|
|
|||
متن سخنرانی آقای دکتر علی راسخ افشار در مراسم بزرگداشت وی پیام آقای دکتر علی راسخ افشار توسط همسر ایشان خانم ایران راسخ افشار خوانده شد
با
سلام و خوش آمد به حضور خانم ها و آقایان، دوستان عزیز
و محترم، افتخار دارم به شما عزیزان که قدم رنجه کرده،
بسیاری حتی از راه دور و کشورهای دیگر اروپایی با تحمل
زحمات، ما را با حضور خود سرفراز فرموده اید، به نام آقای
دکتر راسخ و به نام خود و خانوادهی راسخ افشار خیر
مقدم عرض کرده سپاسگزاری میکنم. امیدوارم جمع گرمی
داشته باشیم. ازآنجا
که آقای دکتر راسخ ممکن است به هنگام بیانات خود دچار
هیجان شوند که ازنظر سلامت ایشان بایستی ازآن پیشگیری شود،
بیان آنچه ایشان میخواهند بگویند به عهدهی
اینجانب واگذار شده است و اینک سخنان ایشان
:
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی
ما عدم ماست با
سلام و سپاس بیکران حضور دوستان عزیز، خانمها و
آقایان محترم که با حضورو شرکت خود در این مجلس به این
خدمتگزار بیمقدار و سرباز نهضت ملی ایران و
جبههی ملی ویکی ازپیروان ابرمرد تاریخ ایران، مصدق
کبیر، منت گذارده و مرا سرفراز فرموده اید، خیر مقدم گفته
سپاسگزاری بنمایم. هرچند
کاری که من در عمر سیاسی خود کردهام چیزی بیشتر از
گامی چند در جهت انجام وظیفه ملی و میهنی نبوده است، اما
اینگونه نشستها درحقیقت بزرگداشت و ارجگذاری به
نهضت و کوشش ملتی بزرگ و سخت کوش است که درراه دستیابی به
آرمانهای مقدس خود افرادی راتربیت کرده است که
باپیروی از سرداران و بزرگانی همچون قائم مقام فراهانی،
امیرکبیر، ستارخان و باقرخان و ازهمه برجستهتر
دکترمحمد مصدق و نزدیکترین یارانش، دکتر حسین فاطمی، دکتر
غلامحسین صدیقی و همه جانباختگان بیش ازیکصد سال نهضت ملی
ایران از انقلاب مشروطیت و سیام تیر ماه 1331 خورشیدی
تا به امروز و در هر کجا که باشند از سردارتا سرباز همچنان
پرچم مبارزه رابرافراشته نگاه داشته و نهضت مقدس ملی را
همچنان پویا و زنده تداوم
بخشیدهاند.
شبها
ز درمیکده تا جام نگیریم
چون موج زمانی زخود آرام
نگیریم
درگردش
جام است چو آسایش خاطر
ما دغدغه ازگردش ایام نگیریم ای
دل مشنو صحبت یاران مجازی
ترسم
که از این همهمه سرسام نگیریم
ما
زنده از آنیم که آرام نگیریم
موجیم
که آسودگی ما عدم ماست قطع
نظر ازآنچه ازپدربزرگم، روانشاد محمد حسین راسخ افشار
آموخته بودم، تکلیف آینده ی زندگی من به هنگامی مشخص
شد که دراواخر دوران تحصیل پزشکی درفرانکفورت آلمان این
سئوال حیاتی برای من مطرح گردید که اساسی ترین تفاوت و
تمایز میان انسان و حیوان چیست؟ چرا
که درطول تحصیل پزشکی انسان یاد می گیرد که تا چه حد انسان
و حیوان از نظر آناتومی و فیزیولوژی با یکدیگر مشترک
هستند. به
هنگام اقامت و تحصیل هشت ساله درحوزهی علمیه قم،
درضمن تحصیل منطق و فلسقه یادگرفته بودیم که " انسان،
حیوان ناطق است "، ناطق دراینجا به معنای نطق کننده و سخن
گوینده نیست، بلکه همان معنایی را می دهد که دردانش منطق و
فلسفه مورد نظر است، که فکر کردن و اندیشیدن
باشد. انسان
و حیوان درحرکت و خوردن وخوابیدن و تولید نسل و بسیاری
دیگر از فعالیتهای فیزیکی و غریزهای و تا حدی
احساسی باهم برابرند. فرق و تمایز عمدهی آنها در این
این است که حیوان اهلی مطیع و فرمانبردار ارادهی
انسان است و تا حد بسیاری از خود ارادهای ندارد که چه
موقع بخورد و چه چیز بخورد، کجا بخوابد و تا کی می تواند
زنده بماند؟ اما انسان آزاد و مستقل زاده شده و پس از
رسیدن به سن بلوغ و رشد، خود برای خویشتن خویش تعیین تکلیف
میکند و میتواند براساس تشخیص منافع و مصالح
خودش تصمیم بگیرد و طبق ارادهاش عمل
کند. که
معنای آزادی نیز همین است. حالا این سئوال مطرح میشود
که من انسان ایرانی، آیا این خودم هستم که معین میکنم
چگونه حکومت و دولتی داشته باشم؟ چه شخصی و چه نظامی بر من
حکومت کند؟ صادرات کشورم چه باشد وارداتش چه؟ فرهنگ و
سیستم تعلیم و تربیت خودم و کودکانم چگونه باشد؟ چه مقدار
نفت و دیگر منابع طبیعی کشورم را استخراج کنم و به که
بفروشم و پول آن به چه مصرفی برسد؟ یا اینکه درلندن و مسکو
و واشینگتن و برلین و پکن و توکیو و دیگر منابع قدرت
جهانی، برای من ایرانی تعیین تکلیف میکنند و سرنوشت
ما در دست دیگران است. و
منافع و مصالح ما ملت به هیچ گرقته
میشود. به
قول عشقی: چرا
که مجلس شورا نمی کند معلوم؟ که خانه خانه ی غیر است یا که خانه ی
ماست؟ گیرم
که پزشک بسیار ماهری شدم و در طول عمر فلان مقدار پول
ساختم، فلان مقدار تن و کیلوگرم گوشت و برنج و گندم و دیگر
مواد غذایی خوردم. اما این همه درحالی باشد که من
هیچگونه حق اظهار وجود واحساس قدرومنزلت یک انسان
آزاد و مستقل و بیان رای و نظر واعمال اراده و تصمیم خود
را نداشته فاقد ارزش و قدر انسانی
باشم. من
به اینگونه زندگی، "نه" گفتم و به پیروی ازآموزگاران بزرگ
خلق چون گاندی، نلسون ماندلا و مصدق کبیر و به ویژه استاد
بزرگوارم سقراط زمان، دکتر غلامحسین صدیقی که استادم
در دانشگاه تهران بود راهی را انتخاب کردم که تا روزهای آخر
عمر همچنان بر آن استوار و ثابت قدم درادامهی آن
پابرجاماندهام و دچار انحراف و سردرگمی
نگردیدهام و به ریزه خواران استبداد شاهنشاهی و دینی
و گدایان و خدمتکاران قدرتهای خارجی نپیوستم و دچار
وسوسه نشدم. به قول دکتر خانلری درگفتگوی عقاب و زاغ به
آنان گفتم که : من
نیم درخور این مهمانی
گند ومردار تورا ارزانی جای
بسی تاسف است که چه دردوران کنفدراسیون و پیش از جریان 22
بهمن 1357 و چه بعد ازآن چه بسیار دیدیم که چه درحزب توده
واردوگاه چپ و چه درجبهه ملی و صفوف ملیون کم نبودند
مبارزان حتی رادیکالی که به منجلاب ساواک آریامهری و خدمت
کردن در نظام شاهنشاهی یا همگامی با نظام ولایت فقیه سقوط
کردند. تاریخ
پرتلاطم و پرفرازو نشیب ایران زمین پس ازهجوم اعراب که
ثبات قرنها حاکمیت هخامنشی و اشکانی و ساسانی را در
هم ریخت و دوران حاکمیت سلسلههای محلی وتک پادشاهی و
حکمرانانی زودگذر و ملوک الطوایفی به وجودآمد، از نظرروش و
منش اجتماعی وزمانهی بی ثباتی، عنصر ایرانی برای حفظ
حداقل حیات، مجبور به انطباق خود و نان به نرخ روز خوردن
باحاکمان روزگردید که بسا باعث بوجودآمدن اخلاق فردمحوری و
اپورتونیستی وفرصت طلبی شد و استمرار و تداوم و مقاومت
رادر ما ایرانیان به حداقل رسانید. نگاهی به زندگی سیاسی-
اجتماعی رجال همین صد سال دوران تاریخ جدید، نشان رنگ عوض
کردنهای بتان عیاریست که هرلحظه رنگ دیگری گرفته
مصداق" هر لخظه به رنگی بت عیار درآید"
گردیدهاند. این
مصدق بزرگ بود که درتمام سنین عمرو مراحل گوناگون شغلی
وزندگی، چه ازنظر سیاسی و اجتماعی و مالی و چه درزندگی
شخصی و خصوصی همچنان ثابت و استوار و با انضباط،
برجستهترین شخصیت اخلاقی قرن گردید و مکتبی گشود که
پیروان راستینش چه سردار چون صدیقی و فاطمی و چه سرباز چون
حسن شمشیری و غلامرضا تختی و از جمله پدربزرگم که حتی صبح
28 مرداد 1332 به حضور دکترمصدق
شرفیاب شد تا
دربارهی بازماندگان شهدای سیام تیرمذاکره کند
وبرای بازارهای ایران درمقام رییس اتحادیهی اصناف و
بازرگانان درآن روزهای بحرانی کسب دستور نماید، دستخوش
انحراف نگردیدند. افتخار
میکنم که چه درایران و چه درخارج ازکشور، چه در آسایش
وراحتی و چه درتبعید و غربت و سختی، حتی ترک
نکردم و بدون لحظه ای تردید و انحراف مبارزه کرده و
میکنم و تا آنجا که مقدورم بودهاست پرچم مبارزه
را
تا
ز میخانه و می نشان خواهد بود
سرما درگرو پیر مغان خواهد
بود
حلقه
پیر مغان از ازلم در گوش است بر همانیم
که بودیم و همان خواهدبود
بروای
زاهد خودبین که بچشم من و تو راز این پرده نهان است و نهان خواهد
بود پس
از انقلاب، وقتی هستی پدرم را گرفتند بااینکه درحاکمیت
جمهوری اسلامی افرادی چون بهشتی و مطهری از دوستان
قدیمی و بسیارصمیمی من بودند و شخصیتهایی چون آیت
الله آقا مرتضی حائری فرزند مرجع بزرگ تقلید ایران
آقاشیخ عبدالکریم حائری و پدرخانم مصطفی خمینی استاد من
بود و من نزد ایشان تفسیر قرآن و کتاب اصول
فقه رسائل شیخ
مرتضی انصاری و کفایه الاصول آخوند ملامحمد کاظم خراسانی
را می خواندم و آیت الله آقای سلطانی بروجردی،
پدرخانم احمد خمینی استاد من در بخش دوم رسائل و کتاب فقیه
شیخ مرتضی انصاری مکاسب بود و آیت الله
صدوقی استاد شرح لمغه من بود و باآقایان شیخ حسینعلی
منتظری و آقا نورالدین انواری و خود آقای
خمینی رفت وآمد
داشتم و مرا خوب می شناختند و با آقای دکترابوالحسن بنی
صدر که درآن روزگار درایران همه کاره
خمینی بودند و
آقای صادق قطب زاده در جبهه ملی خارج
کشور و
کنفدراسیون همکاری داشتم و کافی بود به یکی ازاینان
که حالا درقدرت
بودند مراجعه کنم تا اموالمان
را پس بگیریم،
نزد هیچ یک ازآنان نرفتم و گردن کج نکردم و غرور
شخصی و حیثیت
ملی- مصدقی ام را نشکستم و درگرو مال دنیا نگذاشتم. همه
خانواده با تنگدستی ساختیم اما تن به استبداد
و حاکمیت
آخوندها و ولایت فقیه
ندادیم و تسلیم نشدیم. سرکوی دوست عمری، قدم ازوفازدم من به هوای وصل جانان پر و بالها زدم من به فروغ دیده دل شب هجر صبح کردم به صلای جان رسیدم چو می صقا زدم من نه
به دیر کارم آید نه به مسجد و کلیسا
که
به راه کعبه دل به ره خدا زدم
من چو
زکوی آشنایی ره بهتری ندیدم
به
هزار درنرفتم درآشنا زدم من دوستان،
روز و روزگار ایران و مردم کشور ما بسیار سخت
شده و هرروز سخت تر میشود. مردم ما
روزگار دشوار و تاریکی را می گذرانند. ناامیدی
فایدهای ندارد و ایران ازدست رفت، دامنگیرحتی
بسیاری از همگامان سیاسی ما شده
است. سردرگمی
و بنبست، بسیاری از جریانهای جمهوریخواهی،
چپ و ملی را فراگرفته، چشم اندازی نیست. کوششهای
بسیاری به ویژه درخارج از کشور، چه در اروپا و چه در
آمریکا، بی نتیجه مانده شکست خورده است. اما دکتر مصدق گفت
که : "
این آتش هرگز خاموش نخواهد شد" او همچنین گفت که ناامید
نشوید و اینهمه ساعتی بیش اززندگی یک ملت نیست. به
هرحال ملت ما صدمات و لطمات بسیاری تا همین روزگارما دیده
است. چه خونهایی که ریخته شد و چه زندگیهایی که
نابودگردید و چه نیروهایی که به هدررفت و درگوشه
زندانها پوسید. کشتار وسیع مشروطیت و بعد رضاشاه و
محمدرضاشاه و سیام تیرماه1331 و 28 مرداد و قیام 22
بهمن و کشتار وسیع سال 1367 و صدها کشته و معلول جنگ 8
ساله و چه شکنجهها و زجرهای دیگر که نیرو و قدرت
ملتی را تحلیل برد و به حداقل
رسانید.
به
دور ما که همه خون دل به ساغر هاست
زچشم
ساقی غمگین که بوسه خواهد چید؟
نشان
داغ دل ماست لالهای که شکفت به
سوگواری زلف تو این بنفشه دمید به
یاد زلف نگونسار شاهدان چمن ببین
در آینهها چو بسیار گریهی بید
چه
جای من که در این روزگار بی فریاد
زدست
جور تو ناهید هرفلک نالید ازانقلاب
کبیر فرانسه به سال 1789 میلادی که با شعارهای آزادی و
برابری و حکومت قانون و ایجا د جمهوری دمکراتیک و نظام
پارلمانی شروع شد و چند سالی کم و بیش آثاری ازآنها دیده
میشد، تا استقرار جمهوری سوم به سال 1871 میلادی که
تا حدی به استقرارآزادی و مردمسالاری درفرانسه
انجامید حدود یک صد سال طول کشید و چه شکستها و
دیکتاتوریهایی که پس ازانقلاب کبیر، از حاکمیت
ناپلئون اول بناپارت و بعد لویی هجدهم و لویی فیلیپ، پرنس
اورلئانی و لوئی ناپلئون سوم گریبانگیر ملت فرانسه
نشد. روی
سخن من درمرحله اول با فرزندان خودم بهنام و ماندانا
می باشد. من نسل سوم از خانوادهای هستم که از صدر
مشروطیت تاکنون درجهت دستیابی به آرمانهای ملی یعنی
آزادی و دمکراسی و رهایی از عقب ماندگی مبارزه کرده است و
شما بایستی این راه را ادامه دهید و نسل چهارم
گردید. درمرحله
دوم به شما دوستان حاضر درجلسه و ایرانیان مبارز خارج کشور
چه دراروپا و چه درآمریکا می باشد. افسرده و دل زده
ازمبارزه برای ایران و ایرانی نشوید به ویژه اجازه ندهید
که ازنظر فرهنگی وزبان و ادبیات فارسی و سیاسی
مقطوعالنسل و عقیم گردید. که انسان زندگی را در
فرزندانش تداوم می بخشد. آدم
که ازژاپن نمی شود وارد کرد، همین ما مردم، نسلی بعد نسل
دیگر هستیم که بایستی به داد هم برسیم و با کمک یکدیگر به
آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی دست یابیم و بالاخره برای
همیشه شاهد ایرانی مستقل و آزاد و آباد گردیم. من به همه
فعالان سیاسی که جمهوریخواه و دمکرات و لائیک هستند
چه آنها که همفکر و همسنگر من درجناح ملی مبارزه می کنند و
چه آنها که درجناح چپ هستند و همگی درپی تحقق حکومت قانون
و استیفای منافع و مصالح ملت و مردمسالاری
میباشند، احترام میگذارم و دست آنان را ازموضع
یک سرباز ملی- مصدقی میفشارم که درهمه
عمرسیاسیام اینچنین
بودهام. از
ما خارج کشوریها بسیار بسیار کارساخته است که به
هنگام فعالیت کنفدراسیون نشان دادیم که چه قدرتی داریم.
خود باخته و ناامید نشویم. فراموش نکنیم که در هر شرطی
ازشرایط و هر کجا که باشیم ایرانی هستیم که بایستی
ازارزشهای اخلاقی و فرهنگی و ملی کشورمان پاسداری
نماییم. برجستهترین خصلت مصدق اخلاق سیاسی او بود و
گرنه دکترو استاد و دانشمند درایران زیاد داشتهایم.
آنچه مصدق را مصدق میکند اخلاق سیاسی اوست. دانش،
اخلاق، شجاعت و فداکاری و عزت نفس پنج عمده مشخصه مصدق
است. او
می گوید" تا
مردمی دانا و رجالی توانا درایران به وجودنیاید ... ذاتا در یک شخصیت
سیاسی در گرد دانش، اخلاق، شجاعت، فداکاری وعزت نفس او می
باشد. بکوشیم اینچنین شویم. بیا
که خاک رهت لاله زار خواهد شد
زبسکه
خون دل از چشم انتظار چکید
گذشت
عمروبه دل عشوه میخریم هنوز
که هست در پی شام سیاه صبح امید یکبار
دیگر از حضار محترم که قدم رنجه کرده مرا مفتخر
فرمودهاند سپاسگزارم. همچنین
امتنان خود رااز هیات محترم تدارکات به ویژه آقای فرهنگ
قاسمی وآقایان بهروز اسدی و برادرم محمود راسخ و همسرم
خانم ایران راسخ و فرزندانم بهنام و ماندانا و آقایان رضا
رستمی و مهدی جعفری با سپاس فراوان عرضه
میدارم. پاینده
ایران پیروز
جبهه ملی ایران فرانکفورت
سی ام تیرماه 1386 خورشیدی
|
||||
|