بازگشت به صفحه اول

از ادوارنيوز 

 
 

دمکراسی در حد فاصل مصدق وقوام السلطنه

سه‌شنبه، 17 اردیبهشت 1387

 

مرتضی سیمیاری
:"هر کجا صدای دکتر مصدق چه در مجلس و چه در دولت بلند شده است منافع ملت ایران تحت الشعاع امپریالیسم امریکا قرار گرفته است". این جمله بخشی از تیتر روزنامه شهباز در 23 تیر 1331 است.فاصله ی بین این تیتر تا کتاب حسن آیت در ترسیم چهره ای نامعقول از مصدق تا اتهام رهبر زحمت کشان ایران (مظفر بقایی) در انحراف مصدق از آرمان های مشروطه، ناشی از ضعف روشنفکری ایران در شناخت فضای معطوف به دمکراسی در ایران است. مشکل روشنفکری در ایران آن است که فاقد عقل سکولار است و نسبی فکرمیکند.

وقتی بخواهد پدیده ای را نقد بزند اگر نتواند آن را درک کند نفی اش می کند و به همان میزان که روزی با ایدئولوژی ریشه ی ایدئولوژی را می زند می تواند با ریشه های ذهنی یک اجتماع ارتباط برقرار نکند. حلقه ی گمشده جامعه ایران، روشنفکری آن را در دور تسلسل استبداد گرفتار کرده است. در ایران روزی ناسیونالیسم با قبیله و روزی دیگر با مذهب پیوند خورده است اما هیچ گاه نتوانسته است با دمکراسی ومنافع ملی پیوند بخورد.این باعث گردیده که روشنفکران در ایران دچار اضطراب در نیروها و ابزار های تعیین کننده گردد.لذا تا انجا جلومی روند که قوام را در قیاس با مصدق هم ارز می کند و یا قوام را موثر تر از مصدق در ایجاد دمکراسی در ایران می داند.

این گونه می شود که مصدق را به جرم مصدق السلطنه بودن محاکمه می‌کنند.و نشریه تعلیماتی حزب توده او را دشمن ملت می خواند و یکی ار اعضای سابق پان ایرانیست مصدق را منتسب به فراماسونری در ایران می داند که همگی آنها، هم ارز با پاسخ به تاریخ محمد رضا پهلوی قرار می گیرد که خاندانش نیم قرن فرایند دمکراسی خواهی در ایران را به تعویق انداختند. تعیین جایگاه بین مصدق و قوام در معادله ی دمکراسی‌خواهی، کلاف جامعه مدنی ایران را سر در گم تر می کند.

تفسیر جایگاه مصدق و قوام در نتیجه ی در دسترس تر بودن عملکرد قوام نسبت به مصدق است. این نشان می دهد که روشنفکری و بخصوص روشنفکران چپ گرا در انتخاب ابزار و نیروهای فراهم کننده دمکراسی دچار اشتباه در محاسبه شده اند که این اشتباه ذهنی، زمینه ي دمکراسی عینی در ایران را دچار تاخیر کرده است. قوام با گرایش نخبه سالاری معتقد به چرخش قدرت در بین نخبگان در یک حلقه ی کوچک کنترل شده بود. این باعث شده که استبداد تاریخی در ایران، در صورتی که نحوه ی عملکرد هر یک از نخبگان را مطابق با رضایت خویش نمی دید آن را از این روند خارج کند و در نتیجه فرایند دمکراسی خواهانه را بسوی حاکمیت چرخش دهد. عملی که بعد از گذشت 30سال از انقلاب دوباره شکل گرفته و نمونه بارز آن در انتخابات چند دوره ی اخیر قابل ملاحظه است که حذف جریان درون سوی حکومت باعث بسته شدن حداقل فضای نیمه باز نیز گردیده است.

حال اگر در چنین فضایی بجای بازگشت به عرصه مدنی، گرایشات اصلاح طلب درون حاکمیت را تقویت کنیم به مانند این است که بجای تلاش در ایجاد روزنه مدام به در بسته بکوبیم. بر این اساس نیز، اولا قوام در این طرح ذهنی نخبگان را در چرخش قدرت از اجتماع جدا کرد و این گونه شد که حزب دمکرات ایران هیچ گاه جنبه ی دمکراتیک پیدا نمی کند ونمی تواند در جامعه وحاکمیت نقش اساسی را بازی کندو دوما این شعار ونبودن پاسخ به مطالبات باعث شود تا شعار های محفلی و بدون پشتوانه رمینه بستری در جامعه پیدا کند و فرایند استبداد به استبداد را در جامعه حرکت دهد.

مصدق اعتقاد به ارتباط با بافت اجتماعی و چرخش قدرت در جامعه را داشت و معتقد به طراحی سه شعار اساسی عدالت،آزادی و ترقی در حجم پایین و تشکیل دولت مستقل و آزاد در حجم بالا را داشت تا زمینه اصلاحات دمکراتیک در ایران قراهم شود. او ابزار بین ناسیونالیسم و دمکراسی را بر اساس شعار های دوره ی اول روشنفکری در غرب تنظیم کرد. در حالیکه پس از نیم قرن از جنبش ملی گرایی در ایران هنوز نتوانسته ایم به روند دمکراسی خواهی در ایران در فاصله بین ناسیونالیسم و دمکراسی چیزی اضافی بکنیم سعی کرده ایم با عملکرد ذهنی و فاصله گذاری های اجتماعی باور دمکراسی را پرورش دهیم که ناکام مانده ایم.

در حالیکه کوچکترین کار مصدق ایجاد فضای گفتمان بین ملیت و دمکراسی بود که هیچ روشنفکری نتوانسته است آن را در این سطح اجرایی کند، به گونه ای که شریعتی در چنین تلفیقی یکبار سوسیالیسم و بار دیگر باور عرفان را تجویز می کند که موثر واقع نمی شود و تنها با بازگشت به گفتمان ناسیونالیسم – مذهب طبقه سازی می کند. دکتر سروش در این رویکرد در حلقه ی کیان، نگاهی نخبه گرا بر اساس فلسفه ایجاد می کند که کامیابی برای جامعه به حاصل نمی آورد.در حالیکه باور ملیت و دمکراسی نه به ساخت های فلسفی نیاز دارد ونه به عرفان. ما در حالت زیست محدود در حوزه ی عمومی با باور نیک پنداری قرار داریم که توان لازم برای اقدامات بلند مدت را ندارد.چون در بزنگاه ها، نیازمند قدرت،سازمان و ثروت برای ایجاد دمکراسی هستیم.

اما دمکراسی خواهان دچار ایراد اساسی حرکت در محدوده های بین ملیت و دمکراسی بدون ابزار های لازم برای پیوند این دو اصل بر یکدیگر هستند و قرار گرفتن در یک حوزه ی انتزاعی که فاقد عامل تلاش دهنده ی بار روانی در تحقق واقعیت ها می باشند،باعث گردیده است در دوره ای که باید دمکراسی خواهان تعیین کننده باشند و فضای نیمه بازدر جامعه بوجود آید دمکراسی خواهان در ایجاد فضای نیمه باز تعیین کننده نباشندو در صورتی که گسترش پیدا کنند و بخواهند تبدیل به نیروی سیاسی شوند از بیرون ضربه بخورند و عملکردی را نمی توانند پایه ریزی کنند و چند تکه می شوند.

در دوره مصدق اگرچه عاقبت نهضت ملی ضربه خورد اما چون ایجاد کننده فضای نیمه باز خود نیروهای جبهه ملی بودند توانستند گفتمان دوره ی اول روشنفکری را در روح مبارزه وارد کنند در حالیکه در خرداد 76چون فضای نیمه باز حاصل شکست پروژه اقتصادی بود دمکراسی خواهان با وجود ضربه خوردن نتوانستند محصول جدید تری را در حد فاصل بین دمکراسی وملیت قرار دهند.لذا بعد از ضربه خوردن دوباره دچار سکون شدند و کامیابی ایجاد نکردند.بر این اساس در حالیکه فاصله بین دمکراسی وملیت در ایران نیازمند هم طبقه ی متوسط و هم جامعه مدنی قدرتمندو هم تعامل بخش اجتماعی با دولت می باشد باید تاکید کرد که باید نگران آن باشیم که در تعیین ابزار ها دچار اشتباه استراژیک نشویم چرا که در این بازی نیروهای دمکراسی خواه حق اشتباه کمی دارند که این اشتباه می تواند در کامیابی و پیشرفت یک جامعه تاثیر گزار باشد.

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به نهضت ملی