بازگشت به صفحه اول

از سايت سازمانهای جبهه ملی ايران در آمريکا

 
 

دکتر حسین فاطمی و یادی از دلاوری هایش!

 خاکستر ترا/ باد سحرگهان/ هرجا که برد، مردی زخاک روئید!
شفبع کدکنی در قطعه حلاج

تن تبدارش را به تخته ای بستند . و بر آن نمودار وطن دوستی و مقاومت در برابرغارتگران ایران، آتش گشودند ....  سرداری با گلوله های استعمار گران، که از دهانه تفنگهای مزدورانشان بیرون میجست، جان سپرد! ... قهرمانی از مردم استعمار زده....
.. او ...بر سر پیکر درخون غلطیده دوست آزادیخواهش محمد مسعود، سوگند وفاداری بآزادی ایران را یاد کرد! .....

با قامتی استوار و با مشتهای گره کرده اش در مقام وزیرخارجه حکومت ملی،کنسولگری ها، که لانه های جاسوسیش خواند، را در هم کوبید و سپس درب سفارت دولت فخیمه انگیس را بروی ایران فروشان فرو پوشاند و مرکز یکقرن جنایت در سرزمین مادریش را درهم نوردید!....

جوانی پرشور، آزادیخواه و با قلمی از آتش جانگدازتربرای دشمنان ملت ایران و صدائی از رعد پرخروش تر، همچوستاره ای، روشن وتابناک، درعرصه پهناور کشو درخشید و براه مصدق، خورشید مردم استعمار زده، پوئید و همچنان براه نهضت ملی ایران وفادار ماند . مصدق در عزایش نوشت " اگرملی شدن صنعت نفت ،خدمت بزرگی است که به ملت ایران شده باید از آن کسی سپاسگزاری کرد که اول این پیشنهاد را کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر فاطمی است " ...

" باختر امروز " ش همچون غریو تندری،  فریاد های خشمگین مردم ایران را بر سر استعمار گران و نوکران داخلی شان میکوبید! و آئینه تمام نمای مبارزات بزرگ ضد استعماری مردم رشید ایران گردیده بود ....  مبارزات تاریخی و با عظمتی  که مردم استعمار زده شرق را بر انگیخته بود ....

 و او... بی باکانه در باختر امروز نوشت: "خائنی که میخواست مملکت را بخاک و خون بکشد به بغداد گریخت! " ...  و... در برابر انبوهی از هواداران نهضت ملی ایران در میدان بهارستان  فریاد برآورد که " دربار ایران روی دربار فاروق را سفید کرد!" ...

کیست که آنهمه دلاوری را نستوده باشد و بر پیکر بخون خفته اش نگریسته باشد؟ .....

... دلاوری که همدوش مرد بزرگ شرق، مردانه و وفادارانه ایستاد وبا پشتیبانی ملتی بپا خواسته، پنجه در پنجه شیراستعمارگر انگلیس،  به نبردی بزرگ و نابرابر پرداخت... نبردی که راهگشای مردم در زیر مهمیز حکومتهای ستمگر و غارتگرتاریخ شد... و نشان داد که میتوان درب سفارتخانه کشوری که یکقرن بر وطن اش فرمانروائی داشت را، گل گرفت!... سفارتخانه بریتانیای کبیر، که سایه شومش برسرزمین های وسیعی از جهان، که آفتاب درآن هرگزغروب نمی کرد، سایه افکنده بود ....

 ....استعمار انگیس هرگز این شکست بزرگ و این بدعت تاریخی در سرزمینهای مردمان اسیر را فراموش نکرد و این دلاور ایران دوست را نبخشود ....
... دست جنایتکار نوکران استعمار، خون این ایرانی آزادیخواه و دلاور را بخاک ریخت،  ولی یاد او در سینه های مردم آزادیخواه جاویدان ماند!
چهارشنبه 19 آبان 1333

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت ملی