پیامی به
دریای مازندران
آخرین سروده استاد ادیب برومند درباره حقوق ایرانیان از دریای
مازندران
22 آبان 1386
اشاره : کنفرانس کشورهای ساحلی دریای مازندران در مهرماه 1386در تهران که به منظور
رفع اختلافات موجود درباره رژیم حقوقی دریای مازندران برپا شد، ضعف دولت جمهوری
اسلامی را در مورد حفظ حقوق ملت ایران در دریای مازندران نشان داد. درمورد دریای
مازندران، نخست روسیه رژیم مشاع را با در نظر گرفتن دو عهدنامه 1921 و 1940 را همسو
با ایران اعلام نمود، ولی ناگهان با بستن پیمان های دوجانبه در سال 1998 با
قزاقستان و جمهوری آذربایجان، منابع بستر و زیر بستر بخش شمالی دریای مازندران را
بر پایه طول ساحل و خط میانه تقسیم نموده و حقوق تاریخی ایرانیان را زیر پا گذاشت.
ایران که به موجب عهدنامه های 1921 و 1940 دارای حقوق مساوی و مشترک در تمامی پهنه
دریای مازندران است، اینک خود را عملا" صاحب سهم کوچکی در محدوده خط موهوم آستارا-
حسینقلی می بیند. در صورتی که سه کشور جدید حاشیه دریای مازندران در بیانیه آلماتی
در21 دسامبر 1991، که توسط همه کشورهای تازه استقلال یافته و مشترک المنافع شوروی
امضاء شد، احترام به کلیه تعهدات بین المللی شوروی سابق را تضمین کردند. اکنون
روسیه قصد دارد بستر دریا را به تناسب طول ساحل پنج کشور به پنج بخش تقسیم کند، ولی
سطح دریا کماکان مشاع باشد. بستر دریا حدود 660 میلیارد بشکه ذخیره نفت و گاز دارد
که دوسوم ذخایر کل جهان است که نزدیک به همه آن بیرون از سهم ایران قرار می گیرد.
درحالی که روسیه فقط می تواند درباره سهم پنجاه درصدی خود با سه کشوری که از دل آن
برآمده اند مذاکره کند.
استاد ادیب برومند شاعر ملی که همواره در همه رویداد های حساس و سرنوشت ساز تاریخ
معاصر کشورمان با سروده های آتشینش زبان حال ملت ریر ستم ایران است ، این بار نیز
به شیوایی در سروده ای با عنوان « پیامی به دریای مازندران » یادآوری می کند که عقب
نشینی از موضع قانونی ایران در دریای مازندران به معنای تجزیه ایران و همانند پیمان
ترکمانچای خواهد بود و از این روی هرگونه تعهد حکومت کنونی برخلاف حقوق قانونی ملت
ایران در دریای مازندران در پیشگاه ملت بزرگ ایران فاقد ارزش می باشد :
----------
پیامی به
دریای مازندران
استاد ادیب
برومند ( شاعر ملی )
شدم راهی شهر مازندران / که بس خرمیهاست در وی نهان
رهش پیچ در پیچ و نا مستقیم / ولی خاطرآرا ز خرم نسیم
در آن پیچ و خمهاش هر سو عیان / بسی چشمک انداز سبزینه سان
بسی کوه ها سر برافراشته / به گوش فلک رازها کاشته
بسان دژآگاه کین توخته / به هم خشمگین دیده بر دوخته !
گراینده زی خشم جنگاوران / نهیب افکن اندر دل اژدران !
به چشمان کاونده راز جوی / نماید ز دیرین زمان های و هوی
دل آگاه داند که کهسار پیر / چها دیده در روزگاران دیر !
***
پس آنگه بر و بوم مازندران / پدیدار شد چون دلارا جنان
همه هرچه دیدم در آن سرزمین / فرح بود و شور و نشاطش رهین
همه خرمی از پس خرمی / ز هر سو فراوان گل موسمی
ز بام فلک سبزه تا روی خاک / تنیده درختان به هم شورناک
پس انبوه جنگل فراگرد کوه / کز انبوهی اش کوه شد در ستوه
درختان ز باران همه شسته روی / دل افروز خاطر ، صفا بخش خوی
سرازیر دیدم بسی آبشار / چو یک رشته دُر از بر کوهسار
به هر شاله زاری که خوش کرد حال / شده پهن یک سبزگون طاقه شال
شدم رهسپر تا به دریا کنار / نشستم به ساحل بسی دلفکار
فرستادم آنگه به دریا درود / رساندم سلامش ز زاینده رود
بدو گفتم اینک من از روی درد / سخن دارم ای پروراننده مرد
کنون آمدم با دلی غم سرای / به نزد تو ای بحر غرش گرای
بگفتم بدو با دلی پر زخشم / روان بر رخم اشک جاری ز چشم
که ای ملک موروث ایران زمین / ز هنگام « کورش » یل پاک بین
به هنگام دارای کیوان سریر / تو بودی از ایران ز بالا و زیر
تو را بود کشتی از ایران فزون / ز بازارگانی و جنگی فنون
پس از قرن ها فرمان آرای روس / به تو دست یازید با بوق و کوس
به نیمی ز تو گشت فرمانروا / پس ایران به نیم دیگر کدخدا
پس از چند پیمان ستوار و سخت / ز روسیه شد بارور این درخت
که نیمی ز دریا از ایران بود / بر این حق بسی سخت پیمان بود
شد آنگاه میثاق های پسین / فزون تر ز ستواری از پیش ازاین
کنون با فروپاشی شوروی / شد ایران درین ماجرا منزوی
سه کشور برون آمد از بطن روس / به هم داده دست فریب و فسوس
به همراهی روس پیمان شکن / فراهشته پا از گلیم کهن
نمودند دست تجاوز دراز / به میراث ایران ز نیرنگ و آز
ولی غافل از این که ایرانیان / ز حق نگذرند ار بپاشد جهان
کنون خلق ایران به خشم اندرند / که از چالشی سخت برنگذرند
پذیرا نگردند خرد و کلان / کم از نیمی از بحر مازندران
کرا زهره باشد تجاوز گری / به میراث ایرانیان سرسری
بجوشیم و کوشیم تا پای جان / ستانیم حق خود از حق بران
پذیرا نئیم آنچنان جای را / که یاد آورد ترکمنانچای را
به رسوایی هر دغلباز پست / کنیم آنچه ما را برآید زدست
به رفق و مدارا ، جنگ و ستیز / برانیم دشمن به پای گریز
هر آنکو در این ملک فرمانرواست
جز این گر کند در خور صد جفاست
|