندانی بود  در تمام این مدت رژیم شاه کوشید با اهانت و اتهام و قلب حقایق تاریخی  خاطره اورا در اذهان کدر کند. اما چهره او و خاطره او هر دم درخشان تر و پر جلا تر تجلی کرد.

پیشوای نهضت ملی ایران ، مردی که تاریخ زندگیش با زرین ترین برگهای تاریخ نهضت ضد امپریالیستی و ضد دیکتاتوری مردم ما عجین است ، روز یکشنبه پنجم ماه مارس 1967 چشم از جهان فروبست.

سیاست مصدق طی  بیش از 60 سال مبارزه سیاسی براساس دو محور اصلی استوار بود ؛ دفاع از استقلال سیاسی و اقتصادی ایران و کوشش برای استقرار دموکراسی.

مصدق در دفاع از استقلال سیاسی طرفدار سیاست موازنه ی منفی بود ، یعنی مخالفت با دادن هر نوع امتیاز به بیگانگان .

مصدق در سراسر زندگی ، مبارزه با امپریالیسم را در کلیه وجوه خود دنبال کرد ؛ یعنی مبارزه با کاپیتولاسیون ، تعرفه گمرکی ، مستشاران خارجی ، بانک شاهنشاهی و شیلات شمال

وی با طرح و تصویب قانون تحریم امتیاز نفت ، از هجوم قدرتهای انحصار طلب به ایران جلوگیری کرد ، سپس با توضیح و تفهیم مضار قرارداد الحاقی ، موجبات ملی شدن نفت را فراهم ساخت و بساط استعمار و اِعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی امپراطوری انگلیس را از مملکت برچید.

مصدق در مبارزه برای استقرار دموکراسی و دفاع از آزادی ، لحظه ای از پای ننشست.

مصدق طرفدار حکومت مشروطه سلطنتی از نوع مشروطه انگلستان بود و باستناد همین نظریه در مورد وظایف شاه می گفت :

« ... پادشاه مشروطه آن کسی است که هیچکس با او مخالف نباشد و همه ی مردم با شاه موافق باشند. وقتی شاه تشریف بردند در هیاًت وزراء ، فرمودند که این شخص باید استاندار شود ، نه نفر دیگر که داوطلب استانداری هستند ، با شاه مخالف می شوند. بنا براین دخالت در امور مملکت به هیچوجه به صلاح شاه و مملکت نیست .

ممالک مشروطه باید از مملکت مشروطه اصلی تقلید کنند که انگلستان است.. اگر کسی دید که پادشاه انگلستان در این قبیل امور دخالت می کند ، اعلیحضرت هم بفرمایند...»

گفتنی است که چنین گفتاری در آن زمان مترقی ترین و انقلابی ترین شعارها بود.

مصدق به سرزنش  و تهمت و افتراهای سرسپردگان استعمار بی اعتناء بود ، تا جائی که پس از انتخاب به نخست وزیری ، دستوری بدین شرح به شهربانی کل صادر کرد : « شهربانی کل کشور : در جراید ایران آنچه راجع به شخص اینجانب نگاشته می شود ، هرچه نوشته باشند و هر که نوشته باشد به هیچوجه نباید مورد اعتراض و تعرض قرار گیرد...»

دکتر مصدق دانش پرور و دانش دوست بود. وی تاًلیفات و نوشته های خود را از قبیل : 1 ـ  رساله دکتری بنام « وصیت در حقوق اسلام » بزبان فرانسه. 2 ـ مسئولیت دولت برای اعمال خلاف قانونی که از مستخدمین دولتی در موقع انجام وظایفشان صادر می شود. 3 ـ قاعده عدم تسلیم مقصرین سیاسی به زبان فرانسه. 4 ـ کاپیتولاسیون در ایران. 5 ـ شرکت سهامی اروپا. 6 ـ حقوق پارلمانی در ایران و اروپا. 7 ـ اصول قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارجه و ایران...به رایگان طبع و انتشار داد.

مصدق به دانشگاه و دانشگاهیان و دانشجویان همواره ارج می نهاد.

مصدق  به نسل جوان می گفت :  « ... صبر و حوصله را پیشه قرار دهید و باور کنید آنچه بر ما گذشته است بیش از ساعتی از عمر یک ملت نیست. استقلال و آزادی یک مملکت کار کوچکی نیست که هر کس هرچه کرد نتیجه آن عاید خودش شود ، چه بسیار مردمی که در این راه جان سپردند و نتیجه آن را بازماندگانشان دیدند. در این کشور که قرنهاست زیر نظر دول استعماری اداره شده  ، وقت لازم است تا بتوانید استعمار را از بین ببرید و دفع کنید. »

مصدق در آخرین دفاع در دادگاه نظامی گفت :

« در آخرین دفاع خود ، آخرین دفاع کسی که می خواهید او را محکوم کنید ، به منظور هدایت نسل جوان می خواهم از روی حقیقتی پرده برگیرم. این اولین بار است که یک نخست وزیر قانونی مملکت را به حبس و بند می کشند...برای شخص من خوب روشن است...ولی می خواهم طبقهء جوان مملکت که چشم و چراغ و مایهء امید مملکت هستند علت این سختگیری و شدت عمل را بدانند و از راهی که برای طرد نفوذ استعماری بیگانگان پیش گرفته اند منحرف نشوند و از مشکلاتی که در پیش دارندهیچوقت نهراسند و از راه حق و حقیقت باز نمانند. به من گناهان زیادی نسبت دادند ولی من خود می دانم که یک گناه بیشتر ندارم و آن اینست که تسلیم خارجیها نشده و دست آنها را از منابع طبیعی ایران کوتاه کردم و در تمام مدت زمامداری خود یک هدف داشتم و آن این بود که ملت ایران بر مقدرات خود مسلط شود و هیچ عاملی جز اینکه ملت در تعیین سرنوشت مملکت دخالت کند نداشتم...»

اما منبع اصلی نیروی مصدق ، نیروی شکست ناپذیر مردم بود. او فقط به این نیرو تکیه می کرد ، فقط به این نیرو اعتماد داشت و فقط از این منبع نیرو می گرفت و ایمان داشت که بالاخره مردم روزی پیروز می شوند.

با درج پیامی از دکتر مصدق به ملت قهرمان ایران این سخن را به پایان می برم.

« ولی چه زنده باشم و چه نباشم  امیدوارم و بلکه یقین دارم  که این آتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار کشور این مبارزه ملی را آنقدر دنبال می کنند تا به نتیجه برسد.»

منابع و مآخذ :

1 ـ  خاطرات و تاًلمات مصدق / بقلم دکتر محمد مصدق ـ انتشارات علمی تهران

2 ـ  در کنار پدرم ، مصدق / خاطرات دکتر غلامحسین مصدق ـ نشر فرهنگی رسا تهران

3 ـ  مصدق ، برنامه مستند تلویزیونی در سه قسمت / آلما قوانلو ـ 1385 تصویر ایران لس آنجلس

4 ـ دکتر مصدق و نطق های تاریخی او / گرد آورنده حسین مکی ـ انتشارات جاویدان تهران

5 ـ  مصدق / باهتمام علی جان زاده  ـ  انتشارات همگام تهران

6 ـ جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد 1332 / سرهنگ غلامرضا نجاتی ـ شرکت انتشارتهران

7 ـ دکتر محمد مصدق در دادگاه تجدید نظرنظامی / به کوشش جلیل بزرگمهر ـ شرکت انتشار تهران

8 ـ من خاک پای این ملتتم / به کوشش پرویز داورپناه ـ نشریه نیمروز لندن

9 ـ نامه های دکتر مصدق / گردآورنده  محمد ترکمان ـ نشر هزاران تهران

10 ـ مصدق در محکمه نظامی / به کوشش جلیل بزرگمهر ـ انتشارات ناهید تهران

11 ـ خواب آشفتهء نفت ، دکتر مصدق و نهضت ملی ایران / محمد علی موحد ـ نشر کارنامه تهران

12 ـ معرفی و شناخت دکتر محمد مصدق / محمد جعفری قنواتی ـ نشر قطره تهران

13 ـ تقریرات مصدق در زندان / به کوشش عبدالله برهان با نام رنجهای سیاسی دکتر مصدق ـ 1370 انتشارتهران

14 ـ خاطرات جلیل بزرگمهر از دکتر محمد مصدق / جلیل بزرگمهر ـ انتشارات ناهید تهران       

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت ملی