|
|
|||
سیری در آثار مورخ برجستۀ انقلاب مشروطه ایران، دکتر فریدون آدمیت حمید اکبری یادداشت: این مقاله نخستین بار در سال ١٣٨٢ در نشریه ((مهرگان)) به مدیریت خانم دکتر ستاره درخشش منتشر شد. بنیانگذار این نشریه وزین که سالها بصورت مرتب در شهر واشنگتن دی سی و بنام معلمان ایران منتشر می شد، شخصیت سرشناس، آقای محمد درخشش بود. مایلم که در هنگام انتشار مجدد این مقاله، یاد و کوشش های خستگی ناپذیرآقای درخشش در راه استقرار دموکراسی در ایران را گرامی بدارم. در تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی ایران، انقلاب مشروطیت برخوردار از جایگاه بزرگ بی همتاست. پرسش این است که اهمیت مشروطیت از کجا ناشی می شود و چه معنایی در مشروطیت نهفته است که باعث جلوه ابدی آن خواهد بود؟ کدامیک از حوادث و آثار گوناگون مشروطیت رمز و راز ماندگاری آن به شمار می روند: خیزش مردم برای دستیابی به عدالتخانه؟ صدور فرمان مشروطیت به وسیله مظفرالدین شاه؟ استقرار دموکراسی نوپا در چارچوب حکومت مشروطه؟ رویارویی اندیشه وران روشنفکر با متحجرین خشک اندیش مذهبی؟ تلاش و تفوق آغازین در جدایی دین از حکومت؟ یورش محمد علی شاه به مجلس و پی آمدش، که به عزل او از پادشاهی منجر شد؟ مقاومت حماسی ستارخان و باقرخان در محله امیرخیز تبریز و سپس نبرد ملی آذربایجانی ها در کنار ایلات و عشایر برای در هم شکستن استبداد صغیر؟ مشارکت زنان در انقلاب مشروطیت؟ طرح لوایح مترقی برای اصلاحات اجتماعی و سیاسی در دوره اول تقنینیه؟ روشن است که همه ی این حوادث دارای اهمیت به سزا و غیرقابل انکاری در شکل گیری و استقرار مشروطیت بودند. ولی آنچه مشروطیت را در تاریخ معاصر و آینده ایران بی همتا می سازد، شاید همانست که من بارها در محضر استادم، امیر هوشنگ کشاورز صدر، شنیده ام که آن را در اینجا نقل به معنا می کنم: از نظر حقوق مردم، آسمان ایران در پشت مشروطیت، تاریک است و در پس از آن روشن و درخشان است. پیش از مشروطیت، مردم ایران نه صاحب و نه آگاه به حقوق خود بودند. پس از مشروطیت، مردم در معنای عام برای نخستین بار در تاریخ ایران به روال فزاینده ای آگاه و صاحب حقوق مدون اجتماعی و سیاسی خود شدند. و اگر چه مردم ایران به تناوب و هر بار برای دوران طولانی، مالکیت این حقوق را در پی حوادثی مانند استبداد صغیر، تغییر سلطنت به سلسله پهلوی به وسیله رضا خان و دوران استبداد کبیر، کودتای بیست و هشت مرداد و استبداد ٢٥ساله و سرانجام در پی انقلاب ١٣٥٧ و تشکیل حکومت ضد آزادی و ارتجاعی ملایان از دست دادند، لیکن پس از مشروطیت دیگر کسی را یارای آن نبود که علیرغم اُفت و خیزهای سیاسی، آگاهی داشتن به مالکیت واقعی این حقوق را از ذهن صاحبان همیشگی آن، یعنی مردم ایران بزداید. مشروطیت برای نخستین بار آگاهی ایرانیان نسبت به حقوق لاینفک انسانی، سیاسی و اجتماعی شان را به منصه ظهور حافظه ی ملی رساند و نهال آن را در ذهن و فکر اجتماعی ملت کاشت و زان پس دایماً در بستر تحولات زمانه آبیاری و تنومندش کرد. با استقرار و تداوم حکومت های مشروطه بین سال های ١٢٨٦ تا ١٢٩٩ و سپس جلوۀ درخشان آن در دوره حکومت دو سال و اندی دکتر مصدق، مردم ایران این گنجینۀ گرانبها را در حافظۀ تاریخی خود، یعنی در جایی امن و به دوراز دسترس عُمال و داروغه های شاهنشاهان و حزب اللهی ها و بسیجی های ملایان، گرامی داشته اند. اما چه کسانی پرچمدار ملازمت و توسعه بخشی این گنجینه تاریخی بوده اند؟ کدامین روشنفکران، متفکران و نویسندگان این گنجینه را از گزند حوادث و ویرانگری نظرات گذرا و متعصبانه حفظ کرده اند و همچنان در ذهن ما درخشنده اش داشته اند؟ شمار این افراد کم نیست و انگشت گذاردن روی تنها برخی از اشخاص کاری است کارستان که از عهده این قلم به دست کوچک بیرون است. ولی آنچه در حیطۀ شخصی برای من میسر است، نام بردن از برخی دانشمندان و اشخاصی است که ذهن مرا نسبت به مشروطیت و اهمیت حوادث و جنبش فکری آن پرورش و گسترش داده اند و آنچه از مشروطیت پایدار و مفید به حال امروز و فردای ایران می شناسم، به واسطه ی خدمات پر مایه و ارزشمند آنان است. نخستین آشنایی کلاسیک من با مشروطیت، با خواندن کتاب ((تاریخ مشروطه ایران)) به قلم مورخ و متفکر ارزنده، احمد کسروی آغاز شد. او بود که با قلم شیوا و سرشار از میهن دوستی مرا با ((سهشی)) ویژه در سیرحوادث روزمره مشروطیت غرقه ساخت و در آخر تحویل ساحلی مملو از اشتیاق برای بیشتر دانستن داد. آشنایی با پندار و کردار بزرگانی چون مشیرالدوله و مستوفی الممالک بود که مرا راهی شناختن بزرگان دیگر تاریخ مشروطیت نمود. در این راه بود که با مطالعه آثار بزرگانی مانند علی اکبر دهخدا، دانشمند برجستۀ زبان فارسی و کوشنده سیاسی و خستگی ناپذیر راه مشروطیت و یحیی دولت آبادی بر توشه دانش خود افزودم. اما در قضاوتی شخصی، بایستی اذعان دارم که دو تن بیش از دیگران اثری ژرف بر پهنه دانش و اندیشه کماکان نا کافی من در مسیر یافتن گوهر مشروطیت داشته اند. این دو تن عبارتند از دکتر فریدون آدمیت و دکتر هوشنگ کشاورز صدر. گفتار در باره ی استادم، آقای کشاورز صدر را به هنگامی دیگر می سپارم و در باقی این نوشته نیل به مقصود می کنم و مختصری در باره ی اهمیت آثار استاد دکتر آدمیت به قلم می آورم. دکتر فریدون آدمیت را هرگز ندیده و افتخار آشنایی با ایشان را نداشته ام. همچنین از روزگار شخصی ایشان در پیش و پس از انقلاب بطور کلی بیخبرم. آنچه در باره مشروطیت از طریق او می دانم، اساساً بوسیله خواندن آثار وی است که اکثراً پیش از انقلاب نوشته شده اند. قویاً لازم به تذکر است که آنچه در اینجا نوشته ام تنها مربوط به ادراک و برداشت فکری نگارنده از آثار دکتر آدمیت است و چه بسا استاد با هیچکدام موافق نباشند. با آثار دکتر آدمیت در تهران در پیش از انقلاب ٥٧ آشنایی پیدا کردم. در اوایل دهه شصت خورشیدی در آمریکا، با خواندن کتاب های استاد مانند ((اندیشه های طالبوف تبریزی)) و ((اندیشه های میرزا آقاخان کرمانی))، فراگیری منظم تر آثار استاد را آغاز کردم. شیوایی قلم و نگارش فارسی ممتاز دانشگاهی و در عین حال خوانای او مرا به شدت خواهان مطالعۀ آثار دیگر وی کرد. در سال ١٣٦٩، با خواندن کتاب ((امیرکبیر و ایران))، زمستانی را در شیکاگو با حرارت تفکر و تعقل متبلور در جمله به جمله این اثر بزرگ سپری ساختم. در همان سالها، در امتداد سیر خواسته ام برای بیشتر دانستن به دیگر کتاب های استاد چون ((اندیشه ترقی و حکومت قانون، عصر سپهسالار)) رجوع کردم. سپس دردهه هشتاد خورشیدی تا امروز، بارها خواننده ای غوطه ور در بحر مطالب پر غنای دو شاهکار وی به نام های ((ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران)) و ((مجلس اول و بحران آزادی)) بوده ام. اخیراً نیز توفیق خواندن تازه ترین کتاب وی ((تاریخ فکر)) را یافتم. به استناد این خواندن ها و اندیشیدن ها در باب نوشته های استاد است که من استاد آدمیت را آقای تفکر و تعقل در تاریخ مشروطیت ایران می نامم.[1][1] این تلقی بر اساس برداشت های زیر است: آدمیت پرکارترین مورخ تحلیلی مشروطیت است. بی شک هیچ مورخ دیگری در حد و مانند او بصورت منظم و مدون در بارۀ این واقعۀ بزرگ تاریخ ایران غور و تفحص و تولید نوشتاری نکرده است. او بنیانگذار مکتب ((تاریخ نگاری)) در مقابل ((وقایع نگاری)) مشروطیت است. در دیباچه کتاب ((مجلس اول و بحران آزادی)) می نویسد: ((تفکر تاریخی عنصر اصلی تاریخ نویسی جدید است. کار مورخ، گرد آوردن واقعیات از هر قبیل و تلمبار کردن آنها به صورت خشکه استخوان، در موزه باستانی نیست.)) در همان دیباچه می نویسد: ((اما در بارۀ همه مباحث اصلی تاریخ مشروطگی و مهمترین حوادث، به معتبرترین مواد و مدارک تاریخی دسترسی داریم. این بدان معنا نیست که به تمامی جزییات وقایع آگاهی داشته باشیم. مگر هرنکته جزیی یا همۀ جزییات به کار تاریخ می خورند؟ تاریخ نویسی غیر از فن نقالی است.)) در پیشگفتار ((امیر کبیر و ایران))، آدمیت در بارۀ شیوۀ تاریخ نگاری خود می نویسد: ((روش من تحلیلی و انتقادی است. در واقعه یابی، نهایت تقید را دارم که هر قضیۀ تاریخی را تا اندازه ای که مقدور بوده، همه جانبه عرضه بدارم. حقیقتی را پوشیده نداشتم، از آنکه، کتمان حقیقت تاریخ، عین تحریف تاریخ است. و مورخی که حقیقت را دانسته باشد و نگوید، یا ناتمام بگوید، راست گفتار نیست. مسئولیت او چندان کمتر از آن نیست که دروغزنی پیشه کرده باشد. در سراسر کتاب سخنی نگفتم که مستند نباشد، و سندی ندادم که معتبر نباشد. ولی در تحلیل تاریخ، مختارم و استقلال رای دارم: آن، جهتی از تفکر تاریخی مرا می نماید. معیار داوری های تاریخی، ارزش هایی است که اعتقاد دارم و به آنها خو گرفته ام، ارزش هایی که مبنای عقلی دارند، نه عاطفی، اما هیچ اصراری ندارم که مورد پذیرش همگان باشد.)) تاییدی از این طرز ((تاریخ نگاری)) در کتاب اخیرش، ((تاریخ فکر))، در سخن ((آموزنده)) و دو هزار ساِله ی ((پولیبیوس))، در باب تاریخ نویسی، هویداست: ((هر نیکمردی بایستی نسبت به دوستان و وطن خویش همدلی داشته باشد، شریک عواطف و تألمات دوستان باشد. اما چون پای تاریخ نویسی به میان می آید، بایستی آن بستگی ها را کنار بگذارد و اگر حقیقت حکم می کند، از ستودن دشمنان دریغ نورزد. همینطور از سرزنش سخت نزدیک ترین دوستان روی برنتابد. آنگاه که خطا سزاوار انتقادی باشد. کتاب اول)) ((ما اهل قلم به دلیل اینکه همه چیز را نمی دانیم، ناگزیر از خطاهای فراوان مصون نیستیم. اما اگر به ملاحظات وطن خویش یا برای خوشامد دوستان و یا به انگیزۀ جلب عنایت، معیار سنجش حقیقت را ((سودمندی)) قرار دهیم و به دروغ پردازی روی آوریم، آثارمان را بی اعتبار کرده ایم که زیبنده تر از [کردار] اهل سیاست نخواهد بود. کتاب شانزدهم)) در پیشگفتار کتاب ((اندیشه های میرزا آقا خان کرمانی))، دکتر آدمیت بر این نکته تاکید می ورزد که وظیفه مورخ معماری هنرمندانه فکر است و در این راه تنها مورخی را موجه می داند که ((صاحب اندیشه)) باشد. او می نویسد: ((هم مشرب کسانی نیستم که معتقدند مورخ باید شخصیت خود را از سیر افکار به کلی منتزع گرداند. مورخ وقتی می تواند هنرمندانه به کارش بپردازد که خود صاحب اندیشه باشد تا قدر اندیشه شناسد. به یک معنی تاریخ نگار واقعی معمار فکر است نه تنها مدرس افکار. تأثیر شخصیت عقلی مورخ در تصنیف خود تا درجه ای بی شباهت به تأثیر نویسنده در اثر هنری نیست. و این همسانی از لحاظ معنی و جانی است که تاریخ نویس به تألیف خود می دهد.)) آثار دکتر آدمیت به منظور شناخت و توسعه اندیشه برای استقرار آزادی و حاکمیت ملی و قانونمند در چارچوب دموکراسی پارلمانی در ایران است، یعنی استقرار یک حکومت مشروطه اصیل و منطبق با نمونه های جهانی آن. در پیشگفتار کتاب ((اندیشه های میرزا آقا خان کرمانی)) می نویسد: (( مرا دو انگیزۀ اصلی به کار تحقیق در تاریخ افکار جدید در ایران ترغیب کرد: یکی اینکه پیش ازاین هیچ تحقیق علمی در این مقوله انتشار نیافته بود و این نقص را در سراسر نوشته های مربوط به تاریخ نهضت مشروطیت (اعم از فارسی و فرنگی) دیدم که در ریشه های فکری آن جنبش ملی غور نشده است. انگیزه دوم تجربۀ جامعه های مختلف مشرق بود در نحوۀ اخذ تمدن غربی خاصه اقتباس بنیادهای مدنی آن که به نظر من ارزنده ترین مظاهر و متعلقات مدنیت انسانی را می سازند.)). دست کم سه ویژگی عمده و بهم پیوسته، تاریخ نگاری آدمیت را ممتاز و نفیس می سازد: نخست، صراحت کلام وی در قضاوت در بارۀ وقایع و شخصیت های تاریخی است. دو دیگر، عقل و تعقل را سنگ ترازوی نگرش ها و تحلیل های خود قرار می دهد سه دیگر، در شناخت، نقد و تأیید عنصر روشنفکری اصیل و دموکرات و در نفی متظاهران به روشنفکری، محکم و بی تعارف است. باقی این نوشته عرضۀ دلایل و شواهد مختصری در مورد این سه ویژگی است. صراحت کلام در قضاوت های تاریخی و شخصیت ها ممیزه نخست تاریخ نگاری آدمیت، صراحت کلام وی در قضاوت های تاریخی است. او در قضاوت تاریخی، ولو به مذ اق خواننده خوش نیاید، عاری از تعارفات متداول در فرهنگ ایرانی است. در مطرح کردن مسایل و چارچوب های تاریخی، همواره به اصل مطلب می پردازد و از حاشیه پردازی و بحث های جدلی مطلقاً خودداری می ورزد. به عنوان نمونه در کتاب ((اندیشه ترقی و حکومت قانون)) می نویسد: ((تاریخ جدید آسیا، تاریخ تسلط جدید مغرب است بر فرهنگ کهن مشرق زمین، خواه آن را عامل سازنده بشمریم یا ویرانگر، در بحث کنونی ما فرقی نمی کند. سخن در شناخت یکی از عظیم ترین پدید ه های تاریخ است.)) در رویارویی با این مطلب، خواننده فوراً پی می برد که نویسنده اهل مجامله در بارۀ ماهیت غرب نیست و می خواهد به تأثیر آن بر ((فرهنگ کهن مشرق زمین)) بپردازد، خواه ((سازنده یا ویرانگر)). نمونه ای دیگر از شرافت آکادمیک و صراحت قلمی دکتر آدمیت را می توان در پیشگفتار کتاب ((اندیشه های میرزا آقاخان کرمانی)) یافت. در آنجا او با تجلیل از اندیشه وران ایرانی با ذکر نام های سید جمال الدین اسد آبادی، ملکم خان، میرزا آقا خان کرمانی و میرزا فتحعلی آخوند زاده، می نویسد: ((از مطالعه تطبیقی و تحلیل سیر افکار در ایران و دیگر جامعه های مشرق (خاصه عثمانی و شام و مصر و هندوستان و ژاپن) در قرن گذشته به این نتیجه رسیده ام که نواندیشان ایران در قلمرو فکر مقامی کمتر از دانایان آن کشورها نداشته اند بلکه از بعضی جهات برتر از آنها و در پاره ای رشته ها پیشرو خردمندان شرق بوده اند.)) آنگاه در صفحه بعد می نویسد: ((اما در معنی آنچه گفتیم اشتباه نشود: هیچکدام از متفکران مشرق در آن زمان متاعی به بازار فکر و معرفت جدید عرضه نداشتند که تازه و بکربوده باشد. جامعه های مشرق که چند قرن از جهان دانش و اندیشه های نو دور افتاده بودند ذاتاً نمی توانستند اندیشه گرانی را پدید آورند که صاحب اصالت فکر باشند. آن هوشمندان از خرمن دانش اروپایی بهره مند گردیده بودند و تنها مروج آن آموخته ها در کشورهای خویش بودند. و اگر احوال سیاسی و اجتماعی وقت جامعه های شرقی و کیفیت زمان و مکان را در نظر نگیریم به ارزش مقامشان نمی توانیم پی ببریم.)) در این نمونه می توان دید که دکتر آدمیت در عین ارج گذاردن به مقام دانش و بینش اجتماعی ایرانیان متفکر، بعنوان یک مورخ دانا و بنابر معیارهای برگزیده اش، آنها را به صرف ایرانی بودن برتر از همتایان خود در کشورهای غربی نمی داند. در نمونه ای دیگر از نگارش موجز و پر نغز در کتاب ((اندیشه ترقی و حکومت قانون، در باب ((حکومت قانون)) می نویسد: ((حکومت قانون حدیث زمان [عصر سپهسالار] بود ... حکومت قانون دلالت دارد بر هیات مجموع قواعد و ضوابطی که حاکم بر نظام اجتماع باشد، یعنی حاکم بر روابط افراد با یکدیگر، حاکم برروابط افراد با دولت و حاکم بر خود دستگاه دولت. حقوق خصوصی و عمومی، حقوق شخصی و سیاسی و بالاخره حقوق اساسی، جملگی مشمول آن مفهوم کلی هستند. در فلسفه جدید، منشاء آن قواعد و ضوابط، اراده مردم شناخته گردیده است.)) همین گونه صراحت، در قضاوت های بدون تعارف آدمیت در بارۀ شخصیت های تاریخی نیز مشهود است. در این زمینه، دکتر آدمیت رویهمرفته دو عامل را در سیر تاریخ موثر می داند. یکی ((جریان تاریخی)) و ((روح زمانه)) چیره بر آن، و دیگری نقش و کردار شخصیت های دوران به عنوان نمایندگان شاخص آن ((جریان)) و ((زمانه)). یکی از معیارهای اصلی آدمیت در قضاوت شخصیت های تاریخی مبتنی بر سنجیدن هماهنگی گفتار و کردار این شخصیت ها در امتداد دوران مختلف حیات سیاسی و اجتماعی ایشان است. چند نمونه از قضاوت های دکتر آدمیت در باره شخصیت ها را در زیر می آورم: دکتر آدمیت امیرکبیر را اصلاحگر و میهن پرستی بزرگ می شناسد ودر کتاب ((امیرکبیر و ایران)) به گفته ((واتسون))، ماهیت حکومت او را ((استبداد منور)) می نامد. میرزا حسن خان مشیرالدوله سپهسالار را ((فرزانه ای)) می نامد که ((روح زمان را دریافت، با سیر تاریخ خود را منطبق گردانید، با جریان عصر خویش پیش رفت و با ایدئولوژی ترقی به کار پرداخت.)) در مقاله ((آشفتگی در فکر تاریخی)) در بارۀ دکتر مصدق اینگونه قضاوت می کند: ((اعتبار شخصیت سیاسی دکتر محمد مصدق در دفاع از حقوق اساسی و نظام مشروطیت است، در تقابل با حکومت فردی و قدرت نامحدود سلطنت، در پیکار برای استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت است و مبارزه بر علیه سلطۀ سیاسی و اقتصادی بیگانگان. او فساد ناپذیر بود، شیاد و افسونگر و بی همه چیزنبود. موضع گیری سیاسی اش آنگاه که در اپوزیسیون بود و آنگاه که در قدرت سیاسی مسئول بود، تغییر نیافت. این نیست که بر او یا کارنامۀ جبهۀ ملی انتقاد وارد نباشد، این خلاف نقد و سنجش تاریخی است... اما این هست که او نسبت به اصولی که یک عمر اعلام می کرد: دفاع از آزادی، دفاع از حقوق اساسی، دفاع از استقلال سیاسی و اقتصادی، یک عمر وفادار ماند. به همین سبب، او در معنی، از لغزشگاه قدرت سقوط نکرد، اعتبارش را هیچگاه در ارادۀ عام از دست نداد.)) در بارۀ میرزا آقا خان کرمانی در کتاب ((اندیشه های میرزا آقا خان کرمانی)) چنین می نویسد: ((او در زمرۀ هوشمندانی نبود که غرق اندیشه های خویش باشند و در فانوس خیال خود بسر برند. بلکه برای افراد خاصه صنف متفکران و نویسندگان مسئولیت مدنی قطعی می شناخت، و نسبت به فرزانگان گوشه گیر حاشیه نشین زبان طعنش باز است. فکر اجتماعی وی کوشش و مبارزه است؛ پس گام به میدان پیکار سیاست نهاد.)) و بعنوان نمونه آخر، در باره محمد امین رسول زاده، متفکر و کوشنده سوسیال دموکرات در کتاب ((فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران)) می نویسد: ((رسول زاده درس فلسفۀ سیاسی خوانده، خاصه در اصول سوسیالیسم و سیر تحول اجتماعی مغرب زمین دانش او گسترده است... اندیشه گری است با مایه، با ذهنی فرهیخته، و فکری منظم و منطقی. به علاوه در فضیلت اخلاقی از با فضیلت ترین مردان بود، در اصول عقاید خود همواره استوار بماند. همیشه برای آزادی و حکومت ملی علیه استبداد سیاسی و تسلط بیگانه نبرد کرد – خواه استبداد تزاران باشد، خواه دیکتاتوری کمونیسم روسی. تسلیم ارادۀ هیچ جباری نشد.)) در مجموع بایستی گفت که آدمیت، آن اشخاصی را برجسته می شمارد که نخست ((روح زمانه)) در جهت پیشرفت و اصلاحات را، نه فقط در ایران، بلکه در جهان در یافته بودند. دو دیگر این اشخاص در گفتار و کردار خود نسبت به حقوق مردم و حرکت به سوی استقرار و حفاظت از حکومت قانون و دموکراسی پارلمانی، وفاداری و ثبات قدم به خرج داده بودند. و سوم، رهرو عقلانیت و متعلق به سلک روشنفکران بودند. تاکید برعقلانیت و تفکر اعتقاد راسخ و خدشه ناپذیر به اصالت عقل و تعقل زیر بنای دیگر آثار آدمیت است. شاید از این روست که جدیدترین اثر منتشر شده استاد به نام ((تاریخ فکر: از سومر تا یونان و روم))، مطلقاً به اهمیت کیفیت های متشابه و درهم تنیده، چون تفکر، تعقل و سیر عقلانی تاریخ، اختصاص دارد. در مقدمۀ همان اثر می نویسد: ((کل آن تحول [شناخت حق تقدم تمدن سومر بر تمدن یونان] بلکه دگرگونی در نگرش تاریخی ما، زادۀ علم است که درنگ ندارد و پایه اش بر انتقاد عقلی است. هر ترقی که در قلمرو فکر و دانش و فن و هنر نصیب انسان گشته باشد، از به کار بستن همین روش بوده، که منطق آن حقیقت جویی و روشنگری است.)) دکتر آدمیت مشروطیت را نیز محصول تفکر و تعقل روشنفکران میهن دوست ایران می داند. در ((ایدئولوژی نهضت مشروطیت)) می نویسد: ((در نبرد قانون اساسی (مشروطیت) رویهم رفته ، ترقی خواهان و مدافعان سیاست عقلی پیروز گشتند.)) در مقالۀ ((آشفتگی در فکر تاریخی)) در پاسخ به نویسنده ای به نام فردید که مشروطیت را ((بالکل و بالتمام غربزدۀ مضاعف)) قلمداد می کند، می نویسد: ((این خود نظرگاهی است و نویسنده در اندیشه اش آزاد. همچنانکه هستند افراد فاشیست مشربی که آزادی را زهر مهلک اجتماع، و دموکراسی را بدترین نظام های جهان می شمارند. ولی مشروطیت یعنی حکومت عقلانی با اصول، یعنی حکومت مسئول در تقابل با خودکامگی فردی و دولت نا مسئول.)) برای آدمیت، مشروطیت حاصل تلاش مستمراهل تفکر و تعقل در عرصه روشنگری و کار اجتماعی و سیاسی است. در کتاب ((مجلس اول و بحران آزادی)) می نویسد: ((در حالی که حرکت مشروطه خواهی در یک امتزاج اجتماعی پدید آمد و گروه ها و رده های مختلف را جذب خود کرد، فکر حکومت انتخابی و دولت جدید و بنیادهای آن طبعاً ابتکار گروه اقلیت با دانش و فرهنگ و روشن اندیش بود... دستگاه مشروطه (با همۀ کاستی هایش) مدرسۀ تربیت سیاسی بود. دوران دیکتاتوری در فطرت خود آیینی و جباری و خود پرستی دیوانه وارش، ریشۀ ابتکار فردی و استقلال فکر و رای را سوزاند. فقط نوکر و قره نوکر پروراند.)) در آثار آدمیت، رهروان مشروطیت عقلانی در سیر اندیشه و کوشش اجتماعی خود، سنت های موهوم و برخاسته از خرافات را بر نمی تابند. صاحبان عقل اجتماعی و سیاسی مشروطیت، به صرف استواری و دیرینه بودن سنت های خراب رایج در جامعه، بنای تفکر خود را سست یا معیوب و یا کژ نمی سازند. در جایگاه عقلانی مشروطیت دکتر آدمیت، آنان که می کوشند تا به پیروی از ماکیاولی هر وسیله ای را برای دستیابی به هدف توجیه کنند واز اینرو با تکیه بر باورهای دیرینۀ مردم به قدرت دست یابند و بساط خود کامگی پهن کنند، به ((شیادی)) و ((شارلاتانی)) شناخته می شوند. همچنین، آنانکه می کوشند با استناد به همان باورها، مردم را به بیراهۀ اجتماعی و سیاسی ببرند، ایضاً ((دروغگو)) و ((شارلاتان)) محسوب می شوند. گوشه ای از قضاوت آدمیت در بارۀ اینگونه اشخاص به نقل از کتاب ((مجلس اول و بحران آزادی)) چنین است: ((از ردۀ کثیر درس خواندگان دوران طولانی [دیکتاتوری پهلوی دوم] به اطلاق، یک مرد سیاسی هوشمند، حتی در حد متوسط، برنخاست. این جماعت، خواه درس خواندگان رشته های علوم انسانی، و خواه آنانکه درس هندسه خوانده و به هوس سیاست افتادند، به همۀ مناصب سیاسی و اجتماعی، وزارت و وکالت و سناتوری دست یافتند. اما نه یک دولتمدار، نه یک متفکر، نه نشانی از حیثیت انسانی. در تجربۀ وطنی ما، نظریه افلاطونی هم، که علم هندسه را، به دلیل منطق روشن آن، پایۀ آموزش سیاسی می شناخت، باطل از کار در آمد. مثل برخی از دیگر تئوری های او. اهل هندسه در خدمت سیاست، عملۀ مزدور بودند، نه مردان بصیر استوار. چنانکه مجلس و دولت در ریاست آنان به پست ترین رتبه تنزل یافت. بازیچۀ قدرت فردی، دیکتاتورها هم تمیز نمی دهند که سرمایۀ سیاسی جامعه را مردمان حقیر و بیمقدار نمی سازند و از مردان خرد تصمیم بزرگ بر نمی آید. قوام جامعۀ مدنی منوط به قوت بنیادهای اجتماعی و سیاسی آن است. نه دولت پنجروزۀ جباران.)) جانبداری از روشنفکران در پرداختن به موضوع روشنفکران، به عنوان وجه تمایز دیگر آثار آدمیت، نخست بایستی گفت که دکتر آدمیت، تاریخ را به صورت اعم و در مورد مشروطیت، به صورت اخص، برای تشفی خاطرو وقت گذرانی خواننده نمی نگارد. تاریخ برای وی، آینده تفکر او و ماست. آینه ای که می بایست با وارسی کژ اندیشی ها و به منظور یافتن مسیر درستی که از آزمون تاریخ ایران و جهان سربلند بیرون آمده باشد، صیقل بخورد. آدمیت مفهوم مشروطیت را آنگونه که وی شناخته است، به خواننده منتقل می کند. در این امر، دکتر آدمیت خود را بی طرف قلمداد نمی کند. او طرفدار روشنفکران است و مشروطیت را محصول سالیان دراز اندیشیدن، تراوش عقلی و تلاش های ایشان می شناسد. در کتاب هایش، بی وقفه خمیر مایۀ عنصر روشنفکری را مد نظر دارد و در ارایه نظراتش در این امر دچار نقصان یا تضاد نمی گردد. دکتر آدمیت روشنفکر ایرانی را محصول مشترک بخش وارستۀ فرهنگ ایران و جهان بینی متأثر از فرهنگ متمدن و روی به پیش جهان امروزی می شناسد. روشنفکر ایرانی کسی است که نه در مقابل عناصر استعمارگر خارجی وعوامل استبداد داخلی، بی شخصیت می شود، و نه در مقابل سنت پرستان قدرت طلب، تسلیم می شود. نه جاسوس بیگانگان است و نه کارگزار کهنه پرستان. روشنفکر ایرانی مدارای مردم و رعایت مناسبات انسانی رایج در جامعه را می کند و همزمان، درتدبیر و تلاشی بی امان برای پایان بخشیدن به فساد، خرابی و استبداد موجود در جامعه است. او درارتباط با دوست و دشمن، اخلاقی و مبادی آداب، و در بیان حقایق، صریح و بدون ملاحظات شخصی است. روشنفکر مشروطه، برآمده از سطور کتاب های آدمیت، متکی به اندیشه ناشی از عقلانیت است. دکتر آدمیت اصول این روشنفکر مشروطه را در جدالی ((آشتی ناپذیر)) با نمایندگان تفکر ((غیر مشروطگی)) می شناسد. در کتاب ((ایدئولوژی نهضت مشروطیت)) می نویسد که اختلاف میان موافقان و مخالفان مشروطگی، ((مخالفت لفظی)) نبود، ((بلکه تعارض اصولی بود: نه فقط با ((دو ساعت توجه)) اصلاح نمی گردید، بلکه آشتی ناپذیر بود. مگر اینکه یکی از حریفان تسلیم شود.)) برای خواننده هوشیار آثار دکتر آدمیت، مشروطیت با کودتای سال ١٢٩٩ رضا خان و یا وقایع بزرگ تاریخ ایران پس از آن به پایان نمی رسد. از اینروست که دکتر آدمیت در خلال آثارش، عناصر گوناگونی که مشروطیت را رهبری کردند، یعنی طبقۀ روشنفکر و همراهان ایشان، و آنانکه با مشروطیت دشمنی داشتند، و نیز رگه های اصلی طرز تفکر این عناصر را مورد شناسایی قرار می دهد. او همچنین روابط میان این عناصر و عوامل متحرکۀ ارتباطشان را در ابعاد تاریخی مربوط، مرور و بررسی می کند. آنگاه ما را با کوله باری از تجربیات تاریخی و ابزار ماندنی برای تعقل و تدبیر در باب مسایل کشور و جامعه مان، در رویارویی با واقعیات موجود، رهسپار پی گیری اهدافی مبتنی بر عقلانیت برای نیل به نیکبختی و سربلندی میهن مان می سازد. در مشروطیت دکتر آدمیت، بدون هیچ تنزل شأن، ستارخان ها و باقر خان ها دارای اولویت ویژه و ممتازی نیستند. در مقابل، صنیع الدوله ها، احتشام السلطنه ها و سعدالدوله ها به عنوان نمایندگان متفکر حرکت اصلاحات اجتماعی و سیاسی مورد شناسایی قرار می گیرند. برای آدمیت، حق تقدم در قضاوت اشخاص مبتنی بر درجۀ عنصر روشنفکری ایشان و میزان تأثیر و تدبیر آنها در راه روشنگری در میان ایرانیان است. وجه نظر کلی آدمیت روشنفکری است و نسبت به آن کوچکترین عدولی نشان نمی دهد. در عین حال، در بررسی تاریخی نسبت به عملکرد مشروطه خواهان و روشنفکران، هرگز جانب اعتدال و درست بینی را رها نمی کند. آنجاییکه ایشان به خطا رفته باشند، آن را بر می شمارد. در کتاب ((ایدئولوژی نهضت مشروطیت)) می نویسد: ((چنین بود تعالی مجلس در نخستین آزمایش پارلمانی: ترقی خیره کننده ای که مدیون احتشام السطنه و چند تن دیگر از نمایندگان هوشمند و روشنفکر مجلس بود... تاکیدی که بر جنبۀ روشنفکری آن اقلیت مجلسیان می رود، نه از این بابت است که در زمرۀ درس خواندگان و تربیت یافتگان جدید بودند، بلکه آنان به مسئولیت روشنفکری خویش هشیار بودند و در ایفای مسئولیت اجتماعی خویش قصور نورزیدند. ورنه، ما آنان را روشنفکر نمی شمردیم.)) در جایی نیز اشاره به شکست روشنفکران در دوران بعد از مشروطیت می کند: ((این نشانه ای بود از شکست نخبگان در ایفای مسئولیت روشنفکری، نخبگانی که درس خوانده بودند، اما نه همیشه خدمتگزار روشنفکری بودند.)) و این تاکید موکد و مکرر و خدشه ناپذیر دکتر آدمیت بر نقش و عنصر روشنفکری در تحول مشروطیت است که نوشته های او را برجسته می کند و خواندن آثارش را برای همـۀ میهن دوستان و به ویژه جوانان اندیشه ور، ضرورت می بخشد. در اینجا لازم می دانم که به جسارت بگویم که هیچ اثر و قضاوت تاریخی خالی از ایراد احتمالی نیست. لیکن ایراد در آثار استاد به غایت کم دیده می شود. ماحصل خواندن آثار دکتر آدمیت، تزکیه نفس دانش خوانندۀ آزاد فکر در زمینه مشروطیت است. نوشته های وی خوانندۀ متمایل به عقلانیت را به روشن بینی سوق می دهد. معترفم که خواندن آثار دکتر آدمیت، در معنا برای من به منزله سفری بوده است با زورق کوچک تواناییم به اقیانوس بیکران دانش و تفکر استاد. بنابراین ((بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی.)) اما دو مقصود انگیزۀ اصلی نگارش این مقاله شد: یکی در میان گذاردن برداشت های خود از آثار دکتر آدمیت با خوانندگان گرامی و به ویژه دانشجویان ایرانی. دو دیگر ادای سپاسگزاری به مورخی بزرگ. می خواهم در ارتباط با پرسشی نغز از خود استاد درپیشگفتار کتاب ((تاریخ فکر)) به وی بگویم که جنبش فکری من و بسیاری از ما را، آثار ژرف شما به حرکت در آورده است، و بگویم که بحث در عقلانیت ناشی از آثار شما، فارغ از آمدن ها و نیامدن های زمانه، برای ما همواره جاریست. این مقاله را با نقل قولی از آخر کتاب ((اندیشه ترقی و حکومت قانون)) استاد در بارۀ آنچه بر مشروطیت رفته است، خاتمه می دهم: ((امروزه که مردم از سپهسالار یاد می کنند، مسجد و مدرسه و خانۀ او را یاد می آورند - دستگاه عمارتی که با جنبش ملی مشروطیت ملازمت تاریخی یافت؛ مسجد وعظ و خطابه بود، مدرسه کانون اجتماع ملی بود، خانۀ او خانۀ ملت شد - خانه ای که بر آن ماجراها گذشت؛ گاه سنگرگاه آزادیخواهان بود؛ گاه در روشنایی مشروطیت عیان شد؛ گاه در تیره شامی استبداد فرو رفت؛ گاه جلوگاه شور و امید بود؛ گاه آماج تیر بیگانه شد؛ قزاق [و غیر قزاق] بر آن چیره شد. بوم در آن خانه کرد.)) ١) خانم دکتر هما ناطق، مورخ سرشناس ایرانی، در باره دکتر آدمیت می نویسد: ((امروز چه در ایران و چه بیرون از ایران، نام آدمیت سرلوحه ی همه نوشته هایی است که در باره ی تاریخ فکر و حرکت مشروطه خواهی منتشر شده اند. و هر کس در این رشته ها قلم به دست گیرد، نمی تواند مدیون آثار او نباشد.)) – به نقل از سایت اینترنتی نشریه ((تلاش)) آقای دکتر خسرو شاکری، دیگر مورخ سرشناس ایرانی، در باره دکتر آدمیت می گوید: ((البته بودهاند ديگر کسانیکه همزمان يا پس از آدميت کارهايی را در مورد مشروطيت (غالباٌ اسناد و به نحوی پراکنده و غير سيستماتيک) منتشر ساختهاند، اما کارهای آنان، که برخیاوقات با اهداف سياسی رسمی صورت میگرفت، با کارهایآدميت قابل مقايسه نيستند. آثار آدميت نشانه از يک نظم فکری، شيوهیعلمی، و دقت و سنجش حرفهای برخوردار است. آدميت نخستين ايرانیای است که تاريخنگاری و تاريخشناسی را با آموزش حرفهایآموخت، و نه” الله بختکی“چون بسياری که نام مورخ گرفتهاند. در عين حال، او تنها مورخ عصر خود است که از ارثيه تاريخنگاری مورخانی پروسواس چون بيهقی بیبهره نمانده است. او تداوم تاريخنگاری علمیسنتی و پيوند آن با تاريخنگاری مدرن است. اين همه به اين معنا نيست که نمیتوان بر او خرده گرفت يا انتقاد کرد.)) به نقل از مصاحبه دکتر شاکری با آقای فرشاد قربانپور که در سایت های مختلف اینترنتی منتشر شده است.
|
||||
|