بازگشت به صفحه اول

 

 
 

دکتر فاطمی اولين پيشنهاد دهنده ملی شدن صنعت نفت بود

 گفت‌وگوی ايسنا با انور خامه ای

۲۹اسفند ۱۳۲۹ آغازگر فصلی جديد از روزهای تجلی اراده ملتی بود که موانع ملی شدن سرمايه های ملی خود را به هر شکل درمی نورديد. روزهايی که برگ مهمی از کتاب سرنوشت ايران در آن ورق خورد.

در خلال بهار ۱۳۳۰چشم جهان به تهران دوخته شده بود.سالی که در آن قدرت‌های جهان برای ممانعت از تحولات ايران به يکديگر باج می دادند. تا جايی که خرداد همان سال دکترمصدق طی نطقی ختم خلع يد و قطع گفت وگو با نمايندگان انگلستان را به مجلس برد.

به دنبال تهديد دولت انگلستان تعداد کشتی های جنگی بريتانيا در بندر آبادان به ۹فروند رسيد و مطبوعات جهان اعزام ناوگان دريايی انگليس را به آبهای مجاور ايران را «آتش بازی خطرناک» خواندند.

با اين وجود ۱۴ مهرهمان سال مصدق در راس هياتی به منظور شرکت در جلسه شورای امنيت عازم آمريکا شد. نيويورک از نخست وزير ايران استقبال بی سابقه ای کرد ومصدق در دادگاه لاهه از جريان ملی شدن صنعت نفت و مظالم استعماری انگليس سخن گفت.

«انور خامه ای» که در آن دوران خود درعرصه فعاليت‌ها حضور داشته است، ازآن سال‌ها به عنوان«سال‌های پر آشوب » ياد می کند. او بيش از ۶۵ سال است به کار روزنامه نگاری می پردازد.

وی که هم اکنون ۹۰ سال دارد بيش از ۲۱ کتاب درباره مسائل تاريخی، سياسی و فرهنگی ايران منتشر کرده وهنوز هم درميان سخنانش چاپ آثار و ارائه اسنادی ديگر از آن سال‌ها را وعده می دهد.

او تنها عضو زنده نخستين نويسندگان «روزنامه مردم» است که بعدا ارگان حزب توده عنوان گرفت. روزنامه ای که يازدهم بهمن ۱۳۲۰ نخستين شماره خود را منتشر ساخت.

انورخامه ای درگفت وگو با خبرنگار سرويس تاريخ خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا )، در مرور خاطرات آن ايام با بيان اينکه درابتدای مبارزات مساله‌ی نفت اصلا مطرح نبود، گفت:« آنچه که در ابتدا مورد خواست معترضين بود انتخابات مجلس بود. مجلسی که در آن بايد راجع به قراردادی که قوام السلطنه با دولت شوروی بسته بود تصميم‌گيری می‌شد. قرار دادی که در صورت تصويب به موجب آن امتياز نفت شمال به شوروی داده و يا شرکت مختلطی برای آن تشکيل می شد. انتخابات دوره‌ی پانزدهم از اين نظر بسيار مهم و پرکشمکش‌ بود.می گفتند با وجود نخست وزيری قوام السلطنه انتخابات آزاد نيست وانتخاب‌ها به زور دولت انجام می‌شود.»

وی اظهار داشت:«دکتر مصدق وعده‌ای از فعالان سياسی با شرايط مخالف بودند.آنها تاکيد داشتند فضای انتخابات بايد آزاد باشد و برای اعلام اعتراض در مسجدی متحصن شدند. البته آن تحصن نتيجه‌ای نداد وانتخابات به ترتيبی که قوام السلطنه می‌خواست انجام شد، اما تلاش‌های آنها منجر به ابطال قرارداد"قوام ـ سادچيکف" از سوی مجلس شد که به نفع شوروی بود.»

خامه ای ادامه داد:« شوروی شمال ايران را اشغال کرده بود. درآذربايجان هم فرقه‌ی دموکرات آذربايجان عده‌ای مسلح از نوکران و وابستگان خود را سازمان داده و از اين طريق تهديدی برای ايران به وجود آورده بود. قوام السلطنه نيز برای تخليه قشون شوروی از ايران موافقت کرد که نفت به شوروی واگذار شود. اما تاکيد داشت که اين مساله را بايد مجلس تصويب کند و معتقد بود تا مجلس آن را تصويب نکند نمی‌تواند اجرايی شود. البته مجلس هم صددرصد فرمايشی بود با اين وجود اين قرارداد غير قانونی را غير قانونی دانست و آن را کان لم يکن اعلام کرد که به قانون کان لم يکن معروف شد.»

انورخامه‌ای افزود:« پس از آن برای در نظرگرفتن روابط بين‌المللی و ايجاد توزان در آن به اين قانون ماده‌ای اضافه شد که به موجب آن دولت موظف بود حقوق ايران را از شرکت نفت که به حقوق ما تعدی کرده است، استيفا کند. سر منشاء تمام بحث‌هايی که در مورد نفت بعد‌ها مطرح شد اين ماده بود.»

وی خاطرنشان کرد:«زمان انتخابات مجلس شانزدهم فرا رسيد. همه به دخالت‌هايی دولت، ارتش، دربار و ... در اين انتخابات اعتراض داشتند. افرادی مانند حسين مکی، دکتر فاطمی، بقايی و ... که اغلب روزنامه نگار بودند در اعتراض به اين دخالت‌ها در دربار بست نشستند و اعلام کردند دولت در انتخابات به نفع خود دخالت می‌کند شما به فرياد ما برسيد. تحصن هم فايده‌ای نداشت. در دربار از آنها پذيرايی کردند. شاه هم قول‌هايی داد، اما عملا جواب مثبتی نگرفتند.»

اين روزنامه نگار اضافه کرد:«اين افراد که تقريبا حدود ۳۰ نفر بودند وقتی از دربار بيرون آمدند به منزل دکتر مصدق رفتند. در آنجا بحث شد که ما بايد مبارزه را از اين به بعد هم به اين شکل ادامه دهيم. اين بحث ها سرآغاز تشکيل جبهه ملی بود. سرآغازی که اساسش صرفا مساله انتخابات بود. گفتند بايد تمام نيروی خود را به کار ببريم تا انتخابات آزاد برگزار شود. هر جا با تخلفی روبرو شديم، سعی می‌کنيم از طريق قانونی جلوی آن را بگيريم.»

انورخامه‌ای گفت:« انتخابات شروع شد و درگيری‌های زيادی پيش آمد. سرانجام ۸ نفر از نمايندگان جبهه ملی از تهران به مجلس رفتند و فراکسيون جبهه ملی در مجلس شکل گرفت. ما بقی افراد نمايندگانی بودند که به اشخاص متنفذ محلی يا انگليسی‌ها وابسته بودند. بعدها سندی در اسناد خانه‌ی سدان که وابسته به مرکز تبليغاتی انگليسی‌ها در ايران بود کشف شد که اسامی نمايندگان وابسته در آن ذکر شده بود.»

وی گفت:«مبارزه‌ی اين ۸ نفر آغاز شد. ابتدا معلوم نبود که اساسا چه چيزی بايد استيفا شود. صحبت‌هايی شده بود.مثلاپيش از آن دکتر مصدق نطقی در مجلس چهاردهم ارائه داده و بخشی از سوء استفاده‌های شرکت نفت را در آن ذکر کرده بود. ديگران هم چيز‌هايی نوشته بودند، اما دقيقا مشخص نبود که شرکت نفت چه تجاوز‌هايی به حقوق ما کرده است تا استيفا شود.دولت‌های هژير و ساعد هم کار‌هايی می‌کردند که بگويند ما وظيفه‌ی خودمان را در اين جهت انجام داديم. مستشارانی از کشور‌های خارج گرفتند.گوت مستشاری بود که از فرانسه به ايران آمد. او متخصص نفت بين‌المللی بود. قرار شد به جنوب ايران بيايد و تمام پرونده‌ها و قراداد‌ها را بررسی کند تا ببيند تجاوز‌هايی که به حقوق ايران شده و تخلفات اين شرکت چه بوده است، مدتی گذشت. گوت ۲۵ مورد را مطرح کرد که در آن اين شرکت به قرارداد‌هايی که بوده است عمل نکرده و حقوق ملت ايران را زير پا گذاشته است.»

انورخامه ای ادامه داد:« سرانجام اين مساله تا سال ۱۳۲۹ادامه پيدا کرد. شاه منصور را خلع کرد و رزم‌آرا را به نخست‌ وزيری منصوب کرد. نخست وزيری رزم آرا آتشی در تهران افروخت. آزادی‌خواهان وحشت‌زده شدند. نگرانی اين بود که رزم‌آرا آمده تا ديکتاتوری را برقرار کند و شرايط جهانی هم با اين مساله مساعد است. شايد سند‌هايی هم باشد که شوروی، انگليس و امريکا هر سه به شاه فشار آورده بودند که بايد رزم‌آرا را روی کار بياوری و او تنها کسی است که می‌تواند وضعيت فعلی ايران را سر و سامانی دهد، رزم آرا به اين شکل نخست وزير شد.»

وی در ادامه گفت: «اکثريت مجلس هم دل خوشی از رزم آرا نداشتند. وقتی رزم‌آرا می خواست برنامه‌ی دولت خود را به مجلس ارائه دهد، اين ۸ نفر اصلا نگذاشتند او حرف بزند. چنان سر و صدايی راه انداختند که او نتوانست صحبت کند. اکثريت مجلس هم نسبت به اين مساله سکوت کردند و مخالفتی با ناراضيان نشان ندادند.»

انور خامه‌ای درباره علت اين رويکرد مجلس و دليل سکوت اکثريت مجلس نسبت به نخست وزير رزم‌آراء نيز خاطرنشان کرد: «شخصا معتقدم شاه نسبت به نخست‌وزيری رزم‌آرا ناراضی بود. مسلما شاه نفوذ زيادی در همه‌ی دستگاه‌ها داشت. افرادی که در مجلس نشسته بودند بالاخره برای شاه و دربار حسابی باز می‌کردند.وقتی از آن ناحيه دستوری داده می‌شد مجبور بودند عملی کنند. شاه می‌ترسيد رزم‌آرا بخواهد با او چون برخورد رضا شاه با احمد شاه عمل کند. قبلا هم وقتی کيانوری کسی را فرستاده بود تا شاه را ترور کند. شکی نبود که در آن ماجرا رزم‌آرا دست داشت. او جريان حزب توده را آماده کرده و همه جا را قبضه کرده بود و در صدد بود به مجردی که شاه در دانشگاه ترور شد فوری حکومت نظامی اعلام کند و احزاب و روزنامه‌ها را ببندد تا مقدمه‌ای برای حضور او شود. شاه همه‌ی اينها را می دانست، اما حرفی نمی‌زد. بنابراين هر جا که رزم آرا می‌ خواست با پشتيبانی انگليسی‌ها بالا بيايد بدون حضور مستقيم تلاش می‌کرد به وسيله دست‌های ديگری مانع او شود.»

وی ادامه داد:«روزنامه "شاهد" و "باختر امروز" که هر دو برای جبهه ملی بودند در اين مسائل به شدت درگير بودند. روزنامه "شاهد" صبح و "باختر امروز" عصر منتشر می‌شد. تا آن زمان فقط اطلاعات و کيهان برای مردم منتشر می شد. آنها تيراژ بالايی داشتند وقتی شاهد و باختر امروز به چاپ رسيدند يکباره خواننده زيادی پيدا کرد. تيراژ آنها به حدی رسيد که در مقاطعی از کيهان و اطلاعات بالا‌تر رفتند. اين دو روزنامه بر خلاف اطلاعات کيهان تفسير‌هايی برای خبر‌ها ارائه می‌دادند و روزنامه‌های رزمنده محسوب می شدند. شاهد در لوگوی خود نوشته بود "ما برای راستی و آزادی قيام کرديم". البته هر دو اين روزنامه نسبت به شاه تمجيد و تعريف و از او با عنوان «شاه جوان» ياد می‌کردند تا مزاحم آنها نشوند. اما نوک تيز آنها متوجه رزم‌آرا، انگليسی‌ها و وابستگان به آنها بود. نخست‌ وزير را بدون هيچ ملاحظه‌ای انتقاد می‌کرد. حتی او را مسخره می‌کردند.»

وی اظهار داشت:« به هرحال کار به جايی رسيد که مجلس در اثر کشمکش‌ها هياتی را برای استيفای حقوق ايران از شرکت نفت تشکيل داد. بعد‌ها مدارک ديگری هم ارائه شد. يکسری اسناد ديگر وحساب‌سازی‌ها هم مرتب بيان می‌شد. مجلس هياتی را به نام کميسيون نفت معين کرد که اين هيات با در نظر گرفتن تمام مسايل راهکاری برای استيفای حقوق ارائه دهد.»

اين نويسنده همچنين اظهارداشت: «شرکت نفت مرکز تبليغاتی در تهران داشت که علاوه بر استخراج نفت، تمام شعبه‌های پخش بنزين و نفت سفيد و سياه در تمام شهر‌های ايران را در اختيار داشت. اين شرکت علاوه بر صادر کردن نفت درحقيقت يک دستگاه نفوذی در سراسر ايران داشت که کارگران شعبه‌ای که پمپ نفت بود مستقيما حقوقشان را از شرکت نفت انگليس می‌گرفتند. اداره‌ی مرکزی شرکت نفت هم سر ميدان دمشق که اوايل خيابان جمهوری فعلی است. ساختمان بزرگی آنجا بود. که رياست آن را هم مصطفی فاتح بر عهده داشت. اين شرکت کارمندان زيادی داشت. علاوه بر اينها موسسه ديگری هم بود که رييس آن يکی از کارمندان شرکت نفت به نام سدان بود. او موظف بود که به نفع شرکت نفت تبليغات کند. يعنی با روزنامه‌ها وارد مذاکره شود. بعضی از روزنامه‌نگاران را بخرد و ... .»

وی افزود:« بعد‌ها‌ وقتی که نهضت ملی شدن نفت بالا گرفت طرفداران جبهه ملی به اين خانه ريختند و آنجا را تصاحب کردند. از آنجا اسنادی بيرون آمد که به اسناد خانه‌ی سدان معروف شد. دراين اسناد نامه‌ای هست که در آن سدان به عنوان رئيس شرکت به مقامات بالا‌تر گزارش می‌دهد که خيال شما راحت باشد. از ۲۰نفر کميسيون نفت ۱۵ نفر به ما وابسته هستند که قول داده‌اند که عليه منافع ما کاری انجام ندهند. ۵ نفر ديگر هستند که عبارت بودند از دکتر مصدق، حائری زاده، بقايی، کلی و شايد دکتر فاطمی.»

انورخامه‌ای در ادامه گفت:«کشمکش در کميسيون نفت آغاز شد.پيشنهادات مختلفی مطرح شد. مثلا شرکت نفت مبلغی را در مقابل خسارت‌هايی که به ما وارد کرده است بپردازد يا قرارداد ديگری بايد بسته شود که منافع ملی ايران در آنجا تامين شود و ... تا اينکه آنگونه که دکتر مصدق صريحا نوشته است مطرح می‌کند که ما چرا اين حرف‌ها را بزنيم؟! اصلا پشنهاد می‌کنيم نفت بايد ملی باشد. در مکزيک و ساير کشور‌های ديگر دنيا اين کار را کرده‌اند. هر کشوری حق دارد ثروت ملی خود را خود اداره کند. ما ضايعات آنها را جبران و يا رفع خسارت می‌کنيم.»

وی ادامه داد:«اين چند نفر طرح ملی کردن صنعت نفت را روی ميز اين کميسيون گذاشتند. کميسيون مخالفت کرد. کشمکش‌ها بالا گرفت. وقتی اين طرح در روزنامه ها منعکس شد جنبشی ملی در سراسر ايران از درون مردم پيدا شد. البته "باختر امروز" و "شاهد" هر دو نقش مهمی در آن داشتند. هر دو در اين مقطع تيراژ بالايی داشتند .شاهد در بازای‌ها و کسبه نفوذ داشت و باختر امروز در روشنفکران دانشجويان و تحصيلکرده‌ها. وقتی آنها اين شعار را در صدر روزنامه‌شان نوشتند مردم يکباره هيجان پيدا کردند.»

وی همچنين خاطرنشان کرد:« دکتر بقايی از اين جريان استفاده کرد. تا آنجا که به خاطر دارم او بود که مدالی به نام "ملی کردن صنعت نفت" درست کرده بود. مدالی به شکل نقشه ايران که دکل نفت بزرگی روی آن بود. او و طرفدارانش اين مدال را روی سينه‌شان‌ زدند. مردم هم به تبع اين کار را کردند. اکثر مردم اين مدال را داشتند. فقط توده‌ای‌ها با اين طرح مخالف بودند.»

وی خاطرنشان کرد:« رزم آرا فهميد نمی‌تواند در مقابل اين حرکت‌ها مقاومت کند. شبانه اثاثيه دفتر روزنامه‌ی شاهد را از بين برد و نگذاشت روزنامه چاپ شود. فردای آن روز دکتر بقايی اعلاميه‌ای منتشر کرد که ما از دست رزم‌آرا امنيت نداريم. بنابراين داوطلب می‌خواهيم که برای انتشار روزنامه‌مان از آن حفاظت کنند. عده‌ی زيادی ازجوانان بازاربرای کمک به اين روزنامه اسم نوشتند و سازمان نگهبانان آزادی يا نگهبانان صنعت نفت شکل گرفت. دوباره چاپخانه‌ای راه انداختند. چاپخانه‌ی که دکتر بقايی آن را خانه‌ی خود می‌ناميد.»

وی اظهار داشت:« آن جوانان از چاپخانه محافظت می‌کردند و اگر پليسی و يا گروهی می‌خواستند به آنجا حمله کنند مانع می شدند. درگيری‌های زيادی بود. از يک سو رزم‌آرا سعی می‌کرد به انواع روش‌ها شعار ملی شدن را خفه کند و از طرف ديگر هم خودجوش برای آن تلاش می‌کردند. دسته‌جات مختلفی پيدا شده بودند. عده‌ای از طلبه‌ها و روحانيون دور شمس قنا‌ت‌آبادی جمع شده بودند و مجمع روحانيون مبارزی تشکل داده بود و در مسجد شاه ميتينگ‌های بزرگی به نفع ملی شدن صنعت نفت دادند. احزاب ديگرهم مثل حزب ايران که به جد از ملی کردن طرفداری می‌کرد. جز حزب توده که در اين ميان واقعا قهرمان مخالفت با ملی شدن صنعت نفت بود.که البته می‌توانست افراد زيادی را بسيج بکند. گرچه انحلال حزب توده عملا پس از ترور شاه اعلام شده بود.اما روزنامه مخفی انتشار می‌داد که در منزل همه‌ی رجال و افراد موثر مملکت با پست فرستاده می‌شد.»

وی در ادامه گفت: «جلسات کميسيون مرتب گرفتار کشمکش و زد و خورد می‌شد. چند ماه گذشت از تير ماه تا اسفند اين کميسيون نتوانست روی اين برنامه با وجود فشاری که از طرف مردم می‌آمد تصميم‌گيری کند. هر وقت می‌خواست بحث به جايی برسد جلسه را از اکثريت می‌انداختند. از طرفی رزم‌آرا وقتی ديد قضيه نفت جدی شده است به انگليسی‌ها فشار آورده بود که اگر شما کاری نکنيد و راهی به ما نشان ندهيد که بتواند به هر طريقی مانع ملی شدن نفت شود ديگر نمی‌توان کاری کرد و وضعيت هم بسيار بد است.»

انورخامه‌ای در ادامه‌ی گفت‌وگو با ايسنا افزود:«از طرف ديگر همان زمان شرکت آرامکو امريکايی با عربستان سعودی قراردادی مشهور به فيفتی ـ فيفتی (۵۰-۵۰)بسته بود که ۵۰ درصد از سود خالص به طرفين داده شود. رزم‌آرا هم پيشنهادی اين چنينی در دست داشت. عده‌ای معتقدند که اگر رزم‌آرا در همان زمان بلافاصله آن قرارداد را به کميسيون داده بود و در کميسيون هم چون اکثريت با انگليسی ها بود فوری تصويب می‌شد و به مجلس می‌رفت. مجلس هم قطعا آن را تصويب می‌کرد.»

وی همچنين اظهارداشت :«سوال اين است که رزم‌آرا يک ماه تمام اين قرارداد را در اختيار داشت چرا آن را ارائه نداد؟! او از ابتدا با حزب توده روابط نزديکی داشت و معتقدم حتما با شوروی‌ هم روابطی داشته است. رزم آرا توافقات را علنی نمی‌کرد و مخفی نگه می‌داشت. شوروی هم روی او حساب می‌کردند و می خواست حفظش کند. رزم‌آراهم گفته بود به من کمک کنيد تا مساله نفت جنوب را حل کنم. پس از تسلط، نفت شمال را به شکلی به شما می‌دهم. در زمان جنگ شوروی ارتش شوروی و انگليسی برای خود و يا مصارف خود طلاهای زيادی خرج کرده بودند و قرار بود در بانک‌های کشور‌های خود به حساب ايران پول واريز ‌کنند و پس از پايان جنگ طلا‌هايی که بدهکار بودند به ايران بدهند. اما با وجود پايان جنگ از تحويل آن سر باز می‌زدند و به اجرا قراداد‌های نفتی با ايران محول می کردند.»

وی ادامه داد:« رزم آرا از شوروی قول گرفته بود طلاهای ايران را باز پس دهد. عقيده شخصی من اين است که رزم آرا منتظر بود پيشرفتی در کار گرفتن طلاهای ايران حاصل شود و آن را روی ميزمجلس بگذارد. البته هيچ دليل و مدرکی برای اين ادعا در دست نيست و تنها عقيده شخصی من است.»

وی سپس با ماجرای قتل رزم‌آرا اشاره کرد و گفت: « خبر قتل رزم‌آرا مثل بمبی در کشور منفجر شد. پس از کشتن رزم‌آرا ديگر هيچ کسی جرات نداشت با ملی شدن صنعت نفت مخالفت کند. اعضاء جبهه ملی از خوشحالی جشن گرفتند. در تهران می‌دويدند و فرياد می زدند "زنده باد کشنده رزم‌ آرا".»

وی اظهارداشت: « پس از کشته شدن رزم آرا مجلس بلافاصله قانون ملی شدن صنعت نفت را تصويب کرد. شب يا فردای روزی که رزم آرا کشته شد.کميسيون نفت ملی شدن آن را تصويب کرد و به مجلس برد! مجلس هم در عرض دو روز آن را تصويب کرد! دو هفته بعد هم، روز ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، مجلس سنا قرارداد ملی شدن صنعت نفت را تصويب کرد. بدون شک ترور رزم‌آرا عاملی مهم در تصويب طرح ملی شدن صنعت نفت بود. رزم‌آرا آدم کمی نبود و مجلس هم، مجلسی وابسته بود. کشته شدن رزم‌آرا تمام حساب‌ها را به هم زد. حتی ۱۵ نفری که در کميسيون نفت بودند به اتفاق آراء رای دادند.»

اين پژوهشگر در پاسخ به اين پرسش که چه کسی برای اولين بار طرح ملی شدن صنعت نفت را مطرح کرد، گفت: «دکتر مصدق در خاطرات خود صريحا نوشته است که دکتر فاطمی اولين پيشنهاد دهنده اين فکربود. نمی‌توان منکراين شهادت بسيارصريح دکتر مصدق بود. تا جايی که به خاطر دارم دکتر فاطمی عضو کميسيون نفت نبود اما يکی از اعضای اصلی جبهه‌ی ملی بود. در جلسه‌ای که اعضای جبهه‌ی ملی با هم داشتند اين فکر را در آن جلسه طرح کرده بود و مورد موافقت همه قرار گرفته بود. وقتی اين مسئله در کميسيون نفت مطرح شد زودتر از همه روزنامه "شاهد" به آن پرداخت. البته دکتر فاطمی هم در روزنامه‌ی "باختر امروز" می‌نوشت اما کسی که بسيار برای آن سر و صدا راه انداخت دکتر بقايی بود. »

وی افزود:«البته به واسطه تلاش های بقايی حتی خيلی‌ها ملی شدن صنعت نفت را ابتکار او می‌دانند. به هر بايد گفت مهم نيست اين طرح ابتدا به فکر چه کسی رسيده است؟ چيزهای زيادی است که ما نمی‌دانيم و فقط از ظاهرآن اطلاع داريم. آيا واقعا دکتر فاطمی به ابتکار شخص خود اين کار را کرده است؟! سابقه نداشت! خدا می‌داند که چه کسی آن را مطرح کرده است و از کجا الهام شده است! حتی بعضی‌ها معتقدند که اصلا شاه بنياد اين فکر را گذاشت!خود شاه هم بارها اعلام کرد که من صنعت نفت را ملی کردم. ولی برای اين ادعاها هيچ دليلی در دست نداريم. تنها ظاهر قضيه اين است که دکتر فاطمی در جبهه‌ی ملی اين فکر را مطرح کرده است.»

انورخامه ای همچنين در پاسخ به اين پرسش که برخی مصدق را از مخالفان اين طرح در ابتدای کار آن می دانند، خاطر نشان کرد:« شايد در جبهه‌ی ملی مخالفت‌هايی شده باشد. اين طرح ،طرح ساده ای نبود. ممکن است در جلسات جبهه‌ی ملی به دغدغه‌های پيرامون آن پرداخته شده باشد و نظرات مطرح شده باشد. که هيچکس هم از آن اطلاع ندارد. اگر صورت جلسات زمانی منتشر شود و يا پيدا شود می‌توان در اين مورد به پاسخی رسيد. اما آنچه که مسلم است اين است که سرانجام همه‌ی آن افراد اين فکر را پذيرفتند و متحدا در کميسيون آن را طرح کردند و از عجايب است که کميسيون به اتفاق آراء به آن رای داد.ممکن است مصدق هم در جلسه‌ی جبهه‌ی ملی به لحاظ حقوقی به مشکلات اين طرح پرداخته باشد. اما تمام اعضا متحد ايستادند و روی طرح خود پافشاری کردند و گفتند اگر اين کار را نکنيد ما استعفا می‌دهيم و کميسيون را هم عوض می‌کنيم. کار به اينجا رسيد! حق اين است که وقتی مسئله‌ای مطرح می‌شود به جوانب مختلف آن پرداخته شود. ممکن است مصدق در آنجا به احتمالات و مضرات پرداخته باشد اما ما که صورت جلسات را نداريم!مهم پشتيبانی همه‌ی آنها از اين فکر در همه‌ی جلسات بيرون از آنجا بود.»

وی اضافه کرد: «گروه‌های مختلف و احزاب همه از اين طرح حمايت کردند و تنها حزب مخالف حزب توده بود. چرا که شوروی‌ها و انگليسی‌ها توافق کرده بودند که در جلسه وزرای خارجه که بعد از جريان قرارداد کان لم يکن پيش می‌آيد در آنجا صحبت راجع به قرارداد قوام – سادچيکف می‌شود شوروی‌ها از نفت انگليسی‌ها دفاع کنند و انگليسی‌ها هم در مقابل از قراداد قوام – سادچيکف دفاع کنند. من اسنادی درتاييد اين نظر دارم. سفير آمريکا هم چند بار از وزارت خارجه سوال می‌کند که آنها هم می‌گويند ما نظری نداريم. دو- سه بار اين پرسش مطرح می‌شود و آنها می‌گويند ما هيچ نظری نداريم. شما نه موافق باشيد و نه مخالف. بگذاريد خود مجلس هر کاری می‌خواهد بکند. »

انورخامه‌ای در ادامه با بيان اينکه آيت‌الله کاشانی نيزدر ملی شدن نفت نقش بسيار مهمی داشت، گفت:« آيت‌الله کاشانی با رضا شاه مخالف بود.»

وی ادامه داد:« مرحوم‌ آيت‌الله کاشانی شاخص همه‌ی عناصر پشتيبان ملی در ايران بود. عناصری که مخالف انگليس و نفوذ خارجی در ايران باشند. با مستشاران آمريکايی و حزب توده باطنا مخالف بود و به روزنامه‌های مخالف آنها کمک می‌کرد. او يک عنصر ملی به تمام معنا وعلاقه‌مند به اعتلای اسلام بود. کاشانی با روحانيونی که ظاهرساز بودند مخالفت می‌کرد و می‌خواست مردم مسلمان واقعی باشند. او بسيار شجاع بود و حرفش را صريح می‌زد. با شاه بسيار مخالف بود. شاه و قوام‌السلطنه هم کاشانی را بسيار آزار دادند. زمان قوام او را تبعيد کردند. پس از آن هم محمد دفتری ،خواهرزاده دکتر مصدق، رييس شهربانی شد. او نيز افرادی را فرستاده بود و خود شخصا نردبانی به ديوارمنزل آقای کاشانی گذاشته بود. کاشانی را از رختخواب بيرون کشيده و همانجا شبانه او را به مرز فرستاده بودند و به لبنان تبعيدش کردند. چون گفته می‌شد او در نيز در ترور رزم آرا دست دارد در حالی که اصلا نقشی در آن نداشت.آنها به کاشانی بسيار ضربه زدند. او هم بسيار مقاومت می‌کرد. اوايل با دکتر مصدق بسيار خوب بودند.»

وی افزود:« اما خدا لعنت کند اشخاص مفتنی را که اطراف اين دو نفر بودند و آنها را مدام عليه هم تحريک می‌کردند. برخی دو زانو مقابل آيت‌الله کاشانی می‌نشستند و او را عليه مصدق تحريک می‌کردند.نمی‌خواهم بگويم دکتر مصدق اشتباهی نکرد، حتی وزرای مصدق اکثرا دلخوشی از او نداشتند.»

انورخامه‌ای در ادامه با بيان اينکه دقيق و درست انجام شدن مسئله‌ی ملی شدن بسيار سرنوشت‌ساز بود، تصريح کرد:« کاری که بعدا انجام شد تحت عنوان خلع يد زير نظر مصدق بود و اين کار بسيار دشواری بود. تا جايی که قرارداد ملی شدن صنعت نفت تصويب شد نقش مصدق زياد نيست.مصدق ملی شدن صنعت نفت را به معنای واقعی عملی کرد.او کارمندان انگليسی را بيرون کرده شرکت نفت را تصاحب کرد و نفت به واقع ملی شد.دکتر بقايی هم بسيار در اين مسئله موثر بود.به مجرد اينکه مجلس اين قرارداد را تصويب کرد. نگهبانان آزادی که حدود ۲۰۰ – ۳۰۰ نفر بودند سازمان شرکت نفت را تصاحب کردند و پرچم ايران را در بالای ساختمان شرکت نفت در تهران بالا بردند. خانه‌ی سدان را گرفتند و اسنادش را بيرون آوردند. تمام پمپ‌های شرکت نفت در تهران را تصاحب کردند. اين کارها، کارهای بقايی بود. در اين کارها نه مصدق نقش داشت و نه افراد ديگر. بايد نقش هر کسی در تاريخ دقيقا مشخص شود نه زيادتر نه کمتر.»

انورخامه‌ای همچنين اظهار داشت:« پس از تصويب مجلس پيگيری طرح ملی شدن به عهده‌ی هياتی قرار داده شد. در چالش‌های انتخاب نخست‌وزيری جمال امامی با اين فرض که دکتر مصدق يک فرد منفی‌باف است و در زندگی همواره صرفا حرف زده و عملی انجام نداده است پيشنهاد کرد مصدق نخست‌وزيری را برعهده گيرد تا خود هم مسئله‌ی نفت را دنبال کند. پيش از اين به مصدق پيشنهاداتی شده بود، اما او نپذيرفته بود. اين بار در ميان بهت و حيرت اعضای کميسيون مصدق قبول می‌کند که به شرطی که قانون ۱۰ ماده‌ای که برای اجرای اين طرح تهيه کرده بود را همراه طرح نخست‌وزيری او به مجلس ببرند. او تاکيد داشت اين دو همزمان بايد تصويب شود.»

وی اضافه کرد:« ظاهرقضيه اين است،اما باطن قضيه شايد بعدها مشخص شود.عقيده شخصی من اين است که اعضای آن کميسيون اگر نگوييم با انگليسی‌ها رابطه داشتند. به هرحال با شاه رابطه بسيار نزديک و خوبی داشتند.آن زمان بحث نخست وزيری سيد ضيا هم مطرح شد. فکر می‌کنم شاه به چند دليل از سيد ضيا می‌ترسيد. سيد ضيا برای کوبيدن شاه فعاليت‌هايی کرده بود. کتاب‌هايی نيز عليه خاندان پهلوی منتشر کرده بود. شاه حق داشت از او حتی بيشتر از رزم‌آرا بترسد. البته پيشنهاد جمال امامی هم باور کردنی نيست. قطعا اگر غير از مصدق شخص ديگری آمده بود مسئله ملی شدن تقريبا منتفی می‌شد و امروزشکل ديگری داشت.»

وی با بيان اينکه مصدق در پيگيری مسئله‌ی نفت در جريان لحظه به لحظه فعاليت‌ها قرار می‌گرفت و در همه‌ی امور نظارت مستقيم داشت، ادامه داد:« حزب توده در شرايطی که کشور نياز به آرامش داشت فضا را پرتنش می‌کرد. آبادان و خوزستان را به آتشکده تبديل کرده بودند. کارشناسان انگليسی را زده بودند و بر آنها بهانه داده بودند که در روزنامه‌های دنيا بنويسند آبادان يک شعله آتش است تا جايی که کشتی نظامی وارد خليج فارس شد. »

وی همچنين خاطرنشان کرد: «انگليس از زمانی که بحث ملی شدن صنعت نفت مطرح شد خود را آماده کرده بود. حتی جاهايی که امکان استخراج نفت داشت، با شنيدن اين خبر قدرت استخراج را بالا برد و پس از ملی شدن ايران را بايکوت کردند. در تمام طول اين مدت دو کشتی نفت از ايران برده شد ايتاليايی و ژاپنی. ايتاليايی را انگليسی‌ها در عدن مصادره کردند و ژاپنی را در کوالالامپور مصادره شد. اين وضعيت تا آخر دولت مصدق بود و ما از نفت هيچ عايدی نداشتيم.مصدق بايد دستگاه دولتی را اداره می‌کرد و علاوه بر آن تاسيسات آبادان را که سالی دو ميليارد تومان برای نگهداری پالايشگاه آبادان می‌داد.»

انورخامه‌ای در پايان اظهارداشت:« پس از کودتای ۲۸ مرداد وقتی قرار شد کارشناسان خارجی به ايران بيايند و وضع پالايشگاه آبادان را ببينند خيال می‌کردند بايد آن را دوباره از نو بسازند و در عرض اين ۲، ۳ سال اين پالايشگاه از بين رفته است. به فکرشان هم نمی‌رسيد که ايرانی بتواند اين دستگاه به اين عظمت که بزرگ‌ترين پايشگاه جهان بود را اداره کند و نگه دارد. وقتی آمدند ديدند که پالايشگاه آماده است و اين کار بزرگی بود. دو سالی که پالايشگاه آبادان تعطيل بود، مهندسين ايرانی آن را سرپا و آماده برای کارنگه داشتند. اين مسئله باعث شد که دانشمندان جوان ايرانی و کارشناسان نفت در آنجا تربيت شدند.»

 
 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت ملی