بازگشت به صفحه اول

از ايران امروز

 
 

به مناسبت کودتای ۲۸ مرداد

محمد اقتداری
دکتر حسين باقرزاده در مقاله "برکناری با براندازی مرادف نيست!" ۳ جون ۲۰۰۷ به چند نکته اشاره نموده‌اند که برخورد به يکی از آن نکات به مناسبت سالگرد کودتای ۲۸ مرداد بی مناسبت نيست.

آقای باقرزاده در زمره يک روشنفکرايرانی در پی اهداف حقوق بشری و استقرار آزادی و دموکراسی در ايران، قلمفرسائی می‌فرمايند. عده‌ای از روشنفکران آمريکائی همانند پال وولفويتس و ديگران که در گذشته نه چندان دور، دائيه عنايت به سوسياليسم را داشتند و از طرفداران پروپاقرص تروتسکی، انقلابی معروف دوران بلشويک‌ها بودند، در گذر زمان سر از جمعيت نئوکان‌های طرفدارپريزيدنت بوش و چينی در آوردند و سياست دمکراتيزه نمودن خاورميانه را در دستور کار سياست خارجی دولت آمريکا قرار دادند. آنها نسخه تجاوز به افغانستان و عراق توسط آمريکا را پيچيدند و تا اکنون در عراق بيش از ۲۰۰ هزار کشته و زخمی و ميليون‌ها عراقی بدبخت را بی خانمان نموده و کشوری را در زير بمب‌های آمريکائی به مخروبه تبديل نموده‌اند. و اين همه با توجيه ارمغان دموکراسی برای آن مردم استبداد زده.

اکنون برخی روشنفکران ايرانی که بعضا در گذشته مائوئيست و يا چپ‌های چريک و يا از گرايشات ديگر چپ ايران و يا در ساير گروه‌های سياسی فعاليت داشته‌اند در قالب "نئوکان‌های ايرانی" ظاهر شده‌اند. جالب آن که نقطه مشترک همه اين "نئوکان‌های ايرانی" حمله به مصدق، نفی کودتای ۲۸ مرداد، نفی مبارزات مردم برعليه تسلط استعمارگران انگليسی بر منابع صنعت نفت می‌باشد. نظريات "امروزی و جديد" "نئوکان‌های ايرانی" در قالب بازنگری‌های تاريخی مطرح می‌شوند. از جمله تجديد نظريات تاريخی آنان تبديل رضاشاه که توسط برنامه انگلستان سر کار آمد و توسط همان‌ها نيز از کشور ايران رانده شد به رهبر بزرگ تاريخی. تبديل نخست وزير ضعيف النفسی همانند هويدا به عنوان شخصيتی پيشرو. تبديل قوام السلطنه که دو بار توسط مجلس شورای ملی حکم اخراجش از ايران صادر شده بود به عنوان سياستمدار متبحر که ايرانيان بايد بدو مفتخر باشند. در زمره اينان شخصيت‌هائی همچودکتر عباس ميلانی، حميد شوکت و علی ميرفطروس را می‌توان نام برد. البته کسان ديگری نيز دست اندر کار خدشه زدن به مصدق می‌باشند از جمله دکتر جلال متينی و قوچانی.

در اين ميان جناب باقرزاده در پی زدودن اهميت مبارزات مصدق، مطلب زيرکانه‌ای برای مخدوش کردن کودتای انگليسی/آمريکائی ۲۸ مرداد مطرح می‌نمايند: او در مقاله ذکر شده می‌نويسد " رفرم يا اصلاح يک هدف سياسی است که تغيير در درون يک ساختار را دنبال می‌کند. ... اصلاح در جوامع دموکراتيک به صورت منظم و پيوسته از طريق انتخابات دنبال می‌شود. در جوامع غير دموکراتيک، اين امر گاه از راه‌های انتخابات و گاه از طريق کودتا (با دخالت/حمله خارجی). اغالب کودتاهای سياسی با هدف رفرم (اصلاح) انجام می‌شود... کودتای قاسم در عراق يا قذافی در ليبی به تغيير ساختاری نظام انجاميد. کودتای ۲۸ مرداد نيز هدفی رفرميستی داشت و طرفدارانش آن را در راه "بهتر کردن" نظام ارزيابی می‌کردند."
جان کلام در همين نکته اخير است که جناب باقرزاده از يک طرف مدعيند که رفرم برخلاف تصور عام، بار ارزشی ندارد ولی خود ايشان بار ارزشی کودتای ۲۸ مرداد را از زاويه طرفداران کودتا تحت عنوان رفرم در نظام مطرح می‌نمايند.

برای روشن شدن مطلب اجازه بفرمائيد تعاريف دانشگاهی چند کلمه را بيان نمايم:
کلمه رفرم به معنی اصلاح می‌باشد. آنگاه که رفرم و يا اصلاح جنبه اجتماعی پيدا می‌نمايد خصلت جنبشی به آن افزوده می‌شود. جنبش اصلاحات Reform Movement نمونه‌ای از جنبش اجتماعی است که هدفش تغييرات قدم به قدم و تدريجی است و يا تغيير در بخشی از جامعه بجای تغييرات يکباره و ريشه‌ای است. اغلب اوقات جنبش‌های اصلاح طلبانه ريشه در تفکرات ليبراليسم دارد گر چه می‌تواند ريشه در تفکرات سوسياليستی و مذهبی نيز داشته باشد. جنبش اصلاحات متفاوت از جنبش‌های راديکال همانند جنبش‌های انقلابی و جنبش‌های ارتجائی است. جنبش‌های رفرميستی اواخر قرن ۱۸ انگلستان، جنبش‌های رفرميستی ۱۹۳۰-۱۸۴۰ در آمريکا و جنبش رفرميستی مهاتما گاندی در زمينه اقتصاد روستائی نمونه‌های جالب توجهی برای مطالعه اين موضوع می‌باشند.

کلمه ارتجاع در فرانسه به ضد انقلاب نسبت داده می‌شد. جنبش ارتجاعی Reactionary Movement را می‌توان به ضد انقلابيون اطلاق نمود. در انقلاب فرانسه ضد انقلابيونی که در پی بازگرداندن نظام باستانی سلطنت بودند را ضد انقلابيون می‌ناميدند. در اوائل قرن بيستم آن‌هائی که خواهان رل قويتر کليسای کاتوليک در اجتماع بودند و گروها و افرادی که به بعضی از مبانی تفکر ليبراليسم، سوسيال دموکراسی، سکولاريسم و تفکرات چپی انتقاد می‌کردند را ارتجاعيون می‌ناميدند.

جنبش‌های اجتماعی Social Movement را به نوعی حرکت‌های اجتماعی اطلاق می‌نمايند. اين نوع جنبش‌ها توسط مردم برای رسيدن به اهداف معين و خاصی انجام می‌گيرد. همانند جنبش ضد جنگ در آمريکا و اروپا. جنبش‌های اجتماعی با جنبش‌های سياسی که توسط احزاب به اجرا در می‌آيند متفاوت است.

کودتا Coup d' etat به معنی تغيير غافلگيرانه دولت است که اغلب اوقات از طرق غير قانونی توسط بخشی از دولت حاکم انجام می‌گيرد. تغييرات حاصله در بالاترين سطح دولت انجام می‌شود. کودتا را نوعی مهندسی سياسی نيز تعريف می‌نمايند. کودتا از انقلاب متفاوت است. کودتا کلمه‌ای فرانسوی به مفهوم حمله و تهاجم به دولت است. کودتا دارای خصلتی رفرميستی نيست گر چه سردمداران آن مدعی انواع رفرم‌ها باشند. نمونه جنرال مشرف در پاکستان تبلوری است از اقدامی کودتائی بر عليه دولت قانونی وقت ولی با نيت همسازگاری با سياست‌های آمريکا. کدام سياست رفرميستی توسط مشرف انجام گرفته است؟

انقلاب Revolution توسط گروه ‌های بزرگ اجتماع و گروهای سياسی هدايت کننده و برای تغييرات سياسی و ريشه‌ای در نظام حاکم از طريق اعمال مغاير قانون اساسی موجود در آن جامعه، انجام می‌گيرد. همانند انقلاب ايران. بهار آزادی اوان انقلاب به ياد همگی است. چرا بهار آزادی؟ برای آنکه تا قبل از انقلاب استبداد شاهنشاهی و ساواک به عنوان بازوی اجرائی کنترل اجتماع، جلو هر نفس کشيدنی را می‌گرفت. صدها عوامل مختلف موجب بروز انقلاب ايران شد. انقلاب کاری نيست که به خواست اين و آن بوجود آيد. در عين حال بايد گفت که بعضی‌ها فکر می‌کنند که انقلاب حرکتی است که می‌بايستی نتايج عاليه عايد ملتی بنمايد. تنها چيزی که به جرات در باره انقلاب می‌توان گفت آنست که انقلاب موجب جابجائی‌های عظيم اجتماعی می‌شود. امری که در ايران بوضوح انجام گرفته است. مقامات با قدرت و پولدار سابق از صحنه قدرت و تسلط بر امور مالی کشور کنار زده شدند و گروه ديگری از جامعه بر قدرت سياسی و امور مالی تسلط يافتند.

تخيل بازگشت نظام پادشاهی، تخيلی بيش نيست. البته بازماندگان آن نظام با ظله و زاری برای آنچه از دست داده‌اند چه اشکها که نمی‌ريزند. چه آرزوهائی که در سر نمی‌پرورند. چه فعاليت‌هائی که انجام نمی‌دهند. چه دست‌هائی که به دامن از ما بهتران درازنمی کنند. و اين همه برای بازگشت آن نظام از دست رفته. ولی اين جنت مکانان بايد روزی اين واقعيت را بپذيرند که نظام گذشته بر گشت ناپذير است.

با توجه به اين تعاريف آکادميک، چگونه جناب باقر زاده به خود اجازه می‌دهند که برای توجيه نظرياتشان دست به چنان تحريفاتی بزنند؟ همچو نئوکان‌های آمريکائی با کلمات بازی نموده و آنچنان که مشاهده می‌شود کودتای ۲۸ مرداد را يک نوع حرکت رفرميستی تدائی می‌نمايند. کودتای ۲۸ مرداد دارای اسناد و مدارک معتبر خود است و کوشش‌های روشنفکران مغرض نمی‌تواند در اصالت آن واقعه دردناک و خائنانه خللی وارد سازد.

ممکن است سئوال شود که جناب باقرزاده چرا همچو نظرياتی را می‌نويسند؟ البته نگارنده از اميال باطنی جناب باقرزاده با اطلاع نيست ولی می‌توان ذکر نمود که با توجه به آن که ايشان به عنوان يکی از برگزار کنندگان کنفرانس پاريس در حال انجام وظايف تدارکات فکری برای آن بودند و در ضمن نخواسته‌اند که مستقيما به مصدق حمله نمايند، در صدد بر آمده‌اند که علی‌الحساب شالوده‌های موضوع کودتا را زير سئوال ببرند. آيا تدارک فکری برای کنفرانس پاريس خوش خدمتی به آقای تيمرمن، که از لابيگران اسرائيل است و از جمله دستان پشت پرده سياست ريزان کنفرانس پاريس و همچنين آقای شهريار آهی که جزء نيروهائی است که خواهان بازگشت نظام شکست خورده پادشاهی سابق است نيست؟

تکليف نيروهائی که نظام گذشته را از دست داده‌اند روشن است. آنها خواهان بازگشت آن نظام و يا چيزی شبيه آن و نه لزوما از همان خاندان هستند و حاضرند به هر دری بزنند تا دوباره بر سر قدرت جا بگيرند. برای آن‌ها در خواست کمک از آمريکا برای"نجات" ايران و رسيدن به قدرت امر شرم آوری نيست. مگر يکبار انجام نداده‌اند؟ آنها خود از بانيان کودتای ۲۸ مرداد هستند. از بازماندگان نظام استبدادی گذشته چگونه می‌توان انتظار داشت که در پايان شب سيه و بازگشت به قدرت، انسان‌هائی آزادمنش، مستقل و دموکرات باشند. وقتی آقای داريوش همايون می‌گويد که تضمينی برای چنان روزی نيست، آدم می‌ماند که اشخاصی همچو باقرزاده و روستا دل به چه بسته‌اند؟

ساليان درازی است که بخش‌های مختلفی از طرفداران نظام پادشاهی و ساير سلطنت طلبان برای کسب وجه سياسی و اجتماعی و همچنين تحت فشار مشاورين آمريکائيشان، در پی "اتحاد بزرگ" با گونه‌های مختلف نيروهای ملی بوده‌اند. جريان "کنفرانس ملی" و جريان سال ۲۰۰۰ در واشنگتن و بالاخره سه کنفرانس برلن، لندن و پاريس تبلوری از اين حرکت می‌باشند. گرايش اين کنفرانس‌ها به سوی "استفاده" از امکانات بين المللی که بايد گفت آمريکائی برای تغيير نظام جمهوری اسلامی ايران، از يک طرف تبلوری است از تفکر انقياد و تسليم در برابر قدرت قاهره آمريکا و در نهايت باز کردن پای آمريکا بر سرنوشت سرزمين ايران و از طرف ديگر تبلوری است از عدم درک درست از جامعه ايران که در نهايت به گونه‌ای عدم اعتماد به مردم و به خصوص نسل جوان ايران است. مردم ايران خواهان دخالت آمريکا در امورشان نيستند.

توصيه اين جانب به بخشی از نيروهای ملی که دچار وسوسه‌های بازماندگان نظام سابق شده‌اند آنست که گر چه در حيطه‌های اجتماعی می‌توان روابط انسانی با همه افراد داشت ولی در مناسبات سياسی از هم آميختگی‌های نامانوس به پرهيزند.

مصدق می‌گويد "‌ای مرگ بر آن کسانی که به جای خدمت، خيانت به وطن را پيشه خود قرار می‌دهند."

محمد اقتداری
واشنگتن ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
eghtedarimklar@yahoo.com

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت ملی