بازگشت به صفحه اول

 

 
 

مصدق افتخار و شاه و شیخ ننگ تاریخ ایران

دکتر پرویز داورپناه

 

 

نام بزرگ تو /  این واژهء مُنزه ، / نام پیمبرانه /

آن  " صاد "  و " دال ِ"  مُحکم / آن " قافِ " آهنین /

ترکیب خوش طنین ، /  تشدیدِ دلپذیر ِ مُصدّق ، /

مصداق صبح  ِ صادق ؛ / یاد آور طلوع  رهائی ، /

پیشانی  سپیده ء  فردا  است  !

« فریدون  مشیری »

چهل سال از درگذشت دکتر محمد مصدق پیشوای محبوب ملت ایران و بزرگترین آموزگار  آزادی کشور ما می گذرد.

مصدق جاودانه است. مصدق در وجود همه ی مبارزان ضدّ استبدادی و ضدّ استعماری زنده است.

مصدق همه جا هست.

آن کس که دموکراسی و آزادی را می طلبد ، آن کس که تنها تعین کننده  سرنوشت انسانها را اراده ملت می شناسد، مصدق را در وجود خود دارد و تا برکنده شدن ریشه های اسارت و وابستگی ، تا برقراری استقلال و دموکراسی ، تا دفع استبداد و تحقق آزادی همه جا مصدق را با خود خواهد داشت.

دیدار عاشقان مصدق در احمد آباد در روز چهاردهم اسفند ماه هرسال ( سالروز درگذشت دکتر مصدق ) شاهد این ادعاست که احمد آباد ، دهکده عشق است.

فریدون مشیری ، شاعر بزرگ معاصر می گوید :

بعد از تو ، تا همیشه ، / شب ها و روز ها ، /  بی ماه و مهر می گذرند از کنار ما. / امّا ، /

پشت دریچه ها ، / در عمق سینه ها ، / خورشید قصه های تو همواره  روشن است. /

از بانگ راستین تو ، ای مرد ، ای دلیر / آفاق شرق تا همه اعصار پر صداست.

مصدق اهل سیاست باز و آشکار بود . سیاست سرنوشت همگان است و مرد سیاست باید همگان را از همه چیز آگاه بدارد و در زندگی مصدق هیچ چیز پنهان نبود.

مصدق نه در مقام رهبری سیاسی و نه در پایگاه مسئولیت دولتی به مردم خود که او را صادقانه دوست داشتند دروغ نگفت و هر گز قدمی در راه فریب آن ها بر نداشت. او هر گز بر سر منافع ایران و مصالح  ملت ایران با بیگانگان و ایادی آن ها سازش نکرد.

شاید تمامی قدرت پایداری او ناشی از آن بوده است که به آرمان و ایمان خود باور داشت. به خود دروغ نمی گفت و در جمع آوری " مرید و مخلص " به هر دری نمی زد و معتقد بود که اگر " باور " خود را در خط مصلحت ملت بسازد و بپرورد ، دیر یا زود همراهانی صادق خواهد جست و ملت را با خود خواهد داشت.

هیچ شخصیتی را نمیتوان یافت که در مقام مخالفت با دولت های وقت و یا در راس مسئولیت کشورچه در دوران دیکتاتوری رضاخانی و چه در دوران دیکتاتوری آشکار محمد رضا شاهی در برابر همه تجاوزات به آزادی ها و اعمال فشارها به آزادیخواهان ، افراد ، احزاب و مطبوعات مانند مصدق ایستادگی و مبارزه کرده و همواره دست استعمار را در پشت دست دیکتاتوری و استبداد منشی نشان داده باشد.

مصدق بزرگترین صدمه و زیان دیکتاتورها را در این میدانست که آنها با انحصار مداخله و تصمیم گیری به خود ، به نام و به جای مردم از تصمیم گیری آنان در محیطی آزاد جلوگیری می کنند.

زندگی مصدق سراسر خدمت به مردم، عشق او عشق به مردم وزحمتکشان و ستمديد گانی بود که اکثريت قاطع مردم کشور را تشکيل ميدهند. سلاح اصلی او ايمان به مردم وايمان به پيروزی نهائی حق بر باطل و عدالت بر بيداد و بالاخره الهام بخش او، تکيه گاه هميشگی اش و منبع نيروی بی پايان او نيروی مردم بود.

مصدق مظهر ميهن پرستی بود. در طول بيش از شصت سال حيات سياسی خود بارها عليه توطئه های ننگين استعـمارگران و نوکرانشان، عليه قرارداد های خائنانه و ايران برباد ده و برای پاسداری از استقلال و تماميت ارضی ايران بپاخاست. در مبارزه با صعـود رضا خان بر اريکه سلطنت بی باک و سرسخت بود.

 شهادت راد مردانی چون مدرس، فرخی يزدی و ميرزاده عشقی و تهديدها و مخاطرات، هرگز در اراده آهنين اوبه

د فاع از استقلا ل ايران خللی وارد نساخت چه او جان برکف کمر بدفاع از ايران بسته بود.

چنان که خود می گويد:

" من می خواهم در راه وطن شربت شهادت را بنوشم. من می خواهم در راه وطن بميرم. من می خواهم در قبرستان شهدای آزادی دفن شوم، من تا آخر عـمربرای دفاع از وطن حاضر ميباشم."

فریدون مشیری با یاد بزرگمردی که برای رهائی ملت های شرق برخاست و جان بر سر این کار گذاشت می گوید :

البرز ، / این شاهد صبور ، که آموخت ؛ / زآن روح استوارتر از کوه ، / درس شکوهمندی ؛ /

با یاد رنج های تو ، سیلاب  ِ دَرد را / تا سال های سال / برگونه های سوخته / خواهد راند./

نام بزرگ تو / در برگ برگ یاد درختان ِ این دیار / در قصه ها و زمزمه ها و سرود ها /

در هر کجا و هرجا / تا جاودان به گیتی / خواهد ماند./

هر چند پای باد درین دشت بسته است !

مصدق از همان آغاز جوانی و ابتدای مبارزات خود بخوبی دريافته بود که در ايران هيچ امر و پيشرفتی در هيچ زمينه ای بدون گسستن زنجير استعـمار و برانداختن سلطه بيگانگان و عـمالشان امکان پذير نخواهد بود.او در جواب کسانی که به استناد اصلاحات دروغـين نيم بند وسطحی هيات حاکمه سعـی می کردند بر اسارت ملت ايران و ضرورت قطع يد بيگانگان پرده استتار بکشند مي گفت:" اگر خيابانها آسفالت نبود چه ميشد واگر عـمارتها و مهمانخانه ها ساخته نشده بود بکجا ضرر می رسيد؟ من ميخواستم روی خاک راه بروم و وطن را در تصرف ديگران نبينم. خانه ای در اختيار خود داشتن به از شهری است که در دست ديگران است. "در نظر او تامين استقلال کشور و رفع کامل نفوذ بيگانگان از هر مصلحت و سود آنی ديگری بر تر و حياتی تر بود و اين همان اصلی است که وی در همه مذاکرات بعـدی نفت با نمايندگان دولت انگليس مبنای کار خود قرار داد.

بيست و هشت سال پس از زوال رژيم استبدادی پيشين و استقرار رژيم استبدادی دينی، مسئله آزادی و  دموکراسی درايران همچنان بر جای خود باقيست و در صدر همه ی مسائل مهم کشور قرار دارد.

سالهاست، مردم مظلوم ايران جان بر کف برای آزادی می کوشند و دير نخواهد پائيد که به وصال معشوق خود نائل شوند.

برنامه مشترک سلطنت سی وهفت ساله محمد رضا شاه و ديکتاتوری بيست وهشت  ساله ولايت فقيه در موارد زير نشان می دهد که چرا شاه رفت و چرا شيخ هم می رود و چرا شاه و شیخ هر دو ننگ تاریخ ایران هستند :

سرکوب مخالفان سياسی، اعدام های دسته جمعی، شکنجه و ترور مخالفين، اختناق، رعب و وحشت، بيعدالتی، سانسورمطبوعات و رسانه های گروهی، بباد دادن منابع زيرزمينی، ورشکستگی اقتصادی، غارت اموا ل عمومی، چپاول و خارج کردن ميليارد ها دلارو پول وثروت ملت گرسنه ايران، دربدری و بيخانمانی ايرانيان، بی اعتنائی به فرهنگ ملی، تبليغ فاشيسم و تروريسم و فضولات فرهنگ جهانی  ،  انجام انتخابات فرمايشی، ايجاد يکی از مخوف ترين و پيچيده ترين سازمانهای جاسوسی (ساواک و ساواما) عليه مرد م و شکنجه و قتل عام هزاران نفر ازانسان های مبارز که قلبی آکنده از مهر وعشق به مردم وميهن داشتند و در يک کلام، فقدان آزادی و دموکراسی در ايران.
هواخواهان رژيم استبداد آريامهری فراموش کرده اند که روی کار آمدن رژيم استبداد آخوندی و استقرار  "ولايت فقيه" نتيجه مستقيم جنايتها و خيانت هايی است که از کود تای بيست وهشتم مرداد ۱۳۳۲ تا آخرين ماههای سال ۱۳۵۷، شاه و دربار و ساواک و ارتش و هم پالگی های داخلی و خارجی آنان در ايران مرتکب شدند. اگر رژيم کودتا مبارزان نهضت ملی ايران را به زندان نمی انداخت، اگر ابتدا ئی ترين حقوق ملت ايران را لگد مال نکرده بود، اگر مطبوعات مترقی را آزاد گذاشته بود، اگر قانون اساسی را محترم ومعتبر شناخته بود، انقلاب پنجاه و هفت پيش نمی آمد.
اکنون وظيفه همه عناصر و گروهها وسازمانها و نيروهای ملی و مترقی و آزاديخواه ايران اين است که از اين تجربه تلخ وغم انگيز و گران قيمت درس عبرت گيرند و خود خواهی ها و خود بزرگ بينی ها را قربانی مصالح و منافع ايران کنند، خطرات گوناگون را با چشم باز بنگرند، و برای نجات ايران و رهائی ملت ايران بر اساس يک برنامه مشترک عليه شيخ و شاه متحد و همگام شوند.

 
 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت ملی