بازگشت به صفحه اول

 

 
 

به مناسبت 29 اردیبهشت

زادروز دکتر محمد مصدق

نماد وحدت ملی ایران

مصدق و ترميم شکاف دولت - ملت

در جست و جوي سازش

علي هنري

« دموکراسي با بهره مندي افراد از حقوق و آزادي ها قوت مي گيرد و به تشخيص ما براي ايرانيان کنوني با توجه به اوضاع کشور و جهان محکم ترين و سنجيده ترين حکومت ها، حکومت ملي است؛ حکومتي که نظم و قانون در آن موجود و جاري و در خارج و داخل کشور مورد اعتماد و احترام باشند، حکومتي که شايسته يک ملت کهنسال و با فرهنگ تواند بود. بر اثر اشتباهات حکومت ها دولت و ملت از يکديگر جدا شده اند، دولت مزاحم ملت و ملت کارشکن دولت است که مجلس واقعاً ملي مي تواند اين شکاف را از ميان بردارد و رابطي بجا و مفيد باشد. آشنايي با دموکراسي نيازمند پرورش و آموزش است. تاکنون دولت ها در اين کار قصور کرده اند.»

دکتر صدیقی وزیر کابینه دکتر محمد مصدق

از آن زمان که آموزه هاي اصلاح طلبي و ترقي خواهي از غرب وارد ايران شد و روشنفکران ايراني با اين انديشه ها آشنا شدند، فصل تازه اي در ارتباط اصلاح طلبان و روشنفکران که سوداي تغييرات مطلوب در نظام اداره کشور را در سر داشتند با ساخت قدرت، گشوده شد و پرسش بر سر چگونگي اين ارتباط و هدف آن بحث برانگيز شد. در دوره اي جنبش مشروطه خواهي با خواست قانون اساسي، مجلس و عدليه، ساختار قدرت را از درون و بيرون تحت تاثير قرار مي دهد و قدرت تا آن زمان افسار گسيخته حاکميت را در چارچوب خواست هاي نمايندگان ملت و قانون اساسي محدود مي کند و در زماني نه خيلي دور از آن، حاکميت مطلقه خودسر رضاشاهي ميدان را از همه کوشندگان راه اصلاحات مي ربايد و براي به دست آوردن قدرتي نامحدود کمر به حذف تمامي ترقي خواهان مي بندد. در اين صحنه منازعات و تعاملات، اصلاح طلبان راهکارهاي گوناگوني براي پيشبرد خواست هاي خود برمي گزينند؛ در ميان طيف کساني که فاصله خود را از قدرت حداکثر مي نمايند (يا حرکت هاي قهري و ستيزه جويانه پيش مي گيرند يا به کنج خلوت خود روي مي آورند که در ساختار قدرت هر دو عموماً از صحنه اثرگذاري بر سياست حذف و يا محو مي شوند) و ديگراني که آنقدر در قدرت فرو مي روند که شناسايي آنان از قدرت دشوار مي نمايد و هاله اي از اراده شان بيشتر به چشم نمي آيد طيف وسيعي قرار مي گيرند که با راهکارهاي بهنگام و معقولانه مي توانند ساليان دراز در تحولات اصلاحي نقش آفرين باشند. اين گروه هنگامي که به واسطه اراده مردم يا به سبب تضعيف قدرت حاکمه مجالي براي حضور در قدرت فراهم مي يابند، تغييرات را در ساخت قدرت بر اساس اصول اصلاحي و بدون تخطي از آن اصول از درون پي مي جويند و گاه هايي که حاکميت متصلب و قدرت مدار اجازه حرکت اصلاحي را در ساختار سلب مي نمايد روي به جامعه آورده و اثرگذاري بر نظام قدرت را با فشار حرکت هاي اجتماعي ادامه مي دهند تا آن جا که مي توانند حاکميت را در ابعاد مختلف به خواست مردم به کرنش وادارند و قدرتمندان حقيقي را وادارند با اصلاحات همراه گردند. اين در نظر داشتن توامان دو راهکار به ظاهر متضاد توسط اين گروه از روشنفکران و اصلاح طلبان، ذهن را به جست وجوي محور ديگري براي کوشش هاي آنان هدايت مي نمايد.

از ديگرسو در تمام اين فراز و نشيب ها چگونگي رابطه اصلاح طلبان جامعه و قدرتمداران حاکميت با ميزان شکاف دولت- ملت نيز قياس پذير است. تفوق اراده يکي بر ديگري و راهکار پيش گرفته هر يک در ابعاد اين شکاف اثر مستقيم داشته است. هرچه قدرت سلب شود و اصلاح طلبان منکوب اين اراده گردند اين شکاف عميق تر و بارز تر مي نمايد و هر زمان حاکميت زمينه را براي حضور انديشه هاي مخالف و متکثر بازتر گذاشته است و حاصل آن پيشروي اصلاحات در جهت تغيير ساختار هاي بوروکراتيک و مشارکت سياسي بوده است، اين شکاف کم رنگ تر شده است.

در اين رهگذر شخصيت ها و جريان هايي به واسطه ويژگي ها يا شاخصه هايشان و اثرگذاري بر تحولات مثبت از جايگاه ويژه و درخور بحثي برخوردار بوده اند و در تاريخ سياسي ايران ماندگار گشته اند. راز ماندگاري آنان را مي توان در ويژگي هاي اخلاقي و شخصيتي، بينش و کنش آنها جست وجو کرد.

در اين ميان نام مصدق و نحله فکري و جريان سياسي که به واسطه کوشش هاي او تقويت شد از اين خصوصيت به شکل شايسته اي برخوردار است به طوري که توجه بسياري از صاحب نظران و روشنفکران و جامعه آرمان گرا و دغدغه مند و حتي افراد عادي را به خود معطوف داشته است.

بديهي است ارزيابي و يا شکافتن ابعاد مختلف رويکرد سياسي، شخصيت اجتماعي و... فردي چنين بزرگ از توان يک مقاله خارج است ولي در اين نوشتار بر آنيم گوشه هايي از آنچه که در مقدمه اشاره رفت را با کنش سياسي مصدق مقايسه نماييم، چرا که در رابطه مصدق (نماينده ملت) و ساخت قدرت (حاکميت خودکامه) دغدغه ترميم شکاف دولت - ملت به وضوح به چشم مي آيد.

دغدغه شکاف دولت - ملت

براي ورود به بحث، نظري به انديشه او در اصلاح طلبي مي افکنيم و در پي با مرور کنش هاي سياسي او رفتار او در ارتباط با قدرت را به بررسي مي نشينيم.

مصدق خود در آغازين سال هاي تشکيل جبهه ملي در نامه اي از احمدآباد به آن سازمان مي نويسد؛

منظور آزاديخواهان ايران اين است که با ايجاد حکومت مردم بر مردم بدون بروز حادثه نامطلوب و از راه قانون و صلح در اوضاع مملکت اصلاحاتي به نفع مملکت و ملت شود و نفاق و شقاق دولت و ملت از ميان برود و مصائب و آلام مردم از فقر و فاقه و جهل و بيماري و گرسنگي و برهنگي بيش از اين مقدمات فناي ملت را فراهم نکند.1

با نگاهي به اين مطلب ارزشمند درمي يابيم، دغدغه هاي اجتماعي و آزادي خواهانه اش برآمده از ميهن دوستي و ملت پرستي او چاره را در دگرگون کردن ساختار قدرت و ايجاد حکومت مردم بر بنيان اراده مردم مي بيند که اين تحولات به از بين رفتن شکاف دولت -
ملت مي انجامد و اين هدف با روشي مسالمت آميز و قانوني بر مبناي جايگزيني سازش با ستيز تعريف مي شود.

و در ادامه همان نامه آشتي دولت و ملت را بار ديگر توصيه مي نمايد؛ اميدوارم که قواي حاکمه ايران از گذشته دور و نزديک مخصوصاً از انتخابات اخير تهران عبرت گرفته و براي يک بار هم که شده با مردم از در صلح و آشتي درآيند و مطمئن باشند هرکسي قدمي به نفع آزادي و تامين حقوق مردم برداشته، ملت هوشيار و حق شناس ايران از جان و دل از او پشتيباني کرد. 2

نگرش پيش گفته در جريان منتسب به مصدق تسري دارد چنانچه همين طرز تفکر را در انديشه هاي دکتر صديقي وزير توانمند و از کارآمدترين اعضاي هر دو کابينه دکتر مصدق مي توان يافت. صديقي در ميتينگ جلاليه جبهه ملي دوم در سال 1340 خطاب به مردم مي گويد؛ «دموکراسي با بهره مندي افراد از حقوق و آزادي ها قوت مي گيرد و به تشخيص ما براي ايرانيان کنوني با توجه به اوضاع کشور و جهان محکم ترين و سنجيده ترين حکومت ها، حکومت ملي است؛ حکومتي که نظم و قانون در آن موجود و جاري و در خارج و داخل کشور مورد اعتماد و احترام باشند، حکومتي که شايسته يک ملت کهنسال و با فرهنگ تواند بود. بر اثر اشتباهات حکومت ها دولت و ملت از يکديگر جدا شده اند، دولت مزاحم ملت و ملت کارشکن دولت است که مجلس واقعاً ملي مي تواند اين شکاف را از ميان بردارد و رابطي بجا و مفيد باشد. آشنايي با دموکراسي نيازمند پرورش و آموزش است. تاکنون دولت ها در اين کار قصور کرده اند.»3

به عبارت ديگر در انديشه مصدق و ياران و همفکران او، دستيابي به حکومتي دموکراتيک (حکومت مردم بر مردم) و قانون مدار، با احترام به حقوق و آزادي هاي فردي امکان پذير است و عدم پذيرش تکثر ديدگاه ها و انديشه ها و رعايت نکردن مدارا و تساهل از سوي دولت ها شکاف ميان دولت و ملت را گسترده کرده است و همانا پذيرش ديدگاه هاي گوناگون مردم از سوي دولت در قالب مجلسي به معناي واقعي ملي پيش شرط آشتي دولت- ملت است که در اين صورت بهره مندي از زيستي سرافراز براي باشندگان ايران متصور خواهد بود.

مصدق عملگرا

اصول بنيادين فکري و عملي مصدق مشخص و معين است که به مبناي آن نظري افکنديم و مي توان با بررسي کارنامه او در همه ساليان عمر سياسي اش پايبندي به آنها را بازيافت ولي شاخصه آن شايد کوشش در جهت پر کردن شکاف ميان ملت- دولت است که اين امر را در همسويي نگرش جامعه و حاکميت براي تغييرات اصلاح طلبانه پي مي جويد. او براي پيشبرد چنين هدفي بسته به شرايط و زمان کنش هاي متفاوتي را پي گرفته است که ارتباط او با ساخت قدرت بر اين محور معنا مي يابد. همانطور که او خود به کميته سازمان دانشجويان جبهه ملي يادآوري مي کند چون که مبارزه هر آن به صورتي در مي آيد که رهبري جبهه ملي بايد تجديدنظر کند و آني غفلت ننمايد، نحوه مبارزه با توجه به شرايط برگزيده مي شود.4 رابطه با حاکميت و ساختار قدرت که موضوع اين نوشتار است نيز در برهه هاي متفاوت، گوناگون است ولي شايد بتوان به جرات چارچوب خاصي براي آن تعيين کرد که همان اصل پيش گفته است.

هدف مصدق پيشبرد اصلاحات در کشور بود. در اين راه نه تنها دستيابي به جايگاه هاي دولتي تنها راه و گزينه پيشبرد اصلاحات ديده نمي شد بلکه از آن سو حضور در ساخت قدرت نيز امري غير قابل پذيرش نبود. مصدق بسته به شرايط با توجه به خدشه دار نشدن اصول خود راهي را برمي گزيد که امکان پيشبرد اصلاحات در آن بيشتر متصور باشد. در پذيرش نخست وزيري نيز چنين ديدگاهي قابل مشاهده است. مصدق در نخستين پيامش به مردم به عنوان نخست وزير که از راديو پخش شد، مي گويد؛ هيچ وقت تصور نمي کردم با ضعف مزاجي که دارم چنين کار خطيري را قبول کنم. قضيه نفت سبب شد که اين بار گران را به دوش بکشم 5و در خاطرات خود مي نويسد؛ موافقت من هم روي اين نظر بود که طرح نمايندگان راجع به ملي شدن صنعت نفت از بين نرود و در مجلس تصويب شود. چنانچه آقاي سيدضياء نخست وزير مي شد ديگر مجلس نمي گذاشت تا من بتوانم موضوع را تعقيب کنم. 6

مصدق در پذيرش نمايندگي مردم در مجلس نيز بر اصول خويش استوار است هرجا که وکيل را نماينده واقعي مردم مي داند وکالت را مي پذيرد و هرجا که نمايندگي تبديل به دست نشاندگي مي شود ديگر از آن رويگردان است. تا دوره ششم مجلس شوراي ملي که مصدق با حضور در آن از منافع ملت دفاع مي کرد مجلس شکلي نسبتاً مستقل داشت.ولي پس از آن ديگر حضور مصدق به شکل گيري مجلسي توانا در مخالفت با ساختار قدرت و انتخاباتي رقابتي و آزاد مشروط شد.

پايبندي به اصول در پذيرش منصب دولتي

مصدق اولين کوشش هاي خود را در خدمت به مردم و پيگيري اصلاحات بوروکراتيک در زمان نخست وزيري مستوفي الممالک و در وزارت ماليه وثوق الدوله در کميسيون تطبيق حوالجات که مرکب از پنج عضو به انتخاب مجلس شوراي ملي بود آغازيد. او خود در رابطه با کارش مي گويد؛ من هيچ نمي خواستم از عضويت کميسيون تطبيق حوالجات که شغلي بود ملي و آزاد دست بکشم و متصدي کاري شوم که استقلالم از دست رود. 7 مصدق ملي بودن کار که به خدمت به مردم معطوف است و آزاد بودن آنکه تحت نفوذ ديوان سالاران وابسته به قدرت نبوده است را ويژگي اين کار ارزيابي مي کند و اينچنين تا جايي که در اين سمت از او کار مفيدي ساخته بود8 به اين شغل ادامه مي دهد. پس از آن است که روانه معاونت ماليه مي شود. او درباره زمان نسبتاً طولاني که عهده دار اين شغل بود مي نويسد؛ هر وزيري که مي آمد نه من مي توانستم به واسطه قدرداني مردم از کار کنار بروم نه وزير مي توانست با من کار نکند و با نظريات من موافقت ننمايد. هر کس وزير مي شد مرا به کار دعوت مي کرد. من هم حاضر مي شدم با کساني که هم فکر و هم سليقه نبودم کار کنم چون که فکر و سليقه آنها در کار اثري نداشت و افکار عمومي پشتيبان من بود.9 ولي اين را نمي توان دليل بر آن دانست که مصدق در هر شرايطي و با هر کسي کار مي کرد. او در واکنش به دعوت عبدالحسين ميرزا فرمانفرما -که پس از مستوفي الممالک مامور تشکيل دولت شده بود- براي پست وزارت مي نويسد؛ از اين نظر که با رويه سياسي او مخالف بودم در آن دولت شرکت ننمودم. 10 اين رويه بارها تکرار مي شود. در دولت وثوق الدوله نيز، هنگامي که وزير ماليه براي تشکيل مجدد اداره تشخيص عايدات و جلوگيري از خسارات او را دعوت به کار مي کند چون نمي خواست در آن دولت کاري قبول کند موافقت خود را موکول به استخاره کرد11 و هيچ گاه پاسخي به آن دعوت نداد. در منصب ايلات فارس نيز آن چه مصدق را بر آن داشت از سمت خود استعفا دهد، اعتقاد به ايستادگي بر روي اصول بود. او چون حاضر نمي شد با دولتي (دولت سيدضياء) که روي منافع خارجي تشکيل شده بود بسازد و با دخالت خارجي در امور مملکت کوچکترين موافقتي نمايد پس چاره را در استعفا ديد.12 در نامه اي به صوله الدوله قشقايي مي نويسد؛ از بدو تشکيل کابينه، اينجانب مطلقا با مرکز مخابره تلگرافي و مکاتبه ننموده و اعمال اين هيات غدولتف را بر خلاف مصالح مملکت مي دانم. 13مصدق در نبودن احزاب مهم و موثر در مملکت14، پيشبرد افکار اصلاحي خود را در حضور در مناصب دولتي ميسرتر مي يافت و تمام زحمات را براي اينکه بتواند به اتکاي مردم خدمتي بکند تحمل مي کرد 15و البته در اين بين با هرکسي در هر طبقه و هر صنفي که بود روي مصالح مملکت مبارزه مي کرد16. با اين نگرش مي توان برعهده داشتن والي گري فارس و آذربايجان را در کارنامه مناصب دولتي او ارزيابي کرد. 

پرهيز از پذيرش مسووليت بدون قدرت

نکته ديگري که در مناصب حکومتي و دولتي مصدق قابل توجه است، دوري از قرار گرفتن در موقعيت «مسووليت بدون قدرت» است. در وزارت ماليه زماني که عوامل ديگري را در مشکلات دخيل مي بيند که خارج از اراده اوست و نشات گرفته از قدرت هاي حقيقي ديگري است که مسووليتي برعهده ندارند او ادامه کار را به مصلحت نمي بيند. در اين باره مصدق به شکلي شفاف مي نويسد؛ «چون که وزرا در کار دوام نداشتند و مردم مرا که عضو دائمي آن وزارت شده بودم مسوول مي دانستند به اين لحاظ صلاح ديدم... استعفا بدهم و گريبان خود را از يک مسووليت اخلاقي خلاص کنم.» 17 اين مورد در پذيرش منصب ايلات آذربايجان در ماه هاي پاياني سال 1300نيز به چشم مي خورد. شرط مصدق براي پذيرش اين مسووليت در اختيار داشتن قدرت لازم است. مصدق اين موضوع را چنين روايت مي کند؛ اعتمادالسلطنه وزير پست و تلگراف دولت مشيرالدوله راجع به انتصابم به آن ايالت با من وارد مذاکره گرديد و نتيجه مذاکرات اين شد در فارس که از من کاري پيشرفت نمود از اين جهت بود که قواي انتظامي زير نظر شخص خود من اداره مي شد، ولي در آذربايجان که قوا زير نظر فرمانده لشکر است و تا امري از وزارت جنگ نرسد کاري صورت نخواهد گرفت از من چه کاري ممکن است برآيد. که هيچ تصور نمي شد دولت با نظرياتم موافقت کند و وسايل کارم را به طوري که لازم بود در اين ماموريت فراهم نمايد. 18 و با پذيرش دولت، مصدق والي آذربايجان شد و زماني که وزارت جنگ امريه اي که به نام مصدق صادر کرده بود را يک طرفه الغا نمود مصدق نيز ماموريت خود را پايان يافته تلقي مي نمايد و استعفا مي کند.19

شرکت يا عدم شرکت مساله اين نيست

شرکت و يا عدم شرکت در انتخابات در ديدگاه مصدق هر دو به يک اندازه قابل تصور و راهگشاست. نه همواره شرکت مدنظر است و نه هميشه عدم شرکت. همانطور که در برهه هاي يأس و کناره گيري در انتخابات را خالي گذاردن ميدان براي بدخواهان تلقي مي کند و کساني را که به آينده خود و کشور علاقه دارند را توصيه به شرکت در انتخابات مي کند20 در زمان و شرايطي ديگر با تاکيد بر وظيفه هر فرد براي گام برداشتن در راه آزادي و استقلال وطن فراهم شدن انتخابات آزاد را شرط شرکت در انتخابات اعلام مي کند؛ «تشخيص انتخابات آزاد کاري است بس مشکل و هياتي لازم است تشکيل بشود با ملاحظه احوال و اطراف آن را پيشگويي کند و تکليف افراد علاقه مند در شرکت و يا عدم شرکت معلوم بدارد.»21 آن چه در اين انديشه مبنا و حائز اهميت قرار مي گيرد همسويي و هم وزني خواست اصلاح طلبانه در ميان دولت و ملت است. بر اين باور است که مصدق پس از درج مقاله اي از يک سناتور در يکي از روزنامه ها در دفاع از قانون انتخابات مجلس خطاب به او مي نويسد؛ اميدوارم با پشتيباني افکار اشخاصي مثل جنابعالي و فداکاري ملت حساس ايران، مجلسين سنا و شوراي ملي بتوانند تصميمي که در صلاح ملک و ملت گرفته اند هرچه زودتر عملي کنند... ما نمايندگان جبهه ملي با احساسات پاک شما رجال خيرخواه اميدواريم و يقين داريم که نظريات خيرخواهانه ما هميشه مورد حمايت شما واقع خواهد شد.22 شايد دستيابي به وضعيتي که نماينده سناي برگزيده شاه با شعارهاي اصلاح طلبانه او و جريان جبهه ملي همراه مي شود و از خواست هاي جامعه اثرپذير مي گردد براي مصدق خوشايند تر از تکيه زدن خود او بر صندلي مجلسين بوده است. چرا که در چنين حالت و وضعيتي نزديکي ملت و دولت و سازش ميان اين دو بيشتر دست يافتني است. مصدق براي حضور يا عدم حضور خودش در مجلس نيز در نامه به يکي از خوانندگان روزنامه باختر امروز چنين مي نويسد؛ مبارزه را نمي بايست منحصر به رفتن و گفتن نمود بلکه ترک فعل هم يکي از اقسام مبارزه و گاهي ممکن است از آن نتيجه مطلوب گرفته شود... دوباره به مجلس مي روم و ماموريت خود را با حال کسالت و ناتوان تا آنجا که ممکن باشد انجام مي دهم، اگر باز پيشامدي کرد، همين طور عمل مي کنم غمجدد در مجلس شرکت نمي کنمف. 23

چکيده

آنچه از يادآوري موارد پيش گفته فراچنگ مي آيد اين است که مصدق در راه پيشبرد اصلاحات سياسي و اجتماعي در کشور که آن را در دستيابي آشتي و صلح در ميان دولت و ملت مي داند، رفتاري عمل گرايانه در پيش داشته است. اما اين نگرش چنين نبوده است که از هر ابزاري براي رسيدن به هدف استفاده نمايد. خدشه دار نشدن اصول اخلاقي، اجتماعي و سياسي نکته اي است که همواره مد نظر او بوده است. چنين است که در به دست گرفتن مناصب دولتي و يا کوشش براي دستيابي به جايگاهي در ساخت قدرت شرايط و محيط پيرامون و شکل تکيه زدن به آن منصب را در نظر داشته است و تحت هر شرايط و با قبول هر وضعيتي تن به قبول مسووليت نمي دهد. مسووليت را بدون در اختيار داشتن قدرت پذيرا نبوده است چرا که خود را پاسخگوي مردم مي دانسته است و همچنين با قبول چنين وضعي، گروهي را در موقعيت برخورداري از قدرت فاقد مسووليت قرار نمي داده است. با چنين باورهايي در رقابت هايي انتخاباتي نگاهي معطوف به به دست گيري قدرت نداشته و کوشش او در اثرگذاري بر قدرت بوده است اين اثرگذاري يا با ورود به ساخت قدرت تامين مي گردد يا اگر چنين امکاني وجود ندارد با حضور در جامعه و تقويت نهادهايي که بتوانند خواست خود را بر قدرت تحميل نمايند فراچنگ مي آيد. مصدق بر مبناي اعتقاد به مسالمت آميز بودن کوشش هاي اصلاحي بر اين باور بوده است که اراده بايد در قدرت شکل گيرد ولي اين قدرت بايد قدرتي حقيقي باشد.

با پشتيباني نيروي مردمي مي توان بخشي از واجدان قدرت حقيقي را به تعاملات سياسي با نمايندگان واقعي مردم در احزاب و نهادهاي جامعه مدني وادار کرد و پيوندي ميان حکومت گران و جامعه برقرار نمايد. بنابراين توانايي اثرگذاري بر قدرت بيشتر از تکيه زدن بر جايگاه قدرت اهميت مي يافت. کوشش مصدق در جهت ترميم شکاف ملت- دولت نيز او را به سوي به کارگيري راهکارهايي هدايت مي نمود که تعامل با قدرت بيشتر ميسر باشد تا دولت و ملت را به سازشي در جهت ترقي نزديک نمايد. ولي آنچنان که گفتيم شرايطي براي نزديکي با قدرت بر اساس اصول خود همواره مد نظر مي داشت.

به هر حال مصدق اصلاح طلبي بود بي بديل که آرزوي شکل گيري حاکميتي ملي در ايران داشت و سوداي قدرت محدود حکومت، نظام سياسي کارآمد، نوسازي فرهنگي، آزادي بيان و انديشه و قلم، قانونمداري در همه عرصه ها، در سر مي پروراند که اين همه را در چارچوب فکري مشخص و در عمل با انعطاف پذيري پي مي جست.روزنامه شرق. 29 اسفند.
مصدق و ملت گرايي مدرن

حسين مجتهدي؛ جامعه شناس ايراني دکتر داور خيشاوندي بر اين باور است که عبارت «ملي» چون ترجمه «National» است، احتمالاً «ملتي» بوده، در اثر تحول واژه شناختانه به «ملي» تبديل شده است. باري آن چه به «ملت» و متعلقات آن بپردازد، «ملي گرايي» يا «ملت گرايي» ناميده مي شود. براي ملت گرايي، چهار معناي خاص قائل شده اند؛

1 - گونه اي از احساس وفاداري به ملتي خاص

2 - حفظ منافع ملت به ويژه هنگامي که پاي رقابت يا منافع ملت هاي ديگر در ميان است.

3 - قائل شدن به اهميت تعيين کننده براي صفات ويژه هر ملت

4 - کوشش براي حفظ فرهنگ ملي

اين چهار معنا، ما را به سه حوزه خاص، رهنمون مي سازد؛ الف - منشاء مشترک،

ب - هويت مشترک، پ - زمان و اهداف مشترک

که مورد آخر، مبناي طبيعي دولت مي شود و پديده دولت- ملت را بنا مي نهد. اينجاست که تعريف مدرن ملت خود را مي نماياند. ملت به عنوان گروهي از انسان ها در محدوده اي جغرافيايي يا تاريخي و فرهنگي مشترک که مي خواهند مستقل از يک قدرت غير، چه بشري چه غيربشري، قواعد و قوانيني بگذارند و امور خود را اداره کنند. پس در حقيقت، حاکميت از لوازم ذات ملت است که با وضع قواعد و قوانيني به اصطلاح به خود حکومت مي کند و خودمختار مي شود. نخستين صفت ذاتي آن، تمايل به استقلال از قدرت غيرقانون است. از ديگر سو، خودآگاهي ملي اش که ريشه در ميراث فرهنگي مشترک دارد، گرايش به ارزش هاي عمومي و جهاني نظير دموکراسي، آزادي و حقوق بشر مي يابد. با نگاهي به تاريخ معاصر، درمي يابيم که دکتر محمد مصدق در راستاي متبلور ساختن ملت گرايي به معناي مدرن آن، از برجسته ترين شخصيت هايي است که بي دريغ ترين و افزون ترين تلاش ها را مبذول داشته است که به چند مورد آن در اين نوشتار مختصر اشاره مي کنيم؛

1 - تلاش براي پاسداشت قانون مستقل از قدرت غير؛ هرچند يک صد سال پيش، پاکبازان نهضت مشروطه با استبدادخواهان به پيکار پرداختند و نظام سلطان- رعيتي را مغلوب قانون اساسي مشروطه ساختند، اما کوتاه زماني پس از آن، رضاخان ميرپنج قزاق، با سوداي شاهنشاهي استبدادي، مجلس موسسان را وادار کرد تغيير سلطنت را به تصويب برسانند که در آن جلسه نماينده زنجان آيت الله ميرزا محمود زنجاني حاضر به دادن راي مثبت نشد. مجموعه اسناد مجلس موسسان براي تغيير سلطنت همراه متن تبريک ها توسط دانشگاه تهران به انتشار رسيده، موجود است. در چنين شرايطي مجلس شوراي ملي نيز در وضعيتي بحراني بود. روزي که بنا بود پيرامون اين مساله گفت وگو شود، بسياري از نمايندگان از بيم جان در مجلس حضور نيافتند، برخي سکوت پيشه ساختند و برخي همراهي را چاره ساز يافتند. اما در اين شرايط خفقان، دکتر محمد مصدق با باور قلبي به ملت گرايي، به تنهايي در برابر اين اقدام قانون ستيزانه ايستاد. پشت ميز خطابه رفت. با خواندن شهادتين نشان داد که آماده پرداخت هزينه جاني است چرا که مي دانست قزاقان با لباس شخصي در صندلي تماشاگران نشسته اند و آماده سرکوب هستند. آن جمله معروفش را که چون ارسال المثل برسر زبان هاست در اين نطق بيان داشت که به توپچي يک عمر حقوق مي دهند تا در يک زمان ضروري کارش را انجام دهد. از خون هاي ريخته شده در نهضت مشروطه ياد کرد و آن گاه به صراحت، تندترين حملات کلامي را به رضاخان که خواهان رئيس الوزرايي و فرماندهي کل قوا به گونه اي توامان بود، معطوف داشت. اين رويه را در برابر فرزند او نيز حفظ کرد. هنگامي که ديد محمدرضا و دربار به پشتوانه نيروهاي نظامي انتظامي، قدرت نهادهاي منتخب مردمي را به تحليل و تضعيف مي برند، خواستار در اختيار گرفتن مديريت اين نيرو توسط دولت ملي خود شد، ايستادگي و پافشاري ورزيد، با اعتراضي مدني (استعفا) و پشتيباني ملت در نهايت موفق شد که براي زماني دست نهاد نامنتخب سلطنت را از قواي نظامي کوتاه سازد. و همه اين تلاش ها در راستاي قانون مستقل از قدرت غير بود.

2 - گرايش به ارزش هاي جهاني نظير دموکراسي، آزادي و حقوق بشر؛ کارنامه او روشن تر از آن است که نيازي به توضيح داشته باشد. آزادي مطبوعات، احزاب، فعاليت هاي سياسي - اجتماعي، اجازه نقد او حتي تا جايي که به توهين و تهمت منجر مي شد، آزادي بيان و پس از بيان، کوشش براي تعريف جرم سياسي و همه و همه يکي از درخشان ترين ادوار تاريخي ايران زمين را از حيث توسعه سياسي در زمان او رقم زد.

3 - اهتمام به منافع ملي؛ او با برنامه اي مدبرانه، سياستي واقع گرايانه و دغدغه اي ملت مدارانه توانست افکار عمومي جهاني را به گونه اي با خود همراه سازد و در دادگاه بين المللي لاهه نيز از جهت حقوقي پيروز شود. با وجود تمام تحريم ها، به گونه اي سياست اقتصادي را سامان بخشيد که با وجود اقتصاد منهاي نفت، صادرات بر واردات افزون شود و توازن اقتصادي مثبتي پديد آيد که در مقايسه با قبل و بعد دولت او به گونه اي شاخص برتر است. در زمان او با وجود کشمکش هاي گسترده در عرصه سياست خارجي، شاهد هيچ گونه سرکوب سياسي در داخل نيستيم.

4 - امنيت ملي؛ وقتي به مفهوم ملت به معناي مدرن آن نگريسته شود، آحاد آن هيچ تفاوتي با يکديگر ندارند و حاکميت ملي برآمده از خواست عمومي آنها است، لذا احساس تبعيض و طرد و ناديده گرفته شدن منافع در ميان آنها رشد نمي کند و اين از مهمترين دستاوردهاي ملت گرايي مردم سالارانه است.
در زمان دکتر مصدق نيز با وجود تمام توطئه هاي بيگانگان، شاهد بلوا که از آن نغمه شوم جدايي خواهي استشمام شود، نيستيم. وزير کشور او يکي از فرهيخته ترين شخصيت هاي علمي و دانشگاهي، بنيانگذار جامعه شناسي در ايران شادروان دکتر غلامحسين صديقي بود. تبلور فرهنگ و خرد. پشتوانه ملي او کافي بود که امور کشور از جهت داخلي با ناامني و بلوا روبه رو نشود هرچند که ايران در آن زمان به خاطر مساله نفت، در سطح جهان گرفتار چالشي بزرگ بود.

شرق . 29 اردیبهشت 86. مطالبی جهت آگاهی.

1 - ر.ک. مقصودي، مجتبي، 1379، فصلنامه مطالعات ملي

 
 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت ملی