بازگشت به صفحه اول

 

 
 

مصاحبه ماهنامه ايران مهر (عيس خان حاتمي) با كورش زعيم

مقايسه ملي شدن صنعت نفت و مسئله هسته اي ايران

يكشنبه 9 ارديبهشت 1386

حاتمي: نهضت ملي كردن صنعت نفت و بحران هسته اي كنوني چه همانندي ها و چه تضادهايي دارند؟

زعيم: پيش از اينكه به مقايسه پديده ملي شدن صنعت نفت با مسئله هسته اي ايران بپردازيم، بايد افزون بر شرايط روز، دلايل سياسي آن و اينكه چرا اينقدر مصدق و جبهه ملي بر ملي شدن صنعت نفت پافشاري مي كردند را بررسي كنيم. بسیاری از صاحبنظران، نهضت ملی کردن نفت را یک مبارزه برای منافع اقتصادی کشور تلقی كرده، آنرا از این دیدگاه بررسی و داوری کرده اند، در صورتی که این مبارزه، هرچند كه دستاوردهاي اقتصادي قابل ملاحظه اي در درازمدت داشت، به هیچ وجه اقتصادی نبود. این مبارزه برای رهایی از تحقیری که کشورهای سلطه گر زمان، یعنی انگلستان و روسیه از راه كنترل و اعمال نفوذ بر روي حكومت قاجار بر ما وارد آورده بودند بود. ملي كردن نفت، در واقع، يك اعلام استقلال سياسي برای بازگشت به خويشتن و اعاده غرور ملی کشور پس ازبیش از یک سده سلطه و دخالت مستقيم بیگانگان در امور داخلي کشور و رفع عقده حقارت ملی كه بر مردم چيره شده بود. يك ملت، همانند يك فرد، اگر اعتماد به نفس خود را از دست بدهد، هرگز نمي تواند در راه پيشرفت گام بردارد و هميشه دنباله رو و تابع منافع ديگران كه اين اعتماد به نفس را دارند خواهد بود.

بر مي گرديم به دوران قاجار. پادشاهان قاجار و بویژه ناصرالدین شاه، تنها به فکر زندگی اشرافی، مسافرتهای تجملی، هوسراني ها و ولخرجیهای خارق العاده خود بودند. ناصرالدین شاه نه تنها مالیات های سنگین به مردم می بست، اموال بازرگانان ثروتمند را هم مصادره و خرج دربار بی در و پیکر خود می کرد. پس از اینکه منابع درآمد و ثروت در کشور رو به خشکیدن گذاشت، به فکر افتاد که برای کسب درآمد، امتیازهايی به کشورهای خارجی واگذار کند. در سال 1857، امتیاز خط تلگراف ایران را که اروپا را به هندوستان متصل می کرد، به انگلستان واگذار کرد و امتیازهای متعدد ديگری را به فرانسوی ها، آلماني ها و اتریشی ها واگذار کرد. در سال 1872، برای یک مبلغ ناچیز امتیاز انحصاری بهره برداری از كل صنایع، شبكه آبیاری، منابع طبیعی، راه آهن، اتوبوسرانی شهری، بانک مرکزی و چاپ اسکناس را به شخصی بنام رویتر واگذار کرد. لرد کرزن، سیاستمدار انگلیسی درباره این قرارداد گفت «کامل ترین و خارق العاده ترین تسلیم تمامی منابع صنعتی یک کشور به بیگانگان که تا کنون در تاریخ بشر حتي کسی در رویا دیده باشد، چه رسد به انجام آن.» اين قرارداد روسیه را شدیدا نگران كرد، حتی دولت انگلستان هم نگران شد که رویتر پا فراتر از گلیم خود گذاشته و غیرعادی بودن اين قرارداد مایه گرفتاری ميان انگلستان و روسيه و باعث اعتراضات بين المللي خواهد شد. یک سال بعد انگلستان قرارداد را لغو كرد. چنين كارهايي ناداني و بي هويتي حاكميت وقت را بخوبي نمايش مي دهد.

ناصرالدین شاه در سال 1891، صنایع تنباکوی ایران به بهای پانزده هزار پوند به شرکت تنباکوی پادشاهی انگلستان فروخت. از آن پس کشاورزان ایرانی تنباکوی خودرا بايد به این شرکت می فروختند و مصرف کنندگان ایرانی باید تنباکوی خود را از شبکه مغازه های این شرکت خریداری می کردند. دولتهاي انگلستان و روسيه نفوذ زيادي بر دربار پيدا كرده بودند و شاه بدون صلاحديد سفيران اين كشورها هيچ كار انجام نمي داد، بطوريكه مردم كم كم بر اين باور شدند كه كشورشان از لندن و مسكو اداره مي شود و خودشان كه هيچ، حتي دولت هم هيچ نقشي در تعيين سرنوشت كشور ندارد.

مظفرالدین شاه، که دست کمی از پدر نداشت، درسال 1901، امتیاز انحصاری اکتشاف وبهره برداری از منابع نفت و گاز را برای شصت سال به ویلیام ناکس دارسی انگلیسی واگذار کرد. امضای قرارداد دارسی، كه حدود ده سال طول کشید تا به نفت برسد، سالها بعد نفت جانشين ذغال سنگ براي تامين سوخت كشتي هاي نيروي دريايي انگلستان شد. وقتي اهميت اين منبع انرژي ارزان و سبك براي كشتي هاي جنگي در طي جنگ اول جهاني روشن شد، دولت انگلستان تحت فشار نيروي دريايي، دارسی را وادار كرد كه قرارداد را در قالب شرکت نفت انگلیس و ایران به دولت انگلستان واگذار كند. وینستون چرچیل، فرمانده نيروي دريايي انگلستان، این قرارداد را «هدیه ای از دنیای فرشتگان، فَراتر از هرگونه تصور و رویاها» خواند. در سال 1919، انگلستان موافقتنامه خفت بار ديگري را با رشوه دادن به درباریان بر احمدشاه تحمیل کرد که طبق آن دولت انگلستان کنترل کامل ارتش، خزانه، شبکه ترابری و مخابرات کشور را بدست مي آورد. انگلستان بي درنگ براي تثبيت قدرت خود در ایران حکومت نظامی برقرار کرد و با صدور فرمانهاي حكومتي به اداره کشور پرداخت. این قرارداد تبلور و اوج دهه ها سلطه سیاسی و اقتصادي انگلستان در ایران بود.

با انقلاب اكتبر در روسيه و كاهش نفوذ روسيه در ايران، انگلستان جولانگر ميدان سياسي ايران شد و دخالتهايش آنقدر آشكار و زياد بود كه مردم ديگر باور كرده بودند كه همه زمامداران كشور گماشتگان سياست انگلستان هستند. حس عدم اعتماد به نفس چنان گسترده و همگاني شده بود كه حتي سياستمردان هم هنگام تصميم گيري هاي استراتژيك يك چشم به خواست بيگانگان داشتند. استقلال سياسي كشور از بين رفته بود. شايعات آميخته باواقعيات كه اين شاه را انگلستان برد وآن شاه را آورد، اين نخست وزير نوكر بيگانه است و آن وكيل دستورش را از سفارتخانه مي گيرد ذهن مردم را پر كرده بود، بطوريكه كم كم سياستگذاران هم تصور مي كردند كه براي دوام مقام و موفقيت بايد وابسته به اين سفارتخانه يا آن باشند. وقتي يك كشور استقلال سياسي خود را از دست بدهد، همه چيز را از دست داده است. زيرا، كشورهاي قدرتمند به سادگي مي توانند از اين ذهنيت و توهم استفاده كنند و مطامع خود را بر كشور تحميل نمايند و منافع خود را آسانتر پيش مي برند. در ميان كشورهاي قدرتمند، انگلستان از همه بيشتر و با زيركي بيشتر از اين توهم كه در ذهن مردم نهادينه شده بود بهره برداري مي كرد.

مصدق از جمله سياستمرداني بود كه از اين عدم اعتماد نفس حاكم بر جامعه كه استقلال سياسي كشور را از بين برده بود رنج مي برد. هنگامي كه ملي شدن نفت عنوان شد، مصدق فرصتي را كه منتظرش بود پيدا كرد. انگلستان بزرگترين دخالتگر در سياست خارجي و داخلي كشور بود. رفتار شركت نفت انگليس و ايران نمايانگر سوء استفاده از اين ذهنيت حاكم براي تحقير و استثمار ملت ايران بود.

اعتصاب کارگران صنعت نفت در آبادان وضعیت زندگی آنان را برای مردم آشکار کرد. کارگران ايراني شرکت نفت با دستمزدی معادل نیم دلار در محله اي زندگی می کردند كه به كاغذ آباد معروف شده بود، مرخصی سالانه نداشتند، مرخصی درمانی نداشتند، آب و برق جزو تجملات بود و در گرمای 50 درجه، نه یخچال داشتند نه پنکه. در زمستان که اروند رود طغیان می کرد، در خيابانهاي خاكي تا زانو در گل فرو مي رفتند، برخي مواقع آنقدر آب جمع مي شد كه در خيابانها با قایق حرکت می کردند. بهترین هم نشینانشان مگس و حشرات موذی بود. خانه هایشان را از ورق بشکه های نفت و از مقوا می ساختند كه درون آنها در تابستان با تنور تفاوتی نداشت.

ازسوی دیگر، شهرک مسکونی ساخته شده براي کارمندان انگلیسی بازیباترین شهرکهای جهان رقابت می کرد. درخت و گل و برق و کولر و استخر و باشگاه هاي تفریحی و تمام امکانات مدرن زندگی به هزینه كشور مابرایشان فراهم بود. روزانه بیست هزار بشکه نفت، بحساب ایران، برای اداره پالایشگاه هزینه میشد که همگی صرف رفاه کارمندان انگلیسی میشد؛ در حالیکه، ایرانیان با گرمای طاقت فرسا و با موش و حشرات زندگی می کردند و برای خنک شدن در بشکه های آب می نشستند.

سود گزارش شده شرکت نفت انگلیس و ایران درسال 1947، مبلغ 112 میلیون دلار بود که از آن فقط 20 میلیون دلار به ایران میرسید. چون ايران کنترلی بر میزان نفت صادر شده نداشت، هیچ کس از میزان واقعی نفتي كه خارج مي شد خبر نداشت. حتا مصرف و ذخیره نیروی دریایی و ارتش بریتانیا به رايگان برداشت مي شد و جزو درآمد بشمار نميآمد .

پس از پایان جنگ، عزل و تبعيد خفت آور رضا شاه توسط يك كشور بيگانه، مهر تاييدي بر اين ذهنيت بود كه ملت از عهده هيچ كار بر نمي آيد مگر انگلستان بخواهد. مصدق كه چهره اي محبوب بود و به علت آزاد شدن جامعه از خفقان ديكتاتوري به سياست بازگشته بود، دريافت كه فرصت براي تكان دادن ملت و اميدوار كردنش به توان حاكم شدن بر سرنوشت خويش فرا رسيده است. تنها راه رسيدن به استقلال سياسي و بازگشت اعتماد به نفس ملي، بريدن دست بيگانه استثمارگر و شكست دادن او در عرصه بين المللي بود.

  من نمي خواهم در اينجا داستان آشناي جنبش ملي شدن نفت را تكرار كنم، ولي مصدق با اقدام به ملی کردن صنعت نفت، با بزرگترین و آخرین امپراتوری جهان در افتاد و در برابر شگفتی و ستايش جهانیان، او را با روشهاي قانوني و متمدنانه شکست داد. دولت مصدق نه دروغ گفت، نه شعارهاي توخالي و فريبكارانه داد، نه توهين كرد و نه خواستار مرگ كشور دشمن شد. او با هوشمندي و خردمندي كه ويژه ايرانيان اصيل است، در زمين دشمن به مصاف او رفت و با قانونهاي دشمن در سازمانها و نهادها و دادگاههاي ساخته خود دشمن با او مبارزه كرد. پيروزي ايران بر قدرتي مانند انگلستان و كوتاه كردن دست آن از گرانبهاترين داراييش، بيش از همه چيز خرد ايراني و عظمت فرهنگ او را نمايش داد. ما در راه اين پيروزي چشمگير نه تنها منزوي و منفور جهانيان نشديم، بلكه در همه كشورها ستايش شديم، سياستمردان ما قهرمان شدند و رفتار ما سرمشق بسياري كشورهاي ديگر شد. قطعنامه هاي مجمع عمومي سازمان ملل درباره بحران ملي كردن نفت ايران باعث شد كه حق حاكميت كشورها بر منابع خود و ملي كردن آنها يك رويه پذيرفته شده در جهان و مورد تاييد سازمان ملل شود.

جنبش ملي كردن صنعت نفت يك مبارزه اقتصادي نبود، و فقط براي احقاق حق اقتصادي مردم ایران نبود، بلکه اين احساس اعتماد به نفس و غرور ملی ما بود كه پس از دوران طولاني ذلت و تحقیر به ملت بازگردانده شد و ایران را به عنوان یک کشور مستقل، آزاد و دموکرات در جهان مطرح کرد. ملتي كه اعتماد به نفس نداشته باشد، هرگز نمي تواند استقلال سياسي داشته باشد، و ملتي كه استقلال سياسي داشته باشد هميشه مي تواند كاستي هاي اقتصادي خود را جبران و راه پيشرفت و رفاه را بيابد.

بسيار مضحك است كه اين پديده مهم و سرنوشت ساز در تاريخ معاصر ايران را با بحران هسته اي كنوني مقايسه كنيم. ايجاد و مديريت بحران هسته اي درست معكوس آنچه بود كه در جنبش ملي شدن نفت اتفاق افتاد. دهها سال بود كه در دانش و تكنولوژي هسته اي فعال بوديم و نه تنها كسي كاري به كار ما نداشت، بلكه كشورهاي پيشرفته جهان براي كمك به ايران با هم رقابت هم مي كردند. اگر همان روند ادامه داشت ما اكنون دست كم 24 نيروگاه هسته اي مي داشتيم و شايد يك قدرت هسته اي هم مي توانستيم بشويم بدون اينكه كسي مانع ما شود. ما يك جزيره ثبات و تعادل در منطقه مي بوديم و در پيشرفت و رفاه مردم منطقه هم نقشي محوري مي داشتيم. اين جمهوري اسلامي بود كه همه قراردادها را لغو كرد و با رفتار ضد ارزشي خود چنان جوي از بي اعتمادي و دشمني در جهان عليه خودش بوجود آورد كه اكنون نه تنها در جهان تنها و منزوي شده ايم، كه همه جهان عليه ما بسيج شده اند.

اگر روند بحران هسته اي را از آغاز پيگيري كنيم به روشني مشاهده مي كنيم كه چگونه ناآگاهي، بي خردي و دشمن تراشي حاكميت فرصت هاي گرانبهايي را از ملت ما گرفت و جهان را بسيج كرد كه حقوقي را كه ملت ما هميشه داشته از او بگيرد. اين درست معكوس جنبش ملي كردن نفت است. در آنجا سياست خارجي آگاهانه و خردمندانه ما حق ما را كه مالك آن نبوديم به ما بازگرداند. در اينجا سياست خارجي ناآگاهانه و ناخردمندانه ما حقي را كه مالك آن بوديم از ما مي گيرد.

در سال 1357، سه كشور آلمان، فرانسه و امريكا با ما قرارداد براي ايجاد ده ها نيروگاه هسته اي بسته بودند. ايران در اورديف فرانسه براي تامين اورانيوم غني شده سهيم بود. نيروگاه هاي بوشهر حدود 90 درصد و 70 درصد به پايان رسيده بودند و پژوهش ما در دانش و تكنولوژي هسته اي با همكاري ان پي تي و همه كشورهاي مطرح جهان با سرعت پيشرفت مي كرد. حاكميت جمهوري اسلامي همه قراردادها را يكطرفه لغو كرد، از تخليه كشتي آلماني حاوي تاسيسات و تجهيزات نيروگاه شماره يك بوشهر خودداري كرد و كشتي دوم را برگرداند، در حاليكه كل پول همه اين تجهيزات را پرداخته بوديم. تجهيزات نيروگاه بوشهر در بيابانهاي دوبي تخليه شدند و به تدريج در ميان شن و آفتاب و دزدي از بين رفت. جمهوري اسلامي قرارداد خود را با اورديف لغو كرد و سهم الشركه خود را پس گرفت. اكنون آن سهم الشركه را به ده برابر قيمت هم نمي توانند پس بگيرند.

ده سال بعد كه متوجه كارهاي نابخردانه خود شدند، كوشيدند آب رفته را به جوي بازگردانند. با آلمان، فرانسه و ژاپن براي تكميل پروژه تماس گرفتند، ولي هيچ كشور ديگر حاضر به همكاري نشد و ژاپن هم پاي خود را پس كشيد.. جمهوري اسلامي با تعرض به خاك يك كشور خارجي و گروگان گرفتن كاركنان آن، چهره ناخوشايندي از خود به جهانيان نشان داده بود و تحريم هاي كشورهاي مطرح جهان را از همكاري منع مي كرد. در سال 1990، براي تكميل نيروگاهها با شوروي قرارداد بستند. من در آن زمان اظهار كردم كه روسيه هرگز اين نيروگاهها را تمام نخواهد كرد، زيرا نه توانش را دارد و نه انگيزه اش را. آنها هزينه زيادي را براي ما ببار خواهند آورد و به تعهداتشان هم عمل نخواهند كرد. به آن نشاني كه سال بعد تعهد تامين اورانيوم نيروگاهها را لغوكردند و تا امروز كه بيش از15 سال است، نيروگاهها، با وجود هزينه سرسام آور، هنوز به شرايط راه اندازي نرسيده است.

رفتارضد ارزشي و تهديدآميز جمهوري اسلامي درعرصه بين المللي، باعث شد كه سازمان بين المللي انرژي هسته اي نسبت به فعاليت هاي پنهان جمهوري اسلامي بدگمان شود و حاكميت بجاي رفع بدگماني ها و جلب اعتماد بين المللي، در راستاي تشديد اين سوءظن ها گام برداشت، و نيز بجاي اينكه اختلافات خود را در چارچوپ مسايل فني و حقوقي درون ان پي تي حل كند، موضوع را نابخردانه به عرصه سياسي كشاند و خود را با ابرقدرتهاي جهان مستقيما" رو در رو كرد. فرصت هاي گرانبهايي كه درطي بحران بارها پيش آمد، وحتا كشورهاي مخالف فعاليت هسته اي ايران فرصتهاي قابل توجهي را پيش پاي جمهوري اسلامي گذاشتند، همگي در بطن شعارهاي توخالي و بي پايه از دست رفت و تبديل به تهديد شدند. ناآگاهي و نابخردي و فرصت سوزي هاي جمهوري اسلامي اكنون ما را به جايي كشانده كه در جامعه جهاني منفور و منزوي شده ايم و همه كشورهاي جهان عليه ما بسيج شده اند. برخلاف زمان ملي شدن صنعت نفت كه شوراي امنيت به سود ايران راي داد، براي نخستين بار در تاريخ اين كشور، شوراي امنيت عليه ايران قطعنامه صادر كرده است، آنهم نه فقط يكي. تحريم هاي جامعه جهاني كشور را به ورطه سقوط و فروپاش كشانده و خطر يكي از هولناكتري حمله هاي نظامي تاريخ بالاي سر ماست. در حاليكه، مبارزه براي ملي شدن صنعت نفت غرور و اعتماد به نفس ملي را براي ملت ايران به ارمغان آورد، بحران هسته اي غرور ملي را جريحه دار كرده و اعتماد به نفس ملت را آنقدر كاهش داده كه به استيصال تبديل شده است.

اكنون دو راه بيشتر پيش روي جمهوري اسلامي نيست: يا بايد به جنگ با جهان تن دردهد و كشورمان را به فروپاشي ونابودي و جنگهاي داخلي و تجزيه بكشاند، يا همانند قرارداد الجزيره و قطعنامه 598، تسليم مطلق خواستهاي غرب شود. در اين مقايسه به آساني ميتوان تشخيص داد كه تا چه اندازه بحران هسته اي موجود با بحران ناشي از ملي كردن صنعت نفت شباهت دارد!

حاتمي: فكر مي كنيد اين مسئله به كجا مي تواند منتهي شود و راه حل چيست؟

زعيم: من تصور مي كنم كه جمهوري اسلامي پس از سالها بحران سازي اكنون متوجه شده كه جامعه جهاني و بويژه غرب تحمل يك حاكميت بحران ساز و شورشگر را توي اين منطقه نخواهند كرد، و اين هم به دليل بيشتر چشم اندازي است كه براي آينده كشورهاي همسايه ما، بويژه در جنوب و شمال، ارزيابي مي شود كه در آنجا هنوز بي ثباتي آغاز نشده. پيش از اينكه اين بحران ها در همسايگي ما آغاز شود، بايد يك ايران قدرتمند، با ثبات و قابل اعتماد بوجود بيايد.

باتوجه به اين، اكنون مشكل اينست كه چه جور اين مذاكرات]شرم الشيخ[  آغازشود. جمهوري اسلامي تا كنون اصرار داشته كه بدون هيچ پيش شرطي بنشينند سر ميز مذاكره، و جامعه غرب بويژه امريكا اصرار داشتند كه نخست بايد غني سازي متوقف شود، سپس مذاكرات آغاز شود. در دور گذشته امتيازهاي بسيار زيادي هم در دور پيش اروپا به ايران پيشنهاد كردد كه واقعا" يك فرصت بسيار استثنايي بود.

اكنون كه دوباره فرصت مذاكره پيش آمده كه ايران با غرب بنشيند ير مذاكره، يك راه اينست كه براي اينكه دو طرف آبرويشان حفظ شود و هيچكدام عقب گردي نكرده باشند از موضع هايشان، طرفين قرار بگذارند كه همزمان با آغاز مذاكرات غني سازي هم بطور موقت متوقف شود. اينطور هم آبروي ايران حفظ ميشود چون خواهد توانست بگويد كه مذاكرات را آغاز كردند وغني سازي را تا آن زمان متوقف نكردند، و غرب هم ميتواند بگويد كه با توقف غني سازي مذاكرات را انجام داده است. و اين مذاكرات هم كه اكنون شرايطش پيش آمده، اميدوارم به نتيجه برسد، چون گزينه ديگرش بسيارهولناك خواهد بود براي ايران.

يك راه حل همانست كه من دو سال پيش پيشنهاد كرده بودم كه ايران كنسرسيوم هايي با چهار قدرت غربي و حتي روسيه براي ساخت و ايجاد نيروگاهها و هم براي غني سازي و توليد سوخت تشكيل بدهند.

به اين ترتيب، هم ايران خواهد توانست ادعا كند كه پيروز شده چون به هدف احداث نيروگاهها و حتا تامين سوخت خواهد رسيد، و هم غرب مي تواند ادعا كند كه پيروز شده، زيرا ايران را از تكروي و پنهانكاري بازداشته و به هدفهاي اقتصادي خود هم در ايران رسيده است. بحران پايان خواهد پذيرفت، تحريم ها برداشته خواهند شد و ما مي توانيم آينده بهتري را در پيش رو داشته باشيم. هرچند كه در اين مذاكرات من مطمئن هستم جمهوري اسلامي مجبور خواهد شد تعهد كند كه انتخابات آينده مشكلات انتخابات گذشته را نداشته باشد، جو تا حد زيادي باز شود و گروههاي ديگر هم كه اكنون در خارج از حاكميت هستند بتوانند وارد اين مبارزه شوند. به اين ترتيب، ما وارد مرحله جديدي خواهيم شد كه جمهوري اسلامي كمرنگ تر و كمرنگ تر و مشاركت گروههاي ديگر بيشتر بشود.

درغيراين صورت، ضرباتي كه به ايران زده خواهد شد، نه براي نابود كردن ايران بلكه براي تضعيف حاكميت خواهد بود. من چيزي شبيه جريان ليبي را مي بينم، منتهي با ابعادي گسترده تر. احتمالا" يك عمليات گسترده جراحي نه عمليات نظامي كور.

اميدوارم اين مذاكرات با اين ترفند آغاز شود و ما بتوانيم آينده روشنتري را در پيش رو داشته باشيم.

 
 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت ملی