|
|
|||
به مناسبت یکصد و بیست و پنجمین سالروز ولادت دکتر محمد مصدق مصدق؛ جاودانه پیشوا پویا خوانساری "وجود نحیف دکتر مصدق از کوه البرز استوار تر و از نفت آبادان سوزان تر است"[i] این عبارت مجله تایم شاید بهترین تعبیری است که میشود درباره مصدق به کار برد. در تعریف و در نقد مصدق زیاد گفته اند و نوشته اند، اما چه چیز او را شاخص کرد؟ چه سرّی است که دهها سال پس از مرگ او ، هر آن جا که سخنی است از استقلال و در هر مجلس که یادی است از آزادی، نام و یاد او سینه به سینه و نسل به نسل بازگو می شود؟ به نظر می رسد آنچه او را در میان دولتمردان تاریخ معاصر ایران متمایز و سرآمد ساخته است، همراه کردن توام چندین مولفه مثبت است. جهش اقتصادی، رشد سیاسی و نهادینه ساختن دموکراسی را می توان سه مشخصه اصلی دوران حکومت 28 ماهه دکتر محمد مصدق قلمداد کرد. 40 سال پس از آن دلگیرترین غروب دهکده احمدآباد، خلقیات و خصوصیات رفتاری اش چنان برجسته می نماید که سرسخت ترین دشمنان و فحاش ترین منتقدانش را نیز به کرنش واداشته است. آن که علامه دهخدا از او با عنوان " رهبر نابغه ایران، حضرت مصدق روحی فداه"[ii] یاد می کند،خود را چنان بر صحنه تاریخ ثبت ساخته است که گویی طول مدت زنده بودنش فارغ از قید و بند زمان وضع شده است. اخلاص و صداقت پیرمرد جاودانه اش ساخت. دل بیدار مصدق همواره در طلب آزادی میسوخت. این عطش سوزان آزادی بود که در اوج اختناق حکومت رضاخانی اورا وامیداشت تا اینگونه بیپروا سخن بگوید: "من به این مجلس پا نگذاشته ام مگر برای یک مبارزه مقدس. در سیاست داخلی بر قراری اصول مشروطیت و آزادی و در سیاست خارجی موازنه منفی این هدف من بوده و هست و خواهد بود و تا بتوانم برای رسیدن به آن مجاهدت خواهم کرد . "[iii] مصدق بر اساس همین اعتقادش به آزادی بود که پیشنهاد نخست وزیری رضاخان را رد کرد. خود می گوید: "بدین جهت نخست وزیری رضاخان را نپذیرفتم که قبول کار از یک دیکتاتور مستلزم استعفا از شخصیت و آزادی عقیده بود. به همین جهت عذر طلبیدم."[iv] و بعد از دوره رضاخان میگوید: "بر فرض که ما با هواخواهان این رژیم موافقت کنیم و بگوییم دیکتاتور]رضاخان[ به مملکت ما خدمت کرد. در مقابل آزادی که از ما سلب نمود چه برای ما کرد؟"[v] "آقایان نمایندگان بیایید دوره بدبختی را تکرار نکنید بیایید به جامعه ترحم نمایید جوانان روشن فکر مملکت را دچار شکنجه و عذاب ننمایید.علمداران آزادی را بدست میرغضبان ارتجاع نسپارید ."[vi] "ما با حکومت دیکتاتوی و هر حکومتی که بر خلاف افکار عمومی و آزادی تشکیل شود مخالفیم به ملت ایران قول می دهیم که تا جان در بدن داریم و تا شاهرگ ما را قطع نکرده اند با هر حکومت انفرادی قویا مخالفت می کنیم"[vii] " اگر از طریق آزادی و دموکراسی نتوانیم کاری کنیم از طریق اختناق و قلدری و زور برای مردم ناراضی نمی توانیم کاری کنیم.حکومت زور و قلدری ممکن است که یک شب یا چند سال به مردم نانی بدهد ولی تا خود مردم نتوانند در امور اجتماعی دخالت کنند هیچوقت صاحب نان نمی شوند. تنها دولتی می تواند اقتدار پیدا کند که حامی افکار عمومی باشد و بر قانون تکیه نماید."[viii] "مملکت ایران باید به طریق دموکراسی و بر طبق اصول مشروطیت اداره شود . دیکتاتوری مملکت ما را به روز سیاه نشانده و ملت ایران هیچ وقت طالب آن نبوده و نیست . ملت ایران از دیکتاتوری بهره ای جز حبس و زجر و ذلت و بد بختی نبرده است و نخواهد برد." [ix] "ملت ایران باید از مزایای دموکراسی کاملا برخوردار شوند. من نمیدانم چطور است دول بزرگ دموکرات، تعالی و ترقی و بقای خود را در آزادی و دموکراسی تشخیص دادهاند، ولی در ممالکی شبیه ایران سعی میکنند مردم را از این مزایا محروم کنند؟"[x] "به صدای بلند در این مجلس می گویم ، ما با هر گونه حکومت قلدری ولو به قیمت جانمان تمام شود مخالف و مبارزه خواهیم کرد."[xi] "نظر ما این است که کشورمان تا سر حد امکان از اصول دموکراسی استفاده کند و کاری نکند که تا ابد با حکومت زور و قلدری اداره شود." [xii] "اگر دموکراسی خوب نیست چرا این را به تمام معنا در ممالک خود اجرا می نمایند؟"[xiii] "ما ميگوييم كه ايران جز از طريق دموكراسي و غير از عدالت اجتماعي با هیچ رويه ديگري اصلاح و اداره نميشود."[xiv] یا در جای دیگر با حمله به بستن مطبوعات و اعتراض به شکستن قلمها میگوید: "آزادی بیان و قلم خود ارکان مشروطه است که مردم را به نیک و بد امور آگاه می کند. اگر بیان آزاد نبود و قلم کار نمی کرد چطور ممکن بود به هویت اشخاص و اعمالشان پی برد .کسانی که از بیان و قلم هراس می کنند و از آن جلوگیری می نمایند نه تنها مرتکب عملی می شوند که مخالف قانون اساسی است، بلکه خدمت به اجانب و خیانت به وطن می نمایند ."[xv] "کسی که 50 سال در راه آزادی مبارزه کرده و زندان وتبعید سالیان دراز را در این راه متحمل شده هیچ لذتی را نمی تواند با حفظ آزادی عقیده و بیان برابر کند. دستگاه حکومت باید مروج این اساسی ترین شعار دموکراسی و مشروطیت باشد." [xvi] "نظمیه چند سال است که یک عده را دم دروازه می گمارد که هر کس خواست از دروازه برود بیرون ، تمام تاریخ خود و عیال و پسر و جدش را می پرسند در کجای اروپا چنین چیزی است ؟ در کجا سانسور مطبوعات است ؟"[xvii] مصدق و همراهانش در جبهه ملی پیش از رسیدن به قدرت تجدید نظر در قانون مطبوعات را به عنوان یکی از اصول 5گانه خود قرار دادند و ذیل این ماده نوشتند: "تجدید نظر در قانون مطبوعات:تا روزنامهها بتوانند وزرای خائن و دزد را به جامعه معرفی کنند و دولت هم نتواند قبل از محاکمه آنها را توقیف و مدیر آنها را زندانی نماید و ضرب و جرح بر آنها وارد سازد." [xviii] مصدق ثابت کرد که در عمل نیز به این گفتههایش پایبند است. چه برهانی بهتر از این که در زمان نخست وزیری مصدق 373 روزنامه ونشریه منتشر میشد که از آنها 70 مجله و روزنامه علیه او مطلب مینوشتند.[xix] در زمان دولت او هر آنکس که مختصر سواد خواندن و نوشتن داشت میتوانست روزنامه ای چاپ کند. او در مقابل کسانی که مخالف مطبوعات بودند اینگونه استدلال میکند: " اگر آزادی روزنامهها مضر است چرا در ممالک دیگر متعرض روزنامهها نمی شوند؟ هیچ ملتی در سایه استبداد به جایی نرسیده است."[xx] "خفه کردن صدای مردم کار سیاست استعماری است .روش آنهاست که نفس کسی در نیاید تا هر کاری دلشان می خواهد بکنند وقتی اجازه داده شد که مردم حرفشان را بزنند و انتقاد کننند آنوقت دولت هر کاری دلش خواست نمی تواند بکند باید به هدف ملت و آرزوهای ملت توجه کند." [xxi] "من متاسفم که بعد از سقوط دیکتاتوری بجای اینکه سیاسیون این مملکت از تجارب گذشته عبرت بگیرند و به آزادی خواهان صدر مشروطه تاسی کنند و از یک سیاست به تمام معنی ایرانی پیروی کنند و بجای اینکه نطق و قلم یعنی نعمتی را که در سایه مشروطیت تحصیل شده در راه دفاع از مصالح ایران به کار برند عده ای شمال و عده ای جنوب را قبله حاجت خود ساخته اند که هستی ما را تهدید می کند .تمنا می کنم به حال این ملت رحم کنند و قدری به خود بیایند .امروز همه باید یک صدا شویم و از ما صدایی غیر از صدای ایران در نیاید."[xxii] "مردم آزادند که درباره هر کس که می خواهند بنویسند. روزنامهها هرچه برای من بنویسند مختارند ،بگذارید بنویسند. من از هیچ کس گلایه نمی کنم."[xxiii] و زمانی که به نخست وزیری رسید اول از همه دستوری خطاب به شهربانی کل کشور صادر کرد: "شهربانی کل کشور، از امروز در روزنامههای ایران آنچه راجع به شخص اینجانب نگاشته میشود، هرچه نوشته باشند و هرکس نوشته باشد نباید مورد اعتراض و تعرض قرار گیرد."[xxiv] این فرمان تنها یک شعار تبلیغاتی و یک مانور سیاسی نبود. زمان نشان داد که نخست وزیر سخت به عهد خویش پایبند است. مخالفان در تخریب او هر آنچه از دستشان برآمد دریغ نکردند. او را "عوامفریب"، " آخرین تیر ترکش استعمار"[xxv]، "دیکتاتور"،" مبتلا به جنون"،" بی دین"، "عامل اجنبی"،"خائن به وطن"[xxvi]، "سمبل اشرافیت پوسیده"،"علیل مغز"،"یاغی طاغی"،" شرّ خودسر"[xxvii]،"غول پیر خون آشام"،[xxviii] می خواندند، کاریکاتور او را به هرشکل که می خواستند چاپ می کردند و هیچ کدام به جرم توهین به نخست وزیر روانه زندان نمی شدند. دوران مصدق تجربه ای بی نظیر در حوزه آزادی اجتماعی و رعایت اسلوب دموکراتیک در تاریخ معاصر ایران بود. مصدق و مردم تنها پشتوانه مصدق مردم بودند و او خود به خوبی به این امر واقف بود. آسایش و امنیت مردم تمام هم و غم اش بود. نفع مردم را از همه چیز بالاتر میدانست: "ما میخواهیم یک کاری کنیم که مردم از گرسنگی نمیرند . این عقیده من است. عقیده ام این است که اگر شاه مملکت یا وزیر در یک اتاق بنشینند که سقفش چکه بکند و خیلی هم تزئینات نداشته باشد ولی ملت شکمشان سیر باشد و مردم وضعیتشان خوب باشد و راحت باشند آن بهتر است و افتخارات آن بیشتر است."[xxix] "از بدو اجتماع بشر هر فرد با وجدانی راضی نشده که یک فردی برای ادامه زندگی از نان خالی محروم شود وعده دیگر آن قدر بخورند که از سر سیری شکم خود را بترکانند . مگر نبود که مولای متقیان و امیر مومنان صلی الله علیه و آله و سلم شبها نان به کول خود میگذاشت وبه خانه اشخاص ناتوان تسلیم می کرد؟"[xxx] "من به تمام مقرراتی که حمایت از رنجبران می کند معتقدم . من غیر از حمایت این طبقه مرامی ندارم و نمی خواهم کارگری به نفع سرمایه دار بیچاره و زبون شود. "[xxxi] بعد از ظهر30 تیر مصدق در اجتماع هزاران نفری که جلوی خانه اش جمع شده بودند گفت : "ای کاش مرده بودم و ملت ایران را اینطور عزادار نمی دیدم . ای مردم به جرات می گویم استقلال و عظمت ایران از دست رفته بود. شما با رشادت خود آن را گرفتید"[xxxii] "آنهایی که می خواهند ملت ایران غیر رشید معرفی شود ، آرزوی خود را به گور خواهند برد."[xxxiii] "ما مرهون این مردم هستیم. اگر میگویید میل مردم غلط است، این حرف اساسی ندارد. مملکت مال مردم است."[xxxiv] و برای همین مردم بود که مصدق در خرداد 1331 به لاهه رفت و در حدود 181 سند مبنی بر دخالت انگلیس در امور ایران به دادگاه ارائه نمود و بر اساس این هدف که: "جبهه ملی همواره خواهان این بوده است که هموطنان عزیز همه در سرنوشت خود دخیل شوند."[xxxv] او آمده بود تا از حقوق ملت دفاع کند چه که قدرت را از ملت گرفته بود: "من نخستوزیر ملت هستم ، نه نخست وزیر مجلس و نه نخستوزیر شاه "[xxxvi] "یک اصل ثابت و تغیر ناپذیر برای حکومتی که به افکار عمومی تکیه دارد ، این است که هر وقت با مشکلی روبرو می شود به منبع قدرت و سرچشمه لایزال نیروی ملت متوجه می گردد ، ملت ما اکنون زبانزد شهامت و مردانگی شده است و در سراسر گیتی از او به عنوان مشعل دار مبارزات ملی یاد می کنند."[xxxvii] و خطاب به نمایندگان مجلس گفت: "آقایان بیایید به کعبه ملت رو کنید.[xxxviii] مصدق با وجود کهولت سن و بیماری مزمنی که او را همواره رنج میداد، حتی شده با تزریق خون در مجلس حاضر میشد[xxxix]، تا دفاع از حقوق ملت را بر عهده گیرد. او خود، فروتنانه تمام این رنج ها را در راه آزادی ملت هیچ شمرد و گفت: "جز شوق خدمت گزاری و عشق به عظمت و آزادی و اطاعت محض از خواسته های ملت چه چیز می تواند در این حالت نقاهت و ناخوشی مرا به ادامه این راه پر مسئولیت و پر مشقت ترغیب کند؟"[xl] مصدق نه عوام فریب بود و نه اهل تحریک عوام الناس، اما رای مردم و نظر مردم را بالاتر از همه چیز می دانست. روز 23 تیر 1332 که 27 تن از نمایندگان فراکسیون جبهه ملی از نمایندگی استعفا کردند و در تعقیب کناره گیری این گروه 25 تن دیگر از نمایندگان عضو فراکسیون های دیگر مجلس استعفا دادند، هر چند دولت با استعفای بیش از70 درصد نماینده ها دلیل موجه و قانونی برای انحلال مجلس داشت ولی باز هم به آرای عمومی مراجعه کرد و پاسخ خود را با رای میلیونی مردم گرفت.[xli] گویی مقدر شده بود تا دو هفته قبل از کودتا آخرین دین خود را به دموکراسی ادا کند.مصدق در دادگاه نظامی گفت: "حیات من و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سر افرازی میلیون ها ایرانی ونسل های متوالی این مملکت کوچکترین ارزشی ندارد. از آنچه برایم پیش آمده هیچ تاسفی ندارم و یقین دارم وظیفه ی تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام دادم.عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر یا زود به پایان می رسد.ولی آنچه می ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستمدیده است."[xlii] بعد از کودتای 28 مرداد هم مصدق هیچ گلهای از مردم ندارد و مکرر نقش آن ها را در ملی شدن صنعت نفت و توفیق دولتش یادآوری میکند: "آقا این مردم چقدر ما را تقویت می کردند .همه چیز را تمکین می کردند، صبر داشتند چون می دیدند دولتی دارند که مال خودشان است و برای آنها کار می کند. نفع خصوصی نداشتیم .جیبمان را نمی خواستیم پر کنیم مردم با کمال میل و اخلاص به همه گونه ناکامیها گردن می نهادند ".[xliii] و اینگونه است که حرفش بر دل مینشیند چه که لاجرم از دل برآمده : "من نوکر مردم هستم." [xliv] بی دینی، کهن ترین اتهام تاریخ مصدق دیندار بود، گرچه به مثابه تمام دینداران واقعی تاریخ همواره به بی دینی متهم می شد. از آیت الله کاشانی تا سرتیپ آزموده[xlv]، از جمال امامی تا آیت الله خمینی[xlvi]، آنجا که زبان به دشنام گشودند، از این حربه استفاده کردند. آن ها مصدقی را بی دین نامیدند که در دینداری به حدی مقید بود که در وصیت نامه اش مبلغی را برای ادای نماز و روزه و حج اش کنار گذاشته بود.[xlvii] دینداری مصدق را نه تنها از روی تز دکترایش که "وراثت در مذهب شیعه"[xlviii] بود می شود فهمید، که جزء جزء زندگی مصدق آمیخته با اسلام بود. خشک مذهب نبود، جوهره اصلی دین را گرفته بود. آنکه صدرات اسلامیترین حکومت تاریخ ایران را بر عهده گرفت، از همان ابتدا به راه محمد و علی رفت. مبارزه با ظلم، برچیدن بساط زور و نابرابری، برداشتن یوغ بندگی از گردن ملتی مظلوم و یک عمر تلاش برای استقرار استقلال و آزادی، مصدق را حتی در دینداری نیز، سرآمد مردان زمان خود گردانید : "من ایرانیم و مسلمان و بر علیه هر چه ایرانیت و اسلامیت را تهدید می کند تا زنده هستم مبارزه می نمایم."[xlix] "من در زندگی همیشه خدا را ناظر دیده ام و خواسته ام که هر چه می کنم مورد رضایت خدا باشد ."[l] "بیایید از مسلمانی و آداب آن برای بر حق بودن اسلام نه برای میل این و آن پیروی کنیم و به لوازم آن تنها از ترس خدا و معاد و نه مقتضیات دنیوی و سیاسی عمل نماییم."[li] "هر کس میداند که حکومت آزاد داشتن در یک ده خراب بهتر از اسارت در یک مملکت آباد است و بنابر این هر ایرانی که دیانت مند است و هر کس که شرافت دارد تا بتواند باید روی دو اصل از وطن خود دفاع کند و خود را تسلیم هیچ قوه ای ننماید که یکی اسلامیت است و دیگری وطن پرستی و امروز در مملکت ما اصل اسلامیت اقوم است زیرا که یک مسلمان حقیقی تسلیم نمی شود مگر اینکه حیات او قطع شود."[lii] "مردم چرا به حسین(ع) معتقدند؟ برای اینکه او در راه آزادی صدماتی کشید و جان خود را فدا کرد. پس من هم که سگ آستان حضرتم باید به مولای خود تاسی کنم و برای خیر این مردم و برای آزادی این جامعه هر گونه فحش و ناسزا را بشنوم." [liii] و آن هنگام که دست استعمار انگلیس را از شریان نفت ایران قطع کرد اینگونه به شکرگزاری پرداخت: "خدای را شکر که به مدد ارواح طیبه اولیای اسلام و پشتیبانی و فداکاری ملت ایران برای همیشه گریبان خود را از چنگال دشمن خلاص کردیم."[liv] مصدق و استقلال برای مصدق استقلال یک هدف، یک آرزو و یک آرمان بود. این بود که زندگیاش را فدای استقلال میهنش کرد و مدام فریاد کشید: استقلال، استقلال، استقلال...: "چگونه ممکن است خون ایرانی در رگ های کسی جاری باشد و مداخله اجنبی را در کشور تحمل نماید؟"[lv] "واضح تر بگویم؛ ما باید خود را به آن درجه استقلال واقعی برسانیم که هیچ چیز جز مصلحت ایران و حفظ قومیت و دین و تمدن خودمان محرک ما نباشد ."[lvi] "بنده به نان و قماش اهمیت نمی دهم . آن چیزی که بنده اهمیت می دهم استقلال ایران است."[lvii] "ملت ایران طالب استقلال است و آن را به هیچ قیمتی از دست نمی دهد . ملت می خواهد که خارجی از این مملکت برود و در امور ما مداخله نکند ."[lviii] "اجنبی ، اجنبی است . شمال و جنوب فرقی نمی کند . موازنه بین آنها تنها راه نجات ماست."[lix] "در تمام مدت زمامداری از لحاظ سیاست داخلی و خارجی فقط یک هدف داشتهام و آن این بود که ملت ایران بر مقدرات خود مسلط شود و هیچ عاملی جز اراده ملت بر مملکت حکومت نکند. پس از 50 سال مطالعه و تجربه بدین نتیجه رسیدهام که جز با تامین آزادی و استقلال کامل ممکن نیست ملت ایران در راه سعادت خود بر موانع و مشکلات غلبه کند."[lx] "من آدمی هستم که با این حال کسالت و با تمام ناتوانی خودم تا نفس دارم برای آزادی و استقلال این مملکت مبارزه می کنم و از این کار صرف نظر نخواهم کرد . آن ملتی که بنده یک کمپانی بشود ان را ملت جلو رفته نمی گویند.عقبمانده میگویند. "[lxi] "پس از 50 سال مطالعه و تجربه به این نتیجه رسیدم که جز تامین آزادی و استقلال کامل ممکن نیست ملت ایران بر مشکلات پیروز شود برای نیل به این منظور تا آنجا که توانستم کوشیدم ."[lxii] " بدبختی ما از انبار های نفت ماست. ما نفت نمی خواهیم .گرسنه می مانیم ولی آزادی و استقلال می خواهیم.عقیده ی من همیشه این بوده که ایرانی خانه ی خود را باید خودش اراده کند."[lxiii] " دولت ایران می خواهد از مال حلال خود، مالی که متعلق به خودش است مملکت را اداره کند و کسی نتواند از عایدات آن سوء استفاده کند ."[lxiv] او در یک مصاحبه و در سه بند هدف مبارزه ملت ایران را عدم دخالت خارجی عنوان نمود: "سه موضوع را باید در نظر داشت: 1- دولت ایران باید خودش را کاملا مستقل نگاه دارد تا هیچ دولت خارجی نتواند در امور داخلی او دخالت کند. 2- وقتی یک دولت دخالت کرد چطور می توانیم از بقیه انتظار داشته باشیم دخالت نکنند ؟ 3- ملت ایران از ملی شدن صنعت نفت خود یک هدف عمده دارد و آن اینکه دیگران در امور داخلی ما دخالت نکنند ."[lxv] "ما حرف حق را می زنیم . اگر صدای ما یک روز برای این گوش نواز و برای آن گوش خراش است و روز دیگر بالعکس ما نباید خاموش شویم ."[lxvi] "ملت متشخص آن است که دست گدایی مقابل بیگانگان دراز نکند. هر بیگانهای هم محض رضای خدا به کسی یا ملتی کمک نمیکند مگر اینکه بعدا بخواهد از اشخاص یا آن مملکت به هر طریق که میتواند سو استفاده یا حسن استفاده کند."[lxvii] "اگر قرار باشد در خانه خود آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان بر ما مسلط باشند و رشتهای به گردن ما بیاندازند و ما را به هر سوی که میخواهند بکشند، مرگ بر چنین زندگیای ترجیح دارد."[lxviii] مصدق آرمانگرا بود یا واقع بین؟ شاید در میانه. در اظهارنظرات او پیرامون قضیه نفت، واقعیت را دانستن و به دنبال حقیقت رفتن مشهود است. او هیچگاه نمیگوید که اگر نفت صادر نکنیم وضع ما بلافاصله بهتر میشود، بلکه دائما اشاره میکند که آزادی و استقلال مملکت مهمتر از عواید نفت است، چه نیک میدانست "نفت شیشه عمر ماست"[lxix]: "من نمی خواهم عرض کنم که عواید نفت خدمت بزرگی به اوضاع اقتصادی مملکت و بالا بردن سطح زندگی مردم نمی کند بلکه می خواهم بگویم که عواید نفت وقتی برای ما مفید است که آزادی و استقلال ما از بین نرود . یعنی مملکت را با عواید نفت معامله نکنیم."[lxx] مصدق در اوج فشار اقتصادی حاضر به مصالحه بر سر اعتقادش نشد و هنگامی که سخن از قراردادهای یکطرفه و به ضرر ایران به میان آمد صریحا موضع گیری کرد و گفت: "با وجود تمام مشکلات اقتصادی و مالی ملت ایران به هیچ قیمتی حاضر به قبول شرایط ناروا که به استقلال سیاسی یا اقتصادی یا خدای نکرده حیثیت و شرافت ملت ایران لطمه وارد سازد تن در نخواهد داد ."[lxxi] و آب پاکی را بر دست مخالفانش ریخت: "من با دادن هر امتیاز از نظر اقتصادی و سیاسی مخالفم."[lxxii] چه که با تمام وجود اعتقاد داشت: "راهی که در پیش داریم تنها راه نجات ملت ایران است ."[lxxiii] مصدق رسما جبهه ملی را محفل آزادیخواهان و استقلال طلبان عنوان کرد و گفت: "جبهه ملی را باید مرکز احزاب کشور دانست که همه به یک اصل معتقد باشند و آن آزادی و استقلال مملکت است ."[lxxiv] و سرانجام او در یک کلام ارزش زندگی را بسته به استقلال و آزادی دانست : "چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلکه یقین دارم این آتش خاموش نخواهد شد.اگر قرار باشد در خانه ی خود آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان بر ما مسلط باشند مرگ بر چنین زندگی ای ترجیح دارد. هیچ مبارزه ای هر چند کوچک و ناچیز باشد به آسانی به نتیجه نمی رسد. تا رنج نبریم گنج میسر نمی شود. در این راه نیز سعی ناکرده به جایی نتوان رسید. "[lxxv] مصدق در جهان مصدق نه تنها برای ایران، که برای کشورهای جهان سوم و استعمار زده موهبتی الهی بود. روز 28 آبان 1330 نخست وزیر ایران در میان استقبال بیش از دو میلیون مصری که فریاد می زدند "زنده باد دکتر مصدق"،"زنده باد رهبر مبارزه با امپریالیسم" وارد قاهره شد.[lxxvi] مصدق در سخنرانی خود در دانشگاه فواد اول گفت: "من در این سفر به دوستان مصری خود با صدای بلند میگویم که مشرق زمین بیدار است. ملتهای ما زنجیرها را یکی پس از دیگری از دست و پای خود برمیدارند و به آنها که هنوز خواب امپراطوری مستعمراتی را میبینند پوزخند میزنند..."[lxxvii] پسر مصدق که همراه او به مصر رفته بود نقل میکند: "پس از آنکه مصدق و نحاس پاشا از احساسات مردمی که در مقابل محل اقامت ما گرد آمده بودند تشکر کردند، پدرم رو به نحاس پاشا کرد و گفت: برادر ، تو با این مردم باید انگلیسی ها را از کانال سوئز بیرون کنی !"[lxxviii] و اینگونه است که جمال عبدالناصر بعد از ملی شدن کانال سوئز در سال 1335 میگوید:" من شاگرد مکتب ضد استعماری مصدقم. در مکتب دکتر مصدق درس آموختم."[lxxix] مصدق در خاورمیانه چنان آتشی برپا کرد که میتوان گفت نطفه استعمارزدایی از کشورهای جهان سوم با سخنان او بسته شد. صالح جبر، لیدر حزب ملی عراق گفت:" با کمال صراحت می گویم،افزایش عایدات نفت عراق مرهون تلاش و همت دکتر مصدق است."[lxxx] دكتر احمد سوكارنو رهبر مردم اندونزي در سال 1960 در سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل گفت: "مصدق پرچمدار آزادي كشورهاي غير متعهد است. ما در سنگر جنگ و مبارزه با هلند از اعمال و گفتار دكتر مصدق الهام گرفتيم و بر دشمن فائق شديم." جواهر لعل نهرو گفت : "در قرن ما آسيا سه مرد بزرگ به وجود آورد كه در جهان تاثير نمايان گذاشتند اين سه مرد بزرگ يكي گاندي، دومي مائو تسه تونگ و سومي مصدق است". دكتر قوام نكرومه رهبر استقلال غنا گفت: "من از نطق دكتر مصدق در شوراي جامعة ملل درس بزرگي گرفتم؛ اگر حقيقت زندگاني را كه خودمختاري و استقلال و آزادي و جواب رد به خارجيهاست، بهدست آوريد، مابقي نعمات خداوندي كه فرع آزادي و آگاهي است، نصيب شما خواهد شد.[lxxxi] تز دموکراسی هدایت شده مصدق نیز بعدها در کنفرانس باندونگ توسط عبدالناصر، مارشال تیتو و جواهر لعل نهرو دنبال شد.[lxxxii] بیجهت نیست که روزنامه دارالهلال مصر مینویسد: "دکتر مصدق استاد فن ملی شدن در شرق است. تمام رهبران نهضت های خاور میانه در مکتب او درس خوانده اند."[lxxxiii] مصدق و وطن وطن همه چیز مصدق بود. در تمامی نطق ها و مکتوبات او، این حس به چشم میخورد: "نجات وطن عالیترین و بزرگترین قانون است".[lxxxiv] "اگر وطن پرستی بد است چرا دول بزرگ هرچه خوب است برای وطن خود میخواهند؟"[lxxxv] "اگر دنیا وطن همگی است پس این جنگ ها و آدم کشی ها برای چیست و اگر هر ملتی برای خود وطنی دارد پس چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است ."[lxxxvi] " عقیده من این است که ما باید ایرانیمآب باشیم و در عین حال متصرف. یعنی چیزهای خوب را حفظ کنیم و خوبیهای دیگران را ولو اینکه از ملل آفریقا باشد قبول کنیم و معارف را که یگانه وسیله تشخیص خوب از بد است ترویج نماییم."[lxxxvii] "آنهایی که طالب ترقی و تعالی میهن اند ، با هر سیاستی که در مصالح وطن نیست مبارزه می کنند."[lxxxviii] "من ضد خارجی نیستم . از روی منطق به وطنم علاقه مندم ."[lxxxix] "بنده به هیچ چیز غیر از صلاح مملکت و مردم عقیده ندارم و تا آخرین نفس در خدمت به وطن عزیزم می کوشم و حاضرم ."[xc] "من آب حیات نخورده ام، می دانم که دیر یا زود می میرم پس چه بهتر که در راه انجام وظیفه بمیرم ."[xci] "آرزوی من این است که در راه انجام وظیفه ، شهید راه وطن شوم." [xcii] "من می خواهم در راه وطن شربت شهادت را بچشم. من می خواهم در راه وطنم بمیرم. می خواهم در قبرستان شهدای آزادی دفن شوم.من تا آخر عمر برای دفاع از وطن حاضر می باشم."[xciii] "من آرزو می کنم که برای افتخار ایران شربت شهادت بنوشم ."[xciv] و سرانجام اینگونه بر سر وطنفروشان فریاد میکشد: "ای مرگ بر کسانی که بجای خدمت ، خیانت به وطن را پیشه خود قرار می دهند ." [xcv] مصدق و قانون مصدق همواره دغدغه مردم داشت. برای او قانون برای مملکت معنی داشت نه مملکت برای قانون: "من حاضرم هر قانونی که بر خلاف مصالح ملت باشم بسوزانم زیرا به عقیده ی من قانون برای مملکت است نه مملکت برای قانون. نجات وطن عالیترین و بزرگترین قانون است."[xcvi] "قانون اساسی ، قانون الهی نیست که قابل تغییر نباشد ، قانون اساسی کار بشر است و بشر هم باید آن را تغییر بدهد." [xcvii] "مجلس باید با ملت یکی باشد و به جامعه خدمت کند.آن مجلس شورای ملی که از ملت جدا باشد مجلس شورای ملی ایران نیست. مجلس باید خود را از ملت بداند."[xcviii] "مجلس شورای ملی باید مصوب جامعه باشد و مردمان را کعبه آمال خود بدانند ."[xcix] "ما می خواهیم مجلس ، مجلس ملی ایران باشد."[c] "قانون را محترم میشمارند برای اینکه مفید است و هرگاه تشخیص داده شود که به حال مملکت مضر است وظیفه وجدانی هر فرد است که برای اصلاح یا فسخ آن بکوشد."[ci] "قانون را برای مملکت میخواهیم، اگر قانون خلاف مصلحت مردم باشد، آنرا زیرپا میگذاریم."[cii] "قانون اساسی را باید نمایندگان حقیقی ملت تغیر دهند قانون را باید طوری وضع کرد که اشخاص بد نتوانند بر خلاف مصالح مملکت و در نفع خود از آن استفاده کنند . این مجلس موسسان قلابی است ملت زیر بار این مجلس موسسان نخواهند رفت بر فرض اینکه شما بگویید مجلس موسسان این قانون را تغیر داده قانونی که مخالف میل مردم باشد قانون نیست ."[ciii] "در کشورهای دموکراسی و مشروطه هیچ قانونی بالاتر از اراده ملت نیست."[civ] "بالاخره پس از 50 سال ، شصت سال ، 70 سال دیگر یکی از ما وجود نخواهد داشت . ما باید به فکر نسل های آتیه و نسل های آینده را بکنیم . ملت ایران حاکمیت ملی دارد ملت ایران خودش را اداره خواهد کرد."[cv] مصدق به مجلس به عنوان پایگاه و نهاد ملت اعتقاد داشت و کاری را مهمتر از نمایندگی ملت نمیدانست: "ما وکالت مردم را به ارث نبرده ایم به هر کجا که رسیده ایم به واسطه خدمتی است که به ملت کرده ایم ."[cvi] "وکیل ملت ان کسی است که به نفع ملت رای بدهد ، هر کس بر ضد ملت رای داد ولو اینکه نماینده حقیقی ملت باشد چون خیانت کرده است از وکالت معزول است."[cvii] "در مملکتی که اقلیت آزاد نباشند در مجلس صحبت کند آن مملکت به هیچ وجه ترقی نمی کند ، اقلیت باید حرف های خود را بزند و مردم قضاوت کنند."[cviii] و زمانی که دید مجلس از معتمدین واقعی ملت خالی است و نمایندگان رشوهخوار و دستنشانده بر آن صندلیها تکیه زدهاند، گفت: " اینجا مجلس نیست اینجا دزدگاه است."[cix] مصدق و مخالفان مصدق در راه ملی شدن صنعت نفت زحمات زیادی کشید. از هر سو آماج حملات دوست و دشمن قرار گرفت. دکتر فاطمی وزیرخارجه او هدف ضربه گلوله فدائیان اسلام قرار گرفت و خود مصدق نیز از بیم ترورش بوسیله فدائیان از نمایندگان خواست که برای امنیت جانی در حین تمام کردن کار نفت، در مجلس بخوابد.[cx] حیرتآور اینجا که مصدق با اینحال رئیس شهربانی را احضار کرد و دستور داد در توقیف فدائیان اسلام اقدامی نکند .[cxi] بعد از اینکه دید مجلس به کانون فحاشی علیه او و دولت تبدیل شده طی نطقی گفت: "بنده نسبت به آن اشخاصی که در مجلس به دولت توهین کرده اند گله نمی کنم به جهت اینکه ما می گوییم برای کشته شدن حاضریم. وقتی کسی برای کشته شدن حاضر است دشنام و ضرب وجرح در مراحل اولیه است . آن اشخاص که تصور کرده اند دولت از این قبیل حرفها کنار می رود و یا دولت را می توانند با فحش و دشنام بر کنار کنند تصور بیهوده و باطلی کرده اند ."[cxii] "اگر دولتی وزیرش کتک بخورد نخست وزیرش فحش بشنود ، اینها در راه مملکت چیزی نیست که ما از اینها بترسیم و دست از مبارزه بکشیم."[cxiii] مجلس حد فاصل 30 تیر 1330 تا مرداد 1332 کانون فعالیت علیه دولت بود.حائری زاده در مجلس گفت:" از مطالعه لایحه اختیارات مصدق فهمیدم که مزاج علیل دارای فکر علیل است".[cxiv] جمال امامی خطاب به مصدق گفت: "تو نخست وزیر نیستی .تو هوچی هستی. مملکت را به آتش کشیدی . تویی که تمارض می کنی ، چه کردی برای این مملکت ؟ جز بدبختی و فلاکت چه کردی؟ از جان مملکت چه می خواهی؟خداوند یک مرض هایی برای تنبیه جامعه ایجاد می کند دکتر مصدق یکی از این امراض است که خدا برای ایران فرستاده است. "[cxv] حائری زاده نیز طی تلگرافی به دبیر کل سازمان ملل گفته بود :" مصدق در نظر دارد یک دولت کمونیستی به مردم ایران تحمیل کند."[cxvi] حتی آیت الله کاشانی نیز بعدها گفته بود: "ریاست مجلس در شان من نبود و من از این جهت این مقام را پذیرفتم که جلو فعالیت هایی که مصدق می خواست شروع کند و یک سال بعد شروع کرد بگیرم."[cxvii] مکی و بقایی زاده نیز دائم مشغول توطئه علیه دولت بودند و هر زمان مصدق میخواست در مجلس حرف بزند یا لایحه مهمی مطرح شود ، با ترک مجلس، جلسه را از اکثریت میانداختند. اما مصدق در طی تمامی این مخالفتها و دشمنیها هیچگاه سخن مادر عزیزش را از یاد نبرد: "از پیشامدی سیاسی آنقدر متاثر شدم که به من حالت تب دست داد و چند روزی در خانه بودم. وقتی مادرم از من عیادت کرد و گفتههای من را شنید گفت: مگر تو نمیدانی که هر کس تحصیل حقوق نمود و در سیاست وارد شد باید خود را برای هرگونه افترا و ناسزا حاضر کند و هر ناگواری که پیش آمد تحمل نماید .چون میدانم تو غیر از خیر مردم نظری نداری باید بدانی که وزن اشخاص در جامعه بقدر سختیهایی است که در راه مردم تحمل میکند. این بیانات از زبان مادری که مرا بسیار دوست داشت آنقدر در من تاثیر نمود که آنرا برنامه زندگی قرار دادم و ازآن به بعد هر چه فحش و ناسزا شنیدم خود را برای خدمت به مملکت بیشتر آماده و مجهز دیدم."[cxviii] "هر وقت که نمایندگان مجلس شورای ملی به شخص من فحش و دشنام بدهند ، اهمیت من در جامعه بیبشتر می شود.من هرگز این اهمیت را فدای کارهای کوچک نمی کنم."[cxix] "34 سال است در این مملکت با هر کسی که خیانت به مملکت کرده مبارزه کرده ام و هیچ هراسی نداشتم . به من هر قدر فحش هم که داده اند بر عظمت و شان من افزوده شده است و هر وقت که به من دشنامی می دهند خدا را به شهادت می طلبم که خوشوقت می شوم . می گویم این دشنامی که در راه خدمت خلق بوده است بر عظمت و شان من افزوده می شود."[cxx] مصدق در مجلس به همین سختیها اشاره کرد و گفت: "امروز مبارزه بزرگی را امت ما شروع کرده است که هیچ کس از ابهت آن غافل نیست. البته در این گونه جنبشهای اجتماعی باید در مقابل هر گونه محرومیت ایستادگی کرد . هیچ مبارزهای هر چقدر کوچک و ناچیز باشد به آسانی به نتیجه نمی رسد نابرده رنج گنج میسر نمی شود."[cxxi] "هیچ ملتی نیست که بدون فداکاری ، بدون زحمت بتواند استقلال خود را حفظ کند ، ملت ایران باید تحمل هر گونه مشقتی را بکند تا طوق بندگی را به گردن خود نگذارد . اگر ما توانستیم از نفت خود استفاده کنیم نو اگر توانستیم اعقاب و اولاد ما به سرنوشت ما دچار نمی شوند. من با حالت کسالت ، با حالت ناتوانی تا نفسم در می اید اینجا می مانم بلکه بتوانم خدمتی به مملکت بکنم . "[cxxii] او پس از تصویب لوایح به ملت ایران به مخالفتها اشاره کرد و دردمندانه گفت: "انان که به عظمت مبارزه نمی اندیشند چه شایسته و بجاست که مجالی باقی گذارند تا از این ورطه هولناک بگذریم و کار حریف حیله گر خود را به پایان رسانیم.انوقت ممکن است برای جدال ها و مبارزه های کوچک فرصت پیدا شود.امروز مجادله با حکومتی که در تمامی جبهه ها با اجنبی مشغول زد و خورد است اگر دور از انصاف نباشد شایسته وطن پرستان و علاقه مندان به استقلال و حاکمیت مملکت نیست."[cxxiii] مصدق از همان ابتدای زندگی در مسئولیتهایی که به عهده گرفت نشان داد که هیچگاه بر سر منافع مردم حاضر به سازش نیست.در راه اعتقاداتش و صلاح ملت فامیل و فامیل بازی نمی شناخت. قوام و وثوق با آنکه هر دو از نزدیکان و آشنایان وی بودند همواره مورد نفرت وی قرار داشتند. در کابینه بعد از سیدضیا مصدق به وزارت دارایی منصوب شد اما به دلیل وجود آرمیتاژ اسمیت انگلیسی آن وزارتخانه را قبول نکرد و شرط قبول را رفتن اسمیت گذاشته بود . صبر کرد تا اسمیت رفت و وزارت را قبول کرد . در خرداد 1302 در کابینه مشیرالدوله به وزارت خارجه رسید در دوران کوتاه تصدی گری اش (تا بهار 1303 ) در مقابل ادعاها و فشارهای مداوم انگلیس سر سختانه ایستاد و مانع دست یابی انگلیس به جزایری مانند ابوموسی و شیخ شعب گردید. در طول 57 سال تاریخ معاصر ایران(از سیدضیا تا بختیار) 45 دولت در ایران بر سر کار آمدند. در میان وزرای این 45 دولت، مصدق تنها وزیری بود که فرهنگ حاکم را نپذیرفت و در پی سیاستی دگر گام برداشت.[cxxiv] مصدق در جایی میگوید: "حوادثی که موجب بلندی نام می شود کم است و شاید در عمر کسی به این حوادث تصادف نکند .خوشبخت کسی که از این حوادث استفاده کند و بدبخت آنهایی که خود را مطیع این پیشامد نموده اند."[cxxv] و او نشان داد که به خوبی میداند چگونه از فرصتها استفاده کند. در دادگاه مصدق هیچگاه از راهی که در آن قدم گذاشته بود منحرف نشد. فریادهای پیاپی اش در هفتمین دهه از زندگی همچنان همان خواست های اولیه بود؛استقلال،آزادی: "چون از مقدمات کار و طرز تعقیب جریان دادرسی معلوم است که در گوشه زندان خواهم مرد و این صدا و حرارت را که همیشه در خیر مردم بکار برده ام خاموش خواهند کرد و جز در این لحظه نمی توانم با هموطنان عزیز صحبت کنم، بدین وسیله از مردم رشید و عزیز ایران مرد و زن تودیع می کنم و تاکید می نمایم در راه پر افتخاری که قدم بر داشته اند از هیچ حادثه ای نهراسند."[cxxvi] "به ملت ایران و بخصوص افراد جوان که چشم وچراغ مملکت و مایه امید کشورند ، می گویم از راهی که برای طرد نفوذ بیگانه گان پیش گرفته اند منحرف نشوند، از مشکلاتی که در پیش دارند هیچ وقت نهراسند و از راه حق و حقیقت باز نمانند."[cxxvii] مصدق در دادگاه از اینکه حکم اعدام برای او به اجرا درآید نه تنها هیچ گلهای نکرد بلکه کشته شدن در راه حسین را افتخاری برای خود دانست و با گریه شدید در دادگاه گفت: "چه از این خوب تر که من در راه ایران زجر بکشم و چه از این بالاتر که در دنیا مظلوم معرفی شوم و چه افتخاری بالاتر از اینکه با رای دادگاه از بین بروم. سید الشهدا علیه السلام فرمود: وقتی انسان برای مرگ آفریده شده ، با شمشیر به مرگ برسد ارزنده تر است."[cxxviii] "محکومیت ناشی از ایمان و عقیده، محکومیتی که نتیجه مبارزه برای آزادی و استقلال مملکت است چیزی نیست که مرا متاثر کند بلکه موجب افتخار من است ."[cxxix] "من هر چه کرده ام از نظر ایمان و عقیده ام بود که به آزادی و استقلال این مملکت داشته ام و حکم محکومیتی که در این دادگاه صادر شود تاج افتخاری است که بر تارک سر قرار می دهم."[cxxx] مصدق نیک دانسته بود راهی را که آغاز کرده است تا سپیده دم استقلال و آزادی این مملکت ادامه خواهد یافت . در دادگاه به این نکته اشاره کرد و با تاسی به پیامبر این شعر مولوی را خواند: "مصطفی را وعده داد الطاف حق گر بمیری تو، نمیرد این ورق" [cxxxi] او حاضر نبود به هیچ ذلتی تن در دهد و حتی در پیری نیز از این قاعده تخطی نکرد. با اینکه 70 سال از عمرش می گذشت و بدنش ناتوان شده بود ترجیح داد 3 سال زندان زرهی و 10 سال تبعید را تحمل کند و از حکومت کوتا چیزی نخواهد و آرمان های مقدس ملت را لوث نکند.در مطبوعات خبری منتشر شد مبنی بر اینکه روز 4 آبان 34 به میمنت سالروز تولد شاه عدهای از زندانیان و از جمله مصدق مشمول عفو ملوکانه قرار خواهند گرفت . مصدق بلافاصله با خشم واکنش نشان داد و در نامه ای طولانی به هیئت گفت : "چنانچه اعلی حضرت همایون شاهنشاه اینجانب را مشمول عفو قرار دهند چون بزگترین توهین است که به یک خدمتگزار مملکت می شود زیر بار آن نمی روم و به زندگی خود خاتمه میدهم ."[cxxxii] مرگ مصدق ؛ نه یک پایان، که آغازی بر حماسه جاودان زندگی تازه او بود. زمانی که پسرش؛ دکتر غلامحسین مصدق، رئیس بیمارستان نجمیه؛ به او پیشنهاد کرد که برای معالجه نسبت به آوردن دکتر از خارج اقدام کنند، با عصبانیت پاسخ داد که: " هر امکانی که در داخل کشور برای معالجه وجود داشته باشد برای من کافی است . آوردن دکتر از خارج توهین به اطبای ایرانی است و من حاضر به این توهین نیستم . لعنت بر من و هر کس دیگر که در این زمان خرج چندین خانوار این ملت فقیر را صرف آوردن دکتر از خارج بنماید. من خاک پای این ملتم. "[cxxxiii] مرگ مصدق به راستی که همه را عزادار ساخت. بغداد نیوز تیتر زد: "مرد آهنین اراده در گذشت ".[cxxxiv] لوموند در مقالهای با عنوان "معاصر کوروش کبیر" نوشت: حتی مرگ که پیروزی نهاییاش بود، حق وی را ادا نکرد. مردی صادق و شرافتمند که با خداوندان نفت پنجه در افکند."[cxxxv] رادیو فرانسه گفت: مصدق براي مردم ايران در حكم يك پيامبر بود ...دفاع هميشگي از حق محرومان در مقابل زورمندان حضرت پولس مقدس را بياد انسان ميآورد.[cxxxvi] تایمز لندن از او با عنوان "مصلحی پاکدامن " یاد کرد که وجودش برای ایرانیان "موهبت" به شمار می آمد.[cxxxvii]رادیو صوتالعرب بعد از مرگ مصدق گفت: امشب ميخواهيم راجع به يك روح بزرگ و مبارز قهرمان عظيم كه از قهرمانان آزادي و جهاد در راه وطن و بر ضد استعمار و استبداد بود صحبت كنيم ...اي روح مصدق سلام مبارزان بر تو.[cxxxviii] روزنامه فیگارو نیز مصدق را "مردی نحیف با اراده ای آهنین" نامید.[cxxxix] در سوگ از دسترفتن مردی نشستیم که به قول روزنامه بوینس آیرس هرالد "بزرگترین خدمتگزار بشر بوده است."[cxl] مصدق؛ انسان تمام مصدق نماد یک انسان اخلاقمدار بود. رئیس دفتر مصدق در دوران 28 ماهه نخست وزیری گوشهای از خصوصیات او را اینگونه نقل میکند: قسم مصدق همیشه" به حق خدا " بود. دو تا یتیم از بچههای احمدآباد همیشه در خانهاش بود و اینها را بزرگ میکرد.زندگیاش فوقالعاده ساده بود . چه هدایا برای شخص ایشان و چه برای دولت محال بود به منزل بیاید. هیچ سرسوزنی نمیگرفت.یک کلمه دروغ از دهانش درنمیآمد. یک وعده حرام نمیگفت. بیست و هشتماه نخست وزیری مصدق یک ریال از اعتبار دولت بابت مخارج دفتر نخست وزیری خرج نشد. همه خرجها را شخصا میپرداخت. خرج نهار و شام و صبحانه 50 سرباز و درجه دار که آنجا بودند را خود مصدق میداد.همچنین عیدیها و هزینهها و پاداشها را. دکتر مصدق در عرض بیست و هشت ماه حکومت از جیب خودش حدود دومیلیون و ششصدهزار تومان خرج کرد.مصدق کوچکترین هدیه را حتی از صمیمیترین دوستانش نمیپذیرفت. یادم هست خبر آوردند که آقای امیر تیمور کلالی ، ازدوستان مصدق، یک کامیون کوچک خربزه از مشهد فرستاده بودند. وقتی خبر آوردند که خربزه را آوردهاند اوقاتش تلخ شد و گفت: این چه کارهایی است؟ این چه بدعتهای بدی است؟ من خربزه میخواهم چه کار؟ بگویید برگردانند. گفتم آقا به امیر تیمور توهین میشود. از روی اخلاص و ارادت این کار را کرده. اگر کامیون به مشهد برگردد راه که آسفالت نیست و عمدهاش خاکی است. همه خربزه ها میشکند و خراب میشود. گفت اجازه نمیدهم یکدانه از این خربزهها به خانه من وارد شود.گفتم پس اجازه بدهید اینها را ببریم دارالمجانین. گفت ببرشان. خربزه ها را بردیم آنجا. بعد از آن مصدق، نریمان شهردار تهران را احضار کرد و گفت: مطالعه کن و ببین چه محل درآمدی پیدا میکنی که جیره مریضهای آنجا را بالا ببری که مریضهایی که آنجا میخوابند از لحاظ غذا و پرستار و دوا در مضیقه نباشند. بعد از آن بود که جیره هر مریض از 3 تومان به 10 تومان افزایش یافت. یکبار پیشکارش که شرافتیان نام داشت و 46 سال پیش او بود بر حسب تصادف با سایر کارمندان بانک و نخستوزیری سوار ماشین نخستوزیری شده بود. مصدق چنان توپ و تشری به او زد که به چه مناسبت تو که کارمند دولت نیستی سوار ماشین دولتی شدی؟ خود مصدق یک دفعه هم ماشین نخستوزیری را سوار نشد. یک پلیموت سبز رنگ داشت که از آن استفاده میکرد. همه چیزش ملی بود. لباس و کفش و همه چیزش وطنی بود. او هیچ چیز خارجی نداشت. فقط موقعی که میخواست به آمریکا برود یادم هست که یکدست لباس اسپورتکس برایش دوختند. آن را از لالهزار خریده بودیم بیشتر هم علتش این بود که چندان اتو لازم نداشت و چروک نمیشد. دکتر مصدق به خصوصیات اخلاقی و شخصی ما توجه داشت.اگر به فرض میفهمید که من مشروب میخورم محال بود مرا نگهدارد. اگر به فرض میشنید که پکی به تریاک میزنم محال بود مرا تحمل کند.یکبار فهمید که یکی از کارکنان دفتر زن جوانی را صیغه کرده و شبها به منزل او میرود و به زن اولش میگوید من در دفتر مصدق هستم. دکتر مصدق به من گفت: آقای خازنی من دروغ را از هیچکس نمیبخشم. این دروغ گفته، ثانیا هوس زن جوان کرده ، این زن جوانی و عمرش را در این خانه گذاشته، با فقر و بدبختیاش گذرانده حالا او رفته زند دیگر گرفته؟ از کسانی که چند تا زن داشتند خیلی بدش میآمد.اصلا از اینها متنفر بود.مخالف شدید آنها هم بود. گفت دستور بده که حقوقش را به خودش ندهند. به خانم اولش بدهند. کارهای حقوقیاش را انجام دادم و از آن به بعد حقوق آن شخص را به زن اولش میپرداختند. یکبار آقا مرا خواست در حالی که عصبانی بود. گفتم آقا چه شده؟ گفت این مش مهدی آبروی ما را برده. گفتم چه کار کرده؟ گفت: از این بالا نگاه میکردم دیدم در کنار سینی سربازها، یکچهارم طالبی گذاشتهاند. آقا سرباز باید یکچهارم طالبی بخورد؟ اقلا نصف طالبی بدهند. غذای آنها را مراقب بود که بهترین غذا باشد. در همان آشپزخانهای که نهار خودش را میپختند، غذای سربازها را هم میپختند.خلاصه سر طالبی غوغایی کرد. به آقا گفتم قرار است ارباب مهدی یزدی، رئیس هیئت مدیره وارد کنندگان چای ، میخواهد بیاید. گفت برای چه میخواهند بیایند؟ گفتم احتمالا راجع به چای است چون کسانی که میخواهند بیایند بزرگترین واردکنندگان چای هستند. گفت خیلی خوب. یک ربع قبل از اینکه اینها بیایند به مش مهدی گفت که از آن چای لاهیجان اعلی دم کن، میهمان میآید.وقتی مهمانها آمدند دستور داد چای آوردند. چای لاهیجان هم واقعا معطر و عالی است. وقتی آنها چای را خوردند از ارباب مهدی پرسید: چای چطور بود؟ خوب بود،بد بود؟ خوب دم کشیده بود یا نکشیده بود؟ ارباب مهدی گفت خیلی عالی بود. گفت: این همان چای ایران است. وقتی گفت این چای ایران است آنها حرفشان را اصلا نزدند و مطرح نکردند که اجازه بگیرند چای از خارج بیاورند. مجلس به همین ترتیب با خوردن یک چای تمام شد."[cxli] غلامحسین مصدق فرزند او میگوید: "در احمد آباد، در سالهای تبعید، روزهای تعطیل برایش میوه می بردیم . گاه قیمتها را میپرسید مثلا می گفت : این پرتقال را چند خریده اید ؟ میگفتیم کیلویی سه تومان . تعجب می کرد و می گفت دیگر پرتقال نخرید ، مگر مردم می توانند پرتقال کیلویی سه تومان بخرند؟"[cxlii] حسین شاه حسینی نیز تعریف میکند: "راننده کامیونی که برای مصدق کار میکرد و از احمدآباد جو به تهران میآورد میگفت:روزی با کامیون جو از احمدآباد به سوی تهران حرکت کردم. در آن زمان تازه سه راه آذری درست شده بود. موقعی که به ورودیه تهران رسیدیم ورود به شهر قدغن بود. من برای اینکه تا فردا صبح منتظر نشوم و همان شب محموله را به مقصد برسانم 5 تومان به پاسبانی که مامور آنجا بود دادم. آن مامور اجازه داد که شبانه وارد شوم. پس از تحویل بار برگشتم و فردا به آقا گزارش دادم. آقا گفت برای چه پول دادی؟ گفتم به پاسبان دادم. آقا به مباشر خودش گفت 5 تومان از حقوق این راننده کم کنید چون به مردم این عادت را میدهد که دزد پرورش دهند. من دیگر نمیتوانم با تو کار کنم. تو دزد پرورش میدهی. حق نداشتی این 5 تومان را به آن مامور بدهی بایستی پشت دروازه میایستادی تا فردا به اجازه ورود میدادند. راننده گفت من برای اینکه میخواستم برای مصدق کار کنم چند روز بعد رفتم پیش آن پاسبان و به او گفتم من گرفتار شدم زیرا آن 5 تومانی را که به تو دادم اربابم قبول نکرده و میخواهد مرا اخراج کند. آن پاسبان پول را به من برگردان. برگشتم وقضیه را گفتم و سرانجام موضوع منتفی شد. اکثر افرادی که الان در ده احمدآباد به سن کهولت خوب به خاطر دارند که در موقعی که در سن کودکی بودند در آن منطقه بیماری مالاریا شایع شد. دکتر مصدق برای جلوگیری از شیوع این بیماری دست به کارشد و در طبقه بالای خانهاش در احمدآباد کورههایی درست کرد و درآنجا شیره برگ درخت اکالیپتوس را میگرفت ( میگفتند برای مالاریا بسیار موثر است) و به بچهها میداد. هر روز صبح بچهها انجا میایستادند و به آنها استکان استکان از این شیره اکالیپتوس میداد تا معالجه شوند. آشپزش برایم تعریف میکرد که ما موظف بودیم بیاییم بیمارستان خیریه نجمیه و از غذای بیماران یک مقدار غذا برداریم و نزد آقا ببریم تا ایشان تناول کنند و ببینند که آیا غذا مطلوب هست یا خیر و اگر غذا مطابق با برنامه و مطلوب نبود متصدیان مربوط را توبیخ میکرد."[cxliii] پسر دکتر مصدق، غلامحسین مصدق، که به همراه او به هلند رفته بود پیرامون حس وطنپرستی و احساس مسئولیت دکتر مصدق نقل میکند: "به یادم هست پس از ورورد به دادگاه لاهه چون مصدق اوراق و اسناد مربوط به مدافعه را به وکیل بلژیکیمان، پرفسور رولن داد، به یک نگرانی عمیقی فرو رفت.زیرا همه اوراق و اسناد از دست او به در رفته بود و به دست مردی افتاده بود اجنبی و آن شخص برای تنظیم لایحه آنها را با خود از کشور هلند به بروکسل برده بود تا پس از دو سه روز بازگرداند.شب هنگام بابا به خواب نمیرفت. چون هر دو در یک اطاق خوابیده بودیم پرسیدم:چرا نمیخوابید؟ گفت اگر حریف به وسایلی که دارد اسناد ما را از چنگ رولن درآورد و ما را بیاسلحه کند تکلیف چه خواهد بود؟ من به او دل میدادم و میگفتم به دل خود بد نیاورید. چنین اتفاقی نمیافتد و این شخص مورد اطمینان است. اما آرام نمیگرفت. یکدفعه روی تخت نشست و هایهای شروع کرد به گریه کردن:"اگر خدای ناکرده رو سیاه به ایران بازگردم خودم را از میان میبرم..."[cxliv] میگویند زمانی که مصدق در مجلس بود هرگاه دو نفر در مجلس به زبان انگلیسی یا فرانسه حرف میزدند مصدق عصبانی میشد و میگفت:" چرا در ایران، در خانه من به زبان خارجی حرف میزنی؟"[cxlv] قانونگرایی مصدق وجه دیگری از زندگی او بود. در رعایت کردن قانون فامیل و آشنا نمیشناخت. خود او نقل میکند: "وزارت مالیه خودش را چهل تومان از مادرم طلبکار میدانست. کاغذ مطالبه را آوردند پیش من که معاون وزارت مالیه بودم، من هم امضا کردم که بدهی را بگیرند. کارم که تمام شد به منزل رفتم دیدم مامور مالیه آمده منزل و دم اتاق از پشت پرده با مرحوم مادرم جر و بحث دارند.به محض رسیدن من مامور مالیه گفت: خانم ما تقصیری نداریم. این آقا نوشته. مادرم هم شروع کرد به داد و بیداد کردن سر من که فلان فلان شده تو هم رفتی اونجا برای ما اوساچُسَک شدی!! و حکم سر من میدهی؟گفتم: مادر دیگر گذشته است..."[cxlvi] حسین مکی که بعدها در برابر او قرار گرفت به یکی از همین موارد اشاره میکند و میگوید: "در دوره شانزدهم مجلس دکتر مصدق پشت تریبون رفت و مشغول گفتن نطق خود علیه رئیس مجلس شد. رئیس مجلس به نشانه قهر ختم جلسه را اعلام کرد و از پشت میز ریاست خارج شد. عدهای از نمایندگان هم جلسه را ترک کردند. من و دکتر طبا به هر زبانی خواستیم دکتر مصدق را پایین بیاوریم ممکن نشد. دو نفری خواستیم ایشان را بغل کرده پایین بیاوریم باز هم نتوانستم. یعنی زورمان نرسید. بالاخره مادهای از آئین نامه داخلی مجلس را به ایشان نشان دادیم که پس از ختم مجلس حق ندارند در پشت تریبون باقی بماند. فورا یادداشتهای خود را برداشته گفتند اطاعت میکنم و پایین آمد!"[cxlvii] قانونگرایی مصدق به حدی بود که حتی حسین فاطمی را نیز از کوره بدر میبُرد. سعید فاطمی که در روزهای کودتا یار و یاور مصدق بود نقل میکند: "صبح روز 25 مرداد 1332، سه روز قبل از کودتا فاطمی به اتاق مصدق رفت گفت: من دیگر نمیخواهم وزیرخارجه باشم. مرا وزیر دفاع کنید. مصدق گفت: برنامهتان چیست؟ گفت: برنامه من این است که تا ظهر امروز 50 نفر را اعدام کنم. مصدق فریاد زد: با چه قانونی؟ گفت: با قانون انقلاب! مصدق گفت: قانون من قانون اساسی است. قانون انقلاب نیست. فاطمی گفت: قانون من قانون انقلاب است. وقتی فاطمی بیرون آمد رو کرد به غلامحسین مصدق و گفت: غلام، این پدر تو آخر ما را به کشتن میدهد!"[cxlviii] مصدق در برابر دشمنانش نیز هیچگاه اصول اخلاقی را زیرپا نگذاشت و از ضعف اخلاقی مخالفانش به عنوان حربهای برای از راه بدر کردن آنان استفاده نکرد. زمانی که مظفر بقایی به کاشانی پیوست و به مخالفت علیه مصدق پرداخت، مصدق کلمهای بر خلاف او نگفت در حالی که به راحتی میتوانست با بازگو کردن واقعهای که در هلند اتفاق افتاد او را در نزد کاشانی و هم سلکانش بیاعتبار سازد. ماجرا از این قرار بود که زمانی که مصدق به همراه هیئت اعزامی به لاهه رفته بود خبر میآورند که پلیس مظفر بقایی را در محله فاحشهها با حالت مستی گرفته و به محل هتل اقامت ایرانیان آورده است. نقل است زمانی که حسین فاطمی این خبر را به مصدق میدهد، مصدق سرش را میگذارد روی میز و گریه سر میدهد . رو به فاطمی میگوید :" ببین که ما با چه افرادی به جنگ انگلستان آمدهایم." گوشه دیگری از این اخلاق مصدق را کاظم حسیبی یار صدیق او تعریف میکند: "زماني كه مصدق ميخواست براي مذاكرات نفتي عازم امريكا شود، قرار بود حسين مكي هم در ليست همراهانش باشد، مكي از آبادان سوار هواپيما ميشود و به تهران ميآيد، در بين راه متوجه ميشود كه اسم او در ليست همراهان دكترمصدق نيست، بسيار عصباني ميشود و از فرودگاه مهرآباد با سرعت به خانه دكترمصدق ميرود، در آنجا من و دكترصديقي و عدهاي از وزرا هم حضور داشتیم. در حضور ما فرياد زد: "من نفت را ملي كردم، اين پيرِسگ چهكاره بود؟!" همه حاضران سكوت کردند. منتظر بودند ببینند مصدق چه واکنشی نشان میدهد.مصدق نه تنها چیزی به مکی نگفت که ديگران را به سكوت دعوت کرد." [cxlix] زمانی که مصدق فهمید مردم میخواهند به پاس زحماتش در یکی از میادین شهر مجسمه او را برپا سازند با خشم طی پیام رادیویی به ملت گفت: "به لعنت خدا و نفرین رسول گرفتار شود هر کس که بخواهد در حیات و مماتم بنام من بتی بسازد ویا مجسمه ای بریزد."[cl] حسن صدر وکیل مدافع مصدق، یکی از باشکوهترین صحنههای زندگی مصدق را اینطور روایت میکند: "5 بار در زندان لشکر دوم زرهی افتخار دیدار با مصدق دست داد.بار دوم یا سوم مصدق لایحه ای که خطاب به دیوان عالی کشور نوشته بودند را به ما تسلیم کردند که یک نسخه را به دیوان بدهیم و یک نسخه را برای خودمان نگه داریم. هرگز آن لحظات تاریخی را فراموش نمیکنم که دکتر مصدق لایحه را قبل از تسلیم با صدای بلند برای ما خواند. وقتی به اواخر صفحه چهار رسید: "روزهایی که مورد انتظار بود سررسید. 29 اسفند 1329 ماده واحد راجع به ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور و دهم اردیبهشت ماه 1330 قانون نه ماده راجع به اجرای ماده واحده از تصویب مجلسین گذشت ..." اشک از چهرهاش فرو میچکید...."[cli] مصدق رفت و دوستداران و رهروانش را در ماتمی عظیم باقی گذاشت. اما او دیگر یک شخص از دست رفته نبود، یک رهبر ساده درگذشته نیز نبود. او دیگر سمبل یک جریان شده بود. نماد یک راه گشته بود. راه استقلال و آزادی. راه مصدق. پی نوشت: پیام رادیویی دکتر محمد مصدق خطاب به ملت ایران. مدت: 28 دقیقه حجم:3.27 مگابایت لینک دانلود: http://www.divshare.com/download/632822-248 منابع و مآخذ [i]- نقل از تایم، 1951. مصدق و تاریخ، افراسیابی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تابستان 1360،ص 391 [ii]- برای کلیشه دستخط نگاه کنید به تقریرات مصدق در زندان، به اهتمام جلیل بزرگمهر و ایرج افشار، انتشارات فرهنگ ایران زمین، خرداد 59، ص168 [iii]- نطق در مجلس شورای ملی، 19 آبان 1304 [iv]- خاطرات و تالمات محمد مصدق، به قلم دکتر محمد مصدق، به کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی،چاپ دهم، 1381، ص 179 [v]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان، انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1327،جلد اول، ص34 [vi]- همان،ج1،ص35 [vii]- نطق در مجلس شورای ملی، 6 تیر 1329 [viii]- نطق در مجلس شورای ملی، 6 تیر 1329 [ix]- - نطق 22 فروردین 1330، نطق های دکتر مصدق در دوره 16 مجلس شورای ملی، جلد اول، دفتر دوم، انتشارات مصدق، تیر 1348،ص 121 [x]- نطق در مجلس شورای ملی، 6 تیر 1329 [xi]- نطق در مجلس شورای ملی، 4 خرداد 1329 [xii]- نطق 22 فروردین 1330، نطق های دکتر مصدق در دوره 16 مجلس شورای ملی، جلد اول، دفتر دوم، انتشارات مصدق، تیر 1348، ص 120 [xiii]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان، انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1327، ج1، ص27 [xiv]- مذاکرات مجلس شورای ملی 25 فروردین 1330، نطقها و مكتوبات دکتر مصدق در دوره شانزدهم مجلس، ج 1، دفتر اول، ص123 [xv]- خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق، به قلم دکتر محمد مصدق، به کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی،چاپ دهم، 1381،ص 106 [xvi]- پیام رادیویی مصدق به مردم در باره علت تقاضای اختیارات، 2 بهمن 1331 [xvii]- مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، 1378، ج1 ، ص 25 [xviii]- اصول برنامه های جبهه ملی، 25/12/1328 [xix]- مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تابستان 1360،ص 240 [xx]- نطق در مجلس شورای ملی، 16 اسفند 1322 [xxi]- تقریرات مصدق در زندان، به اهتمام جلیل بزرگمهر و ایرج افشار، انتشارات فرهنگ ایران زمین، خرداد 59، صفحه 133 [xxii]- نطق پیش از دستوردر مجلس شورای ملی، 28 آذر 1323 [xxiii]- نطق در مجلس شورای ملی ، 3 آذر 1330 [xxiv]- پیام به شهربانی کل کشور ، کیهان، 14 اردیبهشت 1330 [xxv]- بسوی اینده، شماره 121،3/7/1329 [xxvi]- عبدالقدیر خان آزاد، مذاکرات مجلس شورای ملی، 13 مرداد 1330. [xxvii]- کیهان، 15 تیر 32 [xxviii]- نبرد ملت، 29 مرداد 1332 [xxix]- نطق ها و مکتوبات مصدق،ج5، صفحه 161 و 162 [xxx]- نطق 27 فروردین 1330، نطق های دکتر مصدق در دوره 16 مجلس شورای ملی، جلد اول، دفتر دوم، انتشارات مصدق، تیر 1348، ص 131 [xxxi]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان، انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1327، جلد اول،،ص230 [xxxii]- کیهان، 31 تیر 1331 [xxxiii]- نطق مصدق در دادگاه تجدید نظر، مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، 1378،ج 2، ص 286 [xxxiv]- نطق در مجلس شورای ملی،4خرداد 1329 [xxxv]- پیام 3 دی 41 از احمد آباد به کنگره جبهه ملی [xxxvi]- نطق در مجلس شورای ملی، شنبه 9 اسفند 1331 [xxxvii]- پیام رادیویی مصدق به ملت، اطلاعات 16 دی 1331 [xxxviii]- نطق 22 فروردین 30، نطق های دکتر مصدق در دوره 16 مجلس شورای ملی، جلد اول، دفتر دوم، انتشارات مصدق، تیر 1348، ص 122 [xxxix]- "معروف است که دکتر مصدق بوسیله تزریق خون برای انجام وظیفه وکالت به مجلس می آید." روزنامه نوروز ایران ، 5 مهر 1324 [xl]- پیام رادیویی مصدق به ملت ، اطلاعات 16 دی 1331 [xli]- "روز 12 و 18 مرداد مردم تهران و شهرستان ها با شور وشعف بینظیری در رفراندوم شرکت کردند و رای به انحلال مجلس دادند. در تهران 155 هزار و 544 نفر رای موافق و 115 تن رای مخالف با انحلال مجلس و در شهرستان ها یک میلیون و هشتصد وسیهزار رای موافق و 1092 نفر رای مخالف دادند."( ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد، غلامرضا نجاتی، ص300و305) [xlii]- دفاعیات در دادگاه نظامی پس از کودتای 28 مرداد 1332 [xliii]- تقریرات مصدق در زندان، به اهتمام جلیل بزرگمهر و ایرج افشار، انتشارات فرهنگ ایران زمین، خرداد 59، صفحه 134-135 [xliv]- نطق ها و مکتوبات دکتر مصدق، انتشارات مصدق ،ج5، صفحه 3 [xlv]- اتهامات آزموه و پاسخ جلیل بزرگمهر در دادگاه را ببینید در مصدق در محکمه نظامی،صص 648-655 اميرحسين آزموده در سال 1287 ش در تهران متولد شد. او پس از طي تحصيلات ابتدايي و متوسطه به ارتش و دانشگاه جنگ وارد شد و پس از فراغت از تحصيلات نظامي، در رشته حقوق دانشگاه تهران تحصيل كرد. در سال 1308 به درجة ستواني و در سال 1319 به درجه سرگردي ارتقا يافت. به مناسبت تحصيل در رشتة حقوق در دادستاني ارتش مشغول به كار شد اولين محاكمة شاخصي كه او در آن حضور يافت، محاكمه سرتيپ علياكبر درخشاني، فرمانده لشكر آذربايجان، به جرم تسليم شدن در مقابل ارتش پيشهوري در سال 1326 بود. آزموده در اين محاكمه سمت معاونت دادستان را داشت. تا سال 1330 همچنان در اين سمت فعال بود و در فروردين ماه 1330 به درجه سرتيپي ارتقا پيدا كرد. او كه از مخالفان دولت دكتر مصدق بود بلافاصله پس از كودتاي 28 مرداد 1332 به دادستاني ارتش منصوب شد. در 24 شهريور ماه 1332 پس از تشكيل اولين جلسه بازپرسي از دكتر مصدق، او را به جرم سوءقصد عليه حكومت و برهم زدن اساس حكومت و ترتيب تاج و تخت و تحريص مردم به مسلح شدن عليه سلطنت محكوم شناخت و در پنجمين جلسه بازپرسي آزموده در كيفرخواست خود عليه دكتر مصدق و سرتيپ رياحي براي هر دو نفر تقاضاي اعدام كرد. در سال 1333 بار ديگر آزموده دادستان ارتش، حكم اعدام دكتر حسين فاطمي را صادر کرد. در مهر ماه 1333، در مراسم اعدام افسران تودهاي چون سرهنگ سيامك و سرهنگ مبشري حضور يافت. سرتيپ اميرحسين آزموده در سال 1334 به درجة سرلشكري ارتقا يافت و در دي ماه همين سال به عنوان دادستان حكم اعدام سيدمجتبي نواب صفوي، ذوالقدر و سيدمحمد واحدي از فدائيان اسلام را صادر كرد. پس از شكست كودتاي سرلشكر محمدولي قرهني و دستگيري وي، آزموده او را به سه سال حبس و اخراج از ارتش محكوم كرد. سرتيپ آزموده در سال 1339 به درجه سپهبدي ارتقا يافت. يك سال بعد، دولت دكتر اميني، عدهاي از امراي ارتش را به اتهام سوءاستفاده از مقام و حيف و ميل اموال عمومي دستگير كرد كه باعث شد آزموده به عنوان دادستان ارتش اعتراض كند و از سوي ديگر او مخالف اعاده دادرسي سرلشگر قرهني بود و اين علل باعث شد تا به نشان اعتراض، تقاضاي بازنشستگي كرد كه با اين خواسته وي موافقت شد. پس از بازنشستگي، عليه دولت دكتر اميني اعلام جرم نمود و اين اعلام جرم باعث دستگيري او در 29 خرداد 1340 شد. مدت حبس او چندان طولاني نبود و به زودی آزاد شد. اميرحسين آزموده كه از بستگان نزديك جمشيد آموزگار بود پس از خروج محمدرضا پهلوي از ايران به فرانسه پناهنده شد و در سال 1377 فوت كرد. [xlvi]- "اينها فخر مي كنند به وجود او]مصدق[، او هم مسلم نبود." سخنرانی مورخه 25/3/1360.صحيفه نور، ج 15،ص 15. [xlvii]- "از باب منافع سال اول مبلغی که در صورت جداگانه به خط اینجانب تنظیم شده به اشخاص مفصله در آن صورت بپردازند و هرچه باقی ماند برای نماز و روزه و حج این جانب به کار برند."( متن و کلیشه دستخط وصیت نامه که به تاریخ 20 آذر 1344 نوشته شده است در مصدق؛ سال های مبارزه و مقاومت، غلامرضا نجاتی، انتشارات رسا، چاپ دوم ، 1378، ج 2، صص556-558) [xlviii]- مدارک و حقوق اسلامی و وصیت در مذهب شیعه، سال 1914 پاریس، ترجمه از فرانسه،1302. دانستن این نکته شاید خالی از لطف نباشد که مصدق اولین ایرانی ای است که دکترای حقوق دریافت کرد. [xlix]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان،انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1329،جلد 2،صفحه 45 [l]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان،انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1327،ج 1،ص230 [li]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان،انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1329،جلد 2،،ص 75 [lii]- نطقها و مکتوبات مصدق،انتشارات مصدق،ج 7، صفحه 45 [liii]- نطق در مجلس شورای ملی ، 17 اسفند 1322 [liv]- مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، 1378،ج 2، ص 201 [lv]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان،انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1327، جلد اول،ص75 [lvi]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان،انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1329،جلد 2، صفحه 45 [lvii]- نطق در 8 مرداد 29، نطق های دکتر مصدق در دوره 16 مجلس شورای ملی، جلد اول، دفتر دوم، انتشارات مصدق، تیر 1348، ص 1 [lviii]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان،انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1327، جلد اول،ص27 [lix]- نطق در مجلس شورای ملی، 20 شهریور 1324 [lx]- زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر مصدق، نصرالله شیفته] سردبیر باختر امروز[، ص22 [lxi]- نطق ها و مکتوبات دکتر مصدق،انتشارات مصدق، جلد 5 ص 103 [lxii]- مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، 1378، ج2،ص 200 [lxiii]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان،انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1327،جلد اول،ص 91 [lxiv]- نطق در مجلس شورای ملی،17 شهریور 1330 [lxv]- اسناد نفت،ص 253- 256 [lxvi]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان،انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1329،جلد 2،،ص75 [lxvii]- خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق، به قلم دکتر محمد مصدق، به کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی،چاپ دهم، 1381،ص347 [lxviii]- نطق در مجلس شورای ملی ،2 تیر 1330 [lxix]- سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامی به قلم ابوالحسن بنیصدر، 6 آبان 1358 [lxx]- محاکمه مصدق در محکمه نظامی، صفحه 154 [lxxi]- روزنامه حجار، شماره 117، 19/ 9 /1331 [lxxii]- نطق در مجلس14 ، 7 آبان 1332 [lxxiii]- نطق در مجلس شورای ملی،13 شهریور 1330 [lxxiv]- فریاد خلق،ص 19 [lxxv]- نطق در مجلس شورای ملی، 20 تیر1330 [lxxvi]- جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد، غلامرضا نجاتی، انتشارات رسا، 1378، ص200 [lxxvii]- مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تابستان 1360،ص212 [lxxviii]- درکنار پدرم ، غلامحسین مصدق ، ص98 [lxxix]- مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تابستان 1360، ص275 [lxxx]- صالح جبر، لیدر حزب ملی عراق، 16مه 1953 [lxxxi]- مقاله "مصدق از نگاه دیگران"، حمیدرضا مسیبیان ،مجله چشم انداز ایران، شماره 30 [lxxxii]- مباحث بنیادی ملی و تاریخ انقلاب، عزتالله سحابی، انتشارات گام نو،چاپ اول، تهران 1383، ص88 [lxxxiii]- موسسه مطبوعاتی دار الهلال مصر، 17/7/1330 نقل از مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی،ص391 [lxxxiv]- نطق در مجلس شورای ملی، 23 مرداد 1324 [lxxxv]- نطق در مجلس شورای ملی، 16 اسفند 1322. سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان ، انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1327، جلد اول، ص27 [lxxxvi]- پاسخ به روزنامه آژیر، سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان،انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1327، جلد ا،ص230 [lxxxvii]- نطقها و مکتوبات مصدق، ج7،ص 142 [lxxxviii]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14 ، ج 1،ص 168 [lxxxix]- نطق های دکتر مصدق در دوره 16 مجلس شورای ملی، ص 40 [xc]- جلسه 23 دادگاه نظامی ، مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، 1378،ج 2،ص 222 [xci]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14 ، ج 1،ص229 [xcii]- نطق در مجلس شورای ملی، 22 اردیبهشت 1330 [xciii]- نطق در مجلس شورای ملی،10 اسفند 1323 [xciv]- جلسه 19 دادگاه تجدید نظر ، مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، 1378،ج2،ص 280 [xcv]- - نطق در مجلس شورای ملی،27 مهر 1329 [xcvi]- نطق در مجلس شورای ملی،23 مرداد1324 [xcvii]- تاریخ مختصر احزاب سیاسی ، انقراض قاجاریه ، ج 2،ص 330 [xcviii]- روزنامه ایران،8 مهر 1322، شماره 2557 [xcix]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14 ،ج 1،ص344 [c]- سیاست موازنه منفی در مجلس 14،حسین کی استوان،انتشارات روزنامه مظفر، بهمن 1329،جلد 2، ص57 [ci]- کارنامه مصدق،پارسا یمگانی،ص88 [cii]- کارنامه مصدق،پارسا یمگانی، ص87 [ciii]- نطق در مجلس شورای ملی،14خرداد 1329 [civ]- پیام مصدق به ملت ایران، کیهان 5 مرداد 32 [cv]- مذاکرات مجلس شورای ملی ، 28 آذر 1329 [cvi]- نطق 22 فروردین 1330، نطق های دکتر مصدق در دوره 16 مجلس شورای ملی، جلد اول، دفتر دوم، انتشارات مصدق، تیر 1348،،ص 122 [cvii]- نطق های دکتر مصدق در دوره 16 مجلس شورای ملی، جلد اول، دفتر دوم، انتشارات مصدق، تیر 1348 ،ص 2 [cviii]- مذاکرات در مجلس شورای ملی، 19 آذر 1330 [cix]- مذاکرات در مجلس شورای ملی ، 13 اسفند 1323 [cx]- مذاکرات مجلس 22 اردیبهشت 30. مصدق از 22 اردیبهشت تا 9 خرداد در مجلس خوابید. [cxi]- مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، 1378،ج 1،ص 267 [cxii]- نطق در مجلس شورای ملی، 17 شهریور 1330 [cxiii]- نطق در مجلس شورای ملی ، 3 آذر 1330 [cxiv]- نطق در مجلس شورای ملی ، 28 دی 1331 [cxv]- مذاکرات مجلس، 19 آذر 1330 [cxvi]- تلگراف مورخه 18 مرداد 1332 [cxvii]- کیهان، 3 شهریور 1332 [cxviii]- خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق، به قلم دکتر محمد مصدق، به کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی،چاپ دهم، 1381،ص84 [cxix]- نطق در مجلس شورای ملی، 17 شهریور 1330 [cxx]- مذاکرات مجلس شورای ملی، 23 شهریور 1329 [cxxi]- نطق در مجلس شورای ملی،20 تیر 1330 [cxxii]- مذاکرات مجلس شورای ملی، 19 آذر 1330 [cxxiii]- کیهان،4/11/31 [cxxiv]- جامعه شناسی نخبه کشی، علیرضا قلی، نشر نی، چاپ هفدهم، تهران 1379، ص179 [cxxv]- نطق در مجلس شورای ملی دوره چهاردهم [cxxvi]- محاکمه مصدق در محکمه نظامی، صفحه 154 [cxxvii]- جلسه سوم دادگاه نظامی، مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، 1378،ج 2،ص 200 [cxxviii]- جلسه 34 دادگاه بدوی ، 28 آذر 32 ، مصدق و سالهای ج 2،ص 264 [cxxix]- جلسه اول دادگاه نظامی ، مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، 1378، ج 2،ص 193 [cxxx]- مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم، 1378، ج2، ص 201 [cxxxi]- آخرین جلسه دادگاه بدوی، مصدق در محکمه نظامی ،ص 779 [cxxxii]- خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق، به قلم دکتر محمد مصدق، به کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی،چاپ دهم، 1381، صفحه 306 [cxxxiii]- در کنار پدرم؛ مصدق، غلامحسین مصدق،ص153 [cxxxiv]- روزنامه بغداد نیوز، 7 مارس 1967 [cxxxv]- روزنامه لوموند،7 مارس 1967به قلم گاستون فورنیه [cxxxvi]- راديو فرانسه،تفسير خبر، بعدازظهر14 اسفند 1345 [cxxxvii]- تایمز لندن، 6 مارس 1967 [cxxxviii]- راديو صوت العرب، ساعت 30/9 شب 15/ 12 /1345 [cxxxix]- فیگارو، 6 مارس 1967 [cxl]- روزنامه بوینس آیرس هرالد،23/3/1330. نقل از مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی،ص391 [cxli]- 28 ماه طلایی از یک زندگی، گفتگو با نصرت الله خازنی( رئیس دفتر نخست وزیر)، هدی صابر، مجله ایران فردا ،شماره 53 اردیبهشت 78 [cxlii]- در کنار پدرم ، غلامحسین مصدق،ص149 [cxliii]- اخلاقیات مصدق،حسین شاه حسینی، مجله ایران فردا ،شماره 53 اردیبهشت 78 [cxliv]- خاطرات و تالمات مصدق،به کوشش ایرج افشار، مقدمه به قلم غلامحسین مصدق،ص10 [cxlv]- رودخانه خروشان عشق، زندگی و زمانه دکتر سید حسین فاطمی،ص140 [cxlvi]- مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول، تابستان 1360،ص44 [cxlvii]- وقایع 30 تیر 1331، حسین مکی،چاپ اول، تهران 1360، ص22 [cxlviii]- مصاحبه به سعید فاطمی،رودخانه خروشان عشق؛ زندگی و زمانه دکتر سید حسین فاطمی، محمود حکیمی، انتشارات قلم، 1381،ص159 [cxlix]- نقل از سخنرانی لطفالله میثمی،29/2/1383بر سر مزار مصدق [cl]- کیهان 16 اردیبهشت، باختر امروز 17 اردیبهشت 1330 [cli]- دفاع دکتر مصدق از نفت در زندان زرهی،حسن صدر، ص37
|
||||
|