بازگشت به صفحه اول

 

 
 

نفاق افکنی بیدلیل

کامبیز قائم مقام

مقاله "جدال بر سر مالکیت جبهه ملی؟ " نوشته دکتر اسمعیل نوری علا در اینترنت بدستم رسید . با تمام در گیری های جنجالی و مع الفارغی که در مقاله بود دچار تعجب نشدم . آقای نوری علا همیشه عادت بنوشتن مقالات جنجالی دارد. مقالاتی که بسیاری از مطالبش از واقعیات دور هستند . افرادی که با نوشته های ایشان آشنائی ندارند دجار حیرت میشوند . یادتان هست که ایشان برای آقای اکبر گنجی تومار امضا جمع کردند و شعر سرودند ، " گلی که سنگ را ترکانده است " را نوشتند ولی گنجی که بامریکا آمد ایشان یکدفعه نوشتند " اکبر گنجی آمده جه بگوید؟" و ضمن هزار عرض میپرسد که " گنجی بیاید بگوید که چگونه اجازه از دولت برای خروج گرفت و هزینه سفرهایش از کجا تأمین میشود؟ " . نظر ایشان از نوشتن این مقاله طرح سؤال نیست بلکه مثل همیشه مسإله " مطرح شدن " آقای نوری علا مورد نظر است . حتی بقیمت نوعی برچسب زدن بشکل سؤال به گنجی . باید پرسید آیا زمان طرح این سؤال درست وقتی بود که گنجی نفس زنان از ایران رسیده و موضوع اعتصاب غذا برای آزادی زندانیان سیاسی مطرح است و فعالین خارج از کشور هم از گنجی و ایده اش استقبال کرده اند؟ خرج هواپیمای گنجی و همراهش بامریکا در امریکا جمع شد، اینجا هم که مهمان بود . ایشان زحمت سؤال ساده از میزبانان گنجی در اروپا و امریکا را هم بخودشان ندادند و بر چسب زنانه چنان مقاله ای در آن زمان حساس نوشتند . ایشان دنبال روشن شدن موضوع نبودند بلکه موضوع انجام یک کار جنجال برانگیز و در نتیجه مطرح شدن ایشان در میان بود، که انجام گرفت .  تازه مگر در این حکومت پلیسی جمهوری اسلامی کسی در ایران حاضر است که بگوید به گنجی کمک مالی کرده است که شما آنرا در مقابل سؤال بی جواب قرار میدهید؟  و اینکه چرا به گنجی اجازه خروج داده شده است؟ گنجی تا وقتی زندان است و در ایران مبارزه میکند و چندین رئیس جمهور بزرگ جهان تقاضای آزادیش را میکنند و شما هم برایش تومار امضا جمع میکنید و شعر میگوئید برای حکومت میتواند وحشتناک باشد، ولی وقتی که او بیرون آمد دیگر کار تمام شده است و شما فقط گاه و گداری از ایشان خبری در اینترنت میگیرید . و لذا جمهوری اسلامی نیز مانند هرحکومت پلیسی دیگر وقتی نتوانند مخالف مؤثری را از میان ببرند او را بخارج تبعید میکند و اگر خودش قصد رفتن بخارج را داشته باشد جلویش را نمیگیرد . آیا درست بودن این فاکت احتیاج به شمردن مثال دارد که بزنم ؟ تروتسکی، خمینی ....، از آنها کوچکتر ها..! و حالا که دیدید که آقای گنجی طرف مردم ایستاد و مثل خیلی ها تسلیم نئو کانسرواتیوها نشد . آقای نوری علا با این نوع برچسب زدن به اکبر گنجی فقط دنبال شیوه همیشگی یعنی جنجال درست کردن و  " مطرح شدن " بودند و وقتی مردم با سکوت ایشان را در این برچسب زنی تنها گذاردند ایشان هم دنبال قضیه را ول کردند!

راستش من دنبال جواب دادن به این مقاله نبودم همانطور که به مقاله " چرا همه به 28 مرداد محتاجند " پاسخی ننوشتم .  هر چه بیشتر جواب بدهی ایشان بزعم خود " مطرح " تر می شوند . ولی حالا که ناگهان سیاسی تند و تشکیلاتی شده اند، درست برعکس ادعائی که مکرر در میان جمع و در مقالات خود میگویند و مینویسند که ایشان " سیاسی " نیستند!، و درد ملی گرائی و اهمیت سکولاریسم چنان گریبان ایشان را گرفته که بدون آنکه بقول خودشان از " برگزار کنندگان " کنگره جبهه ملی ایران در اروپا " اطلاعی داشته باشند به نقد مقاله اقای دکتر راسخ افشار آنهم با لحنی " طلبکار " و عصبانی پرداخته اند.  آدمی که میخواهد از عملکرد افراد و رهبران یک سازمان بزرگ سیاسی و با سابقه ای طولانی انتقاد نماید،  بخصوص وقتی بارها خود را کنار از " سیاسی " بودن معرفی میکند، باید بهمۀ جهات آن سازمان آشنائی داشته باشد . حد اقل باید آدمهائی را که در باره ایشان مینویسد بشناسد . ایشان به دکتر راسخ با لحن سخیفی اعتراض دارند که چرا "جوانان " را میخواهند کنار بگذارند و اول کار میگویند من اینها را نمیشناسم ! باید بگویم که ایشان برای مطرح شدن در اینجا نقش " شر خر سیاسی " را بازی میکنند .

"شر خر" کسی است که بدون آنکه بداند دعوا سر چیست یا احیانآ طرفین دعوا را بشناسد وارد دعوا می شود . ایشان هم خودشان میگویند " من از بر گزار کنندگان اطلاعی ندارم " ولی وارد دعوا شده اند!
تیتر مقاله ایشان " جدال بر سر مالکیت جبهه ملی "  در حالی است که آقای راسخ در مقاله شان قید کرده است " جبهه ملی سر قبالۀ هیچ کس نیست و متعلق به ملت ایران است " ، ولی برای ایشان کافی نیست . ایشان دنبال مطرح شدن بهر قیمتی هستند .

آقای دکتر راسخ در مقاله خود بمطالبی اصولی اشاره میکنند که جبهه ملی باید با افرادی که به آن اعتقاد کامل دارند تشکیل شود . چه حضور معدود عناصری در " رهبری " خارج از کشور که هر زمان بنام " رهبری " جبهه ملی پشتیبانی خود را به سلطنت طلبان اعلام کرده اند، آینده نا مطمئنی را برای نام جبهه ملی خواهد ساخت . صحبت آقای راسخ درکل   دفاع از حیثیت و نام جبهه ملی ایران است  .

مقاله آقای نوری علا را باید در زمره مقالاتی که چند صباحی است علیه دکتر مصدق نوشته می شود، بحساب شمرد. ایشان در حالی با حرارت بحمله پرداخته اند که خود سازمانهای در گیر، در این چند سالۀ اختلاف، وارد جدال علنی با یکدیگر نشده اند . با وجود چنین آرامشی در میان این سازمانها ایشان ناگهان در نقش " شر خر سیاسی "  بدینگونه صحبت را آعاز کرده اند که این مقاله برای این نوشته شده است که رهبری جبهه ملی به گروه مخالف ایشان پیامی ندهد . بی پایه بودن این شایعه، که بصورت خاله زنکی سیاسی و تفرقه افکنی انجام گرفته، در این است که رهبری جبهه ملی ایران بار ها برای گردهمائی های هر دو گروه جبهه ملی بیکسان پیام فرستاده است . و حتی رهبری جبهه ملی بار ها از ما خواسته است که چندتن از ما در یک شورای جبهه ملی که از سوی ایشان تشکیل شود شرکت نمائیم و ما چنین عملی را بصلاح جبهه ملی ندانسته ایم و ایشانهم قبول کرده اند .  " شر خری سیاسی " دنبال فاکت نمیرود بلکه بدون شناسائی افراد از ایشان تحلیل سیاسی میکند .
 

مقاله " چرا همه به 28 مرداد محتاجند " شاهد بسیار خوبی برای شناسائی آقای نوری علا است . آقای نوری علا بطور خجالتی در عمل در بسیاری موارد خط سلطنت طلبان را دنبال مبکنند .وحاصل بسیاری از موضع گیری های سیاسی ایشان نظیر 28 مرداد به نوعی پشتیبانی از سلطنت طلبان بحساب می آید . و این مقاله هم نشانگر همین واقعیت است . مقاله سؤال برانگیز و      جنجالی ایشان در برچسب زدن به اکبر گنجی نیز درست در همین راستا بود. چه تمامآ پا به پای سلطنت طلبان به حمله بدون دلیل بآقای گنجی پرداختند . آقای نوری علا در ادامه پشتیبانی از سلطنت طلبان در هم آوازی با آقای داریوش همایون در مقاله  " چرا همه به 28 مرداد محتاجند " میگوید "  تنها زمانی که ما، بجای جستن «سرچشمهء استوره ای حقانيت ادعای خود برای حکومت کردن»، به ارائهء برنامه، ايجاد تشکلات حزبی در راستای اجرای آن برنامه ها، و رقابت با ديگران برای جلب نظر رأی دهندگان به برنامه های خود بپردازيم است که، در آستانهء ورود به جهان مدرن، فرصت آن را هم می يابيم تا «واقعهء 28 مرداد» را استوره زدائی کرده و آن را به جايگاه تاريخی اش برگردانيم .
و در جای دیگری در همان مقاله درست نقطه نظر آقای داریوش همایون را تأئید میکند که "
اين «واقعه»، براستی که، از لحاظ جامعه شناسی سياسی، درست نقش همان «واقعهء کربلا» در نزد شيعيان را بازی می کند، با اين تفاوت که اگر شيعيان تنها طرف صاحب نفع در زنده نگاهداشتن خاطرهء «واقعهء کربلا» محسوب می شوند،..."

 ایشان صحبت از این نمیکنند که چرا 28 مرداد را کنار بگذاریم ولی برای جلو گیری از خراب کردن قبر ابو لوءلوء، بمبارزه می پردازند. آیا موضوع امامزاده ابو لو لو مربوط به گذشته نیست که امروز ایشان برایش اینهمه یقه درانی میکند؟ و چطور از نظر ایشان ایشان 28 مرداد که آثارش همین حکومت شوم " جمهوری اسلامی " است مربوط به گذشته میشود و باید آنرا بسکوت برگزار نمود و "استوره زدائی" باید صورت گیرد . برای آقای نوری علا تنها " مطرح " شدن ایشان با مقالات جنجالی مهم است . یکبار با یقه درانی برای جلوگیری از تخریب قبر ابو لوء لوء و یکبار با  " فراموش کردن " 28 مرداد! بعنوان اسطوره زدائی گذشته . برای ایشان گذشته های خیلی دور مهم اند تا گذشته های نزدیکی که دیکتاتوری امروز ما ناشی از آنست!

ایشان در مقاله مورد بحث " جدال بر سر ..."  مینویسند  "...و اگر ضد سلطنت نبودن «جبههء ملی اصلی» و «راه مصدق» قطعی باشد در آن صورت چرا برخی از اعضاء جبههء ملی حق ندارند خود را پيرو راه مصدق بدانند و، در عين حال، به آلترناتيو شاهی که سلطنت کند و نه حکومت، که گفتهء خود دکتر مصدق است، بيانديشند؟ " . این منطق نادرست سلطنت طلبان است . در حالیکه مصدق " مشروطه خواه " بود، نه  " سلطنت طلب " . در آن دوران دنبال " جمهوریخواهی " رفتن به شکست سریع و قطعی " نهضت ملی " می انحامید . مردم " جمهوریخواهی " را کار توده ایها بحساب میآوردند ، همانطور که کودتا چیان در روز های قبل از کودتا با پول شعار هائی باین شکل را عنوان کردند و مردم را از این جهت هابسیار ترساندند . برای مصدق " محتوی " حکومت ، یعنی " حکومت مشروطه " مهم بود تا " فرم " آن . مگر حکومت فعلی ایران " جمهوری " است؟  لذا مصدق بر خلاف نظر ایشان که نظر " سلطنت طلبان " است ، " سلطنت طلب " نبود و " مشروطه خواه " بود . سلطنت طلبان امروزی و حتی گروهی از ایشان که بعنوان " مشروطه خواه " فعالیت می نمایند ، اعتراضی به بستن مشروطه و تجاوزات به حقوق بشر در دوران محمد رضا شاه را ندارند . باین دلیل ما با این سلطنت طلبان و " مشروطه خواهان " تا وقتی باینگونه می اندیشند همداستان نمیشویم . حرف ما با هم فرق دارد
. ولی آقای نوری علا دنبال " مطرح شدن " هستند تا آموختن حقایق وگرنه این کاسه داغتر از آش در برابر صحبت های ناروای میر فطرس، جلال متینی و حمید شوکت بدفاع بر میخواست و این یقه درانی ها را آنجا میکرد .
آدمی بدفاع از دکتر مصدق در برابر نارواگویان، بدلیل پشتیبانی ایشان از سلطنت طلبان، خاموش مانده است در حالیکه در مقاله " بزرگداشت مصدق چه فايده‌ای دارد؟ " می نویسد:  " به کلام ديگر، اگر هر کدام از ما کاغذ سپيدی را در پيش روی خود بنهيم و بکوشيم، همچون تست‌های روانکاوانه، آنچه‌هائی را که نام مصدق به ذهنمان می‌آورد يادداشت کنيم، خواهيم توانست گستره‌ی شگرف ذهنی، روانی، ساختاری و وجدانی اين نام را در ذهنيت خويشتن بچشم ببينيم. و، شگفتا، که هرچه يادداشت‌های ما بلندتر و تفصيلی‌تر شود نشانه‌ی آن است که ما با هويت سياسی عصر خود آشناتر و درگير‌تر بوده‌ايم.
و، برعکس، اگر نام مصدق نتواند چيزی يا چيزهای را در ذهن ما زنده کند، آنگاه می‌توانيم حکم کنيم که ما از تاريخ معاصر خويش بريده‌ايم، يا جدا شده‌ايم، و ـ در نتيجه ـ هم ارزش‌ها و هم برنامه‌هامان برای جامعه‌ای که خود را متعلق بدان می‌دانيم اموری بی پايه، يا بی ريشه، و يا بيگانه‌اند. "

بشرح پائین توجه کنید چه من این اشک تمساح ریختن اقای نوری علا را نمیفهمم که ایشان در مقاله " جدال بر سر مالکیت جبهه ملی " اینطور مینویسند "تشکیلات ملی گرا و سکولار را مهمترين نياز کنونی جامعه می دانم و، از سوی ديگر، می بينم که جبههء ملی ايران، که می تواند يکی از اينگونه نهادهای سياسی باشد، در داخل کشور به دلايلی چند، و در خارج کشور به عللی گوناگون همچون وجود تنگ نظری، قفل شدن در تصورات گذشته، عدم انتقاد از عملکرد اين جبهه در جريان انقلاب آخوند خوردهء 1357، و نرفتن به سوی يک ماهيت جدی سياسی، خود را از حضور مؤثر در چنين جنبش و خواست و جريانی محروم ساخته و، متأسفانه، تبديل به نمونه ای شده است که در آن می توان همهء بيماری های دامنگير اپوزيسيون را یکجا مطالعه کرد." این سازماتیکه رهبرش سلطنت طلب وغیر سکولار بوده  در دوران "انقلاب اخوند خورده هم باید مورد شماتت قرار گیرد و بسوی یک ماهیت جدی هم که نرفته است و امروز هم تمام بیماریهای اپوزسیون دامنگیر آنست، اساسآ چرا باید بآن توجهی داشت؟ مگر کاسه ای زیر نیم کاسه باشد که انهم فقط بخاطر مطرح شدن آقای نوری علا صورت میگیرد و نه چیز دیگری . تعجب من از آنهایست که به مقالات ایشان باور دادند و آنرا در دفاع از مصدق و جبهه ملی میدانند و از ان برای تزئین سایتهای "جبهه ملی " استفاده میکنند.

در مقاله "چرا همه به 28 مرداد محتاجند"  چنین امده است  "در عين حال، کوششی که چندی پيش از جانب بخشی از مليون و بخشی از سلطنت طلبان برای نزديک شدن بهم صورت گرفت و در کنفرانسی در واشنگتن تجلی يافت، نيز درست به اين دليل غوغای بسيارانی از هر دو اردوگاه را برانگيخت چرا که اين نزديکی «واقعهء مرکزی 28 مرداد» را بلاتکليف می گذاشت و اين بلاتکليفی، در غياب هرگونه سرچشمهء ديگری برای اثبات حقانيت، موجب ناکامی آن شبه ائتلاف شد. " اشکال کار در این است که ایشان ادعا میکنند که هیچ کدام از طرف دعوا را نمیشناسند و آنگاه صحبت از کنفرانس واشنگتن میکنند که جبهه ملی ها و سلطنت طلبان نتوانستند با هم به ائتلاف برسند . جالب است اقای نوری علا خودشان در این "کنفرانس مشترک ولی بیفرجام" شرکت نداشته اند و ادعا دارند با کسی هم در تماس نیستند، معلوم نیست که چگونه این وحی الهی بایشان در رابطه با آن کنفرانس نازل شده است؟ و آن از تفکر من خارج است. واقعیت آنستکه آنچه بشما در این رابطه گفته اند و میگویند کذب محض است ، چه تنها یکنفر از "جبهه ملی های شاه پسند" با سلطنت طلبان در حال مذاکره بود که شاید پس از ائتلاف جبهه ملی ها که بزعم ایشان و سلطنت طلبان قرار بود در واشنگنتن انجام شود . در ضمن رضا پهلوی و دارو دسته ایشان در هتلی جلسه برای این منظور داشتند تا بدون اطلاع جبهه ای ها انها را در مقابل عمل انجا شده ای قرار دهند که مجبور به مذاکره شوند بعد اختمالا دست در گردن هم بسوی مبارزه نهائی پیشروند. دوست عزیز، جناب نوری علا اشتباه بعرضتان رسانده اند هرگز در واشنگتون جلسه مشترکی با سلطنت طلبان صورت نگرفت و توطئه آن " جبهه ای شاه پسند " بر ملا شد نتیجتآ جلسه مشترکی با سلطنت طلبان نبود که مسئله 28 مرداد سد راه آن شود . برای اطلاع شما ان " جبهه ای شاه پسند" باتفاق یکی دو نفر دیگر در کنگره مشروطه طلبان شرکت نمودند تا باتفاق داریوش همایون  پلی بروی 28 مرداد بزنند که من در مقاله "پلی بر روی 28 مرداد" بان بخورد کردم . ویدیو کنگره مشروطه طلبان را در منزل یکی از دوستان دیدم
. حالا متوجه میشوید که چقدر بی مطالعه و تنها با قول یکنفر، آنهم یک جبهه ملی " شاه پسند " نوشتن جقدر دور از واقعیت و خلاف واقع میشود؟

یه نوشته پائین از مقاله " بزرگداشت مصدق جه فایده دارد؟ " در پاسخ به آقای دکتر نقره کار که ابراز نگرانی به تشکیل گردهمائی برای بزرگداشت دکتر مصدق در شهر کلن را داشته اند نموده که " بيم آن دارد که از اين مجلس نوعی بهره برداری گروهی بعمل آيد و کسانی بر کسانی ديگر افضليت و اولويت و ارجحيت داده شوند." توجه باین قسمت که عینآ از مقاله ایشان نقل می شود توجه نمائید و آنرا با " اسطوره زدائی " که ایشان در متن بالا گفته اند مقایسه نمائید . و معنی " مطرح " شدن در برابر  " از واقعیات سخن گفتن و دفاع از حقیقت " و به نرخ روز نان خوردن برایتان روشن می شود : " ... يا اين روزها گروهی گروه ديگر را سرزنش می‌کند که چرا دعوای کهنه‌ی شاه و مصدق را به امروز (که نه از مصدق نشانی دارد و نه از شاه) می‌کشانند و، در نتيجه، سد راه ائتلاف‌های سياسی می‌شود. اين حرف، حتی اگر درست هم باشد، يک سخن غير مشروطيتی ست؛ چرا که از منظر تاريخ تحول مشروطيت، بيست و هشت مرداد سی و دو آوردگاهی بود که در آن نه مصدق که خود انقلاب مشروطه به پايان عمر سياسی خود رسيد و راه را برای انقلاب مشروعه‌ی اسلامی باز کرد. يعنی نمی‌توان ادعای مشروطه خواهی داشت و داستان بيست و هشت مرداد را امری تمام شده دانست. در اينجا من از ورود به اين بحث امتناع می‌کنم که چرا اصلا بايد امری از تاريخ معاصر را بدست فراموشی سپرد ـ آن هم وقتی که بسياری از همين مدعيان هنوز از حمله‌ی اعراب به ايران و نتايج اسف انگيز آن حمله چنان سخن می‌گويند که انگار همين ديرور اتفاق افتاده است " جلّ الخالق!

و با خواندن این بریده از مقاله " بزرگداشت مصدق جه فایده دارد؟ " و بسیاری از بخش های دیگر همان مقاله و مقایسه با " اسطوره زدائی از 28 مرداد " در کنار " روضه خوانی 28 مرداد " چرخش ایشان در جهت باد را بخوبی می بینید و موقعیت این مقاله در کنار سایر حملاتی که امروزه به مصدق و جبهه ملی ایران هر روزه در جریان است برایتان آشکار میشود . و عملکرد آقای نوری علا تنها در " مطرح " ساختن خود و نه اعتقاد بآنچه میگویند روشن میشود .

قبل از آنکه بحث را به پایان برسانم میخواستم به آقای نوری علا توصیه یا لغت بهتری برای این اگر باشد بنمایم که ایشان نویسنده ای چیره دست و شاعر و اهل فضل و ادب هستند و مردم همیشه ایشان را در این مقام شناخته اند . چرا دنبال همین رشته ای که بآن تسلط و تبحر دارید را نمی گیرید و افتاده اید بکار هائی که در آن تجربه ای ندارید. دقاع از آزادی و دمکراسی و حقوق بشر حرفی است و بمعنی ای وظیفه همه روشنفکران است ولی خود را قاطی با دعوا های سازمانهائیکه افرادش و مسائلش را نمیشناسید کردن در شأن ادبی شما نیست . 

من صحبت های خودم را نمودم و از این پس وقت و حوصله دنبال کردن این موضوع را با ایشان و فرصت قلم فرسائی برای بیشتر مطرح شدن ایشان را ندارم و برایم مهم نیست که تعبیر ایشان از دنبال نکردن موضوع از جانب من چه باشد .

کامبیز قائم مقام  - لس آنجلس

23 سپتامبر 2007

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت ملی