|
|
|||||||||||
وقتي تمام شد نفس راحتي كشيدند...چهلمين ساگرد مصدق در احمد آبادسه شنبه 15 اسفند 1385 [2007.03.06]
دانا شهسواري جمعيت زياد است. يقينا زياد. اين را از زيادي ماشين ها و همينطور از تعدد ماموران يشمي پوش مي توان گفت. آري جمعيت زياد است و عجيب اينكه هر سال از تعداد پير ها كم مي شود و به جمعيت جوانان اضافه مي شود. به قول يكي از سياسيوني كه در محل حضور دارد "اين جماعت در روز عادي ساعت 11 هم از رختخواب بيرون نمي آيد اما امروز معلوم نيست كي بيدار شده اند كه حالا ساعت ده اينجا حاضرند". ساعت ده است: "هر سال 14 اسفند اينجا راس ايران مي شود". اين تحليل يكي از صد ها دختر جواني است كه در اينجا حضور دارند. به نظر او مصدق آنقدر جذبه دارد كه هر گز از ياد نرود. او ادامه مي دهد: "آناني كه هميشه دررسانه ملي غم آن دارند كه جوانان ما چرا به قهرمانان هاليوودي و فوتبالي گرايش پيدا مي كنند بگويد روي هم رفته در اين 28 سال چند دقيقه تصوير و حرف ها و عملكرد امثال مصدق ها را كه دراين مملكت كم نيستند نتشان داده اند؟" دختر حرفش را تمام مي كند و پلاكاردش را دوباره بلند مي كند. روي آن نوشته شده:" تنها گناه من اين است كه نفت را ملي كردم". به حياط پشت قلعه احمدآباد مي روم. جمعيت زيادي در آنجا حمع شده اند. هر سال در آنجا صندلي هايي گذاشته مي شود تا پير ها بشينند و يك نفر از پشت پنجره باز ساختمان، شايد همان پنجره اي كه روزي دكتر محمد مصدق از آنجا بيرون را مي نگريست، براي جمعيت سخنراني كند. جمعيت خيلي زياد است. بسيار زياد. به راحتي نمي شود تعداد راتخمين زد. ساعت10 صبح، آن هم اينجا در 150 كيلو متري تهران در روستاي احمدآباد. همه تقربيا غير بومي اند. بيشتر ازتهران و شمال آمده اند. اتوبوس و ميني بوس هايي كه از قبل تدارك ديده شده، مثل سالهاي قبل جمعيت را از تهران و ديگر شهرستانها به احمد آباد آورده اند. البته تعداد بسيار زيادي نيز اتومبيل هاي شخصي ديده مي شود. طبق معمول هر سال در ابتداي ورود به روستا، همانجا كه جاده اي باريك از جاده اصلي جدا مي شود، چند مامور با لباس رسمي ايستاده اند و سايه باني بر افراشته اند تا شماره اتومبيل و نام كساني را كه امروز به احمد آباد وارد مي شوند يادداشت كنند. آمارتعداد دقيق كساني كه آمده اند دست آنان است نه ما. شايد 700 و شايد هزار نفر و شايد هم بسيار بيشتر از اين. اما بدون شك ميانگين سني جمعيت بيش از 30 سال نيست. اينها حتي از سالهايي كه ديگر مصدق نبود هم كمتر سن دارند. در گوشه اي از حياط، نان و پنير براي صبحانه مي دهند. مثل سالهاي قبل. بعد هم همه با چاي و شيريني پذيرايي مي شوند. برخي به هيچ چيز توجه ندارند جز اين قلعه تاريخي. حتي آن اتومبيل تاريخي هم برايشان تا ساعتها ديدني است. در جلوي در ورودي ميزي گذاشته اند كه چند مامور زن و مرد در آنجا حضور دارند. كيف و لباس ها را مي گردند. كسي حق بردن ضبط و دوربين ندارد. اما مگر مي شود. هر كس خبر نگار است و ضبط و دوربين دارد راه عبورش از گيت هاي امنيتي را هم بلد است. اول كسي كه در پشت پنجره سخنراني، همانجا كه بر بالايش پرچم ايران نصب شده است، ظاهر مي شود اشك پير تر ها را در مي آورد بي آنكه هنوز چيزي گفته باشد. چرا؟ چون او دكتر محمود مصدق است. نوه دكتر محمد مصدق و فرزند دكتر غلامحسين مصدق. اما در اصل مثل سيبي است كه با پدر بزرگش از وسط دو نيم شده باشد. قبلا كه با او مصاحبه كرده بودم در وصف پدر بزرگش گفته بود: "آقا او يك چيز عجيبي بود. عجيب. خيلي قانع بود. اصلا ادعايي نداشت و از دزدي و دروغ متنفر بود". دكتر محمود مصدق هم مثل پدر بزرگ است. بسيار قانع است و بي ادعا. اصلا كسي در جمعيت او را نمي شناسد. حتي در تهران كمتر كسي مي داند كه او در بلوار كشاورز مطب دارد. دكتر محمود مصدق با ذكر ياد و خاطره پدر بزرگش از حضور همه تشكر مي كند. در ادامه نيز از تلاشهاي مهندس "ارفع زاده" در تجديد ساخت و مرمت بناي قلعه احمد آباد تشكر مي كند و كمي هم در باره فعاليت هاي عمراني صحبت مي كند. سپس مجري مراسم پشت تريبون قرار مي گيرد و ياد و خاطره افرادي را كه سال قبل در اين مراسم حضور داشتند اما امسال رخ در نقاب خاك كشيده اند گرامي مي دارد: "دكتر اصغر پارسا، سخنگوي فراكسيون نهضت ملي، جواد مادر شاهي عضو متوليان قلعه احمد آباد و مهندس نظام الدين موحد دبير حزب ايران". او سپس از مهندس "حسين شاه ويسي" عضو حزب ملت ايران دعوت به سخنراني مي کند. شاه ويسي ابتدا با ياد آوري تلاشهاي آزاديخواهانه در ايران مي گويد: "150 سال از نهضت قانونخواهي و يكصد سال از مشروطهخواهي ميگذرد و بسياري از فعالان سياسي، روزنامهنگاران و شاعران براي ايجاد استقلال، آزادي و روشنگري زحمات بسياري متحمل شده اند اما ملت همچنان چشمانتظاراجراي قانون به دور از تبعيض و تشكيل جامعه مدني است". وي مي افزايد: "شرايط بسيار خطير كنوني، همبستگي ملي را ضروري كرده است از اين روهمه گروهها و جناحهاي سياسي ايران بايد با استفاده از همبستگي ملي در برابر خطرات ايستادگي كنند". وي در ادامه با اشاره به استفاده از خرد جمعي در حل بحرانها مي گويد: "در دوره قاجاريه نيزبه علت ضعف و نبود اراده، برخي افراد در پاسخ به نياز اصلاحات ميگفتند ما چهكارهايم. در نتيجه مشروطه ايراني پاسخي به همه ضعفها و نيازها شد". وي در ادامه با طرح پرسش "مصدق به راستي كه بود؟" اضافه مي کند:" اين پيرمرد احمدآبادي كمر ابرقدرتها را شكست. مصدق با الهام از مشروطيت و اهداف آن پاي به ميدان مبارزهاي نابرابر در صحنه سياسي ايران و جهان گذاشت. مصدق خطاب به رزم آرا كه مي گفت حرفهاي شما براي مردم شام نمي شود گفته بود: در همه عصرها و براي همه نسلها، حكومت زور و قلدري ممكن است يك شب يا حتي چند سال به مردم نان بدهد ولي تا خود مردم نتوانند در امور اجتماعي دخالت كنند هيچ گاه صاحب نان نميشوند و بايد هميشه سر بيشام زمين بگذارند". وي در پايان تاكيد كرد: "اگر مرحوم مصدق و دولت ملي او موفق مي شدند همچنان به كار خود ادامه دهند. امروز ما با چنين وضعيتي مواجه نمي شديم". سپس در ادامه مراسم مهندس عزت الله سحابي به بيان سخنان خود پرداخت. وي ابتدابا اشاره به مجلس 17 گفت: "اين مجلس كاملا بر اساس آراي مردم تشكيل نشده بود. ارتش در تمامي استانهاي مرزي كشور نمايندگاني را كه خود ميخواست به مجلس تحميل كرد. ماهيت مجلس هفدهم مشخص بود. مصدق بايد به طريقي راه به متن و توده مردم باز ميكرد. پس از حوادث سي تير شرط اول او اين بود كه ارتش زير نظر او اداره شود. او پس از بازگشت به سياست، سوسيال دموكراسي را انتخاب كرد؛ چرا كه فكر ميكرد با اين سياست است كه ميتوان به توده مردم بازگشت". وي سپس با انتقاد از كساني كه 28 مرداد را كودتا نمي دانند گفت: "اكنون حتي يكي از شخصيتها براي دفاع از پدر مرحوم خود[آيت الله كاشاني] در مجامع مختلف اين تز را مطرح ميكند که 28 مرداد كودتا نبود، انتقال قدرت بود. درحالي كه اگر اسناد و كتابها را ببينيم ترديدي نيست كه در آن دوره كودتا اتفاق افتاده است. خود سازمان سيا مدعي است كه كودتا در ايران رخ داد. خاطرات روزولت هم بر آن صحه ميگذارد". سحابي افزود: "مصدق درآن دورهاي كه ايران در محاصره اقتصادي بود و درآمد نفت نبود توانست بودجه را در سال 1332به گونهاي ارايه دهد كه با تعادل باشد. آن بودجه خالي از كسري و واقعي بود. سهام عدالتي كه الان مطرح است، قابل قياس با لوايح دكتر مصدق براي رفع تبعيض نيست. اما اكنون چالشهايي در خصوص مصدق مطرح ميشود كه همه پوچ است و با واقعيتها سازگاري ندارد. مصدق رهبري نمونه بود. در مقابل مردم خاضع بود اما در برابر زورگويان كوتاه نميآمد". در واقع سخنراني سحابي پايانبخش اين مراسم هر ساله بود. اما هنوز در گوشه و كنار بحث هاي كوچك در جريان داشت. در اين فرصت كساني هم كه فاتحه نخوانده بودند بر سر خاك مصدق حاضر شده و فاتحه اي مي خواندند. چند دسته گل نيز كه نام "حزب ملت ايران"، ديگري "نهضت آزادي" و نيز "جاما" بر آنها نقش بسته بود ديده مي شد. البته دسته گلهايي كه افراد مختلف آورده بودند نيز بسيار زياد بود. كمي آنطرف تر در گوشه حياط، داخل اتاقي كوچك اتومبيل "كاديلاك" مدل 1950 دكتر مصدق با رنگ سبزش خود نمايي مي كرد: "مي خواستند اتومبيل را ببرند ما دورش ديوار كشيديم تا مانع شويم و سالها بعد اين در كوچك را گذاشتيم". اين را يكي از متوليان اين قلعه مي گويد. اكنون كه مراسم تمام شده راحت تر مي توان ديد چه كساني آمده اند. مهندس علي اكبر معين فر، خسرو سيف، دكتر ابراهيم يزدي، حسين شاه حسيني، صدر حاج سيد جوادي، محمد بسته نگار، هاشم صباغيان، محمد توسلي، نظام الدين قهاري، مهندس عباس اميرانتظام، دكتر نمازي، حسين شاه ويسي، فرزين مخبر، عبدالله مومني، هدي صابر، رضا عليجاني، اشكان رضوي، مهندس محمود زنديان، كتر بهروز برومند، اديب برومند و بسياري ديگر. در پايان سرود هاي "يار دبستاني من" و "اي ايران" بار ها خوانده شد. -------------------------- از بی بی سی چهلمین سالمرگ محمد مصدق محمد مصدق پس از کودتای 28 مرداد به حبس و تبعید محکوم شد و در هشتاد و پنج سالگی در احمدآباد درگذشت روز دوشنبه چهاردهم اسفند ۱۳۸۵ خورشیدی (۲۰۰۷ میلادی) چهلمین سالگرد وفات محمد مصدق، نخست وزیر پیشین ایران و سردمدار جنبش ملی شدن نفت این کشور است. محمد مصدق نه تنها در طول هشتاد و پنج سال زندگی خود وقایع مهم تاریخ معاصر ایران همچون انقلاب مشروطه، تاسیس سلسله پهلوی، اشغال ایران در جنگ جهانی دوم را شاهد بود، که در دو رویداد تاریخ ساز دیگر، ملی شدن صنعت نفت و کودتای مرداد ۱۳۳۲، در مرکز جریانات قرار داشت. وی که در بیست و چهار سالگی به عنوان نماینده اصفهان به اولین دوره مجلس شورای ملی ایران راه یافته بود، در سال های بعد - برای مدتی کوتاه - به مقام وزیر دارایی و وزیر امور خارجه نیز رسید و با خط مشی ملی گرایانه و ضد استعماری که از خود نشان داده بود، در عرصه سیاست ایران به چهره ای شناخته شده و با محبوبیت روزافزون بدل شد. در آخرین روزهای سال ۱۳۲۹ خورشیدی (۱۹۵۱ میلادی)، در بحبوحه جریانات ملی گرایانه در ایران که به رای ملی شدن نفت در مجلس این کشور انجامید، حاج علی رزم آرا، نخست وزیر وقت، ترور شد و محمد مصدق به رای مجلس و تایید شاه به مقام نخست وزیری رسید.
دوران کوتاه زمامداری محمد مصدق با فراز و نشیب های بسیاری همراه بود، اما نقش غیرقابل انکار او در ملی کردن نفت ایران از همان روزهای محدود میراثی به درازای چند دهه همراه داشته است. در طی پنج دهه گذشته، پس از ملی شدن نفت، گروه های مختلف سیاسی ایران در برهه های مختلف زمانی تلاش کرده اند به نحوی از میراث او سهم بگیرند. حتی برخی دولتمردان جمهوری اسلامی که در گذشته سیاست انتقاد آمیزی نسبت به محمد مصدق و دولت او داشته اند، اکنون اهمیت برنامه هسته ای ایران را با اهمیت ملی شدن صنعت نفت مقایسه می کنند. صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، معتقد است که نه فقط اصولگرایان بلکه جناح موسوم به اصلاح طلب حکومتی نیز پس از مزه کردن قدرت در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی بار دیگر محمد مصدق و ملی شدن صنعت نفت را کشف کرد و به تقویت شعارها و پایه های قدرت ملی پرداخت تا به نوعی، جریان تندرو اول انقلاب با چرخشی ۱۸۰ درجه ای، ایران و ایرانیت را در در لوحه شعارهایش قرار دهد. جریان ملی گرای ایران (شامل جبهه ملی نهضت آزادی ایران و ائتلاف ملی مذهبی ها)، نیز به عنوان طرفدار سنتی سیاست های محمد مصدق، در سال های اخیر مورد انتقاد بوده که به یک نقد و ارزیابی جامع از مجموعه سیاست های دولت مصدق نپرداخته است.
این در حالی است که خود مصدق نیز از تیغ نقد جریان های مختلف فکری و سیاسی ایران مصون نبوده و در طول نیم قرن گذشته همپای هوادارانش، برخی مخالفان وی نیز به بازخوانی عملکرد وی پرداخته اند. یکی از انتقادات وارد شده به دولت مصدق عدم پذیرش حکمیت بموجب خواسته آمریکایی ها در جریان ملی شدن صنعت نفت است. منتقدین می گویند که اگر آقای مصدق تقسیم سود نفت بطور نصف - نصف را با انگلیسی ها می پذیرفت، ممکن بود ازاین طریق از دخالت آمریکا در کودتا جلوگیری کند. اما ابراهیم یزدی، دبیر کل نهضت آزادی ایران - حزبی که در دهه ۱۳۴۰ از جبهه ملی ریشه گرفت - بر این باور است که مشکل آمریکا با دولت مصدق فقط بر سر نفت نبود. وی می افزاید چون محمد مصدق حاضر نشد به پیمان مرکزی بغداد (سنتو) بپیوندد بنابراین حتی اگر دولت او در خصوص ملی کردن صنعت نفت با غرب سازش میکرد باز در مورد پیوستن به پیمان سنتو با آمریکا مشکل پیدا میکرد. یک استدلال دیگر مدافعان محمد مصدق این است که وی در آن زمان راهی جز کوتاه کردن دست بریتانیا از صنعت نفت ایران نداشت. این دسته می گویند در اهمیت میراث نخست وزیر فقید ایران همین بس که جریان ملی شدن صنعت نفت به رهبری وی حرکات مشابهی را در دیگر کشورهای آسیایی و آفریقایی نیز به راه انداخت. به باور بسیاری از ایرانیان، محمد مصدق، همچون بسیاری دیگر از شخصیت های تاریخی ایران و جهان، پایانی درخور زندگی و عملکردش نداشت. سرنگونی دولت وی در نتیجه کودتا و تبعید و مرگش در عزلت نشانی از روزهای اوج و خیل هوادارانش که برای حفظ موقعیت وی به خیابان ها ریخته بودند، نداشت. اما حضور همه ساله هواداران وی بر سر مزارش در احمدآباد در نیمه های اسفند ماه و تعطیل رسمی آخرین روز هر سال خورشیدی با عنوان 'روز ملی شدن صنعت نفت'، خود نشانی است که پایان عمر محمد مصدق، لزوما پایان کارش نبوده است. ---------------- نگاهی به سير مواضع جمهوری اسلامی در قبال محمد مصدق
بزرگداشت محمد مصدق، پس از انقلاب با فراز و فرودهای بسياری همراه بوده است در تظاهرات منجر به انقلاب بهمن 1357، نام دكتر محمد مصدق نخست وزير فقيد ايران در سطح گسترده ای در جامعه ايران زنده شد.
از آنجا كه بخش مهمی از نيروهای دخيل در انقلاب از ياران ديرين و يا علاقه مندان به دكتر مصدق بودند، معمولا در راهپيمايیهای خيابانی عكس های مصدق در كنار عكس ساير شخصيت های انقلابی توسط راهپيمايان حمل میشد. در اين دوره روحانيون و ساير گروه های مذهبی كه در انقلاب شركت داشتند، نه فقط از مصدق به بدی ياد نمی كردند بلكه عموما او را به عنوان رهبری ضد استعماری مورد تمجيد و تحسين قرار می دادند. از بزرگداشت ميليونی تا سکوت و توهين در نخستين مراسم رسمی پس از انقلاب برای بزرگداشت محمد مصدق كه در 14 اسفند سال 57 برگزار شد، آيت الله سيد محمود طالقانی از روحانيون نوانديش و حامی دكتر مصدق بر سر مزار او در احمدآباد در ميان جمعيتی كه تعداد آنها را ميليونها نفر گزارش كردهاند، سخنرانی كرد. در اين مراسم، اغلب گروه های سياسی، اعم از ماركسيست و ملی و مسلمان حضور يافته بودند، به طوری كه سراسر دشت احمدآباد را جمعيت فرا گرفته بود. گفته می شود در اين زمان تعدادی از روحانيون سرشناسی كه از احيای تفكر ملی و دموكراتيک دكتر مصدق نگران بودهاند، از جمعيت انبوه گرد آمده بر مزار مصدق برای آينده خود احساس خطر كردهاند. با اين همه، روحانيون تا زمانی كه آيت الله طالقانی زنده بود و نيز تا زمانی كه اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی ايران در شورای انقلاب و دولت موقت حضور داشتند، از انتقاد علنی به مصدق خودداری می كردند. با انتخاب ابوالحسن بنی صدر به عنوان نخستين رييس جمهوری ايران و بروز درگيری بين او و سران روحانی حزب تازه تاسيس جمهوری اسلامی، به تدريج زمزمههايی در انتقاد از مصدق در بين هواداران روحانيون بلند شد، زيرا بنی صدر خود را پيرو دكتر مصدق اعلام كرده بود. ابوالحسن بنی صدر در اوج درگيری خود با سران حزب جمهوری اسلامی تلاش كرد تا سالروز وفات مصدق در سال 59 را به تجديد خاطره سخنرانی آيتالله طالقانی تبديل كند، اما سخنرانی او به همين مناسبت در دانشگاه تهران از سوی كسانی كه آنها را به حزب جمهوری اسلامی نسبت دادهاند، به خشونت كشيده شد. اسلام مقابل ملی گرايی خلع بنی صدر از رياست جمهوری در سال 60 و حوادث مربوط به مخالفت جبهه ملی با لايحه قصاص سبب شد كه آيتالله خمينی نه تنها اعضای اين گروه را "مرتد" اعلام كند، بلكه مصدق را هم كه پيش از آن وی را مورد احترام نسبی قرار داده بود، بدون آنكه نامی از او ببرد، «مسلم» نداند.
در اين دوران، برخی از اعضای حزب جمهوری اسلامی كه گفته می شود از ياران دكتر مظفر بقايي، رهبر حزب زحمتكشان ايران بوده اند، از جمله حسن آيت كتابهايی در باره دكتر مصدق منتشر کردند كه در آنها محمد مصدق به شدت مورد حمله و توهين قرار گرفته بود. از خرداد سال 1360، مصدق نيز در شمار افرادی قرار گرفت كه طرح هر گونه اتهامی عليه آنها از تريبونهای رسمی و عمومی مجاز بود، اما امكانی برای دفاع از آنها به هيچ وجه فراهم نبود. افزون بر اين، به دليل آنكه مصدق به عنوان سمبل ملیگرايی ايرانی شهرت يافته بود، در اين سالها "ملیگرايی" نيز به عنوان امری منفی و خلاف اسلام ترويج و تبليغ می شد، به طوری كه پسوند "ملی" از همه نهادهايی كه آن را به دنبال خود داشتند حذف شد. برای نمونه مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی و هواپيمايی ملی ايران به هواپيمايی جمهوری اسلامی تغيير نام داد. اين وضعيت، با فراز و نشيبهايی ادامه پيدا كرد و به صورت تابعی از ديدگاه رسمی حكومت نسبت به ميزان احساس خطر از جانب هواداران مصدق در آمد. گرايش دوباره به مصدق با انتخاب محمد خاتمی به عنوان رييس جمهوری ايران و ظهور جنبش اصلاح طلبانه در جامعه، نام مصدق يک بار ديگر در بين نسل جوان ايرانی با شور و حرارت بسيار مطرح شد. دانشجويان كه محمد خاتمی را ادامه دهنده راه مصدق می پنداشتند در طراحی شعارهای سياسی خود نام آن دو را در كنار يكديگر می آوردند. اين موضوع به حساسيت جناح محافظه كار ايران دامن زد و آنها پس از يک دوره سكوت نسبی در باره مصدق بار ديگر تهاجم تبليغاتی خود را عليه او شروع كردند. در اين ميان، در سياست خارجی ايران اتفاقی رخ داد كه بخشی از محافظه كاران نيز نفع خود را در آن ديدند كه از شدت حملات خود عليه مصدق بكاهند. اين اتفاق، اظهار نظر جورج بوش رييس جمهوری آمريكا در مورد جمهوری اسلامی و معرفی آن به عنوان بخشی از "محور شرارت" در كنار عراق و كره شمالی بود. در واقع، بخشی از محافظه كاران در اين دوره احساس كردند كه برای محكوم كردن آمريكا در مجامع جهانی دستاويزی بهتر از تكيه بر مداخله آمريكا در كودتای 28 مرداد سال 1332 ندارند. از آنجا كه تقبيح كردن اقدام آمريكا در كودتا عليه دولت مصدق با متهم كردن مصدق به عنوان عامل آمريكا قابل جمع نبود، محافظه كاران به تدريج از متهم كردن دكتر مصدق به اتهامهايی كه در طول دوران پس از انقلاب امری رايج بود، فاصله گرفتند. ابزاری برای هيجان آفرينی افزون بر اين، درگير شدن جمهوری اسلامی در بحران اتمی نيز سبب شد كه محافظه كاران برای جلب طبقات متوسط شهری نه فقط برنامه اتمی خود را با نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری دكتر مصدق مقايسه كنند، بلكه برای نخستين بار پس از انقلاب به ايدئولوژی ملی گرايانه دكتر مصدق نيز روی خوش نشان دهند.
طی ماه های اخير تكيه بر عامل مليت به عنوان يک امر بسيج كننده اجتماعی، ترجيع بند سخنان بسياری از رهبران جناح محافظه كار بوده است، رهبرانی كه پيش از اين هر نوع سخن گفتن از مليت را در مقابل مذهب قرار میدادند و آن را به صورت مسالهای انحرافی و حتی شرک آميز معرفی می كردند. به نظر می رسد كه جمهوری اسلامی ناخواسته و تحت تاثير بحران روابط خارجی خود از انترناسيونليسم مذهبی مورد ادعايش به سوی نوعي ناسيوناليسم حركت كرده است؛ به طوری كه رهبران ايران امروزه حتی حمايت خود از برخی گروه های اسلامی در منطقه را در جهت "منافع ملی" و يا "امنيت ملی" ايران توجيه می كنند. با اين همه، بسياری از تحليلگران بر اين نظرند كه در جمهوری اسلامی به علت آنكه به تبعات ملت – دولت پايبند نيست، از ملی گرايی صرفا به عنوان ابزاری برای ايجاد هيجان در بين برخی از طبقات اجتماعی عليه كشورهای خارجی استفاده می شود. به هر حال، به رغم حاكميت يکدست محافظه كاران بر ايران، امروز امكان تمجيد و تجليل از دكتر مصدق برای دوستداران او در ايران فراهم شده است، اما در عين حال اين دوستداران نمی توانند از مخالفان روحانی دكتر مصدق مانند نواب صفوی و آيتالله كاشانی به راحتی انتقاد كنند و اگر هم چنين كنند امكان نشر آن در مطبوعات وجود ندارد. اين در حالی است كه برخی از تندروهای جناح محافظه كار كه هنوز هم با مصدق مخالفند از اين آزادی برخوردارند كه با هر لحنی عليه مصدق سخن بگويند و نظر خود را بدون هرگونه محدوديتی در نشريات منعكس كنند.
|
||||||||||||
|