بازگشت به صفحه اول

 

 
 

مشروطه یک آرمان بزرگ

عيسی خان حاتمی

امسال ایرانیان در درون و بیرون کشور یاد جنبشی را گرامی می دارند که نمادی است که نشان می دهد مردم این سرزمین یک صد سال است که تلاش می کنند به آزادی و مردم سالاری برسند.

با اینکه جنبش مشروطه به دلیل دخالت بیگانگان پیروزی کامل به  دست نیاورد اما ایرانیان برای نخستین بار با مفاهیمی همچون آزادی، حقوق بشر، قانون، مجلس قانونگذاری و عدالت آشنا شدند و با اینکه آنانی که مشروطه هم باور نداشتند در این کشور قدرت سیاسی را بدست گرفتند ولی نتوانستند این نهادها را تعطیل نمایند و ما مظاهر مشروطه را همیشه به ظاهر داشته ایم با اینکه در بیشتر اوقات مفاهیم باطنی آن به دست فراموشی سپرده شده است. و این هم دستاوردی بزرگ برای ایرانیان بود. حال به بررسی ریشه جنبش مشروطه بطور گذرا می پردازیم. ایران در نخستین سالهای قرن نوزدهم به دلیل تحولاتی که به دنبال انقلاب فرانسه در اروپا رخداده بود مورد توجه قدرت های بزرگ جهانی قرار گرفت روسیه پیشروی خود را به طرف آب های گرم خلیج فارس آغاز نموده بود. بدینگونه جنگی خونین در قفقاز بر دولت و ملت ایران تحمیل شده بود.

فرانسه می خواست بزرگترین مستعمره انگلستان یعنی هند را از چنگ آن کشور درآورد و به این خاطر ایران به عنوان یک پایگاه نظامی درنظر گرفته بودند. انگلیس ها جهت حفظ هندوستان از رقبای خود یعنی فرانسه و روسیه تلاش نمود که در دربار ایران نفوذ داشته باشد ارتش سنتی ایران قادر نبود در مقابله با روسها که دارای ارتش مدرنی بود ایستادگی نماید. حضور فرانسوی ها و انگلیس و بویژه کارشناسان نظامی آنان تا حدی زمامداران ایران را با واقعیت جهان آن روز آشنا ساختند.

گروهی از زمامداران ایرانی دریافتند برای اینکه به سرنوشت هندوستان و بقیه مناطق تحت سلطه قدرتهای اروپایی در نیایند باید تلاش کنند که حداقل ارتش را با اسلحه های مدرن و سازمان جدیدی آموزش دهند این نیاز و فهم آن دسته از زمامداران از جمله عباس میرزا باعث نشد که او تلاش نماید که ریشه های عقب ماندگی خود را نسبت به غرب پیدا کند و یک مدرنیزاسیون نسبتاً ضعیف ولی مهم را بوجود آوردند. عباس میرزا به فکر افتاد تا ارتش را قوی کند و برای اینکه فکر می کرد اگر توپ داشته باشد در جنگ با روسیه می تواند برنده باشد پس نخست از مدرنیزاسیون اسلحه جدید می خواستند.

در مرحله دوم این زمامداران اصلاح سازمان ارتش و اداری پرداختند و می خواستند که یک دولت متمرکز داشته باشند. و یک شورای دولتی درست کردند. در سومین مرحله آموزش مدرن را خواستار شدند ودر این رابطه اول گروهی از دانشجویان را به خارج از کشور فرستادند و سپس دارالفنون را درایران درست نمودند و تلاش کردند تا استادان خارجی را برای آموزش به ایران بیاورند. زمامدارانی مانند عباس میرزا، قائم مقام فراهانی و امیرکبیر تمام تلاششان این بود تا سازمان اداری و نظامی کشور را تعبیرو ترقی دهند و این یعنی آغاز تجدد و یک نوع مدرنیزاسیون هم شروع شد. اما تمام این تلاش ها با شکست روبرو شد و سازمان نظامی و اداری نه تنها تغییری نکرد بلکه اصلاح طلبان نیز کشته شدند نمونه آن درگذشت عباس میرزا پیش از پادشاهی و کشته شدن قائم مقام و امیرکبیر است. ناامیدی جامعه بویژه نخبگان از اصلاحات از بالا باعث شد تا آنان تلاش نمایند با یک جنبش سیاسی علیه استبداد و از بین بردن عومل سیاسی مخالف با مدرنیته شرایط تحقق مدرنیراسیون را آماده سازند.

اولین کسی که اصول مدرنیته را در ایران مطرح کرده است "میرزا فتحعلی خان آخوندزاده" است، که تمام اصول مدرنیته را به صورت روشنگری در آثار خود آورده است او راجع به صنعتی شدن، پیشرفت مملکت و استقرار دولت بحث های زیادی نموده است. آخوندزاده راجع به انواع آزادیها، آزادی های شخصی و همچنین پروتستانیسم اسلامی، حق و حقوق زنان تلاش کرده راه حلهائی ارائه نماید. ما پس از "آخوندزاده" چنین مطالبی را به این دقت و روشنی نداریم. "میرزا آقاخان کرمانی" و "میرزا ملکم خان" بیشتر فلسفه سیاسی مدرنیته را مورد توجه قرار داده اند.

وقتی مدرنیته به کشور ما می آید. نخست ما مدرنیزاسیون را می بینیم که بوسیله عباس میرزا انجام شد. برای اینکه مدرنیزاسیون بیشتر عینیت دارد، تا مدرنیته که بیشتر حالت ذهنیت دارد. بنابراین در کشور ما بین مدرنیته و مدرنیزاسسون فاصله وجود دارد در کشور ما که مستعمره نبودیم ولی وابستگی اقتصادی و سیاسی داشته ایم. نخبگان ما دنبال مدرنیته رفته اند و پس از آن زمامداران ودولتها بیشتر دنبال "مدرنیزاسیون" بوده اند.

مدرنیته را باید باورهایی دانست که بر پیشرفت جامعه از سنتی به مدرن استوار است و مهمترین آن باور به علم و عقلانی شدن مذهب است که به سکولاریسم تعبیر می گردد و دیگر دیوان سالاری و توسعه اقتصادی، فردیت و دموکراسی، تشکیل "دولت ملی" و استقرار قانون از عناصر بنیادین مدرنیته می باشند.

مدرنیته ویژه خاورزمین نیست بلکه روندی است جهانی و آن تضاد بین سنت و تمدن جدید است که جهان شمول می باشند و جوامع گوناگون دیر یا زود با آن مواجه می شوند و پیروزی نهایی از آن مدرنیته می باشد باورهای مدرنیزم و تجدد خواهی در ایران پیش از جنبش مشروطه آغاز شد: اما در مشروطه بود که به اوج خود رسید چه در سطح زمامداران نظیر عباس میرزا، قائم مقام و امیرکبیر و چه در سطح اندیشمندان مانند آخوندزاده ، میرزا آقاخان کرمانی، طالبوف – میرزا ملکم خان که همگی اینها در سطوح گوناگون باورهای ترقی خواهی را در جامعه ما  گسترش دادند. در باورهای اندیشمندان مشروطه پیشرفت مبتنی بر قانون و حاکمیت قانون را خواهان بودند و قدرت سیاسی ناشی از ملت است و تشکیل مجلس قانونگذاری و دولت ملی انتخابات، برابری افراد از دستاوردهای مشروطه بود.

روشن است که مشروطه به استقرار و یا پیروزی مدرنیته در ایران منجر نشد ولی یکی از مهمترین دستاوردهای تاریخ سیاسی ایران است که در آن از باورهای پیشرفت و توسعه بوجود آمد. در جامعه ایرانی پس از مشروطه است که ملت منشاء قدرت سیاسی و مشروعیت سیاسی تبدیل می شود. پیش از آن منشاء قدرت سیاسی و مشروعیت سیاسی از هم جدا بود، مشروعیت سیاسی جایش در آسمان و قدرت سیاسی جایش در زمین و به نمایندگی از آسمان حکومت می کرد. بحث ملت و حاکمیت به دوره انقلاب فرانسه برمی گردد، در هیچ کجای دنیا پیش از 1789 ملت منشاء قدرت سیاسی و مشروعیت سیاسی نبوده است.در قانون اساسی مشروطه برای نخستین بار و همچنین قانون اساسی جمهوری اسلامی هر دو ملت را منشاء قدرت می دانند و این دستاورد کوچکی نیست.

و تا حدی این اندیشه مدرنیته که به منجر به جنبش مشروطه بود باعث شد تا رضاشاه و سپس محمدرضاشاه مدرنیزاسیون را بدون آزادی و دموکراسی، سکولاریسم، برابری زن و مرد و فکر انتقادی و گسترش جامعه مدنی، عینیت بخشند. این مدرنیزاسیون اجباری در زمان رضاشاه و محمدرضاشاه باعث تجدد ستیزی دوران پس از 57 گردید که به آن به عنوان نوعی واکنش نسبت به مدرنیزاسیون اجباری نسبت داد.

با این برداشت به این نتیجه می رسیم که با اینکه مشروطه نتوانست برای جامعه ایرانی آزادی، دموکراسی، پلورالیسم و حاکمیت قانون را به ارمغان بیاورد، ولی هنوز هم می توان به آن به عنوان یک آرمان ملی به آن نگریست که این آرمان می تواند حتی یک سده پس از آن هم تازه و باشکوه باشد و نشان می دهد که اندیشمندان مشروطه تا چه حد توانا بوده که توانسته اند با وجود مخالفت بیگانگان به خواسته های خود برسند و یک سازش ملی که در قانون اساسی مشرطه بازتاب یافته بوجود آورند. این قانون اساسی تجلی خواسته های گروه های اجتماعی ایران آن موقع بوده و نشان از یک سازش ملی دارد که اگر این سازش ادامه می یافت و دخالت بیگانگان نبود امروز جایگاه مهمی در شان ملت ایران در جامعه جهانی داشتیم.

شاید بزرگترین دلیل شکست مشروطه نبودن جامعه مدنی در ایران آن روز بود. هنوز هم ما از این کمبود در رنج هستیم.

جهت بوجودآمدن دموکراسی و آزادی و حاکمیت قانون، باید جامعه مدنی را تقویت کرد. جامعه مدنی یک حیطه اجتماعی، فرهنگی و قانونی است که اجازه می دهد گروه های غیردولتی هم باشند و به این ترتیب همیشه حدود قدرت سیاسی دولت را محدود می کند.

بنابراین بدون گسترش و توسعه جامعه مدنی، نمی توان در بوجود آمدن دموکراسی در جامعه حساب کرد و بدون جامعه مدنی امکان بازگشت استبداد حتا با یک قانون اساسی دموکراتیک وجود دارد چنانکه با مشروطه انجام شد.

مشروطه را باید بزرگترین حرکت ایرانیان در جهت آزادی، مردم سالاری، حکومت قانون در ایران دانست که هنوز جایگزینی برای آن بوجود نیامده است. آرمان های مشروطه هم هنوز برای جامعه امروزی ایران جذاب می باشد.

پس باید به حرکت بانیان مشروطه ارج نهاد و به آنان افتخار کرد که بزرگترین برگ زرین تاریخ معاصر ایران را با استواری ورق زده و از آنان به نیکی یاد خواهد شد.

 
 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت ملی